0%

دیوان حافظ شیرای

فهرست

جستجو

دیوان حافظ شیرای

دیوان حافظ شیرای نویسنده: علی عطائی اصفهانی
گروه:

صفحات: 495
مشاهدات: 5528
دانلود: 36
  •  

    • الا يا ايها الساقی ادر کاسا و ناولها

    • صلاح کار کجا و من خراب کجا

    • اگر آن ترک شيرازی به دست آرد دل ما را

    • صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

    • دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

    • به ملازمان سلطان که رساند اين دعا را

    • صوفی بيا که آينه صافيست جام را

    • ساقيا برخيز و درده جام را

    • رونق عهد شباب است دگر بستان را

    • دوش از مسجد سوی ميخانه آمد پير ما

    • ساقی به نور باده برافروز جام ما

    • ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

    • می‌دمد صبح و کله بست سحاب

    • گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر اين غريب

    • ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

    • خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

    • سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

    • ساقيا آمدن عيد مبارک بادت

    • ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست

    • روزه يک سو شد و عيد آمد و دل‌ها برخاست

    • دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست

    • چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

    • خيال روی تو در هر طريق همره ماست

    • مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست

    • شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست

    • زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

    • در دير مغان آمد يارم قدحی در دست

    • به جان خواجه و حق قديم و عهد درست

    • ما را ز خيال تو چه پروای شراب است

    • زلفت هزار دل به يکی تار مو ببست

    • آن شب قدری که گويند اهل خلوت امشب است

    • خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

    • خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است

    • رواق منظر چشم من آشيانه توست

    • برو به کار خود ای واعظ اين چه فريادست

    • تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست

    • بيا که قصر امل سخت سست بنيادست

    • بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

    • باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

    • المنة لله که در ميکده باز است

    • اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بيز است

    • حال دل با تو گفتنم هوس است

    • صحن بستان ذوق بخش و صحبت ياران خوش است

    • کنون که بر کف گل جام باده صاف است

    • در اين زمانه رفيقی که خالی از خلل است

    • گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

    • به کوی ميکده هر سالکی که ره دانست

    • صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

    • روضه خلد برين خلوت درويشان است

    • به دام زلف تو دل مبتلای خويشتن است

    • لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است

    • روزگاريست که سودای بتان دين من است

    • منم که گوشه ميخانه خانقاه من است

    • ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است

    • خم زلف تو دام کفر و دين است

    • دل سراپرده محبت اوست

    • آن سيه چرده که شيرينی عالم با اوست

    • سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

    • دارم اميد عاطفتی از جانب دوست

    • آن پيک نامور که رسيد از ديار دوست

    • صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

    • مرحبا ای پيک مشتاقان بده پيغام دوست

    • روی تو کس نديد و هزارت رقيب هست

    • اگر چه عرض هنر پيش يار بی‌ادبيست

    • خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست

    • بنال بلبل اگر با منت سر ياريست

    • يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست

    • ماهم اين هفته برون رفت و به چشمم ساليست

    • کس نيست که افتاده آن زلف دوتا نيست

    • مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست

    • زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست

    • راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست

    • روشن از پرتو رويت نظری نيست که نيست

    • حاصل کارگه کون و مکان اين همه نيست

    • خواب آن نرگس فتان تو بی چيزی نيست

    • جز آستان توام در جهان پناهی نيست

    • بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

    • ديدی که يار جز سر جور و ستم نداشت

    • کنون که می‌دمد از بوستان نسيم بهشت

    • عيب رندان مکن ای زاهد پاکيزه سرشت

    • صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

    • آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

    • گر ز دست زلف مشکينت خطايی رفت رفت

    • ساقی بيار باده که ماه صيام رفت

    • شربتی از لب لعلش نچشيديم و برفت

    • ساقی بيا که يار ز رخ پرده برگرفت

    • حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

    • شنيده‌ام سخنی خوش که پير کنعان گفت

    • يا رب سببی ساز که يارم به سلامت

    • ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

    • ای غايب از نظر به خدا می‌سپارمت

    • مير من خوش می‌روی کاندر سر و پا ميرمت

    • چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

    • زان يار دلنوازم شکريست با شکايت

    • مدامم مست می‌دارد نسيم جعد گيسويت

    • درد ما را نيست درمان الغياث

    • تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج

    • اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

    • دل من در هوای روی فرخ

    • دی پير می فروش که ذکرش به خير باد

    • شراب و عيش نهان چيست کار بی‌بنياد

    • دوش آگهی ز يار سفرکرده داد باد

    • روز وصل دوستداران ياد باد

    • جمالت آفتاب هر نظر باد

    • صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

    • تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

    • حسن تو هميشه در فزون باد

    • خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

    • دير است که دلدار پيامی نفرستاد

    • پيرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

    • عکس روی تو چو در آينه جام افتاد

    • آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرين داد

    • بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

    • همای اوج سعادت به دام ما افتد

    • درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

    • کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد

    • دل ما به دور رويت ز چمن فراغ دارد

    • آن کس که به دست جام دارد

    • دلی که غيب نمای است و جام جم دارد

    • بتی دارم که گرد گل ز سنبل سايه بان دارد

    • دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست

    • هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

    • مطرب عشق عجب ساز و نوايی دارد

    • آن که از سنبل او غاليه تابی دارد

    • شاهد آن نيست که مويی و ميانی دارد

    • جان بی جمال جانان ميل جهان ندارد

    • روشنی طلعت تو ماه ندارد

    • نيست در شهر نگاری که دل ما ببرد

    • اگر نه باده غم دل ز ياد ما ببرد

    • سحر بلبل حکايت با صبا کرد

    • بيا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

    • به آب روشن می عارفی طهارت کرد

    • صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

    • بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

    • چو باد عزم سر کوی يار خواهم کرد

    • دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

    • دل از من برد و روی از من نهان کرد

    • ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد

    • رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

    • دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

    • ديدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

    • دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

    • سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

    • به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

    • چه مستيست ندانم که رو به ما آورد

    • صبا وقت سحر بويی ز زلف يار می‌آورد

    • نسيم باد صبا دوشم آگهی آورد

    • يارم چو قدح به دست گيرد

    • دلم جز مهر مه رويان طريقی بر نمی‌گيرد

    • ساقی ار باده از اين دست به جام اندازد

    • دمی با غم به سر بردن جهان يک سر نمی‌ارزد

    • در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

    • سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

    • راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

    • اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگيزد

    • به حسن و خلق و وفا کس به يار ما نرسد

    • هر  که  را  با  خط  سبزت  سر سودا باشد

    • من و انکار شراب اين چه حکايت باشد

    • نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

    • خوش است خلوت اگر يار يار من باشد

    • کی شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد

    • خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد

    • گل بی رخ يار خوش نباشد

    • نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

    • مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد

    • روز هجران و شب فرقت يار آخر شد

    • ستاره‌ای بدرخشيد و ماه مجلس شد

    • گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

    • ياری اندر کس نمی‌بينيم ياران را چه شد

    • زاهد خلوت نشين دوش به ميخانه شد

    • دوش از جناب آصف پيک بشارت آمد

    • عشق تو نهال حيرت آمد

    • در نمازم خم ابروی تو با ياد آمد

    • مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد

    • صبا به تهنيت پير می فروش آمد

    • سحرم دولت بيدار به بالين آمد

    • نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

    • هر که شد محرم دل در حرم يار بماند

    • رسيد مژده که ايام غم نخواهد ماند

    • ای پسته تو خنده زده بر حديث قند

    • بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند

    • حسب حالی ننوشتی و شد ايامی چند

    • دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

    • دوش ديدم که ملايک در ميخانه زدند

    • نقدها را بود آيا که عياری گيرند

    • گر می فروش حاجت رندان روا کند

    • دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

    • مرا به رندی و عشق آن فضول عيب کند

    • طاير دولت اگر باز گذاری بکند

    • کلک مشکين تو روزی که ز ما ياد کند

    • آن کيست کز روی کرم با ما وفاداری کند

    • سرو چمان من چرا ميل چمن نمی‌کند

    • در نظربازی ما بی‌خبران حيرانند

    • سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند

    • غلام نرگس مست تو تاجدارانند

    • آنان که خاک را به نظر کيميا کنند

    • شاهدان گر دلبری زين سان کنند

    • گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند

    • واعظان کاين جلوه در محراب و منبر می‌کنند

    • دانی که چنگ و عود چه تقرير می‌کنند

    • شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

    • بود آيا که در ميکده‌ها بگشايند

    • سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

    • ياد باد آن که نهانت نظری با ما بود

    • تا ز ميخانه و می نام و نشان خواهد بود

    • پيش از اينت بيش از اين انديشه عشاق بود

    • ياد باد آن که سر کوی توام منزل بود

    • خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

    • قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود

    • دوش در حلقه ما قصه گيسوی تو بود

    • دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

    • يک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود

    • گوهر مخزن اسرار همان است که بود

    • ديدم به خواب خوش که به دستم پياله بود

    • به کوی ميکده يا رب سحر چه مشغله بود

    • آن يار کز او خانه ما جای پری بود

    • مسلمانان مرا وقتی دلی بود

    • در ازل هر کو به فيض دولت ارزانی بود

    • کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود

    • از ديده خون دل همه بر روی ما رود

    • چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

    • از سر کوی تو هر کو به ملالت برود

    • هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

    • خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود

    • ساقی حديث سرو و گل و لاله می‌رود

    • ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

    • گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود

    • گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود

    • بخت از دهان  دوست  نشانم نمی ‌دهد

    • اگر به باده مشکين دلم کشد شايد

    • گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آيد

    • بر سر آنم که گر ز دست برآيد

    • دست از طلب ندارم تا کام من برآيد

    • چو آفتاب می از مشرق پياله برآيد

    • زهی خجسته زمانی که يار بازآيد

    • اگر آن طاير قدسی ز درم بازآيد

    • نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آيد

    • جهان بر ابروی عيد از هلال وسمه کشيد

    • رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد

    • ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزيد

    • معاشران ز حريف شبانه ياد آريد

    • بيا که رايت منصور پادشاه رسيد

    • بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنيد

    • معاشران گره از زلف يار باز کنيد

    • الا ای طوطی گويای اسرار

    • عيد است و آخر گل و ياران در انتظار

    • صبا ز منزل جانان گذر دريغ مدار

    • ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر

    • ای صبا نکهتی از خاک ره يار بيار

    • روی بنمای و وجود خودم از ياد ببر

    • شب وصل است و طی شد نامه هجر

    • گر بود عمر به ميخانه رسم بار دگر

    • ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر

    • ديگر ز شاخ  سرو سهی بلبل صبور

    • يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور

    • نصيحتی کنمت بشنو و بهانه مگير

    • روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگير

    • هزار شکر که ديدم به کام خويشت باز

    • منم که ديده به ديدار دوست کردم باز

    • ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز

    • درآ که در دل خسته توان درآيد باز

    • حال خونين دلان که گويد باز

    • بيا و کشتی ما در شط شراب انداز

    • خيز و در کاسه زر آب طربناک انداز

    • برنيامد از تمنای لبت کامم هنوز

    • دلم رميده لولی‌وشيست شورانگيز

    • ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس

    • گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

    • دلا رفيق سفر بخت نيکخواهت بس

    • درد عشقی کشيده‌ام که مپرس

    • دارم از زلف سياهش گله چندان که مپرس

    • بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

    • اگر رفيق شفيقی درست پيمان باش

    • به دور لاله قدح گير و بی‌ريا می‌باش

    • صوفی گلی بچين و مرقع به خار بخش

    • باغبان گر پنج روزی صحبت گل بايدش

    • فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش

    • شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

    • خوشا شيراز و وضع بی‌مثالش

    • چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش

    • يا رب اين نوگل خندان که سپردی به منش

    • ببرد از من قرار و طاقت و هوش

    • سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش

    • هاتفی از گوشه ميخانه دوش

    • در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش

    • دوش با من گفت پنهان کاردانی تيزهوش

    • ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش

    • کنار آب و پای بيد و طبع شعر و ياری خوش

    • مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش

    • دلم رميده شد و غافلم من درويش

    • ما آزموده‌ايم در اين شهر بخت خويش

    • قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع

    • بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع

    • در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

    • سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ

    • طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف

    • زبان خامه ندارد سر بيان فراق

    • مقام امن و می بی‌غش و رفيق شفيق

    • اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک

    • هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

    • ای دل ريش مرا با لب تو حق نمک

    • خوش خبر باشی ای نسيم شمال

    • شممت روح وداد و شمت برق وصال

    • دارای جهان نصرت دين خسرو کامل

    • به وقت گل شدم از توبه شراب خجل

    • اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

    • هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمايل

    • ای رخت چون خلد و لعلت سلسبيل

    • عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام

    • مرحبا طاير فرخ پی فرخنده پيام

    • عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام

    • بشری اذ السلامه حلت بذی سلم

    • بازآی  ساقيا  که هواخواه خدمتم

    • دوش بيماری چشم تو ببرد از دستم

    • به غير از آن که بشد دين و دانش از دستم

    • زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

    • فاش می‌گويم و از گفته خود دلشادم

    • مرا می‌بينی و هر دم زيادت می‌کنی دردم

    • سال‌ها پيروی مذهب رندان کردم

    • ديشب به سيل اشک ره خواب می‌زدم

    • هر چند پير و خسته دل و ناتوان شدم

    • خيال نقش تو در کارگاه ديده کشيدم

    • ز دست کوته خود زير بارم

    • گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

    • گر دست دهد خاک کف پای نگارم

    • در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم

    • مرا عهديست با جانان که تا جان در بدن دارم

    • من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

    • جوزا سحر نهاد حمايل برابرم

    • تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

    • به تيغم گر کشد دستش نگيرم

    • مزن بر دل ز نوک غمزه تيرم

    • نماز شام غريبان چو گريه آغازم

    • گر دست رسد در سر زلفين تو بازم

    • در خرابات مغان گر گذر افتد بازم

    • مژده وصل تو کو کز سر جان برخيزم

    • چرا نه در پی عزم ديار خود باشم

    • من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

    • خيال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

    • من که از آتش دل چون خم می در جوشم

    • گر من از سرزنش مدعيان انديشم

    • حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

    • چل سال بيش رفت که من لاف می‌زنم

    • عمريست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم

    • بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم

    • من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم

    • صنما با غم عشق تو چه تدبير کنم

    • ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم

    • دوش سودای رخش گفتم ز سر بيرون کنم

    • به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم

    • حاشا که من به موسم گل ترک می کنم

    • روزگاری شد که در ميخانه خدمت می‌کنم

    • من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم

    • به مژگان سيه کردی هزاران رخنه در دينم

    • حاليا مصلحت وقت در آن می‌بينم

    • گرم از دست برخيزد که با دلدار بنشينم

    • در خرابات مغان نور خدا می‌بينم

    • غم زمانه که هيچش کران نمی‌بينم

    • خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم

    • گر از اين منزل ويران به سوی خانه روم

    • آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم

    • ديدار شد ميسر و بوس و کنار هم

    • دردم از يار است و درمان نيز هم

    • ما بی غمان مست دل از دست داده‌ايم

    • عمريست تا به راه غمت رو نهاده‌ايم

    • ما بدين در نه پی حشمت و جاه آمده‌ايم

    • فتوی پير مغان دارم و قوليست قديم

    • خيز تا از در ميخانه گشادی طلبيم

    • ما ز ياران چشم ياری داشتيم

    • صلاح از ما چه می‌جويی که مستان را صلا گفتيم

    • ما درس  سحر در ره ميخانه نهاديم

    • بگذار تا ز شارع ميخانه بگذريم

    • خيز تا خرقه صوفی به خرابات بريم

    • بيا تا گل برافشانيم و می در ساغر اندازيم

    • صوفی بيا که خرقه سالوس برکشيم

    • دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم

    • ما شبی دست برآريم و دعايی بکنيم

    • ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم

    • سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گويم

    • بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گويم

    • گر چه ما بندگان پادشهيم

    • فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

    • چندان که گفتم غم با طبيبان

    • می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان

    • يا رب آن آهوی مشکين به ختن بازرسان

    • خدا را کم نشين با خرقه پوشان

    • شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان

    • بهار و گل طرب انگيز گشت و توبه شکن

    • چو گل هر دم به بويت جامه در تن

    • افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن

    • خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن

    • دانی که چيست دولت ديدار يار ديدن

    • منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن

    • ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن

    • گلبرگ را ز سنبل مشکين نقاب کن

    • صبح است ساقيا قدحی پرشراب کن

    • ز در درآ و شبستان ما منور کن

    • ای نور چشم من سخنی هست گوش کن

    • کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن

    • بالابلند عشوه گر نقش باز من

    • چون شوم خاک رهش دامن بيفشاند ز من

    • نکته‌ای دلکش بگويم خال آن مه رو ببين

    • شراب لعل کش و روی مه جبينان بين

    • می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از اين

    • به جان پير خرابات و حق صحبت او

    • گفتا برون شدی به تماشای ماه نو

    • مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو

    • ای آفتاب آينه دار جمال تو

    • ای خونبهای نافه چين خاک راه تو

    • ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو

    • تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

    • مرا چشميست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

    • خط عذار يار که بگرفت ماه از او

    • گلبن عيش می‌دمد ساقی گلعذار کو

    • ای پيک راستان خبر يار ما بگو

    • خنک نسيم معنبر شمامه‌ای دلخواه

    • عيشم مدام است از لعل دلخواه

    • گر تيغ بارد در کوی آن ماه

    • غوصال او ز عمر جاودان به

    • ناگهان پرده برانداخته‌ای يعنی چه

    • در سرای مغان رفته بود و آب زده

    • ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

    • دوش رفتم به در ميکده خواب آلوده

    • از من جدا مشو که توام نور ديده‌ای

    • دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشيده

    • از خون دل نوشتم نزديک دوست نامه

    • چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

    • سحرگاهان که مخمور شبانه

    • ساقی بيا که شد قدح لاله پر ز می

    • به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می

    • لبش می‌بوسم و در می‌کشم می

    • مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی

    • ای که بر ماه از خط مشکين نقاب انداختی

    • ای دل مباش يک دم خالی ز عشق و مستی

    • با مدعی مگوييد اسرار عشق و مستی

    • آن غاليه خط گر سوی ما نامه نوشتی

    • ای قصه بهشت ز کويت حکايتی

    • سبت سلمی بصدغيها فادی

    • ديدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

    • سحر با باد می‌گفتم حديث آرزومندی

    • چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی

    • به جان او که گرم دسترس به جان بودی

    • چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری

    • شهريست پرظريفان و از هر طرف نگاری

    • تو را که هر چه مراد است در جهان داری

    • صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری

    • بيا با ما مورز اين کينه داری

    • ای که در کوی خرابات مقامی داری

    • ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

    • روزگاريست که ما را نگران می‌داری

    • خوش کرد ياوری فلکت روز داوری

    • طفيل هستی عشقند آدمی و پری

    • ای که دايم به خويش مغروری

    • ز کوی يار می‌آيد نسيم باد نوروزی

    • عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی

    • نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

    • هزار جهد بکردم که يار من باشی

    • ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی

    • زين خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی

    • سليمی منذ حلت بالعراق

    • کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی

    • يا مبسما يحاکی درجا من اللالی

    • سلام الله ما کر الليالی

    • بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی

    • رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

    • اين خرقه که من دارم در رهن شراب اولی

    • زان می عشق کز او پخته شود هر خامی

    • که برد به نزد شاهان ز من گدا پيامی

    • انت رواح رند الحمی و زاد غرامی

    • سينه مالامال درد است ای دريغا مرهمی

    • ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

    • احمد الله علی معدله السلطان

    • وقت را غنيمت دان آن قدر که بتوانی

    • هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

    • گفتند خلايق که تويی يوسف ثانی

    • نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی

    • دو يار زيرک و از باده کهن دومنی

    • نوش کن جام شراب يک منی

    • صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی

    • ای که در کشتن ما هيچ مدارا نکنی

    • بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کنی

    • ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی

    • سحرگه ره روی در سرزمينی

    • تو مگر بر لب آبی به هوس بنشينی

    • ساقيا سايه ابر است و بهار و لب جوی

    • بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی

    • ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

    • سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهی

    • ای در رخ تو پيدا انوار پادشاهی

    • در همه دير مغان نيست چو من شيدايی

    • به چشم کرده‌ام ابروی ماه سيمايی

    • سلامی چو بوی خوش آشنايی

    • ای پادشه خوبان داد از غم تنهايی

    • ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآيی

    • می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جويی

    دیوان حافظ شیرای

    دیوان حافظ شیرای

    نویسنده:
    فارسی