کربلا در زبانهاى شرقى باستانى
اشاره:
سرزمين «کربلا» براى ما شيعيان به عنوان قتلگاه و مزار سالار شهيدان حسينبن علي، عليهماالسلام، شناخته شده است. اما اين سرزمين پيشينه تاريخى طولانى دارد و از ديرباز سرزمينى مقدس و مورد توجه بودهاست.
در روايتهايى که از معصومين، عليهمالسلام، به ما رسيده نيز اين سرزمين جايگاه و اهميتخاصى دارد و از آن با احترام خاصي ياد شدهاست.
از جمله در روايتى که اميرمؤمنان، عليهالسلام، از پيامبر اکرم، صلياللهعليهوآله، نقل ميکند، آمده است:
يقبر ابنى بارض يقال لها کربلاء هى البقعة التى کانت فيها قبة الاسلام التي نجاالله عليها المؤمنين الذين آمنوا مع نوح فى الطوفان. (1)
فرزندم در سرزمينى که به آن «کربلا» گفته ميشود، به خاک سپرده ميشود. آنجا سرزميني است که گنبد اسلام در آن قرار دارد. همانجا که خداوند مؤمنانى را که به نوح ايمان آورده بودند در طوفان نجات دارد.
در روايت ديگرى نيز که از امام صادق، عليهالسلام، نقل شده ايشان خطاب به «ابى يعفور» ميفرمايد:
و يحک اما تعلم ان الله اتخد کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان يتخذ مکة حرما. (2) واى بر تو! آيا نميدانى که خداوند «کربلا» را حرم امن قرار داد، پيش از آنکه مکه را حرم قرار دهد؟!
در مقاله حاضر نويسنده پس از اشاره به روايتهاى ياد شده، تلاش کرده است که با ريشهيابي لغت «کربلا» و يافتن معادلهاى آن در زبانهاى شرق باستان جايگاه تاريخى اين سرزمين را نشان دهد.
روايتهاى ياد شده اشاره به اين دارند که «کربلا» سرزمينى است که در آن گنبد اسلام قرار دارد. همان سرزمينى که خداوند به هنگام طوفان، کسانى را که به نوح ايمان آورده بودند نجات داد.
چنانکه معروف است، «کربلا» از پيش از دوران اسلامى نام منطقهاى در غرب رود فرات بوده که نامهاي تاريخى ديگرى چون «طف»، «عمورا» و ... نيز داشته است.
مؤلف «معجم البلدان» ميگويد:
«کربلا» از واژه «کربلة» به معني «سستى پاها» گرفته شده است. گفته ميشود: «جاء يمشي مکربلا»; يعنى آمد در حالى که به سستى راه ميرفت.
بر اين اساس ميتوان گفت که زمين آن منطقه سستبوده و از اينرو «کربلا» ناميده شده است. همچنين در لغت گفته ميشود «کربلت الحنطة»; يعنى گندم را پاک و خالص کردم.
بنابراين ميتوان گفت که چون اين سرزمين خالى از سنگريزه و درختان انبوه بوده، به آن «کربلا» گفتهاند. (3) به نظر من براى ريشه و منشا واژه کربلا سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول:
ترکيبى از «کرب - ايلا» باشد
واژه «کرب» تلفظ ديگر واژه «قرب» در عربى است که به معنى نزديکى و نزديک شدن به معبود است. (4) اين واژه در زبانهاى عبرى و سرياني همانند عربى با «قاف»نوشته ميشود اما در زبانهاى اکدى و بابلى با «کاف» نوشته ميشود. (5) در زبان عربي، سبئي کهن و عبري، «قربان» به معناى چيزى که به خداوند، عزوجل، نزديک ميشود (6) و همچنين قربانى است که در راه خدا داده ميشود. و از همين باب است «عيد قربان» که همان «عيد اضحي» است.
و در زبان سريانى شرقي «قربانا» به معنى قربانى مقدس است. (8) در زبان سبئى کهن «مکرب» به معنى معبد، کنيسه يهوديان، عبادتگاه و صومعه آمده که مشتق از «کرب» است. (9) در نقشه «بطلميوس» (10) ،شهر مکه با نام «مکورابا» آمده که همان لفظ «مکوربة» يا «مکربة» است، که در زبان عربي به صورت «مقربة» (اسم مکان از قرب) ميآيد و به معنى «محلي که به معبود نزديک ميشوند» يا «خانه نزديک شدن» يا «معبد» يا «مسجد» يا «محل عبادت» است. (11) لفظ «ايل» در زبان عبرى به معنى «پروردگار آفريننده» است که «ايلوها» هم تلفظ ميشود. (12) و در زبان اکدى و بابلى «ايلو»، (ILU) به معنى «خداوند» و «پروردگار» است (13) که برابر با واژه «آن»، (AN) در زبان سومرى است. (14) بر اين اساس ميتوان گفت: «کربلا» به معنى «نزديکى به پروردگار» و «نزديکى جستن به پروردگار» ميباشد و شهر کربلا نيز به معنى «شهر نزديکي به پروردگار» و «شهر خانه خدا» است. (15) اين مفهوم هماهنگى کاملي با اين روايت منقول از امام صادق، عليهالسلام، دارد که ميفرمايد:
خداوند پيش از آنکه مکه را حرم امن قرار دهد کربلا را حرم امن کرده است. (16)
احتمال دوم:
ترکيبى از «کار - بلات» باشد
لفظ «کار»، (Kar) واژهاى است که در برابر يکى از علائم خط ميخى گذاشته شده در زبان اکدي مترادف با واژه «ايطيرو»، (eteru) (17) و «اطيرو»، (etteru) و «ايطيرتو»، (ettertu) به معنى «نجات دادن» است.
واژه «بلات»، (balat) مشابه واژه اکدى «باليتو»، (balittu) است، که مؤنث کلمه «بالتو»، (baltu) و «بالاتو»، (balatu) و به معنى «زندگي» و «در امان بودن» ميباشد.
براساس اين احتمال ميتوان گفت واژه «کربلات» به معنى «نجات زندگي» است، و در خط ميخي به صورت، (din) و يا، (ti) نوشته ميشود. (18) مانند واژه اورشليم که مرکب از «اور» به عنوان يک واژه سومرى و «شاليم» به عنوان يک واژه اکدى ميباشد.
بنابراين شهر کربلا به معني شهر نجات زندگى است که اين مفهوم با اين روايت منقول از پيامبر مطابقت کامل دارد که ميفرمايد:
کربلا سرزمينى است که خداوند در آن انسانهاى مؤمنى را که به نوح ايمان آوردند نجات داد.
احتمال سوم:
ترکيبى از «کور - بلات» باشد
«کور» که واژهاى استبراي علامت ميخي، (Kur) ،به معنى «معبد و پرستشگاه»، «خانه بزرگ عبادت»، «شهر» و يا «تپه» ميباشد. (19) بر اين اساس «کوربلات» به معنى «شهر امن» يا «معبد امن» يا «خانه صلح» است. اين مفهوم نيز با دو روايتيادشده مطابقت دارد.
نگاهى به واقعيت احتمالهاى سهگانه
بعيد نيست که اين مفاهيم احتمالى سهگانه در مراحل مختلف تاريخى با واژه «کربلا» ارتباط داشته باشند، چه آنکه اين منطقه در طول تاريخ توصيفهاي متعددى داشته است.
اگر «کرب - ايل» بگوييم از آن جهتخواهد بود که خانهاى براى عبادت خداوند و نزديکي به او بوده است.
اگر «کر - بلات» بگوييم از آن جهت است که اين مکان همان جايى است که در آن زندگي بشريت از طوفان نجات داده شد.
و اگر «کور - بلات» گفته شود، بدان جهت است که اين منطقه معبد امن است و توصيف خانههاى خدا به شمار ميرود و چنانچه در کلام حضرت ابراهيم آمدهاست:
و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا آمنا و ارزق اهله من الثمرات. (20)
کوه کشتى نوح در بابل است
يا، (Di) عوض کنيم واژه «کردين» و «کردي» به دستخواهيم آورد.
واژه «کردي»، نزديک به واژه «قردي» است که مؤلف «معجمالبلدان» ذکر کردهاست. او ميگويد:
«قردي» روستايي در نزديک «کوه جودي» در منطقه جزيره [در بينالنهرين] و در نزديکى «قريه ثمانين» است که در آن کشتى نوح پهلو گرفت. (21) گفتنى است که آنچه «حموي» در اينجا در مورد محل «قردي» اظهار داشته، به پيروى از برخى منقولات اهل کتاب است.
در تورات آرامى معروف به «ترجوم اونقيلوس» (22) و همچنين تورات سريانى معروف به «بشيطا» (23) ،واژه «قردو» همچنين به عنوان معادل و مترادف نام «آرارات» ذکر شدهاست. لفظ «آرارات» در تورات عبرى (24) به کوهى اطلاق شده که کشتى نوح بر آن مستقر شد.
مفسران يهودى و مسيحي پيشين و جديد تورات معتقدند که کوه «آرارات» يا «قردو» در شمال آشور واقع است که اکنون در جنوب ترکيه ميباشد.
آرارات (آرارت): در مورد واژه «آرارات» گفته شده که اصل آن از زبان اکدى و واژه «اورارتو» گرفته شده اما در مورد اين واژه بيش از اين تحقيق نشده است. از نظر ما اين واژه از دو قسمت تشکيل شدهاست:
1 - «اور» به معنى «شهر»; چنانچه در مورد «اورشليم» گفته ميشود.به معنى شهر صلح و چنانچه در مورد «اربيل» گفته ميشود که مرکب از «ار» و «بيل» است که در اصل «اور» و «بعل» بودهاند و به معناى «شهر پروردگار» است.
2 - «ارتو» يا «آرات» يا «آراد» يا «آردو» يا «اريدو». اين لفظ در کتيبههاي ميخى به معانى مختلفى آمده، از جمله يکى از نامهاى رود فرات است (25) و نيز از اسامى قديمى شهر بابل به شمار ميرود. (26) بنابراين، معنى لغوى واژه اکدي «اورارتو» که ريشه اصلى واژه آرارات در تورات عبرى ميباشد «شهر بابل» است و معنى عبارت کوههاى «آرارات» در تورات عبرى و عبارت کوههاى «قردو» در تورات آرامى و سريانى همان «کوههاي شهر بابل» است.
طارات (کوههاى صخرهاي): از جمله دلايل ديگر اينکه «قردو» از نامهاى شهر بابل در دورانهاى گذشته بوده است. (27) منظور از کوههاى شهر بابل، سلسله ارتفاعات صخرهاى پراکنده در غرب رود فرات کوفه است. در اين موضوع هيچيک از شهرشناسان پيشين، جغرافيدانان جديد و همچنين اهالى نجف و کربلا که با جغرافياى منطقه آشنايي دارند، ترديد ندارند. اين کوههاى صخرهاى پراکنده که در آن تپههايى با ارتفاع 65 متر از سطح دريا يافت ميشود. از نجف شروع شده تا شمال غربى ادامه يافته و به کربلا ختم ميشود. اين ارتفاعات به «طارات» يا «طار» معروف هستند.
يکى از گروههاي باستانشناسى ژاپنى در يکى از اين «طارات» که به «طار ام جمال» مشهور است و در شمال شرقى نجف و جنوب غربى کربلا واقع شده است، عمليات حفارى انجام داد و عکسهايى را نيز از آن منتشر کرد.
واژه «طار» يا «طارات» قرابتبسيار زيادى با لفظ اکدى «اطيرو»، (eteru) ، «اطيرو»، (etteru) و «ايطيرتو»، (ettertu) به معنى «نجات» دارد.
امام صادق، عليهالسلام، با خبر دادن از اين کوه ميفرمايد:
«نجف، کوه بزرگى بود که فرزند نوح [عليهالسلام] نيز با اشاره به آن ميگويد: «به کوهي پناه خواهم برد که مرا از آب در امان بدارد» پس خداوند عزوجل به آن کوه وحي کرد: «اى کوه! آيا او از من به تو پناه ميبرد؟» آنگاه اين کوه در جهتشام قطعه قطعه شد... (28)
طف: مؤيد ديگر ما نام ديگري است که در کتيبههاى ميخى براى شهر بابل ذکر شده و متخصصان کتيبههاى باستانى آن را با صدايى معادل حرف، در زبان انگليسى خواندهاند و در برخى پژوهشها آمده که تلفظ صحيح اين علامتحرف «عين» است. معادل اين علامت در زبان اکدي واژه، (situ) به معنى مشرق و سرزمينهاى شرقى است. اگر در اين علامت ميخى دقت کنيم متوجه ميشويم که از دو علامت تشکيل شدهاست:
1 . علامتى که، (tap) خوانده ميشود و در زبان اکدى معادل «اضعفوا»، (esepu) يا «اضعف»، (asapu) و به معناى «فراوان و دو چندان» است و معادل آن در زبان عبرى واژه «کيفل»است.
به معناى آب است. اين دو علامتبر روى هم «طافا»، (tapa) خوانده ميشود که واژهاى است نزديک به کلمه «طف»، يکى از مشهورترين نامهاى شهر کربلا.
واژه «طافا» نزديک به واژه اکدي «طيفو»، (tepu) به معناى غرق شدن و فرو رفتن است. به علاوه معناى حرفى دو واژه ياد شده به صورت جداگانه «آب فراوان» و مضاعف است.
در زبان عربى طوفان، به معناي غرق شدن و جارى شدن است و در زبان عبرى «طوف» به معناى «طاف» است. و در زبان آرامى «طفا» به معناى «طاف» و غرق شدن استبر اين اساس ميتوان گفت که شهر «طف» به معناى «شهر طوفان» است.
عمورا: دليل ديگر براي نتيجهگيرى ما اينکه براى کربلا نام تاريخي ديگرى به نام «عمورا» ذکر کردهاند که شباهتبسيارى با واژه سومرى «امارو» يا «عمارو»، (A.MA.RU) به معنى طوفان ويرانگر دارد. پس شهر عمورا به معنى شهر طوفان نيز هست و اگر آن را «تاپا»، (tapa) بخوانيم، واژهاى بسيار نزديک به نام کشتياي خواهد بود که در تورات عبرى از آن ياد شده; يعنى «تيبا». اين واژه عبرى نيست و علامه جزينوس در کتابش «معجم الفاظ التوراة» احتمال داده که اين واژه مصرى باشد که به زبان هيروگليفي به معناى «صندوق» است.
گفتنى است که در زبان عربي «تابوت» به معناى صندوق است. همچنين در زبان عربى «الطوف» به معناى مشکهايى است که آنها را باد ميکنند و به يکديگر ميبندند و براى حمل آذوقه و... از آن استفاده ميکنند. همچنين به معناى چوبهايى که به هم بسته شده و براى سواري در دريا از آن استفاده ميشود نيز هست.
ابومنصور ميگويد: «طوفي که براى عبور در رودخانههاى بزرگ از آن استفاده ميشود به اين صورت ساخته ميشود که نيها و چوبها را بر روى هم ميگذارند، آنها را با بند محکم به هم ميبندند تا از هم جدا نشوند. سپس از آن براي سوارى و عبور از رودخانه استفاده ميکنند. گاه شترى را هم به وسيله اين «طوف» حمل ميکنند. اين وسيله «عامه» نيز ناميده ميشود.
شايان ذکر است که در زبان هيروگليفي «طيف»، (tep) به معناى صندوق و «طيفت»، (tepee) به معناى کشتى يا مرکب بزرگ است. (29) بر اين اساس روشن ميشود که شهر «طف» به معناى شهر کشتى يا همان «شهر کشتى نوح» است; زيرا در تورات، نام «تيبا» فقط براى کشتى نوح ذکر شده است.
«جادو» نام رود فرات مياني است. (30) و گواه صدق اين روايت از امام صادق، عليهالسلام، ميباشد که فرمود:
جودى در آيه «استوت علي الجودي» همان رود فرات کوفه است.
--------------------------------------
پينوشتها:
×. متن عربى اين مقاله در نشريه «القرآن و علمالآثار»، ش 1، ربيعالاول 1420، بهچاپ رسيده است.
1. بحارالانوار، ج101، ص109، ح15; کامل الزيارات، ص452.
2. همان، ص33، ح55. اين رويداد پس از طوفان نوح و نسخ قبله آدم واقع شده است.
3. معجم البلدان، واژه «کربلا».
4. ر.ک: لسان العرب، ماده «کرب» و «قرب».
5. ر.ک: المعجم الآشوري. جلد مربوط به حرف، (k) ،واژه، .(karabu)
6. ر.ک: لسان العرب ماده «قرب»; المعجمالعبرى الحديث، ربحى کمال; المعجم السبئى ماده «ق رب».
7. المعجم السريانى ماده «قرب».
8. المعجم السريانى الشرقي، واژه «قوربانا».
9. المعجم السبئى ماده «ک ر ب». اسم فاعل از اين ماده به معناى «رئيس» و اسم مفعول آن به معناى «معبد» و يا «مسجد» ميآيد.
10. Geography of claudius ptolemythanslated by Eduard Luther Stevenson- New York - Public Library 1932.11
11. دکتر جواد على ميگويد: «واژه «مکربة Macoraba »واژهاى است عربى که در آن تغييراتي صورت گرفته تا با زبان يونانى تناسب پيدا کند. اصل آن «مکربة» به معنى «مقربة» از [مصدر] «تقريب» (نزديک ساختن) است. در خلال بحثمان در زمينه کومتسباى باستانى ديديم که فرمانروايان آنها «کهنه»; يعنى مردان دين بودند ... و يکي از آنها لقب خود را «مکرب» معادل «مقرب» در لهجه ما، قرار داد. او نزديکترين مردم به خدايان و نزديک کنندهآنان به خدايانشان بود. او از اين رو که به اسم خدايان سخن ميگفت مقدس بود. واژه «مکربة» نيز به همين معنا آمده است; زيرا او به خدايان نزديک بود و مردم را به خدايان نزديک ميکرد ... پس اين واژه علم براي «مکه» نيست. بلکه صفت آن است» . تاريخ العرب فى الاسلام، ص37-38، چاپ بغداد، 1961م.
12. المعجم العبري.
13. المعجم الآشوري، ج7، واژه، .(ILU)
14. معجم دايمل، ج3.
15. استاد «سلمانهادي الطعمه» در کتاب خود «تراث کربلا»، ص22 به نقل از «عبدالرزاق الحسيني» در دو کتابش «موجز تاريخ البلدان العراقية»، ص61-62 و «العراق قديما و حديثا» مينويسد: گروهى از مورخان معتقدند که واژه «کربلا» مرکب از دو کلمه آشورى «کرب» و «ايلا» است که به معناي «حرم خدا» است. عدهاى ديگر را عقيده براين است که واژه «کربلا» از ريشه فارسى است که از دو واژه «کار» و «بالا» به معناي «عمل برتر» يا «عمل آسماني» تشکيل شده است. در کتاب «موسوعة العتبات المقدسة»، بخش کربلا (ص 9-10)، استاد جعفر خليلى به نقل از هبة الدين شهرستانى درکتاب خود «نهضة الحسين، عليهالسلام» (ص 66) ميگويد: «کربلا از دو واژه «کوربابل» به معنى مجموعهاي از روستاهاى بابل گرفته شده است».
در کتاب «لغة العرب» (ج5، ص178) از پدر انستاس کرملى نقل شده که «آنچه به ياد داريم اين است که در برخى کتابهاى محققان خواندهايم که «کربلا» ماخوذ از «کرب و ال» به معناى «حرم خدا» و يا محل مقدس خداست». من در کتاب [ASSYRIAN (نامهاى شخصى آشوري) تاليف KNUTL.TALLQUIST که به زبان انگليسي منتشر شده، نام شهرى به نام «قربان آشوري»، (Kur-ban-a-sur) يا «قربان عشتار»، (Kurban-Istar) ديدم. همچنين در کتابSTATE ARCHNES OF ASSYRIAN] (ج1، ص37، نامه 36، سطر 5) آمده است که: شهرى به نام «کوربائيل»، (Kurbail) در آشور واقع شده است.
در «معجم العلامات الاشوريه» ذيل علامتشماره 366 شهرى به نام Uru ] »ذکر شده که «کرب - آنو» نيز خوانده ميشود.
16. «کرب - ايل» نامهاي مترادف ديگرى از قبيل «باب - ايل»، «بابل» و «قادش» نيز دارد که در مباحث آينده بتفصيل به آنها اشاره خواهيم کرد.
17. ر.ک:، (ASSYRIAN Dic) ،واژه eteru
18. ر.ک: همان، واژه balatu
19. معجم العلامات الاشوريه، علامتشماره 366.
20. سوره بقره (2)، آيه 126.
21. معجمالبلدان، ج4، ص322.
22. تورات آرامي، سفر تکوين، اصحاح 8، فقره 4.
23. تورات سرياني، سفر تکوين، اصحاح 8، فقره 4.
24. تورات عربي، سفر تکوين، اصحاح 8، فقره 4.
25. ر.ک: معجم العلامات الآشورية، علامتشماره 579; در آنجا آمده که «اراد»، (A-RAD) نامى براي فرات است.
26. ر.ک: همان، علامتشماره 87; در آنجا آمده که «اريدو»، (Eridu) نامى براى شهر بابل است.
27. تفصيل بيشتر اين بحث در مباحث آينده خواهد آمد.
28. علل الشرايع، ج1، ص31.
29. ر.ک: المعجم الهيروگليفي.
30. در اين معجم آمده که «جادو»، (Gadu) درميان «اورانتو»، (Urantu) [«پورانتو»، (Purantu) نيز خوانده ميشود] و رود «اراختو»، (Arahtu) واقع شده است.
و هر دوي آنها در بابل واقع شدهاند. در نتيجه «جادو» نيز در بابل واقع شده است.، ( همچنين ر.ک: معجم العلامات المسمارية، العلامة 381 و Repertoire Geographiqu des texescunifarmes vol.I-II
فهرست مجلات -> موعود -> فروردين و ارديبهشت 1380، شماره 25
سرزمين «کربلا» براى ما شيعيان به عنوان قتلگاه و مزار سالار شهيدان حسينبن علي، عليهماالسلام، شناخته شده است. اما اين سرزمين پيشينه تاريخى طولانى دارد و از ديرباز سرزمينى مقدس و مورد توجه بودهاست.
در روايتهايى که از معصومين، عليهمالسلام، به ما رسيده نيز اين سرزمين جايگاه و اهميتخاصى دارد و از آن با احترام خاصي ياد شدهاست.
از جمله در روايتى که اميرمؤمنان، عليهالسلام، از پيامبر اکرم، صلياللهعليهوآله، نقل ميکند، آمده است:
يقبر ابنى بارض يقال لها کربلاء هى البقعة التى کانت فيها قبة الاسلام التي نجاالله عليها المؤمنين الذين آمنوا مع نوح فى الطوفان. (1)
فرزندم در سرزمينى که به آن «کربلا» گفته ميشود، به خاک سپرده ميشود. آنجا سرزميني است که گنبد اسلام در آن قرار دارد. همانجا که خداوند مؤمنانى را که به نوح ايمان آورده بودند در طوفان نجات دارد.
در روايت ديگرى نيز که از امام صادق، عليهالسلام، نقل شده ايشان خطاب به «ابى يعفور» ميفرمايد:
و يحک اما تعلم ان الله اتخد کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان يتخذ مکة حرما. (2) واى بر تو! آيا نميدانى که خداوند «کربلا» را حرم امن قرار داد، پيش از آنکه مکه را حرم قرار دهد؟!
در مقاله حاضر نويسنده پس از اشاره به روايتهاى ياد شده، تلاش کرده است که با ريشهيابي لغت «کربلا» و يافتن معادلهاى آن در زبانهاى شرق باستان جايگاه تاريخى اين سرزمين را نشان دهد.
روايتهاى ياد شده اشاره به اين دارند که «کربلا» سرزمينى است که در آن گنبد اسلام قرار دارد. همان سرزمينى که خداوند به هنگام طوفان، کسانى را که به نوح ايمان آورده بودند نجات داد.
چنانکه معروف است، «کربلا» از پيش از دوران اسلامى نام منطقهاى در غرب رود فرات بوده که نامهاي تاريخى ديگرى چون «طف»، «عمورا» و ... نيز داشته است.
مؤلف «معجم البلدان» ميگويد:
«کربلا» از واژه «کربلة» به معني «سستى پاها» گرفته شده است. گفته ميشود: «جاء يمشي مکربلا»; يعنى آمد در حالى که به سستى راه ميرفت.
بر اين اساس ميتوان گفت که زمين آن منطقه سستبوده و از اينرو «کربلا» ناميده شده است. همچنين در لغت گفته ميشود «کربلت الحنطة»; يعنى گندم را پاک و خالص کردم.
بنابراين ميتوان گفت که چون اين سرزمين خالى از سنگريزه و درختان انبوه بوده، به آن «کربلا» گفتهاند. (3) به نظر من براى ريشه و منشا واژه کربلا سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول:
ترکيبى از «کرب - ايلا» باشد
واژه «کرب» تلفظ ديگر واژه «قرب» در عربى است که به معنى نزديکى و نزديک شدن به معبود است. (4) اين واژه در زبانهاى عبرى و سرياني همانند عربى با «قاف»نوشته ميشود اما در زبانهاى اکدى و بابلى با «کاف» نوشته ميشود. (5) در زبان عربي، سبئي کهن و عبري، «قربان» به معناى چيزى که به خداوند، عزوجل، نزديک ميشود (6) و همچنين قربانى است که در راه خدا داده ميشود. و از همين باب است «عيد قربان» که همان «عيد اضحي» است.
و در زبان سريانى شرقي «قربانا» به معنى قربانى مقدس است. (8) در زبان سبئى کهن «مکرب» به معنى معبد، کنيسه يهوديان، عبادتگاه و صومعه آمده که مشتق از «کرب» است. (9) در نقشه «بطلميوس» (10) ،شهر مکه با نام «مکورابا» آمده که همان لفظ «مکوربة» يا «مکربة» است، که در زبان عربي به صورت «مقربة» (اسم مکان از قرب) ميآيد و به معنى «محلي که به معبود نزديک ميشوند» يا «خانه نزديک شدن» يا «معبد» يا «مسجد» يا «محل عبادت» است. (11) لفظ «ايل» در زبان عبرى به معنى «پروردگار آفريننده» است که «ايلوها» هم تلفظ ميشود. (12) و در زبان اکدى و بابلى «ايلو»، (ILU) به معنى «خداوند» و «پروردگار» است (13) که برابر با واژه «آن»، (AN) در زبان سومرى است. (14) بر اين اساس ميتوان گفت: «کربلا» به معنى «نزديکى به پروردگار» و «نزديکى جستن به پروردگار» ميباشد و شهر کربلا نيز به معنى «شهر نزديکي به پروردگار» و «شهر خانه خدا» است. (15) اين مفهوم هماهنگى کاملي با اين روايت منقول از امام صادق، عليهالسلام، دارد که ميفرمايد:
خداوند پيش از آنکه مکه را حرم امن قرار دهد کربلا را حرم امن کرده است. (16)
احتمال دوم:
ترکيبى از «کار - بلات» باشد
لفظ «کار»، (Kar) واژهاى است که در برابر يکى از علائم خط ميخى گذاشته شده در زبان اکدي مترادف با واژه «ايطيرو»، (eteru) (17) و «اطيرو»، (etteru) و «ايطيرتو»، (ettertu) به معنى «نجات دادن» است.
واژه «بلات»، (balat) مشابه واژه اکدى «باليتو»، (balittu) است، که مؤنث کلمه «بالتو»، (baltu) و «بالاتو»، (balatu) و به معنى «زندگي» و «در امان بودن» ميباشد.
براساس اين احتمال ميتوان گفت واژه «کربلات» به معنى «نجات زندگي» است، و در خط ميخي به صورت، (din) و يا، (ti) نوشته ميشود. (18) مانند واژه اورشليم که مرکب از «اور» به عنوان يک واژه سومرى و «شاليم» به عنوان يک واژه اکدى ميباشد.
بنابراين شهر کربلا به معني شهر نجات زندگى است که اين مفهوم با اين روايت منقول از پيامبر مطابقت کامل دارد که ميفرمايد:
کربلا سرزمينى است که خداوند در آن انسانهاى مؤمنى را که به نوح ايمان آوردند نجات داد.
احتمال سوم:
ترکيبى از «کور - بلات» باشد
«کور» که واژهاى استبراي علامت ميخي، (Kur) ،به معنى «معبد و پرستشگاه»، «خانه بزرگ عبادت»، «شهر» و يا «تپه» ميباشد. (19) بر اين اساس «کوربلات» به معنى «شهر امن» يا «معبد امن» يا «خانه صلح» است. اين مفهوم نيز با دو روايتيادشده مطابقت دارد.
نگاهى به واقعيت احتمالهاى سهگانه
بعيد نيست که اين مفاهيم احتمالى سهگانه در مراحل مختلف تاريخى با واژه «کربلا» ارتباط داشته باشند، چه آنکه اين منطقه در طول تاريخ توصيفهاي متعددى داشته است.
اگر «کرب - ايل» بگوييم از آن جهتخواهد بود که خانهاى براى عبادت خداوند و نزديکي به او بوده است.
اگر «کر - بلات» بگوييم از آن جهت است که اين مکان همان جايى است که در آن زندگي بشريت از طوفان نجات داده شد.
و اگر «کور - بلات» گفته شود، بدان جهت است که اين منطقه معبد امن است و توصيف خانههاى خدا به شمار ميرود و چنانچه در کلام حضرت ابراهيم آمدهاست:
و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا آمنا و ارزق اهله من الثمرات. (20)
کوه کشتى نوح در بابل است
يا، (Di) عوض کنيم واژه «کردين» و «کردي» به دستخواهيم آورد.
واژه «کردي»، نزديک به واژه «قردي» است که مؤلف «معجمالبلدان» ذکر کردهاست. او ميگويد:
«قردي» روستايي در نزديک «کوه جودي» در منطقه جزيره [در بينالنهرين] و در نزديکى «قريه ثمانين» است که در آن کشتى نوح پهلو گرفت. (21) گفتنى است که آنچه «حموي» در اينجا در مورد محل «قردي» اظهار داشته، به پيروى از برخى منقولات اهل کتاب است.
در تورات آرامى معروف به «ترجوم اونقيلوس» (22) و همچنين تورات سريانى معروف به «بشيطا» (23) ،واژه «قردو» همچنين به عنوان معادل و مترادف نام «آرارات» ذکر شدهاست. لفظ «آرارات» در تورات عبرى (24) به کوهى اطلاق شده که کشتى نوح بر آن مستقر شد.
مفسران يهودى و مسيحي پيشين و جديد تورات معتقدند که کوه «آرارات» يا «قردو» در شمال آشور واقع است که اکنون در جنوب ترکيه ميباشد.
آرارات (آرارت): در مورد واژه «آرارات» گفته شده که اصل آن از زبان اکدى و واژه «اورارتو» گرفته شده اما در مورد اين واژه بيش از اين تحقيق نشده است. از نظر ما اين واژه از دو قسمت تشکيل شدهاست:
1 - «اور» به معنى «شهر»; چنانچه در مورد «اورشليم» گفته ميشود.به معنى شهر صلح و چنانچه در مورد «اربيل» گفته ميشود که مرکب از «ار» و «بيل» است که در اصل «اور» و «بعل» بودهاند و به معناى «شهر پروردگار» است.
2 - «ارتو» يا «آرات» يا «آراد» يا «آردو» يا «اريدو». اين لفظ در کتيبههاي ميخى به معانى مختلفى آمده، از جمله يکى از نامهاى رود فرات است (25) و نيز از اسامى قديمى شهر بابل به شمار ميرود. (26) بنابراين، معنى لغوى واژه اکدي «اورارتو» که ريشه اصلى واژه آرارات در تورات عبرى ميباشد «شهر بابل» است و معنى عبارت کوههاى «آرارات» در تورات عبرى و عبارت کوههاى «قردو» در تورات آرامى و سريانى همان «کوههاي شهر بابل» است.
طارات (کوههاى صخرهاي): از جمله دلايل ديگر اينکه «قردو» از نامهاى شهر بابل در دورانهاى گذشته بوده است. (27) منظور از کوههاى شهر بابل، سلسله ارتفاعات صخرهاى پراکنده در غرب رود فرات کوفه است. در اين موضوع هيچيک از شهرشناسان پيشين، جغرافيدانان جديد و همچنين اهالى نجف و کربلا که با جغرافياى منطقه آشنايي دارند، ترديد ندارند. اين کوههاى صخرهاى پراکنده که در آن تپههايى با ارتفاع 65 متر از سطح دريا يافت ميشود. از نجف شروع شده تا شمال غربى ادامه يافته و به کربلا ختم ميشود. اين ارتفاعات به «طارات» يا «طار» معروف هستند.
يکى از گروههاي باستانشناسى ژاپنى در يکى از اين «طارات» که به «طار ام جمال» مشهور است و در شمال شرقى نجف و جنوب غربى کربلا واقع شده است، عمليات حفارى انجام داد و عکسهايى را نيز از آن منتشر کرد.
واژه «طار» يا «طارات» قرابتبسيار زيادى با لفظ اکدى «اطيرو»، (eteru) ، «اطيرو»، (etteru) و «ايطيرتو»، (ettertu) به معنى «نجات» دارد.
امام صادق، عليهالسلام، با خبر دادن از اين کوه ميفرمايد:
«نجف، کوه بزرگى بود که فرزند نوح [عليهالسلام] نيز با اشاره به آن ميگويد: «به کوهي پناه خواهم برد که مرا از آب در امان بدارد» پس خداوند عزوجل به آن کوه وحي کرد: «اى کوه! آيا او از من به تو پناه ميبرد؟» آنگاه اين کوه در جهتشام قطعه قطعه شد... (28)
طف: مؤيد ديگر ما نام ديگري است که در کتيبههاى ميخى براى شهر بابل ذکر شده و متخصصان کتيبههاى باستانى آن را با صدايى معادل حرف، در زبان انگليسى خواندهاند و در برخى پژوهشها آمده که تلفظ صحيح اين علامتحرف «عين» است. معادل اين علامت در زبان اکدي واژه، (situ) به معنى مشرق و سرزمينهاى شرقى است. اگر در اين علامت ميخى دقت کنيم متوجه ميشويم که از دو علامت تشکيل شدهاست:
1 . علامتى که، (tap) خوانده ميشود و در زبان اکدى معادل «اضعفوا»، (esepu) يا «اضعف»، (asapu) و به معناى «فراوان و دو چندان» است و معادل آن در زبان عبرى واژه «کيفل»است.
به معناى آب است. اين دو علامتبر روى هم «طافا»، (tapa) خوانده ميشود که واژهاى است نزديک به کلمه «طف»، يکى از مشهورترين نامهاى شهر کربلا.
واژه «طافا» نزديک به واژه اکدي «طيفو»، (tepu) به معناى غرق شدن و فرو رفتن است. به علاوه معناى حرفى دو واژه ياد شده به صورت جداگانه «آب فراوان» و مضاعف است.
در زبان عربى طوفان، به معناي غرق شدن و جارى شدن است و در زبان عبرى «طوف» به معناى «طاف» است. و در زبان آرامى «طفا» به معناى «طاف» و غرق شدن استبر اين اساس ميتوان گفت که شهر «طف» به معناى «شهر طوفان» است.
عمورا: دليل ديگر براي نتيجهگيرى ما اينکه براى کربلا نام تاريخي ديگرى به نام «عمورا» ذکر کردهاند که شباهتبسيارى با واژه سومرى «امارو» يا «عمارو»، (A.MA.RU) به معنى طوفان ويرانگر دارد. پس شهر عمورا به معنى شهر طوفان نيز هست و اگر آن را «تاپا»، (tapa) بخوانيم، واژهاى بسيار نزديک به نام کشتياي خواهد بود که در تورات عبرى از آن ياد شده; يعنى «تيبا». اين واژه عبرى نيست و علامه جزينوس در کتابش «معجم الفاظ التوراة» احتمال داده که اين واژه مصرى باشد که به زبان هيروگليفي به معناى «صندوق» است.
گفتنى است که در زبان عربي «تابوت» به معناى صندوق است. همچنين در زبان عربى «الطوف» به معناى مشکهايى است که آنها را باد ميکنند و به يکديگر ميبندند و براى حمل آذوقه و... از آن استفاده ميکنند. همچنين به معناى چوبهايى که به هم بسته شده و براى سواري در دريا از آن استفاده ميشود نيز هست.
ابومنصور ميگويد: «طوفي که براى عبور در رودخانههاى بزرگ از آن استفاده ميشود به اين صورت ساخته ميشود که نيها و چوبها را بر روى هم ميگذارند، آنها را با بند محکم به هم ميبندند تا از هم جدا نشوند. سپس از آن براي سوارى و عبور از رودخانه استفاده ميکنند. گاه شترى را هم به وسيله اين «طوف» حمل ميکنند. اين وسيله «عامه» نيز ناميده ميشود.
شايان ذکر است که در زبان هيروگليفي «طيف»، (tep) به معناى صندوق و «طيفت»، (tepee) به معناى کشتى يا مرکب بزرگ است. (29) بر اين اساس روشن ميشود که شهر «طف» به معناى شهر کشتى يا همان «شهر کشتى نوح» است; زيرا در تورات، نام «تيبا» فقط براى کشتى نوح ذکر شده است.
«جادو» نام رود فرات مياني است. (30) و گواه صدق اين روايت از امام صادق، عليهالسلام، ميباشد که فرمود:
جودى در آيه «استوت علي الجودي» همان رود فرات کوفه است.
--------------------------------------
پينوشتها:
×. متن عربى اين مقاله در نشريه «القرآن و علمالآثار»، ش 1، ربيعالاول 1420، بهچاپ رسيده است.
1. بحارالانوار، ج101، ص109، ح15; کامل الزيارات، ص452.
2. همان، ص33، ح55. اين رويداد پس از طوفان نوح و نسخ قبله آدم واقع شده است.
3. معجم البلدان، واژه «کربلا».
4. ر.ک: لسان العرب، ماده «کرب» و «قرب».
5. ر.ک: المعجم الآشوري. جلد مربوط به حرف، (k) ،واژه، .(karabu)
6. ر.ک: لسان العرب ماده «قرب»; المعجمالعبرى الحديث، ربحى کمال; المعجم السبئى ماده «ق رب».
7. المعجم السريانى ماده «قرب».
8. المعجم السريانى الشرقي، واژه «قوربانا».
9. المعجم السبئى ماده «ک ر ب». اسم فاعل از اين ماده به معناى «رئيس» و اسم مفعول آن به معناى «معبد» و يا «مسجد» ميآيد.
10. Geography of claudius ptolemythanslated by Eduard Luther Stevenson- New York - Public Library 1932.11
11. دکتر جواد على ميگويد: «واژه «مکربة Macoraba »واژهاى است عربى که در آن تغييراتي صورت گرفته تا با زبان يونانى تناسب پيدا کند. اصل آن «مکربة» به معنى «مقربة» از [مصدر] «تقريب» (نزديک ساختن) است. در خلال بحثمان در زمينه کومتسباى باستانى ديديم که فرمانروايان آنها «کهنه»; يعنى مردان دين بودند ... و يکي از آنها لقب خود را «مکرب» معادل «مقرب» در لهجه ما، قرار داد. او نزديکترين مردم به خدايان و نزديک کنندهآنان به خدايانشان بود. او از اين رو که به اسم خدايان سخن ميگفت مقدس بود. واژه «مکربة» نيز به همين معنا آمده است; زيرا او به خدايان نزديک بود و مردم را به خدايان نزديک ميکرد ... پس اين واژه علم براي «مکه» نيست. بلکه صفت آن است» . تاريخ العرب فى الاسلام، ص37-38، چاپ بغداد، 1961م.
12. المعجم العبري.
13. المعجم الآشوري، ج7، واژه، .(ILU)
14. معجم دايمل، ج3.
15. استاد «سلمانهادي الطعمه» در کتاب خود «تراث کربلا»، ص22 به نقل از «عبدالرزاق الحسيني» در دو کتابش «موجز تاريخ البلدان العراقية»، ص61-62 و «العراق قديما و حديثا» مينويسد: گروهى از مورخان معتقدند که واژه «کربلا» مرکب از دو کلمه آشورى «کرب» و «ايلا» است که به معناي «حرم خدا» است. عدهاى ديگر را عقيده براين است که واژه «کربلا» از ريشه فارسى است که از دو واژه «کار» و «بالا» به معناي «عمل برتر» يا «عمل آسماني» تشکيل شده است. در کتاب «موسوعة العتبات المقدسة»، بخش کربلا (ص 9-10)، استاد جعفر خليلى به نقل از هبة الدين شهرستانى درکتاب خود «نهضة الحسين، عليهالسلام» (ص 66) ميگويد: «کربلا از دو واژه «کوربابل» به معنى مجموعهاي از روستاهاى بابل گرفته شده است».
در کتاب «لغة العرب» (ج5، ص178) از پدر انستاس کرملى نقل شده که «آنچه به ياد داريم اين است که در برخى کتابهاى محققان خواندهايم که «کربلا» ماخوذ از «کرب و ال» به معناى «حرم خدا» و يا محل مقدس خداست». من در کتاب [ASSYRIAN (نامهاى شخصى آشوري) تاليف KNUTL.TALLQUIST که به زبان انگليسي منتشر شده، نام شهرى به نام «قربان آشوري»، (Kur-ban-a-sur) يا «قربان عشتار»، (Kurban-Istar) ديدم. همچنين در کتابSTATE ARCHNES OF ASSYRIAN] (ج1، ص37، نامه 36، سطر 5) آمده است که: شهرى به نام «کوربائيل»، (Kurbail) در آشور واقع شده است.
در «معجم العلامات الاشوريه» ذيل علامتشماره 366 شهرى به نام Uru ] »ذکر شده که «کرب - آنو» نيز خوانده ميشود.
16. «کرب - ايل» نامهاي مترادف ديگرى از قبيل «باب - ايل»، «بابل» و «قادش» نيز دارد که در مباحث آينده بتفصيل به آنها اشاره خواهيم کرد.
17. ر.ک:، (ASSYRIAN Dic) ،واژه eteru
18. ر.ک: همان، واژه balatu
19. معجم العلامات الاشوريه، علامتشماره 366.
20. سوره بقره (2)، آيه 126.
21. معجمالبلدان، ج4، ص322.
22. تورات آرامي، سفر تکوين، اصحاح 8، فقره 4.
23. تورات سرياني، سفر تکوين، اصحاح 8، فقره 4.
24. تورات عربي، سفر تکوين، اصحاح 8، فقره 4.
25. ر.ک: معجم العلامات الآشورية، علامتشماره 579; در آنجا آمده که «اراد»، (A-RAD) نامى براي فرات است.
26. ر.ک: همان، علامتشماره 87; در آنجا آمده که «اريدو»، (Eridu) نامى براى شهر بابل است.
27. تفصيل بيشتر اين بحث در مباحث آينده خواهد آمد.
28. علل الشرايع، ج1، ص31.
29. ر.ک: المعجم الهيروگليفي.
30. در اين معجم آمده که «جادو»، (Gadu) درميان «اورانتو»، (Urantu) [«پورانتو»، (Purantu) نيز خوانده ميشود] و رود «اراختو»، (Arahtu) واقع شده است.
و هر دوي آنها در بابل واقع شدهاند. در نتيجه «جادو» نيز در بابل واقع شده است.، ( همچنين ر.ک: معجم العلامات المسمارية، العلامة 381 و Repertoire Geographiqu des texescunifarmes vol.I-II
فهرست مجلات -> موعود -> فروردين و ارديبهشت 1380، شماره 25