بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
نزاعى بين هارون الرشيد و همسرش زبيده در گرفت ، در اينكه پالوده يا لوذينه كدام يك لذيذتر و گواراتر است ؟
ابى يوسف قاضى را براى انتخاب و راءى قبول كردند. او گفت : من چيزى را كه از ديده ام پنهان است چگونه قضاوت كنم ؟
هارون دستور دارد هر دو را نزدش حاضر نمودند، و او گاهى از اين و گاهى از آن مى خورد تا هر دو ظرف نصف شدند. پس سر برداشت و گفت : من نمى توانم بين آنان حكم كنم ، زيرا بعد از خوردن هر كدام از آنها كه تصميم مى گيرم راءى صادر كنم ديگرى خود را نمايش مى دهد و با زبان حال مى گويد: من لذيذتر و گواراترم ؛ و اين دو دشمن ديرينه با يكديگر سازش نمودند فرقى بين آنان نيست(٧٠٠)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
حجاج بن يوسف ثقفى كه از جانب بنى اميه بيست سال امارت داشت ، كشتار بسيارى كرد، مى گفت : من از چيزهايى كه لذت مى برم كشتن انسان است آنهم در حضور من ، سر از بدن ببرند و شخص در خونش دست و پا بزند، و از رگهاى گلوى او خون جستن كند، لذتش نزدم بهتر است از ازدواج با باكره جميله(٧٠١) و آنقدر در اين مسئله لذت مى برد كه سه كيلو آرد براى نان پختن برايش آوردند، او گفت : با خون سادات خمير كنيد و نان بپزيد؛ كه افطار را با آن آغاز كنم.(٧٠٢)