و بعد از معطلی زیاد، سوار کشتی پستی موسوم به «بارودا» شدیم، که بلیط آن را به قیمت سی و یک روپیه گرفته بودیم.
نزدیک ظهر جهاز حرکت کرد، ساعت به ساعت، روز بروز هوا سردتر میشد. بادهای شدید و سردی هم از جانب شمال که سواحل مملکت «ایران» مااست میوزید. متدرجاً آنقدر سردشد که شبها با تمام لباسها و بالاپوشها خوابمان نمیبرد.
روز چهارم حرکت، به ساحل «بندر عباس» رسیدیم، و روز ششم در ساحل شهر «بوشهر»، دو سه ساعت کشتی توقف کرد، محمولات پستی و چند نفر مسافر را پیاده کردند، روز هفتم در ساحل «آبادان» باز دو سه ساعت کشتی توقف کرد، انبارهای نفت شرکت «ایران» و «انگلیس» به خوبی نمودار بود.
روز هشتم سواحل «محمره» و آثار شهر مزبور ظاهر شد، و حجاج به واسطه خلاصی از آبهای شور و تلخ دریا، و رسیدن به آب شیرین و گوارای «شط العرب»، امروز نهایت خوشحالی و وجد و شعف داشتند، بالأخره طرف عصر کشتی به ساحل شهر «عشار» رسیده لنگر انداخت، و چون وقت تنگ بود و لازم بود طبیب بلدیه، مسافرین را معاینه کند، شب را در کشتی ماندیم.