تقيه و شرايط آن نزد شيعه
تقيه و شرايط آن نزد شيعه
استاد جعفر سبحانى تقيه در قرآن کريم
يكى از تعاليم قرآن اين است كه، در مواردى كه جان و عرض و مال يك فرد مسلمان در اثر اظهار عقيده به خطر خواهد افتاد مىتواند عقيده خود را كتمان كند. در اصطلاح شرعى به اين امر "تقيه" گفته مىشود. جواز تقيه ، نه تنها مدرك شرعى دارد، بلكه عقل و خرد نيز بر درستى و لزوم آن در شرايط حساس گواهى مىدهد. چه، از يك طرف حفظ جان و مال و آبرو لازم است، و از طرف ديگر عمل بر وفق عقيده يك وظيفه دينى است. اما در مواردى كه اظهار عقيده جان و مال و آبروى شخص را به خطر مىافكند و اين دو وظيفه عملا با هم تزاحم و اصطكاك مىيابند، طبعا حكم خرد آن است كه انسان وظيفه و تكليف مهمتر را بر ديگرى مقدم بدارد. در حقيقت، تقيه سلاح ضعفا در مقابل اشخاص قدرتمند و بىرحم است، و پيداست كه اگر تهديدى دركار نباشد، انسان نه عقيده خويش را كتمان مىكند و نه بر خلاف اعتقاد خود عمل مىنمايد.
قرآن در مورد عمار ياسر (و كسانى كه اصولا در چنگ كافران گرفتار شده و به رغم ايمان استوار قلبى خويش، صورتا براى تخلص آنان لفظ كفر را بر زبان جارى مىكنند) چنين مىفرمايد: ‹‹من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان›› (نحل/106): كسى كه پس از ايمان به خدا كفر ورزد (به سزاى عمل خود مىرسد) مگر كسى كه از روى ناچارى و اجبار اظهار كفر كند، ولى قلبش به ايمان، قرص و محكم باشد.
در آيه ديگر مىفرمايد: ‹‹لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعلذلك فليس من الله في شيء الا ان تتقوا منهم تقاة ويحذركم الله نفسه والى الله المصير›› (آل عمران/28): روا نيست مؤمنان كافران را به جاى مؤمنان ولى خود گيرند، و هركس چنين كند پيوند خويش را با خداوند گسسته است; مگر اينكه خود را (براى ايمنى از شر آنها) در حصن و حفاظ تظاهر به قبول ولايتشان قرار دهيد. خداوند شما را از مخالفتبا خويش برحذر مىدارد و بازگشت همگان به سوى خدا است.
مفسران اسلامى در شرح اين دو آيه، همگى اصل تقيه را اصلى مشروع دانستهاند. (1)
اصولا هركس مطالعه مختصرى در تفسير و فقه اسلامى داشته باشد مىداند كه اصل تقيه از اصول اسلامى است و نمىتوان آيات ياد شده در فوق و نيز عمل مؤمن آل فرعون در كتمان ايمان خويش و اظهار خلاف آن را (غافر/28) ناديده گرفت.و تقيه را به طور كلى منكر شد.
ضمنا در خور ذكر است كه هرچند آيات تقيه در مورد تقيه از كافران وارد شده، ولى ملاك آن، كه همان حفظ جان و عرض و مال مسلمين در شرايط حساس و ناگوار است، اختصاص به كافران ندارد، و اگر اظهار عقيده و يا عمل شخص بر وفق آن، نزديك فرد مسلمان نيز موجب خوف شخص بر جان و مال خويش باشد، تقيه در اين مورد حكم تقيه از كافر را خواهد داشت. اين سخنى است كه ديگران نيز به آن تصريح كردهاند. رازى مىگويد: مذهب شافعى اين است كه هرگاه وضع مسلمانان در ميان خود همان حالتى را به خود گرفت كه مسلمانان در ميان كفار(حربى) دارند، تقيه براى حفظ جان جايز است. همچنين تقيه منحصر به ضرر جانى نبوده و حتى ضرر مالى نيز مجوز تقيه است; مالى كه حرمت آن مانند حرمتخون مسلمان است، و اگر كسى در راه آن كشته شود، شهيد مىباشد. (2)
ابوهريره مىگويد: من از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دوگونه تعاليم و دستورات دريافت كردهام. برخى را در ميان مردم منتشر كردم، ولى از نشر برخى ديگر خوددارى كردم. چه، اگر انجام مىدادم كشته مىشدم. (3)
كارنامه زندگى خلفاى اموى و عباسى سرشار از ظلم و ستم است. در آن روزگار، نه تنها شيعيان به علت اظهار عقيده مطرود و منزوى شدند، بلكه محدثان اهل سنت نيز در دوران مامون در مسئله "خلق قرآن" غالبا راه تقيه را در پيش گرفته و جز يك نفر همگى پس از صدور بخشنامه مامون درباره خلق قرآن، بر خلاف عقيده قلبى خويش موافقت نشان دادند، كه داستان آن در تاريخ آمده است. (4)
شرائط تقيه
بر اساس منطق شيعه،تقيه در شرايطى واجب، ولى در برخى شرايط نيز حرام است، و انسان در آن شرايط نبايد به بهانه اينكه جان و مال وى به خطر مىافتد تقيه كند. گروهى تصور مىكنند كه شيعه مطلقا تقيه را واجب مىداند، در حاليكه اين تصور غلط بوده و روش پيشوايان شيعه هرگز چنين نبوده است. زيرا آنان با در نظر گرفتن شرايط و رعايت مصالح و مفاسد، در هر زمان راهى خاص و مناسب را انتخاب مىكردند و لذا مىبينيم كه گاه تقيه نكرده و جان ومال خود را در راه اظهار عقيده فدا مىكردند.
اصولا پيشوايان معصوم شيعه غالبا به وسيله شمشير يا زهر جفاى دشمنان به شهادت رسيدهاند، در حاليكه يقينا اگر آنان به حاكمان عصر خويش چهره خوش و زبان شيرين نشان مىدادند، قدرتمندان حاكم چه بسا بزرگترين و عالىترين مقامات را نيز در اختيار آنان مىنهادند; ولى آنها خوب مىدانستند كه تقيه (فىالمثل در برابر يزيد) مايه نابودى دين و محو مذهب است.
در شرايط كنونى نيز براى رهبران دينى مسلمين دو نوع تكليف وجود دارد: در شرايطى راه تقيه را در پيش گيرند; و در شرايط ديگر، كه اساس دين در خطر است، جان به كف گرفته به استقبال مرگ روند.
تقيه در مورد شخصي است و در تعليم احکام تقيه روا نيست
در پايان يادآور مىشويم كه تقيه يك امر شخصى و مربوط به وضع فرد يا افراد ضعيف و ناتوان در برابر دشمن قهار است، كه اگر تقيه نكند هم جانشان در خطر است و هم بر قتل آنها اثرى مترتب نيست. ولى در تعليم و تبيين معارف واحكام دينى،تقيه موردى نخواهد داشت، مثلا دانشمندى كتابى را بر اساس تقيه بنويسيد و عقايد انحرافى و خلاف را، به عنوان عقايد شيعه، درجامعه منتشر سازد! روى همين امر است كه مىبينيم در طول تاريخ شيعه، هيچگاه كتابى در زمينه عقايد و احكام بر اساس تقيه نوشته نشده است، بلكه علماى شيعه در سختترين شرايط نيز عقيده حقه خويش را اظهار داشتهاند. البته ممكن است در ميان آنان پيرامون اصل يا مسئلهاى خاص اختلاف نظر وجود داشته باشد، ولى هرگز در طول تاريخ يك بار هم اتفاق نيفتاده كه دانشمندان شيعه رساله يا كتابى را - به بهانه تقيه - بر خلاف آرا و عقايد مسلم اين مذهب بنويسند، و به اصطلاح در بيرون چيزى بگويند و در خفا چيزى ديگر، و اگر كسى چنين روش داشته باشد از جرگه شيعه اماميه خارج است.
در اينجا، به كسانى كه فهم و هضم تقيه براى آنان سنگين بوده و تحت تاثير تبليغات سوء دشمنان تشيع قرار دارند، اكيدا توصيه مىكنيم كه يك دوره تاريخ شيعه را در عهد امويان و عباسيان، وحتى عثمانيها در تركيه و شامات، مطالعه كنند تا بدانند كه اين گروه براى دفاع از عقيده و پيروى از اهل بيت عليهم السلام چه بهاى گزافى را پرداختهاند، چه قربانيهايى داده، و چه مصايب تلخى را تحمل كردهاند، تا آنجا كه حتى از خانه و كاشانه خود به كوهها پناه بردهاند. شيعيان، با وجود رعايت تقيه، چنين وضعى داشتند، حال اگر اين اصل را رعايت نمىكردند چه وضعى پيش مىآمد؟! و براستى آيا در آن صورت اثرى از تشيع در جهان باقى مىماند؟!
اصولا بايد توجه داشت كه، اگر نكوهشى در تقيه هست در اصل متوجه مسببان آن است. كسانى مستوجب نكوهشند كه به جاى اجراى عدل و رافت اسلامى، سختترين و كشندهترين اختناقهاى سياسى و مذهبى را بر پيروان عترت نبوى عليهم السلام تحميل مىكردند، نه كسانى كه از روى ناچارى براى حفظ جان و مال و ناموس خويش به تقيه پناه مىبردند! و شگفت اينجاست كه برخى كسان، به جاى نكوهش مسببان تقيه يعنى ظالمان، تقيهكنندگان، يعنى مظلومان را نكوهش كرده و متهم به نفاق مىكنند! حال آنكه فاصله "نفاق" با "تقيه" از زمين تا آسمان است: منافق، كفر را در دل خويش پنهان كرده و در ظاهر ابراز ايمان مىكند، در حاليكه مسلمان در حال تقيه قلبى لبريز از ايمان دارد و صرفا به علت ترس از آزار طاقتفرساى ظالم، اظهار خلاف مىنمايد.
پىنوشتها:
1. تفسير طبرى:3/153; تفسير رازى:8/113; تفسير نسفى، در حاشيه تفسير خازن:1/271; روح المعانى:3/121; مجمع البيان:3/...و 1/430.
2. تفسير رازى:8/13.
3 محاسن التاويل:4/82.
4. تاريخ طبرى:7/195-206.
منشور عقايد اماميه صفحه 224
استاد جعفر سبحانى تقيه در قرآن کريم
يكى از تعاليم قرآن اين است كه، در مواردى كه جان و عرض و مال يك فرد مسلمان در اثر اظهار عقيده به خطر خواهد افتاد مىتواند عقيده خود را كتمان كند. در اصطلاح شرعى به اين امر "تقيه" گفته مىشود. جواز تقيه ، نه تنها مدرك شرعى دارد، بلكه عقل و خرد نيز بر درستى و لزوم آن در شرايط حساس گواهى مىدهد. چه، از يك طرف حفظ جان و مال و آبرو لازم است، و از طرف ديگر عمل بر وفق عقيده يك وظيفه دينى است. اما در مواردى كه اظهار عقيده جان و مال و آبروى شخص را به خطر مىافكند و اين دو وظيفه عملا با هم تزاحم و اصطكاك مىيابند، طبعا حكم خرد آن است كه انسان وظيفه و تكليف مهمتر را بر ديگرى مقدم بدارد. در حقيقت، تقيه سلاح ضعفا در مقابل اشخاص قدرتمند و بىرحم است، و پيداست كه اگر تهديدى دركار نباشد، انسان نه عقيده خويش را كتمان مىكند و نه بر خلاف اعتقاد خود عمل مىنمايد.
قرآن در مورد عمار ياسر (و كسانى كه اصولا در چنگ كافران گرفتار شده و به رغم ايمان استوار قلبى خويش، صورتا براى تخلص آنان لفظ كفر را بر زبان جارى مىكنند) چنين مىفرمايد: ‹‹من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان›› (نحل/106): كسى كه پس از ايمان به خدا كفر ورزد (به سزاى عمل خود مىرسد) مگر كسى كه از روى ناچارى و اجبار اظهار كفر كند، ولى قلبش به ايمان، قرص و محكم باشد.
در آيه ديگر مىفرمايد: ‹‹لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعلذلك فليس من الله في شيء الا ان تتقوا منهم تقاة ويحذركم الله نفسه والى الله المصير›› (آل عمران/28): روا نيست مؤمنان كافران را به جاى مؤمنان ولى خود گيرند، و هركس چنين كند پيوند خويش را با خداوند گسسته است; مگر اينكه خود را (براى ايمنى از شر آنها) در حصن و حفاظ تظاهر به قبول ولايتشان قرار دهيد. خداوند شما را از مخالفتبا خويش برحذر مىدارد و بازگشت همگان به سوى خدا است.
مفسران اسلامى در شرح اين دو آيه، همگى اصل تقيه را اصلى مشروع دانستهاند. (1)
اصولا هركس مطالعه مختصرى در تفسير و فقه اسلامى داشته باشد مىداند كه اصل تقيه از اصول اسلامى است و نمىتوان آيات ياد شده در فوق و نيز عمل مؤمن آل فرعون در كتمان ايمان خويش و اظهار خلاف آن را (غافر/28) ناديده گرفت.و تقيه را به طور كلى منكر شد.
ضمنا در خور ذكر است كه هرچند آيات تقيه در مورد تقيه از كافران وارد شده، ولى ملاك آن، كه همان حفظ جان و عرض و مال مسلمين در شرايط حساس و ناگوار است، اختصاص به كافران ندارد، و اگر اظهار عقيده و يا عمل شخص بر وفق آن، نزديك فرد مسلمان نيز موجب خوف شخص بر جان و مال خويش باشد، تقيه در اين مورد حكم تقيه از كافر را خواهد داشت. اين سخنى است كه ديگران نيز به آن تصريح كردهاند. رازى مىگويد: مذهب شافعى اين است كه هرگاه وضع مسلمانان در ميان خود همان حالتى را به خود گرفت كه مسلمانان در ميان كفار(حربى) دارند، تقيه براى حفظ جان جايز است. همچنين تقيه منحصر به ضرر جانى نبوده و حتى ضرر مالى نيز مجوز تقيه است; مالى كه حرمت آن مانند حرمتخون مسلمان است، و اگر كسى در راه آن كشته شود، شهيد مىباشد. (2)
ابوهريره مىگويد: من از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دوگونه تعاليم و دستورات دريافت كردهام. برخى را در ميان مردم منتشر كردم، ولى از نشر برخى ديگر خوددارى كردم. چه، اگر انجام مىدادم كشته مىشدم. (3)
كارنامه زندگى خلفاى اموى و عباسى سرشار از ظلم و ستم است. در آن روزگار، نه تنها شيعيان به علت اظهار عقيده مطرود و منزوى شدند، بلكه محدثان اهل سنت نيز در دوران مامون در مسئله "خلق قرآن" غالبا راه تقيه را در پيش گرفته و جز يك نفر همگى پس از صدور بخشنامه مامون درباره خلق قرآن، بر خلاف عقيده قلبى خويش موافقت نشان دادند، كه داستان آن در تاريخ آمده است. (4)
شرائط تقيه
بر اساس منطق شيعه،تقيه در شرايطى واجب، ولى در برخى شرايط نيز حرام است، و انسان در آن شرايط نبايد به بهانه اينكه جان و مال وى به خطر مىافتد تقيه كند. گروهى تصور مىكنند كه شيعه مطلقا تقيه را واجب مىداند، در حاليكه اين تصور غلط بوده و روش پيشوايان شيعه هرگز چنين نبوده است. زيرا آنان با در نظر گرفتن شرايط و رعايت مصالح و مفاسد، در هر زمان راهى خاص و مناسب را انتخاب مىكردند و لذا مىبينيم كه گاه تقيه نكرده و جان ومال خود را در راه اظهار عقيده فدا مىكردند.
اصولا پيشوايان معصوم شيعه غالبا به وسيله شمشير يا زهر جفاى دشمنان به شهادت رسيدهاند، در حاليكه يقينا اگر آنان به حاكمان عصر خويش چهره خوش و زبان شيرين نشان مىدادند، قدرتمندان حاكم چه بسا بزرگترين و عالىترين مقامات را نيز در اختيار آنان مىنهادند; ولى آنها خوب مىدانستند كه تقيه (فىالمثل در برابر يزيد) مايه نابودى دين و محو مذهب است.
در شرايط كنونى نيز براى رهبران دينى مسلمين دو نوع تكليف وجود دارد: در شرايطى راه تقيه را در پيش گيرند; و در شرايط ديگر، كه اساس دين در خطر است، جان به كف گرفته به استقبال مرگ روند.
تقيه در مورد شخصي است و در تعليم احکام تقيه روا نيست
در پايان يادآور مىشويم كه تقيه يك امر شخصى و مربوط به وضع فرد يا افراد ضعيف و ناتوان در برابر دشمن قهار است، كه اگر تقيه نكند هم جانشان در خطر است و هم بر قتل آنها اثرى مترتب نيست. ولى در تعليم و تبيين معارف واحكام دينى،تقيه موردى نخواهد داشت، مثلا دانشمندى كتابى را بر اساس تقيه بنويسيد و عقايد انحرافى و خلاف را، به عنوان عقايد شيعه، درجامعه منتشر سازد! روى همين امر است كه مىبينيم در طول تاريخ شيعه، هيچگاه كتابى در زمينه عقايد و احكام بر اساس تقيه نوشته نشده است، بلكه علماى شيعه در سختترين شرايط نيز عقيده حقه خويش را اظهار داشتهاند. البته ممكن است در ميان آنان پيرامون اصل يا مسئلهاى خاص اختلاف نظر وجود داشته باشد، ولى هرگز در طول تاريخ يك بار هم اتفاق نيفتاده كه دانشمندان شيعه رساله يا كتابى را - به بهانه تقيه - بر خلاف آرا و عقايد مسلم اين مذهب بنويسند، و به اصطلاح در بيرون چيزى بگويند و در خفا چيزى ديگر، و اگر كسى چنين روش داشته باشد از جرگه شيعه اماميه خارج است.
در اينجا، به كسانى كه فهم و هضم تقيه براى آنان سنگين بوده و تحت تاثير تبليغات سوء دشمنان تشيع قرار دارند، اكيدا توصيه مىكنيم كه يك دوره تاريخ شيعه را در عهد امويان و عباسيان، وحتى عثمانيها در تركيه و شامات، مطالعه كنند تا بدانند كه اين گروه براى دفاع از عقيده و پيروى از اهل بيت عليهم السلام چه بهاى گزافى را پرداختهاند، چه قربانيهايى داده، و چه مصايب تلخى را تحمل كردهاند، تا آنجا كه حتى از خانه و كاشانه خود به كوهها پناه بردهاند. شيعيان، با وجود رعايت تقيه، چنين وضعى داشتند، حال اگر اين اصل را رعايت نمىكردند چه وضعى پيش مىآمد؟! و براستى آيا در آن صورت اثرى از تشيع در جهان باقى مىماند؟!
اصولا بايد توجه داشت كه، اگر نكوهشى در تقيه هست در اصل متوجه مسببان آن است. كسانى مستوجب نكوهشند كه به جاى اجراى عدل و رافت اسلامى، سختترين و كشندهترين اختناقهاى سياسى و مذهبى را بر پيروان عترت نبوى عليهم السلام تحميل مىكردند، نه كسانى كه از روى ناچارى براى حفظ جان و مال و ناموس خويش به تقيه پناه مىبردند! و شگفت اينجاست كه برخى كسان، به جاى نكوهش مسببان تقيه يعنى ظالمان، تقيهكنندگان، يعنى مظلومان را نكوهش كرده و متهم به نفاق مىكنند! حال آنكه فاصله "نفاق" با "تقيه" از زمين تا آسمان است: منافق، كفر را در دل خويش پنهان كرده و در ظاهر ابراز ايمان مىكند، در حاليكه مسلمان در حال تقيه قلبى لبريز از ايمان دارد و صرفا به علت ترس از آزار طاقتفرساى ظالم، اظهار خلاف مىنمايد.
پىنوشتها:
1. تفسير طبرى:3/153; تفسير رازى:8/113; تفسير نسفى، در حاشيه تفسير خازن:1/271; روح المعانى:3/121; مجمع البيان:3/...و 1/430.
2. تفسير رازى:8/13.
3 محاسن التاويل:4/82.
4. تاريخ طبرى:7/195-206.
منشور عقايد اماميه صفحه 224