شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

اعجاز علمي قرآن کريم

0 نظرات 00.0 / 5



"اعجاز علمي قرآن‏" مربوط به اشاراتي است که ازگوشه‏هاي سخن حق تعالي نمودار گشته و هدف اصلي نبوده است ، زيرا قرآن کتاب‏هدايت است و هدف اصلي آن جهت‏بخشيدن به زندگي انسان و آموختن راه‏سعادت به او است. از اين‏رو اگر گاه در قرآن به برخي اشارات علمي بر مي‏خوريم ، از آن جهت است که اين سخن از منبع سرشار علم و حکمت الهي نشات گرفته و ازسرچشمه علم بي‏پايان حکايت دارد. قل انزله الذي يعلم السر في السماوات والارض (1) ، بگو : آن را کسي نازل ساخته است که راز نهان‏ها را در آسمان‏ها و زمين‏مي‏داند"و اين يک امر طبيعي است که هر دانش‏مندي هر چند در غير رشته‏تخصصي خود سخن گويد ، از لا به لاي گفته‏هايش گاه تعابيري ادا مي‏شود که حاکي‏از دانش و رشته تخصص وي مي‏باشد. همانند آن که فقيهي درباره يک موضوع‏معمولي سخن گويد ، کساني که با فقاهت آشنايي دارند از تعابير وي در مي‏يابند که‏صاحب سخن ، فقيه مي‏باشد ، گرچه آن فقيه نخواسته تا فقاهت‏خود را در سخنان‏خود بنماياند. هم چنين است اشارات علمي قرآن که تراوش گونه است و هدف‏اصلي کلام را تشکيل نمي‏دهد.

چند تذکر پيش از آن که نمونه‏هايي از اين اشارات علمي ارائه گردد ، ضرورت‏است که چند نکته تذکر داده شود :

1 - برخي را گمان بر آن است که قرآن مشتمل بر تمامي اصول و مباني علوم‏طبيعي و رياضي و فلکي و حتي رشته‏هاي صنعتي و اکتشافات علمي و غيره‏مي‏باشد و چيزي از علوم و دانستني‏ها را فرو گذار نکرده است. خلاصه قرآن علاوه‏بر يک کتاب تشريعي کتاب علمي نيز به شمار مي‏رود. براي اثبات اين پندارافسانه‏وار ، خواسته‏اند دلايلي از خود قرآن ارائه دهند ، از جمله آيه و نزلنا عليک‏الکتاب تبيانا لکل شي‏ء (2) ، قرآن را بر تو فرستاديم تا بيان‏گر همه چيز باشد". ما فرطنا في‏الکتاب من شي‏ء (3) ، در کتاب - قرآن - چيزي فرو گذار نکرديم‏". و لا رطب و لا يابس الافي کتاب مبين (4) ، هيچ خشک و تري نيست مگر آن که در کتابي آشکار[ثبت]است‏".
در حديثي از عبد الله بن مسعود آمده : "من اراد علم الاولين و الآخرين فليتدبرالقرآن (5) ، هر که علوم گذشتگان و آيندگان را خواهان باشد ، همانا در قرآن تعمق‏نمايد".
اگر اين گمان از جانب برخي سرشناسان (6) مطرح نگرديده يا به آنان نسبت داده‏نشده بود ، متعرض آن نگرديده در صدد نقد آن بر نمي‏آمديم ، زيرا سستي دلايل آن‏آشکار است.
اولين سؤال که متوجه صاحبان اين پندار مي‏شود آن است که از کجا و چگونه‏اين همه علوم و صنايع و اکتشافات روز افزون از قرآن استنباط شده ، چرا پيشينيان به‏آن پي نبرده و متاخرين نيز به آن توجهي ندارند؟!
ديگر آن که آيات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بي گانه است. زيرا آيه سوره‏نحل در رابطه با بيان فراگير احکام شريعت است. آيه در صدد اتمام حجت‏برکافران است که روز رستاخيز هر پيامبري با عنوان شاهد بر رفتار امت‏هاي خودبر انگيخته مي‏شود و پيامبر اسلام نيز شاهد بر اين امت مي‏باشد ، زيرا کتاب وشريعتي که بر دست او فرستاده شده کامل بوده و همه چيز در آن بيان شده است وجئنا بک شهيدا علي هؤلاء. و نزلنا عليک الکتاب تبيانا لکل شي‏ء و هدي و رحمة و بشري‏للمسلمين (7). يعني جاي نقص و کاستي در بيان وظايف و تکاليف شرعي باقي‏نگذارديم ، تا هدايت و رحمت و بشارتي باشد براي مسلمانان. لذا با ملاحظه شان‏نزول و مخاطبين مورد نظر آيه و نيز صدر و ذيل آيه ، به خوبي روشن است که‏مقصود از"تبيانا لکل شي‏ء"همان فراگيري و جامعيت احکام شرع است.
اصولا شعاع دائره مفهوم هر کلام ، با ملاحظه جاي گاهي که گوينده در آن قرارگرفته ، مشخص مي‏گردد. مثلا محمد بن زکريا که کتاب‏"من لا يحضره الطبيب‏"رانگاشت و ياد آور شد که تمامي آن چه مورد نياز است در اين کتاب فراهم ساخته‏است ، از جاي گاه يک پزشک عالي مقام سخن گفته است ، لذا مقصود وي از تمامي‏نيازها ، در چار چوب نيازهاي پزشکي است. بر همين شيوه مرحوم صدوق کتاب‏"من لا يحضره الفقيه‏"را تاليف نمود ، تا مجموع نيازهاي در محدوده فقاهت راعرضه کند. هم چنين است آن گاه که خداوند بر کرسي تشريع نشسته ، در رابطه باکتب و شرايع نازل شده بر پيامبران ، چنين تعبيري ايفا کند که صرفا به جامعيت‏جنبه‏هاي تشريعي نظر دارد!
همين گونه است آيه ما فرطنا في الکتاب من شي‏ء (8) اگر مقصود از"کتاب‏" قرآن‏باشد. در صورتي که ظاهر آيه چيز ديگر است و مقصود از کتاب ، کتاب تکوين و دررابطه با علم ازلي الهي است. آيه چنين است : و ما من دابة في الارض و لا طائر يطيربجناحيه الا امم امثالکم. ما فرطنا في الکتاب من شي‏ء ثم الي ربهم يحشرون (9). يعني ماهمه موجودات و آفريده‏ها را زير نظر داريم و هيچ چيز بيرون از علم ازلي ما نيست‏و سرانجام همه موجودات به سوي خدا است.
آيه و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حبة في ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا في کتاب مبين (10) ، در اين‏جهت روشن‏تر است ، که همه موجودات و رفتار و کردارشان در علم ازلي الهي ثبت‏و ضبط است و حضور بالفعل دارد.
و اما حديث ابن مسعود ، صرفا در رابطه با علومي است که وي با آن آشنايي‏داشته و آن ، علوم و معارف ديني است و مقصود از اولين و آخرين ، سابقين ولا حقين انبيا و شرايع آنان مي‏باشد ، که تمام آن چه در آن‏ها آمده در قرآن فراهم‏است.

2 - دومين نکته آن که به کارگيري ابزار علمي براي فهم معاني قرآني ، کاري بس‏دشوار و ظريف است ، زيرا علم حالت ثبات ندارد و با پيش رفت زمان گسترش ودگرگوني پيدا مي‏کند و چه بسا يک نظريه علمي - چه رسد به فرضيه - که روزگاري‏حالت قطعيت‏به خود گرفته باشد ، روز ديگر هم چون سرابي نقش بر آب ، محو ونابود گردد. لذا اگر مفاهيم قرآني را با ابزار ناپايدار علمي تفسير و توجيه کنيم ، به‏معاني قرآن که حالت ثبات و واقعيتي استوار دارند ، تزلزل بخشيده و آن را نااستوارمي‏سازيم. خلاصه ، گره زدن فرآورده‏هاي دانش با قرآن ، کار صحيحي به نظرنمي‏رسد.
آري اگر دانش مندي با ابزار علمي که در اختيار دارد و قطعيت آن برايش روشن‏است ، توانست از برخي ابهامات قرآني - که در همين اشاره‏ها نمودار است - پرده‏بردارد ، کاري پسنديده است. مشروط بر آن که با کلمه‏"شايد"نظر خود را آغاز کند وبگويد : شايد - يا به احتمال قوي - مقصود آيه چنين باشد ، تا اگر در آن نظريه علمي‏تحولي ايجاد گردد ، به قرآن صدمه‏اي وارد نشود ، صرفا گفته شود که تفسير او اشتباه‏بوده است.
ما در اين بخش از اعجاز قرآني ، با استفاده از برخي نظريه‏هاي قطعي علم منقول‏از دانش‏مندان مورد اعتماد ، سعي در تفسير برخي اشارات علمي قرآن نموده‏ايم.
اما به اين نکته بايد توجه داشت که هرگز نبايد ميان ديدگاه‏هاي استوار دين وفراورده‏هاي ناپايدار علم ، پيوند ناگسستني ايجاد نمود.

3 - نکته سوم ، آيا تحدي - که نمايان‏گر اعجاز قرآن است - جنبه علمي قرآن را نيزشامل مي‏شود؟بدين معنا که قرآن آن گاه که تحدي نموده و هم آورد طلبيده ، آيا به‏اين گونه اشارات علمي نيز نظر داشته است؟يا آن که بر اثر پيش رفت علم و پي بردن‏به برخي از اسرار علمي که قرآن به آنها اشارتي دارد ، گوشه‏اي از اعجاز اين کتاب‏آسماني روشن شده است. به عبارتي ديگر پس از آن که دانش مندان با ابزار علمي که‏در اختيار داشتند توانستند از اين گونه اشارات علمي که تا کنون حالت ابهام داشته ، پرده بردارند و در نتيجه به گوشه‏اي از احاطه صاحب سخن(پروردگار)پي ببرند ودريابند که چنين سخني يا اشارتي در آن روزگار ، جز از پروردگار جهان امکان صدورنداشته و بدين جهت مساله اعجاز علمي قرآن مطرح گرديده است!
برخي برهمين عقيده‏اند ، که اين گونه اشارات علمي دليل اعجاز مي‏تواند باشد.
ولي تحدي به آن صورت نگرفته است ، چون روي سخن در آيات تحدي با کساني‏است که هرگز با اين گونه علوم آشنايي نداشته‏اند. بر اين مبنا قرآن در جهت علمي‏همانند ديگر کتب آسماني است ، که صورت تحدي به خود نگرفته‏اند ، گرچه‏اشارات علمي دليل اعجاز مي‏توانند باشند (11).
ولي اين طرز تفکر از آن جا نشات گرفته که گمان برده‏اند روي سخن در آيات‏تحدي تنها با عرب معاصر نزول قرآن بوده است ، در حالي که قرآن مرحله به مرحله‏از محدوده زماني عصر خويش فراتر رفته و دامنه تحدي را گسترش داده است ، نه‏تنها عرب بلکه تمامي بشريت را براي ابديت‏به هم آوردي فرا خوانده است.
يکي از آيات تحدي که در سوره بقره است و پس از ظهور و گسترش اسلام درمدينه نازل گشته ، تمامي مردم را مورد خطاب قرار داده است ، پس از خطاب يا ايهاالناس اعبدوا ربکم الذي خلقکم و الذين من قبلکم لعلکم تتقون - با فاصله يک آيه‏مي‏فرمايد : و ان کنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم‏من دون الله ان کنتم صادقين. فان لم تفعلوا و لن تفعلوا. . . (12) همه مردم مخاطب قرارگرفته‏اند ، تا چنان چه ترديدي در رابطه با صحت وحي قرآني در دل‏هاي شان راه‏يافته ، آزمايش کنند آيا مي‏توانند حتي يک سوره همانند قرآن بياورند؟هرگزنتوانسته و نخواهند توانست.
آيه قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو کان‏بعضهم لبعض ظهيرا (13) آب پاکي را بر دست همه ريخته ، تمامي انس و جن را به نحوجمعي - که عموم افرادي و ازماني هر دو را شامل مي‏شود (14) - مورد تحدي قرارداده است و اعلام کرده که اگر همه انسان‏ها و پريان پشت در پشت هم بکوشند تاهم چون قرآني بياورند نخواهند توانست.
اکنون مي‏پرسيم که اين گونه گسترش در دامنه تحدي - که همه انسان‏ها را در همه‏سطوح و در طول زمان شامل گرديده است - آيا نمي‏تواند دليل آن باشد که همه‏جوانب اعجاز قرآني ، هر کدام به فراخور حال مخاطب خاص خود ، مورد تحدي‏قرار گرفته باشند؟به سادگي نمي‏توان از کنار اين احتمال گذشت‏يا آن راناديده گرفت!

نمونه‏هايي از اشارات علمي
در قرآن از اين گونه اشارات علمي و گذرا بسيار است. برخي از اين اشارات از ديرزمان و برخي در ساليان اخير با ابزار علم روشن شده و شايد بسياري ديگر را گذشت‏زمان آشکار سازد. دانش مندان - به ويژه در عصر حاضر - در اين باره بسيارکوشيده‏اند ، گرچه افرادي به خطا رفته ولي بسياري نيز موفق گرديده‏اند. نمونه‏هايي‏از اين گونه اشارات در بخش اعجاز علمي قرآن در کتاب‏"التمهيد"ج 6 آمده است ، در اين جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده مي‏کنيم :

رتق و فتق آسمان‏ها و زمين
او لم ير الذين کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما (15) "رتق‏"به معناي‏"به‏هم پيوسته‏"و"فتق‏"به معناي‏"از هم گسسته‏"است. در اين آيه آمده است که‏آسمان‏ها و زمين به هم پيوسته بوده‏اند و سپس از هم گسسته شدند.
مفسران در اين پيوسته بودن و گسسته شدن زمين و آسمان‏ها اختلاف نظرداشته‏اند. بيش‏تر بر اين نظر بوده‏اند که مقصود از به هم پيوستگي و گسسته شدن ، همان گشوده شدن درهاي آسمان و ريزش باران است ، ففتحنا ابواب السماء بماءمنهمر (16) ، پس درهاي آسمان را با آبي ريزان گشوديم‏". و نيز شکافتن زمين و روييدن‏گياه ، چنان چه مي‏فرمايد : ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فيها حبا (17) ، زمين را شکافتيم وپس در آن ، دانه رويانيديم‏". علامه طبرسي گويد : "و اين معنا از دو امام(ابو جعفرباقر و ابو عبد الله صادق عليهما السلام روايت‏شده است (18) ، در"روضه کافي‏"روايتي ضعيف‏السند از امام باقر عليه السلام است (19) و در تفسير قمي روايتي که اتصال سندي ندارد ازامام صادق عليه السلام روايت‏شده است (20).
تفسير ديگري در اين باره شده که آسمان‏ها و زمين ابتدا به هم پيوسته بودندسپس از هم جدا گشته و به اين صورت در آمده‏اند. چنان چه در سوره‏"فصلت‏"
مي‏خوانيم : ثم استوي الي السماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او کرها قالتااتينا طائعين. فقضاهن سبع سماوات (21) ، [خداوند]هنگامي که به آفرينش آسمان روي‏آورد ، آسمان‏ها به صورت دودي - توده گازي - بودند. آن گاه به زمين و آسمان فرمان‏داد که به صورت جدا از هم حضور يابند - چه بخواهند و چه بخواهند - (يعني يک‏فرمان تکويني بود) ، آن‏ها[به زبان حال]گفتند : فرمان پذير آمديم. سپس هفت‏آسمان را اين چنين استوار ساخت‏".
مطلب مذکور در آيه فوق مبين يک حقيقت علمي است که دانش روز ، کم و بيش‏به آن پي برده است و آن اين است که منشا جهان مادي به صورت يک توده گازي‏بوده است. بدين ترتيب واژه‏"دخان‏"در کلمات عرب ، دقيق‏ترين تعبير از ماده‏نخستين ساختار جهان است.
مولا امير مؤمنان - مکررا - در نهج البلاغه به همين حقيقت علمي که آيه کريمه به‏آن اشارت دارد ، تصريح فرموده است. در اولين خطبه نهج البلاغه - که درباره‏آفرينش جهان است - مي‏خوانيم : "ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسکائک الهواء. . . ثم فتق ما بين السماوات العلي فملاهن اطوارا من ملائکته ، سپس‏خداوند فضاهاي شکافته و کرانه‏هاي کافته و هواي به آسمان و زمين راه يافته راپديد آورد. . . آن گاه ميان آسمان‏هاي زبرين را بگشود و از گونه گون فرشتگان پرنمود". در خطبه 211 مي‏فرمايد : "ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها ، آن‏ها را از هم‏شکافت پس از آن که به هم پيوسته بودند".
علامه مجلسي - در شرح روضه کافي - پس از نقل دو روايت‏سابق الذکرمي‏فرمايد : "اين دو روايت ، بر خلاف آن چيزي است که از مولا امير مؤمنان عليه السلام‏رسيده است‏" (22). در اين باره تفصيلا سخن گفته‏ايم (23).

نقش کوه‏ها در استواري زمين
در نه جاي قرآن از کوه‏ها با تعبير"رواسي‏"ياد شده است (24) و جعلنا في الارض‏رواسي ان تميد بهم (25) ، و کوه‏ها را در زمين پا بر جا و استوار نهاديم تا مبادا[زمين]آنان[مردم]را تکان دهد و بلرزاند".
اساسا تعبير از کوه‏ها به‏"رواسي‏"بدان جهت است که‏"ثابت‏هايي‏"هستند که برريشه‏هاي مستحکم استوار مي‏باشند و از ماده‏"رست السفينة‏"گرفته شده ، به معناي‏لنگر انداختن کشتي است که به وسيله اين لنگرها در تلاطم آب‏هاي دريا استوار وپا بر جا مي‏ماند. از اين رو ، کوه‏ها هم چون لنگرهايي هستند که زمين را در گردش‏ها وچرخش‏هاي خود ، از لرزش و تکان باز مي‏دارد.
هم چنين از کوه‏ها به‏"اوتاد"تعبير شده ، به معناي ميخ‏ها ، که زمين را از هم پاشي‏و فرو ريزي نگاه مي‏دارد و الجبال اوتادا (26).
مولا امير مؤمنان در اين زمينه گفتاري دارد ، که به خوبي تعابير اعجاز گونه قرآن راروشن مي‏سازد. مي‏فرمايد :
"و جبل جلا ميدها ، و نشوز متونها و اطوادها ، فارساها في مراسيها ، و الزمهامقراراتها. فمضت رؤوسها في الهواء ، و رست اصولها في الماء. فانهد جبالها عن‏سهولها ، و اساخ قواعدها في متون اقطارها و مواضع انصابها. فاشهق قلالها ، و اطال‏انشازها ، و جعلها للارض عمادا ، و ارزها فيها اوتادا. فسکنت علي حرکتها من ان‏تميد باهلها ، او تسيخ بحملها ، او تزول عن مواضعها. فسبحان من امسکها بعدموجان مياهها (27) ، هم راه با سرشتن صخره‏هاي بزرگ زمين و بر آمدن دل اين صخره‏هاو قله‏هاي بلند سر به فلک کشيده ، در جاي گاه‏هاي خود استواريشان بخشيد. پس‏قله‏ها را در هوا به بلندا برد و ريشه‏هاي شان را در آب فرو کشيد. بدين سان خداوندکوه‏ها را با بلنداشان از دشت‏ها جدا ساخت و پايه‏هاي شان را چونان ريشه درختان‏در زمين‏هاي پيرامون و مواضع نصبشان ، در اعماق زمين نفوذشان داد. کوه‏ها را باقله‏هايي بس بلند و سلسله‏هايي به هم پيوسته و دراز ، تکيه‏گاه زمين ساخت وچونان ميخ‏ها بر آن بکوفت. چنين است که زمين به رغم حرکات گوناگوني که دارد ، براي ساکنانش از لرزش و تکان نگاه داشته شد و از فرو در کشيدن بار خود ، بازداشته شد و از لغزش از جاي گاه خود در امان ماند. پس بزرگ است‏خداوندي که‏زمين را به رغم تلاطم امواج خروشان آب‏هاي آن ، چنين استوار نگاه داشت‏".

در بخشي از اين گفتار درربار آمده : "زمين به رغم حرکت‏هاي خود از لغزش ولرزش و فرو پاشيدگي نگاه داشته شد. "از اين گفتار سه نکته به دست مي‏آيد :
1 - زمين داراي حرکت‏هاي گوناگون است ، ولي به رغم اين حرکت‏ها آرامش وتعادل خود را حفظ کرده است.
2 - پوسته زمين مستحکم است و از هم نمي‏گسلد و لايه‏هايش گسسته نمي‏شود ، تا ساکنان و بارهايش را در درون خود فرو نکشد.
3 - زمين در حرکت وضعي و انتقالي و برخي حرکت‏هاي ديگر ، آرام و استواراست و از مدارهايي که به طور منظم در آن مي‏گردد ، بيرون نمي‏افتد.
اين گونه نکته‏ها امروزه مورد تاييد اکتشافات و پژوهش‏هاي علمي قرارگرفته است. اين اثر بزرگ کوه‏ها - که حيات را بر پهناي زمين ميسر ساخته است‏به دليل آن است که سلسله کوه‏هاي پراکنده در پوسته سخت زمين ، همانند کمربندزنجيره‏اي اطراف زمين را در بر گرفته‏اند.
اکنون بهتر مي‏توانيم به ظرافت و دقت فرموده امام عليه السلام در خطبه يکم نهج البلاغه‏پي ببريم ، که به جاي کلمه جبال(کوه‏ها) واژه صخور(صخره‏ها)را به کار برده‏"و وتدبالصخور ميدان ارضه ، و به کوه‏هاي گران ، زمين را ميخ کوب نموده به آن استواري‏بخشيده است‏". اين گفتار ، تفسير آيه فوق الذکر است و جعلنا في الارض رواسي ان‏تميد بهم (28). امام عليه السلام جنبه‏"صخره‏اي‏"بودن کوه‏ها را در جهت استحکام و استواري‏مرتبط مي‏داند.
سلسله کوه‏هاي سنگي - با پستي و بلندي‏هايي که دارند - نقش بزرگي در تعادل‏زمين و ثبات اجزا و استواري پوسته آن دارند تا اين کوه‏ها با وجود شعله‏ور بودن‏درون و التهاب گداخته‏هاي آن ، درهم شکسته و لرزان نشوند.
آشنايان با علوم طبيعي مي‏دانند که زمين با حلقه‏هايي از سلسله کوه‏ها ، محاصره‏شده است و اين امر عامل حفظ بيش‏تر ثبات زمين مي‏باشد. حکمت و چگونگي‏ارتباط اين سلسله کوه‏ها با يک ديگر و جهت امتداد آن‏ها نيز بر طبيعي دانان پوشيده‏نيست. اين سلسله کوه‏ها بر اساس نظمي بديع و محکم و توجه بر انگيز ، زمين را به‏شکل حلقه‏هايي کوهستاني در آورده است که از چهار طرف آن را در بر گرفته‏اند.
وقتي به نقشه طبيعي زمين نظر مي‏افکنيم ، ناهم واري‏هاي زمين را به روشني‏مشاهده مي‏کنيم و مي‏بينيم سلسله کوه‏ها به طور عموم در طول هر قاره امتدادمي‏يابد. گويا اين کوه‏ها ستون فقرات قاره‏ها هستند.
هنگامي که به شبه جزيره‏هاي هر قاره مي‏نگريم سلسله کوه‏ها را در طولاني‏ترين‏شکل ممکن امتداد يافته مي‏يابيم. در طول جزاير کوهستاني - بزرگ يا کوچک - نيزسلسله کوه‏هايي يافت مي‏شود.
امروزه با سير و مطالعه در بستر درياها و اقيانوس‏ها به طور يقين ثابت‏شده است‏که بيش‏تر جزيره‏ها و ارتفاعات آن‏ها در حقيقت دامنه و امتداد سلسله کوه‏ها وجزئي از آن‏ها هستند ، به اين صورت که قسمتي از آن کوه‏ها در آب درياها فرو رفته وپوشيده شده و بخشي ديگر همانند جزيره‏ها ، بر سطح آب آشکار است.
بنابر اين تمام قاره‏ها به وسيله سلسله کوه‏ها و از طريق خشکي يا دريا به يک ديگرمتصل‏اند. جالب توجه است‏بدانيم ، حلقه‏اي از سلسله کوه‏ها در زير دريا و درنزديکي ساحل شمالي قاره‏هاي سه گانه شمالي قرار دارد که کاملا اقيانوس منجمدشمالي را در بر گرفته است و بسياري از جزيره‏هاي حاشيه اين ساحل‏برجستگي‏هاي آن سلسله کوه‏ها هستند.
يعني در قطب جنوب نيز حلقه ديگري از سلسله کوه‏ها قرار دارد که قطب‏منجمد جنوب را در بر گرفته است. بين دو حلقه ياد شده حلقه‏هاي ديگر سلسله‏کوه‏ها که در طول قاره‏ها و اقيانوس‏ها از شمال تا جنوب امتداد دارد پيوندي محکم‏ايجاد کرده است. گويي اين سلسله کوه‏ها ، چار چوب‏هايي مشبک هستند که پنجه‏در دست آويز زمين زده‏اند و از متلاشي شدن و تجزيه و پراکندگي ذرات زمين درفضا جلوگيري مي‏کنند.
از جهت ديگر ، درون زمين شعله‏ور است. آتش بر افروخته و زبانه‏دار وخشمگيني در درون زمين شعله‏ور است ، گويي نزديک است از خشم به جوش وخروش آيد و اگر ضخامت و سختي پوسته زمين نبود ، اين آتش بر افروخته زمين رادرهم مي‏ريخت. زمين لرزه‏ها و آتش فشان‏هايي که گه گاه مشاهده مي‏شود بخشي‏ناچيز از التهاب و فوران آتش دروني زمين است.
سختي و ضخامت پوسته روي زمين - که از دير باز سرد مانده است - از فوران‏درون بر افروخته زمين مانع مي‏شود و اگر سختي و صلابت پوسته زمين نبود ، لرزش‏هاي شديد و مستمر تمام زمين را فرا مي‏گرفت. اگر خداوند زمين را نگه‏نمي‏داشت و آرامش نمي‏بخشيد ، زمين ساکنانش را در خود فرو مي‏کشيد واطرافش شکافته مي‏شد و همه چيز در هم فرو مي‏ريخت. اما خداوند آسمان وزمين را نگاه مي‏دارد تا از استواري که دارند نلغزند ان الله يمسک السماوات و الارض ان تزولا (29).
ملاحظه مي‏شود که کوه‏ها صخره‏هاي کوهستاني سلسله واري هستند که زمين رااحاطه کرده اثر مستقيمي بر توازن زمين دارد و جلوي لرزش آن را مي‏گيرد ، به علاوه‏سختي اين پوسته در بر گيرنده زمين جلوي اشتعال دروني زمين را نيز مي‏گيرد ، که درکلام مولا امير مؤمنان عليه السلام به اين حقايق آشکار(از ديدگاه علم روز)اشارت فرموده‏است (30).

دشواري تنفس با افزايش ارتفاع
و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا کانما يصعد في السماء (31).
در اين آيه از سختي و دشواري زندگي گم راهان سخن مي‏گويد و آنان را به کسي‏تشبيه مي‏کند که در حال صعود به لايه‏هاي بالايي جو است و در اثر اين صعوددچار تنگي نفس و فشار سخت‏بر سينه خود مي‏گردد.
مفسران پيشين در وجه تشبيه ، در آيه فوق اختلاف نظر دارند. برخي بر اين باوربوده‏اند که مقصود تشبيه به کسي است که بيهوده مي‏کوشد تا پرواز کند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آيد ، چون اين کار برايش مقدور نيست ناراحت‏مي‏شود و از شدت ناراحتي نفس کشيدن بر او دشوار مي‏گردد.
برخي گفته‏اند که اين تشبيه همانند حالتي است که درختان نو نهال بخواهند درجنگل‏هاي انبوه رشد يابند ، اما درختان کهن سر درهم کرده راه سر بر افراشتن رامسدود مي‏کنند و اين درختان تازه رشد به سختي و دشواري راه خود را به فضاي‏آزاد باز مي‏کنند. مطالبي از اين قبيل گفته شده که هيچ کدام مفهوم آيه را به خوبي‏روشن نمي‏سازد.
ولي امروزه با پي بردن به پديده فشار هوا در سطح زمين و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن ، که موجب تعادل فشار بيروني و دروني است ، وجه تشبيه‏در آيه بهتر روشن شده و تا حدودي از ابهامات تفاسير پيشين کاسته شده است.
اشتباه مفسران پيشين در اين بوده که از تعبير"يصعد في السماء"با تشديد صاد وعين و به کار بردن‏"في‏" - کوشش براي صعود به آسمان فهميده‏اند. در صورتي که اگراين معنا مقصود بود ، بايستي واژه‏"الي‏"را به جاي‏"في‏"به کار مي‏برد. ديگر آن که‏"يصعد" - از نظر لغت - مفهوم‏"صعود"و بالا رفتن را نمي‏دهد ، بلکه کاربرد اين لفظ‏از باب تفعل‏"تصعد" - براي افاده معناي به دشواري افتادن مي‏باشد به گونه‏اي که ازشدت احساس سختي ، نفس در سينه تنگ شود. در لغت‏"تصعد نفسه‏"به معناي به‏دشواري نفس کشيدن و تنگي سينه و احساس درد و رنج است. واژه‏هاي‏"صعود"و"صعد"بر دامنه‏هاي صعب العبور اطلاق مي‏شود و براي هر امر دشوار بسيارسختي به کار مي‏رود. در سوره جن آمده : و من يعرض عن ذکر ربه يسلکه عذاباصعدا (32) ، و هر که از ياد پروردگار خود روي گرداند ، او را در عقوبت دشواري درمي‏آورد". در سوره مدثر نيز آمده : سارهقه صعودا (33) ، او را به سخت‏ترين عقوبتي‏دچار مي‏سازم‏".
از اين رو معناي‏"کانما يصعد في السماء"چنين مي‏شود : او مانند کسي است که درلايه‏هاي مرتفع جو ، دچار تنگي نفس و سختي و دشواري فراوان گشته است. درواقع کسي که خدا را از ياد برده - در زندگي - مانند کسي است که در لايه‏هاي بالايي‏جو قرار دارد و دست‏خوش درد و رنج و سختي تنفس است. لذا از اين تعبير(اعجازگونه)به خوبي به دست مي‏آيد که اگر کسي در لايه‏هاي فوقاني جو فاقد وسيله‏حفاظتي باشد ، دچار چنين دشواري و تنگي نفس مي‏گردد. اين جز با اکتشافات‏علمي روز قابل فهم نيست ، که در آن روزگار براي بشريت پوشيده بوده است.
پيشينيان بر اين عقيده بوده‏اند که هوا فاقد وزن است ، تا سال 1643 م که وسيله‏هوا سنجي بر دست‏"توريچلي‏"(1608 - 1647)اتراع گرديد (34) و بدين وسيله پي‏بردند که هوا داراي وزن است. هم چنين پي بردند که هوا ترکيبي از گازهاي‏مخصوصي است که هر يک وزن مشخصي دارد و مي‏توان وزن هوا را در هر کجا بامقدار فشاري که وارد مي‏آورد ، سنجيد و هر چه از سطح دريا بالا رويم از اين فشارکاسته مي‏شود. اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دريا ، معادل ثقل لوله‏عمودي جيوه به ارتفاع 76 سانتي‏متر است. همين فشار در سطح دريا بر بدن انسان‏وارد مي‏شود. ولي در ارتفاع 5 کيلومتر از سطح دريا ، اين فشار به نصف کاهش‏مي‏يابد. پس هر چه بالاتر رود ، اين فشار به طور معکوس پايين مي‏آيد ، به ويژه درلايه‏هاي بالاي هوا که تراکم هوا به گونه فاحشي پايين مي‏آيد و رقيق مي‏گردد.
در واقع نيمي از گازهاي هوايي ، يعني تراکم پوشش هوايي چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار ، در ميان از سطح دريا تا ارتفاع 5 کيلومتر واقع گرديده و سه چهارم‏آن تا ارتفاع 12 کيلومتر مي‏باشد. ولي موقعهي که به ارتفاع 80 کيلومتر برسيم ، وزن‏هوا تقريبا به 20000/1 پايين مي‏آيد. به وسيله شهاب‏هاي آسماني به دست آمده که‏تراکم هوا تقريبا تا حدود ارتفاع 350 کيلومتر است ، زيرا از فاصله 350 کيلومتري‏سنگ‏هاي آسماني بر اثر اصطکاک و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعله‏ورمي‏گردند (35).
هوا سنگيني و فشار خود را از تمامي جوانب بر بدن ما وارد مي‏سازد ، ولي مافشار و سنگيني آن را احساس نمي‏کنيم ، زيرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل مي‏باشند. ليکن موقعي که انسان‏بر کوه‏هاي بلند بالا مي‏رود و فشار هوا کم مي‏شود ، اين تعادل بر هم خورده ، فشارداخلي از فشار خارجي بيش‏تر مي‏شود. اگر رفته رفته فشار هوا کاهش يابد ، گاه خون‏از منافذ بدن بيرون مي‏زند. اولين احساسي که به انسان در آن هنگام رخ مي‏دهد ، سنگيني بر دستگاه تنفسي است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفسي تحميل‏مي‏شود و مجراي تنفس را تنگ کرده و موجب دشواري تنفس مي‏گردد (36).

آب منشا حيات
و جعلنا من الماء کل شي‏ء حي (37). پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرموده : "کل شي‏ء خلق من‏الماء" (38).
طبق آيه فوق و فرموده پيامبر ، همه موجودات منشا هستي خود را از آب‏گرفته‏اند. مرحوم صدوق از جابر بن يزيد جعفي - که از بزرگان تابعين (39) به شمارمي‏رود - از امام باقر عليه السلام پرسش‏هايي دارد ، از جمله در رابطه با آغاز آفرينش جهان‏مي‏پرسد. امام در جواب مي‏فرمايد : "اول شي‏ء خلقه من خلقه ، الشي‏ء الذي جميع‏الاشياء منه ، و هو الماء (40) ، نخستين آفريده‏اي که خدا خلق کرد ، چيزي است که‏تمامي اشيا از آن است و آن آب است‏".
مرحوم کليني در روضه کافي روايتي از امام باقر عليه السلام آورده که در جواب مرد شامي‏فرموده : "نخست آن چيزي را آفريد که همه چيزها از آن است و آن چيز که همه اشيااز آن آفريده شده ، آب است. در نتيجه خدا نسب هر چيزي را به آب مي‏رساند ، ولي‏براي آب نسبي که بدان منسوب شود قرار نداد" (41).
هم چنين محمد بن مسلم - که شخصيتي عالي قدر به شمار مي‏رود - ازامام صادق عليه السلام چنين روايت کرده است : "کان کل شي‏ء ماء ، و کان عرشه علي‏الماء" (42).
آيه شريفه : و هو الذي خلق السماوات و الارض في ستة ايام و کان عرشه علي الماء (43) ، و او است که آسمان‏ها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش[تدبير]او[پيش ازآن]بر آب بود" ، دلالت دارد که پيش از پيدايش جهان هستي ، از آسمان‏ها گرفته تازمين ، آب پديد آمده است ، زيرا در تعبير"و کان عرشه علي الماء"واژه‏"عرش‏"کنايه ازعرش تدبير و منظور ، علم خداي متعال است‏به همه مصالح و شايستگي‏ها وبايستگي‏هاي هستي ، در برهه‏اي که جز آب چيزي نبوده است. در نتيجه آيه کنايه ازآن است که خداي تعالي بود و هيچ چيز با او نبود ، و خداوند پيش از آفرينش جهان‏ابتدا آب ، سپس همه مخلوقات را از آب آفريد.
قرآن کريم در چند جا اشاره دارد که ريشه زندگي ، هم در منشا و پيدايش و هم درصحنه هستي و تداوم حيات ، همه از آب است. مي‏فرمايد :
و جعلنا من الماء کل شي‏ء حي (44) ، هر چيز زنده‏اي را از آب پديد آورديم‏".
و الله خلق کل دابة من ماء (45) ، خدا هر جنبنده‏اي را از آب آفريد".
درباره انسان مي‏گويد :
و هو الذي خلق من الماء بشرا (46) ، و او است که از آب بشري آفريد".
مقصود از اين آب همان آبي است که سر منشا همه موجودات است چنان چه درآيات فوق آمده ، يا منظور از آب ، نطفه است چنان چه در آيه خلق من ماء دافق (47) ، [آدمي]از آبي جهنده آفريده شد". الم نخلقکم من ماء مهين (48) ، مگر شما را از آبي‏پست نيافريديم؟". مقصود از"پست‏"بد بو و نفرت آور ، بر حسب ظاهر است. ولي‏بيش‏تر مفسرين بر اين عقيده‏اند که منظور از"ماء"همان پديده نخستين است‏"اول‏ما خلق الله الماء (49) ، نخستين چيزي که خدا آفريد آب بود" ، که تمامي پديده‏ها از آن‏ريشه گرفته‏اند ، زيرا بذر نخستين موجود زنده تنها از آب پاشيده شد ، همان بذراوليه‏اي که به صورت حيوان ساده تک سلولي(آميپ)شکل گرفت و به سوي‏جان داراني که اعضاي پيچيده با بيش از يک ميليون سلول پيش رفت کرد.
اما چگونگي پيدايش حيات - در آب اقيانوس‏ها ، درياها و باتلاق‏ها - از نکات‏مبهمي است که هنوز علم تجربي بدان دست نيافته است. از اين رو است که تئوري‏تکامل جان داران - به هر شکل و فرضيه‏اي که تا کنون مطرح شده - به بررسي مرحله‏پس از پيدايش نخستين سلول زنده پرداخته است ، اما برهه پيش از آن هنوز مجهول‏مانده است. همين اندازه معلوم گشته که حيات به اراده الهي - که بر تمامي مقدرات‏هستي چيره است - به وجود آمده است و اين امر مسلمي است که از پذيرش آن‏گريزي نيست ، زيرا که هم تسلسل باطل است و هم خود آفريني محال. دانش تجربي‏روز هم خود آفريني را باطل مي‏شناسد (50).

پوشش هوايي حافظ زمين
و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آياتها معرضون (51) ، و آسمان را سقفي محفوظ[بر فراز زمين]قرار داديم ، که اينان از نشانه‏هاي آن روي گردانند".
گرد زمين را پوشش هوايي ضخيمي فرا گرفته ، که عمق آن به 350 کيلومترمي‏رسد. هوا از گازهاي‏"نيتروژن‏" - به نسبت 03/78 درصد و"اکسيژن‏"به نسبت‏99/20 درصد و اکسيد کربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهاي ديگر به‏نسبت 94/0 درصد ترکيب يافته است. اين پوشش هوايي با اين حجم ضخيم و بااين نسبت‏هاي گازي فراهم شده در آن ، هم چون سپري آسيب ناپذير ، زمين را دربر گرفته و آن را از گزند سنگ‏هاي آسماني که به حد وفور (52) به سوي زمين مي‏آيند و ازهمه اطراف ، تهديدي هول ناک براي ساکنان زمين به شمار مي‏روند ، حفظ کرده‏زندگي را بر ايشان امکان پذير مي‏سازد.
فضا انباشته از سنگ‏هاي پراکنده‏اي است که بر اثر از هم پاشيدگي ستاره‏هاي‏متلاشي شده به وجود آمده‏اند. از اين سنگ‏ها به صورت مجموعه‏هاي بزرگ وفراواني پيرامون خورشيد در گردشند و روزانه تعداد زيادي از اين سنگ‏ها موقع‏نزديک شدن به کره زمين به وسيله نيروي جاذبه به سمت زمين کشيده مي‏شوند. اين‏سنگ‏ها برخي بزرگ و برخي کوچک و با سرعتي حدود(60 - 50) کيلومتر در ثانيه‏به سوي زمين فرود مي‏آيند ، که سرعتي فوق العاده است. ولي هنگامي که وارد لايه‏هوايي مي‏شوند در اثر سرعت زياد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا ، داغ شده شعله‏ور مي‏شوند و در حال سوختن يک خط نوري ممتد به دنبال خود ترسيم‏مي‏کنند و به سرعت محو و نابود مي‏شوند که به نام شهاب سنگ شناخته شده‏اند.
برخي از اين سنگ پرتاب‏ها آن اندازه بزرگ‏اند ، که از لايه هوايي گذشته ، مقداري ازآن به صورت سنگ‏هاي سوخته با صداي هول ناکي به زمين اصابت مي‏کند.
اين خود از آثار رحمت الهي است که ساکنان زمين را از آسيب پرتاب‏هاي‏آسماني فراوان در امان داشته و پوششي بس ضخيم آنان را از گزند آفات‏گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنين نبود ، امکان حيات بر روي کره زمين‏ميسر نبود. علاوه در مورد پوشش اطراف زمين وجود لايه ازن از اهميت‏بالايي‏برخوردار است. اين لايه که در اثر رعد و برق به وجود مي‏آيد ، زمين را در برابرپرتوهاي مضر کيهاني محافظت مي‏کند. اگر اين لايه نبود حيات روي زمين ممکن‏نمي‏شد. که تفصيل آن در جاي خود آورده شده است. پس هم واره بايد گفت :
سبحان الذي سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنين (53).

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1 - نحل 16 : 89.
2 - انعام 6 : 38.
3 - انعام 6 : 59.
4 - غزالي ، احياء العلوم باب 4 ، آداب تلاوة قرآن ، ج 1 ، ص 296.
5 - مانند ابو الفضل مرسمي(متوفاي 655). و ابو بکر معروف به ابن العربي معافري(متوفاي 544). و شايدظاهر کلام ابو حامد غزالي و زرکشي و سيوطي نيز همين باشد ، البته قابل تاويل نيز مي‏باشد. که در مقدمه ج 6 التمهيد آورده‏ايم.
6 - نحل 16 : 89.
7 - انعام 6 : 38.
8 - همان.
9 - انعام 6 : 59.
10 - ر. ک : دکتر احمد ابو حجر ، التفسير العلمي للقرآن في الميزان ، ص 131.
11 - آيات شماره 21 و 23 و 25.
12 - اسراء 17 : 88.
13 - اين يک اصطلاح اصولي است و مقصود همه افراد در طول زمان مي‏باشد.
14 - انبيا 21 : 30.
15 - قمر 54 : 11.
16 - عبس 80 : 27 - 26.
17 - مجمع البيان ، ج 7 ، ص 45.
18 - کافي شريف ، ج 8 ، ص 95 ، شماره 67 و ص 120 ، شماره 93.
19 - تفسير قمي ، ج 2 ، ص 70.
20 - فصلت 41 : 12 - 11.
21 - مرآة العقول ، ج 25 ، ص 232. در نتيجه دو روايت‏سابق الذکر به جهت ضعف سند ، قابل استناد نيستند. تنهافرموده مولا امير مؤمنان که سند قطعي است مي‏تواند تفسير آيه باشد.
22 - ر. ک : التمهيد ، ج 6 ، ص 139 - 129.
23 - سوره‏هاي رعد : 3. نمل : 61. حجر : 19. ق : 7. نحل : 15. لقمان : 10. انبيا : 31. فصلت : 10. مرسلات : 27.
24 - انبيا 21 : 31.
25 - نبا 78 : 7.
26 - خطبه شماره 211(صبحي صالح)ص 328.
27 - انبيا 21 : 31.
28 - فاطر 35 : 41.
29 - براي توضيح بيش‏تر ر. ک : التمهيد ، ج 6 ، ص 161 - 151.
30 - انعام 6 : 125.
31 - جن 72 : 17.
32 - مدثر 74 : 17.
33 - ر. ک : تاريخ علوم‏"پي ير روسو"ترجمه حسن صفاري ، ص 256.
34 - انبيا 21 : 30.
35 - بحار الانوار ، ج 54 ، ص 208 ، شماره 170. الدر المنثور ، ج 4 ، ص 317.
36 - تابعين به کساني گفته مي‏شود که پس از اصحاب آمده از ايشان کسب فيض نمودند و خود به ديدار مبارک پيامبر نايل نگرديده‏اند.
37 - کتاب توحيد صدوق ، ص 67 ، شماره 20 ، باب التوحيد.
38 - کافي شريف ، ج 8 ، ص 94 ، شماره 67.
39 - همان ، ص 95 ، شماره 68.
40 - هود 11 : 7.
41 - ر. ک : بصائر جغرافية ، نوشته استاد رشيد رشدي بغدادي ، ص 208 - 205.
42 - ر. ک : مبادي‏ء العلوم العامة. ص 57 و نيز کتاب‏"مع الطب في القرآن الکريم‏" ، ص 21.
43 - فرقان 25 : 6.
44 - انبيا 21 : 30.
45 - نور 24 : 45.
46 - فرقان 25 : 54.
47 - طارق 86 : 6.
48 - مرسلات 77 : 20.
49 - تفسير فخر رازي ، ج 24 ، ص 16.
50 - براي تفصيل بيش‏تر ر. ک : التمهيد ، ج 6 ، ص 61 - 31.
51 - انبيا 21 : 32.
52 - روزانه ميليون‏ها سنگ پرتاب آسماني به سوي زمين هدف گيري مي‏شود.
53 - زخرف 34 : 13.


***** برگرفته از کتاب علوم قرآني از حجت الاسلام والمسلمين محمد هادي معرفت

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)