ششم جمادی الاول مصادف با جنگ موته

 

جنگ موته

جنگ موته که در اوایل سال هشتم هجری به فرماندهی و شهادت جعفر بن ابی طالب و سپس زید بن حارثه و پس از او عبدالله بن رواحه در نبرد با رومیان به وقوع پیوست و در نهایت مسلمانان به فرماندهی خالد بن ولید به مدینه بازگشتند.
 

 

موقعیت جغرافیایی موته

موته اكنون به صورت شهرى آباد در شرق كشور اردن هاشمى بوده و در یازده كیلومترى شهرك كرك مى‏ باشد. این منطقه در حوزه شامات قرار داشته و عملیات مزبور، نخستین اقدام نظامى قاطع در آن نواحى بوده است.

 

 

علت وقوع جنگ موته

دلایل محدودى درباره اعزام سپاه موته نقل شده كه نمى‏ تواند دلیل اصلى فرستادن چنین سپاهى باشد. در این باره گفته شده است‏:

شرحبیل بن عمرو غسانى در منطقه موته راه را بر یكى از رسولان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بست. او حارث بن عمیرازدى بود كه نامه پیامبر را براى حاكم بصرى مى‏ برد. شرحبیل دستور داد تا وى را بند كرده و گردنش را زدند. این تنها رسول پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود كه به شهادت رسید. (1)
همزمان با این حادثه، گروه 15 نفره‌ای که از سوی پیامبر برای تبلیغ به سرزمین ذات الطلوع رفته بودند نیز مورد تهاجم قرار گرفتند و جز یک نفر که مجروح شد و به مدینه برگشت، همگی آنها به شهادت رسیدند. (2)

 

 

سپاه مسلمانان

تعداد سپاه مسلمانان

شمار كسانى كه مى‏ رفتند سه هزار بود. همینكه مسلمانان از اردوگاه خود حركت كردند، دیگر مسلمانان فریاد برداشتند، خدا از شما بلا را بگرداند و به سلامت و با غنیمت برگردید. ابن رواحه در پاسخ ایشان این شعر را خواند:

لكننى أسأل الرحمن مغفرة   و ضربة ذات فرع تقذف الزّبدا

اما من از خداوند آمرزش مى‏ خواهم، و ضربت استوارى كه خونبار باشد. (3)

 

 

فرماندهان سپاه مسلمانان

 

 

در روایات اهل سنت

پیامبر (ص) فرمود:زید بن حارثه فرمانده مردم است، اگر زید كشته شد جعفر بن ابی طالب فرمانده خواهد بود، و اگر جعفر كشته شد عبد الله بن رواحه فرمانده خواهد بود، و اگر عبد الله بن رواحه كشته شد مسلمانان از میان خود مردى را برگزینند و فرمانده خویش كنند.

مردى از یهود به نام نعمان كه این ماجرا را شنید گفت: اى اباالقاسم اگر تو براستى پیغمبر خدا باشى اینان را كه نام بردى همگى كشته خواهند شد، زیرا انبیاء بنى اسرائیل هرگاه لشكرى را به جایى مى فرستادند و این گونه فرمانده جنگ تعیین مى كردند اگر صد نفر را نیز به دنبال یكدیگر نام مى بردند همگى در آن جنگ كشته مى شدند و به دنبال آن پیش زید بن حارثه رفت و بدو گفت: با پیغمبر و خاندانت وداع كن كه اگر او براستى پیغمبر باشد تو دیگر زنده بر نخواهى گشت و زید بن حارثه گفت: به راستى گواهى مى دهم كه او پیغمبر صادق و فرستاده خداست. (4)

 

 

در روایت شیعه

شیعه بر این باور بوده است كه جعفر فرماندهى نخست سپاه مزبور بر عهده داشته است. (5) ابن ابى الحدید با اشاره به عقیده شیعه مى‏ گوید: او در اشعارى كه ابن اسحاق آورده شواهدى بر عقیده شیعه یافته است‏. (6)

یعقوبی می نویسد:«پیامبر(ص)در سال هشتم، جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه و عبد الله بن رواحه را با لشكرى براى جنگ روم به شام فرستاد. (7)

أبان از امام صادق «علیه السلام» روایت می کند که :«إنه استعمل علیهم جعفرا، فإن قتل فزید، فإن قتل فابن رواحة ..» (8)

همچنین علامه جعفر مرتضی قسمت آخر روایت که در صورت کشته شدن هر سه فرمانده مسلمانان از میان خودشان یکی را انتخاب کنند را مردود دانسته اند. (9)

 


توصیه رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به سپاه مسلمانان

چون خواستند از مدینه حركت كنند پیغمبر(ص) براى آن ها خطبه اى ایراد فرمودند و چند نکته را به آنها سفارش کردند.از جمله:

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ضمن توصیه آنان به تقواى الهى، از ایشان خواست تا در برخورد با مشركان، ابتدا به آنها سه پیشنهاد بدهند:
آنها را به پذیرش اسلام فرا خوانند. اگر پذیرفتند از آنان بخواهند تا به مدینه هجرت كنند تا همانند سایر مهاجرین باشند، در غیر این صورت همچون «اعراب مسلمانند» كه اسلام را پذیرفتند، اما در سرزمین خود مانده‏اند. براى این قبیل افراد از فى‏ء و غنایم سهمى نخواهد بود مگر آن كه در جهاد همراه مسلمانان باشند.
اگر اسلام را نپذیرفتند، به قبول جزیه دعوتشان كنید و اگر آن را نپذیرفتند، با استعانت از خدا، با آنها بجنگید.
اگر به كسى «امان» دادید از ناحیه شخص خود، نه خدا و رسول، امان دهید، چرا كه در صورت نقض امان كه ذمّه خود را كوچك كنید، و این بهتر از آن است كه ذمّه خدا و رسول را تحقیر كنید.
به افرادى كه در صومعه‏ ها زندگى مى ‏كنند آسیبى نرسانید
متعرض زنان، كودكان و پیران نشوید.
هیچ درختی را قطع نکیند.
هیچ خانه ای را خراب نکنید.
(10)

 

 

حرکت لشکریان به سوی شام و برخورد با رومیان

دشمن از حركت سپاه اسلام كه در مقیاس نسبتاً وسیعى، یعنى سه هزار نفر صورت گرفت، آگاهى یافت. مسلمانان چندى در وادى القرى ماندند و پس از آن «معان» (11) پیش رفتند. مسلمانان آگاهى یافتند كه هِرَقْل یك سپاه صدهزار نفرى مركب از قبایل عربى شام و رومى ‏ها (12) فراهم آورده با فرماندهى شخصى به نام مالك به سوى آنان اعزام كرده است.

 

 

مشورت مسلمانان

این خبر كه به مسلمانان رسید به مشورت پرداختند كه چه بكنند؟ آیا بازگردند یا به پیغمبر اسلام جریان را بنویسند و از آن حضرت كسب تكلیف كنند و یا با همان سپاه اندك با لشكر روم بجنگند؟

در این جا نیز نیروى ایمان و شوق شهادت كار خود را كرد و عبدالله بن رواحه كه هم مردى شجاع و دلاور بود و هم شاعرى فصیح و زبان آور بود به پا خاسته و سپاه اسلام را مخاطب قرار داده گفت:

اى مردم به خدا سوگند این كه اكنون آن را خوش ندارید، همان است كه به شوق آن بیرون آمده اید و این همان شهادتى است كه طالب آن هستید! ما كه با دشمن به عدد زیاد و كثرت سپاه نمى جنگیم، ما با نیروى این آیینى جنگ مى كنیم كه خدا ما را بدان گرامى داشته، برخیزید و به راه افتید كه یكى از دو سرانجام نیك در جلوى ماست: یا فتح و پیروزى، یا شهادت...!

این سخنان پرشور كه از دلى سرشار از ایمان بر مى خاست در دل دیگران نیز اثر كرد و همگى گفتند: به خدا عبدالله راست مى گوید و به دنبال آن همگى برخاسته و به راه افتادند و در «بلقاء» به سپاه روم برخوردند و راه خود را به جانب قریه «مؤته» كه در آن نزدیك بود و از نظر موضع گیرى جنگى مناسب تر بود كج كردند.

 

 

رویارویی سپاه اسلام با رومیان

همان گونه كه گفته شد: بنا بر نقل محدثین شیعه نخست جعفر بن ابی طالب پرچم جنگ را به دست گرفته و به عنوان فرمانده نخست به میدان آمد و سپس چون صاعقه اى خود را به قلب سپاهیان روم زد و به دنبال او مجاهدان دیگر اسلام هر یك چون شهابى در سپاه بى كران سپاه روم فرو رفتند.

 

 

شهادت جعفر بن ابی طالب

دشمن كه مى كوشید هر چه زودتر پرچم جنگ را فرود آورد با شمشیر دست راست جعفر را قطع كرد ولى جعفر با مهارت خاصى پرچم را به دست چپ گرفت ولى دست چپش را هم از بدن جدا كردند و او پرچم را به سینه گرفت و با دو بازوى خود نگاه داشت تا وقتى كه شمشیر دشمن، او را به زمین افكند و به درجه شهادت نایل آمد و سن آن مجاهد بزرگ و نامى را در آن روز برخى سى و سه سال نوشته اند و برخى دیگر مانند ابن عبدالبر در استیعاب گفته است: در آن روز چهل و یك سال داشت و این قول صحیح تر به نظر مى رسد، زیرا با توجه به این كه طبق روایات جعفر بن ابی طالب ده سال از على علیه السلام بزرگتر بوده در سال هفتم حدود چهل سال از عمر وى گذشته است.

از عبدالله بن عمر نقل شده كه گوید: من در آن جنگ مأمور رساندن آب به زخمی ها بودم و چون جعفر به زمین افتاد خود را به وى رسانیده و آب به او عرضه كردم، جعفر گفت: من نذر كرده ام روزه باشم آب را بگذار تا شام اگر زنده ماندم بدان افطار مى كنم من آب را در سپرى ریختم و نزد او گذاردم ولى قبل از غروب جعفر از دنیا رفت.

و همچنین از او نقل شده كه گفته است: در بدن جعفر بن ابی طالب پس از شهادت اثر هفتاد زخم شمشیر و نیزه و تیر یافتند. در نقل دیگرى است كه گفته اند: بیش از نود جراحت در بدن او بود و همگى آن ها در جلوى بدن بود و در پشت سر اثرى از زخم دیده نشد. (13)

در روایات زیادى از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: خداوند به جاى دو دست جعفر كه در جنگ مؤته جدا شد دو بال در بهشت به او عنایت مى كند كه با فرشتگان پرواز مى كند و از این رو به «جعفر طیار» موسوم گردید.

 

 

شهادت دو فرمانده دیگر

پس از شهادت جفعر،زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت که او هم پس از چندی به شهادت رسید.فرمانده دلاور و رشید عبدالله بن رواحه پیش رفت و پرچم را به دست گرفت و پس از لختى تأمل كه كرد این رجز را خواند:

یا نفس الا تقتلى تموتى   هذا حمام الموت قد صلیت
و ما تمنیت فقد اعطیت   ان تفعلى فعلهما هدیت

اى نفس اگر كشته نشوى سرانجام خواهى مرد، این سرنوشت مرگ است كه پیش آمده! و آن چه آرزوى آن را داشتى ـ یعنى شهادت ـ اكنون به تو داده اند و اگر كارى كه آن دو (شهید) انجام دادند انجام دهى به هدایت و رستگارى رسیده اى.

 

 

فرماندهی خالد بن ولید

پس از شهادت عبدالله مسلمانان خالد بن ولید را ـ كه تازه مسلمان شده بود.(14) به فرماندهى خود انتخاب كردند و او چون شب شد عده اى از سپاهیان را به عقب لشكر فرستاد و چون صبح شد آن را با هیاهو به نزد لشكریان آمدند به طورى كه دشمن خیال كرد نیروى امدادى از مدینه رسیده از این رو دست به حمله نزدند.

و لشكر اسلام نیز حمله را متوقف كرد و عملا جنگ متاركه شد و براى سپاه روم با آن شهامتى كه روز قبل از جنگ جویان اسلام دیده بودند همین پیروزى به شمار مى رفت كه لشكر اسلام حمله نكند و از این رو هر دو لشكر به سوى دیار خود بازگشتند.

البته در بعضی روایات از فرار خالد سخن به میان آمده:چون خالد پرچم را برداشت. روى به هزیمت آورد و همراه مردم گریخت، و مسلمانان كشته شدند، و مشركان به تعقیب مسلمانان پرداختند. (15)

 


پیغمبر صلی الله علیه و آله از میدان جنگ خبر مى دهد

ابن هشام و دیگران با مختصر اختلافى نوشته اند: در آن روزى كه مسلمانان در مؤته جنگ مى كردند رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فراز منبر بود و ناگهان شروع كرد به خبر دادن از میدان جنگ و فرمود: اكنون برادران مسلمان شما با دشمنان مشغول جنگ شدند. سپس شروع كرد به خبر دادن از جنگ و گریز مسلمانان ـ مانند كسى كه خود در میدان جنگ حضور دارد ـ تا آن كه فرمود: زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت و هم چنان جنگید تا كشته شد، و پس از او جعفر پرچم را به دست گرفت و او نیز جنگ كرد تا به شهادت رسید.(16)

در این جا رسول خدا كمى درنگ كرد ـ به طورى كه انصار مدینه رنگ شان تغییر نمود ـ و خیال كردند از عبدالله بن رواحه كه از آن ها بود ـ عملى سر زده كه موجب سرافكندگى آنان شده، ناگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله ادامه داد و فرمود: عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و جنگید تا كشته شد!

 

 

عزاداری برای جعفر بن ابی طالب

و از اسماء بنت عمیس ـ همسر جعفر ـ نقل كرده اند كه گفت: در آن روزى كه جعفر در «مؤته» شهید شد من در خانه نان تهیه كرده بودم و بچه هاى خود را شستشو دادم كه ناگاه پیغمبر را دیدم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم كجا هستند؟ من آن ها را به نزد آن حضرت بردم. (17) پیغمبر نشست و آن بچه ها را در بغل گرفت و دست به سرشان كشید.

اسماء گوید: عرض كردم، یا رسول الله گویا دست یتیم نوازى به سر ایشان مى كشى در این وقت اشك از دیدگان آن حضرت جارى شد و فرمود: آرى جعفر به شهادت رسید!

با شنیدن این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله صداى من به گریه بلند شد و زنان دیگر نیز اطرافم را گرفته و شروع به گریه كردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاسته به خانه رفت و به حضرت فاطمه سلام الله علیها دستور داد غذایى براى خاندان جعفر تهیه كنید و براى آن ها ببرید و به زنان خود دستور داد به خانه جعفر بروند و در مراسم عزادارى با آن ها شركت جویند.

در برخى از روایات آمده كه این كار را سه روز تكرار كرد و از این رو سنت بر این جارى شد كه پس از آن حضرت نیز این برنامه را براى افراد مسلمانى كه عزادار مى شوند انجام دهند و تا سه روز غذاى گرم تهیه كرده براى ایشان بفرستند.

 

 

مراجعت سپاه به مدینه

پس از شهادت سه فرمانده‌ای كه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تعیین نموده بود، سرگردانی سپاه اسلام شروع شد؛ اما بالاخره با ترفندی كه «ثابت بن اقرم» و «خالد بن ولید» اجرا كردند، مسلمانان پس از یك روز مقاومت و پایداری سخت در برابر سپاه عظیم روم، با سلامت كامل به مدینه بازگشتند.

چنان كه گفته شد: خالد بن ولید سپاه اسلام را برداشته به مدینه آمد و چون خبر آمدن آن ها به شهر رسید مردم براى دیدار آن ها از مدینه بیرون آمدند و پیغمبر اسلام نیز بر چهار پایى سوار شد و با مسلمانان دیگر به استقبال شان رفت، اما وقتى مردم آن ها را دیدند خاك بر روى آن ها ریخته و ملامت شان مى كردند كه چرا در برابر دشمن استقامت نكردید و از میدان جنگ فرار كردید؟ پیغمبر اسلام جلوى مردم را از این كار گرفت و گفت: نه! این ها فرارى نیستند بلكه به خواست خدا (از این پس) حمله افكن ها خواهند بود!

مسلمانان به خانه هاى خود رفتند ولى بیشتر آن ها با چهره هاى گرفته و خشمگین و زبان هاى سرزنش آمیز خاندان خود رو به رو مى شدند تا جایى كه برخى حاضر نبودند در را به روى بازگشت گان از جنگ باز كنند و به آن ها مى گفتند: چرا با برادران مسلمان خود پایدارى نكردید تا كشته شوید؟

كار به جایى رسید كه بسیارى از سرشناسان و بزرگان شهر از ترس ملامت مردم جرئت نمى كردند از خانه ها بیرون آیند و حتى براى نماز به مسجد نمى آمدند تا آن كه پیغمبر اسلام به دنبال آنان فرستاد و یك یك را از خانه بیرون آورد و جلوى سرزنش مردم را گرفت و آن ها آرام كرد.

 

 

کشته شدگان مسلمانان در این جنگ

و مطابق نقل ابن هشام در این جنگ دوازده نفر از مسلمانان ـ از مهاجر و انصار ـ به شهادت رسیدند به نام هاى: جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه، عبدالله بن رواحه، مسعود بن اسود، وهب بن سعد، عباد بن قیس، حارث بن نعمان، سراقة بن عمرو، ابو كلیب و جابر پسران عمرو بن زید، عمرو و عامر پسران سعد بن حارث.

 

 

افسانه به جاى تاریخ

از آن جا كه امیرمؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام در میان مسلمانان لقب «اسداللّه» را دارد، برخى خواسته اند در برابر او سردارى بتراشند و به او لقب «سیف اللّه» بدهند و این كس جز خالد بن ولید نخواهد بود. از این نظر، مى گویند پیامبر به وى، پس از بازگشت از جنگ «موته» لقب «سیف اللّه» داد.

اگر پیامبر به مناسبت دیگرى به وى لقب مزبور را مى بخشید، جاى گفتگو نبود. اما اوضاع و احوال پس از بازگشت از نبرد «موته»، ایجاب نمى كرد كه پیامبر به او چنین لقبى را ببخشد.

آیا كسى كه در رأس گروهى قرار مى گیرد كه مسلمانان به آنان لقب «فراریان» مى دهند و از آن ها با پاشیدن خاك به سر و صورت، از آنان استقبال مى كنند، آیا در چنین موقع شایسته است كه پیامبر به او لقبى مانند «سیف الله» بدهد؟! و اگر او در نبردهاى دیگر مظهر كامل سیف اللهى باشد، ولى در این نبرد مظهر چنین لقبى نبود و جز یك تدبیر نظامى قابل تحسین از وى چیزى سر نزد وگرنه به او و زیر دستانش لقب «فراریان» نمى دادند.

كه ابن سعد مى نویسد: موقع عقب نشینى، گروهى از سربازان روم، سربازان اسلام را تحت تعقیب قرار داده و دسته اى را به قتل رسانیدند. (18)

سازندگان افسانه لقب «سیف اللّه»، براى تحكیم مطلب خود این جمله را نیز افزوده اند: «موقعى كه خالد به مقام فرماندهى رسید، دستور حمله داد و خود نیز شجاعانه حمله كرد و نه شمشیر در دست او شكست و یك سپر در دست او باقى ماند».

سازنده این دروغ دیگر غفلت كرده كه اگر خالد و سربازان او در صحنه نبرد، چنین هنرنمائى را از خود نشان داده بودند، چرا مردم مدینه به آنان لقب «فراریان» دادند و چرا با افشاندن خاك از آنان استقبال نمودند؟ در این صورت، لازم بود با كشتن گوسفند و افشاندن عطر و گلاب از آنان استقبال به عمل آورند.

 

پینوشت ها

1. المغازى، ج 2، ص 756- 755، طبقات الكبرى، ج 2، 128؛ امتاع الاسماع، ج 1، ص 345
2. الكامل فی التاریخ ج 2 ص 155 و عن تاریخ الأمم و الملوك ج 2 ص 313 عن الواقدی
3. مغازى/ترجمه،متن،ص:577
4. المغازى/ترجمه،متن،ص:576
5. المبعث و المغازى، ابان بن عثمان احمر، صص 92- 94
6. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 15، ص 62
7. تاریخ‏ یعقوبى/ترجمه،ج‏1،ص:426
8. مناقب آل أبی طالب لابن شهر آشوب ج 1 ص 205 و البحار ج 21 ص 55 و إعلام الورى( طبعة ثانیة) ص 110 و أعیان الشیعة ج 2 ص 324.
9. الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‏19،ص:280
10. المغازى، ج 2، صص 758- 757؛ امتاع الاسماع، ج 1، صص 346- 345
11. شهرى است در فاصله 212 كیلومترى جنوب عَمّان در مسیر مدینه به عَمّان؛ نك: المعالم الاثیره، ص 275
12. در رجزى كه جعفر در موته خوانده از سپاه دشمن به رومى تعبیر شده: و الروم روم قد دنا عذابها كافرة بعیدة أنسابها
13. كنایه از این است كه تا آخرین لحظه پشت به دشمن نكرده تا به زمین افتاد.
14. سال هفتم هجرت سپرى گردید و مسلمانان در پرتو پیمان حدیبیه توانستند بطور دسته جمعى به زیارت خانه خدا (كعبه) بروند و در قلب حكومت بت پرستان، شعارهاى جانانه و تكان دهنده اى به نفع آئین یكتاپرستى بدهند تا آنجا كه دلهاى برخى از سرداران قریش را مانند: «خالد بن ولید»، «عمرو عاص» واقدى، در مغازى ج 2/743ـ745، انگیزه گرایش این سردار را به اسلام، به گونه دیگر نوشته است. و «عثمان بن طلحه»، متوجه اسلام سازند. چیزى نگذشت كه آنان به مدینه آمده، علاقه خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آئین وى ابراز داشتند و ارتباط خود را با حكومت مكه كه فقط اسكلتى بى روح از آن باقى مانده بود، قطع نمودند. طبقات ابن سعد، ج 2/394
15. المغازى/ترجمه،متن،ص:583
16. البته این نقل روى همان عقیده اهل سنت و سیره نویسان آنهاست كه گفته اند: امیر اول لشكر زید بن حارثه بوده است.
17. در روایت محاسن است كه فرزندان جعفر در آن روز سه تن بودند به نام هاى عبدالله، عون و محمد.
18.طبقات، ج 2/ 129.

 

منابع

رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص530.
مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش.
الصحیح من سیرة النبی الأعظم،جعفر مرتضى العاملى‏،دار الحدیث‏،قم،1426
سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم،رسول جعفریان،انتشارات دلیل ما،قم، 1383 ش‏