عاشورا، اصلاح و احياء
درايام سوگواري سالار شهيدان، سلسله جلساتي دربارة ابعاد گوناگون نهضت حسيني با همكاري كانون در شهرستان كاشان برگزار گرديد. عاشورا، احيا و اصلاح گزيده اي از سخنراني حجت الاسلام دكتر رودگر است كه در جمع دانشجويان و جوانان كاشان ايراد شده است.
از منظرهاي متفاوتي مي توان به تحليل و بررسي واقعه عاشورا پرداخت و علل و عواملي را كه موجب وقوع اين قيام شدند بررسي كرد. آنچه ترديدي در آن وجود ندارد اين است كه اين قيام و علل بوجود آورنده آن محدود به همان زمان شروع حركت ظاهري امام حسين (ع) از مدينه به مكه و سپس به كربلا نبوده است. به عبارتي اين قيام، قيامي نبود كه در همان ماه محرم يا روز عاشورا شكل گرفته باشد بلكه اين قيامي بود ممتد و يكپارچه نه منقطع از گذشته و نه بي ارتباط با آينده و در واقع اين قيام حلقه ارتباطي بين گذشته و آينده تاريخ اسلام بود.
همواره دغدغه اي در اذهان ما وجود دارد كه آيا به درك صحيحي از اين واقعه و پيامدهاي سياسي و اجتماعي آن دست يافته ايم يا خير؟ آيا ما تاكنون انديشيده ايم كه چطور از سال 11 هجرت تا سال 61 و فقط به مدت 50 سال اين دگرگوني عجيب در امت اسلام بوجود آمد؟ چگونه شد كه جامعه از لحاظ فرهنگي و فكري استحاله شد؟ يعني هويت اسلامي و حقيقت اسلامي خود را از دست داد و جوهرش يك جوهر ديگر شد و از اسلام فقط اسمي بدون رسم باقي ماند. علي (ع) در خطبه 110 نهج البلاغه در فراز دهم مي فرمايند:
اي مردم زماني فرا خواهد رسيد كه همانطور كه ظرف آب را وارونه مي كنند اسلام وارونه مي شود و همانگونه كه آب از درون ظرف بيرون خواهد ريخت، محتواي اسلام را تهي خواهند كرد. محتواي اسلام، معارف اصيل و آموزه هاي آنرا مي گيرند و از اسلام جز پوسته اي باقي نمي گذارند و اين ظرف خالي را به دست مردم مي دهند. يعني اسلام را به اسلام توخالي و يا به عبارتي اسلام "اموي" تبديل مي كنند.
اسلامي كه به جاي آنكه ماهيت نبوي و علوي داشته باشد، ماهيت اموي و صوفيانه به خود خواهد گرفت. اينجاست كه معناي استحاله مشخص مي شود. به شهادت تاريخ در آن زمان هنوز كساني بودند كه پيامبر را درك كرده بودند و برخي از صحابه و تابعين هنوز در قيد حيات بودند. ولي چه شد و چه اتفاقي افتاد كه همه چيز تغيير يافت؟ چه شد كه دشمنان امام حسين(ع)، قربت الي الله مي جنگيدند؟ البته در اين جا نبايد موضوع خلط شود. امثال عمر سعد مي دانستند كه چه مي كنند و با كه مي جنگند ولي افرادي هم بودند كه واقعاً تصور مي كردند براي خدا و دين خدا مي جنگند. تاريخ ثبت كرده است كه بعد از آن فاجعه به شكرانه مهجور كردن امام حسين (ع) مسجد مي ساختند زيرا به نظر خود كسي را كه مانع خلافت بوده است از سر راه برداشته بودند.
لزوم تغيير نگرش به واقعه عاشورا
ما نمي توانيم و نبايد همان درك معمولي و سنتي را از واقعه عاشورا در اذهان خود حفظ نمائيم، بلكه بايد نگرش خودمان را نسبت به اين واقعه تغيير دهيم. مي توان گفت كه اراده خداوند بر اين قرار گرفت كه امام حسين (ع) شهيد شود و حسين (ع) هم با علم غيب مي دانست كه بايد به داد اسلام برسد و قيامي را انجام دهد ولي اين يك درك معمولي و سطحي از اين حادثه عظيم بدون در نظر گرفتن علل اجتماعي و تاريخي اين مساله است.
اين موضوع يك پديده معمولي نيست كه به راحتي بتوان از كنار آن عبور كرد. اين موضوع علتي دارد كه ما بايد آنرا جستجو كنيم زيرا تاريخ تكرار پذير و تجربه شونده است و اين حادثة تلخ همان گونه كه عده اي شمشير به دست گرفتند و در مقابل امام معصوم ايستادند و خون عزيزترين و مقدس ترين چهره اسلامي آنروز را ريختند، ممكن است تكرار شود.
تحولاتي كه در ساليان پيش از واقعة عاشورا در جامعة اسلامي رخ داد منجر به پيدايش شجره خبيثه اي شد كه آرام آرام رشد كرد و آبياري شد و ميوه تلخ و مسمومي برآورد كه همان شهادت امام حسين (ع) و يارانش در كربلا بود. حال بايد ديد كه آن شجره خبيثه چه بود و چگونه رشد و نمو پيدا كرد؟ چه كساني آنرا آبياري كردند؟ و اصولاً چگونه جامعه اسلامي مستعد رشد اين شجره خبيثه كه 50 سال به طول انجاميده شد؟
"مهيار دهلوي" كه شاعري تيز بين است در يكي از اشعارش خطاب به امام حسين (ع) مي گويد: اي حسين تو را شمر بن ذي الجوشن نكشت، تو را عمر بن سعد نكشت، تو را عبيدالله بن زياد نكشت، تو را يزيد بن معاويه نكشت، تو را در سقيفه بني ساعده كشتند.
اين شاعر تيز بين مي گويد كه شمر و يزيد و … همگي معلول يك جريان هستند. همه اينها معلول همان جريان تبديل امامت به خلافت هستند و به دنبال آن خلافت به سلطنت و وراثت. به اعتقاد وي نطفه مبارزه با حسين (ع) در آن زمان و آن مكان بسته شد. يكي از نويسندگان لبناني تحليل زيبايي از فرموده پيامبر اكرم (ص) دارند كه فرمود: حسين مني و انا من حسين. حسين از من است و من از حسينم. قسمت اول جمله كه واضح است، زيرا حسين (ع) از خون پيامبر است، اما اينكه مي فرمايد و من از حسينم يعني چه؟ اين نويسنده مي گويد: يعني مكتب من، دين و فرهنگ و منطق من بدست حسين (ع) احيا مي شود و بدعتها و فسادها با خون حسين پاك مي شوند.
پرونده قيام امام حسين (ع) نه در روز عاشورا باز شد و نه در آن روز بسته شد. بلكه اين پرونده در سقيفه باز شد و تا ابد نيز جاودان خواهد ماند.
تعبير قرآني علامه طباطبايي
ماندن در سطح نگرش معمولي حادثه عاشورا تنها يك رابطه عاطفي با اين قيام ايجاد مي نمايد. تنها اشكي ريخته مي شود تا ثوابي برده شود. به اعتقاد من بايد سال به سال و محرم به محرم بر درك ما از واقعه عاشورا افزوده شود. علامه طباطبائي (ره)در جلد هفتم تفسير الميزان ذيل آيه 7 سوره آل عمران مي فرمايد: اين كتابي كه به سوي تو آمده است آيات محكم و متشابه دارد و آيات متشابه بايد به آيات محكم تأويل شوند و تاويل كنندگان راسخان در علم هستند.
محكم و متشابه چيست؟ و راسخان در علم چه كساني هستند؟ تأويل يعني چه؟ مرحوم علامه در آنجا 15 نظر مختلف را ذكر نموده اند و همه 15 نظر را نقد فرموده اند. خود علامه در اين مورد، هم در "تفسير الميزان" و هم در كتاب "قرآن در اسلام" نظر خود را مطرح فرموده اند و بيان كرده اند كه كل قرآن، تاويل بردار است و متشابه در اينجا به معناي مبهم بودن و غلط انداز بودن است.
عموماً بعضي از آيات در قرآن به اين صورت هستند. يعني ساختار اين آيات به گونه اي است كه اگر انسان به راسخان در علم رجوع نكند نمي فهمد و دچار انحراف مي شود. در بحثي هم كه در ذيل آيه 23 سوره "زمر" دارد باز متشابه را معني مي كند كه بر خلاف معناي اول از اين دو نتيجه گرفته مي شود كه آيات، لايه ها و معناهاي مختلفي دارند و داراي درجات گوناگوني هستند كه هر كس بسته به مرتبه وجودي خودش و استعدادش مي تواند از قرآن بهره ببرد. به تعبير امام صادق (ع) هيچ كس از كنار سفره قرآن بي بهره كنار نمي رود و به مقدار ظرفيت خودش از آن بهره مي برد. امير المومنين علي (ع) در حكمت 147 نهج البلاغه به كميل مي فرمايد: "دلهاي انسانها مثل ظرف ها مي مانند، همانطور كه ظرف ها كوچك و بزرگ دارند دلهاي آدميان نيز كوچك و بزرگ دارند".
استاد شهيد مطهر? در مجموعه آثار، جلد 17، صفحه 188 مي فرمايد:
من از اين تعبير علامه در قيام امام حسين (ع) استفاده مي كنم. قيام امام حسين (ع) و نهضت او متشابه از دو معناست و حقيقتاً در بعضي جاها نكاتي در اين واقعه براي انسان مبهم است. مثلاً گفته مي شود آيا امام حسين (ع) مي دانست كه به شهادت مي رسد يا خير؟ بنابراين بايد پرسيد اين مسأله متشابه بايد با چه محكمي تفسير شود؟ بايد محكمات آنرا يافت. در اينجا محكمات اين واقعه همان بيانات و نامه ها و خطبه ها و سخنان آن حضرتند.
نهضت عاشورا نيز چند لايه است و هر كس به اندازه درك خود از اين قيام برداشت مي كند. هر چه بيشتر مطالعه و تحقيق كنيم و بر ميزان معرفتمان بيافزاييم، محبت و عشق ما به حسين (ع) هم بيشتر خواهد شد. به قول استاد جوادي آملي، با عقل و درك براي حسين (ع) گريستن بسيار والاتر از گريستن عاطفي است و والاتر از آن گريه شهودي است كه اين ديد مكاشفه اي، مقدماتي لازم دارد. لازمه آن اين است كه انسان از كثرت و طبيعت فاصله بگيرد تا نزديكي و تقرب او به عالم بالا و وحدت بيشتر شود. و هر چه اين تقرب بيشتر باشد معرفت ها و مكاشفه ها بيشتر خواهد بود.
منشاء اين معرفت ها، محبت و علاقه به حسين بن علي (ع) است و هر چه انسان اين پيوند بين خودش و حسين (ع) را بيشتر نمايد، بركات و ثمرات بيشتري نصيب او خواهد شد.
اگر ما بخواهيم اين 50 سال را جز به جز مورد بررسي قرار دهيم و سپس نتيجه كلي بگيريم به فرصت بسيار طولاني نياز خواهد بود، اما مي توان از طريق سخنان خود سيد الشهدا(ع) به تحليلي براي پاسخ به اين پرسش دست يافت. به عنوان مثال از وصيت نامه امام حسين (ع) به برادرش محمد حنفيه مي توان به مطالبي رسيد. مثلاً مي توان دريافت كه در آن روزگار، فضا آن قدر آلوده و مسموم بوده است كه امام حسين (ع) ابتدا به بعد سلبي قيام خود مي پردازند و مي فرمايند كه اگر من اين قيام را انجام مي دهم و اين نهضت را بوجود مي آورم نه براي قدرت طلبي و نه براي ايجاد فتنه و آشوب در متن جامعه و نه براي بهم ريختن سازمان و ساختار جامعه اسلامي و نه براي دستيابي به متاع دنيا و ارضاء خواهشهاي نفساني است. آنگاه حضرت به بعد اثباتي نهضت خود مي پردازند و مي فرمايند كه همانا من اين جهاد و قيام را شروع كردم و هدف من از آن اصلاح امت جدم رسول خدا (ص) است. نكته اي كه در اينجا وجود دارد آن است كه ايشان نمي فرمايند من مي خواهم همه جامعه يا همه مردم را اصلاح نمايم بلكه صرفاً به امت جد بزرگوارش اشاره مي فرمايد. امتي كه بدعتها، انحرف ها و انحطاط هاي اخلاقي دامنگير آن شده بود. دشمن با تهاجم فكري و فرهنگي جامعه اي بوجود آورده بود كه با اهداف رسول خدا فاصله بسياري داشت. آري توطئه اي كه نطفه آن از سقيفه بني ساعده شكل گرفته بود به وقوع پيوسته بود. اين ماجراي سقيفه نيز داراي سير تاريخي مربوط به خود است و اين گونه نيست كه بطور ناگهاني و بلافاصله بعد از رحلت رسول خدا شكل گرفته باشد. برخي بر اين باورند كه هسته اوليه منافقان ديني در ماجراي صلح حديبيه شكل گرفت كه با مرور زمان بر تعدادشان افزوده شد و داستان سقيفه محصول همين هسته است.
از سال هشتم هجري به بعد، اسلام برخي از مردم، اسلام نقابدارانه و اسلام رياكارانه بود. آنان اسلام آوردند چرا كه مي ديدند قدرت در دست پيامبر است و البته تا مي توانستند ايستادگي هم كردند و با مسلمان جنگيدند اما بعد تسليم شدند. از اين نمونه ابوسفيان را مي توان نام برد.
به هرحال اين گروه وارد جامعة مسلمانان شدند، و هرگاه كه فرصت مي يافتند ضربات خود را بر پيكر اسلام حقيقي وارد مي كردند.
ماجراي جالبي در كتاب "فرهنگ جامع سخنان حسين بن علي (ع)" وجود دارد به اين شرح كه جعيده كه يكي از زنان قبيله كلاب بود به خدمت امام حسين (ع) آمد و شروع به گفتگو كرد يعني به خدمت امام آمد و امام به او اجازه دادند كه شروع به صحبت كند. اين نشان مي دهد كه اين زن حتماً از لحاظ فكري و مرتبه عقلي در حد قابل قبولي بوده است كه امام به ايشان اجازه گفتگو داده اند. امام حسين (ع) از اين زن دو سوال پرسيدند كه اين دو سوال از اهميت بالايي برخوردارند و امروز هم براي جامعه ما مطرحند. امام در اولين سوال فرمودند كه جوانان در چه وضعيتي هستند، آن زن جواب داد كه همه سرگرم بازي و گرفتار هواي نفس خود هستند و نسبت به مسائل روز بي تفاوت و منفعلند. امام در سوال دوم فرمودند كه موالي يعني سرشناسان سياسي چه مي كنند؟ يا به عبارتي حاكمان چه مي كنند؟ آن زن هم بازيركي به اين سوال جواب داد و گفت موالي به دنبال ثروت اندوزي و دنيا طلبي و تجملگرايي اند، به طوريكه اين فزون خواهي ها آنها را سخت بيمار كرده است. امام هنگامي كه جواب را شنيدند فرمودند" انا لله و انا اليه راجعون" و كاملاً واضح است كه منظور امام از استرجاع چيست.
كتاب ديگري كه نكات مثبت زيادي در بر دارد كتابي است به نام "خاطره سقوط اندلس" كه نوشته "احمد راغب" نويسنده عرب است. در قسمتي از اين كتاب نوشته شده است كه حكومت اسلامي اندلس (اسپانيا) كه قدمتي 800 ساله داشته بوسيله دو عامل سقوط كرد:
الف) فساد اخلاقي در ميان جوانان جامعه
ب) فساد سياسي و اقتصادي در ميان حاكمان جامعه
جوانان يك جامعه، بدنه جامعه و حاكمان جامعه همانند راس جامعه هستند و فساد اين دو يعني نابودي كل جامعه. مرحوم استاد شهيد مطهري در جلد ششم كتاب مقدمه بر جهان بيني اسلامي مي فرمايد كه از انذار آميزترين آيه هايي كه در قرآن وجود دارد اين آيه سوره بني اسرائيل است كه مي فرمايد تا زماني كه تلاش مي كنيد عبادت مي كنيد و صفا و اخوت در بين شماست رحمت من هم شامل شما مي گردد و بركات من نيز بر شما نازل مي گردد ولي اگر برگرديد من هم بر مي گردم.
بايد گفت اين امويان بودند كه جامعه رسول الله را به اين وضع كشاندند و بين نسلها شكاف ايجاد نموده و فرهنگ مردم را استحاله كردند.
افراد لشكر عمر سعد همه از كوفه آمده بودند. مي دانيد كوفه كجاست؟ كوفه مركز خلافت امير المومنين علي (ع) بود. اينهاهمه نكات پيچيده و قابل تأملي هستند.
دشمن چگونه اين سربازان را در اختيار خود گرفت؟ چگونه همه چيز را براي خود مصادره كرد؟ در حالي كه دائماً از اسلام و قرآن هم حرف زده مي شد؟ جواب اين، همان سخن پيامبر (ص) است كه فرمود از قرآن جز اسمي باقي نخواهد ماند. امام در ادامه گفتگو با آن زن مردم را به چهار گروه تقسيم مي فرمايند: گروه اول كساني بودند كه خوب مي انديشدند اما اسلام را نمي شناختند. گروه دوم كساني بودند كه اسلام را مي شناختند و درك خوبي از قرآن داشتند ولي مخاطب شناس نبودند و نمي توانستند با جامعه ارتباط برقرار كنند. گروه سوم كساني بودند كه نه بنيان خوبي داشتند و نه دين و قرآن را خوب مي شناختند. گروه چهارم هم كساني بودند كه فقط خوب حرف مي زدند. اين چندگانگي باعث بروز اغتشاش فرهنگي و سياسي در جامعه شد و عواملي نيز اين چندگانگي را در جامعه بيشتر و شديدتر نمود. بديهي است كه اگر طبقه روشنفكر جامعه و كساني كه عالمان جامعه به شمار مي روند و مي توانند جامعه را اصلاح كنند سهل انگاري نمايند، گرفتاريهاي اساسي در جامعه پديد خواهد آمد. در آنروز هم همين جريان وجود داشت. عده اي مي گفتند كه بگذاريد مردم هر مسيري را كه مي خواهند بروند و ما اگر آنها را به راهي ديگر دعوت نماييم جايگاه خود را از دست خواهيم داد و مردم با ما ضديت پيدا خواهند كرد. اينها همان تفكراتي است كه كارها را پيچيده تر مي نمايد. ولي انسان بايد مسئوليتهاي خود را بشناسد و به وظايف خود عمل كند اگر در زماني كه جريان سقيفه بوجود آمد مردم درست عمل مي كردند و وظيفه خود را مي شناختند و در جامعه تلاش فرهنگي مي كردند و نسل به نسل اسلام حقيقي را انتقال مي دادند اين مشكلات بوجود نمي آمد. زماني كه به امير المومنين علي (ع) و به فاطمه (س) ظلم شد متاسفانه مردم فقط تماشاچي بودند و خيلي ها هم كه حقيقت را دريافته بودند و حقانيت علي (ع) را مي دانستند، آنها هم تماشاچي بودند.
اگر مردم جامعه اي اينگونه غير فعال و نسبت به مسائل بي اهميت شوند جرياناتي مانند واقعه عاشورا بوجود مي آيد.
عناصر قيام امام حسين (ع)
در جريان قيام امام حسين (ع) مي توان ديد كه قيام حضرت سه عنصر دارد:
الف) عنصر تهاجمي
ب)عنصر تعاوني
ج) عنصر تدافعي.
عنصر تدافعي آنجا بود كه به رغم درخواست ديگران ايشان با يزيد بيعت نفرمودند و عنصر تعاوني در آنجا تجلي يافت كه مردم كوفه به ايشان نامه دادند كه ما از شما حمايت خواهيم نمود!! و عنصر تهاجمي كه به قول استاد شهيد مطهري عنصر اصلي قيام امام حسين بن علي بود، در حركت امام از مكه بروز پيدا كرد. اينگونه نبود كه امام صرفاً با دعوت مردم حركت نمايد بلكه امام حركت كردند و نامه نيز بعداً به ايشان رسيد.
امام حسين(ع) در وصيت خود از اصلاح و احيا سخن به ميان آورده اند. اصلاح بدعتها و سنتهاي غلطي كه وارد دين جدش كرده اند و احياء سنتهاي اصلي دين و نهايتاً احياي دين واقعي جدش رسول خدا. آنقدر بدعت چهره جامعه را كدر و فضا را مسموم كرده بود كه عمر سعد در هنگام سربازگيري مي گفت: اي سربازان خدا، اي سربازان خدا سوار شويد و به جنگ برويد. آنها هم كه مردمي بدون انديشه و درك بودند، باورشان شد كه واقعاً سربازان خدا هستند. روحشان تسخير و فكرشان منحرف شد و ديگر در اختيار خودشان نبودند و چيزي از آنها باقي نماند.
جامعه ما و درسهاي عاشورا
ما با چند سخنراني پراكنده و چند همايش و مقاله نمي توانيم خيلي سريع از كارهايمان نتيجه بگيريم. اكنون نيز دشمن تدريجي فعاليت مي كند و كار موثر هم اينگونه به نتيجه مي رسد. آنها در كارشان استقامت دارند ولي متاسفانه ما سرمايه گذاري كلان نمي كنيم، آينده نگر نيستيم و برنامه هاي دراز مدت نداريم. در جامعه خيلي ها مي توانستند كارهاي فكري بكنند و كارهاي فرهنگي را سر و سامان بدهند كه نكردند و نمي كنند، خيلي از شاعران و فيلم سازان و پژوهشگران و … .
بيشتر كارهاي فرهنگي كه در جامعه ما عرضه مي شوند معيوب اند و بيماري ها و انحرافات فكري را گسترش مي دهند. اينكه مقام معظم رهبري اينقدر به كارهاي فرهنگي اهميت مي دهند و مي فرمايند كه كارهاي فرهنگي ما بايد كاملاً حساب شده باشند همه اش به دليل اهميت فوق العاده زياد اين موضوع است.هنگامي كه حضرت امام (ره) مي فرمودند كه كتابهايي كه چاپ مي شود بايد صد در صد اسلامي باشند و كساني كه داراي انديشه هاي جديد و نو هستند بيايند و انديشه هاي خود را در ميان عالمان و صاحبنظران مطرح نمايند، دليلش همين است كه اگر ناگهان اين افكار نامرتب و اصلاح نشده را در ميان مردم كوچه و بازار مطرح نمايند جامعه را دچار سردرگمي و حيرت مي نمايند.
اينك بر ماست كه مسئوليتهاي خود را بهتر بشناسيم و انجام دهيم و جواناني زيرك و دانا پرورش دهيم كه از دشمن تاثير پذير نباشند. دوران ما، دوران جهاد اكبر است و در جهاد اكبر كشتگان بسيارند. در جهاد اكبر مثل جهاد اصغر انسان دشمن خود را نمي بيند. به قول استاد شهيد مطهري انحراف فكري كه يكي از ميادين مبارزه در جهاد اكبر است مانند بيماري وبا يا طاعون است كه اگر در آبي وجود داشته باشد كسي متوجه آن بيماري نمي شود ولي آن بيماري در حال تكثير است و تنها كسي كه اين بيماري را مي شناسد كه متخصص اين كار باشد.
مقام معظم رهبري در فرمايشات ايشان به عبرت گيري از درسهاي عاشورا دائماً اشاره فرموده و بحث عوام و خواص را مطرح مي فرمايند. فرمايشاتشان نه تنها به ما بلكه به تمام مسلمانان جهان تذكر مي دهند و بر ماست كه اين هشدارها را جدي بگيريم و روح معنويت را در خود احيا كنيم و به دنبال مطالعات عميق و جدي برويم تا بعدها احساس خسران نكنيم.
از منظرهاي متفاوتي مي توان به تحليل و بررسي واقعه عاشورا پرداخت و علل و عواملي را كه موجب وقوع اين قيام شدند بررسي كرد. آنچه ترديدي در آن وجود ندارد اين است كه اين قيام و علل بوجود آورنده آن محدود به همان زمان شروع حركت ظاهري امام حسين (ع) از مدينه به مكه و سپس به كربلا نبوده است. به عبارتي اين قيام، قيامي نبود كه در همان ماه محرم يا روز عاشورا شكل گرفته باشد بلكه اين قيامي بود ممتد و يكپارچه نه منقطع از گذشته و نه بي ارتباط با آينده و در واقع اين قيام حلقه ارتباطي بين گذشته و آينده تاريخ اسلام بود.
همواره دغدغه اي در اذهان ما وجود دارد كه آيا به درك صحيحي از اين واقعه و پيامدهاي سياسي و اجتماعي آن دست يافته ايم يا خير؟ آيا ما تاكنون انديشيده ايم كه چطور از سال 11 هجرت تا سال 61 و فقط به مدت 50 سال اين دگرگوني عجيب در امت اسلام بوجود آمد؟ چگونه شد كه جامعه از لحاظ فرهنگي و فكري استحاله شد؟ يعني هويت اسلامي و حقيقت اسلامي خود را از دست داد و جوهرش يك جوهر ديگر شد و از اسلام فقط اسمي بدون رسم باقي ماند. علي (ع) در خطبه 110 نهج البلاغه در فراز دهم مي فرمايند:
اي مردم زماني فرا خواهد رسيد كه همانطور كه ظرف آب را وارونه مي كنند اسلام وارونه مي شود و همانگونه كه آب از درون ظرف بيرون خواهد ريخت، محتواي اسلام را تهي خواهند كرد. محتواي اسلام، معارف اصيل و آموزه هاي آنرا مي گيرند و از اسلام جز پوسته اي باقي نمي گذارند و اين ظرف خالي را به دست مردم مي دهند. يعني اسلام را به اسلام توخالي و يا به عبارتي اسلام "اموي" تبديل مي كنند.
اسلامي كه به جاي آنكه ماهيت نبوي و علوي داشته باشد، ماهيت اموي و صوفيانه به خود خواهد گرفت. اينجاست كه معناي استحاله مشخص مي شود. به شهادت تاريخ در آن زمان هنوز كساني بودند كه پيامبر را درك كرده بودند و برخي از صحابه و تابعين هنوز در قيد حيات بودند. ولي چه شد و چه اتفاقي افتاد كه همه چيز تغيير يافت؟ چه شد كه دشمنان امام حسين(ع)، قربت الي الله مي جنگيدند؟ البته در اين جا نبايد موضوع خلط شود. امثال عمر سعد مي دانستند كه چه مي كنند و با كه مي جنگند ولي افرادي هم بودند كه واقعاً تصور مي كردند براي خدا و دين خدا مي جنگند. تاريخ ثبت كرده است كه بعد از آن فاجعه به شكرانه مهجور كردن امام حسين (ع) مسجد مي ساختند زيرا به نظر خود كسي را كه مانع خلافت بوده است از سر راه برداشته بودند.
لزوم تغيير نگرش به واقعه عاشورا
ما نمي توانيم و نبايد همان درك معمولي و سنتي را از واقعه عاشورا در اذهان خود حفظ نمائيم، بلكه بايد نگرش خودمان را نسبت به اين واقعه تغيير دهيم. مي توان گفت كه اراده خداوند بر اين قرار گرفت كه امام حسين (ع) شهيد شود و حسين (ع) هم با علم غيب مي دانست كه بايد به داد اسلام برسد و قيامي را انجام دهد ولي اين يك درك معمولي و سطحي از اين حادثه عظيم بدون در نظر گرفتن علل اجتماعي و تاريخي اين مساله است.
اين موضوع يك پديده معمولي نيست كه به راحتي بتوان از كنار آن عبور كرد. اين موضوع علتي دارد كه ما بايد آنرا جستجو كنيم زيرا تاريخ تكرار پذير و تجربه شونده است و اين حادثة تلخ همان گونه كه عده اي شمشير به دست گرفتند و در مقابل امام معصوم ايستادند و خون عزيزترين و مقدس ترين چهره اسلامي آنروز را ريختند، ممكن است تكرار شود.
تحولاتي كه در ساليان پيش از واقعة عاشورا در جامعة اسلامي رخ داد منجر به پيدايش شجره خبيثه اي شد كه آرام آرام رشد كرد و آبياري شد و ميوه تلخ و مسمومي برآورد كه همان شهادت امام حسين (ع) و يارانش در كربلا بود. حال بايد ديد كه آن شجره خبيثه چه بود و چگونه رشد و نمو پيدا كرد؟ چه كساني آنرا آبياري كردند؟ و اصولاً چگونه جامعه اسلامي مستعد رشد اين شجره خبيثه كه 50 سال به طول انجاميده شد؟
"مهيار دهلوي" كه شاعري تيز بين است در يكي از اشعارش خطاب به امام حسين (ع) مي گويد: اي حسين تو را شمر بن ذي الجوشن نكشت، تو را عمر بن سعد نكشت، تو را عبيدالله بن زياد نكشت، تو را يزيد بن معاويه نكشت، تو را در سقيفه بني ساعده كشتند.
اين شاعر تيز بين مي گويد كه شمر و يزيد و … همگي معلول يك جريان هستند. همه اينها معلول همان جريان تبديل امامت به خلافت هستند و به دنبال آن خلافت به سلطنت و وراثت. به اعتقاد وي نطفه مبارزه با حسين (ع) در آن زمان و آن مكان بسته شد. يكي از نويسندگان لبناني تحليل زيبايي از فرموده پيامبر اكرم (ص) دارند كه فرمود: حسين مني و انا من حسين. حسين از من است و من از حسينم. قسمت اول جمله كه واضح است، زيرا حسين (ع) از خون پيامبر است، اما اينكه مي فرمايد و من از حسينم يعني چه؟ اين نويسنده مي گويد: يعني مكتب من، دين و فرهنگ و منطق من بدست حسين (ع) احيا مي شود و بدعتها و فسادها با خون حسين پاك مي شوند.
پرونده قيام امام حسين (ع) نه در روز عاشورا باز شد و نه در آن روز بسته شد. بلكه اين پرونده در سقيفه باز شد و تا ابد نيز جاودان خواهد ماند.
تعبير قرآني علامه طباطبايي
ماندن در سطح نگرش معمولي حادثه عاشورا تنها يك رابطه عاطفي با اين قيام ايجاد مي نمايد. تنها اشكي ريخته مي شود تا ثوابي برده شود. به اعتقاد من بايد سال به سال و محرم به محرم بر درك ما از واقعه عاشورا افزوده شود. علامه طباطبائي (ره)در جلد هفتم تفسير الميزان ذيل آيه 7 سوره آل عمران مي فرمايد: اين كتابي كه به سوي تو آمده است آيات محكم و متشابه دارد و آيات متشابه بايد به آيات محكم تأويل شوند و تاويل كنندگان راسخان در علم هستند.
محكم و متشابه چيست؟ و راسخان در علم چه كساني هستند؟ تأويل يعني چه؟ مرحوم علامه در آنجا 15 نظر مختلف را ذكر نموده اند و همه 15 نظر را نقد فرموده اند. خود علامه در اين مورد، هم در "تفسير الميزان" و هم در كتاب "قرآن در اسلام" نظر خود را مطرح فرموده اند و بيان كرده اند كه كل قرآن، تاويل بردار است و متشابه در اينجا به معناي مبهم بودن و غلط انداز بودن است.
عموماً بعضي از آيات در قرآن به اين صورت هستند. يعني ساختار اين آيات به گونه اي است كه اگر انسان به راسخان در علم رجوع نكند نمي فهمد و دچار انحراف مي شود. در بحثي هم كه در ذيل آيه 23 سوره "زمر" دارد باز متشابه را معني مي كند كه بر خلاف معناي اول از اين دو نتيجه گرفته مي شود كه آيات، لايه ها و معناهاي مختلفي دارند و داراي درجات گوناگوني هستند كه هر كس بسته به مرتبه وجودي خودش و استعدادش مي تواند از قرآن بهره ببرد. به تعبير امام صادق (ع) هيچ كس از كنار سفره قرآن بي بهره كنار نمي رود و به مقدار ظرفيت خودش از آن بهره مي برد. امير المومنين علي (ع) در حكمت 147 نهج البلاغه به كميل مي فرمايد: "دلهاي انسانها مثل ظرف ها مي مانند، همانطور كه ظرف ها كوچك و بزرگ دارند دلهاي آدميان نيز كوچك و بزرگ دارند".
استاد شهيد مطهر? در مجموعه آثار، جلد 17، صفحه 188 مي فرمايد:
من از اين تعبير علامه در قيام امام حسين (ع) استفاده مي كنم. قيام امام حسين (ع) و نهضت او متشابه از دو معناست و حقيقتاً در بعضي جاها نكاتي در اين واقعه براي انسان مبهم است. مثلاً گفته مي شود آيا امام حسين (ع) مي دانست كه به شهادت مي رسد يا خير؟ بنابراين بايد پرسيد اين مسأله متشابه بايد با چه محكمي تفسير شود؟ بايد محكمات آنرا يافت. در اينجا محكمات اين واقعه همان بيانات و نامه ها و خطبه ها و سخنان آن حضرتند.
نهضت عاشورا نيز چند لايه است و هر كس به اندازه درك خود از اين قيام برداشت مي كند. هر چه بيشتر مطالعه و تحقيق كنيم و بر ميزان معرفتمان بيافزاييم، محبت و عشق ما به حسين (ع) هم بيشتر خواهد شد. به قول استاد جوادي آملي، با عقل و درك براي حسين (ع) گريستن بسيار والاتر از گريستن عاطفي است و والاتر از آن گريه شهودي است كه اين ديد مكاشفه اي، مقدماتي لازم دارد. لازمه آن اين است كه انسان از كثرت و طبيعت فاصله بگيرد تا نزديكي و تقرب او به عالم بالا و وحدت بيشتر شود. و هر چه اين تقرب بيشتر باشد معرفت ها و مكاشفه ها بيشتر خواهد بود.
منشاء اين معرفت ها، محبت و علاقه به حسين بن علي (ع) است و هر چه انسان اين پيوند بين خودش و حسين (ع) را بيشتر نمايد، بركات و ثمرات بيشتري نصيب او خواهد شد.
اگر ما بخواهيم اين 50 سال را جز به جز مورد بررسي قرار دهيم و سپس نتيجه كلي بگيريم به فرصت بسيار طولاني نياز خواهد بود، اما مي توان از طريق سخنان خود سيد الشهدا(ع) به تحليلي براي پاسخ به اين پرسش دست يافت. به عنوان مثال از وصيت نامه امام حسين (ع) به برادرش محمد حنفيه مي توان به مطالبي رسيد. مثلاً مي توان دريافت كه در آن روزگار، فضا آن قدر آلوده و مسموم بوده است كه امام حسين (ع) ابتدا به بعد سلبي قيام خود مي پردازند و مي فرمايند كه اگر من اين قيام را انجام مي دهم و اين نهضت را بوجود مي آورم نه براي قدرت طلبي و نه براي ايجاد فتنه و آشوب در متن جامعه و نه براي بهم ريختن سازمان و ساختار جامعه اسلامي و نه براي دستيابي به متاع دنيا و ارضاء خواهشهاي نفساني است. آنگاه حضرت به بعد اثباتي نهضت خود مي پردازند و مي فرمايند كه همانا من اين جهاد و قيام را شروع كردم و هدف من از آن اصلاح امت جدم رسول خدا (ص) است. نكته اي كه در اينجا وجود دارد آن است كه ايشان نمي فرمايند من مي خواهم همه جامعه يا همه مردم را اصلاح نمايم بلكه صرفاً به امت جد بزرگوارش اشاره مي فرمايد. امتي كه بدعتها، انحرف ها و انحطاط هاي اخلاقي دامنگير آن شده بود. دشمن با تهاجم فكري و فرهنگي جامعه اي بوجود آورده بود كه با اهداف رسول خدا فاصله بسياري داشت. آري توطئه اي كه نطفه آن از سقيفه بني ساعده شكل گرفته بود به وقوع پيوسته بود. اين ماجراي سقيفه نيز داراي سير تاريخي مربوط به خود است و اين گونه نيست كه بطور ناگهاني و بلافاصله بعد از رحلت رسول خدا شكل گرفته باشد. برخي بر اين باورند كه هسته اوليه منافقان ديني در ماجراي صلح حديبيه شكل گرفت كه با مرور زمان بر تعدادشان افزوده شد و داستان سقيفه محصول همين هسته است.
از سال هشتم هجري به بعد، اسلام برخي از مردم، اسلام نقابدارانه و اسلام رياكارانه بود. آنان اسلام آوردند چرا كه مي ديدند قدرت در دست پيامبر است و البته تا مي توانستند ايستادگي هم كردند و با مسلمان جنگيدند اما بعد تسليم شدند. از اين نمونه ابوسفيان را مي توان نام برد.
به هرحال اين گروه وارد جامعة مسلمانان شدند، و هرگاه كه فرصت مي يافتند ضربات خود را بر پيكر اسلام حقيقي وارد مي كردند.
ماجراي جالبي در كتاب "فرهنگ جامع سخنان حسين بن علي (ع)" وجود دارد به اين شرح كه جعيده كه يكي از زنان قبيله كلاب بود به خدمت امام حسين (ع) آمد و شروع به گفتگو كرد يعني به خدمت امام آمد و امام به او اجازه دادند كه شروع به صحبت كند. اين نشان مي دهد كه اين زن حتماً از لحاظ فكري و مرتبه عقلي در حد قابل قبولي بوده است كه امام به ايشان اجازه گفتگو داده اند. امام حسين (ع) از اين زن دو سوال پرسيدند كه اين دو سوال از اهميت بالايي برخوردارند و امروز هم براي جامعه ما مطرحند. امام در اولين سوال فرمودند كه جوانان در چه وضعيتي هستند، آن زن جواب داد كه همه سرگرم بازي و گرفتار هواي نفس خود هستند و نسبت به مسائل روز بي تفاوت و منفعلند. امام در سوال دوم فرمودند كه موالي يعني سرشناسان سياسي چه مي كنند؟ يا به عبارتي حاكمان چه مي كنند؟ آن زن هم بازيركي به اين سوال جواب داد و گفت موالي به دنبال ثروت اندوزي و دنيا طلبي و تجملگرايي اند، به طوريكه اين فزون خواهي ها آنها را سخت بيمار كرده است. امام هنگامي كه جواب را شنيدند فرمودند" انا لله و انا اليه راجعون" و كاملاً واضح است كه منظور امام از استرجاع چيست.
كتاب ديگري كه نكات مثبت زيادي در بر دارد كتابي است به نام "خاطره سقوط اندلس" كه نوشته "احمد راغب" نويسنده عرب است. در قسمتي از اين كتاب نوشته شده است كه حكومت اسلامي اندلس (اسپانيا) كه قدمتي 800 ساله داشته بوسيله دو عامل سقوط كرد:
الف) فساد اخلاقي در ميان جوانان جامعه
ب) فساد سياسي و اقتصادي در ميان حاكمان جامعه
جوانان يك جامعه، بدنه جامعه و حاكمان جامعه همانند راس جامعه هستند و فساد اين دو يعني نابودي كل جامعه. مرحوم استاد شهيد مطهري در جلد ششم كتاب مقدمه بر جهان بيني اسلامي مي فرمايد كه از انذار آميزترين آيه هايي كه در قرآن وجود دارد اين آيه سوره بني اسرائيل است كه مي فرمايد تا زماني كه تلاش مي كنيد عبادت مي كنيد و صفا و اخوت در بين شماست رحمت من هم شامل شما مي گردد و بركات من نيز بر شما نازل مي گردد ولي اگر برگرديد من هم بر مي گردم.
بايد گفت اين امويان بودند كه جامعه رسول الله را به اين وضع كشاندند و بين نسلها شكاف ايجاد نموده و فرهنگ مردم را استحاله كردند.
افراد لشكر عمر سعد همه از كوفه آمده بودند. مي دانيد كوفه كجاست؟ كوفه مركز خلافت امير المومنين علي (ع) بود. اينهاهمه نكات پيچيده و قابل تأملي هستند.
دشمن چگونه اين سربازان را در اختيار خود گرفت؟ چگونه همه چيز را براي خود مصادره كرد؟ در حالي كه دائماً از اسلام و قرآن هم حرف زده مي شد؟ جواب اين، همان سخن پيامبر (ص) است كه فرمود از قرآن جز اسمي باقي نخواهد ماند. امام در ادامه گفتگو با آن زن مردم را به چهار گروه تقسيم مي فرمايند: گروه اول كساني بودند كه خوب مي انديشدند اما اسلام را نمي شناختند. گروه دوم كساني بودند كه اسلام را مي شناختند و درك خوبي از قرآن داشتند ولي مخاطب شناس نبودند و نمي توانستند با جامعه ارتباط برقرار كنند. گروه سوم كساني بودند كه نه بنيان خوبي داشتند و نه دين و قرآن را خوب مي شناختند. گروه چهارم هم كساني بودند كه فقط خوب حرف مي زدند. اين چندگانگي باعث بروز اغتشاش فرهنگي و سياسي در جامعه شد و عواملي نيز اين چندگانگي را در جامعه بيشتر و شديدتر نمود. بديهي است كه اگر طبقه روشنفكر جامعه و كساني كه عالمان جامعه به شمار مي روند و مي توانند جامعه را اصلاح كنند سهل انگاري نمايند، گرفتاريهاي اساسي در جامعه پديد خواهد آمد. در آنروز هم همين جريان وجود داشت. عده اي مي گفتند كه بگذاريد مردم هر مسيري را كه مي خواهند بروند و ما اگر آنها را به راهي ديگر دعوت نماييم جايگاه خود را از دست خواهيم داد و مردم با ما ضديت پيدا خواهند كرد. اينها همان تفكراتي است كه كارها را پيچيده تر مي نمايد. ولي انسان بايد مسئوليتهاي خود را بشناسد و به وظايف خود عمل كند اگر در زماني كه جريان سقيفه بوجود آمد مردم درست عمل مي كردند و وظيفه خود را مي شناختند و در جامعه تلاش فرهنگي مي كردند و نسل به نسل اسلام حقيقي را انتقال مي دادند اين مشكلات بوجود نمي آمد. زماني كه به امير المومنين علي (ع) و به فاطمه (س) ظلم شد متاسفانه مردم فقط تماشاچي بودند و خيلي ها هم كه حقيقت را دريافته بودند و حقانيت علي (ع) را مي دانستند، آنها هم تماشاچي بودند.
اگر مردم جامعه اي اينگونه غير فعال و نسبت به مسائل بي اهميت شوند جرياناتي مانند واقعه عاشورا بوجود مي آيد.
عناصر قيام امام حسين (ع)
در جريان قيام امام حسين (ع) مي توان ديد كه قيام حضرت سه عنصر دارد:
الف) عنصر تهاجمي
ب)عنصر تعاوني
ج) عنصر تدافعي.
عنصر تدافعي آنجا بود كه به رغم درخواست ديگران ايشان با يزيد بيعت نفرمودند و عنصر تعاوني در آنجا تجلي يافت كه مردم كوفه به ايشان نامه دادند كه ما از شما حمايت خواهيم نمود!! و عنصر تهاجمي كه به قول استاد شهيد مطهري عنصر اصلي قيام امام حسين بن علي بود، در حركت امام از مكه بروز پيدا كرد. اينگونه نبود كه امام صرفاً با دعوت مردم حركت نمايد بلكه امام حركت كردند و نامه نيز بعداً به ايشان رسيد.
امام حسين(ع) در وصيت خود از اصلاح و احيا سخن به ميان آورده اند. اصلاح بدعتها و سنتهاي غلطي كه وارد دين جدش كرده اند و احياء سنتهاي اصلي دين و نهايتاً احياي دين واقعي جدش رسول خدا. آنقدر بدعت چهره جامعه را كدر و فضا را مسموم كرده بود كه عمر سعد در هنگام سربازگيري مي گفت: اي سربازان خدا، اي سربازان خدا سوار شويد و به جنگ برويد. آنها هم كه مردمي بدون انديشه و درك بودند، باورشان شد كه واقعاً سربازان خدا هستند. روحشان تسخير و فكرشان منحرف شد و ديگر در اختيار خودشان نبودند و چيزي از آنها باقي نماند.
جامعه ما و درسهاي عاشورا
ما با چند سخنراني پراكنده و چند همايش و مقاله نمي توانيم خيلي سريع از كارهايمان نتيجه بگيريم. اكنون نيز دشمن تدريجي فعاليت مي كند و كار موثر هم اينگونه به نتيجه مي رسد. آنها در كارشان استقامت دارند ولي متاسفانه ما سرمايه گذاري كلان نمي كنيم، آينده نگر نيستيم و برنامه هاي دراز مدت نداريم. در جامعه خيلي ها مي توانستند كارهاي فكري بكنند و كارهاي فرهنگي را سر و سامان بدهند كه نكردند و نمي كنند، خيلي از شاعران و فيلم سازان و پژوهشگران و … .
بيشتر كارهاي فرهنگي كه در جامعه ما عرضه مي شوند معيوب اند و بيماري ها و انحرافات فكري را گسترش مي دهند. اينكه مقام معظم رهبري اينقدر به كارهاي فرهنگي اهميت مي دهند و مي فرمايند كه كارهاي فرهنگي ما بايد كاملاً حساب شده باشند همه اش به دليل اهميت فوق العاده زياد اين موضوع است.هنگامي كه حضرت امام (ره) مي فرمودند كه كتابهايي كه چاپ مي شود بايد صد در صد اسلامي باشند و كساني كه داراي انديشه هاي جديد و نو هستند بيايند و انديشه هاي خود را در ميان عالمان و صاحبنظران مطرح نمايند، دليلش همين است كه اگر ناگهان اين افكار نامرتب و اصلاح نشده را در ميان مردم كوچه و بازار مطرح نمايند جامعه را دچار سردرگمي و حيرت مي نمايند.
اينك بر ماست كه مسئوليتهاي خود را بهتر بشناسيم و انجام دهيم و جواناني زيرك و دانا پرورش دهيم كه از دشمن تاثير پذير نباشند. دوران ما، دوران جهاد اكبر است و در جهاد اكبر كشتگان بسيارند. در جهاد اكبر مثل جهاد اصغر انسان دشمن خود را نمي بيند. به قول استاد شهيد مطهري انحراف فكري كه يكي از ميادين مبارزه در جهاد اكبر است مانند بيماري وبا يا طاعون است كه اگر در آبي وجود داشته باشد كسي متوجه آن بيماري نمي شود ولي آن بيماري در حال تكثير است و تنها كسي كه اين بيماري را مي شناسد كه متخصص اين كار باشد.
مقام معظم رهبري در فرمايشات ايشان به عبرت گيري از درسهاي عاشورا دائماً اشاره فرموده و بحث عوام و خواص را مطرح مي فرمايند. فرمايشاتشان نه تنها به ما بلكه به تمام مسلمانان جهان تذكر مي دهند و بر ماست كه اين هشدارها را جدي بگيريم و روح معنويت را در خود احيا كنيم و به دنبال مطالعات عميق و جدي برويم تا بعدها احساس خسران نكنيم.