عزادارى امام حسين: رويکردهاى نظرى و تاريخى
مبانى نظرى عزاداران
عزادارى امام حسين (عليه السلام) مقوله اى الهى - انسانى است و سرشتى دوگانه دارد که آميخته از سنت الهى و سنت بشرى است. از اين رو، بايد مبانى آن را در اين دو امر يافت. پس ناگزير از عرضه عزادارى به منابع استنباط اسلامى هستيم که در اين مقال بدان دست مى يازيم.1. عزادارى از نگاه عقل
هر مقوله اى و پديده اى در کهکشان دانش بشرى، براى ماندگارى، به سنجش در ترازوى عقل، تحکيم مبانى عقلانى و به ديگر سخن، توسعه و تقويت ظرفيت برهان پذيرى آن نياز دارد. حال آيا عزادارى امام حسين (عليه السلام) و ائمه اطهار (عليهم السلام) اين استحکام عقلانى را دارد يا نه؟ آيا مى توان با برهان هاى عقلى، به تبيين آن پرداخت يا آن که تنها با مقولاتى فراعقلانى چون عشق، قابل شرح است؟ از نگاه ما، اساس عزادارى حسينى و هسته مرکزى آن، کاملاً قابليت برهان پذيرى و تبيين عقلانى را دارد. البته ذکر اين نکته لازم است که منظور، عقلانيتى چند بعدى و ناظر به تمامى جنبه هاى حيات انسانى است و نه فقط عقلانيت ابزارى غرب بر اين پايه، جنبه هاى توجيه عقلانى عزادارى را بر مى شماريم:الف - اصالة الاباحة: اين اصل که خاستگاهى اصولى دارد، به بيان اين نکته مى پردازد که اساس قضاوت در خصوص اشياء جايز بودن و مباح بودن آن است، مگر آن که دليلى بر جايز نبودن آن يافت شود. بنابراين، چون دليلى بر حرام بودن عزادارى نداريم، تا هنگامى که به عمل ناشايست خارج از اصل عزادارى آلوده نشود، امرى جايز است. اين اصل، اگر چه دليل تبيينى به شمار نمى آيد، ولى توجيهى عقلانى است. مرحوم سيد محسن امين، از مطرح کنندگان و مدافعان اين اصل است. (1)
ب - از بديهيات عقلى آن است که انسان در سوگ عزيزانش، به حزن و اندوه مى نشيند و در فراق آنان، گريان و نالان مى شود. رفتار هر انسان آراسته به اخلاق انسانى، هنگام از دست دادن يار، عزيز و بزرگى چنين است. درست به همان شکل که آدم بر هابيل، يعقوب بر يوسف، پيامبر (ص) بر حمزه و... گريستند و ناليدند که ما شرح گزارش اين گريه ها و عزادارى ها را در قسمت عزادارى از ديدگاه قرآن و روايات خواهيم آورد. حال هر چه مقام و عظمت شخصيت از دست رفته والاتر باشد، شيوه هاى بيان اين سوگ مندى بيش تر و پررنگ تر مى شود و صورتى عقلانى پيدا مى کند.
ممکن است اين پرسش پيش آيد که در سوگ بزرگان و نزديکان تازه از دست رفته نيکوست، ولى آيا اين که پس از هزار و چهارصد سال، هنوز بر کسى چون حسين به علي (ع) بگرييم نيز زيبنده و رواست؟
پاسخ اين پرسش آن است که تشيع، مکتب امامت است و امامت، بر پايه ارتباط قلبى و عاطفى امت و امام استوار شده است. حال اگر اين ارتباط قلبى و عاطفى، آن گونه عميق است که پس از هزار و چهارصد سال نيز با ذکر و يادآورى مظلوميت امامى چون حسين بن علي (ع)، اشک در چشمان شيعه پيرو او حلقه مى زند، مى توان آن را غير عقلانى خواند و به ملامتش پرداخت؟
ج ـ وجوب شکر منعم: اين استدلال، استدلالى کلامى است که عزادارى را به دليل سپاس گذارى از حسين بن على (ع)، لازم مى داند. از منظر عقلى، قدردانى و سپاس گذارى از خدمات ديگران و کارهاى نيک آنها نيکو و لازم است و چنان چه اين خدمت فداکارانه و ايثارگرانه هم باشد، شکر و سپاس، لزوم بيشترى پيدا مى يابد. از اين رو، امام حسين (ع) که در راه عظمت اسلام، زنده نگه داشتن قرآن و حمايت از مسلمانان به قيام پرداخته و همه چيز را در اين راه تقديم کرده، شايسته سپاس است. بنابراين، گرامى داشت ياد و راه او و ابراز احساسات به ساحتش، کم ترين و کوچک ترين کارى است که مى توان انجام داد. حاج مهدى سراج انصارى، از روشنفکران مذهبى و روحانيون فرهيخته دهه ها ى 20 تا 30 که نقشى مهم در تکوين مطبوعات دينى داشته، از مطرح کنندگان اين استدلال است. وى مى نويسد: «... حسينِ بزرگ با قيام خود با مبارزه اساسى و خونين خود، بار ديگر اسلام را زنده نمود و بدين وسيله، حقى بر گردن مسلمانان جهان گذاشت که تا انقراض عالم، وظيفه هر فرد مسلمان است که در هر دوره از ادوار زندگى خود، از آن سالار شهيدان قدردانى نمايد. قدردانى از آن رادمرد بزرگ آن است که با عزادارى، با تشکيل مجالس عزا، با روانه ساختن دسته هاى ماتم، همه ساله، فاجعه خونين زنده نگه داشته شود. اين عملى که عقلاً و فطرتا يک عمل بسيار نيک است. نه تنها نبايد نکوهش شود، بلکه بايد هر فرد متفکرى، به ترويج آن اهتمام نمايد». (2)
د ـ يکى ديگر از دلايلى که مى توان براى بعد عقلانى عزادارى بر شمرد و به رويکرد روان شناسانه عزادارى نظر دارد، جنبه تبليغاتى و برانگيزاننده آن است. حال چگونه اين موضوع با عقلانى بودن عزادارى پيوند مى خورد؟ واقعيت آن است که منشأ تحرک و تکاپوى آدمى، بيش و پيش از عقل، احساسات اوست، به طورى که بسيارى از دين شناسان و روان شناسان بر آنند که انسان ابتدا ايمان مى آورد و سپس به دنبال برهانى کردن آن مى رود. از اين رو، حتى عالمان و دانشمندان، از احساسات خود بى نياز نيستند. به طور معمول اين تبليغات و تحريک احساسات است که انسان را به نفع يا ضرر کسى يا چيزى بر مى انگيزد و به او شور و حال دفاع و مبارزه مى بخشد. بنابراين از آنجا که شهادت حسين (ع) زنده کردن دوباره اسلام بود، براى اينکه هماره اين روند و مشعل فروزان اسلام ناب جاويد و پايدار باقى بماند، به عامل برانگيزاننده نياز دارد. در دل سنت ديرپاى انسان ها، اين عامل عزادارى است و به همين دليل در سنت اسلامى و شيعى، مفهومى ويژه مى يابد و نقشى بنيادين پيدا مى کند.
2. عزادارى از ديدگاه قرآن و سنت
اين بحث از آن جهت اهميت دارد که دريابيم آيا در قرآن و سنت، نشانه اى بر تأييد عزادارى و صورت هاى آن يافت مى شود يا خير؟ تنها نشانه اى که مى توان در قرآن کريم بر تأييد اين مطلب يافت، موضوع گريه طولانى حضرت يعقوب در فراق يوسف و نابينايى او به جهت بسيارى گريه است؛ چنان که در آيات 84 و 85 سوره يوسف مى خوانيم: و روى برتافت از ايشان و گفت دريغ بر يوسف شد، ديدگان او از اندوه (پسران او) گفتند به خدا ترک نکنى ياد کردن يوسف را تا بيمارى فسرده گردى يا بشوى از نابود شدگان.اما در سنت، مجموعه روايات، رفتارها و تقريرهاى پيامبر (ص) و امامان (ع) بيش از آن است که بتوانيم همه شان را در اينجا گرد آوريم؛ بنابراين تنها به گزيده اى از آنها بسنده مى کنيم.
احمد بن حنبل در مسند خود، روايتى از ابن عباس نقل مى کند که هنگام وفات رقيه، دختر رسول خدا (ص) زنان بر او مى گريستند. در همان حال، خليفه دوم، عمر بن خطاب، با تازيانه آنها را از اين کار نهى مى کرد، ولى پيامبر (ص) مانع او شد و فرمود: بگذار تا بگريند. (3)
هم چنين در چند جاى ديگر، نهى عمر از گريستن بر شهيدان و مردگان و منع پيامبر از نهى او جايز کردن آن ذکر شده است. (4)
همچنين نسايى از جابربن عبدالله انصارى نقل مى کند که هنگام شهادت پدرم در جنگ احد، من بر پدرم مى گريستم و مردم مرا از گريستن نهى مى کردند، ولى از پيامبر (ص) نهى اى نديدم. (5) سنن نسائى نيز روايتى را آورده که در آن، بر منع نکردن پيامبر از صيحه و گريه زنان، تصريح شده است. (6)
3. عزادارى امام حسين (ع) در روايات شيعى
در روايات شيعى و از زنان اهل بيت (ع)، سخنان فراوانى نقل شده که بر توصيه ايشان بر گريستن و عزادارى بر امام حسين (ع) دلالت دارد. نيز روايات بى شمارى، با مضمون گريستن چهارده معصوم (ع) بر آن حضرت، حتى پيش از شهادت ايشان وارد شده که در اينجا، به برخى از آنها اشاره مى کنيم.حضرت رسول (ص) در مکان هاى متعددى بر فرزندش حسين (ع) گريسته است. در روز ولادت حسين (ع)، آن حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند و سپس فرزندش را در دامنش نهاد و گريست. (7)
در روايت ديگرى است که «امام حسين (ع) در هنگامى که رسول خدا در حالت وحى بود، بر ايشان وارد و بر پشت پيامبر سوار شد و مشغول بازى گرديد. در اين حال جبرئيل عرضه داشت: امت پس از تو دچار فتنه مى شوند و اين فرزندت کشته مى شود. پس دست برد و مقدارى خاک برگرفت و گفت در اين زمين که نام آن «طفّ» است. پس از رفتن جبرئيل، پيامبر در حالى که آن خاک را در دست داشت، گريه مى کرد به سوى اصحابش رفت. آنان پرسيدند: اى رسول خدا براى چه گرياني؟ فرمود: جبرئيل خبر داد که پس از من فرزندم حسين، در زمينى به نام «طفّ» کشته مى شود». (8)
از اين دست روايات در خصوص پيامبراکرم (ص) در مورد گريستن بر امام حسين (ع) فراوان يافت مى شود. (9) گريستن على (ع) هنگام عبور از کربلا در جريان جنگ صفين نيز به صورت متواتر نقل شده است. (10)
از امام صادق (ع) روايت شده است که حضرت زهرا (س) بر مصيبت فرزندش حسين (ع) مى گريست. (11) درباره گريستن، عزادارى و مجلس به پا داشتن امام صادق (ع) (12) و امام کاظم (ع) (13) نيز اخبار و گزارش در دست است. اين همه روايات، بيانگر حزن و اندوه امامان در مصيبت حسين (ع) است.
پس از آنجا که گفتار، کردار و تأييد عمل ديگران از سوى آن بزرگواران حجت است، تمسک به شيوه رفتار آنها لازم خواهد بود. البته به جز اين روايات، در روايات بسيار ديگرى، به گريستن و برپايى مجلس عزادارى امام حسين (ع) امر شده و ثواب آن بيان گرديده است. امام صادق (ع) ابو عماره را، به خواندن شعرى در رثاى امام حسين (ع) (14) امر کردند. نيز امر آن حضرت به جعفربن عفان و سخن آن حضرت در اين باره که هر که در مرثيه حسين (ع) بگريد و بگرياند، خداوند او را بيامرزد و بهشت را بر او واجب گرداند، (15) در زمره اين احاديث قرار مى گيرد. کلام امام رضا (ع) هم که فرمود: «پس به مثل حسين بايد بگريند گريه کنندگان، همانا گريه بر آن حضرت، گناهان بزرگ را فرو ريزد». (16)
و نيز سخن ايشان که «هر که مصيبت ما را به ياد آورد و پس از ما بگريد يا بگرياند، هنگامى که همه چشم ها گريان مى شوند، او نخواهد گريست و هر که بنشيند در مجلسى که در آن امر ما احيا مى شود، قلب و دل او هنگامى که همه دل ها مى ميرند، نخواهد مرد». (17)
از همين دست روايات است. به هر حال، روايات بر پاداشتن مجالس و گروه و نوحه بر حسين (ع) بسيار است که در اين مجال، فرصت ذکر همه آنها نيست. (18)
4. عزادارى در نگاه اهل سنت
عزادارى در نگاه اهل سنت، از دو منظر قابل تبيين است:الف - روايات متعدد اهل سنت در خصوص عزادارى در سيره پيامبر (ص) و گريستن آن حضرت بر امام حسين (ع) و مسائلى اين چنينى درباره آن حضرت؛
ب - ديدگاه هاى مختلف عالمان سنى مذهب.
از نگاه اول، روايات بسيارى از اهل سنت وجود دارد که پيامبر و صحابه در سوگ عزيزانشان مى گريسته اند و عزادارى مى کرده اند ؛ همانند گريستن پيامبر بر اهل بيتش، (19) نيز گريه ايشان بر حمزه، (20) جعفر بن ابى طالب، زيد بن حارثه، (21) ابراهيم و فرزندشان (22) و عثمان بن مظعون، نيز بايد به مرثيه هاى اصحاب پيامبر در سوگ حمزه اشاره کرد. پس از شهادت حمزه کسانى چون صفيه، خواهرش، کعب مالک و حسان بن ثابت (23) او را رثا گفته اند.
البته در ديگر سو، رواياتى در مذمب شيون و گريه بر مردگان (24) در احاديث اهل سنت وجود دارد که بيشتر آنها به خليفه دوم باز مى گردد. در توضيح اين احاديث چند نکته حايز اهميت است:
اول - هم چنان که ابن عباس از قول عايشه نقل مى کند - در صورت درستى اين نوع احاديث از رسول خدا (ص) - آن حضرت، اين گفتار را از اساس درباره زياد شدن عذاب کافران با گريه بستگانشان فرموده است. (25)
دوم - در سيره خليفه دوم به موارد متضاد و معارض با اينگونه روايت بر مى خوريم که وى اشک ريختن و گريه کردن و سوگوارى را بدون کارهاى زايد اجازه مى داده است؛ همانند اجازه او بر گريستن زنان بر مرگ خالد بن وليد، (26) و گريه او در مرگ نعمان. (27)
سوم - اصولا اين روايات از نظر سند قابل تأمل اند.
از نگاه دوم، يعنى از نظر عالمان اهل سنت و فتاواى فقهى، آنان نيز، تحريم مطلق عزادارى جايى ندارد. نيز آنچه مکروه قلمداد شده، شيون، زارى، فرياد زدن است. ولى گريستن جايز دانسته شده است. (28)
در مجموع، عالمان اهل سنت، گريه بدون فرياد زدن را مباح دانسته اند، ولى در خصوص گريه با صدا، دو ديدگاه وجود دارد. مالکيان و حنفيان، گريه با فرياد را حرام مى دانند، ولى شافعيان و حنبلى ها آن را روا دانسته اند. (29)
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. سيد محسن امين عاملى، اقناع اللائم على اقامة الماتم، تحقيق، محمد البدرى، قم، مؤسسه معارف اسلامى، چ 1، 1418هـ.ق.م،ص 53.
2. مجله آيين اسلام، شماره هاى 336 ـ 360 (34-1333 ش) به نقل از برگ هايى از تاريخ، حوزه علميه قم، رسول جعفريان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چ 1، ص 1381، ص 61-62.
3. مسند احمد بن حنبل، بيروت - لبنان، دارالفکر، بى تا، ج 1، ص 335.
4. همان، ص 333.
5. سنن نسائى، شرح جلال الدين سيوطى، بيروت - لبنان، دارالمعرفه، چ 3، 1414 ق، ج 3، ص 318.
6. همان.
7. علامه مجلسى، بحار الانوار، بيروت - لبنان، دار احياء التراث العربى، چ 3، 14، 3، ج 43، ص 239.
8. محمد بن حسن طوسى، امالى طوسى، قم، مکتبة الداورى، ج 1، ص 321، 324.
9. امالى صدوق، شيخ صدوق، بيروت- لبنان، اعلمى، ص 116.
10. وقعة الصفين، نصر بن مزاحم منقرى، تحقيق عبد السلام هارون، بيروت، مؤسسة العربية الحديثة، چ 2، بى تا، ص 140.
11. کامل الزيارات، ابن قولويه، نجف، مطبعة الحيدرية، ص 82.
12. امالى صدوق، ص 118.
13. همان، ص 111.
14. همان، مجلس 29، ص 205.
15. اختيار معرفة الرجال، کشى، تصحيح ميرداماد، تحقيق، سيد مهدى رجايى، قم مؤسسه آل البيت (ع)، 1403 ق، ج 2، ص 574.
16. امالى صدوق، مجلس 27، ص 128.
17. همان، ص 269 - 268.
18. براى مطالعه بيشتر رجوع کنيد به اقناع اللائم على اقامة الماتم، سيد محسن امين، ص 183، 199.
19. الصواعق المحرقة، احمد بن حجر هيتمى، تصحيح عبدالوهاب عبد اللطيف، قاهره - مصر، مکتبة القاهره، بى تا، ص 239.
20. السيرة الحلبية، على بن برهان الدين حلبى، بيروت - لبنان، بى تا، ج 1، ص 534.
21. صحيح بخارى، به حاشيه سندى، بيروت ـ لبنان، دارالکتب العلمية، چ اول، 1412 ق، ج 2، ص 393.
22. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 506.
23. سيرت رسول الله (ص)، اسحاق بن محمد همدانى، تصحيح اصغر مهدوى، تهران، خواندنى، 1361ش، ج 2، ص 673 و ص 700 - 702 و 693 -700.
24. صحيح بخارى، کتاب الخبائز، ج 2، ص 442؛ کنز العمال، حسام الدين متقى هندى، تصحيح صفوة السقاء، بيروت - لبنان، موسسة الرسالة، چ 1، 1409ق، ج 15، ص 731 ـ 733.
25. مسند احمد، ج 1، ص 42.
26. اسد الغابة فى معرفة الصحابة، عزالدين ابن اثير، تحقيق: على محمد معوض، عادل احمد عبدالموجود، بيروت - لبنان، دارالکتب العلمية، چ1، 1415 ق، ج 2، ص 143.
27. کنزل العمال، ج 14، ص 727.
28. الفتاوى الهنديه فى مذهب الامام ابى حنيفة ؛ شيخ نظام و گروهى از فقهاى حنفى هند، با حاشيه فتاواى قاضى خان، بيروت - لبنان، دارالفکر، چ 2، 1411 ق، ج 1، ص 162.
29. الفقه على المذاهب الاربعة، عبد الرحمان جزيرى، بيروت ـ لبنان، دارالفکر، چ 1، 1417ق، ج 1، ص 502.