چطور میشه احساس هیچ بودن کرد ولی شاد بود؟
گفتیم وقتی که خدا رو بزرگ میبینیم پایه اخلاصمون سفت میشه. به خدا اعتماد میکنیم ترسمون از بین میره، آرامش پیدا میکنیم به وعده های خدا حسابی دلگرم میشیم و اونا رو جدی میگیریم. ناامیدی به طور کلی از بین میره، تعریفمون از عزّت عوض میشه و خودمون رو «هیچ» می شمریم؛ اما امروز میخوایم دربارۀ رابطۀ عشق و بزرگ دیدن خدا حرف بزنیم. عشق و عظمت رابطه مستقیمی با هم دارن؛ یعنی هرچی معشوق بزرگ تر باشه عشق عاشق شدید تر میشه. از این نکته تو بحث عشق به شدت غفلت شده. خیلیا فکر میکنن این زیبائیه که عامل اصلی شدت پیدا کردن عشقه در حالی که عظمت و بزرگی تو عاشقی بیش از زیبایی مؤثره زیبایی میتونه جرقه عشق رو بزنه؛ اما تداوم عشق با درک بزرگی معشوقه این از یه زاویه بود؛ اما از یه زاویهٔ دقیق تر باید گفت بزرگی جزئی از زیبایی واقعیه این جوری نیست که یه زیبایی داشته باشیم یه بزرگی؛ ولی به قدری درباره زیبایی، مادی و مجازی فکر میکنیم که اصلاً یه جورایی فکر میکنیم زیبایی با بزرگی سازگار نیست.
امروز این حقیقت رو اون طرفیا فهمیدن ولی ما ازش غافلیم که تو داستانا و افسانه های غربی خیلی از شخصیتای محبوبی خلق میشن زیبایی ندارن ولی عظمت دارن. حتی گاهی وقتا از زیبایی ظاهری این شخصیتا کم میکنن تا بتونن جلوه عظمت و بزرگیش رو زیاد کنن.
دینم همین طوری به آدم شناخت میده. میگه: تو خودت ذره هم نیستی ولی یکی هست (خدا) که خیلی بزرگه؛ بزرگتر از اونی که بتونی تعریفش کنی حالا آدمی که به هیچ بودن خودش باور داره بزرگی ای رو که تو وجود خودش نیست تو اون وجود بزرگ - یعنی خدا - پیدا میکنه و عاشقش میشه. از این زاویه خدای قهاری هم که جهنم داره، دوست داشتنی میشه چون جهنّم این خدا یه نشونه از عظمت و شکست ناپذیر بودنشه منتقم بودن خدا یه دلیل میشه برا بیشتر دوست داشتن خدا. روی همین حساب به اونایی که حساسن از این نوع صفتای خدا هیچ حرفی زده نشه و در واقع،یه خدای گزینشی رو میخوان به مردم معرفی کنن و میترسن که اگه جنبه قهاریت خدا رو توصیف کنن مردم از خدا زده بشن. باید گفت درسته که میزان معرفی جنبۀ محبتی خدا بر جنبه قهری خدا باید بچربه چون خود خدا خودش رو این طوری معرفی کرده؛ اما نباید اون جنبه قهری رو به طور کلی فراموش کرد. پس ،بنده هر چی بیشتر به هیچ بودن خودش و بزرگ بودن خدا پی میبرد بیشتر عاشق میشه.
امروز یکی از غریب ترین بحثا، موضوع عشقه؛ چون با این که خیلی ازش حرف زده میشه و خیلیا فکر میکنن که معنی عشق رو خوب فهمیدن امّا از حقیقت عشق بی خبرن. اگه کسی حقیقت عشق رو ،بفهمه، نمیتونه انکار کنه که عاشق واقعی ،دوست داره در نهایت ذلت در برابر معشوق باشه. این ذلت خیلی دوست داشتنیه . آدما دوست دارن ذلیل باشن . حتی تو عشقای دنیایی هم اگه کسی واقعاً عاشق ،باشه دوست داره پیش معشوقش ذلیل باشه. حالا هر چی معشوق عظمت بیشتری داشته باشه، عاشق، احساس ذلت بیشتری میکنه و این لذت عشق رو زیاد میکنه.
بعضی از این عاشقای دنیایی از این که حتی از معشوقشون کتک بخورن ، ناراحت نمیشن و حتی یه ذره از عشقشون کم نمیشه که هیچی زیادم میشه. دوست دارن که معشوقشون سرشون داد بکشه . اونا وقتی معشوق ، توبیخشون میکنه و احساس ذلّت و حقارت میکنن لذت میبرن. این لذت بردن ریشه تو حش عاشقانه داره و چیز بدی نیست قاعده عشق همینه تو عشقای دنیایی، معمولاً بزرگی معشوق یه اندازه محدودی داره و بین معشوقا هم فاصله زیادی نیست. اون وقت عاشق برا این که بتونه لذت ذلیل بودن در مقابل معشوق رو بچشه ،باید خودش رو کوچیک و کوچیک ترکنه و تا میتونه تو خیالش معشوق رو بزرگ و بزرگتر. این بزرگی تو عشقای دنیا، خیالیه. اما تو عشق بین بنده و خدا، نیاز نیست بنده خودش رو کوچیک کنه. بزرگی خدا رو که درک کنه خود به خود، خودش رو کوچیک میبینه و هیچ. وقتی این بزرگی رو فهمید پای اون ذلّت وسط میآد و بعدش «لامِ» ذلّت میره قبل از «ذال» و میشه لذت.
دقت کردید؟ تو خیلی از این عشقای دنیایی، عاشق باید خودش رو کوچیک کنه؛ اما تو عشق بنده و خدا، عاشق، خودش رو کوچیک میبینه؛ یعنی واقعیتش رو میبینه و میفهمه چه قدر کوچیکه و اصلاً هیچه. خیلی جالبه که امروزیا میخوان با حس بزرگ بودن به آدم لذت زندگی رو ،بچشونن در حالی که آدم طوری آفریده شده که با درک بزرگی خدا و بعدش احساس ذلّت در برابراون، لذت رو با تمام وجودش میچشه. درست صد و هشتاد درجه راه داره بر عکس طی میشه همون طوری که قبلاً گفتم، مقدار رشد من و شما تو دینداری و ایمان بستگی به مقدار رشد محبّتمون به خدا داره. وَالَّذِینَ آمَنوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ.(1)
آنها که ایمان دارند عشقشان به خدا، شدیدتراست.
رشد محبّتم نشونه هایی داره یکی از نشونه های خیلی ویژه ش همین احساس ذلت و لذت بردن از اونه. این احساس ذلّت گم شده امروز بشره . ما نتونستیم این احساس ذلّت رو تو مسیر حقیقی بندازیم. الآن تو همین مدرن بعضیا دنبال کسی میگردن که برده ش بشن از این که اون طرف پاش رو بذاره رو صورتشون و لهشون کنه، خوششون می آد. تو اینترنت و شبکه های اجتماعی درخواست میزنه که: «میخوام برده بشم پولدارم هست و داره آقایی میکنه؛ اما احساس ذلّتی که بهش نیاز داره ، تو زندگیش نیست. فکر میکنه اگه پیش یه آدم احساس ذلت بکنه، میتونه آروم بشه! وای که چه عالمیه و ما چه قدر فاصله داریم با این عالم! اهل بیت که راه رو درست نشون دادن پس چرا ما راه رو گم کردیم؟ مگه امام سجاد تو صحیفه سجادیه از خدا نخواسته که اون رو پیش خودش ذلیل کنه؟
وَذَلّلنی بَینَ یَدَیِکَ ، وَ أَعِزَّنِی عِندَ خَلْقِکَ، وَضَعنی إذا خَلَوتُ بِکَ، وَارفَعنی بَینَ عِبادِکَ .(2)
[خدایا!] مرا در پیشگاه خودت ،ذلیل و در نزد خلقت عزیز کن. در خلوتی که با تو دارم مرا بر زمین زن و در میان بندگانت سرافرازم کن.
هیچ وقت این قاعده رو فراموش نکنید وقتی معصوم دعا میکنه یعنی داره نیازای انسان رو دونه دونه فهرست میکنه. اگه معصوم میگه: «خدایا منو شاکر نعمتات قرار بده»، معناش اینه که ای انسان! اگه میخوای رشد کنی و به زندگی حقیقی برسی، نیازمند شکری.
وقتی امام معصوم به خدا میگه خدایا منو در برابر خودت ذلیل کن» معناش اینه که آدما نیاز دارن به این احساس ذلّت. پس چرا اگه احساس ذلت در برابر خدا نیاز واقعی آدمه، ما تا الآن احساسش نکردیم؟ جواب این سؤال یه کلمه ست غفلت غفلت و امان از غفلت ! حواس ما از خیلی نیازامون پرته اونم برا اینه که حواسمون جمعِ خیلی از چیزای بیخودی شده. ذهن و دلمون مشغول چیزائیه که ارزش ارزنم ندارن؛ ولی ما بهشون قدر و قیمت طلا دادیم.
حالا که از عشق شنیدید و فهمیدید که عاشق دوست داره ذلیل معشوقش باشه اینم بشنوید که عبادت اگه همراه عشق نباشه، فقط به اندازه ادای تکلیف خوبه؛ اما اون لذتی رو که می شنوید اولیای الهی از عبادت میبرن نداره. چه قدر این حدیث رسول خدا و خوردنیه که فرمودن:
بهترین ،مردم کسی است که عاشق عبادت باشد، آن را در آغوش بگیرد و از دل، دوستش داشته باشد، با بدن خویش آن را به جا آورد و خودش را برای آن فارغ کند که چنین کسی باکی ندارد که زندگی دنیا برایش چگونه می گذرد، با سختی یا به آسانی.(3)
تعبیرایی که تو این حدیث اومدن خیلی جالبن: یکی این که اومده بهترین مردم ، کسیه که عاشق عبادت باشه نفرموده بهترین مردم کسیه که اهل عبادت باشه یا کسی که عبادت میکنه بعدش اومده: «فَعانقها». کتاب لغت میگه معانقه اینه که دستت رو بندازی دور گردن طرف مقابلت و اون رو به خودت بچسبونی»(4) این نهایت علاقه بنده به عبادت رو میرسونه بعدشم با این که اوّل حدیث، از «عشق به عبادت استفاده شده بود بازم اومده: عبادت رو با قلبش داشته باشه (وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ).
وقتی بنده عبادتش رو عاشقانه انجام داد، دیگه نه سختیای دنیا می تونن اون رو از پا در بیارن و نه جذابیتای دنیا می تونن اون رو غافل کنن. این جا باید به این نکته تأکید کنم که مصداق «عبادت» تو آیات و احادیث فقط نماز و روزه نیست. نماز و روزه ، یه بخشی از عبادتن ما صبح تا شب هر کاری که میکنیم، هم میتونه عبادت و بندگی باشه هم میتونه خلاف بندگی خدا باشه. حتی همین نماز یا روزه میتونه عبادت باشه و میتونه خلاف رسم بندگی و عبادت باشه که قبلاً درباره ش حرف زدیم.
عبادت باید همراه با عشق باشه. حالا با توجه به رابطه عشق و ذلت - که ابتدای درس درباره ش حرف زدیم میگیم عبادت وقتی لذت داره که همراه با ذلت باشه.
درباره این که چرا ما طعم عبادت رو نمی چشیم حرفای زیادی زده شده؛ اما به این نکته خیلی باید توجه کرد که عبادت وقتی با احساس ذلت همراه نباشه، عبادت نیست که بخواد لذتی داشته باشه.
طرف که از طعم به غذایی مثل چلوکباب زیاد شنیده میره یه جایی یه غذای دیگه میخوره به اسم چلوکباب ولی بهش مزه نمیده و میخوره تو ذوقش. بعد می آد میگه: این که طعم خاصی نداشت که این قدر ازش تعریف میکردید. وقتی توضیح می ده که چی خورده بهش میگن اونی که خوردی اصلاً چلوکباب نبوده که بتونی درباره ش قضاوت کنی. راستش چون ما از این احساس ذلّت فاصله زیادی داریم، اصلاً معلوم نیست تا حالا چیزی به اسم «عبادت» تو زندگیمون انجام داده باشیم که بخوایم دربارهٔ طعمش قضاوت کنیم. عبادت حقیقی وقتی شکل میگیره که شما احساس کنید به حرف کسی دارید گوش میکنید که با سلولای بدنتون دوسش دارید. این حس محبّت که ،نباشه ،عبادت، حالت تحمیلی پیدا میکنه و لذتی نداره.البته داخل پرانتز گم که همین حالت تحمیلی اگه تحمل بشه، میتونه با در نظر گرفتن بعضی از نکاتی که إن شاء الله بعد میگیم انسان رو ببره به سمت همون عبادت عاشقانه؛
یعنی کسی نمیتونه بگه حالا که من از عبادتم لذت نمیبرم و به زور انجامش میدم دیگه نباید انجامش بدم. با پاک کردن صورت مسئله که چیزی حل نمیشه. ما نوع آفرینشمون طوریه که نیاز به عبادت داریم و بدون عبادت احساس آرامش نمیکنیم؛ ولی باید هر چی میتونیم عبادتمون رو به عبادت حقیقی نزدیک کنیم، تا بتونیم بیشترین بهره رو ازش ببریم. این جا پرانتز رو ببندیم و برگردیم به بحثمون
عبادت وقتی همراه با عشق باشه حتماً همراه با ذلّتم هست؛ چون گفتیم تو رابطه عاشق و معشوق ، احساس ذلّت هست . اگه احساس ذلّت نباشه، رابطه عاشقانه نیست. حالا اگه بخواید این احساس ذلّت رو همیشه با خودتون داشته باشید باید محبوبتون رو بزرگ ،ببینید و گرنه اگه این احساس ذلّت ،بیاد، خیلی زودم میره.
بذارید یه مثال بزنم یه موقع شما خودتون رو از کسی بالاتر میبینید و اون بهتون دستور میده که فلان کار رو انجام بده و شما میگید چشم و انجام میدید. یه موقع کسی که شما خودتون رو با اون مساوی میبینید، این دستور رو میده و شما بهش میگید چشم گاهی هم کسی که به شما دستور میده کمی بالاتر از شماست. تو این سه حالت حتماً حستون با هم فرق داره. تو حالت اوّل اصلاً بدتون میآد و شاید فقط برا ظاهرسازی بگید چشم تو حالت دومم باز بدتون میآد؛ اما کمتر از حالت اوّل. تو حالت سوم شاید بدتون نیاد اما زیادم خوشتون نمیاد. حالا فرض کنید امام زمان شما رو صدا بزنن و بگن: فلان کار رو انجام بده اون موقع چه حسی دارید؟ چه قدر از اون کار لذت میبرید؟ حتی اگه کاری که ایشون دستورش رو به شما دادن کار کوچیکی باشه بازم احساس میکنید دارید روی ابرا راه میرید. کافیه تصور کنید حضرت به شما بگن برو یه لیوان آب بیار چه قدر احساس شعف میکنید؟ چه قدر احساس وجود میکنید؟ چرا؟ چون عظمت امام زمان برا ی شما معلومه.
دستورشونم براتون شیرینه نمی دونم رابطه درک عظمت خدا و فهم ذلت خویش و تأثیرش تو لذت عبادت رو تونستم تو این مثال براتون بگم یا نه. وقتی آدم عظمت خدا رو درک کرد، در برابرش احساس ذلّت میکنه و وقتی این احساس ذلت اومد، دوست داره که بهش دستور داده بشه. این یه درجه بالاتر از وقتیه که دوست داره دستوری که داده شده رو انجام بده اصلاً منتظره که خدا بهش دستور بده و اون انجام بده.