12%

گفتار برادر

عزيزه خواهر من

كه هستى ياور من

مرا تو غمگسارى

ز مادر يادگارى

تو را كاريست دشوار

تكاليفى است بسيار

تو را هست اى نظيفه

يكى چندين وظيفه

به پيش ات هست كارى

به دوشت هست بارى

كه منزل بردن آن

نباشد كار نسوان

ولى هستى تو خواهر

چو سان اثنين مادر

به عصمت چون بتولى

به طاقت چون رسولى

به جرات شير غايى

شبيه بوترابى

به عقل و صبر فردى

زن اما شير مردى

به تو دارم گمانى

كه بعد از من توانى

دهى انجام اين كار

به منزل آرى اين بار

چو من رفتم به ميدان

تو با زنها و طفلان

زر و زيور بريزيد

لباس از بر بريزيد

همه كهنه بپوشيد

همه در صبر كوشيد

به يك خيمه در آئيد

جدا از هم مپائيد

به وقت نهب(١٨) و غارت

همه حفظ از حقارت

نياندازند لشكر

براى زيور و زر

به دست و پايتان دست

شما را لايق اين هست

گمانم خصم سركش

زند بر خيمه آتش

شوند از خوف نيران

همه اطفال حيران

چو اين شورش به پا شد

حريق خيمه ها شد

تو با اطفال و زنها

بكش خود را به صحرا

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

در آن دم خصم غدار

چو بيند مرد بيمار

به سوى او بتازد

كه كار او بسازد

عزيزم خوب هوش دار

مبادا گردد اين كار

كه هست از من به دنيا

همين فرزند برجا

شما را او امام است

امام خاص و عام است

كند خالق نمايان

ز نسل اش رهنمايان

به جسمش تب فكنده

براى اينكه زنده

بماند بعد مرگم

رسد فيض اش به عالم

چو خواهد شمر ابتر

از او سازد جدا سر

شكايت كن تو از او

به پيش مير اردو

در آن دم گردد آن مير

از اين كارش جلوگير

چون اين قوم دم آشام

به سوى كوفه و شام

شما را كوچ دادند

به صحرا رو نهادند

به صحراهاى حائل

مباشد خويش غافل

هوادار زنان باش

به فكر دختران باش

تو شخص كاردانى

بزرگ كاروانى

از اين زنها و طفلان

اگر كس در بيابان

اگر از كاروان ماند

و يا بى آب و نان ماند

به هر نوعى توانى

مدد او را رسانى

ز رنج و بى نوايى

چو داد از حق رهايى

رسيدى در مدينه

بگو اى بى قرينه

سلامم با محبان

مشو همشيره گريان