دعا معراج مؤمنين و راه زندگى دعا معراج مؤمنين و راه زندگى
مقدّمه چاپ دوّم اگر پژوهش دقيق علمى صورت بگيرد، شايد اساسترين عامل شقاوت و سعادتجامعه بشرى اعمّ از اينكه در جامعه سنّتى و يا جامعه مدرن و پيشرفته زندگى مىكند -در يك جمله خلاصه نماييم - دورى و نزديكى "فاصله" شناخت انسان از دنياى پيرامونىو ماوراى خود مىباشد.
دعا و نيايش عامل اصلى حذف اين "فاصله" است، زيرا در طول تاريخ تمام انسانها وپيروان اديان الهى به نحوى به دعا و نيايش احتياج داشتهاند، تنها شيوه نيايش ودعايشان متفاوت بوده است.
پيامبران الهى چون حضرت "نوح، ايوب، موسى، ابراهيم، زكريا و...عليهم السلام" هر يكى براساس شرايط زمانى و مشكلاتشان از شيوه و روشهاى خاص خود در دعا و نيايشاستفاده مىكردند و همينطور پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمّدصلى الله عليه وآله و ائمّهمعصومينعليهم السلام هر كدام متناسب با شرايط زمانى ونيازهايشان از روشهاى متفاوتبهره مىگرفتند. پس دعا و نياش جزء لاينفكّ حيات انسانهاست.
امّا مهمترين شيوه دعا و نيايش براى تقرّب به خداوند، تزكيه نفس و رفع نيازهاىمادى - معنوى، شيوه و روش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و ائمّه معصومينعليهم السلام مىباشد.
بنابراين كتاب "دعا، معراج مؤمنين و راه زندگى" اثر تلاش و سعى خستگىناپذير،دانشمند بزرگوار، حضرت آيت اللَّه سيّد محمّدتقى مدرسى مدّ ظلّه العالى نه تنهاشيوههاى درست، صحيح وگوناگون استفاده از دعا ونيايش را و استفاده از آيات قرآنكريم و احاديث شريف جمع آورى و تأليف نموده است، بلكه خود شيوهها و روشهاىعلمى نيايش و دعا را در زندگيش تجربه و آموخته است.
براين اساس استفاده از اين كتاب "دعا معراج مؤمنين و راه زندگى" براى همهانسانهاى خداجو و بويژه شيعيان، نه تنها توصيه بلكه ضرورى نيز مىباشد.
در پايان از آنجايى كه چاپ اوّل اين كتاب با استقبال گرم خوانندگان و دوستدارانكتاب روبرو گرديد، لذا انتشارات محبّان الحسينعليه السلام افتخار مىكند كه براى نشر مجدّدآن "چاپ دوّم" اقدام نمايد.
انتشارات محبّان الحسينعليه السلام
پيشگفتار مؤلّف
خداوندا! سپاس تو را همچنانكه خود را سپاس گفتهاى و برتر از آنچه گويندگانگويند.
خداوندا! درود و سلام فرست بر برترين آفريدگان، آنكه او را به حق بر انگيختىتا بيم دهنده جهانيان باشد: محمّد بن عبداللَّه، و بر امامان راهنما از خاندان پاك او.
خداوندا! توفيق ده تا برسيم به آنچه كه از خوشنودى تو آرزو داريم و در راههاىنزديكى جستن به خويش ياريمان ده و گامهايمان را استوار كن تا پيرو راه ياوران توباشيم.
خواننده گرامى:
اگر دوست داشتى كه خداوند جهانيان با تو سخن گويد، قرآن بخوان واگر خواستىبا خداوند، سخن گويى نماز بگزار و يا او را بخوان.
چه قرآن بخوانى، چه با خداوند راز و نياز كنى، آن فاصله ايجاد شده ميان تو وخداوند كوتاه مىشود و يا كلاً از ميان بر مىخيزد.
قرآن، اين كتابى كه خدا فرو فرستاد تا راهنمايى به سوى او و چراغى روشنگر برراه قرب او باشد، مردم را در "هنر سخن گفتن با خداوند" -اگر اين تعبير درست باشد-بدون راهنمايى رها نكرده است.
آيات قرآن به ما گفتهاند كه چگونه صالحان، خدا را خواندند و خداوند دعاشانرا مستجاب كرد.
مضامين دعاى قرآنى پُر از آداب سخن گفتن با خداست: اينكه چگونه او را ستايشكنيم و يا ثنا گوييم، اينكه از او آمرزش خواهيم و با توبه و انابه به او نزديكى جوييم،چگونه دعا را با طلب برترين حاجات آغاز كنيم بى آنكه خواستههاى ديگر را بهفراموشى سپاريم و اينكه پدر، مادر، خويشان وبرادران مؤمن را هنگام دعا ياد كنيمو... دها رسم و آيين ديگر.
رسول گرامى، با الهام از قرآن نيايشهايى را با مضامين عالى ساخت وخاندانشنيز در همان راه رفتند آنچنانكه سراسر جهان را از نيايشهايى شگفت و زيبا -كه حاوىمجموعهاى از معارف الهى است- پر كردند. دعاهاى آنان با شناخت خدا، شناختنامهاى نيك او )اسماء حسنى(، راههاى توسّل به او و روشهاى توبه آغاز مىشود و باصفات پيامبرانش ادامه مىيابد و با تثبيت و جايگزين كردن صفات مكتبى در انسانمسلمان پايان مىگيرد.
آنچه مايه تأسّف است اين مىباشد كه ما با همه نيازى كه داريم پيوسته از گنجينهدعاهاى به جا مانده از معصومينعليهم السلام دور بودهايم و در همين حال، هدايت، حكمتونصيحت را از ميراث يونان، ايران باستان و مرتاضان هند مىجوييم، حال آنكه ازميراث پيامبر و خاندانش چيزى نزد ماست كه حاجات ما را بر آورده و نياز ما را پاسخمىگويد. اين مسئله به دو چيز باز مىگردد:
١ - چه بسيارند دانشمندانى كه سرگرم تحقيق در قسمتهاى گوناگون فقه ومقدّمات آن از قبيل: صرف، نحو، لغت، معانى، بيان و اصول هستند وفقط اندكى ازآنان حقّ دعا را ادا كردهاند. شايد بدين سبب باشد كه معتقدند نياز به فقه از نيازى كه بهدعا وجود دارد بيشتر است.
در حالى كه دعاو پيش از آن قرآن و احاديث اخلاقى و مواعظ، بيشتر سزاواركوشش و تحقيقاند، زيرا كه اينها اصول علم و قواعد معرفت و شناخت را به دستمىدهند، ولى فقه با همه اهمّيّتى كه دارد فقط بخشى از مجموعه رسالتهاى الهى است،امّا مهمترين چيز اصلاح عقايد مردم، شناساندن حقيقت دنيا به آنان، ايّام اللَّه را به يادآنان آوردن، ايشان را از آخرت بيم دادن و به بهشت و پاكسازى نفس ترغيب كردن،منظّم كردن جمله پيوندهاى آنان با آفريدگار، با ديگر مردم و با آفريدگان است. به سببكم شمار بودن كسانى كه در دعا تحقيق و جستجو مىكنند، كمبودى بزرگ از جهت تنظيممتون و تأليف كتابهاى گوناگونى كه نيازهاى مردم با آنها برآورده شود، به وجود آمدهاست ومىدانيم كه مردم از جهت مراتب تعبّد متفاوتاند، عدّهاى راز و نيازىپر سوز وگداز دارند، عدّهاى ديگر ميانه رو هستند و عدّهاى ديگر -كه اغلب مردم از اينگروهاند- دعاهايى آسان مىجويند؛ دسته اوّل به امثال "اقبال" و"مصابيح" نياز دارند،دسته دوم كتابى چون "مفاتيح الجنان" مىخواهند ونياز دسته سوم را متنى همچون"صحيفه سجّاديّه" برآورده مىكند. اگر مفاتيح الجنان و امثال آن نبود مكتب اسلامگرفتار كمبودى مىشد.
من از تعداد چاپها و نسخههاى مفاتيح بيخبرم، امّا بر اين اعتقادم كه شمار ايننسخه به صدها هزار مىرسد و در جهان اسلام، جز قرآن هيچ كتاب دينى ديگر از اينلحاظ به پاى آن نمىرسد.
آيا اين دليل نهايت نياز ملّتهاى مسلمان نيست؟
از جهت ديگر اهتمامى را مىبينيم كه صرف تأليف كتابهاى ديگر مىشود، امّا بهسختى صد نسخه از هر كدام به فروش مىرسد و بقيّه در انبار كتابفروشيها انباشتهمىگردد.
٢ - دليل ديگر نظرى سطحى است كه بعضى بر دعا دارند )با وجود آنكه اين دعاهاحاوى گنجهاى معارف اهل بيتعليهم السلام است(. دعا به عقيده آنان ذكرهايى است كه فرد-آگاهانه و يا ناآگاه- ناچار است تكرار كند تا به ثواب دست يابد.
هر كسى كه از سر ميل به ثواب خدا و اميد به رحمت او و يا از سر تسليم بهفرمانش، دعايى مىخواند خداوند بزودى او را اجرى عظيم خواهد داد، امّا آيا همههدف دعا اين است؟
يا اينكه مثلاً دعاى "مكارم الاخلاق" برنامه اخلاقى كاملى است و دعاى"افتتاح" شامل مجموعهاى از همه عقايد دينى و دعاى "ابو حمزه ثمالى" نيروى محرّكروح و درخششى عرفانى است و پلكان اولويتهاى انسان را تثبيت مىكند؟ اگر در واژگانمحورى دعا بينديشيم در خواهيم يافت كه درسهاى زندگى و لبريز از معانى مناسب بازندگى پيشرفته انسانها هستند.
حتّى فقه اسلامى ناچار است كه ارزشهاى خود را كه با احكام متحقّق مىشود ازدعاها بخواهد. مگر نه اين است كه هدف قانون و يا حكم شرعى، تحقّق بخشيدن بهالگوهايى معيّن همچون برپا داشتن حق، عدل و متحقّق كردن فضيلت، احسان و نيكى درميان مردم است؟ فقه از كجا اين الگوها وحدود، اولويّتها و تداخلات آنها را اخذ وتعيين نمايد؟ آيا نه اين است كه بايد متّكى به متونى كه الهام بخش احكام هستند ودعاهاى اين متون باشد؟
در گذشته هنگامى كه درس و تحقّق در مقدّمات فقه اسلامى را آغاز مىكرديم ودر نخستين روز از روزهاى درس و بحث مقدّماتى، به ما اين حديث شريف رامىآموختند:
"أَوَّلُ الْعِلْمِ مَعْرِفَةُ الْجَبَّارِ وَآخِرُ الْعِلْمِ تَفْويضُ الْأَمْرِ إِلَيْهِ" )آغاز دانش، شناختخداى جبّار است و پايان دانش، واگذاشتن كار به او(.
ومن امروز مىپرسم: وقتى نخستين دانش، خداشناسى است، پس چرا تحقيق دردعا را كه يارى دهنده ما در خداشناسى است رها كردهايم؟ و تا كى ميان ما و غنيترينگنجهاى معارف معنوى، فراق و هجران باشد؟
و اكنون كه اين كتاب را تقديم مىدارم آرزومندم كه دعاى خير را در حقّ منفراموش نكنيد، زيرا دعاى مؤمن در حقّ برادرش مستجاب مىشود.
و از خداوند، آمرزش، هدايت و پايدارى مىطلبم. إِنَّهُ سَميعُ الدُّعاءِ.
محمّدتقى المدرسى
تهران ٢١ / محرّم الحرام /١٤٠٥ه. ق
دعا در قرآن
خدا را چگونه بخوانيم؟ )وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْوَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(. )سوره بقره، آيه ١٨٦)
"و زمانى كه بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزديكم، دعاى دعا كننده راهنگامى كه مرا بخواند اجابت مىكنم، پس بايد دعوت مرا استجابت كنند و به من ايمانآورند تا شايد هدايت شوند."
)قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنْتُمْصَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ * وَلَقَدْأَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلَا إِذْجَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ(.
)سوره انعام، آيات ٤٣ - ٤٠)
"بگو كه اگر عذاب خدا، يا هنگام مرگ شما فرا رسد چه خواهيد كرد؟ آيا در آنساعت، غير خدا را مىخوانيد؟ اگر راستگو هستيد، بلكه تنها خدا را مىخوانيد تا اگرخواست شما را از سختى برهاند و آنچه را با خدا شريك قرار مىدهيد فراموش مىكنيد.وما پيامبرانى به سوى امّتهاى پيشين فرستاديم پس آنان را گرفتار بلا و مصيب كرديم تاشايد تضرّع كنند. چرا وقتى سختى ما به آنها رسيد تضرّع نكردند؟ بدين سبب كهدلهايشان را قساوت فرا گرفت و شيطان كردار آنها را براى آنها آراست."
)قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنهذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُم مِنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ(.
)سوره انعام، آيات ٦٤ - ٦٣)
"بگو چه كسى شما را از تاريكى خشكى و دريا نجات مىدهد كه او را با تضرّعدر نهان مىخوانيد كه اگر ما را از اين نجات داد هر آينه شكر گزار خواهيم بود؟ بگو:خدا شما را از آن و از هر سختى و اندوه نجات مىدهد سپس شما شرك مىآوريد."
)وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِقَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(.
)سوره اعراف، آيه ٥٦)
"و در زمين بعد از اصلاح آن، فساد نكنيد و خدا را از روى بيم و اميد بخوانيد،همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است."
)قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيَما وَلَاتَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ(.
)سوره يونس، آيه ٨٩)
"گفت: دعاى شما دو تن اجابت شد، پس به راه راست باشيد و راه نادانان راپيروى نكنيد."
دعا چيست؟ انسان چگونه بايد دعا كند؟ اميد چه فايده از دعا مىرود؟
پيش از هر سخنى ناچاريم بدانيم كه دعا اهداف و حكمتهايى معيّن دارد كهاگر انسان آنها را بداند گنجى را يافته است. گنجى كه چهبسا قبلاً از آن هيچنمىدانسته است و چارهاى براى مشكلات پيچيدهاى كه در زندگى خود بدانها مبتلااست، راه حلّى براى دشواريهايى كه به او روى مىآورد و درمانى براى دردهاوآلودگيهاى دل خود يافته است. آيات كريمه با آنكه در قرآن به شكلى پراكنده، بهمناسبتهاى گوناگون آمدهاند، در مجموع از دعا انديشهاى كامل به دست مىدهند.
دعا در هر مكان انسان هنگام مشكلات در جستجوى راه حلّى است و به فطرت مىداند كهاين راه حل به دست خداست و اينكه هر امر مشكلى هر چند بزرگ باشد و هر چندانسان را به نااميدى فراخواند، راه حلّى به دست خدا دارد، امّا خدا كجاست؟به كجا روى آوريم تا به خدا نزديك باشيم و رو به سوى او سخن گوييم؟ و از اودرخواست كنيم آيا خدا در مسجد است؟ آيا در دشت يا بر روى كوههاست؟وبالآخره در كجا به خدا نزديكتريم؟ اين پرسش، فرا روى همه مردم است و تنهابراى آنان كه در روزگار پيامبر مىزيستند و از او درباره خدا مىپرسيدند، نبودهاست. ما نيز هرگاه با مشكلات مواجه مىشويم جايى را مىجوييم كه در آن بهخداوند نزديكتر باشيم تا او را در آنجا بخوانيم. قرآن حكيم اين پرسشها را اينگونهپاسخ مىدهد:
)وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ... ()سوره بقره، آيه ١٨٦)
"و زمانى كه بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزديكم."
پس ديگر انسان به واسطهاى و به اينكه راهى را طى كند تا به خدا برسد،نياز ندارد. زيرا كه خداوند نزديك است. در دعاى ابو حمزه مىخوانيم:
"وَاَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ، وَأَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ اِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُالْأَعْمالُ دُونَكَ".
"كوچنده به سوى تو راهش كوتاه است و تو از خلق خود پوشيده نيستى جزاينكه كارها، آنها را در پس پرده مىنهد."
وقتى از امام علىعليه السلام درباره خدا و فاصله ميان زمين و آسمان مىپرسند،مىگويد: "اين فاصله، "دعايى مستجاب شده" است، زيرا دعاى مستجابميلياردها كيلومتر فاصله ميان زمين و آسمان را در زمانى كمتر از يك چشم به همزدن طى مىكند."
در كتابهاى تفسير آمده است كه مردى از پيامبر پرسيد: اى رسول خدا آياخداوند ما نزديك است تا با او آهسته راز و نياز كنيم، يا دور است تا به بانگ بلندبخوانيمش؟ پس پيامبر چشم انتظار وحى شد تا آيه ١٨٦ سوره بقره نازل گشت:
"و زمانى كه بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزديكم..."
تنها خدا را بخوانيم خداى تعالى دعاى دعا كنندگان را اجابت مىكند، امّا به دو شرط:
اوّل- "وقتى مرا بخوانند"، پس واجب است كه فقط خدا را بخوانيم، نههيچكس ديگر را گويى انسان در ظاهر خدا را مىخواند، امّا به راستى خداىحقيقيش را نمىخواند، بلكه روى دعايش به سوى شركايى است كه براى خدافرض كرده است. او به زبان، "ياربّ" مىگويد و دستهايش را به دعا سوى آسمانبلند مىكند، امّا دلش با خدا پيوند نمىگيرد، زبان او در كار نيايش است در حاليكهدلش خدا را نمىخواند. در تفسير اين آيه كريمه:
)...فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً(. )سوره طه، آيه ١٢)
"كفشهايت را بر كن كه تو در وادى مقدّس طُوى هستى."
آمده است كه منظور از كفش، دوستى زن و فرزند است، يعنى تو تا زمانى كهبر من وارد مىشوى و مىخواهى كه مرا بخوانى بايد دلت پيوندى با دوستىفرزندان نداشته باشد، زيرا حضرت موسىعليه السلام در آن بيابان و آن شب سرد، آنهنگام كه تاريكى و سرما و كم گشتگى او را در خود پيچيده بود، به زنش كه بهزودى مىزاييد مىانديشيد و براى او در جستجوى آتش بود.
و تو نيز به مسجد رفتى و نماز گذاردى و در اين ميان، انديشهات مشغولفرزندان و مشكلاتت بود، پس تو خدا را نخواندهاى.
بنابر اين از اين آيه كريمه در مىيابيم كه آنگاه كه خواستى به دعا مشغولشوى ناچار بايد از پيوندهاى ديگر دور شوى و در توجّه خود به خدا، اخلاصورزى، خداوند مىگويد:
)وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ...(.
"و زمانى كه بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزديكم، دعاى دعا كننده راهنگامى كه مرا بخواند اجابت مىكنم."
شرط دوّم - اين شرط را در نيمه دوم آيه مىيابيم، آنجا كه مىفرمايد:
)...فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(.
"پس بايد دعوت مرا استجابت كنند و به من ايمان آورند تا شايد هدايت شوند."
تا زمانى كه خدا دعاى تو را اجابت مىكند، تو نيز به نوبه خود بايد فرمانخدا را اجابت كنى و به او ايمان آورى و همه شئون زندگيت را بر طبق خواست خداو بر حسب تعاليم او شكل دهى. آرى! از اين راه است كه انسان به رشد مىرسدورشد يافتن يعنىرسيدن بهراه درست، پس هنگامى كهانسان، فرمانخدا را اجابتكند و بهاو ايمانآورد، بى شك رشد را در زندگى خويش تضمين كرده است.
حكمت دعا آيه كريمه درباره حكمت دعا چنين مىگويد:
)قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنْتُمْصَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَاتُشْرِكُونَ * وَلَقَدْأَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ(.
)سوره انعام، آيات ٤٢ - ٤٠)
"بگو كه اگر عذاب خدا، يا هنگام مرگ شما فرا رسد چه خواهيد كرد؟ آيا در آنساعت غير خدا را مىخوانيد؟ اگر راستگو هستيد، بلكه تنها خدا را مىخوانيد تا اگرخواست شما را از سختى برهاند و آنچه را با خدا شريك قرار مىدهيد فراموش كنيد. و ماپيامبرانى به سوى امّتهاى پيشين فرستاديم پس آنان را گرفتار بلاو مصيبت كرديم تا شايدتضرّع كنند."
اين آيه در آغاز به اين امر مىپردازد كه وقتى عذاب خدا يا مرگ فرا مىرسدووقتى زندگى سخت مىشود، انسان خدا را مىخواند و شركايى را كه براى اوفرض كرده فراموش مىكند.
قرآن سپس به حكمت دعا اشاره مىكند كه خداوند بعد از آنكه عذاب برامّتهاى پيشين نازل كرد، پيامبرانش را به سوى آنان فرستاد و عذاب بر دوگونه بود:يكى به شكل جنگهاى داخلى و عذاب انسان به دست انسان و آن "بأساء" است،وديگرى به شكل عذاب انسان به دست طبيعت و آن "ضرّاء" مىباشد.(١)
ولى چرا خداوند بندگانش را به "بأساء" و "ضرّاء" فرو مىگيرد؟ چرا آنان رابا مشكلات مىآزمايد؟ آيه كريمه، خود پاسخ مىدهد:
)...لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ...(.
"... تا شايد تضرّع كنند."
هدف آن است كه خداوند مىخواهد تو همچون بندهاى از بندگانش بهسوى او بروند. و در حالت عادى وقتى به سوى او نمىروند مشكلات و عذاب برتو نازل مىشود تا به سوى خداوندت روى آورى و به او تضرّع كنى.
ولى ما بعضى از مردم را چنين مىبينيم كه حتّى در حالت عذاب نيز به خداتضرّع نمىكنند.
راست آن است كه جمود اينان را به مرحلهاى رسانيده كه حتّى فطرتووجدان خويش را نيز از دست دادهاند، آن وجدانى كه به هنگام بروز مشكلاتوعذاب، در هر انسانى هست و آن فطرتى كه انسان را به راه بازگشت به خدامىكشاند، قرآن كريم درباره اينان مىگويد:
)فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوايَعْمَلُونَ(. )سوره انعام، آيه ٤٣)
"چرا وقتى سختى ما به آنها رسيد، "تضرّع" نكردند؟ بدين سبب كه قساوتدلهايشان را فرا گرفت و شيطان كارهايشان را براى آنها آراست."
بنابراين، آيات تأكيد مىورزند كه توجّه انسان به "خدا" و "تضرّع" به درگاهاو، از فوايد مشكلات و مصايب است. در واقع مشكلات به پايان خواهند آمد حالآنكه ايمانى كه تضرّع، آن را در دل انسان كاشته است باقى مىماند و ادامه مىيابد،همچنانكه كار شايستهاى كه ايمان انسان آن را مىآفريند باقى مىماند و آثارش حتّىپس از نبادوى دنيا و مشكلاتش مستمر خواهد بود.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: مردى پيامبرصلى الله عليه وآله را به طعام خواند، چون پيامبرداخل خانه آن مرد شد نظرش به مرغى افتاد كه بر بالاى ديوار خانه تخم گذاشتهاست. پيامبر از اين امر تعجّب كرد، آن مرد به او گفت: از اين تخم تعجّب كردى؟سوگند به آنكه تو را به حق برانگيخت من تا به حال به هيچ مصيبتى گرفتار نيامدهام.پس پيامبر بى آنكه از غذاى او بخورد برخاست و گفت: آنكه به مصيبتى گرفتارنشده باشد، خدا را در او حاجتى نيست.
"قال النبيّ لأصحابه: ملعون كلّ مال لا يزكّى، ملعون كلّ جسد لا يزكّى. ولو فيكلّ أربعين يوماً فقيل: يا رسول اللَّه، أمّا زكاة المال فقد عرفناها فما زكاة الأجساد؟ فقاللهم: إن تصاب بآفة".
)بحار الانوار، ج٩٣، ص٢٨٩)
همچنين مىفرمايد: پيامبر روزى يارانش را گفت: هر مال زكات داده نشده،ملعون است و هر بدن زكات داده نشده -اگر چه هر چهل روز يكبار- ملعون است.گفتند: اى رسول خدا زكات مال را مىدانيم، زكات بدن چيست؟ فرمود: اين استكه به آفتى گرفتار آيد، پس چهره آنان كه اين سخن شنيدند دگرگون شد و چون آنانرا بر اين حال ديد فرمود: آيا منظور مرا دريافتيد؟ گفتند: نه اى رسول خدا. فرمود:تن انسان خراشيده شود، پايش به سنگ آيد، لغزد، بيمار شود، خارى در او خلدوهمانند اينها، تا در پايان حديث فرمود: به چشم پريدگى دچار شود.
"من لم يرزء فما للَّه فيه من حاجة".
)بحار الانوار، ج٦٧، ص٢١٨)
انسانى كه در زندگيش با هيچ مشكلى يا مصيبتى رو برو نمىشود، نبايدخوشحال و مطمئنّ باشد، زيرا اين علامت غرور است. پس انسان وقتى گرفتارمشكلى مىشود روحش بلندى مىگيرد و به نور خدا روشنى مىيابد و دلش متوجّهاو مىشود، فايده اين توجّه بيش از ضررهاى آن گرفتارى است. و در مقابل،انسانى كه حتّى وقتى با عذاب روبرو مىشود تضرّع نمىكند، دلش سخت و قسىشده و ابليس كارهاى بد او را پيش چشمش زينت داده است.
شيوههاى دعا قرآن در اين باره مىگويد:
)قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً...(.
)سوره انعام، آيه ٦٣)
"بگو چه كسى شما را از تاريكى، خشكى و دريا نجات مىدهد كه او را با تضرّعدر نهان مىخوانيد؟"
بنابراين بايد دعا اوّلاً همراه "تضرّع" و ثانياً در "نهان" باشد، يعنى رازىميان بنده و خداوند باشد. همچنانكه براى دعا كننده شايسته است كه بداند او باخدا، با دعاى خويش عهد مىبندد كه اگر او را از گرفتاريش رهانيد انسانى نيكوكارو شكر گزار شود:
)...لَئِنْ أَنْجَانَا مِن هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ(. )سوره انعام، آيه ٦٣)
"اگر ما را از اين برهاند هر آينه از شكر گزاران خواهيم بود."
و چهبسا انسان با خدا عهد بندد و مشكلش بر طرف شود، امّا او به زندگىپيشين خود -بى هيچ دگرگونى را ستينى در رفتار- بازگردد:
)قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُم مِنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ(.
)سوره انعام، آيه ٦٤)
"بگو خدا شما را از آن و از هر سختى واندوه مىرهاند سپس شما شرك مىآوريد."
در سوره اعراف مىخوانيم:
)وَلاَ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌمِنَ الْمُحْسِنِينَ(. )سوره اعراف، آيه ٥٦)
"و در زمين بعد از اصلاح آن فساد نكنيد و خدا را از سر بيم و اميد بخوانيد،همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است."
پس در هنگام دعا، انسان بايد در حالتى ميان "بيم و اميد" باشد و بهاستجابت سريع دعاى خود مطمئنّ نباشد، همچنانكه نبايد از رحمت خدا نااميدباشد. در اينجا اجازه دهيد اندكى درباره پيوند و رابطه ميان "دعاى از سر بيمواميد" و "نزديكى رحمت خدا به نيكوكاران" بينديشيم. اين پيوند چنين است كهانسان هرگاه گرفتار مصيبتى شود و يا با مشكلى در زندگيش رو برو گردد، بايد خدارا بخواند و در همين هنگام نيز به مردم احسان كند، زيرا احسان، انسان را به دعا برمىانگيزد و نيز كليد استجابت خداست، خدايى كه رحمتش به احسان كنندگاننزديك است.
در سوره يونس اين آيه را مىخوانيم:
)قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيَما وَلاَ تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ(.
)سوره يونس، آيه ٨٩)
"گفت دعاى شما دوتن اجابت شد پس به راه راست باشيد و راه نادان را پيروىنكنيد."
خطاب به سوى موسى و هارون است و منظور آن است كه تو آنگاه كه خدا راخواندى و او دعايت را استجابت كرد، به سوى اين و آن نبايد بروى و بايد از خداآرزو خواهى و بر راه راست پايدار مانى و تسليم فشارها و تنگناها نگردى،همچنانكه بر توست كه پيوسته بر راه هدايت باشى و راه نادانان را پيروى نكنى.
مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم
)وَنُوحاً إذْ نادى مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(.
)سوره انبيا، آيه ٧٦)
"و نوح را بياد آور كه از پيش ندا درداد، پس براى او اجابت كرديم و او و اهلشرا از بلاى عظيم نجات داديم."
)وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُفَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ(.
)سوره انبياء، آيه ٨٤ - ٨٣)
"وايّوب را بياد آور كه خداوندش را ندا درداد كه مرا زيان رسيد و توبخشايندهترين بخشايندگانى. پس براى او اجابت كرديم و زيان را از او برگرفته اهلش وهمانندآن آنانرا با آنان به او بازگردانيديم از سر رحمت خود و براى يادآورى پرستندگان."
)قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَاً(.
)سوره فرقان، آيه ٧٧)
"بگو اگر دعاى شما نبود خداوند من چه اعتنايى به شما مىكرد، شما تكذيبكرديد پس بزودى به كيفر گرفتار خواهيد شد."
)أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَاللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ(. )سوره انعام، آيه ٦٢)
"آن كيست كه مضطرّ را اجابت مىكند چون او را بخواند و بدى را برطرفمىسازد و شما را جانشينان در زمين قرار مىدهد، آيا معبودى جز اللَّه هست، شما اندكىمتذكّر مىشويد."
)وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَجَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(. )سوره غافر، آيه ٦٠)
"خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم، آنانكه از عبادت منسر مىپيچند به زارى و خوارى به جهنّم خواهند رفت."
)وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْعَذَابٌ شَدِيدٌ ()سوره شورى، آيه ٢٦)
"و اجابت مىكند كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى درست كردند، و از فضلخويش به آنان مىدهد و كافران را عذابى سخت هست."
دعاى حضرت نوح با تدبّر در اين آيات، نكاتى جديد را درباره دعا از قرآن الهام مىگيريم، ازبارزترين اين نكات، آن است كه در سوره انبياء مىبينيم، آنجا كه خداوند، داستانحضرت نوح را بر ما فرو مىخواند. حضرت هنگامى كه خداوندش را خواند، خدادعايش را مستجاب كرد و از آن بلا، آن رنج و اندوه بزرگ نجاتش داد. طوفان همهجهان را فراگرفته و همه مردم، بلكه همه زندگان اعم از پرندگان و حيوانات را، غرقكرده بود.
طوفان همه را مىگيرد و به زندگى پايان مىدهد و از اين ميان فقط يك نفرومجموعه كوچكى با اوست زنده مىمانند، خداوند دعايشان را مستجاب مىكندو آنان را از گرفتارى بزرگ مىرهاند. در اين داستان دليلى روشن وجود دارد بر اينمطلب كه امور جهان و هستى امورى نيست كه بر اساس سنّتها و قوانينى كهعدولناپذير باشند وضع شده باشد، هرگز بلكه سنّتهاى هستى بر وفق ارادهاىبرتر و والاتر -كه اراده خداوند است- دگرگون مىشود.
درست است كه حوادث و تحوّلاتى كه در هستى رخ مىدهد بر اساسقوانين و نظامهايى ثابت است، امّا اين قوانين را خداوند جارى مىكند و اگربخواهد كارى را به فلان قانون، مربوط كند و يا فلان قانون را تغيير دهد، اين كار رابر اساس خواست خود انجام مىدهد. در اين مورد فيلسوفان يونان نظريهاىنادرست دارند. مىگويند: اگر آسمان كمانى بود و بلاتيرى، و خدا تيرانداز، به كجامىشد گريخت؟ اين نظريه در روزگار پيامبر آوازه يافت، پس آيه نازل شد كه:
)فَفِرُّوْا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ(. )سوره ذاريات، آيه٥٠)
"به سوى خدا بگريزيد كه من براى شما از او بيم دهندهاى آشكارم."
بنابراين آسمان كمانى است و بلا تيرى و دستِ قَدَر تيرانداز، ولى با اين همهاميد خلاصى هست، اينجا عليرغم آسمان و تير بلا درى براى رهايى هست و آنبازگشت به سوى خداست.
فرار به سوى خداوند توانا، به سوى آنكه از آسمان عظيمتر و از بلا بزرگتر وازقَدَر نيرومندتر است. خدا را قضا و قدرى است و قضا برتر از قدر است، زيرا براىنقض قدر مىآيد، گاه مقدّر مىشود كه كسى در حادثهاى معيّن بميرد، امّا با صدقه واستجابت فرمان خدا دعايش مستجاب مىشود و قضاى خدا مىآيد و قدر را از اوباز مىدارد. خداوند در سوره انبياء مىفرمايد:
)وَنُوحاً إذْ نادى مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(.
)سوره انبياء، آيه ٧٦)
"و نوح را بيادآور كه از پيش ندا در داد پس براى او اجابت كرديم و او و اهلش رااز بلاى عظيم نجات داديم."
دعاى حضرت ايّوب خداوند در همان سوره درباره حضرت ايّوب مىفرمايد:
)وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ(.
)سوره انبياء، آيه ٨٣)
"و ايّوب را بيادآور كه خداوندش را ندا در داد كه مرا زيان در رسيد و توبخشايندهترين بخشايندگانى."
ما روش دعا را از اين آيه الهام مىگريم؛ روش حضرت ايّوب در دعا، انسانرا مؤدّب بودن در دعا فرا مىخواند، زيرا مىبينيم كه حضرت ايّوب از خدا چيزىرا به صراحت نمىخواهد، بلكه خدايش را ندا مىدهد كه مرا ضرر رسيد... خدايادردم شديد شده است، درد داخل استخوانم شده و بر من به شدّت تأثير كردهاست "و تو بخشايندهترين بخشايندگانى" و تا هنگامى كه چنين هستى چگونهبندهات را اينگونه گرفتار درد شديد، رها مىكنى؟ پس ايّوب رحمت خداوندش رابه كنايهاى بليغتر از تصريح طلب مىكند.
دعاى حضرت موسى حضرت موسى نيز همينگونه خدايش را مىخواند:
)...رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ(. )سوره قصص، آيه ٢٤)
"خداوندا من به خيرى كه بر من نازل فرمودى نيازمندم."
خير را از خدا به صراحت نمىخواهد، بلكه مىگويد: خدايا بر من خيرىفراوان فرو فرستادى و تو را بر آن شكر مىكنم، امّا من اكنون نيازمند آن خير هستم.موسى خير را از خدا طلبيده، امّا با زبانى غير مستقيم.
بر اساس آنچه در بعضى از احاديث آمده است، پيامبران در دعا به توجّه بهخدا بسنده مىكردهاند بى آنكه خواستههاى خود را به صراحت بيان دارند.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: چون ابراهيم در منجنيق نشست و خواستند او رادر آتش افكنند، جبريل نزد او آمد و گفت: سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باداى ابراهيم، آيا حاجتى دارى؟ گفت: به تو، نه! پس چون او را پرتاب كردند خدا راخواند و گفت: اى خداوند يگانه بى نياز كه نزاييدهاى و نزادهاى و تو را همتايىنيست. پس آتش بر ابراهيم بى اثر شد و همچنان در جامه خويش در مصاحبتجبريل بود و باهم در باغى سبز سخن مىگفتند. )بحار الانوار، ج١٢، ص٢٤)
دعاى حضرت زكريا درباره چگونگى دعاى حضرت زكريا در سوره انبياء مىخوانيم:
)فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِيالْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ(. )سوره انبياء، آيه ٩٠)
"براى او اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسرش را براى او اصلاحكرديم، آنها در كارهاى خير مىشتافتند و ما را از سر بيم و اميد مىخواندند و براى ما خاشعبودند."
از صفات مؤمنان آن است كه از سر ترس از عذاب و اميد به رحمت، خدا رامىخوانند. پس بايد در حالت دعا از رحمت خدا نااميد نبود و نيز نبايد مطمئنّ بودكه اين رحمت، حتماً و بزودى شامل حال انسان مىشود. اگر انسان نااميد باشددعايش مستجاب نمىشود و بسيارى از دعاهاى ما همراه با يأس و نااميدى است،پس دعا بايد همراه حالتى اميد وارانه باشد آنچنانكه گويى اجابت در آستانه خانهاست و نيز در همان وقت نبايد مطمئن بود و اجابت را بر خدا محتوم و واجبدانست، زيرا خداى سبحان برتر و عظيمتر از آن است كه انسان چيزى را بر اوواجب كند و انتظار وقوع حتمى آن را از او داشته باشد.
انسان نمىتواند مطمئن باشد كه با يكبار دعا كردن، از همه رنجهاومشكلاتش نجات مىيابد و همچنين درست نيست كه از نجات، نااميد باشدوتسليم وضع دردناك خود گردد، بلكه انسان مؤمن بايد در ميان بيم و اميد باشدودعاى حضرت زكريا وزنش نيز اين چنين بود، همچنانكه خداوند مىفرمايد:
"و ما را از سر بيم و اميد مىخواندند و براى ما خاشع بودند."
آنجا كه دعا از سر ميل و بيم، ميان اميد و ترس است احتمال استجابتافزايش مىيابد و اين است بهترين روشى كه مؤمنان در دعاهاى خويش، پىمىگيرند.
دعا و فطرت انسان آيه ٦٢ از سوره نمل، از جنبه ديگر دعا، پرده بر مىگيرد:
)أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَاللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ(.
"آن كيست كه مضطرّ را اجابت مىكند چون او را بخواند و بدى را بر طرفمىسازد و شما را جانشينان در زمين قرار مىدهد، آيا معبودى جز اللَّه هست؟ شما اندكىمتذكّر مىشويد."
آنگاه كه تو درمانده شدهاى، كدامين در را بايد بكوبى؟ گره گشاى توكيست؟ و چه كسى دعايت را مستجاب مىكند؟ "آن كيست كه مضطرّ را اجابتمىكند چون او را بخواند؟" كيست آنكه دعاى مضطرّ را استجابت مىكند؟
آيه اين چنين فطرت انسان را مورد خطاب قرار مىدهد و وجدان او را بيدارمىكند و در برابر او پرده از جوهره حقيقت و واقعيّتى كه هيچ شكّى در آن نيست،بر مىگيرد و باعث مىشود كه او به خود بازگردد و تجربههاى گذشته را بياد آورد،وبياد آورد آن كسى را كه در روزهاى گرفتارى و درماندگى، دعايش را مستجابمىكرد و گرفتاريها و رنجها و زيانهايش را بر طرف مىساخت.
امّا انسان در بسيارى از اوقات كارهايى دور از وجدان و فطرت مىكند و خدارا از ياد مىبرد و استجابتهاى او را به فراموشى مىسپارد، خدا دعايش را اجابتمىكند و بدى را از او دفع مىسازد و او در لحظههاى درماندگى به خدا پناه مىبردولى بعد از آن در كارهايش شرك مىورزد و جز گاهى از اوقات، اين لحظهها را بهفراموشى مىسپارد.
دعا و مستكبران كسى كه از "دعا" و "تضرّع" در پيشگاه خداوند سر مىپيچد و در واقعيتاستكبار مىورزد، چه سرنوشتى خواهد داشت؟ قرآن در جواب مىگويد:
)وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَجَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(. )سوره غافر، آيه ٦٠)
"خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم، آنانكه از عبادت منسر مىپيچند بزودى با زارى و خوارى به جهنّم خواهند رفت."
آنانكه به نيايش بر نمىخيزند و در پيشگاه خدا "تضرّع" نمىكنند، از دعاسر مىپيچند؛ از اينروست كه خوار و زار به "جهنّم" خواهند رفت. بر انسان استكه در هر كار كوچك و بزرگ، خدا را بخواند و از دعا سر نپيچد و درست نيستكسى بگويد: من كار مىكنم و جنبش دارم پس نيازمند نيايش نيستم. سؤال ايناست: چگونه كار مىكنى؟ و در زندگيت چگونه جنبشى دارى؟ آيا به توفيقى ازجانب خدا نياز ندارى؟ و محتاج آن نيستى كه زمينههاى مناسب براى تو آمادهشود؟ در اين صورت بايد خدا را بخوانى تا برايت استجابت كند و تو را براى كارموفّق بدارد.
خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم.
آيا شما نياز و توقّع و آرزويى نداريد؟ اگر داريد خدا رابخوانيد تا دعايتان رامستجاب كند. مىفرمايد:
همانا كسانى كه از عبادت من سرپيچى كنند...
دعا در اينجا از بارزترين نمونههاى عبادت است، پس كسانى كه از عبادتخدا و دعا سر مىپيچند و استكبار مىورزند بزودى با خوارى و ذلّت داخل جهنّمخواهند شد.
دعا و روشن بينى دعا بر روشن بينى وسعه صدر انسان مىافزايد و باعث بلند همّتى اومىگردد. دعا باعث مىشود كه انسان خود را در چارچوبهاى تنگ، محصور نكند؛دعا انسان را به حقيقت خود باز مىگرداند و حقيقت انسان آن است كه وى-علىرغم آنكه خود را وجودى كوچك مىپندارد- جهانى بزرگ است، دعافراروى انسان بر اين حقيقت پرتو مىافكند.
رابطه انسان با دعا و استجابت همانند رابطه زمين با باران است، بارانى كه ازآسمان فرو مىبارد از آن همه مردم است، امّا هر انسانى به اندازه زمينى كه دارد ازاين باران بهره مىگيرد، آنكه يك هكتار زمين دارد از باران به اندازه يك هكتار و آنكهده هكتار دارد به اندازه ده هكتار استفاده مىكند، آيا چنين نيست؟ رحمت خدا نيزهمچنين است، بدون شك رحمت خدا گسترده است؛ امّا شرط آن، بزرگى وجودو شخصيت و اندازه گنجايش آدمى است. پس اگر ظرف وجود تو تنگ و آرزويتمحدود و روشن بينى و آگاهيت ضعيف باشد، رحمتى كه به تو تعلّق مىگيرد نيزضعيف خواهد بود، نه براى آنكه رحمت خدا اندك است، بلكه بدليل آنكه توگنجايش آن را ندارى.
بنابراين شايسته است كه خدا را در حاليكه سراسر وجودمان آروزى اجابتاست بخوانيم و از او چيزهاى بسيار بخواهيم و نيازهاى پر شمار خود را به درگاه اوبريم، اگر دعاى ما شروط استجابت را با خود داشت پس آنگاه خدا آنچه رامىجوييم به ما عطا مىكند و اگر در دنيا به ما ندهد در آخرت خواهد داد.
پس دعا همّت آدمى را بلند مىدارد و بر روشن بينى او مىافزايد تا آنجا كهدنيا و آخرت را در برگيرد. انسان مؤمن از عبادت و نيايش خدا سر نمىپيچد، زيراسرپيچى باعث آن مىشود كه به خوارى وارد دوزخ شود و تيره بختى اُخروىودنيايى در او فراهم آيد. انسان هنگامى كه با خدا به زارى راز و نياز مىكند،خداوند دعايش را در دنيا مستجاب مىفرمايد و او را در آخرت پاداش مىدهد.
دعا و فضل خدا آيه ٢٦ از سوره شورى اشاره دارد به اينكه؛ نه تنها خداوند دعاى مؤمنان رااجابت مىكند، بلكه فضل خود را نيز شامل حالشان مىگرداند.
و اجابت مىكند كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى درست كردند و از فضلخويش بدانان مىدهد و كافران را عذابى سخت هست.
پس آنگاه كه خدا را مىخوانى و از او همسرى مىطلبى خدا به تو همسروفرزندى مىدهد و اگر همسر و فرزند بخواهى بهتو همسر و فرزند مىدهد وروزىو خانه آنها را نيز عطا مىكند و همچنين "از فضل خويش آنان را افزونى مىدهد"رحمت خدا بسيار گسترده است، هنگامى كه دعايت را مستجاب مىكند آنچه را كهمىخواهى و نيز چيزى افزون بر آن به تو عطا مىفرمايد.
دعا در سنّت
دعا سلاح مؤمن است گاهى انسان به كارهاى نيك خود اعتماد مىكند و بدانها فريفته مىشودوبخطا، خود را به خدا نزديكترين كسى مىشمارد و سزاوار پاداشى كامل مىبيند،امّا وقتى به اين امر مىانديشيم مىبينيم كه همه كارهاى نيك ممكن است همسنگو هموزن يك كاربد و يك گناه عمدى نباشد.
ما نبايد به كارهاى خود مغرور شويم و در ارتباطمان با خداوند به آنها تكيهكنيم، زيرا آن چيزى كه ما را براى رحمت خدا مىپرورد و مىگزيند، همانادعاست. خداوند در اين باره مىگويد:
)قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ...(.
)سوره فرقان، آيه ٧٧)
"بگو اگر دعاى شما نبود خداى من چه اعتنايى به شما مىكرد؟"
اگر توسّل انسان به دعا و تضرّع نبود خداوند به انسان و اعمالش اعتنايىنمىداشت. از اينروست كه در حديث آمده:
"الدعاء سلاح المؤمن". )بحار الانوار، ج٩٣، ص٢٨٩)
"دعا سلاح مؤمن است."
احاديث، تعبيرى از روح و معنى قرآن و تفسير مضامين آن هستند. احاديثنيز بر دعا، اهمّيت و ضرورت آن و اينكه دعا سلاح انسان در برابر امور منفى نفسوسختيهاى زندگى، بلكه سلاح و ابزارى است براى انسان كه با كمك آن مىتواندبه اهداف بلند خود دست يابد، تأكيد دارند.
در پيشاپيش اين احاديث، حديث از امام رضاعليه السلام روايت شده است و اوسند آن را از طريق پدرانش به رسول گرامى ما محمّدصلى الله عليه وآله مىرساند كه فرمود:
قال النبيّصلى الله عليه وآله: "الدعاء سلاحالمؤمن، وعمادالدين، ونور السموات والأرض".
)بحار الانوار، ج٩٠ - باب فضل الدعاء والحثّ عليه(
"دعا سلاح مؤمن، ستون دين و روشنايى آسمانها و زمين است."
اين روايت شامل سه امر است كه شايسته است در هر كدام درنگى و تأمّلىكنيم تا از آنها نكاتى تازه درباره دعا استنباط نماييم:
الف - سلاح مؤمن مؤمن در زندگيش با سه خطر روبرو مىشود:
١ - با توانى خويش، زيرا انسان از ضعف آفريده شده و وجودش با ناتوانىآميخته است، زندگيش محصور محدوديتهاست، عمر، علم، نيرو و جنبشش دردنيا نيز محدود است. سؤال اين است كه: انسان از اين ناتوانى، كه او را فرا گرفتهاست، چگونه رها شود؟ و در برابر آن چگونه مقاومت ورزد؟ و چگونه از زندانناتوانى ذاتى خود آزاد گردد؟ انسان از اين زندان با كمك نيرويى برونى و امدادىغيبى، آزاد مىشود و آن همانا پيوند و رابطه با خداى سبحان است.
اين حالت را در خويش بيازما: آنگاه كه مىخواهى كارى كنى كه بر تو دشوارمىنمايد، مثلاً وقتى مىخواهى نماز شب بخوانى، ساعت را براى وقتى مشخّصكوك مىكنى، زنگ به صدا در مىآيد و تو بيدار مىشوى، امّا غلبه بر ضعف رادشوار مىيابى و خواب بر تو چيره مىشود، تنت در برابر برخاستن مقاومتمىكند و عقل و شعورت سست است، در اين حال چگونه به نفس نهيب مىزنىوتصميم به برخاستن مىگيرى؟
در اين هنگام در برابر تو، راهى بيش نيست و آن اين است كه خدا را بيادآورى و بر او توكّل كنى و از او توفيق خواهى، چيزى نخواهد گذشت كه گويىروحى تازه در كالبدت دميده شده است و تو را در برخاستن يارى مىدهد تا نمازشب را ادا كنى. از اينروست كه دعا سلاح مؤمن است در برابر امور منفى نفس.
٢ - مؤمن در پيرامون خود با نواقص طبيعت روبرو است و طبيعت نيز براىانسان هراسانگيز است و آدمى فطرتاً از طبيعت مىترسد. كودك را مىبينيد كهمعمولاً از تاريكى، بيابان و صداهاى ناآشنا مىترسد، انسان بالغ نيز از بسيارى ازعرصههاى طبيعت مىهراسد، امّا او توانسته است با دانش و خرد خويش بربعضى از امور ترسناك چيرگى يابد، بى آنكه ترس از طبيعت كاملاً از ميان برود.اين ترس، همان عاملى است كه پيش از خطرات طبيعى، آدمى را شكستمىدهد، زيرا انسان هراسناك توان رويارويى با امور وحشتآور را ندارد، خدا همهآنچه را كه در آسمان و زمين است، مسخّر انسان گردانيده، پس انسان ناچار استبه سلاحى مجهّز شود كه با آن در برابر اين ترس ايستادگى كند و سپس در برابرخطرات طبيعى بايستد. اين سلاح، سلاح دعاست.
وقتى در بيابان يا جنگل تنها هستى و ترس از چيزى در تو پديد مىآيدوزمانى كه در برابر كوهى بلند يا هر پديده طبيعى ديگر بر ناتوانى خود واقفمىشوى و احساس ضعف مىكنى، خدا را بخوان تا بر ترس و ناتوانى غلبه يابى.
از اينروست كه در احاديث، دعاهايى براى امور گوناگون آمده است، براىمقاومت در برابر ترس از بيمارى، جن و تاريكى؛ بعلاوه اينكه توجّه كلّى در نيايشهابه ارتباط انسان و طبيعت با خداست تا انسان براى سيطره بر طبيعت دست بكارگردد. در دعاى "صباح" كه از امام علىعليه السلام روايت شده مىخوانيم:
اللَّهُمَّ يَا مَنْ دَلَعَ لِسَانَ الصَّبَاحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، وَسَرَّحَ قِطَعَ اللَّيْلِ المُظْلِمِ بِغَيَاهِبِتَلَجْلُجِهِ، وَأَتْقَنَ صُنْعَ الْفَلَكِ الدَّوَّارِ فِى مَقَادِيرِ تَبَرُّجِهِ، وَشَعْشَعَ ضِيَاءَ الشَّمْسِ بِنُورِتَأَجُّجِهِ. يَا مَنْ دَلَّ عَلى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَتَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ؟
"بارالها؛ اى آنكه زبان صبح را به بيان گوياييش بر آورد و پارههاى شب تار رابا شدّت تاريكيش بر طرف كرد و آفرينش آسمان گردان در اندازههاى بر جهايش رااستوار ساخت و پرتو خورشيد را با نور فروزانش جلوه داد، اى آنكه به ذاتش خوددلالت مىكند و از شباهت با مخلوقاتش دورى جسته است..."
اين دعا -با تلاوت پى درپى و مداوم آن- يادآور مىشود كه همه جوانبطبيعت در برابر خداوند خاضع است، شكوفايى بامدادى طبيعت، شكستتاريكى در برابر پرتو بامداد و افلاك گردان اين جهان، همه در دست خداستوتحت تسلّط و شكوه و قدرت اوست، بنابراين دليلى براى ترس از طبيعت وجودندارد، بلكه بر انسان است تا به سلاح ايمان و دانش مجهّز شود تا بر طبيعتچيرگى يابد و آن را براى خواستهها و اهداف خود تسخير كند.
٣ - مؤمن با بيم از عذاب و بلاى خدا مواجه است و دعا سلاح مؤمن استدر برابر عذاب و بلاى خدا، در حديث آمده:
"الدعاء يردّ القضاء وقد اُبِرم إبراماً".
)اصول كافى، ج٤، ص٢١٦)
"دعا قضا را بر مىگرداند حال آنكه سخت پا برجاست."
در روايات مىخوانيم كه بر قوم يونس عذاب نازل شد و چنان به آنها نزديكگشت كه گويى با آنان به اندازه قامت مردى فاصله دارد )يعنى حدوداً دو متر(،عذاب در شرف وقوع بود و آن را به چشم خويش مىديدند، امّا آنان زارى كردندوخدا را خواندند تا اينكه عذاب از آنان روى گرداند.
دعا سلاح مؤمن است در برابر عذاب خدا، اين عذابى كه خداوند به سبباعمال و گناهان انسان بر وى نازل مىكند.
ب - ستون دين دين ظاهر و جوهرى دارد؛ ظاهر دين، نماز، روزه، حجّ، زكات، خمسوديگر عبادات است، امّا جوهر و مايه استوارى و برپايى دين چيست؟ اينجوهره و ستون همانا دعاست، زيرا جوهر دين، اتّصال انسان به خداست و ستونآن عروج انسان به سوى خداوند است "پس نماز معراج مؤمن است" همچنانكهدر حديث شريف آمده است.
و امّا درباره روزه، آيه كريمه هدف آن را چنين بيان مىدارد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْتَتَّقُونَ(. )سوره بقره، آيه ١٨٣)
"اى كسانى كه ايمان آورديد روزه بر شما نوشته شده است و همچنان بر كسانى كهپيش از شما بودند نوشته شده بود تا شايد تقوى پيشه كنيد."
پس هدف روزه، تقوى است.
)...وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى...(. )سوره بقره، آيه ١٩٧)
"توشه برداريد همانا بهترين توشه تقوى است."
هدف عبادتها حالت عروج وتقوى است ، حالت اتّصال غيبى و پيوند نهانىانسان با خداى سبحان است و اين با دعا تحقّق مىپذيرد.
خداى متعال از طريق قرآن با انسان سخن گفته است، امّا انسان چگونه باخداوند سخن مىگويد؟
پاسخ انسان به خدا و سخن گفتنش با معبود، همين دعاست. از اينروستكه دعا ستون دين است. در "مناجات شعبانيه" مىخوانيم:
"وَاْجْعَلْنى مِمَّنْ ... فَناجَيْتَهُ سِرَّاً وَعَمِلَ لَكَ جَهْراً".
"مرا از كسانى قرار ده كه با آنان در نهان سخن گفتى و براى تو آشكارا كاركردند."
ظاهر دين عملى است كه انسان براى نزديك شدن خداوند، به انجام آنبرمىخيزد، در حاليكه روح دين مناجات خدا و انسان است.
ج - روشنايى آسمانها و زمين ازاين تعبير در مىيابيم كه دعا، سهمى بزرگ در به جنبش درآوردن و دگرگونساختن امور آسمانها و زمين دارد، جوهره هستى آسمانى و زمين به دعاست. درقران مىخوانيم:
)اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ...(.
)سوره نور، آيه ٣٥)
"خدا نور آسمانى و زمين است، نور او همانند چراغدانى است."
پس دعا مشكات و مكان تجلّى نور خداست، زيرا از رهگذر دعا و ذكر خداو توسّل به او، امور آسمانها و زمين سامان مىگيرد و خداوند آنچه را كه تباهىگراييده، اصلاح مىكند. اين تباهى و فساد، تنها به سبب اعمال مردم است.
)ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ...(.
)سوره روم، آيه ٤١)
"فساد به سبب آنچه مردم حاصل كردند در خشكى و دريا پديدار شد."
با گرويدن انسان به "دعا" و "تضرع" و استوار كردن پيوند خويش با خداوخضوع در برابر تعاليم او از طريق دعا، فساد آسمانها و زمين از پيشرفت بازمىماند. از اينروست كه دعا روشنايى و نور آسمانها و زمين است، نورى كه عواملفساد را از راه پاكسازى نفس بشرى و بالابردن آن تا افقهاى معنوى و معنويات، برمىدارد. ايناست كه دعا سلاح مؤمن، ستون دين و روشنايىآسمانها وزمين است.
دعا قضا را باز مىگرداند از امام صادقعليه السلام روايت شده است:
"إنّ الدعاء يردّ القضاء، وإنّ المؤمن ليذنب فيحزم بذنبه الرزق".
)بحار الانوار، ج٩٣، ص٨٨)
"دعا قضا را باز مىگرداند و مؤمن هر آينه گناه مىكند، با گناهش روزى راحرام مىگرداند."
گفتهاى هست كه: "صدقه دفع بلا مىكند" و اين يعنى اينكه صدقه مانع نزولبلا بر انسان مىشود. در حاليكه دعا، بلا را حتّى بعد از نزول آن و پس از آنكهقضاىالهى شد رفع مىكند. گاهى قضا ايناست كه بلايى بر تو نازل شود پس خدا رامىخوانى و او دعايت را استجابت مىكند و قضا را دفع مىنمايد. پس دعا، قضا رابازمىگرداند. "مؤمن هر آينه گناه مىكند با گناهش روزىرا حرام مىگرداند"، چرا؟
زيرا اگر كافر گناه كند خدا او را به سبب گناهانش در روز قيامت مجازاتمىكند به جز بعضى از گناهان بزرگ كه در دنيا نيز مجازات دارد، امّا مؤمن كه پيشخدا محبوب است، اگر مرتكب گناهى شود خدا در دنيا مجازاتش مىكند تا وقتىدر روز قيامت بر خدا وارد مىشود بارگران گناهان را بر دوش نكشد. اين است كهبسيارى از مؤمنان در دنيا با سختيها و مصيبتهاى بسيار به سر مىبرند تا گناهانشانپاك شود.
اين حديث مىگويد: كه مؤمن وقتى گناهى مىكند، به عنوان مجازات ازرزقش محروم مىشود. پس ما چه كنيم تا از رزقمان محروم نگرديم؟ پاسخ ايناست: بر ماست تا دعا كنيم زيرا "دعا قضا را بازمىگرداند".
دعا بلا را رفع مىكند امام صادقعليه السلام از رسول اكرم روايت مىكند كه:
"داووا مرضاكم بالصدقة، وادفعوا أبواب البلاء بالدعاء، وحصّنوا أموالكمبالزكاة فإنّه ما يُصاد ما تصيد من الطير إلّا بتضييعهم التسبيح".
)بحار الانوار، ج٩٣، ص٢٨٨)
"بيماران خود را با صدقه درمان كنيد و درهاى بلا را با دعا فروبنديدوداراييهاى خود را با زكات در امان داريد كه هيچ پرندهاى شكار نمىشود، مگر بهسبب ضايع كردن تسبيح."
چهبسا جمله آخر اين حديث به اين معنى باشد كه پرندهاى كه در دام صيّادمىافتد، اين به دام افتادنش، آنچنانكه ما مىپنداريم از سر تصادف نيست و براساس سببى و قَدَرى است و آن اين است كه آن پرنده خدا را تسبيح نكرده است.
پس كارهاى جهان همگى بر اساس تقدير جريان مىيابند، در حاليكه انسانمىپندارد كارها تصادفى و بدون دخالت تقدير است. در حديثى از پيامبر آمدهاست:
"إنّ الرزق لينزل من السماء إلى الأرض على عدد قطر المطر، إلى كلّ نفس بماقدّر لها، ولكن اللَّه فضول فاسألوا اللَّه من فضله". )بحار الانوار، ج٩٣، ص٢٨٨)
"رزق و روزى از آسمان به اندازه قطرههاى باران بر زمين فرومىآيد و به هركسى به اندازهاى كه براى او مقدّر شده مىرسد، امّا خدا بسيار داراى فضل استپس از فضلش بخواهيد."
پس كارها و روزيها از جانب خداوند معيّن و مقدّر شده است، ولى اگر انسانچيز بيشترى بخواهد بر اوست كه دعا كند و دست نياز به سوى فضل خداوند درازكند. در حديثى ديگر از امام علىعليه السلام مىخوانيم:
"ادفعوا أمواج البلاء عنكم بالدعاء قبل ورود البلاء، فوالذي فلق الحبّة وبرأالنسمة، للبلاء أسرعُ إلى المؤمن من انحدار السيل من أعلى التلعة إلى أسفلها ومنركض البراذين". )بحار الانوار، ج٩٣، ص٢٨٩)
"موجهاى بلا را پيش از آنكه بر شما وارد آيد، با دعا دفع كنيد، سوگند بهآنكه دانه را شكافت و جانداران را آفريد بلا بر مؤمن بسيار شتابنده تراست از سرايزشدن سيل از قلّه و تا ختن اسبان."