جان ما قربان جانِ فاطمه
جان ما قربان جانِ فاطمه
آمده فصلِ خزانِ فاطمه
هر که گوید با دو چشمی خون فشان
لعنتی بر دشمنانِ فاطمه
دل بسوزاند ز هر عاشق دلی
یاد جسمِ نیمه جانِ فاطمه
فاطمیه موسم اشک و عزاست
صد امان از کودکانِ فاطمه
بهرِ مادر روضه خوانی میکند
مهدی صاحب زمانِ فاطمه
گوید از کوچه از آن سیلیِ سرد
از همان اشکِ روان فاطمه
گوید از میخ و در و دیوار و دود
علتِ قدِ کمانِ فاطمه
چون بقیع آید به خاطر میرسد
نیمه شب جسمِ جوانِ فاطمه
نالهها پر میکشد وقتی که او
گوید از قبرِ نهانِ فاطمه