عرفان و بندگى


اشاره

استعداد به کمال رسيدن در وجود انسان نهاده شده و براى رسيدن به اين مقصود لازم است تا غرائز تعديل و قواى ادراکى تعالى پيدا کند و در اين مسير عرفان قرآنى براى امورى از جمله «عبوديت» و «بندگي» اصالت قائل است. در اينجا نظر شما را به تبيين اين موضوع جلب مى کنيم:

انسان و شدن

از ديدگاه قرآن، انسان ظرفيت هاى والايى براى انقلاب وجودى و تحوّل نهادى و جوهرى دارد و مى تواند از فرشته ها نيز گوى سبقت را برُبايد و به مرتبه اى فراتر از مَلَک راه يابد و همراه با انسان کامل معصوم عليه السلام که پير طريقت و خضر راه است، عوالم هستى را در قوس صعود، يکى پس از ديگرى پشت سر بگذارد و اين ممکن نيست، مگر براساسِ:
1. معرفةالله،
2. معرفت به جايگاه و منزلت خويشتن يعنى خليفةالله شدن
3. طهارت برون و درون يا ظاهر و باطن،
4. محبّت الهى و حبّ به انسان هاى کامل الهى،
5. عبوديت و بندگى همه جانبه در برابر پروردگار عالَم.
انسان که هنگام «ولادت طبيعي» و «تولّد تکويني» خود، حيوان بالفعل و انسان بالقوّه است و از حيث هويت فطرى و روح حاکم بر هستى اش «حى متّأله» به شمار مى رود، مى تواند «تولّد تشريعي» نيز بيابد و به سوى ملکوت عالم سير کند و به عکس حرکت اول که سير نزولى از عالم ملکوت به ملک و از نشئه عقل به نشئه ماده بود، سير صعودى را از ملک به ملکوت و از ماده به عقل آغاز کند. که وجود انسان هاى هادى و کامل و کتاب هدآيت جامع الهى براى تکامل وجودى انسان در ساحت علم و عمل است.
استعداد به کمال رسيدن و شدن، در متن وجود آدميان به وديعه نهاده شده تا قواى تحريکى را تعديل و قواى ادراکى را تعالى بخشد و با رهزنان راه تکامل مبارزه کند و هماره متذکر باشد و از هر غفلت و نسيان و سهوى درباره حقيقت وجودى خويشتن و محبوب فطرى اش رهايى يابد و به آزادى و آزادگى برسد و از همه تعلّقات و تعينات بگذرد تا به «موت اکبر» و فناى فى الله و فناى از اين فنا راه يابد که در قرآن کريم از اين شدنى هاى مستمّر و طى مقامات. به «صيرورت» تعبير شده است؛ صيرورت يعنى تحول جوهرى و گرديدن هاى درونى و وجودى که از منزلتى به منزلت ديگر و از مرحله اى به مرحلة ديگر درآمده و ناظر به «اطوار» وجودى انسان است.

انواع صيرورت

صيرورت دو نوع است:
الف) صيرورت تکوينى و همگاني: «وَإِلَى اللهِ الْمَصِيرُ» 1.
ب) صيرورت تکاملى و خصوصي: «رَبَّنَا وَإِلَيک الْمَصِيرُ» 2، «رَبَّنَا عَلَيک تَوَکلْنَا وَ إِلَيک أَنَبْنَا وَإِلَيک الْمَصِيرُ» 3.
به تعبير استاد جوادى آملي: «آيتى که در آنها تعبير صيرورت به معناى متحول گرديدن آمده است، ناظر به حرکت نفسانى و درونى است که آن را صير مى گويند» 4، که اين «صير» ناظر به دو بخش از «شدن» است: شدنى که مربوط به همه هستى از جمله انسان است: «أَلاَ إلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ» 5، و بخشى که ناظر به شدنِ انسان در اثر آگاهى، آزادى، انتخاب و عمل براى دستيابى به هويت وجودى خويش و بازگشت به خويشتن است تا فاصلة بين خود و خدا را بردارد و خداگونه شود. بدين روى، صيرورت به «إِلَى اللَّهِ» و «إِلَيهِ الْمَصِيرُ» يعنى از عموميت و تعيين اسمى، به هويت ضميرى مى رسد تا مراحل تکاملى و مراتب شدن انسان را ترسيم و تصوير کند6. آرى، اهل معرفت و محبّت مى تواند آرام آرام و به تدريج به رفيع الدرجات راه يابد و «حرکت مکانتي» و سير عمودى اش را در هندسه الهى، شروع کند و به بزم وصال و جنّت لقا نايل آيد.
قرآن کريم «راه هاى عملي» وصول به چنين مقام و منزلتى را فراروى انسانِ صائر الى الله مى نَهَد و همه زمينه ها، شرايط، مقدمات، و عوامل و علل راه يابى اش را به داراللّقاء معرفى و فراهم مى کند تا حجت بر او تمام گردد و از «عصمت فطري» ، او را بهره مند سازد و در سآيه سار شجره طيبه هدآيت هاى معرفتى معنويتى انسان کامل معصوم عليهم السلام قرارش دهد. خداوند عقل و وحى را براى شدن و شکفتن استعدادهاى او آفريد تا به اراده و اختيار خويش راه صعود يا سقوط، را برگزيند و رحمانى يا شيطانى گردد، که انسانِ دل آگاه و خردمند، راه فطرت و صعود در پرتو انسان کامل و هدآيت هاى تشريعى را برمى گزيند و راهى کوى دوست و لقاى محبوب مى شود.

عبوديت گرايى

در عرفان قرآنى، «عبوديت» اصالت دارد و سالک هرگز به دنبال کشف و کرامات و خوارق عادات نمى رود؛ چه اينکه امتيازطلبى و برترى جويى او با انانيت تورّم مى يابد و زير لآيه هاى عرفان پنهان است. چنين عرفانى «حجاب اکبر» است که انسان بيدارِ قرآنى به سوى آن نمى رود و خويش را در ورطة ضلالت و زُلّت و ذَلّت آن قرار نمى دهد. «وجه الله» ، «رضوان الله» ، «لقاءالله» ، جهت هاى اصلى عرفان قرآنى است که آن هم از رهگذر «عبدالله شدن» ميسّر خواهد بود که به، صبغةالله مى رسد و با رنگ و رايحه الهى به سير و سلوک ادامه مى دهد و با عبدشدن دلش را نورانى مى سازد و به شهود جمال و جلال الهى مى نشيند و خود به تدريج مَظْهر اسماى مِهْر و قهر الهى مى گردد. به تعبير علامة جعفري: «اساسى ترين شرط وصول به مقصد اعلا در سير و سلوک عرفانى، اين است که در هيچ لحظه اى از لحظات اين حرکت بزرگ - که به طور يقينى عالى ترين و پرمعناترين حرکت انسانى در عالم هستى است احساس هيچ گونه امتياز و وصول و برترى ننمايد. آفت مُهْلِک حرکت عرفانى همين است و بس» 7، که عرفان وسيله است، نه هدف، و بندگى خدا و رسيدن به مقام عبوديت گوهر عرفان و روح حاکم بر سيرالى الله و گفتمان مسلّط بر سلوک تا شهود است. به تعبير بسيار عميق ابن سينا: «ومن وَجَد العرفان کاَنَّه لايجِدْهُ بَلْ يجد المعروف بِهِ فقد خاضَ لُجَّة الوصول؛8 عرفان براى عرفان، حجاب و توجه به مَن و خود است؛ امّا اگر در عرفان معروف را ببيند و عرفان و عارف به تدريج رخت بربندند، در درياى وصول غوطه ور و در بحر وصال و وحدت مستغرق مى گردد» ، و سالک با عبادت کردن خالصانه، به مقام و منزلت «عبد» شدن و سپس موقعيت «عبوديت» که کمال جامع و جامع کمال است، مى رسد که عبادت ها گام هايى به سوى تکامل و نيل به مقام «عبد» و عبوديت خواهند بود و عبادت ها هر چه با پشتوانه معرفتِ به خدا باشند، لذّت هاى روحانى بندگى و شکوه عبوديت بيشتر و شديدتر خواهد گشت؛ چه اينکه عبوديت در برابر حقّ تعالى ميوه هايى دارد به شرح زير:
الف) علم لدنّى و معرفت افاضي: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبَادنَا آتَينَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدنَّا عِلْماً» 9.
ب) سير و عروج به سوى عوالم برتر هستي: «سُبْحَانَ الَّذى أَسْرَى بِعَبْدهِ لَيلاً مِنَ الْمَسْجِد الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِد الْأَقْصَى الَّذى بَارَکنَا حَوْلَهُ» 10.
ج) داخل شدن به بهشت خاص خدا: «فَادخُلِى فِى عِبَادى وَادخُلِى جَنَّتِي» 11.
د) رهايى از وساوس شيطانى و تيرهاى سهمگين و مرگبار ابليسي: «إِلَّا عِبَادک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» 12.
ه‍ ) استحقاق مدح الهى پيدا کردن در اثر عبوديت: «إِنَّا وَجَدنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْد إِنَّهُ أَوَّابٌ» 13.
و. . .
عبادت و عبوديت يکى از مهم ترين رسالت هاى پيامبران بود که براى هدآيت انسان به دنبالش بودند:
- «يآيها النَّاسُ اعْبُدوا رَبَّکمُ الَّذى خَلَقَکمْ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِکمْ» 14.
- «وَقَالَ الْمَسِيحُ يابَنِى إِسْرَائِيلَ اعْبُدوا الله رَبِّى وَرَبَّکمْ. . . » 15.
- «وَإِلَى عَاد أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ ياقَوْمِ اعْبُدوا الله» 16.
- «وَإِلَى ثَمُود أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يا قَوْمِ اعْبُدوا الله» 17.
- «وَإِلَى مَدينَ أَخَاهُمْ شُعَيباً قَالَ ياقَوْمِ اعْبُدوا الله» 18.
- «وَلَقَد بَعَثْنَا فِى کلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدوا الله. . . » 19.
حال بايد دانست که «عبادت» انسان سالک در ابتدا، وسط و انتهاى سلوک، معانى و مدارج خاصى دارد که طبق شاکله و شخصيت وجودى او تعيين مى گردد؛ زيرا هر چه معرفت به «معبود» بيشتر و از ژرفاى خاصى بهره مند باشد، عبادت شيرين تر و لذّت بخش تر خواهد بود. «عابد» ابتدا در امر عبادت، بايد «صبور» باشد و مشکلات بندگى را تحمل کند. به همين دليل، در روآيت آمده است: «فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْايمَانِ کالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ» 20. قرآن کريم نيز نماز را امر بزرگ و سنگين ياد مى کند، مگر براى کسانى که از ويژگى «خشوع» برخوردارند: «وَإِنَّهَا لَکبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ» 21. امّا در «اواسط» امر، عبادت هموارتر و لذيذ خواهد شد تا به مراحل انتهايى برسد که درجة معرفتِ عابد به درجة شهودى مى رسد و مى فرمايد: «جعلت قرّة عينى فى الصلاة» 22. از اين رو هنگام نماز به مؤذن مخصوص خود بلال حبشى مى فرمود: «أرِحْنا يا بلال» 23. پس «عبادت» براساس:
الف) معرفت عاميانه،
ب) معرفت عالمانه،
ج) معرفت عارفانه، شکل مى گيرد.
«عبادت» بدين لحاظ که وسيلة رسيدن به بهشت و رهيدن از جهنّم قرار گيرد يا از رهگذر عشق و شيدايى با معبودِ محبوب، درجات و مراتبى خواهد داشت. به تعبير علامه جوادى آملي: «عبادت سه رکن دارد: معبود، عابد و عمل عبادى، و رکن اصيل از اين ارکان سه گانه، معبود است. عابد اگر هم خود را ديد و هم عبادت و هم معبود را، گرفتار تثليث است و از توحيد ناب که مقام فناى محض است، بهره اى نبرده و اگر عبادت و معبود را ديد و خود را نديد، گرفتار ثنويت و دوگرايى است و به مرحلة فنا نايل نيامده است، ولى اگر خود و عبادت خود را نديد و تنها معبود را مشاهده کرد، فانى و موحّد ناب است» 24.
سير و سلوک بايد عبادتْ محور باشد و با انگيزة «براى خدا» (لله، لِوَجْهِ اللهِ، لابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ) صورت پذيرد و انسان از مدار عبادت به «عبد بودن» و سپس «عبوديت» برسد و «توحيد عبادي» را درک و تجربه کند که: «ذلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کلِّ شَى ءٍ فَاعْبُدوهُ وَهُوَ عَلَى کلِّ شَى ءٍ وَکيلٌ» 25. به عبارت ديگر، از توحيد خالقى، توحيد ربوبى و توحيد الوهى به «توحيد عبودي» راه يابد و «عبوديت محض» و تسليم صِرف خدا و منقاد تامّ و کامل الهى شدن، او را به عالى ترين درجات کمال نوعى وجودى اش مى رساند26 که ادب عبوديت، ادب عنداللّهى و ادب مع اللّهى اقتضا مى کند که انسان با آزادگى جامع و کامل و حرّيت تام و تمام جز در برابر معبود راستين سَرِ تسليم و بندگى فرود نياورد که چنين عبوديت و بندگى اى فوايد زير را دربردارد:
الف) انسان «عبد» ، انسان آزاده و به حرّيت رسيده است.
ب) انسان «عبد» ، اهل عزّت نفس و کرامت خواهد بود.
ج) انسان «عبد» ، در امنيت روحى و آرامش همه جانبه قرار خواهد داشت.
د) انسان «عبد» ، عدالت خواه و عدالت گستر و ظلم گريز و ظلم ستيز است.
ه‍ ) انسان «عبد» ، اهل ولآيت در درون و برون است که «العبوديةُ جوهرةٌ کنهها الربوبية» 27.
و) انسان «عبد» ، اهل «يقين» و سپس «ثبات و قرار» است: «وَاعْبُد رَبَّک حَتَّى يأْتِيک الْيقِينُ» 28.
ز) انسان «عبد» ، هدف حيات را يافته و «زندگى معنادار» را درک و تجربه کرده است. پس «عبوديت» به زندگى انسان سالکِ عابِد، «معناى حقيقي» مى بخشد و حيات دنيوى را براى او شيرين مى سازد و چنين انسانى از معنويت ويژه اى بهره مند است، زيرا انسان با عبوديت از عالم کثرت و جسمانيت به عالم وحدت و روحانيت انتقال مى يابد و معرفةالله و اُنس با خدا براى او حاصل مى گردد29.
ح) انسان «عبد» به روح عبادت که «ياد خدا» است، مى رسد و تجربه حضور در محضر الهى را حسّ مى کند و با آن روح حيات بخش و جان فزا زندگى مى کند30.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. سوره آل عمران: 28.
2. سوره بقره: 285.
3. سوره ممتحنه: 4.
4. تفسيرموضوعى قرآن مجيد، ج 2، ص 151.
5. سوره شوري: 53.
6. ر. ک: حضور و مراقبه، سيد على طباطبايى (چ 1، 1385 ش، مطبوعات دينى، قم)، ص46-49.
7. عرفان اسلامى، ص 58.
8. الاشارات و التنبيهات، ج 3، تنبيه 4، نمط نهم.
9. سوره کهف: 65.
10. سوره اسراء: 1.
11. سوره فجر: 29 – 30.
12. سوره ص: 83.
13. سوره ص: 44.
14. سوره بقره: 21.
15. سوره مائده: 72.
16. سوره اعراف: 65.
17. سوره اعراف: 73.
18. همان: 85.
19. سوره نحل: 36.
20. نهج البلاغه، ح 82.
21. سوره بقره: 45.
22. بحارالانوار، ج 79، ص 193.
23. همان، ص 193.
24. تسنيم، ج 1، (چ2، 1379 ش، مرکز نشر اسراء، قم)، ص424.
25. سوره انعام: 102.
26. ر. ک: تفسيرموضوعى قرآن مجيد، آيت الله جوادى آملى، ج 2 ص 518 – 568، ح 17، ص 174 – 185.
27. مصباح الشريعة، الباب المأة فى حقيقة العبودية؛ ر. ک: مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 23، ص 468 – 498.
28. سوره حجر: 99.
29. ر. ک: المراقبات، ميرزا جواد ملکى تبريزى، ج 2، ص 202 – 203.
30. براى فهم عبادت، حقيقت عبوديت، درجات عبادت و پرستش و عبادت و زندگى انسان ر. ک: ميزان الحکمه، ج 7، ص 3410 – 3423.