دهان گذشت و عموم مسافرین در یک وحشت و اضطراب فوقالعاده افتادند و حق هم داشتند، زیرا که بعد از چند ماه مسافرت، و تحمل آن همه صدمات و زحمات، شنیدن چنین حرفی تحملناپذیر بود.
رفقا قرار دادند که من خود کاپیتان را ملاقات کرده در این خصوص و در باب اطلاع دادن در موقع رسیدن به کوه «یلملم»(۱) جهت محرم شدن، و اگر مقتضی باشد برای دادن وعده یک قالیچه به عنوان یادگار مذاکراتی بکنم، زیرا که بعض از اجزای کشتی گفتند ممکن است کاپیتان به طمع دریافت یک رشوه بر سرعت کشتی بیافزاید، و شما را چند روز زودتر به «جده» برساند.
طرف عصر به ملاقات مشارٌالیه در اطاق مخصوص به خودش رفتم، و چون غیر از «انگلیسی» زبانی نمیدانست یکنفر از معاونیناش که «انگلیسی» بود و «فرانسه» میدانست میانه ما دیلماج(۲) شد و خلاصه جوابهائی که از سؤالات و تقاضاهای من داد این بود که، این کشتی از ده الی بیست روز مسافت بین «بمبئی» و «جده» را طی میکند، و چند مرتبه است که هیجده، نوزده روزه آمده است، لکن برسات تخفیف یافته و خوشبختانه این دفعه باد مخالف هم که از جلو میوزید نداشتیم، بنابراین خیلی کمتر از بیست روز خواهیم به «جده» رسید و میتوانیم به شما اطمینان بدهم که شب یکشنبه در «عدن» و سه روز بعد از آن در «جده» خواهیم بود یعنی مسافرت از «بمبئی» تا «جده» سیزده، چهارده روز بیشتر طول نخواهد کشید، و در باب «یلملم» گفت چندین سال است من در این
_____________________
۱- ۱- یکی از مواقیت حج است.
۲- ۲- مترجم.
خط دریانوردی کرده و سالی چند مرتبه حجاج را به «جده» برده میدانم در محاذات(۱) کوه «یلملم» باید تغییر لباس بدهند به شما هم به وسیله شیپوری اعلام خواهم کرد، و در خصوص تعارفاتی که من کردم گفت ابداً توقعی و طمعی ندارم، لکن «حاج سید حسن حملهدار» یک حرفی به من زده است بگوئید فراموش نکند.
این مذاکرات را برای رفقا نقل کردم خیلی امیدوار و خوشحال شدند، «حاج سید حسن» را صدا زدیم آمد، معلوم شد روز اول سواری کشتی، وعده دو قطعه قالیچه به کاپیتان داده بود که زودتر مسافرین را به «جده» برساند، لذا وجهی از میانه جمعآوری کرده، دو قطعه قالیچه از دو نفر مسافر خراسانی خریده برای کاپیتان بردند، ضمناً از مذاکرات کاپیتان معلوم شد که فرنگیها کوه «یلملم» را «لملم» میگویند و در روی نقشه بحری که به من نشان داد نیز لملم به حروف لاتین نوشته شده بود.