آخرین جنگی که برای پیغمبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم پیش آمد غزوه تبوک بود. چون خبر به پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم رسید که پادشاه روم لشگر گرانی فراهم نموده و آماده جنگ با شما شده است ، رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم به مسلمین دستور داد که برای پیکار آماده شوند.
تنگدستی سختی مسلمین را فراگرفته بود. عده ای از مهاجرین و انصار با کمک های مالی لشگر را تقویت نمودند. بطوریکه نقل شده ابوعقیل انصاری یک صاع خرما (سه کیلو گرم ) برای تجهیز لشگر آورد. عرض کرد یا رسول الله دیشب تا به صبح با ریسمان آب کشیده ام و دو روز مزدوری برای مردم نموده ام مزد خود را که دو صاع خرما بود دو قسمت کردم یک صاع برای خانواده ام گذاشتم و یک صاع را برای کمک به لشگر آوردم پیغمبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم دستور داد خرمای او را هم بر روی سایر کمک ها اضافه نمایند.
تنگدستی بر مسلمین چنان روی آورده بود که نام این غزوه را جیش العسره نهادند. در تفسیر مجمع جلد ۵ ص ۷۹ ذیل آیه( لَّقَد تَّابَ اللَّـهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ) می نویسد به طوری در فشار بودند که هر دو نفر یک شتر داشتند هر کدام به نوبت ساعتی سوار می شدند آنگاه سواره پیاده می شد دیگری سوار می گردید (و کان زادهم الشعیر المسوس و التمر المدود و الاهاله السنخه ) خوراک آن ها جو شپشک افتاده و خرمای کرم زده و روغن بو آمده بود چنان در سختی بودند که به این طریق جلو گرسنگی را می گرفتند:
هر وقت بشدت گرسنه می شدند یک نفر خرمائی را در دهان می گذاشت آنقدر نگه می داشت که طعم و مزه اش را بچشد. سپس برفیق خود میداد، باز رفیقش می مکید و مقداری آب میاشامید، آنگاه به دیگری می داد.
یک یک این خرما را مکیده آب آن را می خوردند و بعد بدیگری می دادند تا دانه اش باقی میماند.
در این جنگ اباذر سه روز از پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم عقب ماند. زیرا شترش ضعیف بود نمی توانست راه بپیماید. در بین راه از حرکت باز ماند شتر را رها کرده بار خود را بر دوش گرفت و پیاده از پی سپاهیان آمد تا به آنها رسید.
هوا گرم شده بود سپاهیان دیدند یک نفر از دور دیده می شود پیغمبرفرمود اباذر است ، وقتی نزدیکتر شد دیدند اوست پیغمبر فرمود (ادر کوه بالماء فانه عطشان ) زود به اباذر آب دهید که تشنه است خدمت پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم که رسید آنجناب مشاهده نمود که آفتابه اباذر آب دارد، فرمود: تو با خود آب داشتی و تشنه بودی ؟!
عرض کرد: آری یا رسول الله ، پدر و مادرم فدایت ! در بین راه بمحلی رسیدم مقداری آب باران روی سنگی جمع شده بود، همین که نوشیدم دیدم آبی خوشگوار و سرد است آفتابه را پر آب کرده با خود گفتم این آب را نمی آشامم تا اینکه پیغمبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم بیاشامد.(۱۱)