شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

خورشید بقیع (شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام)

1 نظرات 05.0 / 5

 

خلقت نور

پیشواى دوم جهان اسلام که نخستین میوه پیوند حضرت على (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) بود، در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرت، در مدینه دیده به جهان گشود.
هنگامى که پا به عرصه گیتى نهاد، او را به خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله) بردند. ایشان ضمن دعا به درگاه خدا و گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، از على (علیه السلام) پرسید: آیا نامى بر او گذارده اید؟ امام فرمودند: من هرگز در نامگذارى بر شما پیشى نمى گیرم. آن گاه پیامبر فرمود: من نیز بر خدا پیشى نخواهم جست. در این لحظه، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: خداى بزرگ بر تو سلام مى رساند و مى فرماید: على نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسى است. نام این نوزاد را به نام پسر هارون بگذار. پیامبر پرسید: نام او چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: شُبَّر. حضرت فرمود: زبان من عَربى است. جبرئیل گفت: نامش را حسن بگذار.

 

 

 

سیماى امام حسن (علیه السلام) در قرآن

در جریان مباهله آمده است که وقتى حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) در دعوت سران ادیان دیگر به دین مبین اسلام، مسیحیان را دعوت نمود و آنان تکذیب کردند، قرار شد هر دو طرف با خانواده و فرزندان و خویشاوندان خود به خارج شهر بروند و هر کدام، لعنت خدا و عذاب الاهى را براى شخص دروغگو خواستار شوند. در جمع کوچکى که همراه پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به مباهله رفتند، امام حسن (علیه السلام) نیز دیده مى شد.
هم چنین آیه تطهیر، از جمله آیات معروفى است که در شأن اهل بیت (علیهم السلام) نازل شده است و آنان را از هر گونه گناه پاک مى داند. پس از نزول این آیه، از پیامبر (صلى الله علیه و آله) سؤال شد که این آیه در شأن کیست؟ حضرت فرمودند: در شأن من، على (علیه السلام) ، فاطمه علیها السلام و حسنین (علیهم السلام) .

 

 

 

امام حسن (علیه السلام) و پیامبر (صلى الله علیه و آله)

امام حسن مجتبى (علیه السلام) ، هفت سال از عمر شریف خود را در کنار جدّ بزرگوارش گذرانید و در این مدت، بسیار مورد لطف و احترام آن حضرت بود. از برخى روایات استفاده مى شود که میزان محبّت پیامبر (صلى الله علیه و آله) به این کودک و برادرش امام حسین (علیه السلام) بیش از حد معمول بوده است. چه بسیار مواقعى که پیامبر (صلى الله علیه و آله) او را بر شانه خویش مى نهاد و مى فرمود: «خداوندا، من او را دوست دارم، تو هم او را دوست بدار، و کسى که او را دوست دارد هم دوست بدار». آن حضرت همواره به فاطمه (علیها السلام) مى فرمود: دو پسر دلبند مرا به نزدم بخوان، و چون آنان به خدمت جدّ بزرگوارشان مى شتافتند آنان را به سینه مى فشرد و مى بویید. در روایات فراوانى نیز ایشان را ریحانه و گل خوشبوى خود مى خواند و مى فرمود: «ایشان، گل هاى خوشبوى من در دنیا هستند».

 

 

 

امام حسن (علیه السلام) و پدرش

حضرت على (علیه السلام) در همه امور، امام حسن (علیه السلام) را در کنار خود داشت. وصیّت هاى آن حضرت به امام حسن (علیه السلام) معروف و مشهور است و در نهج البلاغه به تفصیل بیان شده است. در روایتى از سلیم بن قیس آمده است: من شاهد بودم آن زمانى را که امیرمؤمنان (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) وصیّت نمود و بر این وصیّت تمام فرزندان خویش از جمله امام حسین (علیه السلام) ، محمد حنفیه و رؤساى شیعه و اهل بیت خویش را گواه گرفت. سپس ودایع امامت، مانند کتاب و سلاح را به امام حسن (علیه السلام) داد و به وى فرمود: «اى فرزندم! پیامبر گرامى به من دستور داد تا به تو وصیّت کنم و سلاح و کتابم را به تو بدهم. نیز آن حضرت به من دستور داد به تو بگویم که هر گاه مرگت فرا رسید، آن ها را به برادرت حسین (علیه السلام) تحویل دهى و امامت را به وى بسپاری».

 

 

 

ذکاوت و هوشیارى امام حسن (علیه السلام)

امام حسن (علیه السلام) کودک بود که در مجلس جد بزرگوار خود ـ پیامبر (صلى الله علیه و آله) ـ حاضر مى شد و آیات قرآن و احادیث رسول را مى شنید و به خاطر مى سپرد و چون به نزد مادر باز مى گشت، آن چه فراگرفته بود، براى مادرش بازگو مى کرد. وقتى حضرت على (علیه السلام) به خانه باز مى گشت، فاطمه (علیها السلام) آن آیات را براى على (علیه السلام) نقل مى فرمود. روزى امیرمؤمنان (علیه السلام) از فاطمه (علیها السلام) پرسید که چگونه از این آیات آگاه شدی؟ فاطمه (علیها السلام) فرمود: فرزند خردسالم حسن در محضر پیامبر (صلى الله علیه و آله) مى نشیند و آیات وحى را از پیامبر مى شنود و در منزل براى من بازگو مى کند.

 

 

 

دانش و آگاهى از اسرار

امام حسن (علیه السلام) از آگاه ترین و دانشمندترین افراد زمان خود بود و آثار دانش، از کودکى در چهره مبارکش دیده مى شد. علاقه مندى به علم آموزى، در کودکى او را برآن مى داشت که هر روز در مسجد حضور پیدا کند و سخنان وحى را به خاطر بسپارد و براى مادر بازگو کند.
آورده اند که روزى دو نفر نزد ایشان آمدند. حضرت به یکى از آن دو نفر فرمودند: دیروز با فلان کس درباره فلان مطلب این چنین گفته ای؟ او با شگفتى به دوستش گفت: گویى او اسرار را مى داند. سپس حضرت در بیان آگاهى از اسرار و دانش امام معصوم فرمود: «ما امامان معصوم، هر چه در شب و روز اتفاق مى افتد، مى دانیم. خداوندِ بزرگ حلال و حرام و همه دانش ها را به پیامبر آموخت، آن گاه او کل دانش خود را به على (علیه السلام) آموزش داد».

 

 

 

سخاوت و بخشندگى امام حسن (علیه السلام)

یکى از ویژگى هاى بخشش امام مجتبى (علیه السلام) ، این بود که به شکلى هدیه هاى مالى را تقدیم مى کرد که باعث نجات یک زندگى و فرد از فقر گردد. آورده اند که مردى از آن حضرت تقاضاى کمک مالى نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به وى ارزانى داشتند، سپس فرمودند: برو باربرى را بیاور که این پول ها را براى تو حمل کند. مرد باربرى را آورد. حضرت رداى سبز خود را به مرد سائل داده و فرمودند: این کرایه باربر است.
هم چنین آورده اند که روزى فردى از بیابان نشینان به خدمت حضرتش شرفیاب شده، پیش از آن که اظهار نیاز کند، حضرت امر فرمودند که هر چه در خزانه هست به او بدهند. وقتى به سراغ خزانه رفتند، بیست هزار درهم در آن جا یافتند و همه را به سائل دادند. او شگفت زده شد، حضرت فرمودند: ما گروهى هستیم که بخششمان بى درنگ صورت مى گیرد.
حضرت دوبار تمام اموال خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم کرد و نصف آن رادر راه خدابخشید.

 

 

 

تواضع پیشواى دوم

در روایات آورده اند که امام حسن (علیه السلام) بر جمعى از فقرا عبور کرد که روى زمین نشسته و تکّه هاى نانى در پیش روى خود گذاشته بودند و پس از آن مى خورند. چون آن حضرت را دیدند، تعارف کرده، گفتند: اى پسر رسول خدا، بفرما. امام پیاده شد و فرمود: «به راستى که خدا مستکبران را دوست نمى دارد» و سپس شروع کرد به خوردن غذاى آنان و چون سیر شدند، آن ها را به مهمانى خود دعوت کرد و پس از پذیرایى و اطعام؛ بر تن آنان لباس پوشانید. سپس فرمودند: «فضیلت و برترى از آن آن هاست؛ زیرا آن ها به غیر از آن چه ما را بدان پذیرایى و اطعام کردند، چیزى نداشتند، ولى ما بیش از آن چه دادیم، باز هم داریم»!

 

 

 

خوف از محشر

حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش نقل مى کند: چون رحلت امام حسن (علیه السلام) نزدیک شد، گریه کرد. گفتند: اى پسر رسول خدا، آیا با وجود جایگاهى که نسبت به رسول خدا دارى گریه مى کنی؟ آن حضرت درباره تقرّب شما به او چیزها گفته است، بیست بار به حج رفته اى و سه بار هر چه داشته اى در راه خدا انفاق نموده ای. حضرت فرمودند: «گریه ام براى دو چیز است: وحشت قیامت و مفارقت دوستان».

 

 

 

خاندان علم و فضیلت

روزى مردى از خلیفه سوم که در کنار مسجد نشسته بود، کمک مالى خواست. خلیفه به وى پنج درهم داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من کند. او مرد را به طرف امام حسن مجتبى (علیه السلام) راهنمایى کرد. مرد نزد حضرت رفت و کمک خواست. امام فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن تنها در سه مورد جایز است: «دیه اى به گردن انسان باشد که نتواند آن را پرداخت کند، بدهى کمرشکن داشته باشد که نتواند آن را بپردازد یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد». مرد گفت: اتفاقا گرفتارى من یکى از همین سه مطلب است. امام پنجاه دینار به وى داد و به پیروى از ایشان حضرت حسین (علیه السلام) ، 49 دینار و عبداللّه بن جعفر 48 دینار به وى دادند. فقیر موقع بازگشت از کنار خلیفه گذشت. خلیفه پرسید: چه کردی؟ مرد گفت: از تو پول خواستم، تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى مى خواهم؟ اما یکى از آن سه نفر (امام مجتبى (علیه السلام) ) در مورد مصرف پول سؤال کرد و من هم جواب دادم و آن گاه هر کدام از سه نفر مقدارى به من عطا کردند. خلیفه گفت: «این خاندان، کانون علم و حکمت هستند؛ نظیر آنها را کِى توان یافت؟»

 

 

 

 

دو رویه یک رسالت

مهم ترین هدف امام حسن (علیه السلام) آن بود که پرده از چهره طاغوتیان زمان خویش بردارد و آنان را آن طور که بودند، بشناساند، تا از عملى شدن نقشه هایى که براى از بین بردن رسالت جدّش پیامبر (صلى الله علیه و آله) کشیده بودند، جلوگیرى کند. از برکت این تدبیر امام حسن (علیه السلام) بود که برادرش سیدالشهدا (علیه السلام) آن انقلاب بزرگ را که روشنگر حقیقت و عبرت بخش خردمندان بود، به وجود آورد.
این دو برادر، دو رویه یک رسالت بودند که وظیفه و کار هر یک در جاى خود و در اوضاع و احوال خاص خود، از نظر ایفاى رسالت و تحمل مشکلات، و نیز از نظر فداکارى و از خودگذشتگى، درست معادل دیگرى بود. حسن (علیه السلام) از بذل جان خود دریغ نداشت، و حسین (علیه السلام) در راه خداجانبازتر از حسن (علیه السلام) بود؛ چیزى که هست، حسن (علیه السلام) جان خود را در یک جهاد خاموش فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، حادثه کربلا واقع شد؛ قیامى که پیش از آن که حسینى باشد، حسنى بود.

 

 

 

اهداف صلح با معاویه

بزرگان و زمامداران جهان، هنگامى که اوضاع و شرایط را برخلاف اهداف خود مى یابند، همواره مى کوشند در موارد دو راهى، جانبى را بگیرند که زیان کمترى در برداشته باشد. امام حسن (علیه السلام) نیز براساس همین روش عاقلانه، مى کوشید هدف هاى عالى خود را تا آن جا که مقدوراست، تأمین نماید. از این رو، هنگامى که ناگزیر به صلح با معاویه شد، طبق ماده اول، با این شرط حکومت را به وى واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامى، تنها براساس قوانین قرآن و روش پیامبر (صلى الله علیه و آله) رفتار کند. روشن است که نظر امام، تنها رسیدن به قدرت و تشکیل حکومت اسلامى نبود، بلکه هدف اصلى آن حضرت حفظ و نگهدارى قوانین اسلام در اجتماع بود. به علاوه طبق ماده دوم، پس از مرگ معاویه، امام مجتبى (علیه السلام) به راحتى مى توانست رهبرى جامعه اسلامى را به عهده بگیرد و با توجه به اینکه معاویه حدود سى سال بزرگ تر از آن حضرت بود و در آن ایام دوران پیرى را مى گذرانید و امید زیادى به زنده بودن او نبود، روشن مى گردد که این شرط، روى محاسبات عادى تا چه اندازه به نفع اسلام و مسلمانان بود.

 

 

 

گفتار امام حسن (علیه السلام) درباره انگیزه هاى صلح

امام حسن (علیه السلام) براساس مصالح امت اسلامى و شرایط آن روز اجتماع، ناگزیر از توافق با معاویه شد. ایشان در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، به حقایق تلخ اشاره فرمودند و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان داشتند: «من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم، شبانه روز با وى مى جنگیدم تا کار یکسره شود». ایشان هم چنین در خطبه اى فرمودند: «اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى کردم؛ زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است».

 

 

 

مبارزات امام حسن (علیه السلام) پیش از دوران امامت

پس از این که امام حسن (علیه السلام) با معاویه صلح کرد، عده اى از نا آگاهان، به ناحقّ حضرت را متهم به ترس از معاویه کردند و حال آن که امام حسن (علیه السلام) به شهادت تاریخ، فردى شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس در وى راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام، از هیچ گونه جانبازى دریغ نمى ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود. امام مجتبى (علیه السلام) در جنگ جمل و در رکاب پدر خود حضرت على (علیه السلام) در خط مقدم جبهه مى جنگید و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مى کرد. پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر همراه با عماریاسر و چند نفر دیگر، وارد کوفه شد و مردم کوفه را به جهاد دعوت کرد. در جنگ صفین نیز شجاعت حضرت به روشنى نمایان بود، به گونه اى که امیرمؤمنان (علیه السلام) از یاران خود خواست که او و برادرش حسین (علیه السلام) را از ادامه جنگ با دشمنان بازدارند تا نسل پیامبر (صلى الله علیه و آله) با شهادت آن دو بزرگوار، از بین نرود.

 

 

 

توطئه معاویه

از توطئه هاى تروریستى معاویه این بود که تصمیم گرفت مخفیانه امام حسن (علیه السلام) را به قتل برساند. او بدین منظور، چهار نفر تروریست منافق را جداگانه احضار کرد و به هر یک از آن ها گفت: اگر حسن بن على را بکشى، نزد من دویست هزار درهم و مقام فرماندهى یکى از گردان هاى ارتش شام را دارى، به علاوه یکى از دختران خود را همسر تو مى گردانم.
امام حسن (علیه السلام) از این توطئه آگاهى یافت و از آن پس، کاملاً مراقب بود تا از شرّ آنان در امان بماند. آن حضرت زیر لباس هاى خود زره مى پوشید و حتّى با همان زره نماز مى خواند. سرانجام یکى از آن افراد آن حضرت را در نماز هدف تیر خود قرار داد، ولى همان زره، جلو نفوذ تیر را در بدن حضرت گرفت.

 

 

 

توصیه امام حسن (علیه السلام) به خردسالان

امام حسن (علیه السلام) در سفارشى به خردسالان فرمودند: «اى فرزندان من و اى فرزندان برادر من، امروز شما خردسالانِ گروهى هستید و در آینده نزدیک، بزرگان گروهى خواهید بود. پس دانش بیاموزید و هر که از شما توانایى روایت و نگهدارى دانش را ندارد، آن را بنویسد و در خانه خود بگذارد». هم چنین امام ادامه دادند: «شما که خردسالید، هم اکنون نوشتن بیاموزید و خط، تعلیم بگیرید و دانشى را که آموخته اید، به قلم آورید».

 

 

 

عروج مظلومانه

یکى از شروط صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه این بود که معاویه بعد از خود کسى را به عنوان جانشین برنگزیند، و خلافت بعد از وى، به امام مجتبى (علیه السلام) برسد. معاویه تصمیم گرفت که این شرط را زیر پا بگذارد و براى سلطنت فرزند خود یزید، از مردم بیعت بگیرد و در این راه، هیچ مشکلى براى او، مهم تر از وجود حسن بن على (علیه السلام) نبود.
معاویه براى دختر اشعث که همسر امام حسن (علیه السلام) بود پیغام داد که اگر تو حسن بن على (علیه السلام) را مسموم کنى، من تو را به همسرى فرزندم یزید درخواهم آورد. هم چنین براى وى صد هزار درهم فرستاد و او مرتکب این جنایت بزرگ شد. او در روز بسیار گرمى که حضرت روزه بود، براى افطار، شیر مسمومى به حضرت داد. حضرت مقدارى از آن شیر را میل فرمود و چون احساس درد شدیدى کرد، به او گفت: «اى دشمن خدا، مرا کُشتی؛ خدا تو را بکشد».

 

 

 

تحقّق حدیث پیامبر (صلى الله علیه و آله)

وقتى زمان رحلت امام مجتبى (علیه السلام) نزدیک شد، به واسطه این که زهر در بدن مبارک حضرت اثر کرده بود، رنگ ایشان مایل به سبزى گردید. امام حسین (علیه السلام) پرسید: برادر جان، چرا رنگت سبز گردیده است؟ چشمان امام حسن (علیه السلام) غرق اشک گردید و فرمود: حدیث جدّم رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره من و تو مصداق پیدا کرد. ایشان فرمودند در شب معراج داخل باغ هاى بهشت شدم، دو قصر در کنار هم و مانند هم دیدم، ولى رنگ یکى سبز و دیگر سرخ بود. گفتم اى جبرئیل، این دو کاخ براى کیست؟ گفت یکى براى حسن است و دیگرى براى حسین. گفتم: چرا رنگ آن ها متفاوت است. جبرئیل پاسخ نداد. گفتم: چرا جواب نمى دهی؟ گفت یا رسول اللّه ، از تو شرم دارم. گفتم: تو را به خدا بگو. جواب داد: سبزى کاخ حسن به علت آن است که او با زهر از دنیا مى رود و هنگام مرگ، رنگش سبز مى گردد و سرخى کاخ حسین از آن است که او با شمشیر کشته مى شود و صورتش با خون سرخ مى گردد.

 

 

 

تیرباران تابوت امام حسن (علیه السلام)

پس از شهادت غریبانه امام حسن مجتبى (علیه السلام) ، امام حسین (علیه السلام) بعد از غسل و کفن آن حضرت، ایشان را به مصلّاى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) بردند و بر آن نماز خواندند و سپس جنازه را داخل مسجد کردند و پس از این که با رسول خدا (صلى الله علیه و آله) تجدید عهد نمودند، بدن مبارک حضرت را براى دفن به قبرستان بقیع برده و به خاک سپردند. بدین ترتیب، نخستین معصوم در قبرستان بقیع دفن گردید؛ ولى پیش از دفن آن حضرت، هفتاد تیر از تابوت مبارک حضرت بیرون آوردند؛ زیرا بدن مبارک حضرت توسط بنى امیه تیرباران شده بود. به همین دلیل در زیارت جامعه ائمه مى خوانیم: «شما خاندان نبوت، هر کدام گرفتار ظلمى شدید؛ یکى با فرق شکسته در محراب افتاده و دیگرى پس از شهادت در بالاى تابوت، پارچه هاى کفنش از تیرهاى دشمن سوراخ سوراخ شد و...».

 

 

 

مرثیه بر پیشواى غریب

هنگامى که بدن مبارک امام حسن (علیه السلام) دفن گردید، محمد حنفیه بر سر مزار آن حضرت چنین گفت: «زندگى تو عزیز و پُرارزش بود و مرگ تو، واقعه اى جانگداز و طاقت فرساست. چه نیکو روحى است که کفن تو او را در بر گرفته و چه نیکو کفنى که بدن تو را حاوى است. چرا چنین نباشد، در حالى که تو چکیده هدایت و ملازم اهل تقوا و پنجمین نفر از اصحاب کسایی». امام حسین (علیه السلام) نیز فرمودند: «آن کس که مالش ربوده شده، غارت شده نیست؛ بلکه غارت شده کسى است که برادرش را در دل خاک بپوشاند».

 

 

 

در مکتب امام حسن (علیه السلام)

مکارم اخلاق ده چیزاست: راستگویى، صداقت در خضوع، بخشش به سائل، خوش خلقى، پاداش دادن به کارها، پیوند با خویشان، حمایت از همسایه، حق شناسى براى صاحب آن، مهمان نوازى و سر سلسله همه این ها، شرم و حیا است.
نابودى مردم در سه چیز است: تکبر، حرص و حسد. تکبر که نابودى دین در آن است و به علت تکبّر بود که ابلیس دور از رحمت خدا گردید؛ حرص که دشمن جان آدمى است، و به همین خاطر آدم از بهشت اخراج گردید؛ و حسد که جلودار بدى است و به خاطر حسد بود که قابیل هابیل را کشت.
آن گاه که نعمت ها تو را در برگرفته اند، شناختى از آن ها ندارى و چون از تو روى مى گردانند، قدرشناس مى شوی.
بدان که در حلال دنیا، حساب، و در حرامش، کیفر، و در شُبهاتش بازخواست است.

 

 

 

سخن آخر

هرگز کسى دچار مِحن جز حسن نشد   ورشد، دچار آن همه رنج و مِحَن نشد
یوسف اگرچه از پدر پیر دورماند   لیکن غریب و بى همه کس در وطن نشد
جز غم نصیب آن دلِ والا گُهَر نبود   جز زهر بهر آن لب شکّرشکن نشد
از دوست آن چه دید، زِ دشمن روا نبود   جز صبر، دردهاى دلش را دوا نبود
هرگز دلى ز غم چو دل مجتبى نسوخت   ور سوخت ز اجنبى، دگر از آشنا نسوخت
آن سرورى که صاحب بیت الحرام بود   بیت الحرام بَهر چه بر وى حرام بود

 

 

 

 

 

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)