پرتوى از رخدادهاى عصر امام صادق (عليه السلام)


1- ششمين اخترتابناك آسمان امامت‏حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) درروز جمعه‏17 ربيع الاول سال‏83 هجرى در مدينه و در زمان‏عبدالملك بن مروان بن حكم ديده به جهان گشود. مادر آن حضرت‏«ام فروه‏» دختر قاسم (1) بن محمد بن ابوبكر مى‏باشد. ايشان درسال 148 هجرى به دستور منصور عباسى به وسيله انگور زهرآلودمسموم و به شهادت رسيد. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقيع ودر جوار ائمه بقيع (2) قرار دارد. (3)
بعضى ولادت ايشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ايشان‏را نيز برخى سال 80 هجرى ذكر كرده‏اند. (4) درباره زمان شهادت‏نيزگروهى ماه شوال و دسته‏اى ديگر 25 رجب را بيان كردند. (5)
2- امام صادق(عليه السلام) مدت 12 تا 15 سال بنابر اختلاف با امام‏سجاد(عليه السلام) و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت‏19 سال با امام‏باقر(عليه السلام) زندگى كرد و توانست‏به مقدار لازم از خرمن دانش اين دوبزرگوار، خوشه‏چينى نمايد. مدت امامت ايشان 34 سال به طول‏انجاميد (6) كه 18 سال در دوره اموى و16 سال در دوره عباسى‏بوده است. (7)
3- خلفاى اموى معاصر امام جعفر صادق(عليه السلام) به ترتيب عبارتند از:
هشام بن عبدالملك (114 125)، وليد بن يزيد بن عبدالملك(126125)، يزيد بن وليد بن عبدالملك (126)، ابراهيم بن وليدبن عبدالملك (2 ماه و 10 روز از سال‏126) و مروان بن محمدمعروف به مروان حمار(132126).
خلفاى عباسى معاصر امام(عليه السلام) عبارتند از: ابوالعباس عبدالله بن‏محمد(137132) و ابوجعفر منصور دوانيقى (137 148).
4- از امام جعفر صادق(عليه السلام) هفت پسر و سه دختر برجاى ماند كه‏عبارتند از:
«اسماعيل‏»، «عبدالله‏» و «ام فروه‏» كه مادرشان فاطمه بنت‏الحسين بن على بن حسين(عليه السلام) است.
«امام موسى كاظم‏»، «اسحاق‏» و «محمد» كه مادرشان حميده‏خاتون مى‏باشد. و «عباس‏»، «على‏»، «اسماء» و «فاطمه‏» كه‏هريك از مادرى به دنيا آمده‏اند. (8)
5- در يك دسته بندى، زندگانى امام جعفرصادق(عليه السلام) را مى‏توان به‏سه دسته كلى تقسيم نمود:
الف زندگانى امام در دوره امام سجاد و امام باقر عليمهاالسلام‏كه تقريبا نيمى از عمر حضرت را به خود اختصاص مى‏دهد. در اين‏دوره (83 114) امام صادق(عليه السلام) از علم وتقوى و كمال و فضيلت‏آنان در حد كافى بهره‏مند شد.
ب قسمت دوم زندگى امام جعفر صادق(عليه السلام) از سال 114 هجرى تا 140هجرى مى‏باشد. در اين دوره امام از فرصت مناسبى كه به وجود آمد،استفاده نمود و مكتب جعفرى را به تكامل رساند. در اين مدت،4000 دانشمند تحويل جامعه داد و علوم و فنون بسيارى را كه‏جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامى ارزانى داشت.
ج- هشت‏سال آخر عمر امام(عليه السلام) قسمت‏سوم زندگى امام را تشكيل‏مى‏دهد. در اين دوره، امام بسيار تحت فشار و اختناق حكومت منصورعباسى قرار داشت. در اين دوره امام دائما تحت نظر بود و مكتب‏جعفرى عملا تعطيل گرديد. (9)
6- در عصر امام صادق(عليه السلام) حكومت اموى منقرض شد. عواملى كه منجربه انقراض سلسله اموى شد عبارتند از:
1- حكومت موروثى استبدادى.
2- تحريف حقايق توسط محدثان مزدور و روحانيون دربارى.
3- مخالفت علنى و آشكار با سنت پيامبر(صلّى الله عليه وآله) و قرآن كريم.
4- اهانت‏به حرمين شريفين.
5- سوء استفاده از بيت المال مسلمين.
6- كامجويى و هوسرانى و ميگسارى و ساز و آواز.
7- گرايش به تجملات و زيور آلات.
8- تعصب عربى و تحقير موالى (غير اعراب).
9- اختلافات و درگيرى‏هاى داخلى و نژادى.
10- قتل و غارت مسلمين خصوصا فرزندان بنى‏هاشم.
11- قيام مسلحانه شيعيان.
12- تعطيل شدن امر به معروف و نهى از منكر به سبب خشونت‏حكمرانان.
13- رواج شعارها و سنت‏هاى جاهلى. (10)
7- بنى‏العباس در اواخر دوره بنى‏اميه از فرصت‏سياسى كه به وجودآمده بود، استفاده كردند و حكومت را در سال 132 هجرى قمرى به‏دست گرفتند. (11) و تا سال‏656 هجرى قمرى حكومت كردند. سياست‏عباسيان تا زمان معتصم برمبناى حمايت از ايرانيان و تقويت عليه‏اعراب بود. صد ساله اول حكومت عباسى براى ايرانيان، عصر طلايى‏بود. چه آن‏كه برخى از وزراى ايرانى همانند برامكه و فضل بن سهل‏ذوالرياستين بعد از خليفه، بزرگترين قدرت به شمار مى‏رفتند. (12) 8- روساى بنى‏هاشم اعم از عبدالله محض و پسرانش محمد و ابراهيم‏و هم‏چنين بنى‏العباس به نام‏هاى ابراهيم امام، ابوالعباس سفاح،ابوجعفر منصور دوانيقى و عموهاى اينها، در محلى به نام‏«ابواء» (13) نهضت ضد اموى را از سال 100 هجرى آغاز كردند. وچون بنى‏العباس زمينه را براى خودشان مهيا نمى‏ديدند، با «محمدنفس زكيه‏» (14) به عنوان مهدى امت‏بيعت كردند. (15)
9- بعد از آنكه روساى بنى‏هاشم با محمد بيعت كردند، از امام‏جعفر صادق(عليه السلام) نيز دعوت نمودند كه با محمد به عنوان مهدى امت‏بيعت كند ولى حضرت به آن‏ها فرمود كه در نزد ما اسرارى است. اين‏پسر، مهدى امت نيست و وقت ظهور نيز فرا نرسيده است. حضرت در آن‏جلسه بيان داشتند كه ابوالعباس سفاح و برادرانش به خلافت‏خواهندرسيد و به عبدالعزيز بن عمران زهرى فرمود كه ابوجعفر منصورقاتل محمد و برادرش ابراهيم خواهد شد. (16)
10- مبلغان بنى‏عباس در آغاز، مردم را با عنوان «الرضا من آل‏محمد» يا «الرضى من آل محمد» تبليغ مى‏كردند. دو تن ازماهرترين‏شان عبارت بودند از: «ابوسلمه خلال‏» و «ابومسلم‏خراسانى‏».
ابوسلمه كه به وزير آل محمد لقب گرفت، در كوفه مخفيانه تبليغ‏مى‏كرد و ابومسلم كه به امير آل محمد ملقب شد، در خراسان مردم‏را بر عليه دستگاه حاكمه اموى مى‏شوراند. (17)
يكى از كارهاى زشت ابومسلم اين بود كه نسبت‏به ابوسلمه حسادت‏مى‏ورزيد. نامه‏هايى به سفاح و عموهاى سفاح نوشت و به آن‏ها اطلاع‏داد كه ابوسلمه قصد دارد خلافت را از آل‏عباس به نفع آل ابى‏طالب‏تغيير دهد. ولى سفاح نپذيرفت و گفت: چيزى برمن ثابت نشده است.
ابومسلم وقتى كه فهميد ابوسلمه از توطئه او آگاه است، عده‏اى رامامور كرد كه هنگام برگشت ابوسلمه از نزد سفاح، او را شبانه‏به قتل برسانند. (18) وچون قاتل يا قاتلين از اطرافيان سفاح‏بودند، خون ابوسلمه لوث شد و خوارج را به عنوان قاتل معرفى‏كردند. (19)
11- مسعودى درمروج الذهب (20) مى‏نويسد: ابوسلمه بعد از كشته‏شدن ابراهيم امام به اين فكر افتاد كه خلافت را از آل‏عباس به‏نفع آل‏ابى‏طالب تغيير دهد.
نامه‏اى در دو نسخه براى امام جعفرصادق(عليه السلام) و عبدالله محض نوشت و به مامور گفت: اين دو نامه رامخفيانه به امام جعفر صادق(عليه السلام) بده و اگر قبول كرد، نامه ديگررا از بين ببر و اگر نپذيرفت، نامه دوم را براى عبدالله ببر وطورى عمل كن كه هيچ كدام نفهمند كه براى ديگرى نامه نوشتم.
فرستاده، نامه را اول براى امام(عليه السلام) برد. ايشان قبل از آنكه‏نامه را مورد مطالعه قرار دهد، به آتش گرفت و آن را سوزاند وبيان داشت كه ابوسلمه شيعه و طرفدار ما نيست. فرستاده، نامه‏ديگر را به عبدالله محض داد كه بسيار خوشحال و مسرور گرديد.
صبح زود نزد امام صادق(عليه السلام) آمد و جريان را اطلاع داد. امام به اوگفت كه ابوسلمه عين اين نامه را براى من نيز نوشته بود ولى آن‏را سوزاندم. به او گفت: ابوسلمه طرفدار ما نيست. از چه زمان‏اهل خراسان شيعه تو شده‏اند كه مى‏گويى شيعيان ما نوشته‏اند؟ آياتو ابومسلم را به خراسان فرستادى؟ آيا تو به آن‏ها گفتى لباس‏سياه بپوشند و آن را شعار خود قرار دهند...؟ عبدالله از اين‏سخنان ناراحت‏شد و شروع به بحث‏با امام نمود. (21)
12- در بررسى نامه ابوسلمه بايد گفته شود كه اين جريان مقارن‏ظهور بنى‏العباس است و ابومسلم شديدا در فعاليت است كه ابوسلمه‏را از ميدان به در كند و در اين قضيه عموهاى سفاح نيز او راتاييد و تقويت مى‏كنند.
با اين وصفى كه مسعودى نوشته، معلوم مى‏گردد كه ابوسلمه مردى‏سياسى بوده و سياستش از اين‏كه به نفع آل‏عباس كار كند، تغييرمى‏كند و چون هركسى را نيز براى خلافت نمى‏توان معرفى نمود، سياست‏مآبانه يك نامه را به هردو نفر كه از شخصيت‏هاى مبرز بنى‏هاشم‏هستند، از اولاد بنى‏الحسن «عبدلله محض‏» و از اولاد بنى‏الحسين‏«امام صادق(ع‏») مى‏نويسد كه تيرش به هرجا اصابت كرد، از آن‏استفاده كند. بنابراين دركار ابوسلمه با توجه به وفاداريش به‏بنى‏عباس و تثبيت‏حكومت در خاندان آن‏ها و دعوت از دو نفر براى‏بيعت‏با آنان، نشان دهنده جدى نبودن دعوت و آميخته بودن آن باتزوير و عدم آگاهى از نظام واقعى امامت است و فقط مى‏خواسته كسى‏را ابزار قرار دهد.
به علاوه اين كار، كارى نبوده كه به نتيجه برسد و بهترين دليل‏آن، اين است كه هنوز جواب نامه به دست ابوسلمه نرسيده بود كه‏غائله به كلى خوابيد و ابوسلمه از ميان رفت. (22)
13 بعضى از كسانى كه ادعاى تاريخ‏شناسى دارند، با انكار واعتراض مى‏پرسند كه چرا امام صادق(عليه السلام) در جواب نامه ابوسلمه چنان‏برخوردى داشته است؟
در جواب به اين افراد، بايد گفته شود كه در اين قضيه نه شرايطمعنوى دركار بوده كه افرادى با خلوص نيت چنين پيشنهادى را بيان‏كنند و نه شرايط ظاهرى و امكاناتى فراهم بوده كه بتوان به‏واسطه آن اقدام عملى نمود. (23)
علت‏خوددارى و امتناع امام صادق(عليه السلام) از قبول درخواست ابوسلمه:
اولا اين بود كه امام مى‏دانست‏بنى‏عباس ساكت نخواهند نشست و امام‏را به شهادت مى‏رسانند. بدون آن‏كه شهادت امام هيچ فايده و اثرى‏براى اسلام و مسلمين داشته باشد.
ثانيا در آن عصرى كه امام مى‏زيست، آنچه كه براى جامعه اسلامى‏بهتر و مفيدتر بود، رهبرى نهضت علمى، فكرى و تربيتى بود كه اثرآن تاكنون هست; كما اين‏كه در عصر امام حسين آن نهضت ضرورت داشت‏كه اثرش هنوز نيز باقى است. (24)
14 از سال‏129 هجرى تا 132 هجرى كه عباسيان روى كار آمدند;چون بنى‏اميه رو به ضعف و سقوط مى‏رفتند، فرصت اين‏كه امام(عليه السلام) راتحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفى عباسيان نيز كه شعارطرفدارى از خاندان پاك پيامبر اكرم(صلّى الله عليه وآله) وگرفتن انتقام خون بناحق‏ريخته آنان را مى‏دادند، به امام فشارى وارد نمى‏آوردند.
ازاين‏رو، اين دوران، براى امام دوران آرامش و آزادى بود و فرصت‏بسيار خوبى براى فعاليت‏هاى علمى و فرهنگى به‏شمار مى‏رفت، فرصتى‏كه براى هيچ‏يك از امامان ديگر به غير از امام باقر(عليه السلام) كه‏اندكى از اين فرصت‏براى ايشان به وجود آمد و فعاليت علمى راشروع كرده بود. و هم‏چنين براى امام رضا(عليه السلام) فراهم نگشت. ولى‏امام صادق(عليه السلام) هم عمر طولانى (حدود 70 سال) داشتند و هم محيط وزمان براى ايشان مساعد بود. (25)
15- در زمان امام جعفر صادق(عليه السلام) در جامعه اسلامى شور و نشاط فوق‏العاده‏اى پيدا شد كه منشاجنگ عقايد گرديد. به‏طور خلاصه مى‏توان‏عوامل مؤثر در اين نشاط را در چهار مورد بررسى كرد:
الف- محيط آن دوره، محيط كاملا مذهبى و اسلامى بود و مردم تحت‏انگيزه‏هاى مذهبى، زندگى مى‏كردند. تشويق‏هاى پيامبر به علم ودانش و تشويق و دعوت‏هاى قرآن كريم به علم و تعلم و تفكر وتعقل، عامل اساسى اين نهضت و شور و نشاط بود.
ب- نژادهاى مختلفى كه سابقه فكرى و علمى داشتند، در دنياى‏اسلام وارد شدند و تحولاتى را در جامعه ايجاد كردند.
«جهان وطنى اسلامى‏» (26) عامل سومى بود كه زمينه را مساعدمى‏كرد. اسلام با وطن‏هاى آب و خاكى مبارزه كرده بود و وطن را«وطن اسلامى‏» تعبير مى‏كرد كه هرجا اسلام هست، آنجا وطن است ودر نتيجه تعصبات نژادى تا حدود بسيار زيادى از ميان رفته بود.
به‏طورى كه نژادهاى مختلف با يكديگر همزيستى داشتند. (27)
د- عامل ديگرى كه زمينه‏ى اين جهش وجنبش را فراهم مى‏كرد،«تسامح و تساهل دينى‏» بود. (28) يعنى مسلمانان به‏خاطر همزيستى‏با اهل كتاب، آنها را تحمل مى‏كردند و آن را برخلاف اصول دينى‏خود نمى‏پنداشتند. در آن زمان اهل كتاب، اهل علم و دانش بودندكه وارد جامعه اسلامى شده بودند و مسلمين نيز مقدم آن‏ها راگرامى مى‏شمردند. در نتيجه در همان عصر اول، معلومات آن‏ها راگرفتند و درعصر بعدى، خود در راس جامعه اسلامى قرارگرفتند. (29)
16- امام صادق(عليه السلام) در عصرى زيست كه علاوه بر حوادث سياسى، يك‏سلسله حوادث اجتماعى و پيچيدگى‏ها و ابهام‏هاى فكرى و روحى پيداشده بود كه اسلام راتهديد مى‏كرد. ظهور متكلمان (30) ، صوفيه (خشكه‏مقدس‏ها) (31) ، زنادقه (32) ، مكتب‏ها و نحله‏هاى مختلف فقهى‏جبريه، مشبهه، تناسخيه و... (33)
اختلاف قرائت، اختلاف در تفسير،و رشد گروه خوارج و مرجئه از آن جمله بودند. (34) هركدام عقايدخود را ترويج مى‏كردند و به نحوى نظر مى‏دادند. از اين رو، تشنگى‏عجيبى به وجود آمده بود كه لازم بود امام(عليه السلام) به آن‏ها پاسخ مناسب‏گويد.
17 امام صادق(عليه السلام) با تمامى اين جرياناتى كه وجود داشت، برخوردكرد. از نظر قرائت و تفسير، يك عده شاگردان امام هستند. درباب‏نحله‏هاى فقهى هم كه مكتب امام صادق(عليه السلام) قوى‏ترين و نيرومندترين‏مكتب‏هاى فقهى آن زمان بوده، به‏طورى كه اهل‏تسنن هم اعتراف‏نمودند. ابوحنيفه (35) و مالك (36) شخصا از محضر امام استفاده‏كردند و مالك بارها از مدينه به خدمت امام مى‏رسيد و از وجودايشان استفاده مى‏برد. شافعى و احمد بن حنبل نيز از شاگردان‏شاگردان امام هستند. (37)
امام صادق(عليه السلام) با درنظرگرفتن نياز شديد جامعه و آمادگى زمينه‏اجتماعى مناسب، دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش را گرفت و حوزه‏علمى وسيعى به وجود آورد (38) و در رشته‏هاى مختلف، شاگردان‏بزرگى‏همچون «هشام بن حكم كندى‏»، «محمد بن مسلم‏»، «ابان بن‏تغلب‏»، «هشام بن سالم‏»، «معلى بن خنيس‏»، «محمد بن على بن‏نعمان بجلى كوفى‏» معروف به «مؤمن‏الطاق‏»، «مفضل بن عمر»،«ثابت‏بن دينار» معروف به «ابوحمزه ثمالى‏»، «زراره بن‏اعين‏»، «جابر بن يزيد جعفى كوفى‏»، «صفوان بن مهران جمال‏اسدى كوفى‏» معروف به «صفوان جمال‏»، «عبدالله بن‏ابى‏يعفور»، «حمران بن اعين شيبانى‏»، «حمزه طيار»، «بريدبن معاويه عجلى‏»، و... تربيت نمود. (39)
18- در دوره امام صادق(عليه السلام)، شيعيان و طرفداران امام با نوعى‏پيوستگى فكرى و عملى، تشكيلاتى را به وجود آورده بودند و امام‏صادق(عليه السلام) نيز با خلفا مبارزه مخفى مى‏كرد. نوعى جنگ سرد در ميان‏بود. معايب، مثالب و مظالم خلفاى جور به وسيله امام(عليه السلام) در دنياپخش شد. حتى امام(عليه السلام) به منظور تبليغ ولايت و امامت‏خود،نمايندگانى به مناطق مختلف از جمله خراسان مى‏فرستاد. (40)
فشار گسترده سياسى حكام اموى و عباسى گوياى اين حقيقت است‏كه ياران امام به‏خاطر مصون ماندن از گزند حكام زورگو، «تقيه‏»مى‏كردند. تاكيدهاى مكرر امام بر «تقيه‏» نشان دهنده فعال‏بودن اين تشكيلات به طور مخفى و تصميم جدى حكومت‏بر سركوب كردن‏حركت‏ها است. برخى از روايت‏هاى موجود نشان مى‏دهد كه شيعيان به‏شدت تحت فشار بودند. (41) و از ترس شمشير برهنه منصور، راه تقيه‏را در پيش گرفتند. (42)
جاسوسان اموى و عباسى، مراقب رفت و آمدهاى امام و اصحابشان‏بودند. اگر كسى تماسى برقرار مى‏كرد، با كمال احتياط اين عمل رابه انجام مى‏رساند. زيرا دستگاه خلافت اگر فردى را مى‏شناخت كه بااهل‏بيت عليهم السلام اظهار محبت مى‏كند، سرنوشت او با مرگ ياسياهچال و زندان ابد، رقم مى‏خورد. چنان كه يكى از اطرافيان‏امام(عليه السلام) زير شلاق جان سپرد. (43) به همين خاطر امام از بعضى ازشيعيان روى بر مى‏گرداند و حتى برخى را مورد سرزنش قرارمى‏داد. (44)
19 از رويدادهاى ديگر زندگى امام صادق(عليه السلام) فوت فرزند بزرگش‏اسماعيل است كه بسيار مورد علاقه امام بود. طبق روايات، امام درمرگ او بسيار بى‏تابى و بدون ردا و با پاى برهنه دنبال جنازه اوحركت مى‏كرد. (45) امام(عليه السلام) والى مدينه و جمعى انبوه از معاريف ومشايخ مدينه را حاضر كرد و از همگى آن‏ها دعوت نمود كه خوب به‏چهره اسماعيل نگاه كنند كه آيا مرده است‏يا زنده است؟
همگى به مرده بودن اسماعيل تصديق كردند. اين عمل چند بار انجام‏شد. سپس فرمود: خدايا! تو شاهد باش. و دست امام موسى كاظم(عليه السلام)را گرفت و فرمود: «هو حق و الحق معه و منه الى...»; او حق‏است و حق با اوست تا ظهور امام غايب. (46) اسماعيل در قبرستان‏بقيع به خاك سپرده شد. (47) فرقه اسماعيليه منتسب به اين فرزندامام مى‏باشند.
20 از حوادث مهم دوره زندگى امام صادق(عليه السلام) كه در زمان خلافت‏هشام بن عبدالملك، دهمين خليفه اموى به وقوع پيوست، «جنبش‏مسلحانه زيد بن على(ع‏») است. زيد فرزند بزرگتر امام سجاد(عليه السلام)است (48) كه در روز جمعه سوم صفر سال 123121 هجرى قمرى بنابراختلافى كه وجود دارد (49) در كوفه به همراهى 5000 نفر دست‏به قيام زد و پس از دو روز درگيرى به شهادت رسيد. ياران زيد باتدابير امنيتى شديدى، پيكر بى‏جان او را دفن نمودند ولى باگزارش حفار، حاكم كوفه به گوردست‏يافت و بعد از جدا كردن سر ازبدن، پيكرش را در محله «كناسه‏» كوفه به مدت چهار سال به دارآويختند. (50)
در باره ادعا يا عدم ادعاى امامت زيد، گزارش‏هاى ضد و نقيضى نقل‏شده است. (51) در بعضى روايات كه از امام صادق(عليه السلام) وجود دارد،آمده است كه: «خدا زيد را رحمت كند، او عالمى درست گفتاربود.» (52) «او مردى با ايمان، عارف، دانشمند و درستكار بود.
و اگر زمام امور را به‏دست مى‏گرفت، مى‏دانست آن را به چه كسى‏بسپارد. » (53) «به خدا قسم عمويم زيد راه شهداى حق را پيمود،راه شهيدانى كه در كنار رسول خدا(صلّى الله عليه وآله)، على و حسين عليمهاالسلام‏شربت‏شهادت نوشيدند.» (54)
فلسفه قيام زيد در چند امر، خلاصه مى‏گردد:
الف- انتقام خون شهداى كربلا.
ب -امر به معروف و نهى از منكر و اصلاح وضع موجود.
ج- تشكيل حكومت اسلامى و واگذارى آن به ائمه اطهار عليهم السلام.
21- از حوادث ديگر در دوره زندگى امام صادق(عليه السلام)، «قيام يحيى‏بن زيد بن على(ع‏») است كه در سال 125 هجرى در خراسان و درزمان حكومت هشام بن عبدالملك صورت گرفت و در همين سال به شهادت‏رسيد. (55)
22-«قيام محمد نفس زكيه‏» از حوادث ديگر دوره امام صادق(عليه السلام)است. او در سال 145 هجرى و به همراهى 250 نفر از اصحاب خود درماه رجب به عنوان خروج بر منصور عباسى به مدينه آمد و شهر رادر تصرف خود در آورد. سرانجام در درگيرى با لشكر عيسى بن موسى‏در اواسط ماه رمضان همان سال در سن 40 سالگى به قتل رسيد. (56)
ابراهيم برادر محمد نيز بعد ازقتل نفس زكيه، قيام كرد و درنزديكى‏هاى كوفه كشته شد و بدين گونه پيش‏بينى امام صادق(عليه السلام) به‏وقوع پيوست.
23- در سال‏136 هجرى منصور دوانيقى دومين خليفه عباسى، به‏خلافت رسيد و تا سال 158 هجرى حكومت كرد. دوران منصور يكى ازپراختناق‏ترين دوران‏هاى تاريخ اسلام است. به طورى كه حكومت ارعاب‏و ترور، نفس‏هاى مردم را در سينه خفه كرده و وحشت، همه را فراگرفته بود. او براى استحكام پايه‏هاى حكومت‏خود، افراد زيادى رابه قتل رساند كه ابومسلم خراسانى را مى‏توان يكى از اين افراددانست. (57)
مهم‏ترين مسئله‏اى كه منصور را به رنج و زحمت مى‏انداخت، وجودعلويان كه در راس آنان شخص امام جعفرصادق(عليه السلام) قرار داشت، بود.
وى براى اين كه شخصيت و عظمت امام(عليه السلام) را بكاهد، شاگردان امام‏را رو در روى امام قرار مى‏داد تا با آن حضرت به مباحثه‏برخيزند (58) و امام را مغلوب كنند ولى موفق نگرديد.
24 از روزى كه منصور به حكومت رسيد تا روز شهادت امام جعفرصادق(عليه السلام) كه 12 سال به طول كشيد، با وجودى كه بين امام و منصورفاصله زيادى وجود داشت، زيرا امام در حجاز بودند ومنصوردرعراق مى‏زيست ولى به انواع مختلف، امام را مورد آزار و اذيت‏خود قرار مى‏داد و چندين بار امام را نزد خود فراخواند تا او رابه شهادت برساند ولى موفق به انجام يت‏شوم خود نشد. (59)
منصور درباره امام(عليه السلام) تعبير عجيبى دارد. مى‏گويد: جعفر بن محمدمثل يك استخوان در گلوى من است; نه مى‏توانم بيرونش بياورم و نه‏مى‏توانم آن را فرو برم. نه مى‏توانم مدركى از او به دست آورم وكلكش را بكنم و نه مى‏توانم تحملش كنم. (60)
-------------------------------------------------
پاورقى ها:
1- قاسم با دختر عموى خود اسماء بنت عبدالرحمن بن ابى‏بكرازدواج كرد. بنابراين، مادر امام(عليه السلام) از طرف پدر و نوه ابوبكراست.
2- ائمه بقيع عبارتند از: امام حسن(عليه السلام)، امام سجاد(عليه السلام)، امام‏باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام).
3- الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 271; كتاب الحجه، كلينى، باب‏مولدالامام ابى‏عبدالله; حيات الصادق، ص‏6; اعلام الورى طبرسى، ص‏271; اصول كافى، ج 1، ص 472; بحارالانوار، ج‏47، ص 1.
4- الفصول المهمه فى‏معرفه‏الاحوال الائمه(عليه السلام)، على بن محمدبن احمدمالكى، ص‏223; كشف الغمه، ج 2، ص‏367.
5- بيست گفتار، مطهرى، ص 164; حبيب السير، ج 2، ص‏206; بحار،ج 11، ص‏79; كفايه‏المطالب، ج‏3، ص‏307; صفه‏الصفوه، ابن جوزى، ص‏94.
6- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، استاد مطهرى، ص‏137; الارشاد،ص‏249.
7- تاريخ الامم و الملوك، ج 4، ص 375; الشيعه و الحاكمون، ص‏137; مروج الذهب مسعودى، ج‏3، ص‏233 به بعد; الكامل، ابن اثير،ج 4، ص 465 به بعد.
8- الارشاد، شيخ مفيد، ص 284; مناقب آل ابى‏طالب، ابن شهرآشوب،ج 4، ص 280، اعلام الورى، فضل بن حسن طبرسى، ص 291; بحارالانوار،ج‏47، ص 241، ح 2.
9- الارشاد، شيخ مفيد، ص‏289.
10- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص‏117 118; الكامل، ج‏3، ص‏201 به بعد; مقاتل الطالبيين، ص 70; الامامه و السياسه، ج 1، ص‏165; الغدير، ج 10، ص‏326; مروج الذهب، ج‏3، ص‏166.
11- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص‏117.
12- مجموعه آثار، ج 14، ص 584.
13- ابواء مكانى است مابين مدينه و مكه. اين مكان جايى است كه‏آمنه (س)مادر پيغمبر اكرم(صلّى الله عليه وآله) در آن‏جا وفات يافت و حضرت امام‏كاظم(عليه السلام) به دنيا آمد. (ر.ك: معجم البلدان، ياقوت حموى، ج 1، ص‏79.)
14- محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن بن على(عليه السلام).
15 سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، استاد مطهرى، ص 131 132;مقاتل الطالبيين، ص‏173.
16- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص 134 135.
17- الفخرى، ابن طقطقا، ص‏153; تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 352.
18- مروج الذهب، مسعودى، ج‏3، ص 284.
19- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص‏123 124; بيست گفتار، ص‏180179.
20 ج‏3، ص 269268; الفخرى، ص 154 155; جهادالشيعه، ص‏104.
21- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص 129124.
22- همان، ص 130.
23- همان، ص 131130.
24- بيست گفتار، مطهرى، ص‏180179.
25- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص‏157 158.
26- مجموعه آثار، مطهرى، ج 14، ص 68 71; سوره تكوير، آيه‏27; سوره سباء، آيه 28; سوره انبياء، آيه 105; سوره اعراف، آيه‏158; سوره انعام، آيه‏89; نساء،133; مجمع البيان، ج‏9، ص 164.
27- مثلا يك غلام بربرى مانند «نافع‏» يا «عكرمه‏» غلام‏عبدالله بن عباس در كرسى استادى مى‏نشست و بسيارى از مسلمانان‏عراقى، سورى، حجازى، مصرى، ايرانى و هندى در پاى درس او شركت‏مى‏كردند.
28- مسئله «تساهل و تسامح با اهل كتاب‏» عامل فوق العاده‏مهمى بود. اين مسئله ريشه حديثى دارد. احاديثى همچون «خذواالحكمه ولو من مشرك‏» و «الحكمه ضاله‏المؤمن، ياءخذها اينماوجدها» مضمونش همين است.
29- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص‏161159.
30- از بحث‏هاى داغ آن روز، بحث‏هاى كلامى بود. متكلمين در اصول‏عقايد و مسائل اصولى همچون خدا، صفات خدا، آيات مربوط به خدا،درباره نبوت و حقيقت وحى، درباره شيطان، توحيد، ثنويت، قضا وقدر، جبر و اختيار و... بحث مى‏كردند.
31- ظهور متصوفه به طورى كه طبقه‏اى را به وجود آورند وطرفداران زيادى پيدا كنند و در كمال آزادى، حرف‏هاى خود را برزبان جارى سازند، در زمان امام صادق(عليه السلام) رخ داد. اين گروه به‏عنوان نحله‏اى در مقابل اسلام سخن نمى‏گفتند، بلكه بيان مى‏داشتندكه اصلا حقيقت اسلام آن است كه ما مى‏گوييم. اينان روش خشكه مقدس‏عجيبى پيشنهاد مى‏كردند كه قابل تحمل نبود.
32- از خطرناكترين طبقه‏هاى اين عصر، ظهور زنادقه بود. زنادقه‏طبقه متجدد و تحصيل كرده آن عصر بودند. كه با زبان‏هاى زنده آن‏روز سريانى، فارسى، هندى و... آشنا بودند. زنادقه ودهريينى از قبيل ابن‏ابى‏العوجاء، ابوشاكر ديصانى و حتى ابن‏مقفع‏وجود داشتند كه با آن حضرت به محاجه برخاستند. احتجاجات بسيارمفصل و طولانى كه در اين زمينه باقى است‏به راستى اعجاب آوراست. «توحيد مفضل‏» در اثر يك مباحثه با يك نفر دهرى مسلك ورجوع مفضل به امام صادق(عليه السلام) پديد آمده است.
33- مدينه، كوفه، بصره و حتى اندلس هر كدام مركزى به شمارمى‏رفتند كه مالك ابن انس، ابوحنيفه و... رهبرى آن را بر عهده‏داشتند.
34- بيست گفتار، ص 180 184.
35- نعمان بن ثابت‏بن زو طى بن مرزبان معروف به ابوحنيفه دوسال شاگرد امام بود. (امام الصادق و المذاهب الاربعه، حيدر اسد،ج 1، ص 70.)36- مالك بن انس نيز نزد امام(عليه السلام) مى‏آمد و به شاگردى آن حضرت‏افتخار مى‏كرد. (همان، ج 1، ص‏53)
37- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام) ص‏151147.
38- حركت‏هاى علمى دنياى اسلام، اعم از شيعه و سنى مربوط به‏امام صادق(عليه السلام) است. حوزه‏هاى سنى مولود تفكر امام(عليه السلام) است; چون درراس حوزه‏هاى سنى، جامع الازهر وجود دارد كه در حدود 1000 سال‏پيش توسط شيعيان فاطمى تاسيس شد و تمام حوزه‏هاى ديگر اهل سنت،منشعب از اين جامع است. (سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص‏164163.)
39- رجال كشى، محمدبن حسن طوسى، ص 275; قاموس الرجال، محمدتقى‏تسترى، ج‏3، ص‏416; بحارالانوار، ج‏47، ص 345.
40- بحارالانوار، ج‏47، ص 72.
41- مستدرك الوسائل، حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، ج 12، ص‏297به بعد; وسائل الشيعه، حر عاملى، ج‏9، ص 32.
42- تاريخ الشيعه، ص‏43.
43- حياه‏الامام الباقر(عليه السلام)، ج 1، ص‏256; المحاسن، ص‏119.
44- المناقب، ج 4، ص 248.
45- الارشاد، شيخ مفيد، ص‏267.
46- كتاب الغيبه، محمدبن ابراهيم نعمانى، ص 328; بحارالانوار،ج‏47، ص 254.
47- الارشاد، شيخ مفيد، ص‏267.
48- مقاتل‏الطالبيين، ص‏127; بحار، ج‏46، ص‏208.
49- تاريخ يعقوبى، ج‏3، ص‏67 70; مختصرتاريخ العرب،سيداميرعلى، ص 154; بحارالانوار، ج‏46، ص 172; الاخبارالطوال، ص‏345; مقاتل الطالبيين، ص‏137.
50- الامالى، شيخ‏طوسى، ص‏277 و شيخ‏صدوق، ص 392; تنقيح المقال،مامقانى، ج 1، حرف (ز).
51- رواياتى كه در نكوهش زيد بيان گرديده به خاطر تقيه صورت‏گرفته است.
52- الغدير، ج 2، ص 221.
53- تاريخ طبرى، ج 8، ص 300.
53- همان، ج‏3، ص 70; رجال كشى، ص 184.
54- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، مطهرى، ص‏117 118; تنقيح‏المقال، مامقانى، ج 1، حرف (ز)، ص 468; سفينه‏البحار، ج 1، ماده(ز).
55- تاريخ طبرى، ج 8، ص 300.
56 تذكره‏الخواص، ابن‏جوزى، ص‏203199.
57- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص‏197; تاريخ الخلفا، سيوطى،ص 208 و209.
58- الامام الصادق(عليه السلام)، محمدابوزهره، ص 28; الامام جعفر الصادق‏رائد السنه و الشيعه، ص‏19.
59- مناقب آل ابى‏طالب(عليه السلام)، ج 4، ص 238; الامام الصادق(عليه السلام)، مظفر،ج 1، ص 111.
60- سيرى در سيره ائمه اطهار(عليه السلام)، ص 159158; وسائل‏الشيعه، ج‏12، ص‏129; كشف الغمه، ج 2، ص 209208; بحار، ج‏47، ص 42.