امام حسين و پاسخ به پرسشها و شبهات
حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام از امامان هدايتگرى است که لحظه اى از راهنمايى، نصيحت و هدايت مردم غافل نشده است. چه در دوران امامت پدرش على عليه السلام و برادرش امام حسن عليه السلام و چه در دوران امامت خويش اين وظيفه را به صورت تام و تمام انجام داده است.
هدايتهاى حضرت گاه از طريق سخنرانى وخطبه ها بوده است و بعضى اوقات از طريق ملاقاتها و نامه ها، و گاهى از مسير پاسخ دادن به پرسشها و شبهات.
پرسشهايى که از آن حضرت شده و پاسخهايى که از آن امام همام به يادگار مانده، مختلف وگوناگون است. در بعضى از موارد، پرسشها و شبهات اعتقادى است و زمانى سؤالهاى تفسيرى و قرآنى، و بعضا شبهات فقهى و يا تاريخى است و گاهى پرسشهاى شخصى و موردي.
آنچه پيش رو داريد جمع آورى اهم پرسشها و پاسخهايى است که از آن حضرت به يادگار مانده است.
پرسشهاى اعتقادى
الف. قضا و قدر حسن بن ابى الحسن بصرى نامه اى به امام حسين عليه السلام نوشته و در آن از قضا و قدر الهى پرسيد. حضرت در جواب فرمود: «فَاتَّبِعْ ما شَرَحْتُ لَکَ فِى الْقَدْرِ مِمّا اُفْضِيَ اِلَيْنا اَهْلُ الْبَيْتِ، فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِالْقَدْرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ فَقَدْ کَفَرَ وَمَنْ حَمَلَ الْمَعاصِيَّ عَلَى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَدْ اِفْتَرى عَلَى اللّهِ اِفْتِراءً عَظِيما؛ آنچه از مفهوم «قدر» به ما اهل بيت رسيده است براى تو شرح مى دهم، از آن پيروى کن! به راستى کسى که به قدر خوب يا بدش ايمان نياورد، کافر شده است. و کسى که گناهان را به حساب خداوند گذارد [و خود را تبرئه کند]، افترايى بزرگ به خداوند بسته است.»و در ادامه چنين بيان داشتند: «اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالى لا يُطاعُ بِاِکْراهٍ وَلا يُعْصى بِغَلَبَةٍ وَلا يَهْمِلُ الْعِبادَ فِى الْحِکْمَةِ لکِنَّهُ الْمالِکُ لِما مَلَّکَهُمْ وَالْقادِرُ لِما عَلَيْهِ اَقْدَرَهُمْ فَاِنْ اِئتَمَرُوا بِالطّاعَةِ لَمْ يَکُنْ لَهُمْ صادّا عَنْها مُبْطِنا وَاِنْ ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِيَةِ فَشاءَ اَنْ يَمُنَّ عَلَيْهِمْ فَيَحُولَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ ما ائْتَمَرُوا بِهِ فَعَلَ وَاِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَلَيْسَ هُوَ حَمَلَهُمْ عَلَيْها قَسْرا وَلا کَلَّفَهُمْ جَبْرا، بَلْ بِتَمْکِينِهِ اِيّاهُمْ بَعْدَ اِعْذارِه وَاِنْذارِهِ لَهُمْ وَاحْتِجاجِهِ عَلَيْهِمْ طَوَّقَهُمْ وَمَکَّنَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ السَّبِيلَ اِلى اَخْذِ ما اِلَيْهِ دَعاهُمْ وَتَرْکِ ما عَنْهُ نَهاهُمْ؛ خداوند متعال، به اجبار اطاعت نمى شود و به جبر هم معصيت نمى شود و بندگان را هم [در انتخاب راه زندگي] طبق حکمت به حال خود رها نکرده است؛ بلکه خداوند مالک آن چيزى است که بندگان دارند و قادر بر آن چيزى است که بندگانش قدرت دارند؛ پس اگر بندگان دنبال طاعت بروند، خداوند مانعشان نمى شود و اگر به دنبال معصيت بروند، اگر بخواهد بر آنها منت مى گذارد و بين آنها و گناه مانعى را ايجاد مى کند و اگر اين کار را نکند، معنايش اين نيست که پس بندگانش را قهرا بر آن مجبور و وادار ساخته است؛ بلکه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجّت، آنان را بر اعمال مسلط کرده است.
خدا بر بندگان خود راهى نهاده است که بتوانند اوامر و دستورات او را انجام دهند و منهيات او را ترک نمايند.»
سپس فرمودند: «جَعَلَهُمْ مُسْتَطيعينَ لاَِخْذِ ما اَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَى ءٍ غَيْرَ آخِذِيهِ وَلِتَرْکِ ما نَهاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَى ءٍ غَيْرَ تارِکِيْهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى جَعَلَ عِبادَهُ اَقْوِياءَ لِما اَمَرَهُمْ بِهِ يَنالُونَ بِتِلْکَ الْقُوَّةِ وَما نَهاهُمْ عَنْهُ وَجَعَلَ الْعُذْرَ لِمَنْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ السَّبِيلَ [السَّبَبَ] حَمْدا مُقْبِلاً فَاَنَا عَلى ذلِکَ اَذْهَبُ وَبِهِ اَقُولُ وَاللّهِ اَنَا وَاَصْحابِى اَيْضا عَلَيْهِ وَلَهُ الْحَمْدُ؛ خداوند بر بندگانش توانايى و نيرومندى عطا فرمود تا فرامينش را اجرا کنند و از آنچه نهى فرموده روى گردانند. سپاس خدايى را که بندگانش را بر انجام اوامر خود نيرومند و توانا کرده و با اين توان و نيرو اوامر و نواهى او را بجا مى آورند و آنان را که قدرت نداده، معذور دانسته و اين سپاس مورد قبول درگاهش واقع شود. من هم رهرو اين راهم و اعتقادم نيز همين است و سوگند به خدا! راه من و يارانم همين است و حمد مخصوص او مى باشد.»
در اين جملات امام حسين عليه السلام به خوبى مسلک «لا جَبْرَ وَلا تَفْوِيضَ بَلْ اَمرٌ بَيْنَ الاَْمْرَين» را بيان نموده اند. ايشان هم اختيار انسان را به خوبى ثابت کرده اند و هم به توحيد افعالى حضرت حق و ساحت قدس او خدشه وارد ننموده اند.
ب. خداشناسى برخى از گروههاى اسلامى که از معارف اهل بيت عليهم السلام دور افتادند، بر اثر پيروى از قياس در مباحث خداشناسى دچار تشبيه و تجسيم و تجسيد و... گشتند و براى خدا دست و پا و چشم و... قائل شدند و خدا را قابل رؤيت و ديدار دانستند. به راستى تنها مذهبى که توحيد و خداشناسى را به صورت صحيح و قابل استدلال ارائه داد، مذهب شيعه است و آن هم به برکت وجود و حضور اهل بيت عليهم السلام مى باشد. حديث زير نمونه اى از اين برکات و افاضات الهى اهل بيت عليهم السلام است.
نافع بن ازرق سؤالاتى درباره خداشناسى از امام حسين عليه السلام پرسيد. حضرت در جواب فرمود: «يا نافِعُ اِنَّ مَنْ وَضَعَ دِينَهُ عَلَى الْقِياسِ لَمْ يَزَلِ الدَّهْرُ فِى الاِْرْتِماسِ مائِلاً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِنا فِى الاِْعْوِجاجِ ضالاًّ عَنِ السَّبِيلِ قائِلاً غَيْرِ الْجَمِيلِ؛ اى نافع! آن کس که دينش را بر پايه قياس بنا نهد، همواره بر [منجلاب [ خطا فرو رود و از جادّه مستقيم حق منحرف مى گردد. اين چنين فردى راه را گم مى کند [و در کجى و نادرستى گام مى نهد] و سخنى ناپسند مى گويد.»
حضرت ادامه مى دهند: «يَابْنَ الاَْزْرَقِ اَصِفُ اِلهِى بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَاُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ لا يُدْرَکَ بِالْحَواسِّ وَلا يُقاسُ بِالنّاسِ فَهُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَصِقٍ وَبَعِيدٌ غَيْرُ مُتَقَصٍّ يُوَحَّدُ وَلا يُبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالاْآياتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْکَبِيرُ الْمُتَعالُ؛ اى پسر ازرق! معبودم را آن چنان توصيف مى کنم که خود کرده است و آن چنان معرفى مى کنم که خود را معرفى کرده است: با حواس درک نمى شود و با مخلوقات مقايسه نمى گردد. او [به موجودات] نزديک است؛ ولى نه پيوسته و متّصل و از آنان دور است؛ ولى نه با فاصله. يکتا و بى همتا است و تجزيه پذير نيست. او با نشانه ها [ى آفرينش] شناخته مى شود و با [قوانين هستى و] علامات توصيف مى شود. نيست معبودى جز او که بزرگ و بلند مرتبه است.»
ج. امامت
1. آفرينش انوار اهل بيت عليهم السلام انوار وجودى پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام پيش از آنکه پديده اى آفريده شود وجود داشت و حضرت آدم و ديگر پيامبران الهى با نام و ياد آنها راز و نياز و طلب استغفار مى نمودند.حبيب بن مظاهر اسدى روزى از حضرت امام حسين عليه السلام پرسيد يا ابا عبد اللّه! پيش از آفرينش آدم شما چگونه بوديد؟ حضرت فرمود: «کُنّا اَشْباحَ نُورٍ تَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمانِ فَنُعَلِّمُ الْمَلائِکَةَ التَّسْبِيحَ وَالتَّهْلِيلَ وَالتَّحْمِيدَ؛ ما موجودات نورانى بوديم که بر گرد عرش الهى دور مى زديم و به فرشتگان تسبيح و تحليل و تحميد را ياد مى داديم.»
2. علم غيب امام جُعَيد همدانى از ياوران امام حسين عليه السلام بود که همراه امام در کربلا به شهادت رسيد. چون در طول سفر ده ها نمونه از علم غيب امام را ديد، پرسيد: جانم فداى تو يا ابا عبد اللّه! چگونه نسبت به افراد و آينده آنان اين گونه دقيق اظهار نظر مى فرماييد؟ فرمود: «يا جُعَيْدُ نَحْکُمُ بِحُکْمِ آلِ داوُودَ فَاِذا عُيِّيْنا عَنْ شَى ءٍ تَلَقّانا بِهِ رَوْحُ الْقُدُسِ؛ اى جعيد! ما به روش خاندان داود حکم مى کنيم و هر گاه نسبت به مسئله اى درمانده شويم، روح القدس ما را کمک مى کند.»
3. صاحب الامر شعيب بن ابى حمزه نقل مى کند: روزى بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و پس از سلام و احترامات لازم پرسيدم: آيا «صاحب الامر» شما هستيد؟ پاسخ داد: نه. پرسيدم آيا فرزند شما است؟ فرمود: نه. پرسيدم: آيا فرزند فرزند شما است؟ پاسخ داد: نه، گفتم: پس صاحب الامر کيست؟ فرمود: «اَلَّذِى يَمْلأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا، عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الاَْئِمَّةِ تَأْتِى کَما اَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بُعِثَ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ؛ کسى است که زمين را پر از عدل و داد مى کند، چنان که پر از ستم شده باشد. پس از آنکه دوران [طولاني] فاصله اى از حضور امامان بگذرد، او خواهد آمد، چنان که رسول خدا پس از فاصله اى از حضور پيامبران گذشته مبعوث گشت.»
عيسى خشّاب مى گويد: از حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام سؤال کردم: آيا صاحب الامر شما هستيد؟ حضرت پاسخ داد: «لا وَلکِنْ صاحِبُ الاَْمْرِ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ بِاَبِيهِ الْمُکَنّى بِعَمِّهِ؛ نه، صاحب الامر آن مخفى شده و در نهان است که به خون خواهى پدرش برخواهد خواست و با لقب عمويش خوانده مى شود.»
4. قائم آل محمد صلى الله عليه و آله حضرت در جمعى فرمودند: «قائم ما قيام مى کند و از ستمگران انتقام مى گيرد.»
پرسيدند: اى فرزند رسول خدا! قائم شما کيست؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «السّابِعُ مِنْ وُلْدِ اِبنِى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَهُوَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرَ بْنِ محمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اِبْنِى وَهُوَ الَّذِى يَغِيبُ مُدَّةً طَوِيلَةً ثُمَّ يَظْهَرُ وَيَمْلاَءُ الاَْرْضَ قِسْطا وَعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا وَظُلْما؛ هفتمين امام از فرزندان پسرم محمّد بن على است. او حجّت خدا، فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند محمّد، فرزند على پسر من است. او است که مدّت طولانى از ديده ها پنهان مى شود؛ سپس آشکار شده، زمين را پر از عدل و داد مى کند؛ چنان که پر از ستم و تجاوز شده است.»
پاسخ به چنين پرسشهايى در اين دوران ساده جلوه مى کند، اما در دوران اختناقى که امام حسين عليه السلام در آن به سر مى برده و مردم، کسانى چون معاويه و يزيد را امير المؤمنين مى خواندند و در شام تنها قرابت و خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله را معاويه و يزيد مى دانستند، بسيار عميق و کارگشا بوده است.
5. تولد مهدى عليه السلام هر چند در اين زمان تولد حضرت مهدى و غيبت او، از مهمّات و قطعيّات در نزد شيعه و جمعى از محققان اهل سنت است، ولى در عصر امام حسين عليه السلام اين امر هنوز تحقق نيافته بود.
نقل شده است که جمعى در حضور امام حسين عليه السلام پيرامون امام مهدى عليه السلام بحث مى کردند. شخصى پرسيد: يا ابا عبد اللّه! آيا حضرت مهدى هم اکنون متولد شده است؟
امام حسين عليه السلام فرمود: «لا وَلَوْ اَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَيّامَ حَياتي؛ خير، ولى اگر او را درک کنم، تا زنده ام او را خدمت مى کنم.»
6. پس از ظهور مهدى عليه السلام از امام حسين عليه السلام پرسيدند: پس از ظهور حضرت مهدى عليه السلام نيکوکارى چگونه است؟
حضرت در جواب فرمود: «اَلْخَيْرُ کُلُّهُ فِى ذَلِکَ الزَّمَان يَقُومُ قَائِمُنَا وَيَدْفَعُ ذَلِکَ کُلَّهُ؛ همه خيرها در آن زمان است که قائم ما قيام مى کند و همه اين زشتيها را از ميان برمى دارد.»
سؤالات و شبهات تفسيرى
در اين بخش نيز حضرت پاسخهاى نغز و زيبايى دارد که به نمونه هايى اشاره مى شود:1. معناى صمد چيست؟ مردم بصره طيّ نامه اى از امام حسين عليه السلام در رابطه با تفسير کلمه صمد سؤال کردند. حضرت در پاسخ فرمود: «در قرآن خوض و مجادله نکنيد و بدون علم و آگاهى از آن سخن نگوييد که از جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم که فرمود: کسى که بدون علم از قرآن سخن بگويد، جايگاهش در آتش خواهد بود. «وَاِنَّ اللّهَ قَدْ فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقَالَ اللّهُ «اللّهُ اَحَدٌ اللّهُ صَمَدٌ» ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقَالَ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَکُنْ لَهُ کُفُوا اَحَدٌ؛ خداوند متعال صمد را تفسير نموده به اينکه «خداوند يکتا است» و «خداوند بى نياز است». آن گاه اين را تفسير کرده به اينکه نزاييده و زاده نشده و هيچ موجودى همتاى او نيست.»
«لم يلد» يعنى اجسام مادّى و حجم دار از او متولّد نشده، مانند فرزند که از مخلوقها متولّد مى شود. همين طور اشياى لطيف مثل «نفس» هم از او متولّد نشده است. و هيچ يک از عوارض مادّى مانند خواب، غم، غصّه، شادى، خنده، گريه، ترس، اميد، گرسنگى و تشنگى در او نيست.
خداوند منزّه است از اينکه مانند مادّيات از چيزى متولّد شود، يا چيزى از او متولد شود. «ولم يولد» يعنى اينکه نه از چيزى زاييده شده و نه از عنصرى پديد آمده، مانند: اجسام مادّى که از عناصر مادّى پديد مى آيند؛ بدان گونه که حيوانات از يکديگر، يا گياه از زمين و آب از چشمه و ميوه از درخت به وجود مى آيند؛ همين طور خداوند مانند اجسام لطيف و غيرمادّى نيست که از محلّى سرچشمه مى گيرند، مثل بينايى از چشم و شنيدنى از گوش و بوييدنى از قوّه شامّه و طعم از دهان و کلام از زبان و معرفت و شناخت از دل و آتش از سنگ، ذات بارى تعالى مانند هيچ يک از اينها نيست. «بل هُوَ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذِى لاَ مِنْ شَيْ ءٍ وَلاَ فِى شَيْ ءٍ وَلاَ عَلَى شَى ءٍ مُبْدِعُ الاَْشْيَاءِ وَخَالِقُهَا وَمُنْشِى ءُ الاَْشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ يَتَلاَشَى مَا خَلَقَ لِلْفَنَاءِ بِمَشِيَّتِهِ وَيَبْقَى مَا خَلَقَ لِلْبَقَاءِ بِعِلْمِهِ فَذَلِکُمُ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذِى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَد؛ او خداى صمد است که نه از چيزى پديد آمده و نه در چيزى جا گرفته و نه بر چيزى قرار گرفته است. [بلکه] پديدآورنده و خالق اشيا است و همه چيز را با دست قدرت خود به وجود آورده است. آنچه را براى فنا و نابودى خلق کرده است، با خواست او فنا مى پذيرد و آنچه را براى بقا خلق کرده، با علم او باقى مى ماند. اين خداى صمد است که نه زاييده شده و نه چيزى از او زاييده مى شود.»
امام حسين عليه السلام در جواب عده ديگرى که از تفسير واژه «صمد» پرسيدند، فرمود: «اَلصَّمَدُ الَّذِى لاَ جَوْفَ لَهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى قَدْ اِنْتَهَى سُؤدَدُهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ يأْکُل وَلاَ يَشْرَبُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ يَنَامُ وَالصَّمَدُ اَلدَّائِمُ الَّذِى لَمْ يَزَلْ وَلاَ يَزَالُ؛ صمد آن موجودى است که داراى خلأ نيست. صمد آن کسى است که سيادت و بزرگيش به نهايت رسيده است. صمد آن وجودى است که نمى خورد و نمى نوشد [و تغذيه ندارد.] صمد آن وجودى است که خواب بر او راه ندارد و صمد آن ذات ابدى است که همواره بوده و نابود نمى شود.»
2. تفسير وَالشَّمْس وَضُحَيهَا حارث بن عبد اللّه اعور مى گويد: خدمت حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام رسيدم و از تفسير سوره شمس پرسيدم و در ابتداى سخن گفتم: «وَالشَّمْسِ وَضُحها» يعنى چه؟ ايشان در جواب فرمود: «... يا حارِثُ ذلِکَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، قالَ وَقُلْتُ «وَالْقَمَرِ اِذا تَلاها» قالَ ذلِکَ اَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ اَبِى طالِبٍ يَتْلُو مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله قالَ وَقُلْتُ «وَالنَّهارِ اِذا جَلّيها» قالَ ذلِکَ الْقائِمُ عليه السلام مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله يَمْلاَُ الاَْرْضَ عَدْلاً وَقِسْطا قالَ قُلْتُ «وَاللَّيْلِ اِذا يَغْشيها» قالَ ذلِکَ بَنُو اُمَيَّة؛ ... اى حارث! مراد از شمس محمّد رسول خدا است. پرسيدم: معناى قسم به ماه که پس از خورشيد مى آيد چيست؟ فرمود: اين ماه على بن ابى طالب است که پس از محمد صلى الله عليه و آله مى آيد. پرسيدم «سوگند به روز و روشنايى آن» به چه معنا است؟ فرمود: اين روز روشن حضرت قائم عليه السلام از خاندان محمد صلى الله عليه و آله است که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد. گفتم اين آيه چيست؟ «و قسم به شب زمانى که سايه گستر شود.» فرمود: مراد بنى اميّه است.»
توجّه داشته باشيم آنچه در روايت فوق آمده، در واقع بيان باطن قرآن است و از مصاديق آيات مى باشد.
خود امام حسين عليه السلام فرمود: «کتاب خدا چهار بخش است: عبارات، رمزها، اشاره ها، لطايف و حقايق. امّا عبارات، پس براى عوام مردم است و اشاره و رموزات از آن خواص است و لطايف آن براى اوليا است و حقايق آن براى پيامبران و انبيا.»
3. آيه 19 سوره حج نضر بن مالک مى گويد: خدمت امام حسين عليه السلام رسيدم و گفتم: اى ابا عبد اللّه! معناى آيه 19 سوره حج که مى فرمايد: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا»؛ «اينان دو گروهند که با هم به مخاصمه و مجادله پرداختند.» چيست؟ فرمود: «نَحْنُ وَبَنُوا اُمَيَّةَ اِخْتَصَمْنا فِى اللّهِ قُلْنا صَدَقَ اللّهُ وَقالُوا کَذِبَ اللّهُ فَنَحْنُ وَاِيّاهُمْ الْخَصْمانِ يَوْمَ الْقِيامَةِ؛ ما و بنى اميّه بر سر مسئله [حق پرستى و] خدا به دشمنى پرداختيم. ما گفتيم خدا راست مى گويد و آنان خدا را تکذيب کردند. ما و آنها در روز قيامت دشمن هم هستيم.»
در نقل سعيد همدانى که از همين آيه 19 سوره حج پرسيد، در پاسخ فرمود: «ما بنى هاشم با بنى اميّه دو گروهى هستيم که بر سر خدا پرستى با يکديگر خصومت و دشمنى داريم.»
در اينکه مراد از آيه فوق چيست، تفاسير مختلفى شده که غالب آنها از باب انطباق است. به قرينه آيات قبلى، اين دو دسته «الَّذِينَ آمَنُوا» و «الَّذِينَ اَشْرَکُوا» هستند.
ابوذر غفّارى قسم ياد کرد که اين آيه درباره شش نفر در جنگ بدر نازل شده است، حمزه، على عليه السلام و عبيدة بن حارث در دسته مؤمنان، و عتبه، شيبه و وليد بن عتبه در زمره کافران و مشرکان و على عليه السلام هم فرمود: «من اوّل کسى هستم که براى مخاصمه در پيشگاه الهى روز قيامت برمى خيزم.»
بيان سيد الشهداء عليه السلام يکى از مصاديق آيه شريفه است که مراد از آيه اهل بيت عليهم السلام و بنى اميّه هستند؛ چون قرآن اختصاص به زمان و مکان معيّنى ندارد.
4. آيه مودّت از حضرت ابا عبد اللّه در مورد آيه «قُل لاَّآ أَسْـءَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى »؛ «بگو از شما پاداشى نمى خواهم، جز آنکه خويشاوندان مرا دوست بداريد»، توضيح خواسته اند. حضرت در جواب فرمود: «وَاَنَّ الْقَرابَةَ النَّبِيُّ اَمَرَ اللّهُ بِصِلَتِها وَعَظَّمَ حَقَّها وَجَعَلَ الْخَيْرَ فِيها قَرابَتُنا اَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِينَ اَوْجَبَ حَقَّنا عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ؛ خويشاوندى که خداوند دستور رعايت آن را داد و حق آن را بزرگ شمرد و خير و برکات را در آن قرار داد، دوستى و خويشاوندى ما اهل بيت پيامبر است که رعايت حق ما را بر هر مسلمانى واجب کرد.»
5. آيه 41 سوره حج از موسى بن جعفر عليه السلام نقل شده که از حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام از معناى آيه «الَّذِينَ إِن مَّکَّنَّـهُمْ فِى الاْءَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّکَوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ » پرسيدند. حضرت فرمود: «هذِهِ فِينا اَهْلِ الْبَيْتِ؛ اين آيه درباره ما اهل بيت نازل شده است».
6. آيه «امّا بنعمة ربّک» عمرو ابى نصير نقل مى کند که در مراسم حج به هنگام طواف کعبه، شخصى از اهل بصره خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و پرسيد: واژه «نعمة» در آيه «وَاَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»؛ «پس نعمت پروردگارت را بازگو کن.» چه معنايى دارد؟ فرمود: «اَمَرَهُ اَنْ يُحَدِّثَ بِما اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ مِنْ دِينِهِ؛ خداوند پيامبرش را امر کرد که همواره دينش [يعنى اسلام] را که خداوند به او نعمت داد، ياد کند.»
7. ناس و نسناس امام سجاد عليه السلام نقل نموده که روزى شخصى خدمت امير المؤمنين عليه السلام آمد و پرسيد: «النّاسُ وَاَشْباهُ النّاسِ وَنَسْناس» در قرآن چه معنايى دارد؟ حضرت على عليه السلام به فرزندش حسين عليه السلام فرمود: اى حسين! جواب اين مرد را بده. حضرت فرمود: «اَمّا قَوْلُکَ اَخْبِرْنى عَنِ النّاسِ فَنَحْنُ النّاسُ وَلِذلِکَ قالَ اللّهُ تَعالى ذِکْرُهُ فِى کِتابِهِ «ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ » فَرَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّذِى اَفاضَ بِالنّاسِ؛ اينکه گفتى «ناس» چيست، پس ما ناس هستيم و به همين جهت خداوند بزرگ و برتر در قرآن آورده است «پس از همان راهى که مردم [از مشعر به منى [ باز مى گردند، باز گرديد؛ پس رسول خدا صلى الله عليه و آله کسى است که مردم را باز مى گرداند.» سپس ادامه داد: «وَاَمّا اَشْباهُ النّاسِ فَهُمْ شِيعَتُنا وَهُمْ مَوالِينا وَهُمْ مِنّا وَلِذلِکَ قالَ اِبْراهِيمُ عليه السلام «فَمَنْ تَبِعَنِى فَاِنَّهُ مِنِّي»؛ امّا اينکه گفتى «اشباه الناس» پس آنان شيعيان و پيروان ما هستند و آنان از ما مى باشند، براى همين جهت ابراهيم [پيامبر] عليه السلام فرمود: پس کسى که از من پيروى کند، از من است.»
و بعد فرمود: «وَاَمّا قَوْلُکَ النَّسْناسُ فَهُمْ السَّوادُ الاَْعْظَمُ وَاَشارَ بِيَدِهِ اِلى جَماعَةِ النّاسِ ثُمَّ قالَ «اِنْ هُمْ اِلاَّ کَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِيلاً»؛ و امّا سخنت درباره [پرسش از [نسناس، پس آنان انبوه جمعيت موجود [و توده مردم] هستند و با دست به سوى جمعيت اشاره کرد و سپس گفت که خدا فرمود: نيستند آنها جز همانند چهارپايان، بلکه از آنان گمراه ترند.»
خالى از لطف نيست در ذيل اين پاسخ، پاسخى را مطرح کنيم که حضرت امام حسين عليه السلام در جواب مروان فرمود.
مروان بن حکم از جايگاه معنوى دوستان و ياران امام سؤال کرد. حضرت در پاسخ فرمود: «وَاللّهِ رُدِدْتُ اَنَا وَاَصْحابِى اِلَى الْجَنَّةِ وَرُدَّ هُوَ وَاَصْحابُهُ اِلَى النّارِ؛ سوگند به خدا من و ياران من را به سوى بهشت مى برند و مروان و دوستان او را به سوى آتش جهنّم مى برند.»
پاسخهاى فقهى و فلسفه احکام
1. لبيک گفتن عکرمه مى گويد: از مزدلفه همراه امام حسين عليه السلام بودم که مرتّب «لَبَّيْکَ اللّهُمَّ لَبَّيْکَ» مى گفت تا رسيديم به جمره «جايگاه شيطان» که ديگر نفرمود.از آن حضرت پرسيدم: آيا جايز است از مزدلفه تا اينجا لبيک گفت؟ فرمود: «سَمِعْتُ اَبِى عَلِيَّ بْنَ اَبِى طالِبٍ يُهِلُّ حَتّى اِنْتَهى اِلى الْجَمَرَةِ وَحَدَّثَنِى اَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اَهَلَّ حَتّى اِنْتَهى اِلَيْها؛ از پدرم على بن ابى طالب شنيدم که لبيک مى گفت تا رسيد به جمره [و جايگاه شيطان] و پدرم على عليه السلام به من خبر داد که همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله لبيک گفت تا رسيد به جمره.»
2. روزه مسروق نقل مى کند که روز عرفه خدمت امام حسن عليه السلام رفتم او را ديدم که در جمع ياران و دوستان نشسته، از غذاهاى موجود تناول مى فرمايد. کمى بعد برخواستم و خدمت امام حسين عليه السلام رسيدم. ديدم که روزه دار است. پرسيدم برادرت امروز را افطار مى کند و شما روزه داريد؟ حضرت فرمود: «اِنَّ الْحَسَنَ کانَ اِماما فَاَفْطَرَ لِئَلاَّ يَتَّخِذَ صَوْمُهُ سُنَّةً وَلِيَتَاَسّى بِهِ النّاسُ فَلَمّا اَنْ قُبِضَ کُنْتُ اَنَا الاِْمام فَارَدْتُ اَنْ لا يُتَّخَذَ صَوْمِى سُنَّةً فَيَتَاَسَّى النّاسُ بِي؛ برادرم امام مردم است. پس امروز را روزه نگرفت تا مردم روزه دارى او را سنّت [قطعى [ نپندارند و از او پيروى کنند؛ پس هر گاه برادرم از دنيا برود، من امام و رهبر جامعه هستم. آنگاه من هم سعى مى کنم که مردم روزه دارى مرا سنّت نپندارند که از من پيروى کنند [بلکه بدانند که مستحب است، خواستند روزه بگيرند و يا ترک کنند].»
در جايى ديگر از امام حسين عليه السلام پرسيدند: چرا خداوند بر بندگان خود روزه را واجب کرده است؟
فرمود: «لِيَجِدَ الْغَنِيُّ مَسَّ الْجُوعِ فَيَعُودَ بِالْفَضْلِ عَلَى الْمَساکِينِ؛ تا ثروتمند مزه گرسنگى را بچشد و آنگاه بر بينوايان احسان و بخشش کند.»
3. ازدواج فرزندان آدم از مسائلى که جوانان، فراوان مى پرسند، مسئله ازدواج فرزندان آدم است. مى خواهند بدانند که چگونه نسل آدم فزونى يافت؟ شخصى خدمت امام حسين عليه السلام آمد و گفت: آيا درست است که مى گويند فرزندان پسر و دختر آدم با يکديگر ازدواج کردند؟
حضرت فرمودند: «حاشا لِلّهِ کانَ لاِآدَمَ اِبنانِ وَهُما شَيْثٌ وَعَبْدُ اللّه، فَاَخْرَجَ اللّهُ لِشَيْثٍ حَوْراءَ مِنَ الْجَنَّةِ وَاَخْرَجَ لِعَبْدِ اللّهِ اِمْرَأَةً مِنَ الْجِنِّ فَوُلِدَ لِهذا وَوُلِدَ لِذلِک؛ نه به خدا سوگند! هرگز! حضرت آدم دو فرزند پسر به نام «شيث» و «عبد اللّه» داشت. [وقتى هنگام ازدواج آنها فرا رسيد،] خداوند براى «شيث» زنى از جنس حوريان بهشتى و براى «عبد اللّه» زنى از جنس جنيان آماده ساخت [که با آن دو ازدواج کردند] و فرزندان آن دو از اين طريق به دنيا آمدند.»
سؤالات اخلاقى و مشاوره اى
در اين بخش نيز حضرت پاسخهاى کارساز و کارگشايى دادند که به نمونه هايى اشاره مى شود:1. روش ترک گناه جوانى خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و گفت من مردى گناهکارم و نمى توانم خود را از انجام گناهان باز دارم. مرا نصيحتى بفرما. حضرت در جواب فرمود: «اِفْعَلْ خَمْسَةَ اَشْياءَ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ فَاَوَّلُ ذلِکَ لا تَأْکُلْ رِزْقَ اللّهِ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ وَالثّانِى اُخْرُجْ مِنْ وِلايَةِ اللّهِ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ وَالثالِثُ اُطْلُبْ مَوْضِعا لا يَراکَ اللّهُ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ وَالرّابِعُ اِذا جاءَ مَلَکُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَکَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِکَ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ وَالْخامِسُ اِذا اَدْخَلَکَ مالِکٌ فِى النّارِ فَلا تَدْخُلْ فِى النّارِ وَاَذْنِبْ ما شِئْتَ؛ پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه مى خواهى گناه کن. اوّل: روزى خدا را نخور و هر چه مى خواهى گناه کن. دوم: از حکومت خدا خارج شو و هر چه مى خواهى گناه کن. سوم: جايى را انتخاب کن که خداوند ترا نبيند و هر چه مى خواهى گناه کن. چهارم: وقتى عزرائيل براى گرفتن جانت آمد، او را از خود دور کن و هر چه مى خواهى گناه کن. پنجم: زمانى که مالک دوزخ ترا به سوى آتش مى برد، در آتش وارد مشو و هر چه مى خواهى گناه کن.»
حضرت خواست غير مستقيم بفرمايد که توجه به اينکه انسان سر سفره الهى است و هميشه در محضر او است و قيامت و مرگى نيز براى محاسبه اعمال در کار است و از حکومت و عذاب الهى نمى توان فرار کرد، انسان را از گناه باز مى دارد.
2. درخواست موعظه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «شخصى به امام حسين عليه السلام نامه نوشت و از حضرت تقاضا کرد که «عِظْنِى بِحَرْفَيْنِ؛ مرا با دو جمله موعظه کنيد.» امام حسين عليه السلام در جواب نوشت: «مَنْ حاوَلَ اَمْرا بِمَعْصِيَةِ اللّه ِ کانَ اَفْوَتَ لِما يَرْجُوا وَ اَسْرَعَ لِمَجيءِ ما يَحْذَرُ؛ آنکه از راه معصيّت خداوند بخواهد به کارى برسد، آنچه را از دست مى دهد بيشتر است از آنچه که اميد دارد. و اگر از راه معصيت بخواهد چيزى را از خود دفع کند، آن چيز زودتر به سراغ او مى آيد که خود را از آن برحذر داشت.»
3. خير دنيا و آخرت شخصى از اهالى کوفه به محضر امام حسين عليه السلام چنين نوشت: «يا سَيِّدِى اَخْبِرْنِى بِخَيْرِ الدُّنْيا وَ الاْآخِرةِ؛ اى آقاى من! خير دنيا و آخرت را به من معرّفى کن.» حضرت در پاسخ او چنين نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحيم أَمَّا بَعْدُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ اُمُورَ النّاسِ وَمَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَکَّلَهُ اللّهُ اِلَى النّاسِ؛ بنام خداى بخشنده مهربان، بعد از ستايش پروردگار، هر کسى در پى خشنودى خدا باشد و مردم از او برنجند، خداوند او را در امور مردم کفايت خواهد کرد. و هر کسى براى جلب رضايت مردم بکوشد که به غضب الهى بيانجامد، خداوند او را به مردم واگذارد.»
4. راهنمايى در امر ازدواج شخصى از اهل مدينه در امر ازدواج خود با امام حسين عليه السلام مشورت کرد و گفت: به نظر شما با فلان زن که سرمايه فراوانى دارد ازدواج بکنم؟ حضرت فرمود: نه، من خوش ندارم با آن زن ازدواج کني؟ مشورت کننده به راهنمايى امام حسين عليه السلام توجّه نکرد. بعد از ازدواج با آن زن همه چيز خود را از دست داد و تمام سرمايه هاى او از بين رفت، دوباره نزد امام حسين عليه السلام آمد و با او مشورت کرد، حضرت فرمود: «قَدْ اَشَرْتُ اِلَيْکَ فَخَلَّ سَبِيلَها فَاِنَّ اللّهَ يُعَوِّضُکَ خَيْرا مِنْها؛ من به تو تذکر دادم که با آن ازدواج نکن، از او بگذر [و به سراغ همسرى ديگر باش] که خداوند بهتر از آن را به تو خواهد بخشيد.» سپس فرمود: «وَعَلَيْکَ بِفُلانَةَ؛ [اى مرد! [ با فلان زن ازدواج کن.» آن شخص اين بار به رهنمود امام عمل نمود. به زودى زندگى او تغيير کرد و صاحب اموال و فرزندانى شد.
سؤالات سياسى و تاريخى
در اين بخش حضرت پاسخهاى فراوانى دارد که نمونه هايى را منعکس مى کنيم:1. جواب جابر جابر بن عبد اللّه انصارى وقتى شنيد که امام حسين عليه السلام آماده خارج شدن از مدينه است، خدمت ايشان رسيد و گفت: وقتى امکانات مقابله با ستمکاران نباشد، تو هم مانند برادرت امام حسن عليه السلام با اينها صلح کن. به تحقيق برادرت در اين سياست موفّق بود و شجاعت داشت. حضرت پاسخ داد: «يا جابِرُ قَدْ فَعَلَ اَخِى ذلِکَ بِاَمْرِ اللّهِ تَعالى وَ اَمْرِ رَسُولِهِ صلى الله عليه و آله وَاِنِّى اَيْضا اَفْعَلُ بِاَمْرِ اللّهِ تَعالى وَاَمْرِ رَسُولِهِ؛ اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پيامبر او صلى الله عليه و آله عمل کرد [و با آنها صلح کرد] و من نيز به فرمان خدا و پيامبرش عمل مى کنم [و قيام مى کنم].»
يعنى شرايط حاکم بر جامعه و زمان فرق مى کند. گاهى با صلح و زمانى با قيام خونين مى شود اسلام را حفظ کرد.
2. پاسخ قاطع به فرماندار مکّه «عمرو بن سعيد» بعد از اطلاع از تبليغات گسترده امام حسين عليه السلام و اطلاع مردم از اينکه حضرت دست به قيام مى زند، به آن حضرت اعتراض کرد و گفت: اى حسين! از خدا نمى ترسى که وحدت امّت اسلامى را به تفرقه و جدايى تبديل مى کني؟ حضرت در پاسخ فرمود: «لِى عَمَلِى وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُم بَرِيآئُونَ مِمَّآ أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيآءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ »؛ «عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما از آنچه من انجام مى دهم بيزاريد و من نيز از آنچه شما انجام مى دهيد بيزارم.»
3. انفاق سياسى وقتى مروان بن حکم فرماندار مدينه، فرزدق شاعر را بيرون کرد، پناه به امام حسين عليه السلام آورد. حضرت چهارصد دينار به او بخشيد و او را مورد محبّت قرار داد. برخى به امام حسين عليه السلام اعتراض کردند که فرزدق شاعر خوش نامى نيست، چرا به او کمک کرديد؟ فرمود: «اِنَّ خَيْرَ مالِکَ ما وَقَيْتَ بِهِ عِرْضَکَ وَقَدْ اَصابَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله کَعْبَ بْنَ زُهَيْرٍ وَقالَ فِى عَبّاسِ بْنِ مَرْداسٍ اِقْطَعُوا لِسانَهُ عَنِّي؛ بهترين اموال تو آن است که با آن آبروى خود را حفظ کني. رسول خدا به کعب بن زهير پاداش داد، و در مورد عباس بن مرداس فرمود: با پاداش دادن، زبان او را نسبت به من ببنديد.»
پاسخهاى متفرقه
1. چگونه صبح کردي؟ شخصى از امام حسين عليه السلام پرسيد: اى پسر رسول خدا! چگونه صبح کردي؟ امام حسين عليه السلام فرمود: «اَصْبَحْتُ وَلِى رَبٌّ فَوْقِى وَالنّارُ اَمامِى وَالْمَوْتُ يَطْلُبُنِى وَالْحِسابُ مُحْدِقٌ بِى وَاَنَا مُرْتَهِنٌ بِعَمَلِى لا اَجِدُ ما اُحِبُّ وَلا اَدْفَعُ ما اَکْرَهُ وَالاُْمُورُ بِيَدِ غَيْرِى فَاِنْ شاءَ عَذَّبَنِى وَاِنْ شاءَ عَفى عَنِّى فَاَيُّ فَقِيرٍ اَفْقَرُ مِنِّي؛ صبح کردم در حالى که پروردگار بالاى سرم و آتشى در پيش روى من، مرگ مرا مى طلبد و حساب تماشايم مى کند و من در گرو عملم هستم. آنچه دوست دارم نمى يابم و آنچه بد مى دارم نمى توانم از خود دور کنم و زمام امور دردست ديگرى است. اگر او خواست عذابم مى کند و اگر خواست عفوم مى کند؛ پس چه نيازمندى از من نيازمندتر است.»2. چه رنگى را دوست دارى جبرئيل نزد پيامبر آمد و عرض کرد: از حسنين بپرس چه رنگى را دوست مى دارند تا با اذن الهى لباس در همان رنگ تهيه شود. امام حسن عليه السلام گفت: «اُرِيدُها خَضْراء؛ من رنگ سبز را دوست دارم.» امام حسين در جواب پيامبر که فرمود چه رنگى را دوست دارى پاسخ داد: «يا جَدّاهُ اُرِيدُها حَمْراء؛ من رنگ سرخ را دوست مى دارم.»