عاشورا، نمايشگاه فضايل و رذايل اخلاقى
قيام امام حسين (ع) از سويى تجلى گاه خصلت هاى پاک انسانى و فضايل اخلاقى در جبهة حق، و از سوى ديگر محل بروز و ظهور رذايل اخلاقى در جبهة باطل است. عاشورا، ميدان مسابقة خصلت هاى پاکى است که ريشه در افکار درخشان رسول گرامى اسلام (ص) دارد. حسين (ع) و ياران وفادارش، براى احياء اين خصلت ها قيام کردند و به همين خصايل نيز مشهور شدند. در جبهة مقابل نيز، دشمنان گرفتار رذيله هاى اخلاقى بودند و به همان رذايل معروف شدند. اينک برخى از آن فضايل و رذايل اخلاقى را برمى شمريم:
فضايل اخلاقى
1. ايمان بنابر روايات، ايمان به معناى دلبستگى به خدا، به زبان آوردنِ اعتقادات و عمل کردن با اعضاى بدن است. 1ايمان امام حسين (ع) و يارانش را مى توان در جريان مهلت خواستن ايشان در عصر تاسوعا براى عبادت بيشتر و به زبان آوردن عشق پروردگار يافت.
«حضرت [امام حسين (ع)] وقتى روز نهم محرم دريافت که دشمنان در تعجيل جنگ حرص مى ورزند و محاصره را تنگ تر مى کنند و کمتر به پندها و اندرزها توجه دارند، به حضرت عباس7 فرمود: اگر بتوانى امروز دشمنان را از جنگ با ما منصرف سازى اين کار را انجام بده، به اميد آنکه امشب براى پروردگارمان نماز بخوانيم؛ چرا که خدا مى داند من نماز براى او و تلاوت آيات قرآنش را دوست دارم». 2
2. تصديق «تصديق، عبارت است از قبول حق و اعتقاد ثابت و جازم به آن». 3
اين خصلت والاى اخلاقى را در ياران امام حسين (ع) مى توان ديد. روز عاشورا وقتى حضرت اباعبدالله7 از حقيقت ايمان به خدا و امامت خويش و سخنان پيامبر6 دربارة خود سخن مى گويد، شمر در پاسخ حضرت مى گويد: «من خدا را با شک و ترديد عبادت کرده باشم، اگر بدانم که تو چه مى گويي». حبيب بن مظاهر که اين صفت عالى را در وجود خود داشت، برآشفت و گفت: «شمر! به خدا سوگند! مى بينم که تو با هفتاد شک و ترديد خدا را عبادت مى کنى و من گواهم که حق همين است که حسين (ع) مى گويد؛ اما قلب تو سياه و مهر شده است». 4
3. رجاء اميد و رجاء که سبب آن معرفت به لطف و کرم خدا و کثرت انعام و احسان او است و شناختن صدق وعدة او در عطاها و اجر و ثوابى که براى بندگان مقرر فرموده است. 5
معرفت ياران امام حسين (ع) به لطف و کرم خدا و احسان او، همه را شيفتة شهادت و يارى حسين (ع) کرده بود؛ چنانچه مسلم بن عوسجه، شب عاشورا از ميان اصحاب بلند شد و گفت: «اگر هزار بار قطعه قطعه شويم، دست از يارى شما بر نمى داريم». پس از اين سخنان بود که امام حسين (ع) دوباره به احسان و لطف خدا اميد داد و فرمود: «أثابکم الله على ما تنوون الجنه، جزاکم الله خيراً؛6 خداوند به سبب آنچه در دل داريد و نيت کرده ايد، بهشت عطايتان کند و بهترين پاداش را به شما عنايت فرمايد».
4. رضا «عبارت از خشنودى بنده از حق تعالى شأنه و ارادة او و مقدرات او مى باشد». 7
البته صفت رضا هم مثل ساير صفات اخلاقى، داراى مراتب است. مراتب اعلاى آن که از والاترين مراتب کمال و بزرگ ترين مقامات اهل جذبه و محبت است را مى توان در آخرين جملات امام حسين (ع) در روز عاشورا، مشاهده کرد؛ آن گاه که در گودال قتلگاه فرمود:
«الهي. . . رضاً برضاک، لا معبود سواک. . . ؛8 خدايا!. . . از همه مقدرات تو راضى ام، و معبودى جز تو ندارم».
5. وفا به معناى باقى ماندن بر عهد و پيمان است.
اين صفت اخلاقى، در صحنه هاى فراوانى از نمايشگاه زيباى عاشورا نمايان است. يکى از ياران امام حسين (ع) به نام عمرو بن قرطه انصارى پيوسته گرد امام (ع) طواف مى کرد و مى گفت: «تا زنده ام، نمى گذارم تيرى به امام اصابت کند». تيرهاى زيادى به بدن او اصابت کرد و روى زمين افتاد. وقتى امام (ع) سر او را به دامن گرفت، عرض کرد: «أ وفيتُ؟ آيا وفادار بودم؟» امام (ع) فرمود: «نعم؛ أنت أمامى فى الجنة. . . ؛9 بله؛ تو وفادار بودى و قبل از من وارد بهشت مى شوي. سلام مرا به جدم برسان. . . ».
6. صبر «خود نگه دارى در مقابل گرفتارى ها و حفظ زبان از گلايه و شکوه در برابر ناملايمات است». 10
عاشورا و نهضت امام حسين (ع) و يارانش، اين خصلت پاک انسانى را به نمايش گذاشت. در تحمل شهادت ها و اسارت ها و حتى استقبال از آن، صبر عاشورائيان، الگو و نمونه است. امام (ع) در جمله اى، اهل بيت و ياران خود را اين گونه به صبر سفارش فرمود: «صبراً بنى الکرام فما الموت إلا قنطرة تعبر بکم عن البئوس و الضراء إلى الجنان الواسعة و النعيم الدائمة. . . ؛11 اى اهل کرامت و بزرگواري! صبر کنيد؛ چرا که مرگ، همانند پلى است که شما را از گرفتارى ها و مشکلات، به بهشت وسيع و نعمت هاى جاويدان منتقل مى کند. . . ».
7. عدل «پرهيز از آزار رساندن به برادران دينى و رساندن حق، به هر صاحب حقى را عدل گفته اند». 12
دعوت به عدل در قول و عمل را بايد در جريان عاشورا دنبال کرد. موارد فراوانى از تبلور عدل و عدالت ورزى در صحنه هاى عاشورا و قبل و بعد از آن يافت مى شود. وقتى سفير امام حسين (ع)، مسلم بن عقيل به دست مردم کوفه اسير و به دارالعمارة آورده شد، ابن زياد به او گفت: «اى پسر عقيل! آمده اى ميان مردم تفرقه بياندازي؟» مسلم با دستان بسته و بدن خون آلود گفت: «بل جئت لآمر بالعدل و أدعوا إلى حکم الکتاب. . . ؛13 بلکه آمده ام به عدل و حکم کتاب خدا دعوت کنم».
8. تعهد و احساس مسؤوليت از صفات عالية اخلاقى، اين است که انسان خود را مقابل دين، جامعه و آنچه اطراف او مى گذرد، مسؤول بداند.
يکى از مهم ترين ريشه هاى نهضت عاشورا، همين صفت عالى انسانى است. امام حسين (ع) در مناجاتى، از اين صفت الهى سخن گفته است:
«اللهم إنک تعلم أنه لم يکن ما کان منا تنافساً فى سلطان و لا التماساً فى فضول الحطام و لکن لنرى المعالم من دينک و نظهر الاصلاح فى بلادک و يأمن المظلومون من عبادک. . . ؛14 خدايا! تو مى دانى که براى قدرت طلبى يا دنيا خواهى راه نيفتاده ايم؛ بلکه مى خواهيم مظاهر دين تو را در عالم ببينيم و در سرزمين هاى اسلامى، اصلاحگرى کنيم و براى مظلومان، امنيت فراهم نماييم».
9. توکل «به معناى منقطع شدن بنده است از خلق خدا، در هر چه که اميدوار بود از خلايق؛ و اعتماد و تکيه بر خدا». 15
در تابلوى عاشورا، انقطاع از غير خدا، در ياران امام و در شخصيت سيدالشهداء7 جلوه گر است. حضرت در آخرين جملات خود به آن تصريح فرمود: «أتَوَکَلُ عَليکَ کافياً؛16 بر تو توکل مى کنم (و همين توکل) مرا کفايت مى کند».
10. زهد «ترک دنيا و اعراض از آن و (عدم دلبستگي) و بى ميلى و بى رغبتى به زخارف آن و حقير و قليل شمردن دنيا است». 17
نمايشگاه عاشورا، تجلى گاه عالى ترين درجة زهد است که گذشتن از همة تعلقات دنيا، حتى از جان و عزيزترين ياران و اصحاب است. در اين باره سخنان فراوانى از امام (ع) و ياران باوفايش نقل شده است؛ از جمله اين شعر:
«يا أهل لذة دنيا لابقاء لها
إن اغتراراً بظل زائل حمق»18
اى اهل خوش گذاراني! بدانيد که لذت دنيا دوام ندارد؛ و مغرور شدن و دل خوش کردن به سايه اى که رفتنى است حماقت است.
رذايل اخلاقى
1. کفر «چشم پوشى از اطاعت خداوند و گرفتار شدن به اطاعت شيطان است». 19دشمنان اباعبدالله7 گرفتار اين رذيله بزرگ بودند. حضرت در منزلگاه بيضه فرمود: «ألا و إن هؤلاء القوم لزموا طاعة الشيطان و ترکوا طاعة الرحمان و أظهروا الفساد و عطّلوا الحدود. . . ؛20 آگاه باشيد که اين قوم، ملازم اطاعت شيطان شده و از اطاعت خدا سر باز زده اند، و فساد را آشکار کرده و حدود الهى را تعطيل کرده اند. . . ».
2. جور «به معناى عدول از طريق حق و تعدى و تجاوز مى باشد». 21
از شديدترين مصاديق جور، زمانى است که شمر بر روى سينة امام نشسته بود. حضرت به او فرمود: «اتقتلنى و لاتعلم من أنا؛ آيا مرا مى کشي؛ در حالى که مرا نمى شناسي؟» در پاسخ گفت: «أعرفک حق المعرفة اُمک فاطمه الزهراء و ابوک على المرتضى و جدک محمد المصطفى و خصمک العلى الاعلى أقتلک ولا أبالي22؛ تو را به خوبى مى شناسم مادرت فاطمه زهرا3 و پدرت على مرتضي7 و جدت محمد مصطفى (ص) و دشمن تو خداست؛ تو را مى کشم و باکى ندارم».
3. حرص بر دنيا «شدت علاقة نفس به دنيا و شئون آن و کثرت تمسک به اسباب دنيا و توجه قلب به آن است». 23
اين رذيله اخلاقى در بسيارى از ياران دشمن -به خصوص در فرماندة آنان، عمر بن سعد- باعث جنايات زيادى در کربلا شد. وقتى برير براى نصيحت عمرسعد آمد و گفت: «تو بين اهل بيت پيغمبر: و فرات حايل شده اي؛ در حالى که آنها تشنه اند. » عمرسعد در پاسخ گفت: «والله أعلمه يا برير علماً يقيناً أنّ کل من قاتلهم و غصب حقهم فى النار لامحالة و لکن ويحک يا برير أتشير على أن أترک ولاية الرى فتصير لغيري؛24 برير! يقين دارم هر کس با حسين بجنگد، اهل جهنم است؛ اما مى گويى ولايت رى را رها کنم تا به ديگرى برسد؟».
4. حمق حالت کدورت و ظلمت نفس است که موجب عدم ادراک حقايق است. 25
امام سجاد7 از بروز اين رذيله در همة سپاهيان يزيد، اين گونه حکايت مى فرمايد: «لايوم کيوم الحسين ازدلف إليه ثلاثون ألف رجل يزعمون أنهم من هذه الأمة کل يتقرب إلى الله عزوجل بدمه. . . ؛26 هيچ روزى مثل روز حسين نبود؛ چرا که سى هزار نفر که خود را از امت پيامبر6 مى دانستند، اطراف او جمع شدند و همه براى قرب به خدا در کشتن او تلاش مى کردند».
5. هتک «عبارت از خرق و پرده درى است، دربارة آنچه احترام دارد». 27
به يقين احترام امام (ع) از مهم ترين وظايف امت اسلامى است و کوتاهى در اين زمينه، از زشت ترين نوع هتک است. در جريان نهضت عاشورا، بارها بى حرمتى به حضرت سيدالشهداء7 اتفاق افتاد. وقتى حضرت براى حفاظت از خيمه ها خندقى حفر کرده و درون آن آتش برافروخت، شمر -لعنة الله عليه-که از کنار آن خندق عبور مى کرد، خطاب به امام (ع) هتک حرمت کرد و گفت: «يا حسين! أتعجلت بالنار قبل يوم القيامة؛ حسين! قبل از قيامت، به سوى آتش مى شتابي؟» امام (ع) در پاسخ فرمود: «أنت أولى بها صليا؛28 تو براى دخول در آتش سزاوارتري».
6. جحود «عبارت است از انکار حق و رد آن، و خاضع نشدن براى حق و در برابر حق است». 29
امام حسين (ع) روز عاشورا، ابن سعد را به حق دعوت مى کرد و مى فرمود: «از خدا و قيامت پروا کن و اين قوم را رها نما و با من باش». او در پاسخ امام (ع)، بهانه مى آورد که «خانه ام را خراب مى کنند و اموالم را مصادره مى کنند و از خانواده ام مى ترسم». امام (ع)، همة اينها را بر او تضمين کرد؛ اما باز حق را نپذيرفت و به انکار خود ادامه داد، تا اينکه حضرت از او روى برگرداند و فرمود: «خداوند، تو را به زودى در بسترت بکشد و روز حشر، تو را نيامرزد. . . ». 30
7. حقد و کينه «پنهان کردن دشمنى در دل است که نتيجة آن، حسد و ايذاء به کسى است که دشمنى او در دل جاى گرفته است». 31
سپاهيان يزيد، در برخى از مراحل نبرد عاشورا، از اين رذيلة اخلاقى خود پرده برداشتند و آن را به زبان آوردند. عصر عاشورا که امام تنها شده بود فرمود: «چرا با من مى جنگيد؟ آيا سنتى را تغيير داده ام؟ يا شريعتى را عوض کرده ام؟ يا جرمى مرتکب شده ام؟ يا حقى را ترک کرده ام؟» در پاسخ گفتند: «انّا نقتلک بغضاً لأبيک؛ ما به سبب دشمنى با پدرت با تو مى جنگيم». 32
8. مکر و خدعه از صفات شيطانى است و مراد از آن جستن راه هاى پنهان براى اذيت رساندن به ديگران است. 34
دشمنان اهل بيت: که اين صفت در تمام اعمالشان در جريان عاشورا ظهور و بروز داشت بيشترين اذيت را از راه مکر و خدعه به خاندان نبوت: رساندند تا جائيکه به اين رذيلة اخلاقى معروف شدند. حضرت زينب3 در خطبة خودشان در کوفه، اهل کوفه را با اين صفت صدا زدند: «يا اهل الکوفه، يا اهل المکر والغدر و الخيلاء. . . »35 و پس از ايشان امام سجاد7 نيز در شهر کوفه همين رذيلة اخلاقى را به مردم کوفه گوشزد کردند آنجا که فرمودند: «. . . کتبتم الى ابى و خدعتموه. . . ؛36 با نامه از پدرم دعوت کرديد و با او خدعه کرديد».
9. فسق به معناى خروج از دين به دليل ارتکاب گناهان بسيار است؛ حالتى که در اثر ارتکاب گناهان بزرگ، بر دل انسان چيره مى شود. 37
حضرت زينب3 به اين صفت زشت در مجلس ابن زياد اشاره کرد؛ آنجا که او خطاب به زينب3 گفت: «الحمد الله الذى فضحکم. . . » و حضرت زينب3 فرمود: «انما يفتضح الفاسق و يکذب الفاجر. . . » و سپس آن جمله معروف را فرمود که «مارأيت إلا جميلاً. . . »38
10. قساوت و سنگدلى که در اثر آن، رأفت و رحمت از دل انسان مى رود.
در جريان عاشورا يکى از مراحل بروز و ظهور اين رذيلة اخلاقى وقتى بود که امام (ع) فرزند کوچک خود را بر روى دست آورد و فرمود: «يا قوم! ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل!؛33 اى مردم! اگر به من رحم نمى کنيد، پس به اين کودک رحم نماييد».
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، جامعه مدرسين، 1404ق، دوم، ص 57.
2. لهوف، سيد بن طاووس، نورالهدى، 1417ق، ص 54.
3. شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خمينى (ره)، مؤسسه تنظيم ونشر آثار امام، 1378ش، ج1، ص 113.
4. ارشاد، شيخ مفيد، تهران، اسلاميه، 1380ش، ص 450.
5. معراج السعادة، ملا احمد نراقى، قم، هجرت، 1377ش، ص 852.
6. لهوف، سيد بن طاووس، ص 40.
7. شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خمينى (ره)، ص161.
8. من اخلاق الامام حسين (ع)، عبدالعظيم مهتدى بحرانى، نشر شريف رضى، 1421ش، ص 15.
9. لهوف، سيد بن طاووس، ص 46.
10. منازل السائرين، خواجه عبدالله انصارى، تهران، دارالعلم، 1417ق، ص 70.
11. معانى الاخبار، شيخ صدوق، قم، نشر اسلامى، 1379ش، ص 289.
12. جامع السعادات، ملامهدى نراقى، بيروت، نشر اعلمى، چهارم، ج 1، ص 398.
13. بحارالانوار، علامه مجلسى، بيروت، نشر وفا، 1404ق، ج 44، ص 352.
14. تحف العقول، ص 239.
15. شرح حديث جنود عقل و جهل، ج1، ص 199.
16. بحارالانوار، ج 98، ص 347.
17. شرح حديث جنود عقل و جهل، ج1، ص 293.
18. بحارالانوار، ج 44، ص 194.
19. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، دمشق، نشر دارالقلم، 1412ق، ص 714.
20. مقتل الحسين (ع)، ابو مخنف ازدى، قم، مطبعة العلميه، 1370ش، ص 85.
21. شفاء الصدور، ميرزا ابوالفضل تهرانى، تهران، نشر مرتضوى، 1376ش، ص 195.
22. موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، لجنة الحديث فى معهد الامام الباقر، ص 616.
23. شرح حديث جنود عقل و جهل، ج 1، ص 217.
24. مواقف الشيعه، احمدى ميانجى، قم، نشر اسلامى، 1416ق، ج 2، ص193.
25. شرح حديث جنود عقل و جهل، ج1، ص 269.
26. بلاغة امام على بن الحسين (ع)، جعفر عباس حائرى، دارالحديث، 1383ش، ص 253.
27. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 279.
28. ابصارالعين فى انصار الحسين (ع)، علامه سماوى، نشر حرث الثورة الاسلاميه، 1377، ص 109.
29. شرح حديث جنود عقل و جهل، ج1، ص 113.
30. موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، ص 469.
31. علم اخلاق اسلامى، سيد جلال الدين مجتبوى، نشر حکمت، 1377، ج 2، ص 379.
32. ينابيع المودة، قندوزى، نشر اسوه، 1416، ج3، ص 80.
33. موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، ص 575.
34. معراج السعاده، ملااحمد نراقى، ص 166.
35. لهوف، ص 92.
36. همان.
37. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، ص 636.
38. لهوف، ص 201.