نوروز در محاق فاطميه
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
نحمدك اللّهم و نصلي علي رسول الله و اله المعصومين و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين.
خداوند متعال در سوره شوري آيه 23 فرموده است:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي
(بگو: از شما [در برابرابلاغ رسالتم] هيچ پاداشي جز مودّت نزديكانم را [كه بنا بر روايات معتبر اهلبيت عَلَيْهمُ السَّلَام هستند] نميخواهم.) همچنين در سوره سبأ آيه 47 ميفرمايد:
قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ
(بگو: هر گونه پاداشي كه از شما خواستم، آن پاداش براي خودتان، پاداش من فقط بر عهده خداست و او بر همه چيز گوا هست).
بنا بر اين پاداش رسالت نبي مكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم با مودّت نزديكان آن حضرت ادا شدني است، اين مودّت شامل معرفت، مَحبَّت و اطاعت ميشود. همانطور كه ميدانيم هيچ كس به وجود مقدس و نازنين پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نزديكتر از حضرت فاطمه زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيهَا نميباشد و از طرفي دشمنان نور و هدايت با تهاجم فرهنگي شبانه روز در شبكههاي مختلف وهابي مسلك و با ترفندهاي مرموزانه و حيلهگريهاي عوامفريبانه و با انتشار كتابها و جزوات مختلف از جمله كتاب افسانه شهادت، سعي وافر در انكار شهادت و مظلوميت صديقه كبري حضرت فاطمه زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيهَا دارند، بنا بر اين در ايام فاطميه سالهاي 92 و 93 و 94 كه مصادف با نوروز باستاني ميباشد. مسؤوليت ما دو چندان خواهد بود. همانگونه كه ده سال قبل ماه محرم و نوروز مقارن گرديد و هموطنانمان احترام نمودند حتي اقليتهاي مذهبي با اظهار بيانيه همدردي خود را با شيعيان ابراز نمودند. اين بار نيز شايسته است عموم شيفتگان و علاقهمندان به خاندان عصمت و طهارت عَلَيْهمُ السَّلَام به ويژه پيروان آن بزرگواران حرمت فاطمي را در اين تقارن مقدم بدارند اميد است در اين امر مقدس هيئات مذهبي و مداحان اهل بيت عَلَيْهمُ السَّلَام بيش از پيش اهتمام ورزند. باشد كه از اين رهگذر اطاعت خداوند و اداء بخشي از حقوق پيامبر اعظم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شده باشد و نيز نقشههاي دشمنان تشيع را نقش بر آب نماييم. از حضرت باري تعالي توفيق عزيزان را آرزومندم.
اسفند ماه 1391
1) نوروز 2) محاق 3) فاطميّه
نوروز
نوروز به معناي «روز نو» به روز اول فروردين، همزمان با رسيدن آفتاب به نقطه اول برج حَمَل گويند.
در عهد ساسانيان جشن نوروز با گردش سال تغيير ميكرد.
در ادوار مختلف با انگيزههاي مختلف جشن نوروز را به تأخير ميانداختند همانگونه كه در عهد جاهلي ماههاي حرام را تغيير ميدادند و قرآن كريم از آن به عنوان: «نَسيء» ياد كرده است (1)، جشن نوروز نيز تا اول خردادماه (60 روز) به تأخير ميافتاد. (2)
در حدود سال 392 ق. نوبت جشن نوروزي به اول حمل رسيد.
به سال 467 ق. تقويم جلالي نهاده شد و بر اساس آن موقع جشن نوروزي در بهار هر سال مقارن تحويل آفتاب به برج حمل تثبيت شد. (3)
راز قداست نوروز
در كتب حديثي، سيره، تاريخ و تراجم علل فراواني براي قداست روز نوروز بيان شده كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
1. خلقت جهان در روز نوروز (4)
2. خلقت حضرت آدم در آن روز (5)
3. خلقت فرشتگان در آن (6)
4. خلقت خورشيد (7)
5. دحوالارض و گسترش كره زمين (8)
6. آغاز زمان (9)
7. روز عهد و ميثاق در عالم ذر (10)
8. تجديد آيين يكتا پرستي توسط جمشيد (11)
9. شكستن بتها توسط قهرمان توحيد (12)
10. بالا رفتن مولاي متقيان بر دوش خاتم پيامبران براي شكستن بتها (13)
انطباق نوروز بر غدير خم
مهمترين رمز قداست نوروز، تقارن آن با روز غدير خم ميباشد. در ميان اعياد اسلامي هيچ عيدي به عيد غدير خم نميرسد، چنانكه در احاديث فراوان بر آن تأكيد شده است. (14)
علامه مجلسي از شهيد اول نقل ميكند كه ايشان بدون واسطه از علامه سيد مرتضي بهاء الدين علي بن عبد الحميد نسّابه روايت كرده، با سلسله اسنادش از: «مُعَلّي بن خُنَيس» از امام جعفر صادق عَلَيْهِ السَّلَام كه فرمود:
روز نوروز همان روزيست كه در آن پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم روز غدير خم براي اميرمؤمنان عَلَيْهِ السَّلَام پيمان گرفت و همگان بر ولايت او اقرار نمودند. (15)
آنگاه تعدادي از رخدادهاي روز نوروز را ميشمارند و در پايان ميفرمايند:
نوروز روزيست كه در آن قائم ما اهلبيت قيام ميكند و بر دجّال پيروز ميشود و او را در كُنَاسَة كوفه به دار ميزند.
هيچ روز نوروزي نيست جز اين كه ما در آن فرج را متوقع هستيم، زيرا كه آن از ايام ما هست، فارسها آن را نگه داشتند و شما آن را ضايع كرديد. (16)
تطبيق عيد غدير بر عيد نوروز يكي از معجزات علمي ائمه عَلَيْهمُ السَّلَام ميباشد. در زمان ما با وجود نرم افزارها به راحتي قابل اثبات است، اگر روز هجدهم ذيحجه الحرام سال دهم هجري را به نرم افزارها – مثلاً نرمافزار السيره النّبويه - بدهيد، روز اول فروردين در ميآيد.
اين مطلب را علامه مجلسي بيش از سه قرن پيش با تلاش فراوان اثبات كرده، پس از 53 صفحه تحقيق در ذيل حديث شريف فرموده:
ورود خورشيد به برج حمل در سال دهم هجري با روز 19 ذيحجه الحرام منطبق بود، ولي چون هلال ذيحجه در شب 30 ذيعقده ديده نشد، اول فروردين با روز 18 ذيحجه منطبق شد. (17)
بررسي سند حديث
پس از اثبات انطباق غدير خم با روز نوروز، هيچ نيازي به بررسي سندي حديث نيست، ولي چون برخي در مورد «معلّي بن خُنَيْس» توقّف كردهاند، توضيح ميدهيم كه:
اولاً: او در سلسله اسناد كامِل الزِّيَارات قرار گرفته. (18)
ثانياً: وي در سلسله اسناد تفسير قمي قرار گرفته. (19)
ثالثاً: شيخ طوسي او را از سفراي ممدوح شمرده است. (20)
رابعاً: پس از شهادت او امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام فرمود:
به خدا سوگند او داخل بهشت شد. (21)
آيت الله خويي در مورد اين روايت فرموده كه: سند روايت صحيح است. (22)
خامساً: پس از شهادت وي، امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام تا صبح مشغول راز و نياز بود و براي قاتلش (داود بن علي) از خدا طلب مرگ ميكرد.
امام عَلَيْهِ السَّلَام در سجده بود كه از خانه داود بن علي صداي شيون برخاست و معلوم شد كه به هلاكت رسيده است. (23)
آيت الله خويي فرموده: اين روايت نيز صحيح است. (24)
سادساً: امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام در حق وي طلب مغفرت كرده فرموده:
«رحم الله المعلّي» (25)
آيت الله خويي فرموده: اين حديث نيز صحيح است. (26)
پس از اثبات اعتبار حديث معلي ثابت ميشود كه عيد نوروز همان عيد غدير شمسيست، كه همان روز نصب مولاي متقيان به امامت، روز اكمال دين و اتمام نعمت است و اعمال فراواني از معصومين عَلَيْهمُ السَّلَام براي آن رسيده است.
در مقابل نقلي هست كه آن را ابْنِ شَهْرِ آشوب به تعبير: «حكايت شده» آورده، كه در آن آمده است.
اين يك آيين فارسها ميباشد و اسلام آن را محو نمود. (27)
علامه مجلسي در نقد اين نقل فرموده:
اين نقل با روايات معلّي منافات دارد، روايات معلّي سندش قويتر و در ميان اصحاب از شهرت بيشتري برخوردار است. (28)
سپس فرموده: ممكن است آن را حمل بر تقيه كنيم و يا بگوييم آن «نوروز» كه مورد نظر منصور دوانيقي بود و ميخواست آن را جشن بگيرد
نوروز ديگري بوده، چنانكه اشاره نموديم كه همواره در مورد تعيين روز نوروز اختلاف بود. (29)
در اثبات اعتبار حديث معلّي همين بس كه فقهاي شيعه در طول قرون و اعصار به استحباب غسل، نماز و روزه در روز عيد نوروز به استناد روايت معلّي فتوا دادهاند.
حضرت حجت الاسلام و المسلمين سيد محمد علي ميلاني، فرزند برومند مرجع والاي جهان تشيّع، مرحوم آيت الله حاج سيد محمد هادي ميلاني، در كتاب «نوروز» بالغ بر يكصد تن از فقهاي شيعه را از عصر شيخ طوسي تا عصر حاضر نام برده، كه در طول هزار سال بر اساس حديث معلّي فتوا به استحباب دادهاند و گروهي از آنها تصريح كردهاند كه اين فتوا را به استناد حديث معلّي دادهاند. (30)
محاق
«محق» در لغت به معناي نقصان است. (31)
چيزي كه خير و بركتش از بين برود، به آن محاق ميگويند. (32)
دو سه شب آخر ماه قمري، كه ماه ديده نميشود، محاق ناميده ميشود. (33) شب اول ماه قمري كه ماه به صورت هلال ديده ميشود، آن را هلال گويند، به تدريج بر حجم آن افزوده ميشود، به صورت نيم دايره در ميآيد و تربيع ناميده ميشود، چون به صورت دايره كامل ديده ميشود، به آن بدر گويند.
پس از شب چهارده به تدريج نقصان پيدا ميكند و به صورت نيم دايره در آمده، باز هم تربيع (تربيع دوّم) ناميده ميشود، سپس رو به نقصان ميرود، دو يا سه شب ماه ديده نميشود، گويند كه ماه در محاق است، يعني كاملًا محو و ناپديد شده است.
در شبهاي محاق، ماه در ميان زمين و خورشيد قرار ميگيرد، نيمي از آن كه به سوي زمين است، نميتواند از خورشيد نور اخذ كند، در نتيجه تاريك و غير قابل رؤيت ميباشد. (34)
فاطميّه
منسوب به حضرت فاطمه زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيهَا:
دهه مياني جمادي الاولي و دهه اول جمادي الثانيه را دهه فاطميه گويند. مشهور در تاريخ شهادت حضرت فاطمه عَلَيْهاالسَّلَام آن است كه پس از شهادت پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم 75 روز در اين دنيا ماند و آن گاه به شهادت رسيد. (35)
حضرت موسي بن جعفر عَلَيْهِ السَّلَام در اين رابطه فرمود:
اِنَّ فاطِمَةَ صِدّيقَةٌ شَهيدَةٌ؛
حضرتفاطمه عَلَيْهاالسَّلَام معصوم و شهيد بود. (36)
سالار شهيدان در اين زمينه فرمود:
هنگامي كه حضرت فاطمه عَلَيْهاالسَّلَام در گذشت، امير مؤمنان عَلَيْهِ السَّلَام او را شبانه و مخفيانه به خاك سپرد و علامت قبر شريفش را محو كرد. (37)
بخاري با سند صحيح از عايشه روايت كرده كه گفت:
فاطمه دختر پيامبر، پس از وفات پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم، ميراث خودش را از تركه پيامبر، از آنچه خداوند به عنوان «فَيْء» براي او قرار داده و سهم خودش را از ما ترك پيامبر از خيبر و فدك و صدقات آن حضرت در مدينه مطالبه كرد، ابوبكر گفت: پيامبر فرمود:
ما ارث نميگذاريم، آنچه از ما بماند صدقه است.
پس فاطمه دختر پيامبر خشمگين شد و از ابوبكر قهر كرد و تا زنده بود با وي قهر بود. (38)
در حديث ديگري به همين مضمون ميافزايد:
هنگامي كه حضرت فاطمه وفات كرد، همسرش علي عَلَيْهِ السَّلَام او را شبانه به خاك سپرد و بر پيكرش نماز خواند و به ابوبكر اطلاع نداد. (39)
بر اساس روايت كليني تاريخ شهادتحضرت فاطمه عَلَيْهاالسَّلَام روز سيزدهم جمادي الاولي خواهد بود.
ما نميدانيم كه در سال يازدهم هجري – سال شهادت پيامبر اكرم – آيا ماه صفر، ماه ربيع الاول و ماه ربيع الثاني آيا هر سه سي تمام بود، يا هر سه 29 روز بود، يا برخي سي تمام و برخي ديگر 29 روز بود؟
از اين رهگذر دو روز پيش از سيزدهم جمادي الاولي و دو روز بعد از سيزدهم را به سوگ مينشينيم و عملًا ايام شهادت آن حضرت از يازدهم تا پانزدهم جمادي الاولي محسوب ميشود.
قول ديگر آن است كه حضرت فاطمه 95 روز بعد از پيامبر به شهادت رسيد. (40)
بر اين اساس شهادت آن حضرت روز سوم جمادي الثانيه خواهد بود. (41) در اين فرض نيز نميدانيم كه آيا ماه صفر، ربيع الاول، ربيع الثاني و جمادي الاولي در آن سال سي تمام، يا 29 روز و يا برخي 30 و برخي ديگر 29 روز بوده است؟
از اين رهگذر ايام شهادت آن حضرت از اول تا پنجم جمادي الثانيه خواهد بود. شيعيان شيفته و عاشقان دلباخته اهلبيت عَلَيْهمُ السَّلَام يك دهه در فاطميه اول و يك دهه در فاطميه دوم به عزاداري ميپردازند.
نوروز در محاق
اگر در هر ماه قمري سه شب ماه در محاق ميباشد، در پايان امسال نوروز به مدت سه سال در محاق ميباشد.
زيرا نوروز سال 1392 با دهه مياني جمادي الاولي (فاطميه اوَّل) و نوروز 1393 در ميان دو دهه فاطمِي و نوروز 1394 با دهه اول جمادي الثانيه (فاطميه دوّم) مصادف ميباشد.
همانگونه كه در بخش آغازين اين نوشتار يادآور شديم، عيد نوروز فقط يك عيد ملي نيست، بلكه بيش از آن كه ملي باشد، عيد مذهبيست. زيرا نوروز سال دهم هجري دقيقًا مصادف با هجدهم ذيحجه الحرام بود، در نتيجه نوروز همان غدير شمسي ميباشد و براي ما بسيار مقدس ميباشد.
جز اين كه ماههاي قمري نسبت به ماههاي شمسي هر سال در حدود 11 روز تغيير مييابد، گاهي نوروز با ماه محرم و صفر و گاهي با ايام فاطميه مصادف ميشود كه در اين صورت نوروز در محاق قرار ميگيرد.
امسال عيد نوروز با ايام فاطميه مصادف است، سال آينده در ميان دو ايام فاطمِي و سال بعد با ايام فاطميه دوم، در نتيجه:
«ما سه سال عيد نداريم»
يك درس آموزنده
يكي از خاطرات جالب و شيرين، كه با گذشت بيش از 30 سال هنوز هم برايم جالب است و اميدوارم براي خوانندگان نيز جالب و آموزنده باشد، خاطرهايست مربوط به يك مسلمان سياه پوست آمريكايي.
غالب شيعيان با نام بوكس زن معروف آمريكايي «محمد علي كِلِي» آشنا هستند.
او پس از تشرف به اسلام و آيين تشيع نام «محمد علي» را براي خود برگزيد. در آن روزگاري كه مسابقات او در صدر اخبار بين المللي جاي داشت يكي از شركتها از ايشان براي انجام مسابقهاي براي شش ماه بعد دعوت ميكند، قرار داد امضاء ميشود، مهمانها دعوت ميشوند، سالن برگزاري مسابقه اجاره ميشود، دو ماه از اين قرار داد ميگذرد، وي براي تنظيم برنامهاي به سررسيد خود مراجعه ميكند و متوجه ميشود كه روز مسابقه با روز عاشورا مصادف است. به شركت برگزار كننده مسابقه تلفن ميكند و ميگويد:
من در آن روز از مسابقه معذور هستم، بايد چند روز جلوتر يا عقبتر انجام شود. طرف قرارداد ميگويد به هيچ وجه امكان پذير نيست، ما سالن كرايه كرديم، هتل رزرو كرديم، بليط هواپيما براي مدعوّين گرفتيم و هرگز نميتوانيم آن را تغيير بدهيم. «كِلِي» ميگويد:
آن روز مصادف با روزيست كه هم كيشان من در آن روز مراسم عزاداري دارند، اگر من آن روز مسابقه بدهم شماري از شيعيان به جاي عزاداري در خانه نشسته، مسابقه مرا تماشا خواهند كرد و من در محضر سالار شهيدان شرمنده خواهم بود. سر انجام ميزان خسارت آن شركت را بر آورد ميكنند، آقاي «كلي» دو ميليون دلار به عنوان خسارت به آن شركت ميپردازد و تاريخ مسابقه را تغيير ميدهند.
«كلي» مسلمان جغرافيايي نبود، او پس از تحقيق به حقّانيّت اسلام و تشيّع پي برده بود، از آيين اجدادي خود دست كشيده، به شرف اسلام و تشيّع مشرّف شده بود، از اين رهگذر براي مراسم عزاداري سالار شهيدان چنين بها ميداد و براي اين كه شماري از شيعيان را با تماشاي بازي خود، از شركت در عزاداري مانع نشود، مبلغ دو ميليون دلار خسارت پرداخت.
اميدواريم ارباب رسانه از اين تازه مسلمان آمريكايي پند بگيرند، همراه و همگام با امت شريف ايران در ايام نوروز امسال و دو سال بعد، به احترام حضرت صديقه طاهره از پخش برنامههاي شاد خود داري نموده، در سوك شفيعه امت به سوك بنشينند، موجبات رضايت و خشنودي يوسف زهرا را فراهم نمايند.
حرمت فاطمي
بر احدي از دوستان اهلبيت عصمت و طهارت پوشيده نيست كه حفظ حرمت حضرت فاطمه زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيهَا بر همگان لازم و ضروريست.
رسول اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ميفرمايد:
اِنَّ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ ثَلاثُ حُرُماتٍ، فَمَنْ حَفِظَهُنَّ حَفِظَ اَللهُ دينَهُ وَ دُنْياهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْفَظْهُنَّ لَمْ يَحْفَظِ اَللهُ دُنْياهُ وَ لا آخِرَتَهُ.
قُلْتُ: وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حُرْمةُ الْاِسْلامِ وَ حُرْمَتي وَ حُرْمَةُ رَحِمي؛
براي خداوند متعال سه حرمت است، هر كس آنها را رعايت كند، خداوند از دين و دنياي او حراست ميكند و هر كس آنها را رعايت نكند، خداوند از دنيا و آخرت او حفاظت نميكند.
راوي پرسيد: آن حرمتها كدامند؟
فرمود:
1) حرمت اسلام؛
2) حرمت من؛
3) حرمت خويشاوندان من (42)
همهي خويشاوندان پيامبر اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم از كوثر جاري رسالت، قلهي هرم عصمت، سر سلسلهي خاندان عصمت و طهارت سرچشمه ميگيرند. رعايت حرمت فاطمي، رعايت حرمت خدا و رسول خدا و آيين خدا ميباشد.
امام باقر عَلَيْهِ السَّلَام در مقام بيان جايگاه رفيع حضرت زهرا عَلَيْهاالسَّلَام فرمود:
وَ لَقَدْ كانَتْ مَفْروُضَةَ الطّاعَةِ عَلي جَميعِ مَنْ خَلَقَ اللهُ، مِنَ الْجِنِ وَ الْاِنْسِ وَ اَلْطَّيْرِ وَ الْوَحْشِ وَ اَلْاَنْبِياءِ وَ اَلْمَلائِكَةِ؛
حضرت فاطمه عَلَيْهاالسَّلَام بر همهي مخلوقات خداوند، از پريان، آدميان، پرندگان، درندگان، پيامبران و فرشتگان واجب الاطاعه ميباشد. (43)
از اين رهگذر حفظ حريم صديقهي طاهره، براي اولين و آخرين، حتي پيامبران پيشين از حضرت آدم تا حضرت خاتم الانبيا عَلَيْهمُ السَّلَام لازم و ضروري بود، چنانكه رئيس مذهب امام جعفر صادق عَلَيْهِ السَّلَام فرمود:
وَ هِيَ الصِديقَةُ الْكُبْري وَ عَلي مَعْرِفَتِها دارَتِ الْقُروُنُ الْاوُلي؛
او صديقه كبريست و همه قرنهاي اوليه بر محور معرفت او گرديدهاند. (44)
خاتم پيامبران يكي ديگر از جلوههاي حرمت فاطمي را اين گونه بيان ميكند: چون روز قيامت فرارسد، منادي الهي از اعماق عرش خدا بانگ ميزند:
يا أَهْلَ الْمَوْقَفِ! غُضُّوا أَبْصارَكُمْ وَ نَكِّسُوا رُؤُوسَكُمْ، لِتَجُوزَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ عَلَي الصِّراطِ؛
هان اي اهل محشر! ديدگان خود را فرو بنديد و سرهاي خود را پايين بيندازيد، تا حضرت فاطمه دختر حضرت محمد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم از صراط بگذرد. (45)
اين منتهاي حرمت فاطميست كه به هنگام عبور آن حضرت از صراط، بايد همهي مخلوقات، همهي انبياو اولياء و همهي اولين و آخرين، ديدههاي خود را فرو بندند و سرهاي خود را پايين بيندازند، تا ناموس كبريا، دختر خاتم الانبياء و همسر خاتم اوصياء از صراط عبور كند.
آنچه گفته شد مشتي از خروار، اندكي از بسيار و قطرهاي از درياي بيكران حرمت حضرت فاطمه سَلَامُ اللهِ عَلَيهَا ميباشد.
با اين مقام شامخ و جايگاه بلند فاطمي، آيا ضرورت ندارد كه شيعيان شيفته و ارادتمندان دلسوخته آن حضرت، در اين سه سالي كه ايام نوروز با ايام شهادت جانگداز آن حضرت مصادف شده، از هر گونه ابراز شادي و شادماني پرهيز كنند و با حضور گرم خود در مراسم عزاي آن حضرت، موجبات رضايت آن حضرت را فراهم نمايند، كه رضايت آن حضرت، رضايت حضرت احديت را در پي دارد. (46)
حرمت حضرت زهرا عَلَيْهاالسَّلَام تا آنجاست كه هر وقت به محضر پدر بزرگوارش شرفياب ميشد، خاتم انبياء دست دخترش را ميگرفت، آن را ميبوسيد و او را در جاي خود مينشاند. (47)
اشرف كاينات در آخرين لحظههاي خود خطاب به مولاي متقيان فرمود:
يا عَليُّ أَنْفِذْما أُمَرَتْكَ بِهِ فاطِمَةُ،
يا علي! آنچه فاطمه به تو امر كند، آن را انجام بده و در پايان وصيتهاي خود فرمود:
وَ اعْلَمْ يا عَلِيُّ أَني راضٍ عَمَّنْ رَضِيَتْ عَنْهُ إِبْنَتي فاطِمَةُ وَ كَذلِكَ رَبّي وَ مَلائِكَتُهُ.
يا عَلِيُّ وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَها وَ وَيْلٌ لِمَنْ إبْتَزَّها حَقَّها وَ وَيْلٌ لِمَنْ هَتَكَ حُرْمَتَها وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَحْرَقَ بابَها؛
يا علي! بدان كه من خشنود هستم، از هر كسي كه دخترم فاطمه از او خشنود باشد، پروردگار من و فرشتگانش نيز از آن شخص خشنود ميباشند.
يا علي! واي بر كسي كه به او ستم كند، واي بر كسي كه حق او را پايمال كند، واي بر كسي كه حرمت او را هتك كند و واي بر كسي كه درِ خانهاش را آتش بزند. (48)
علامه بزرگوار، آيت الله سيد باقر هندي، متوفاي 1329 ق. در شب عيد غدير در عالم رويا به محضر مقدس قطب عالم امكان حضرت بقية الله ارواحنا فداه شرفياب شده، آن حضرت را غرق غم و اندوه مشاهده نموده، عرضه داشته:
مولاي من! همه در شب عيد سعيد غدير، شاداب و شادمان هستند، چرا شما را غمگين و اندوهناك ميبينم؟!
حضرت فرمودند:
ذَكَرْتُ اُمّي وَ حُزّنَها؛
به ياد مادرم فاطمه و غمهاي آن حضرت افتادم.
سپس فرمود:
لا تَرانِي اتّخذتُ لا و علاها بعد بيتِ الاحزانِ بيت سرورٍ
نه، نه، سوگند به مقام والا و جايگاه بلند آن حضرت، هرگز پس از «بيت الاحزان» خانهي شادي و سرور بر نخواهم گزيد. (49)
اگر آن پيشواي انس و جان حتي در شب غدير، به ياد مصائب مادر بزرگوارش محزون است، بر ما شيعيان شيفته و ارادتمندان دلباخته است
در ايام نوروز كه مصادف با ايام شهادت آن حضرت ميباشد، به ياد بيت الاحزان آن حضرت و به پيروي از فرزند دلبندش حضرت بقيه الله ارواحنا فداه، از هر گونه جشن و سرور پرهيز كنند و از خداوند منّان بخواهند كه با تعجيل در امر فرج آن حضرت سفره بشارت ظهور را در گستره جهان هستي بگستراند، انشاء الله.
[اشعار]
آب حيات (براي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف)
آمد بهار و بيگل رويت بهار نيست
باد صبا مباد چه پيغام يار نيست
بي روي گلعذار مخوانم به لالهزار
بي گل نواي بلبل و شور هزار نيست
بي سر و قد يار چه حاجت به جويبار
ما را سرشك ديده كم از جويبار نيست
اي سرو معتدل كه به ميزان عدل و داد
سروي به اعتدال تو در روزگار نيست
اي نخل طور نور كه در عرصه ظهور
جز شعله رخ تو نمايان زنار نيست
مصباح بزم انس به مشكاه قرب قدس
حقّا كه جز تجلّي حُسن نگار نيست
اي قبله عقول كه اهل عقول را
جز كعبه تو ملتزم و مستجار نيست
جز نام دلرباي تو از شرق تا به غرب
زينتفزاي دفتر ليل و نهار نيست
در صفحه صحيفه هستي به راستي
جز خط و خال حسن تو را اعتبار نيست
اي صبح روشن از افق معدلت در آي
ما را زياده طاقت اين شام تار نيست
ما را ز قلزم فتن آخر الزمان
جز ساحل عنايت و لطفت كنار نيست
در كام دوستان تو اي خضر رهنما
آب حيات جز ز لبت خوشگوار نيست
غير از طواف كوي تو اي كعبه مراد
هيچ آرزو در اين دل اميدوار نيست
آيه الله العظمي اصفهاني (كمپاني)
هيجده خزان
مرا به خانه زهراي مهربان ببريد
به خاك بوسي آن قبر بينشان ببريد
اگر نشاني شهر مدينه را بلديد
كبوتر دل ما را به آشيان ببريد
كجاست، آن درِ آتش گرفته، تا كه مرا
براي جامه دريدن به سوي آن ببريد
مرا اگر شدم از دست برنگردانيد
به روي دست بگيريد و بيامان ببريد
كجاست آن جگر شَرحه شَرحه، تا كه مرا
كنار سنگ مزارش كشان كشان ببريد
نه اشتياق به گل دارم و نه ميل بهار
مرا به غربت آن هيجده خزان ببريد
كسي صداي مرا در زمين نميشنود
فرشتهها، سخنم را به آسمان ببريد
(افشين علا)
اشك زمزم
دلا بنال كه غم با نشاط توأم شد
عزاي حضرت زهرا و عيد با هم شد
نواي شادي اهل ولا در اين نوروز
ز داغ دخت پيمبر بَدَل به ماتم شد
ز سوگ حضرت صديقه كار ما اين عيد
كشيدن از دل خود آه و خوردن غم شد
ز داغ فاطمه نوروز شيعيان علي
در اين بهار، غمانگيز چون مُحّرم شد
فغان كه دامن دلهاي زار غمزدگان
در اين مصيبت عظمي ز اشك چون يم شد
گريست ساقي كوثر ز داغ همسر خويش
روان ز ديده او اشك همچو زمزم شد
نخواست شادي نوروز را چو (ناظر) ديد
نشاط عيد و غم آن شهيده توأم شد
سيد محمود مرتضوي نائيني (ناظر)
خزان در بهاران
تضمين غزل اشك زمزم ناظر نائيني
دوباره ديدهام از اشك رشك زمزم شد
دوباره سوختن در مرا مجّسم شد
دوباره خاك عزا بر سر دو عالم شد
«دلا بنال كه غم با نشاط توام شد»
«عزاي حضرت زهرا و عيد با هم شد»
شديم با غم و درد آشنا در اين نوروز
و گشتهايم به غم مبتلا در اين نوروز
به جاي عيش عزا شد به پا در اين نوروز
«نواي شادي اهل ولا در اين نوروز»
«ز داغ دخت پيمبر بَدَل به ماتم شد»
چه گويم از چه علي و لي ز غصه خميد
چه گويم اين كه به زهرا ز دشمنان چه رسيد
براي شيعه چه نوروزي و چه عيد سعيد
«ز سوگ حضرت صديقه كار ما اين عيد»
«كشيدن از دل خود آه و خوردن غم شد»
برفت مهر درخشان آسمان علي
برفت از غم زهرا ز تن توان علي
گداخت آتش اين داغ جسم و جان علي
«ز داغ فاطمه نوروز شيعيان علي»
«در اين بهار، غمانگيز چون محرّم شد»
ز دست داد علي ولي چو ياور خويش
به خاك تيره نهان كرد تا كه گوهر خويش
نديد همسر خود را چو در برابر خويش
«گريست ساقي كوثر ز داغ همسر خويش»
«روان ز ديده او اشك همچو زمزم شد»
فغان و آه خزان شد بهار غمزدگان
كه گشت تيره چو شب روزگار غمزدگان
نبود و نيست به جز گريه كار غمزدگان
«فغان كه دامن دلهاي زار غمزدگان»
«در اين مصيبت عظمي ز اشك چون يم شد»
ز سوز سينه در اين غم چو (بزرگر) ناليد
به گريه گفت در اين سال نيست عيد، سعيد
براي شيعه مولا علي نباشد عيد
«نخواست شادي نوروز را چو ناظر ديد»
«نشاط عيد و غم آن شهيده توام شد
علي وحيد دستگردي (بزرگر)
مه در محاق (ترجيع بند)
بند اول
مه در محاق رفت و دل آسمان گرفت
خورشيد تيره گشت و زمين و زمان گرفت
ناموس حق چو گشت شهيد از جفاي خصم
دربارگاه قدس دل عرشيان گرفت
برقي زد و ز تركش پير فلك جهيد
تير غمي كه سينه ما را نشان گرفت
داني چه شد چرا كه به هم ريخت روزگار
داني چرا ز غم دل صاحب زمان گرفت
داني چه سوگواري و اندوه و ماتمي
شور و نشاط و سرخوشي شيعيان گرفت
ز آن لطمهاي كه بر رخ خير النساء زدند
آتش ز غصه بر جگر مرتضي زدند
بند دوم
عيدي براي مردم صاحب عزا نماند
جز خون دل به ساغر اهل ولا نماند
از آتشي كه بر در بيت الشرف زدند
جز اشك غم به ديده خونبار ما نماند
از ضرب در چو پهلوي زهرا شكسته شد
بر شيعيان به غير غم و ابتلا نماند
از آتشي كه كرد بپا غاصب فدك
غير از نفاق و كينه نشاني بجا نماند
زان لطمهاي كه بر رخ خير النساء زدند
آتش ز غصه بر جگر مرتضي زدند
بند سوم
جن و ملك ز ماتم زهرا گريستند
كر و بيان عالم بالا گريستند
از خنجري كه دشمن حق زد به نخل دين
ياران زخم خورده چو مولا گريستند
وقتي خبر رسيد كه محسن شهيد شد
زين درد و داغ اهل تولا گريستند
آتش ز داغ بر دل اهل ولا فتاد
تا اهل بيت زين غم عظما گريستند
زان لطمهاي كه بر رخ خير النساء زدند
آتش ز غصه بر جگر مرتضي زدند
سّيد محّمد حسن صفوي پور
(قيصر اصفهاني)
طاير قدسي
هر بهاري كه خزان غارت گلها ميكرد
ناله از سوز جگر بلبل شيدا ميكرد
اين حكايت به مثل گفتم و ديدم كه درست
با دل زار علي رابطه پيدا ميكرد
همسرش فاطمه آن نوگل بوستان رسول
كز حيا فخر به صد مريم عذرا ميكرد
شد چنان عرصه بر او تنگ كه از شدت درد
مرگ خود ز خداوند تقاضا ميكرد
بود در بستر بيماري و با حال نژند
بهر ديدار علي ديده ز هم وا ميكرد
اشك در ديده او آينه بندان ميگشت
وَندَر آن آينه صد گونه تماشا ميكرد
در هياهوي ستم از نفس افتاد دريغ
آنكه خود با نفسش كار مسيحا ميكرد
جرمش اين بود بهين دخت رسول مدني
كه حمايت ز علي همسر و مولا ميكرد
كنج بيت الحزن از فرقت مادر همه شب
تا سحر زينب غمديده خدايا ميكرد
آنچه با قلب علي كرد ندانم به خدا
نالههايي كه اثر در دل خارا ميكرد
ياد ميآمدش از رنگ كبود گل ياس
هر زماني كه نظر بر رخ زهرا ميكرد
علي آن دفتر پر خاطره فاطمه را
با نم اشك ورق ميزد و امضاء ميكرد
خاك شد مدفن آن طاير قدسي كه مدام
سير در كنگره عرش معلا ميكرد
واي (قيصر) اگرش بغض گلوگير نبود
دامن از اشك در اين واقعه دريا ميكرد
سيد محمد حسن صفوي پور
(قيصر اصفهاني)
شبنم غم
غزل مرثيه در مثنوي
بر عذار سبزه و گل گردي از ماتم نشست
شد پريشان باغ و بلبل زين الم در غم نشست
خون به جاي اشك ميبارد ز چشم آسمان
لالهآسا از تب غم داغ دارد بوستان
شعله جاي نور از خورشيد ميريزد به خاك
غنچه از تاب و تب حسرت گريبان كرده چاك
تا صبا بر چهرهي گل گرد ماتم ريخته
روح سر سبز بهاران را به غم آميخته
شد ز سوگ حضرت زهرا جهان ماتمسرا
شد بهار آفرينش در تب غم مبتلا
زين مصيبت آمد ابر آسمانها در خروش
شد چمن از شبنم غم در سحر آيينه پوش
شد نه تنها چرخ گريان در رثاي فاطمه
هر افق درياي خون شد در عزاي فاطمه
مرتضي تنها نشد از اين مصيبت داغدار
خلق عالم سوگوارند از براي فاطمه
اشك غم از ديده جاري كرد با حالي نزار
هر مصيبت ديدهي ي درد آشناي فاطمه
راضيه مرضيه بر او صادق آمد از خدا
چون رضاي دوست آمد در رضاي فاطمه
اسوهي عصمت به نسوان باشد او در هر زمان
مرحبا بر جان پاك با صفاي فاطمه
آسمان بگشاي راهي بر روان عاشقم
تا به حق ملحق شود بيپرده جان عاشقم
اشك غم شد مانع تحرير من بياختيار
زين مصيبت ديگر از كف دادهام صبر و قرار
چون ندارم قدرت تفسير كامل در بيان
مي سپارم شرح آن را بر (مراد) عاشقان
شادروان حسن كاظمي مرادي (مراد)
اين شاعر گرامي بعد از سرودن اين شعر در آستانه اربعين سيد مظلومان حضرت ابا عبد الله الحسين عَلَيْهِ السَّلَام سال 1434 قمري مطابق با ديماه 1391 شمسي آسمان راه بر روان عاشق او گشود و جان به جانان تسليم نمود، علو درجات آن فقيد سعيد را از درگاه حضرت احديت مسألت مينماييم.
شور عاشورا
به غم توأم بود امسال نوروز
دچار غم بود امسال نوروز
قرين با فرودين شد فاطميّه
مه ماتم بود امسال نوروز
سراغ از عيد يا شادي نگيريد
به غم مدغم بود امسال نوروز
به جاي حرف شادي در مجالس
سخن از غم بود امسال نوروز
زمين در ناله باشد زين مصيبت
زمان مبهم بود امسال نوروز
چگونه گل به خنده وا كند لب
گه ماتم بود امسال نوروز
ز چشم آسمان خون گر ببارد
مسلّم كم بود امسال نوروز
تو گويي شور عاشوراي ديگر
در اين عالم بود امسال نوروز
به ماتمخانه زهرا دو چشمم
قرين يم بود امسال نوروز
فدك، آتش، شكستن، درد پهلو
همه با هم بود امسال نوروز
علي گريان زهرا هست و جبريل
به او همدم بود امسال نوروز
مرا (قادر) به مولا عهد و پيمان
بسي محكم بود امسال نوروز
من از زهرايم و زهرا شعارم
همينم دم بود امسال نوروز
قاسم قادري زفرهاي (قادر)
چشم خونبار بهار
نوروز ما مثل شب تار است ياران
چشم بهار از گريه خونبار است ياران
جايي كه اشك مرتضي از ديده جاريست
گل هم به پيش چشم ما خار است ياران
تبريك در ماه غم زهرا حرام است
مهدي از اين تبريك بيزار است ياران
بي معرفت باشم اگر تبريك گويم
وقتي كه پيغمبر عزادار است ياران
تبريك چون گويم كه دخت مصطفي را
خون جگر جاري به رخسار است ياران
راه گلستان را به روي خود ببنديد
زهرا ميان درب و ديوار است ياران
زهراست ما را مادر و بايد بدانيم
مادر به ما، در حشر غمخوار است ياران
بلبل شده در بوستان همناله باگل
زيرا كه در گلزار، گلزارست ياران
ما چون خريدار غم زهرا نباشيم
زهرا غم ما را خريدار است ياران
روزي كه از فرزند مادر ميگريزد
زهرا براي دوستان يار است ياران
دريايي از خون جاري از چشمِ تَر ماست
نوروز نه، روز عزاي مادر ماست
غلامرضا سازگار (ميثم)
سكوت تلخ
دوباره موسم نوروز و ماه ماتم شد
مه شهادت دخت رسول خاتم شد
خزان گلشن پيغمبر خدا برسيد
اگر چه باغ و چمن در بهار خرّم شد
فراز خانهي خود بيرق عزا بزنيد
چه جاي عيد كه هنگام غصه و غم شد
به جاي تهنيت عيد تسليت گوييد
براي امت ما گوييا مُحرّم شد
به تن لباس عزا جاي رخت نو پوشيد
زنيد ناله كه ايّام حزن و ماتم شد
پس از رسول خدا گريه كار زهرا بود
براي فاطمه اسباب غم فراهم شد
زدند آتش كين بر درِ سراي علي
همين مقدمهي كار ابن ملجم شد
اگر كه آتش و مُسَمّار و تازيانه نبود
به سوز سينهي زهرا بگو چه مرهم شد
ز بعد فاطمه مولا به كنج تنهايي
چنان گريست كه باران گريهاش يم شد
براي ساقي كوثر علي در آن غوغا
سكوت تلخ بر احقاق حق مُقَدَّم شد
علي غريب چنان شد در آن غريبستان
كه بهر راز دلش چاه آب مَحرم شد
(بقا) خموش كه از اين مصيبت عظمي
زمين شكسته دل و پشت آسمان خم شد
سيد علي اصغر هاشمي (بقا)
نوروز غمافزا
غمفزا نوروز ما شد در عزاي فاطمه
شيعيان هستند گريان از براي فاطمه
جشن عيدي نيست بر پا اي محبان علي
چون مصادف گشته نوروز و عزاي فاطمه
محفل عيشي نميگردد بپا امسال عيد
چون كه راضي نيست زين شادي خداي فاطمه
شيعيان را جامه نو نيست برتن روز عيد
چون سيه پوشند از غم بچههاي فاطمه
اي كه ميخواهي بيارايي سراي خويش را
كن به چشم دل نظر سوي سراي فاطمه
رسم ديدار بزرگان را چو ميآري بجا
توأمانش ساز با ذكر رثاي فاطمه
(ثابت نائيني) اين اشعار غمگين را سرود
تا شود نوروز او غرق عزاي فاطمه
مرتضي قلي اعرابي نائيني (ثابت)
تشييع ياس
آي مردم، عشق ميدانيد چيست
مرد راه عشق، ميدانيد كيست
آي مردم، مرد را معنا كنيد
مرد صاحب درد را پيدا كنيد
آي مردم، غم چه معنا ميدهد
عشق در اينجا چه فتوا ميدهد
غربت و غم چيست در فرهنگ درد؟
مي نمايد، از چه رو همرنگ درد؟
غربت و غم، گويي از يك مايهاند
آفتاب عشق را همسايهاند
غم اگر چون كوه شد، جايش كجاست
در كدامين سينه درد آشناست؟
گر چه ميدانيد از من بشنويد
پاسخي از لفظ روشن بشنويد
ني، غلط گفتم كه لفظ اينجا كم است
پيش آن درياي معنا، يك نم است
لفظ اگر، درياست، كم ميآورد
عقل هم، كي ره به جايي ميبرد
حرف و گفت و صوت را برهم زنيد
تا كه بي اين هر سه، زان غم دم زنيد
عشق اگر يك دَم نهد پا در ميان
سر افراز آيم، برون زين امتحان
باده نابم دهد مستم كند
نيست چون گشتم ز خود، هستم كند
تا در آن حال از غمش چون دم ز نم
مي توانم، شعله در عالم زنم
كيست او، كاين روزها، دلخسته است؟
پسش زهراي دِلش، بنشسته است؟
كيست در آن خانه در سوخته؟
چشم در چشمان عشقش دوخته؟
اشك او آرام ميآيد فرود؟
كيست آن مرد غم آن تنها ترين؟
كيست او، كاين روزها در بستر است؟
و آن گلي كاين روزها ميپژمُرَد؟
يا علي ما جمله محزون توايم
چشم را از اشك پر نم ميكنيم
خيس ميريزد، بر آن روي كبود؟
از فراق يار خود شيداترين؟
پيكرش، مجروح ديوار و در است؟
بهر آن تنهاترين، غم ميخورد؟
در جنون عشق، مجنون توايم
لختي از بار غمت كم ميكنيم
از تو غفلت كردن از خود غافليست
با غمت، سر بردن اما خوشدليست
در غمت ما نو بهار گريهايم
چشمه چشمه بيقرار گريهايم
يا علي تا غربتت ما را ببر
تا به مظلوميتت ما را ببر
برق مهرت زد كه خاكستر شديم
زير باران نگاهتتر شديم
دل، ترا داديم و غم صاحب شديم
از رموز عشق، پر مطلب شديم
از جنون آباد عشقت سر زديم
سر برون از لاكِ بال و پر زديم
شوق تو، در ما سليماني كند
روح ما را، عشق در ماني كند
در غمت ما را شريك خود بدان
در كنار بستر زهرا بمان
آمديمت تا تسلايت دهيم
دل تسلا، بهر زهرايت دهيم
آمديمت تا رواق خانهات
با دلي در عاشقي، ديوانهات
بغض داريم و شبيه دق شديم
چون ترا، ما از ازل عاشق شديم
سينه ما را در آنجا كاشتند
عشق، پاشيدند و غم برداشتند
با تو چون بوديم، بالايي شديم
لافتي گفتيم و الاّيي شديم
پيش پايت چك چك اشك غميم
زخم غربت داري و ما مرهميم
در غم تو، عيد را بگذاشتيم
بيرق سرخ و سياه افراشتيم
ما كه اَيْنَ الفاطميّون توايم
عيد را امسال دلخون توايم
سفرههاي هفت سين را تا زديم
بر رسوم امسال پشت پا زديم
يا علي ما عيد را شيون كنيم
رخت ماتم جاي شادي تن كنيم
عيش را در اين عزا سر ميبُريم
پاي ياس خانهات غم ميخوريم
عيد را امسال ميجوشيم ما
جاي شربت، بغض مينوشيم ما
نيست بر لبهاي ما لبخند عيش
عيد ما بوي مُحرّم ميدهد
نيستيم امسال ما پابند عيش
قلب ما را يك نفر دم ميدهد
هر طرف گلبانك ماتم ميزنيم
شهر را رنگ مُحرّم ميزنيم
كوچهها يكسر سيه پوشت شوند
بلبلانِ ناله همدوشت شوند
نسترنها با تو شيون ميكنند
خاك بر سر، سرو و سوسن ميكنند
در غمت اسب عزا را زين كنيم
تكيه را با نوحهها، آذين كنيم
ما به زير با راين غم، تا شديم
چون تو، بيزهرا، تك و تنها شديم
در گلو، افغان ما گل ميكند
بغض ما فرياد بلبل ميكند
بر مسيح گريههاي بيشمار
مريم دلهاي ما شد باردار
يا علي، ما چون تو گرم نالهايم
جانگداز هجر، هجده سالهايم
سينه را رنگ شقايق ميزنيم
سرخ ميناليم و هِق هِق ميزنيم
غمگسار بيكسيهاي توايم
خون دل از دلواپسيهاي توايم
گوش ما را يا علي چون چاه گير
با شكوه راز خود همراه گير
يا علي با ما بگو اسرار را
ماجراي آن در و ديوار را
از چه ميخ در حكايت ميكند؟
از كدام آتش شكايت ميكند؟
قامت خم گشته را تفسير چيست؟
با طنابي بستن يك شير چيست؟
ماجراي چادر خاكي بگو
زان قساوتها و هتاكي بگو
ماجراي نامه و رد فدك
كوچه و سيلي، لگد كوب و كتك
گر چه زين غمها، ز پا افتادهايم
با تو در تشييع ياس آمادهايم
دوش ميگيريم، نعش لاله را
مي بريم از خانه، هجده ساله را
(محمد قدسي)
نو بهار غم
رسيد عيد و به جاي نشاط آمد غم
عزا و عيش و در اين نو بهار شد مدغم
به جاي جامه نو شيعيان به بر كردند
در اين طليعهي نوروز جامهي ماتم
رسيد همره ايّام فاطميّه بهار
به چشم فاطميون غمفزاست اين موسم
تمام اهل ولا ميكشند ناله ز دل
ز داغ نور دو چشم پيمبر خاتم
سزد كه از ره اخلاص همچو ابر بهار
براي فاطمه گريند مردم عالم
بهار آمد (اميني) ولي نشد دل شاد
براي آنكه نشاط است با عزا توام
(اسدالله اميني)
تقويم عمر ياس
امشب رديف شد غزلم با نميشود
يا ميشود تمام كنم يا نميشود
عيد است و در چمن خبري از نشاط نيست
يعني بهار گل ز گلش وا نميشود
عيد است و ابرهاي جهان گريه ميكنند
عالم براي فاطمه پروانه ميشود (*)
زخميست داغ فاطمه بر سينهي علي
زخمي كه هيچ گاه مداوا نميشود
تنها نه هستي علي از دست رفته است
هستي بدون فاطمه معنا نميشود
لا خَيرَ بعدَ فاطمه هم بيحساب نيست
يعني كسي براي تو زهرا نميشود
تقويم عمر ياس تو هجده بهار داشت
اين راز مبهميست كه افشا نميشود
اين گنج تا قيام قيامت نهفته است
اين قبر گوهريست كه پيدا نميشود
باور كنيد حكم گذرنامه بهشت
الا به دست فاطمه امضاء نميشود
دوزخ كنار ميكشد از نام پاك او
آتش حريف دختر طاها نميشود
اميّدوار، روز قيامت به دست كيست
چشمي كه در عزاي تو دريا نميشود
برگرد ياس پرپر گلخانهي رسول
در سينهي علي غم تو جا نميشود
امشب سپيده سر زد و روشن نشد چراغ
از گوشه بقيع علي پا نميشود
عباس شاهزيدي (خروش اصفهاني)
(*) قافيه آوايي
مرا با بهار كاري نيست
دل مرا ز غم اي شيعيان بهاري نيست
مرا ز غصه كنون با بهار كاري نيست
بپا شده است به عالم عزاي دخت نبي
كه شيعه را به دل از اين عزا قراري نيست
شكستن در و آن حرمت حريم رسول
به يادم آمد و بر اشكم اختياري نيست
هميشه در همه جا حضرت علي ميگفت
مرا چو فاطمه ياري و غمگساري نيست
چو ديدهي حسنين و علي و زينب، آه
براي دخت نبي چشم اشكباري نيست
چگونه عيد بگيرم كنون كه چون مهدي
ز داغ فاطمه محزون و سوگواري نيست
لباس مشكي خود را به تن كن اي (راضي)
كه از تو غير عزا داري انتظاري نيست
محمد حسن زاده (راضي اصفهاني)
چگونه عيد بگيرم
دلم گرفته خدايا، چگونه عيد بگيرم؟
رسيده ماتم زهرا، چگونه عيد بگيرم؟
به ياد ماتم مادر، شكسته شد دل مهدي
در اين مصيبت عظمي، چگونه عيد بگيرم؟
عزيز جان پيمبر، انيس و مونس حيدر
شدي فسرده ز غمها، چگونه عيد بگيرم؟
زدند آتش كين بر در سراي تو دو نان
تو سوختي ز غم آنجا، چگونه عيد بگيرم؟
شدي شهيده و بعد از تو دشمنان تو گفتند
عليست بيكس و تنها، چگونه عيد بگيرم؟
حسن ز غصه پريشان، حسين غمزده گريان
به ناله زينب كبري، چگونه عيد بگيرم؟
محمد حسن زاده (راضي اصفهاني)
ياس كبود
قطعه
در اين بهار كه با فاطميّه گشته قرين
نسيم و سبزه و گل سوگوار فاطمهاند
فقط نه ياس لباس كبود كرده به تن
كه لالههاي جهان داغدار فاطمهاند
كبوتران حرم سر به زير پر، خاموش
چو بلبلان چمن غمگسار فاطمهاند
به قطره قطره شبنم چو بنگري بيني
كه شاخه شاخهي گل اشكبار فاطمهاند
ز جان و دل همهي شيعيان به شورو نوا
بياد رنج و غم بيشمار فاطمهاند
(سخا) سعادت عالم نصيب آنهاييست
كه عاشق علي و دو ستار فاطمهاند
در مدار چرخ
نوروز جم كه باده به جام و سبوي ماست
بلبل به نغمه بر سر گل نوحهگر چراست
در چشم غنچه اشك و ز غم لاله سينه چاك
از سوز داغ نالهي مولا كه بيصداست
گر چه بهار فصل غدير خم و جم است
اما خزان نور دل ختم انبياست
زهرا شبي ز داغ پدر ديده بر نبست
حيران مدينه بار دگر در غم و عزاست
دست عدو گلي ز گلستان جان گرفت
در باغ دل عزاي گل و غنچهاش به پاست
يكسو حسن به گريه و سوي دگر حسين
زينب به ناله همدم گلها و لاله هاست
توأم چو شد بهار و خزان در مدار چرخ
گويا محرّمي دگر و شام نينواست
چنگي دگر به چنگ و به دف پنجهاي مزن
جن و ملك به ماتم و عالم عزا سراست
(شائق) به جاي جامه اطلس سيه بپوش
ايام فاطميّه كه صاحب عزا خداست
حسن احمدي (شائق)
كفو حيدر
عيد نوروز آمد و دل ماتمي ديگر گرفت
ماتمي از بهر كفو حيدر صفدر گرفت
شد مقارن عيد نوروز و عزاي فاطمه
زين تقارن جامعه نيلي جهان در بر گرفت
گر چه دارد احترام اين عيد در نزد همه
بايد اكنون ماتم فرزند پيغمبر گرفت
فاطميّون را نباشد شادماني اين بهار
چون كه داغ فاطمه آفاق سر تا سر گرفت
بر در بيت الشرف چون دشمنان آتش زدند
از شرار آن دل اهل ولا آذر گرفت
هم حسين و هم حسن گشتند گريان و پريش
دست چون ديدند بر پهلوي خود مادر گرفت
تهنيت نه، تسليت گوييد برهم شيعيان
ز آنكه عالم را غم صديقه اطهر گرفت
گر چه (عبدي) عيد نوروز است و وقت شاديست
اين زمان بايد عزاي عصمت داور گرفت
نوروز علي عبد الهي رهناني (عبدي)
تقارن فاطميه و نوروز
شيعيان عيد آمد و اين عيد توأم با عزاست
فاطميه آمد و در هر كجا غوغا به پاست
از براي شيعيان امسال هرگز عيد نيست
چون عزاي دختر خير البشر، خير النساست
اي عزاداران عزاي فاطمه بر پا كنيد
مهدي صاحب زمان در اين عزا صاحب عزاست
فاطميه همزمان گرديد با فصل بهار
جاي تبريك و تحيّت تسليت گفتن بجاست
جاي رخت شادماني رخت غم بر تن كنيد
بزم شادي و طرب بر پا نمودن نابجاست
مادر سادات را كشتند از راه ستم
سر به سر عالم از اين جور و جفا ماتمسراست
اي (فريور) هر كسي در راه حق كوشش كند
اجر و مزد او به روز حشر در نزد خداست
(محمد علي فريور)
نوروز در محاق
به پاس حرمت زهرا شما در اين نوروز
كنيد مجلس ماتم به پا در اين نوروز
به محض پاس شعائر كنيد از دل و جان
سخن ز عيد و بهاران رها در اين نوروز
به تن كنيد و به گردن چو ما بياويزيد
لباس ماتم و شال عزا در اين نوروز
سخن ز عشرت و شادي مگوي و محزون باش
براي حضرت خير النسا در اين نوروز
مگر كه نيست مدينه ز داغ لاله غمين
گذر به دشت و دمنها چرا در اين نوروز؟
براي آن ستمي كز جفا به فاطمه شد
بنال تا كه تواني دلا در اين نوروز
ز شور ساز مخالف از آن حجازيها
بدل به نغمه غم شد نوا در اين نوروز
ببار ابر بهاران و سيل جاري كن
به سان ديده مولاي ما در اين نوروز
لب از طراوت و شادي ببند اي (آذين)
زبان واژه به مويه گشا در اين نوروز
سيد مرتضي منصوري (آذين اصفهاني)
رباعي
براي يوسف فاطمه
اي دوست رخ تو لالهزار است مرا
با باغ و گل و چمن چكار است مرا
گلچهره من نقاب بردار ز رخ
ديدار تو بهتر از بهار است مرا
رباعيات نوروز در محاق
تا داغ غمي …
تا داغ غمي سراغ دارد دل ما
كي حسرت سير باغ دارد دل ما
گل ميدمد از باغ و بهار است ولي
صد داغ بروي داغ دارد دل ما
(قيصر اصفهاني)
كنون كه فصل …
كنون كه فصل عزا هست و نيست دلها شاد
به پاس حرمت دخت رسول مهر و وداد
روي چو ديدن احباب اي برادر من
نگاه درا زبان و مگو مبارك باد
(قائمي زمان آبادي)
امسال بهار غرق …
امسال بهار غرق ماتم باشد
نوروز به فاطميّه توأم باشد
كِي شاد دل شيعه شود از نوروز
وقتي كه دل علي پر از غم باشد
(محمد علي فريور)
سرفصل بهار و …
سرفصل بهار و عيد ما آمده است
لازم همه را عيش و صفا آمده است
اما ز غم شهادت فاطمه، دل
آشفته و مرثيه سرا آمده است
(ناظر نائيني) (ناظر)
سرفصل بهار روي …
سرفصل بهار روي گلگون داريم
لب تشنه عيشم و دلي خون داريم
الحال ز داغ فاطمه آه و فغان
ما غمزدگان فاطميّون داريم
(ناظر نائيني)
تا خون جگر …
تا خون جگر به جام ما ميباشد
شادي و طرب حرام ما ميباشد
بر كام دل كسي نمي آيد خوش
عيدي كه مقارن عزا ميباشد
(قيصر اصفهاني)
عيد است و …
عيد است و گل و بهار من پژمرده
در ماتم زهراي جوان افسرده
با وا شدن شكوفههاي گل ياس
ياد آيدم از آن رخ سيلي خورده
(قيصر اصفهاني)
امسال بهار ياد …
امسال بهار ياد پاييز كنيم
خون گريه از اين داغ غمانگيز كنيم
از شادي و تبريك به هم گقتنها
شرط ادب اينست كه پرهيز كنيم
(قيصر اصفهاني)
اين مژده كه …
اين مژده كه گل دهد بهار آمده است
شادي و طرب ز نو به بار آمده است
تأثير به حال فاطميون نكند
زيرا كه قرين با غم يار آمده است
(قيصر اصفهاني)
ما دلشدگان حاجت …
ما دلشدگان حاجت تأييد نداريم
يك ذره در اين مسأله ترديد نداريم
با آن كه شده فصل گل لاله وليكن
از بهر غم ياس علي عيد نداريم
(آذين اصفهاني)
[نوحه]
نوحه [1]
عيد ما امسال توأم با عزاست
فاطميه موسم شور و نواست
جابه جاي خطه ايران زمين
زين مصيبت خيمه ماتم به پاست
در عزاي زهره زهرا بتول
هر كجا رو ميكني ماتمسراست
عيد ما امسال توأم با عزاست
فاطميه موسم شور و نواست
شيعيان رخت عزا در بر كنيد
از سرشك ديده دامنتر كنيد
پا به پاي مهدي صاحب زمان
نالهاي جانكاه از دل سر كنيد
بر عزاداران بود عشرت حرام
خون به جاي باده در ساغر كنيد
عيد ما امسال توأم با عزاست
فاطميه موسم شور و نواست
با عزا توأم شده نوروز ما
خيزد از دل نالهي جانسوز ما
در غم زهراي اطهر اين زمان
تيره همچون شام گشته روز ما
جاي آن دارد كه خاكستر شود
عالمي از آه عالم سوز ما
عيد ما امسال توأم با عزاست
فاطميه موسم شور و نواست
قيصر اصفهاني
نوحه [2]
از عيد و از بهار با ما سخن مگو
از باغ و لالهزار با ما سخن مگو
اي دل به سوگ او جز ناله سر مكن
جز درد و حال زار با ما سخن مگو
لبخند دلنشين، باشد حرام ما
در سوگ فاطمه خون شد به كام ما
تا فاطميه با نوروز شد قرين
دلهاي شيعيان از غصه شد حزين
بانك عزا عزا آيد به گوش جان
خيزد شرار غم از آه آتشين
لبخند دلنشين، باشد حرام ما
در سوگ فاطمه خون شد به كام ما
زد لشكر خزان راه بهار عشق
ماتمسرا شده شهر و ديار عشق
اي ديده گريه كن بر دشت لاله گون
اي ابر غم ببار خون بر مزار عشق
لبخند دلنشين، باشد حرام ما
در سوگ فاطمه خون شد به كام ما
چون شد كه فر و دين گرديده غمفزا
چون شد كه شهر ما گرديده غمسرا
هان فاطميه است اي ديده خون ببار
هر كس حسيني است گريد در اين عزا
لبخند دلنشين، باشد حرام ما
در سوگ فاطمه خون شد به كام ما
قيصر اصفهاني
نوحه [3]
عيد آمد و دلها پر از شور و نوا شد
توأم نواي شادي ما با عزا شد
اي وا مصيبت زهراي اطهر
گشته شهيد از جور ستمگر
عيد آمده است و شيعيان با ديده تَر
گشته عزادار از غم زهراي اطهر
زار و پريشان ميزنند از غصه بر سر
در كوي و برزن محفل ماتم بپاشد
اي وا مصيبت زهراي اطهر
گشته شهيد از جور ستمگر
شد فاطميه همزمان با عيد نوروز
سوزد دل اهل ولا زان داغ جانسوز
داد از جفاي ملحدان آتش افروز
ز آنان به فرزند پيمبر اين جفا شد
اي وا مصيبت زهراي اطهر
گشته شهيد از جور ستمگر
عيدست و دل با ماتم و مِحَنت قرين است
هر دل در اينجا از غم زهرا حزين است
آري پيام شيعه بر عالم چنين است
گريد كه مظلوم از جهان خيرالنساء شد
اي وا مصيبت زهراي اطهر
گشته شهيد از جور ستمگر
از بهر زهرا شيعيان زاري نماييد
خون جگر در ماتمش جاري نماييد
از داغ جانسوزش عزاداري نماييد
زهرا شهيد از كينه قوم دغا شد
اي وا مصيبت زهراي اطهر
گشته شهيد از جور ستمگر
(ناظر نائيني)
سپاس
پينوشت
(1). سوره توبه، آيه 37
(2). بيروني، الآثار الباقية، ص 39
(3). همان، ص 267؛ دهخدا، لغتنامه، حرف ن، ص 872
(4). دهخدا، همان
(5). شيرازي، فرهنگ جهانگيري، ج 2، ص 218
(6). بيروني، الآثار الباقية، ص 265
(7). همان
(8). همان، ص 273
(9). همان، ص 265
(10). علامه مجلسي، بِحارالاَنْوار، ج 59، ص 119
(11). بيروني، همان، ص 266
(12). مجلسي، همان، ص 120
(13). همان
(14). شيخ طوسي، مصباح المتهجّد، ص 736
(15). مجلسي، بِحارالاَنْوار، ج 59، ص 119
(16). همان
(17). همان، ص 120
(18). ابن قُولَوَيْه، كامِل الزِّيَارات، ص 62، باب 17، ح 9
(19). علي بن ابراهيم، تفسير قمي، ج 1، ص 222، ذيل آيه 159 از سوره انعام
(20). شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص 347
(21). همو، اختيار معرفة الرجال، ص 377، ج 707
(22). آيت الله خويي، معجم رجال الحديث، ج 18، 239
(23). كشي، ص 378، ح 708
(24). خويي، همان.
(25). كشي، ص 380، ح 712
(26). خويي، همان، ص 242
(27). ابْنِ شَهْرِ آشوب، المناقب، ج 4، ص 344
(28). مجلسي، بِحارالاَنْوار، ج 59، ص 100
(29). همان، ص 101
(30). ميلاني، نوروز، ص 36 - 42
(31). ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 5، ص 301
(32). خليل، ترتيب كتاب العين، ص 755
(33). ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 38
(34). محمد شفيق غربال، الموسوعة العربية الميسرة، ص 1349
(35). كليني، اصول كافي، ج 1، ص 458
(36). همان
(37). همان
(38). بخاري، صحيح بخاري، ج 4، ص 96
(39). همان، ج 5، ص 177
(40). خزّاز، كفاية الأثر، ص 65؛ دولابي، الذرية الطاهرة، ص 152، ح 199؛ طبري، إِعْلَامَ الْوَرَي، ج 1، ص 300
(41). شيخ طوسي، مِصْبَاح الْمُتَهَجِّد، ص 793؛ طبري، دلائل الامامة، ص 134، ح 43؛ سيد ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 3، ص 161
(42). ابن حَجَر، الصواعق المحرقة، ص 150
(43). طبري امامي، دلائل الامامة، ص 106
(44). شيخ طوسي، الاَمَالِي، ص 668، ح 1399
(45). سبط ابن جوزي، تذكرهي الخواص، ج 2، ص 334
(46). طبراني، معجم كبير، ج 1، ص 108
(47). إِرْبِلِي، كَشْف الْغُمَّة، ج 1، ص 453
(48). علامه مجلسي، بِحارالاَنْوار، ج 22، ص 485
(49). سيد عبدالرزاق مقرّم، وفاة فاطمة، ص 97