میلاد امام حسن مجتبی (علیه السلام)
بسم الله الرمن الرحیم
مقدمه
پیش از این در تاریخ زندگانى پیامبر بزرگوار اسلام در حوادث سال سوم هجرت ذکر شد که سبط اکبر آن حضرت، امام حسن (علیه السلام)، در سال سوم به دنیا آمد، و مشهور آن است که این مولود فرخنده در شب نیمه ماه رمضان -بهترین ماههاى خدا- متولد شده، و البته در این باره در کتاب هاى شیعه و سنت اقوال دیگرى هم نقل شده که خلاف مشهور است (1).
داستان ولادت و مراسم نامگذارى
و اما داستان ولادت به گونهاى که در روایات شیخ صدوق (رحمه الله علیه) در امالى و علل و عیون اخبار الرضا و روایات دیگر محدثین شیعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد (علیه السلام) روایت شده این گونه است که فرمود:
چون فاطمه (سلام الله علیها) فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش امام على (علیه السلام) عرض کرد: «نامى براى او بگذار» على (علیه السلام) فرمود: «من چنان نیستم که در مورد نامگذارى او به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پیشى گرفته و سبقت جویم.» در این وقت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیامد، و آن کودک را در پارچه زردى پیچیده، به نزد آن حضرت بردند. حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زرد نپیچید؟ سپس آن پارچه را به کنارى افکند و پارچه سفیدى گرفته و کودک را در آن پیچید، آنگاه رو به امام على (علیه السلام) کرده فرمود: آیا او را نامگذارى کرده اى؟
عرض کرد: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمی گرفتم!
رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمیجویم!
در این وقت خداى تبارک و تعالى به جبرئیل وحى فرمود که براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوى و به وى بگو: براستى که على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!
جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارک و تعالى تو را مامور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پرسید: نام پسر هارون چیست؟عرض کرد: «شبر». فرمود: زبان من عربى است؟ عرض کرد: نامش را «حسن» بگذار، و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) او را حسن نامید... (2)
و در برابر این روایت، روایات دیگرى هم در کتاب هاى علماى شیعه و اهل سنت آمده که چون امام حسن (علیه السلام) به دنیا آمد، امام على (علیه السلام) او را «حرب» نامید، و چون رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) اطلاع یافت به امام على (علیه السلام) دستور داد آن نام را به «حسن» تغییر دهد... (3)
و یا اینکه امام على (علیه السلام) نام این نوزاد را«حمزه» گذارد و چون حسین به دنیا آمد نام او را «جعفر» گذارد، و پس از آن رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) امام على (علیه السلام) راطلبیده و به او فرمود: به من دستور داده شده که نام این فرزند خود را تغییر دهم، سپس به امام على (علیه السلام) دستور داد که نام آن دو را «حسن» و «حسین» بگذارد، و امام على (علیه السلام) نیز به دستور آن حضرت عمل کرد... (4)
ولى همان گونه که صاحب کشف الغمه گفته است، این مطلب بعید به نظر میرسد، و خلاف مشهور و ضعیف است، و مشهور همان است که در روایت بالا ذکر شد، و باقر شریف در کتاب حیاة الحسن این گونه روایات را از موضوعات و جعلیات دانسته و دلیل هایى بر این مطلب ذکر کرده که بهتر استبراى اطلاع بیشتر به همان کتاب مراجعه نمایید. (5)
و در روایات بسیارى از طریق اهل سنت آمده که این دو نام شریف «حسن» و «حسین» در جاهلیت سابقه نداشته و از نام هاى بهشتى است، و متن یکى از آن روایات که طبرى در کتاب ذخائر العقبى روایت کرده، این گونه است که عمران بن سلیمان گفته:
«الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیت بهما فى الجاهلیة» (6)
(حسن و حسین دو نام از نامهاى اهل بهشت است که در زمان جاهلیت سابقه نداشته است.)
انجام مراسم دینى و سنت هاى مذهبى
از جمله سنتهاى اسلامى درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) این سنت را درباره این نوزاد عزیز انجام داد، و پس از اینکه او را به دست آن حضرت دادند، در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت (7) .
و نیز براى نوزاد جدید عقیقه کرد (یعنى گوسفندى براى او قربانى کرد) (8) و یک ران آن را به قابله داد، و در برخى از روایات است که این کار را در روز هفتم انجام داد (9) .
و در روایت کلینى (رحمه الله علیه) در کافى این گونه است که پس از عقیقه این دعا را خواند:
«...بسم الله عقیقة عن الحسن»
(به نام خدا این عقیقه اى است از حسن...)
و به دنبال آن نیز این دعا را خواند:
«اللهم عظمها بعظمه، و دمها بدمه، و شعرها بشعره، اللهم اجعله وقاءا لمحمد و آله» (10)
(خدایا استخوان آن در برابر استخوان این نوزاد، و گوشتش در برابر گوشت وى، و خونش در برابر خون او، و مویش در برابر موى او، خدایا آن را وسیله حفاظتى براى محمد و خاندانش قرار ده.)
و همچنین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور داد موى سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد«خلوق» -که نوعى عطر مخلوط بوده- مالید، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شیوه معمول آن زمان که خون بر سر نوزاد میمالیدند به اسماء که راوى حدیث است فرمود: «یا اسماء الدم فعل الجاهلیة»
(اى اسماء مالیدن خون بر سر نوزاد از کارهاى زمان جاهلیت است!)
و در پارهاى از روایات اهل سنت آمده که در روز هفتم مراسم ختنه نوزاد نیز انجام شد (11)، ولى ظاهر روایات شیعه آن است که از جمله مختصات ائمه دین (علیهم السلام) آن بوده که «مختون» (یعنى ختنه شده) به دنیا می آمدند، جز آنکه به عنوان استحباب و سنت، صورتى (12) از این کار را انجام میدادند... (13)
و از جمله سنت هاى نوزاد در اسلام تعویذ او به دعاست، یعنى براى سلامتى و حفظ او از چشم زخم و شیاطین جنى و انسى به وسیله خواندن یا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا میسپارند.
و طبق روایات بسیارى که در کتابهاى شیعه و اهل سنت آمده، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دو فرزند خود حسن و حسین را به این دعا تعویذ فرمود:
«اعیذ کما بکلمات الله التامة من کل شیطان وهامة و من کل عین لامة» (14)
(شما را پناه میدهم به کلمات تامه و کامله پروردگار از هر شیطان بدخواهى و از هر چشم زخمى.)
و در روایت دیگرى است که این گونه میفرمود:
«اعیذ کما من عین العاین و نفس النافس» (15)
(شما را پناه میدهم از چشم چشم زن، و نفس نفس زن.)
کنیه و القاب
و از جمله آداب و سنتهاى ولادت نوزاد پس از نامگذارى، تعیین کنیه براى اوست که طبق حدیثى، امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«انا لنکنى اولادنا فى صغرهم مخافة النبز ان یلحق بهم» (16)
(ما براى فرزندانمان در کودکى کنیه قرار می دهیم، از ترس آنکه مبادا در بزرگى دچار لقب هاى ناخوشایند گردند.)
و کنیه آن حضرت بر طبق روایات بسیاری«ابو محمد»بوده و کنیه دیگرى نداشته است.
و اما القاب آن حضرت بدین شرح است: سبط، زکى، مجتبى، سید، تقى، طیب، ولى...
و مرحوم اربلى در کتاب کشف الغمة پس از نقل کنیه و القاب آن حضرت از روى کتاب هاى اهل سنت گفته است: مشهورترین این القاب «تقی» است و بهترین و شایسته ترین آنها همان است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) او را بدان ملقب فرمود و آن «سید» است. (17)
پى نوشتها:
1.مستدرک حاکم، ج 3، ص 169، اسد الغابه، ج 2، ص 9، اکمال الرجال خطیب تبریزى، ص 627، حیاة الامام الحسن، ج 1، ص 59.
2.بحار الانوار، ج 43، ص 238، و به همین مضمون روایات بسیارى در کتب اهل سنت نقل شده که بیشتر آنها در ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 492 به بعد ذکر شده است.
3.بحار الانوار، ج 43، ص 251، حیاة الحسن باقر شریف، ج 1، ص 63، ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 501-492.
4.بحار الانوار، ج 43، ص 255، ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 498.
5.حیاة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 63.
6.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 488 و حیاة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 63.و در مناقب ابن شهرآشوب از عمران بن سلیمان و عمرو بن ثابت نقل کرده که گفتهاند: «ان الحسن و الحسین اسمان من اسامى اهل الجنة و لم یکونا فى الدنیا»
7.بحار الانوار، ج 43، ص 239، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 391، صحیح ترمذى، ج 1، ص 286، صحیح ابى داود، ج 33، ص 214، احقاق الحق، ج 11، صص 8-6.
8.و در برخى از روایات شیعه و اهل سنت آمده که دو گوسفند براى حسن (علیه السلام) و دو گوسفند براى حسین (علیه السلام) قربانى کرد، ولى روایتیک گوسفند مشهورتر و از نظر سند هم قویتر از روایات دیگر است، چنانچه در حیاة الامام الحسن نیز بدان تصریح کرده است.
9 و 10.بحار الانوار، ج 43، صص 239 و 250 و 257.حیاة الامام، ج 1، ص 64.ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 17-511.
11.نور الابصار، ص 108، و ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 519 به نقل از مفتاح النجا بدخشى.
12.و به تعبیر روایات«امرار موسی»میکردهاند.
13.سفینة البحار، ج 1، ص 379.
14.سفینه، ج 2، ص 287 و ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 520 و 524 و 527.
15.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 527.
16.حیاة الامام الحسن(علیه السلام)، ج 1، ص 65.
17.بحار الانوار، ج 43، ص 255.