دعا معراج مؤمنين و راه زندگى‏ دعا معراج مؤمنين و راه زندگى‏

مقدّمه چاپ دوّم‏ اگر پژوهش دقيق علمى صورت بگيرد، شايد اساسترين عامل شقاوت و سعادت‏جامعه بشرى اعمّ از اينكه در جامعه سنّتى و يا جامعه مدرن و پيشرفته زندگى مى‏كند -در يك جمله خلاصه نماييم - دورى و نزديكى "فاصله" شناخت انسان از دنياى پيرامونى‏و ماوراى خود مى‏باشد.
دعا و نيايش عامل اصلى حذف اين "فاصله" است، زيرا در طول تاريخ تمام انسانها وپيروان اديان الهى به نحوى به دعا و نيايش احتياج داشته‏اند، تنها شيوه نيايش ودعايشان متفاوت بوده است.
پيامبران الهى چون حضرت "نوح، ايوب، موسى، ابراهيم، زكريا و...عليهم السلام" هر يكى براساس شرايط زمانى و مشكلاتشان از شيوه و روشهاى خاص خود در دعا و نيايش‏استفاده مى‏كردند و همينطور پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمّدصلى الله عليه وآله و ائمّه‏معصومين‏عليهم السلام هر كدام متناسب با شرايط زمانى ونيازهايشان از روشهاى متفاوت‏بهره مى‏گرفتند. پس دعا و نياش جزء لاينفكّ حيات انسانهاست.
امّا مهمترين شيوه دعا و نيايش براى تقرّب به خداوند، تزكيه نفس و رفع نيازهاى‏مادى - معنوى، شيوه و روش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و ائمّه معصومين‏عليهم السلام مى‏باشد.
بنابراين كتاب "دعا، معراج مؤمنين و راه زندگى" اثر تلاش و سعى خستگى‏ناپذير،دانشمند بزرگوار، حضرت آيت اللَّه سيّد محمّدتقى مدرسى مدّ ظلّه العالى نه تنهاشيوه‏هاى درست، صحيح وگوناگون استفاده از دعا ونيايش را و استفاده از آيات قرآن‏كريم و احاديث شريف جمع آورى و تأليف نموده است، بلكه خود شيوه‏ها و روشهاى‏علمى نيايش و دعا را در زندگيش تجربه و آموخته است.
براين اساس استفاده از اين كتاب "دعا معراج مؤمنين و راه زندگى" براى همه‏انسانهاى خداجو و بويژه شيعيان، نه تنها توصيه بلكه ضرورى نيز مى‏باشد.
در پايان از آنجايى كه چاپ اوّل اين كتاب با استقبال گرم خوانندگان و دوست‏داران‏كتاب روبرو گرديد، لذا انتشارات محبّان الحسين‏عليه السلام افتخار مى‏كند كه براى نشر مجدّدآن "چاپ دوّم" اقدام نمايد.
انتشارات محبّان الحسين‏عليه السلام‏
پيشگفتار مؤلّف‏
خداوندا! سپاس تو را همچنانكه خود را سپاس گفته‏اى و برتر از آنچه گويندگان‏گويند.
خداوندا! درود و سلام فرست بر برترين آفريدگان، آنكه او را به حق بر انگيختى‏تا بيم دهنده جهانيان باشد: محمّد بن عبداللَّه، و بر امامان راهنما از خاندان پاك او.
خداوندا! توفيق ده تا برسيم به آنچه كه از خوشنودى تو آرزو داريم و در راههاى‏نزديكى جستن به خويش ياريمان ده و گامهايمان را استوار كن تا پيرو راه ياوران توباشيم.
خواننده گرامى:
اگر دوست داشتى كه خداوند جهانيان با تو سخن گويد، قرآن بخوان واگر خواستى‏با خداوند، سخن گويى نماز بگزار و يا او را بخوان.
چه قرآن بخوانى، چه با خداوند راز و نياز كنى، آن فاصله ايجاد شده ميان تو وخداوند كوتاه مى‏شود و يا كلاً از ميان بر مى‏خيزد.
قرآن، اين كتابى كه خدا فرو فرستاد تا راهنمايى به سوى او و چراغى روشنگر برراه قرب او باشد، مردم را در "هنر سخن گفتن با خداوند" -اگر اين تعبير درست باشد-بدون راهنمايى رها نكرده است.
آيات قرآن به ما گفته‏اند كه چگونه صالحان، خدا را خواندند و خداوند دعاشان‏را مستجاب كرد.
مضامين دعاى قرآنى پُر از آداب سخن گفتن با خداست: اينكه چگونه او را ستايش‏كنيم و يا ثنا گوييم، اينكه از او آمرزش خواهيم و با توبه و انابه به او نزديكى جوييم،چگونه دعا را با طلب برترين حاجات آغاز كنيم بى آنكه خواسته‏هاى ديگر را به‏فراموشى سپاريم و اينكه پدر، مادر، خويشان وبرادران مؤمن را هنگام دعا ياد كنيم‏و... دها رسم و آيين ديگر.
رسول گرامى، با الهام از قرآن نيايشهايى را با مضامين عالى ساخت وخاندانش‏نيز در همان راه رفتند آنچنانكه سراسر جهان را از نيايشهايى شگفت و زيبا -كه حاوى‏مجموعه‏اى از معارف الهى است- پر كردند. دعاهاى آنان با شناخت خدا، شناخت‏نامهاى نيك او )اسماء حسنى(، راههاى توسّل به او و روشهاى توبه آغاز مى‏شود و باصفات پيامبرانش ادامه مى‏يابد و با تثبيت و جايگزين كردن صفات مكتبى در انسان‏مسلمان پايان مى‏گيرد.
آنچه مايه تأسّف است اين مى‏باشد كه ما با همه نيازى كه داريم پيوسته از گنجينه‏دعاهاى به جا مانده از معصومين‏عليهم السلام دور بوده‏ايم و در همين حال، هدايت، حكمت‏ونصيحت را از ميراث يونان، ايران باستان و مرتاضان هند مى‏جوييم، حال آنكه ازميراث پيامبر و خاندانش چيزى نزد ماست كه حاجات ما را بر آورده و نياز ما را پاسخ‏مى‏گويد. اين مسئله به دو چيز باز مى‏گردد:
١ - چه بسيارند دانشمندانى كه سرگرم تحقيق در قسمتهاى گوناگون فقه ومقدّمات آن از قبيل: صرف، نحو، لغت، معانى، بيان و اصول هستند وفقط اندكى ازآنان حقّ دعا را ادا كرده‏اند. شايد بدين سبب باشد كه معتقدند نياز به فقه از نيازى كه به‏دعا وجود دارد بيشتر است.
در حالى كه دعاو پيش از آن قرآن و احاديث اخلاقى و مواعظ، بيشتر سزاواركوشش و تحقيق‏اند، زيرا كه اينها اصول علم و قواعد معرفت و شناخت را به دست‏مى‏دهند، ولى فقه با همه اهمّيّتى كه دارد فقط بخشى از مجموعه رسالتهاى الهى است،امّا مهمترين چيز اصلاح عقايد مردم، شناساندن حقيقت دنيا به آنان، ايّام اللَّه را به يادآنان آوردن، ايشان را از آخرت بيم دادن و به بهشت و پاكسازى نفس ترغيب كردن،منظّم كردن جمله پيوندهاى آنان با آفريدگار، با ديگر مردم و با آفريدگان است. به سبب‏كم شمار بودن كسانى كه در دعا تحقيق و جستجو مى‏كنند، كمبودى بزرگ از جهت تنظيم‏متون و تأليف كتابهاى گوناگونى كه نيازهاى مردم با آنها برآورده شود، به وجود آمده‏است ومى‏دانيم كه مردم از جهت مراتب تعبّد متفاوت‏اند، عدّه‏اى راز و نيازى‏پر سوز وگداز دارند، عدّه‏اى ديگر ميانه رو هستند و عدّه‏اى ديگر -كه اغلب مردم از اين‏گروه‏اند- دعاهايى آسان مى‏جويند؛ دسته اوّل به امثال "اقبال" و"مصابيح" نياز دارند،دسته دوم كتابى چون "مفاتيح الجنان" مى‏خواهند ونياز دسته سوم را متنى همچون"صحيفه سجّاديّه" برآورده مى‏كند. اگر مفاتيح الجنان و امثال آن نبود مكتب اسلام‏گرفتار كمبودى مى‏شد.
من از تعداد چاپها و نسخه‏هاى مفاتيح بيخبرم، امّا بر اين اعتقادم كه شمار اين‏نسخه به صدها هزار مى‏رسد و در جهان اسلام، جز قرآن هيچ كتاب دينى ديگر از اين‏لحاظ به پاى آن نمى‏رسد.
آيا اين دليل نهايت نياز ملّتهاى مسلمان نيست؟
از جهت ديگر اهتمامى را مى‏بينيم كه صرف تأليف كتابهاى ديگر مى‏شود، امّا به‏سختى صد نسخه از هر كدام به فروش مى‏رسد و بقيّه در انبار كتاب‏فروشيها انباشته‏مى‏گردد.
٢ - دليل ديگر نظرى سطحى است كه بعضى بر دعا دارند )با وجود آنكه اين دعاهاحاوى گنجهاى معارف اهل بيت‏عليهم السلام است(. دعا به عقيده آنان ذكرهايى است كه فرد-آگاهانه و يا ناآگاه- ناچار است تكرار كند تا به ثواب دست يابد.
هر كسى كه از سر ميل به ثواب خدا و اميد به رحمت او و يا از سر تسليم به‏فرمانش، دعايى مى‏خواند خداوند بزودى او را اجرى عظيم خواهد داد، امّا آيا همه‏هدف دعا اين است؟
يا اينكه مثلاً دعاى "مكارم الاخلاق" برنامه اخلاقى كاملى است و دعاى"افتتاح" شامل مجموعه‏اى از همه عقايد دينى و دعاى "ابو حمزه ثمالى" نيروى محرّك‏روح و درخششى عرفانى است و پلكان اولويتهاى انسان را تثبيت مى‏كند؟ اگر در واژگان‏محورى دعا بينديشيم در خواهيم يافت كه درسهاى زندگى و لبريز از معانى مناسب بازندگى پيشرفته انسانها هستند.
حتّى فقه اسلامى ناچار است كه ارزشهاى خود را كه با احكام متحقّق مى‏شود ازدعاها بخواهد. مگر نه اين است كه هدف قانون و يا حكم شرعى، تحقّق بخشيدن به‏الگوهايى معيّن همچون برپا داشتن حق، عدل و متحقّق كردن فضيلت، احسان و نيكى درميان مردم است؟ فقه از كجا اين الگوها وحدود، اولويّتها و تداخلات آنها را اخذ وتعيين نمايد؟ آيا نه اين است كه بايد متّكى به متونى كه الهام بخش احكام هستند ودعاهاى اين متون باشد؟
در گذشته هنگامى كه درس و تحقّق در مقدّمات فقه اسلامى را آغاز مى‏كرديم ودر نخستين روز از روزهاى درس و بحث مقدّماتى، به ما اين حديث شريف رامى‏آموختند:
"أَوَّلُ الْعِلْمِ مَعْرِفَةُ الْجَبَّارِ وَآخِرُ الْعِلْمِ تَفْويضُ الْأَمْرِ إِلَيْهِ" )آغاز دانش، شناخت‏خداى جبّار است و پايان دانش، واگذاشتن كار به او(.
ومن امروز مى‏پرسم: وقتى نخستين دانش، خداشناسى است، پس چرا تحقيق دردعا را كه يارى دهنده ما در خداشناسى است رها كرده‏ايم؟ و تا كى ميان ما و غنيترين‏گنجهاى معارف معنوى، فراق و هجران باشد؟
و اكنون كه اين كتاب را تقديم مى‏دارم آرزومندم كه دعاى خير را در حقّ من‏فراموش نكنيد، زيرا دعاى مؤمن در حقّ برادرش مستجاب مى‏شود.
و از خداوند، آمرزش، هدايت و پايدارى مى‏طلبم. إِنَّهُ سَميعُ الدُّعاءِ.
محمّدتقى المدرسى‏
تهران ٢١ / محرّم الحرام /١٤٠٥ه. ق‏
دعا در قرآن‏

خدا را چگونه بخوانيم؟ )وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ‏وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(. )سوره بقره، آيه ١٨٦)
"و زمانى كه بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزديكم، دعاى دعا كننده راهنگامى كه مرا بخواند اجابت مى‏كنم، پس بايد دعوت مرا استجابت كنند و به من ايمان‏آورند تا شايد هدايت شوند."
)قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنْتُمْ‏صَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ * وَلَقَدْأَرْسَلْنَا إِلَى‏ أُمَمٍ مِن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلَا إِذْجَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ(.
)سوره انعام، آيات ٤٣ - ٤٠)
"بگو كه اگر عذاب خدا، يا هنگام مرگ شما فرا رسد چه خواهيد كرد؟ آيا در آن‏ساعت، غير خدا را مى‏خوانيد؟ اگر راستگو هستيد، بلكه تنها خدا را مى‏خوانيد تا اگرخواست شما را از سختى برهاند و آنچه را با خدا شريك قرار مى‏دهيد فراموش مى‏كنيد.وما پيامبرانى به سوى امّتهاى پيشين فرستاديم پس آنان را گرفتار بلا و مصيب كرديم تاشايد تضرّع كنند. چرا وقتى سختى ما به آنها رسيد تضرّع نكردند؟ بدين سبب كه‏دلهايشان را قساوت فرا گرفت و شيطان كردار آنها را براى آنها آراست."
)قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِن‏هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُم مِنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ(.
)سوره انعام، آيات ٦٤ - ٦٣)
"بگو چه كسى شما را از تاريكى خشكى و دريا نجات مى‏دهد كه او را با تضرّع‏در نهان مى‏خوانيد كه اگر ما را از اين نجات داد هر آينه شكر گزار خواهيم بود؟ بگو:خدا شما را از آن و از هر سختى و اندوه نجات مى‏دهد سپس شما شرك مى‏آوريد."
)وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ‏قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(.
)سوره اعراف، آيه ٥٦)
"و در زمين بعد از اصلاح آن، فساد نكنيد و خدا را از روى بيم و اميد بخوانيد،همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است."
)قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيَما وَلَاتَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ(.
)سوره يونس، آيه ٨٩)
"گفت: دعاى شما دو تن اجابت شد، پس به راه راست باشيد و راه نادانان راپيروى نكنيد."
دعا چيست؟ انسان چگونه بايد دعا كند؟ اميد چه فايده از دعا مى‏رود؟
پيش از هر سخنى ناچاريم بدانيم كه دعا اهداف و حكمتهايى معيّن دارد كه‏اگر انسان آنها را بداند گنجى را يافته است. گنجى كه چه‏بسا قبلاً از آن هيچ‏نمى‏دانسته است و چاره‏اى براى مشكلات پيچيده‏اى كه در زندگى خود بدانها مبتلااست، راه حلّى براى دشواريهايى كه به او روى مى‏آورد و درمانى براى دردهاوآلودگيهاى دل خود يافته است. آيات كريمه با آنكه در قرآن به شكلى پراكنده، به‏مناسبتهاى گوناگون آمده‏اند، در مجموع از دعا انديشه‏اى كامل به دست مى‏دهند.
دعا در هر مكان‏ انسان هنگام مشكلات در جستجوى راه حلّى است و به فطرت مى‏داند كه‏اين راه حل به دست خداست و اينكه هر امر مشكلى هر چند بزرگ باشد و هر چندانسان را به نااميدى فراخواند، راه حلّى به دست خدا دارد، امّا خدا كجاست؟به كجا روى آوريم تا به خدا نزديك باشيم و رو به سوى او سخن گوييم؟ و از اودرخواست كنيم آيا خدا در مسجد است؟ آيا در دشت يا بر روى كوههاست؟وبالآخره در كجا به خدا نزديكتريم؟ اين پرسش، فرا روى همه مردم است و تنهابراى آنان كه در روزگار پيامبر مى‏زيستند و از او درباره خدا مى‏پرسيدند، نبوده‏است. ما نيز هرگاه با مشكلات مواجه مى‏شويم جايى را مى‏جوييم كه در آن به‏خداوند نزديكتر باشيم تا او را در آنجا بخوانيم. قرآن حكيم اين پرسشها را اينگونه‏پاسخ مى‏دهد:
)وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ... ()سوره بقره، آيه ١٨٦)
"و زمانى كه بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزديكم."
پس ديگر انسان به واسطه‏اى و به اينكه راهى را طى كند تا به خدا برسد،نياز ندارد. زيرا كه خداوند نزديك است. در دعاى ابو حمزه مى‏خوانيم:
"وَاَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ، وَأَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ اِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ‏الْأَعْمالُ دُونَكَ".
"كوچنده به سوى تو راهش كوتاه است و تو از خلق خود پوشيده نيستى جزاينكه كارها، آنها را در پس پرده مى‏نهد."
وقتى از امام على‏عليه السلام درباره خدا و فاصله ميان زمين و آسمان مى‏پرسند،مى‏گويد: "اين فاصله، "دعايى مستجاب شده" است، زيرا دعاى مستجاب‏ميلياردها كيلومتر فاصله ميان زمين و آسمان را در زمانى كمتر از يك چشم به هم‏زدن طى مى‏كند."
در كتابهاى تفسير آمده است كه مردى از پيامبر پرسيد: اى رسول خدا آياخداوند ما نزديك است تا با او آهسته راز و نياز كنيم، يا دور است تا به بانگ بلندبخوانيمش؟ پس پيامبر چشم انتظار وحى شد تا آيه ١٨٦ سوره بقره نازل گشت:
"و زمانى كه بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزديكم..."
تنها خدا را بخوانيم‏ خداى تعالى دعاى دعا كنندگان را اجابت مى‏كند، امّا به دو شرط:
اوّل- "وقتى مرا بخوانند"، پس واجب است كه فقط خدا را بخوانيم، نه‏هيچ‏كس ديگر را گويى انسان در ظاهر خدا را مى‏خواند، امّا به راستى خداى‏حقيقيش را نمى‏خواند، بلكه روى دعايش به سوى شركايى است كه براى خدافرض كرده است. او به زبان، "ياربّ" مى‏گويد و دستهايش را به دعا سوى آسمان‏بلند مى‏كند، امّا دلش با خدا پيوند نمى‏گيرد، زبان او در كار نيايش است در حاليكه‏دلش خدا را نمى‏خواند. در تفسير اين آيه كريمه:
)...فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً(. )سوره طه، آيه ١٢)
"كفشهايت را بر كن كه تو در وادى مقدّس طُوى هستى."
آمده است كه منظور از كفش، دوستى زن و فرزند است، يعنى تو تا زمانى كه‏بر من وارد مى‏شوى و مى‏خواهى كه مرا بخوانى بايد دلت پيوندى با دوستى‏فرزندان نداشته باشد، زيرا حضرت موسى‏عليه السلام در آن بيابان و آن شب سرد، آن‏هنگام كه تاريكى و سرما و كم گشتگى او را در خود پيچيده بود، به زنش كه به‏زودى مى‏زاييد مى‏انديشيد و براى او در جستجوى آتش بود.
و تو نيز به مسجد رفتى و نماز گذاردى و در اين ميان، انديشه‏ات مشغول‏فرزندان و مشكلاتت بود، پس تو خدا را نخوانده‏اى.
بنابر اين از اين آيه كريمه در مى‏يابيم كه آنگاه كه خواستى به دعا مشغول‏شوى ناچار بايد از پيوندهاى ديگر دور شوى و در توجّه خود به خدا، اخلاص‏ورزى، خداوند مى‏گويد:
)وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ...(.
"و زمانى كه بندگان من از تو درباره من پرسند، من نزديكم، دعاى دعا كننده راهنگامى كه مرا بخواند اجابت مى‏كنم."
شرط دوّم - اين شرط را در نيمه دوم آيه مى‏يابيم، آنجا كه مى‏فرمايد:
)...فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(.
"پس بايد دعوت مرا استجابت كنند و به من ايمان آورند تا شايد هدايت شوند."
تا زمانى كه خدا دعاى تو را اجابت مى‏كند، تو نيز به نوبه خود بايد فرمان‏خدا را اجابت كنى و به او ايمان آورى و همه شئون زندگيت را بر طبق خواست خداو بر حسب تعاليم او شكل دهى. آرى! از اين راه است كه انسان به رشد مى‏رسدورشد يافتن يعنى‏رسيدن به‏راه درست، پس هنگامى كه‏انسان، فرمان‏خدا را اجابت‏كند و به‏او ايمان‏آورد، بى شك رشد را در زندگى خويش تضمين كرده است.
حكمت دعا آيه كريمه درباره حكمت دعا چنين مى‏گويد:
)قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنْتُمْ‏صَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَاتُشْرِكُونَ * وَلَقَدْأَرْسَلْنَا إِلَى‏ أُمَمٍ مِن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ(.
)سوره انعام، آيات ٤٢ - ٤٠)
"بگو كه اگر عذاب خدا، يا هنگام مرگ شما فرا رسد چه خواهيد كرد؟ آيا در آن‏ساعت غير خدا را مى‏خوانيد؟ اگر راستگو هستيد، بلكه تنها خدا را مى‏خوانيد تا اگرخواست شما را از سختى برهاند و آنچه را با خدا شريك قرار مى‏دهيد فراموش كنيد. و ماپيامبرانى به سوى امّتهاى پيشين فرستاديم پس آنان را گرفتار بلاو مصيبت كرديم تا شايدتضرّع كنند."
اين آيه در آغاز به اين امر مى‏پردازد كه وقتى عذاب خدا يا مرگ فرا مى‏رسدووقتى زندگى سخت مى‏شود، انسان خدا را مى‏خواند و شركايى را كه براى اوفرض كرده فراموش مى‏كند.
قرآن سپس به حكمت دعا اشاره مى‏كند كه خداوند بعد از آنكه عذاب برامّتهاى پيشين نازل كرد، پيامبرانش را به سوى آنان فرستاد و عذاب بر دوگونه بود:يكى به شكل جنگهاى داخلى و عذاب انسان به دست انسان و آن "بأساء" است،وديگرى به شكل عذاب انسان به دست طبيعت و آن "ضرّاء" مى‏باشد.(١)
ولى چرا خداوند بندگانش را به "بأساء" و "ضرّاء" فرو مى‏گيرد؟ چرا آنان رابا مشكلات مى‏آزمايد؟ آيه كريمه، خود پاسخ مى‏دهد:
)...لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ...(.
"... تا شايد تضرّع كنند."
هدف آن است كه خداوند مى‏خواهد تو همچون بنده‏اى از بندگانش به‏سوى او بروند. و در حالت عادى وقتى به سوى او نمى‏روند مشكلات و عذاب برتو نازل مى‏شود تا به سوى خداوندت روى آورى و به او تضرّع كنى.
ولى ما بعضى از مردم را چنين مى‏بينيم كه حتّى در حالت عذاب نيز به خداتضرّع نمى‏كنند.
راست آن است كه جمود اينان را به مرحله‏اى رسانيده كه حتّى فطرت‏ووجدان خويش را نيز از دست داده‏اند، آن وجدانى كه به هنگام بروز مشكلات‏وعذاب، در هر انسانى هست و آن فطرتى كه انسان را به راه بازگشت به خدامى‏كشاند، قرآن كريم درباره اينان مى‏گويد:
)فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوايَعْمَلُونَ(. )سوره انعام، آيه ٤٣)
"چرا وقتى سختى ما به آنها رسيد، "تضرّع" نكردند؟ بدين سبب كه قساوت‏دلهايشان را فرا گرفت و شيطان كارهايشان را براى آنها آراست."
بنابراين، آيات تأكيد مى‏ورزند كه توجّه انسان به "خدا" و "تضرّع" به درگاه‏او، از فوايد مشكلات و مصايب است. در واقع مشكلات به پايان خواهند آمد حال‏آنكه ايمانى كه تضرّع، آن را در دل انسان كاشته است باقى مى‏ماند و ادامه مى‏يابد،همچنانكه كار شايسته‏اى كه ايمان انسان آن را مى‏آفريند باقى مى‏ماند و آثارش حتّى‏پس از نبادوى دنيا و مشكلاتش مستمر خواهد بود.
امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: مردى پيامبرصلى الله عليه وآله را به طعام خواند، چون پيامبرداخل خانه آن مرد شد نظرش به مرغى افتاد كه بر بالاى ديوار خانه تخم گذاشته‏است. پيامبر از اين امر تعجّب كرد، آن مرد به او گفت: از اين تخم تعجّب كردى؟سوگند به آنكه تو را به حق برانگيخت من تا به حال به هيچ مصيبتى گرفتار نيامده‏ام.پس پيامبر بى آنكه از غذاى او بخورد برخاست و گفت: آنكه به مصيبتى گرفتارنشده باشد، خدا را در او حاجتى نيست.
"قال النبيّ لأصحابه: ملعون كلّ مال لا يزكّى، ملعون كلّ جسد لا يزكّى. ولو في‏كلّ أربعين يوماً فقيل: يا رسول اللَّه، أمّا زكاة المال فقد عرفناها فما زكاة الأجساد؟ فقال‏لهم: إن تصاب بآفة".
)بحار الانوار، ج‏٩٣، ص‏٢٨٩)
هم‏چنين مى‏فرمايد: پيامبر روزى يارانش را گفت: هر مال زكات داده نشده،ملعون است و هر بدن زكات داده نشده -اگر چه هر چهل روز يكبار- ملعون است.گفتند: اى رسول خدا زكات مال را مى‏دانيم، زكات بدن چيست؟ فرمود: اين است‏كه به آفتى گرفتار آيد، پس چهره آنان كه اين سخن شنيدند دگرگون شد و چون آنان‏را بر اين حال ديد فرمود: آيا منظور مرا دريافتيد؟ گفتند: نه اى رسول خدا. فرمود:تن انسان خراشيده شود، پايش به سنگ آيد، لغزد، بيمار شود، خارى در او خلدوهمانند اينها، تا در پايان حديث فرمود: به چشم پريدگى دچار شود.
"من لم يرزء فما للَّه فيه من حاجة".
)بحار الانوار، ج‏٦٧، ص‏٢١٨)
انسانى كه در زندگيش با هيچ مشكلى يا مصيبتى رو برو نمى‏شود، نبايدخوشحال و مطمئنّ باشد، زيرا اين علامت غرور است. پس انسان وقتى گرفتارمشكلى مى‏شود روحش بلندى مى‏گيرد و به نور خدا روشنى مى‏يابد و دلش متوجّه‏او مى‏شود، فايده اين توجّه بيش از ضررهاى آن گرفتارى است. و در مقابل،انسانى كه حتّى وقتى با عذاب روبرو مى‏شود تضرّع نمى‏كند، دلش سخت و قسى‏شده و ابليس كارهاى بد او را پيش چشمش زينت داده است.
شيوه‏هاى دعا قرآن در اين باره مى‏گويد:
)قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً...(.
)سوره انعام، آيه ٦٣)
"بگو چه كسى شما را از تاريكى، خشكى و دريا نجات مى‏دهد كه او را با تضرّع‏در نهان مى‏خوانيد؟"
بنابراين بايد دعا اوّلاً همراه "تضرّع" و ثانياً در "نهان" باشد، يعنى رازى‏ميان بنده و خداوند باشد. همچنانكه براى دعا كننده شايسته است كه بداند او باخدا، با دعاى خويش عهد مى‏بندد كه اگر او را از گرفتاريش رهانيد انسانى نيكوكارو شكر گزار شود:
)...لَئِنْ أَنْجَانَا مِن هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ(. )سوره انعام، آيه ٦٣)
"اگر ما را از اين برهاند هر آينه از شكر گزاران خواهيم بود."
و چه‏بسا انسان با خدا عهد بندد و مشكلش بر طرف شود، امّا او به زندگى‏پيشين خود -بى هيچ دگرگونى را ستينى در رفتار- بازگردد:
)قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُم مِنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ(.
)سوره انعام، آيه ٦٤)
"بگو خدا شما را از آن و از هر سختى واندوه مى‏رهاند سپس شما شرك مى‏آوريد."
در سوره اعراف مى‏خوانيم:
)وَلاَ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ‏مِنَ الْمُحْسِنِينَ(. )سوره اعراف، آيه ٥٦)
"و در زمين بعد از اصلاح آن فساد نكنيد و خدا را از سر بيم و اميد بخوانيد،همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است."
پس در هنگام دعا، انسان بايد در حالتى ميان "بيم و اميد" باشد و به‏استجابت سريع دعاى خود مطمئنّ نباشد، همچنانكه نبايد از رحمت خدا نااميدباشد. در اينجا اجازه دهيد اندكى درباره پيوند و رابطه ميان "دعاى از سر بيم‏واميد" و "نزديكى رحمت خدا به نيكوكاران" بينديشيم. اين پيوند چنين است كه‏انسان هرگاه گرفتار مصيبتى شود و يا با مشكلى در زندگيش رو برو گردد، بايد خدارا بخواند و در همين هنگام نيز به مردم احسان كند، زيرا احسان، انسان را به دعا برمى‏انگيزد و نيز كليد استجابت خداست، خدايى كه رحمتش به احسان كنندگان‏نزديك است.
در سوره يونس اين آيه را مى‏خوانيم:
)قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيَما وَلاَ تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ(.
)سوره يونس، آيه ٨٩)
"گفت دعاى شما دوتن اجابت شد پس به راه راست باشيد و راه نادان را پيروى‏نكنيد."
خطاب به سوى موسى و هارون است و منظور آن است كه تو آنگاه كه خدا راخواندى و او دعايت را استجابت كرد، به سوى اين و آن نبايد بروى و بايد از خداآرزو خواهى و بر راه راست پايدار مانى و تسليم فشارها و تنگناها نگردى،همچنانكه بر توست كه پيوسته بر راه هدايت باشى و راه نادانان را پيروى نكنى.
مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم‏
)وَنُوحاً إذْ نادى‏ مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(.
)سوره انبيا، آيه ٧٦)
"و نوح را بياد آور كه از پيش ندا درداد، پس براى او اجابت كرديم و او و اهلش‏را از بلاى عظيم نجات داديم."
)وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ‏فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِكْرَى‏ لِلْعَابِدِينَ(.
)سوره انبياء، آيه ٨٤ - ٨٣)
"وايّوب را بياد آور كه خداوندش را ندا درداد كه مرا زيان رسيد و توبخشاينده‏ترين بخشايندگانى. پس براى او اجابت كرديم و زيان را از او برگرفته اهلش وهمانندآن آنان‏را با آنان به او بازگردانيديم از سر رحمت خود و براى يادآورى پرستندگان."
)قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَاً(.
)سوره فرقان، آيه ٧٧)
"بگو اگر دعاى شما نبود خداوند من چه اعتنايى به شما مى‏كرد، شما تكذيب‏كرديد پس بزودى به كيفر گرفتار خواهيد شد."
)أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ‏اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ(. )سوره انعام، آيه ٦٢)
"آن كيست كه مضطرّ را اجابت مى‏كند چون او را بخواند و بدى را برطرف‏مى‏سازد و شما را جانشينان در زمين قرار مى‏دهد، آيا معبودى جز اللَّه هست، شما اندكى‏متذكّر مى‏شويد."
)وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ‏جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(. )سوره غافر، آيه ٦٠)
"خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم، آنانكه از عبادت من‏سر مى‏پيچند به زارى و خوارى به جهنّم خواهند رفت."
)وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ‏عَذَابٌ شَدِيدٌ ()سوره شورى، آيه ٢٦)
"و اجابت مى‏كند كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى درست كردند، و از فضل‏خويش به آنان مى‏دهد و كافران را عذابى سخت هست."
دعاى حضرت نوح‏ با تدبّر در اين آيات، نكاتى جديد را درباره دعا از قرآن الهام مى‏گيريم، ازبارزترين اين نكات، آن است كه در سوره انبياء مى‏بينيم، آنجا كه خداوند، داستان‏حضرت نوح را بر ما فرو مى‏خواند. حضرت هنگامى كه خداوندش را خواند، خدادعايش را مستجاب كرد و از آن بلا، آن رنج و اندوه بزرگ نجاتش داد. طوفان همه‏جهان را فراگرفته و همه مردم، بلكه همه زندگان اعم از پرندگان و حيوانات را، غرق‏كرده بود.
طوفان همه را مى‏گيرد و به زندگى پايان مى‏دهد و از اين ميان فقط يك نفرومجموعه كوچكى با اوست زنده مى‏مانند، خداوند دعايشان را مستجاب مى‏كندو آنان را از گرفتارى بزرگ مى‏رهاند. در اين داستان دليلى روشن وجود دارد بر اين‏مطلب كه امور جهان و هستى امورى نيست كه بر اساس سنّتها و قوانينى كه‏عدول‏ناپذير باشند وضع شده باشد، هرگز بلكه سنّت‏هاى هستى بر وفق اراده‏اى‏برتر و والاتر -كه اراده خداوند است- دگرگون مى‏شود.
درست است كه حوادث و تحوّلاتى كه در هستى رخ مى‏دهد بر اساس‏قوانين و نظامهايى ثابت است، امّا اين قوانين را خداوند جارى مى‏كند و اگربخواهد كارى را به فلان قانون، مربوط كند و يا فلان قانون را تغيير دهد، اين كار رابر اساس خواست خود انجام مى‏دهد. در اين مورد فيلسوفان يونان نظريه‏اى‏نادرست دارند. مى‏گويند: اگر آسمان كمانى بود و بلاتيرى، و خدا تيرانداز، به كجامى‏شد گريخت؟ اين نظريه در روزگار پيامبر آوازه يافت، پس آيه نازل شد كه:
)فَفِرُّوْا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ(. )سوره ذاريات، آيه‏٥٠)
"به سوى خدا بگريزيد كه من براى شما از او بيم دهنده‏اى آشكارم."
بنابراين آسمان كمانى است و بلا تيرى و دستِ قَدَر تيرانداز، ولى با اين همه‏اميد خلاصى هست، اينجا عليرغم آسمان و تير بلا درى براى رهايى هست و آن‏بازگشت به سوى خداست.
فرار به سوى خداوند توانا، به سوى آنكه از آسمان عظيمتر و از بلا بزرگتر وازقَدَر نيرومندتر است. خدا را قضا و قدرى است و قضا برتر از قدر است، زيرا براى‏نقض قدر مى‏آيد، گاه مقدّر مى‏شود كه كسى در حادثه‏اى معيّن بميرد، امّا با صدقه واستجابت فرمان خدا دعايش مستجاب مى‏شود و قضاى خدا مى‏آيد و قدر را از اوباز مى‏دارد. خداوند در سوره انبياء مى‏فرمايد:
)وَنُوحاً إذْ نادى‏ مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(.
)سوره انبياء، آيه ٧٦)
"و نوح را بيادآور كه از پيش ندا در داد پس براى او اجابت كرديم و او و اهلش رااز بلاى عظيم نجات داديم."
دعاى حضرت ايّوب‏ خداوند در همان سوره درباره حضرت ايّوب مى‏فرمايد:
)وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ(.
)سوره انبياء، آيه ٨٣)
"و ايّوب را بيادآور كه خداوندش را ندا در داد كه مرا زيان در رسيد و توبخشاينده‏ترين بخشايندگانى."
ما روش دعا را از اين آيه الهام مى‏گريم؛ روش حضرت ايّوب در دعا، انسان‏را مؤدّب بودن در دعا فرا مى‏خواند، زيرا مى‏بينيم كه حضرت ايّوب از خدا چيزى‏را به صراحت نمى‏خواهد، بلكه خدايش را ندا مى‏دهد كه مرا ضرر رسيد... خدايادردم شديد شده است، درد داخل استخوانم شده و بر من به شدّت تأثير كرده‏است "و تو بخشاينده‏ترين بخشايندگانى" و تا هنگامى كه چنين هستى چگونه‏بنده‏ات را اينگونه گرفتار درد شديد، رها مى‏كنى؟ پس ايّوب رحمت خداوندش رابه كنايه‏اى بليغتر از تصريح طلب مى‏كند.
دعاى حضرت موسى‏ حضرت موسى نيز همينگونه خدايش را مى‏خواند:
)...رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ(. )سوره قصص، آيه ٢٤)
"خداوندا من به خيرى كه بر من نازل فرمودى نيازمندم."
خير را از خدا به صراحت نمى‏خواهد، بلكه مى‏گويد: خدايا بر من خيرى‏فراوان فرو فرستادى و تو را بر آن شكر مى‏كنم، امّا من اكنون نيازمند آن خير هستم.موسى خير را از خدا طلبيده، امّا با زبانى غير مستقيم.
بر اساس آنچه در بعضى از احاديث آمده است، پيامبران در دعا به توجّه به‏خدا بسنده مى‏كرده‏اند بى آنكه خواسته‏هاى خود را به صراحت بيان دارند.
امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: چون ابراهيم در منجنيق نشست و خواستند او رادر آتش افكنند، جبريل نزد او آمد و گفت: سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باداى ابراهيم، آيا حاجتى دارى؟ گفت: به تو، نه! پس چون او را پرتاب كردند خدا راخواند و گفت: اى خداوند يگانه بى نياز كه نزاييده‏اى و نزاده‏اى و تو را همتايى‏نيست. پس آتش بر ابراهيم بى اثر شد و همچنان در جامه خويش در مصاحبت‏جبريل بود و باهم در باغى سبز سخن مى‏گفتند. )بحار الانوار، ج‏١٢، ص‏٢٤)
دعاى حضرت زكريا درباره چگونگى دعاى حضرت زكريا در سوره انبياء مى‏خوانيم:
)فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى‏ وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي‏الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ(. )سوره انبياء، آيه ٩٠)
"براى او اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسرش را براى او اصلاح‏كرديم، آنها در كارهاى خير مى‏شتافتند و ما را از سر بيم و اميد مى‏خواندند و براى ما خاشع‏بودند."
از صفات مؤمنان آن است كه از سر ترس از عذاب و اميد به رحمت، خدا رامى‏خوانند. پس بايد در حالت دعا از رحمت خدا نااميد نبود و نيز نبايد مطمئنّ بودكه اين رحمت، حتماً و بزودى شامل حال انسان مى‏شود. اگر انسان نااميد باشددعايش مستجاب نمى‏شود و بسيارى از دعاهاى ما همراه با يأس و نااميدى است،پس دعا بايد همراه حالتى اميد وارانه باشد آنچنانكه گويى اجابت در آستانه خانه‏است و نيز در همان وقت نبايد مطمئن بود و اجابت را بر خدا محتوم و واجب‏دانست، زيرا خداى سبحان برتر و عظيمتر از آن است كه انسان چيزى را بر اوواجب كند و انتظار وقوع حتمى آن را از او داشته باشد.
انسان نمى‏تواند مطمئن باشد كه با يكبار دعا كردن، از همه رنجهاومشكلاتش نجات مى‏يابد و هم‏چنين درست نيست كه از نجات، نااميد باشدوتسليم وضع دردناك خود گردد، بلكه انسان مؤمن بايد در ميان بيم و اميد باشدودعاى حضرت زكريا وزنش نيز اين چنين بود، همچنانكه خداوند مى‏فرمايد:
"و ما را از سر بيم و اميد مى‏خواندند و براى ما خاشع بودند."
آنجا كه دعا از سر ميل و بيم، ميان اميد و ترس است احتمال استجابت‏افزايش مى‏يابد و اين است بهترين روشى كه مؤمنان در دعاهاى خويش، پى‏مى‏گيرند.
دعا و فطرت انسان‏ آيه ٦٢ از سوره نمل، از جنبه ديگر دعا، پرده بر مى‏گيرد:
)أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ‏اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ(.
"آن كيست كه مضطرّ را اجابت مى‏كند چون او را بخواند و بدى را بر طرف‏مى‏سازد و شما را جانشينان در زمين قرار مى‏دهد، آيا معبودى جز اللَّه هست؟ شما اندكى‏متذكّر مى‏شويد."
آنگاه كه تو درمانده شده‏اى، كدامين در را بايد بكوبى؟ گره گشاى توكيست؟ و چه كسى دعايت را مستجاب مى‏كند؟ "آن كيست كه مضطرّ را اجابت‏مى‏كند چون او را بخواند؟" كيست آنكه دعاى مضطرّ را استجابت مى‏كند؟
آيه اين چنين فطرت انسان را مورد خطاب قرار مى‏دهد و وجدان او را بيدارمى‏كند و در برابر او پرده از جوهره حقيقت و واقعيّتى كه هيچ شكّى در آن نيست،بر مى‏گيرد و باعث مى‏شود كه او به خود بازگردد و تجربه‏هاى گذشته را بياد آورد،وبياد آورد آن كسى را كه در روزهاى گرفتارى و درماندگى، دعايش را مستجاب‏مى‏كرد و گرفتاريها و رنجها و زيانهايش را بر طرف مى‏ساخت.
امّا انسان در بسيارى از اوقات كارهايى دور از وجدان و فطرت مى‏كند و خدارا از ياد مى‏برد و استجابتهاى او را به فراموشى مى‏سپارد، خدا دعايش را اجابت‏مى‏كند و بدى را از او دفع مى‏سازد و او در لحظه‏هاى درماندگى به خدا پناه مى‏بردولى بعد از آن در كارهايش شرك مى‏ورزد و جز گاهى از اوقات، اين لحظه‏ها را به‏فراموشى مى‏سپارد.
دعا و مستكبران‏ كسى كه از "دعا" و "تضرّع" در پيشگاه خداوند سر مى‏پيچد و در واقعيت‏استكبار مى‏ورزد، چه سرنوشتى خواهد داشت؟ قرآن در جواب مى‏گويد:
)وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ‏جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(. )سوره غافر، آيه ٦٠)
"خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم، آنانكه از عبادت من‏سر مى‏پيچند بزودى با زارى و خوارى به جهنّم خواهند رفت."
آنانكه به نيايش بر نمى‏خيزند و در پيشگاه خدا "تضرّع" نمى‏كنند، از دعاسر مى‏پيچند؛ از اينروست كه خوار و زار به "جهنّم" خواهند رفت. بر انسان است‏كه در هر كار كوچك و بزرگ، خدا را بخواند و از دعا سر نپيچد و درست نيست‏كسى بگويد: من كار مى‏كنم و جنبش دارم پس نيازمند نيايش نيستم. سؤال اين‏است: چگونه كار مى‏كنى؟ و در زندگيت چگونه جنبشى دارى؟ آيا به توفيقى ازجانب خدا نياز ندارى؟ و محتاج آن نيستى كه زمينه‏هاى مناسب براى تو آماده‏شود؟ در اين صورت بايد خدا را بخوانى تا برايت استجابت كند و تو را براى كارموفّق بدارد.
خداوند شما گفت مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم.
آيا شما نياز و توقّع و آرزويى نداريد؟ اگر داريد خدا رابخوانيد تا دعايتان رامستجاب كند. مى‏فرمايد:
همانا كسانى كه از عبادت من سرپيچى كنند...
دعا در اينجا از بارزترين نمونه‏هاى عبادت است، پس كسانى كه از عبادت‏خدا و دعا سر مى‏پيچند و استكبار مى‏ورزند بزودى با خوارى و ذلّت داخل جهنّم‏خواهند شد.
دعا و روشن بينى‏ دعا بر روشن بينى وسعه صدر انسان مى‏افزايد و باعث بلند همّتى اومى‏گردد. دعا باعث مى‏شود كه انسان خود را در چارچوبهاى تنگ، محصور نكند؛دعا انسان را به حقيقت خود باز مى‏گرداند و حقيقت انسان آن است كه وى-على‏رغم آنكه خود را وجودى كوچك مى‏پندارد- جهانى بزرگ است، دعافراروى انسان بر اين حقيقت پرتو مى‏افكند.
رابطه انسان با دعا و استجابت همانند رابطه زمين با باران است، بارانى كه ازآسمان فرو مى‏بارد از آن همه مردم است، امّا هر انسانى به اندازه زمينى كه دارد ازاين باران بهره مى‏گيرد، آنكه يك هكتار زمين دارد از باران به اندازه يك هكتار و آنكه‏ده هكتار دارد به اندازه ده هكتار استفاده مى‏كند، آيا چنين نيست؟ رحمت خدا نيزهم‏چنين است، بدون شك رحمت خدا گسترده است؛ امّا شرط آن، بزرگى وجودو شخصيت و اندازه گنجايش آدمى است. پس اگر ظرف وجود تو تنگ و آرزويت‏محدود و روشن بينى و آگاهيت ضعيف باشد، رحمتى كه به تو تعلّق مى‏گيرد نيزضعيف خواهد بود، نه براى آنكه رحمت خدا اندك است، بلكه بدليل آنكه توگنجايش آن را ندارى.
بنابراين شايسته است كه خدا را در حاليكه سراسر وجودمان آروزى اجابت‏است بخوانيم و از او چيزهاى بسيار بخواهيم و نيازهاى پر شمار خود را به درگاه اوبريم، اگر دعاى ما شروط استجابت را با خود داشت پس آنگاه خدا آنچه رامى‏جوييم به ما عطا مى‏كند و اگر در دنيا به ما ندهد در آخرت خواهد داد.
پس دعا همّت آدمى را بلند مى‏دارد و بر روشن بينى او مى‏افزايد تا آنجا كه‏دنيا و آخرت را در برگيرد. انسان مؤمن از عبادت و نيايش خدا سر نمى‏پيچد، زيراسرپيچى باعث آن مى‏شود كه به خوارى وارد دوزخ شود و تيره بختى اُخروى‏ودنيايى در او فراهم آيد. انسان هنگامى كه با خدا به زارى راز و نياز مى‏كند،خداوند دعايش را در دنيا مستجاب مى‏فرمايد و او را در آخرت پاداش مى‏دهد.
دعا و فضل خدا آيه ٢٦ از سوره شورى اشاره دارد به اينكه؛ نه تنها خداوند دعاى مؤمنان رااجابت مى‏كند، بلكه فضل خود را نيز شامل حالشان مى‏گرداند.
و اجابت مى‏كند كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى درست كردند و از فضل‏خويش بدانان مى‏دهد و كافران را عذابى سخت هست.
پس آنگاه كه خدا را مى‏خوانى و از او همسرى مى‏طلبى خدا به تو همسروفرزندى مى‏دهد و اگر همسر و فرزند بخواهى به‏تو همسر و فرزند مى‏دهد وروزى‏و خانه آنها را نيز عطا مى‏كند و هم‏چنين "از فضل خويش آنان را افزونى مى‏دهد"رحمت خدا بسيار گسترده است، هنگامى كه دعايت را مستجاب مى‏كند آنچه را كه‏مى‏خواهى و نيز چيزى افزون بر آن به تو عطا مى‏فرمايد.
دعا در سنّت‏
دعا سلاح مؤمن است‏ گاهى انسان به كارهاى نيك خود اعتماد مى‏كند و بدانها فريفته مى‏شودوبخطا، خود را به خدا نزديكترين كسى مى‏شمارد و سزاوار پاداشى كامل مى‏بيند،امّا وقتى به اين امر مى‏انديشيم مى‏بينيم كه همه كارهاى نيك ممكن است همسنگ‏و هموزن يك كاربد و يك گناه عمدى نباشد.
ما نبايد به كارهاى خود مغرور شويم و در ارتباطمان با خداوند به آنها تكيه‏كنيم، زيرا آن چيزى كه ما را براى رحمت خدا مى‏پرورد و مى‏گزيند، همانادعاست. خداوند در اين باره مى‏گويد:
)قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ...(.
)سوره فرقان، آيه ٧٧)
"بگو اگر دعاى شما نبود خداى من چه اعتنايى به شما مى‏كرد؟"
اگر توسّل انسان به دعا و تضرّع نبود خداوند به انسان و اعمالش اعتنايى‏نمى‏داشت. از اينروست كه در حديث آمده:
"الدعاء سلاح المؤمن". )بحار الانوار، ج‏٩٣، ص‏٢٨٩)
"دعا سلاح مؤمن است."
احاديث، تعبيرى از روح و معنى قرآن و تفسير مضامين آن هستند. احاديث‏نيز بر دعا، اهمّيت و ضرورت آن و اينكه دعا سلاح انسان در برابر امور منفى نفس‏وسختيهاى زندگى، بلكه سلاح و ابزارى است براى انسان كه با كمك آن مى‏تواندبه اهداف بلند خود دست يابد، تأكيد دارند.
در پيشاپيش اين احاديث، حديث از امام رضاعليه السلام روايت شده است و اوسند آن را از طريق پدرانش به رسول گرامى ما محمّدصلى الله عليه وآله مى‏رساند كه فرمود:
قال النبيّ‏صلى الله عليه وآله: "الدعاء سلاح‏المؤمن، وعمادالدين، ونور السموات والأرض".
)بحار الانوار، ج‏٩٠ - باب فضل الدعاء والحثّ عليه(
"دعا سلاح مؤمن، ستون دين و روشنايى آسمانها و زمين است."
اين روايت شامل سه امر است كه شايسته است در هر كدام درنگى و تأمّلى‏كنيم تا از آنها نكاتى تازه درباره دعا استنباط نماييم:
الف - سلاح مؤمن‏ مؤمن در زندگيش با سه خطر روبرو مى‏شود:
١ - با توانى خويش، زيرا انسان از ضعف آفريده شده و وجودش با ناتوانى‏آميخته است، زندگيش محصور محدوديتهاست، عمر، علم، نيرو و جنبشش دردنيا نيز محدود است. سؤال اين است كه: انسان از اين ناتوانى، كه او را فرا گرفته‏است، چگونه رها شود؟ و در برابر آن چگونه مقاومت ورزد؟ و چگونه از زندان‏ناتوانى ذاتى خود آزاد گردد؟ انسان از اين زندان با كمك نيرويى برونى و امدادى‏غيبى، آزاد مى‏شود و آن همانا پيوند و رابطه با خداى سبحان است.
اين حالت را در خويش بيازما: آنگاه كه مى‏خواهى كارى كنى كه بر تو دشوارمى‏نمايد، مثلاً وقتى مى‏خواهى نماز شب بخوانى، ساعت را براى وقتى مشخّص‏كوك مى‏كنى، زنگ به صدا در مى‏آيد و تو بيدار مى‏شوى، امّا غلبه بر ضعف رادشوار مى‏يابى و خواب بر تو چيره مى‏شود، تنت در برابر برخاستن مقاومت‏مى‏كند و عقل و شعورت سست است، در اين حال چگونه به نفس نهيب مى‏زنى‏وتصميم به برخاستن مى‏گيرى؟
در اين هنگام در برابر تو، راهى بيش نيست و آن اين است كه خدا را بيادآورى و بر او توكّل كنى و از او توفيق خواهى، چيزى نخواهد گذشت كه گويى‏روحى تازه در كالبدت دميده شده است و تو را در برخاستن يارى مى‏دهد تا نمازشب را ادا كنى. از اينروست كه دعا سلاح مؤمن است در برابر امور منفى نفس.
٢ - مؤمن در پيرامون خود با نواقص طبيعت روبرو است و طبيعت نيز براى‏انسان هراس‏انگيز است و آدمى فطرتاً از طبيعت مى‏ترسد. كودك را مى‏بينيد كه‏معمولاً از تاريكى، بيابان و صداهاى ناآشنا مى‏ترسد، انسان بالغ نيز از بسيارى ازعرصه‏هاى طبيعت مى‏هراسد، امّا او توانسته است با دانش و خرد خويش بربعضى از امور ترسناك چيرگى يابد، بى آنكه ترس از طبيعت كاملاً از ميان برود.اين ترس، همان عاملى است كه پيش از خطرات طبيعى، آدمى را شكست‏مى‏دهد، زيرا انسان هراسناك توان رويارويى با امور وحشت‏آور را ندارد، خدا همه‏آنچه را كه در آسمان و زمين است، مسخّر انسان گردانيده، پس انسان ناچار است‏به سلاحى مجهّز شود كه با آن در برابر اين ترس ايستادگى كند و سپس در برابرخطرات طبيعى بايستد. اين سلاح، سلاح دعاست.
وقتى در بيابان يا جنگل تنها هستى و ترس از چيزى در تو پديد مى‏آيدوزمانى كه در برابر كوهى بلند يا هر پديده طبيعى ديگر بر ناتوانى خود واقف‏مى‏شوى و احساس ضعف مى‏كنى، خدا را بخوان تا بر ترس و ناتوانى غلبه يابى.
از اينروست كه در احاديث، دعاهايى براى امور گوناگون آمده است، براى‏مقاومت در برابر ترس از بيمارى، جن و تاريكى؛ بعلاوه اينكه توجّه كلّى در نيايشهابه ارتباط انسان و طبيعت با خداست تا انسان براى سيطره بر طبيعت دست بكارگردد. در دعاى "صباح" كه از امام على‏عليه السلام روايت شده مى‏خوانيم:
اللَّهُمَّ يَا مَنْ دَلَعَ لِسَانَ الصَّبَاحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، وَسَرَّحَ قِطَعَ اللَّيْلِ المُظْلِمِ بِغَيَاهِبِ‏تَلَجْلُجِهِ، وَأَتْقَنَ صُنْعَ الْفَلَكِ الدَّوَّارِ فِى مَقَادِيرِ تَبَرُّجِهِ، وَشَعْشَعَ ضِيَاءَ الشَّمْسِ بِنُورِتَأَجُّجِهِ. يَا مَنْ دَلَّ عَلى‏ ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَتَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ؟
"بارالها؛ اى آنكه زبان صبح را به بيان گوياييش بر آورد و پاره‏هاى شب تار رابا شدّت تاريكيش بر طرف كرد و آفرينش آسمان گردان در اندازه‏هاى بر جهايش رااستوار ساخت و پرتو خورشيد را با نور فروزانش جلوه داد، اى آنكه به ذاتش خوددلالت مى‏كند و از شباهت با مخلوقاتش دورى جسته است..."
اين دعا -با تلاوت پى درپى و مداوم آن- يادآور مى‏شود كه همه جوانب‏طبيعت در برابر خداوند خاضع است، شكوفايى بامدادى طبيعت، شكست‏تاريكى در برابر پرتو بامداد و افلاك گردان اين جهان، همه در دست خداست‏وتحت تسلّط و شكوه و قدرت اوست، بنابراين دليلى براى ترس از طبيعت وجودندارد، بلكه بر انسان است تا به سلاح ايمان و دانش مجهّز شود تا بر طبيعت‏چيرگى يابد و آن را براى خواسته‏ها و اهداف خود تسخير كند.
٣ - مؤمن با بيم از عذاب و بلاى خدا مواجه است و دعا سلاح مؤمن است‏در برابر عذاب و بلاى خدا، در حديث آمده:
"الدعاء يردّ القضاء وقد اُبِرم إبراماً".
)اصول كافى، ج‏٤، ص‏٢١٦)
"دعا قضا را بر مى‏گرداند حال آنكه سخت پا برجاست."
در روايات مى‏خوانيم كه بر قوم يونس عذاب نازل شد و چنان به آنها نزديك‏گشت كه گويى با آنان به اندازه قامت مردى فاصله دارد )يعنى حدوداً دو متر(،عذاب در شرف وقوع بود و آن را به چشم خويش مى‏ديدند، امّا آنان زارى كردندوخدا را خواندند تا اينكه عذاب از آنان روى گرداند.
دعا سلاح مؤمن است در برابر عذاب خدا، اين عذابى كه خداوند به سبب‏اعمال و گناهان انسان بر وى نازل مى‏كند.
ب - ستون دين‏ دين ظاهر و جوهرى دارد؛ ظاهر دين، نماز، روزه، حجّ، زكات، خمس‏وديگر عبادات است، امّا جوهر و مايه استوارى و برپايى دين چيست؟ اين‏جوهره و ستون همانا دعاست، زيرا جوهر دين، اتّصال انسان به خداست و ستون‏آن عروج انسان به سوى خداوند است "پس نماز معراج مؤمن است" همچنانكه‏در حديث شريف آمده است.
و امّا درباره روزه، آيه كريمه هدف آن را چنين بيان مى‏دارد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ‏تَتَّقُونَ(. )سوره بقره، آيه ١٨٣)
"اى كسانى كه ايمان آورديد روزه بر شما نوشته شده است و همچنان بر كسانى كه‏پيش از شما بودند نوشته شده بود تا شايد تقوى پيشه كنيد."
پس هدف روزه، تقوى است.
)...وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى‏...(. )سوره بقره، آيه ١٩٧)
"توشه برداريد همانا بهترين توشه تقوى است."
هدف عبادتها حالت عروج وتقوى است ، حالت اتّصال غيبى و پيوند نهانى‏انسان با خداى سبحان است و اين با دعا تحقّق مى‏پذيرد.
خداى متعال از طريق قرآن با انسان سخن گفته است، امّا انسان چگونه باخداوند سخن مى‏گويد؟
پاسخ انسان به خدا و سخن گفتنش با معبود، همين دعاست. از اينروست‏كه دعا ستون دين است. در "مناجات شعبانيه" مى‏خوانيم:
"وَاْجْعَلْنى مِمَّنْ ... فَناجَيْتَهُ سِرَّاً وَعَمِلَ لَكَ جَهْراً".
"مرا از كسانى قرار ده كه با آنان در نهان سخن گفتى و براى تو آشكارا كاركردند."
ظاهر دين عملى است كه انسان براى نزديك شدن خداوند، به انجام آن‏برمى‏خيزد، در حاليكه روح دين مناجات خدا و انسان است.
ج - روشنايى آسمانها و زمين‏ ازاين تعبير در مى‏يابيم كه دعا، سهمى بزرگ در به جنبش درآوردن و دگرگون‏ساختن امور آسمانها و زمين دارد، جوهره هستى آسمانى و زمين به دعاست. درقران مى‏خوانيم:
)اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ...(.
)سوره نور، آيه ٣٥)
"خدا نور آسمانى و زمين است، نور او همانند چراغدانى است."
پس دعا مشكات و مكان تجلّى نور خداست، زيرا از رهگذر دعا و ذكر خداو توسّل به او، امور آسمانها و زمين سامان مى‏گيرد و خداوند آنچه را كه تباهى‏گراييده، اصلاح مى‏كند. اين تباهى و فساد، تنها به سبب اعمال مردم است.
)ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ...(.
)سوره روم، آيه ٤١)
"فساد به سبب آنچه مردم حاصل كردند در خشكى و دريا پديدار شد."
با گرويدن انسان به "دعا" و "تضرع" و استوار كردن پيوند خويش با خداوخضوع در برابر تعاليم او از طريق دعا، فساد آسمانها و زمين از پيشرفت بازمى‏ماند. از اينروست كه دعا روشنايى و نور آسمانها و زمين است، نورى كه عوامل‏فساد را از راه پاكسازى نفس بشرى و بالابردن آن تا افقهاى معنوى و معنويات، برمى‏دارد. اين‏است كه دعا سلاح مؤمن، ستون دين و روشنايى‏آسمانها وزمين است.
دعا قضا را باز مى‏گرداند از امام صادق‏عليه السلام روايت شده است:
"إنّ الدعاء يردّ القضاء، وإنّ المؤمن ليذنب فيحزم بذنبه الرزق".
)بحار الانوار، ج‏٩٣، ص‏٨٨)
"دعا قضا را باز مى‏گرداند و مؤمن هر آينه گناه مى‏كند، با گناهش روزى راحرام مى‏گرداند."
گفته‏اى هست كه: "صدقه دفع بلا مى‏كند" و اين يعنى اينكه صدقه مانع نزول‏بلا بر انسان مى‏شود. در حاليكه دعا، بلا را حتّى بعد از نزول آن و پس از آنكه‏قضاى‏الهى شد رفع مى‏كند. گاهى قضا اين‏است كه بلايى بر تو نازل شود پس خدا رامى‏خوانى و او دعايت را استجابت مى‏كند و قضا را دفع مى‏نمايد. پس دعا، قضا رابازمى‏گرداند. "مؤمن هر آينه گناه مى‏كند با گناهش روزى‏را حرام مى‏گرداند"، چرا؟
زيرا اگر كافر گناه كند خدا او را به سبب گناهانش در روز قيامت مجازات‏مى‏كند به جز بعضى از گناهان بزرگ كه در دنيا نيز مجازات دارد، امّا مؤمن كه پيش‏خدا محبوب است، اگر مرتكب گناهى شود خدا در دنيا مجازاتش مى‏كند تا وقتى‏در روز قيامت بر خدا وارد مى‏شود بارگران گناهان را بر دوش نكشد. اين است كه‏بسيارى از مؤمنان در دنيا با سختيها و مصيبتهاى بسيار به سر مى‏برند تا گناهانشان‏پاك شود.
اين حديث مى‏گويد: كه مؤمن وقتى گناهى مى‏كند، به عنوان مجازات ازرزقش محروم مى‏شود. پس ما چه كنيم تا از رزقمان محروم نگرديم؟ پاسخ اين‏است: بر ماست تا دعا كنيم زيرا "دعا قضا را بازمى‏گرداند".
دعا بلا را رفع مى‏كند امام صادق‏عليه السلام از رسول اكرم روايت مى‏كند كه:
"داووا مرضاكم بالصدقة، وادفعوا أبواب البلاء بالدعاء، وحصّنوا أموالكم‏بالزكاة فإنّه ما يُصاد ما تصيد من الطير إلّا بتضييعهم التسبيح".
)بحار الانوار، ج‏٩٣، ص‏٢٨٨)
"بيماران خود را با صدقه درمان كنيد و درهاى بلا را با دعا فروبنديدوداراييهاى خود را با زكات در امان داريد كه هيچ پرنده‏اى شكار نمى‏شود، مگر به‏سبب ضايع كردن تسبيح."
چه‏بسا جمله آخر اين حديث به اين معنى باشد كه پرنده‏اى كه در دام صيّادمى‏افتد، اين به دام افتادنش، آنچنانكه ما مى‏پنداريم از سر تصادف نيست و براساس سببى و قَدَرى است و آن اين است كه آن پرنده خدا را تسبيح نكرده است.
پس كارهاى جهان همگى بر اساس تقدير جريان مى‏يابند، در حاليكه انسان‏مى‏پندارد كارها تصادفى و بدون دخالت تقدير است. در حديثى از پيامبر آمده‏است:
"إنّ الرزق لينزل من السماء إلى الأرض على عدد قطر المطر، إلى كلّ نفس بماقدّر لها، ولكن اللَّه فضول فاسألوا اللَّه من فضله". )بحار الانوار، ج‏٩٣، ص‏٢٨٨)
"رزق و روزى از آسمان به اندازه قطره‏هاى باران بر زمين فرومى‏آيد و به هركسى به اندازه‏اى كه براى او مقدّر شده مى‏رسد، امّا خدا بسيار داراى فضل است‏پس از فضلش بخواهيد."
پس كارها و روزيها از جانب خداوند معيّن و مقدّر شده است، ولى اگر انسان‏چيز بيشترى بخواهد بر اوست كه دعا كند و دست نياز به سوى فضل خداوند درازكند. در حديثى ديگر از امام على‏عليه السلام مى‏خوانيم:
"ادفعوا أمواج البلاء عنكم بالدعاء قبل ورود البلاء، فوالذي فلق الحبّة وبرأالنسمة، للبلاء أسرعُ إلى المؤمن من انحدار السيل من أعلى التلعة إلى أسفلها ومن‏ركض البراذين". )بحار الانوار، ج‏٩٣، ص‏٢٨٩)
"موجهاى بلا را پيش از آنكه بر شما وارد آيد، با دعا دفع كنيد، سوگند به‏آنكه دانه را شكافت و جانداران را آفريد بلا بر مؤمن بسيار شتابنده تراست از سرايزشدن سيل از قلّه و تا ختن اسبان."