شیوه های پرورش عزت نفس در سیره امام حسین (علیه السلام)
طلیعه
عزت نفس، یکى از لوازم زندگى موفقیت آمیز است. فردى که مى خواهد در راه اهداف والاى خویش تمام مشکلات و موانع را از سر راه خود برداشته و به مراحل تعالى و تکامل برسد، باید عزت و کرامت نفس داشته و این موهبت خدادادى را در وجود خود بارور کند. ریشه بسیارى از محرومیت ها، ناکامی ها، عدم موفقیت ها، انتخاب راه هاى خلاف عرف و شرع، شکستن هنجارهاى مقدس جامعه، خیانت ها، جنایت ها و بزهکاری هاى گوناگون را مى توان در نداشتن عزت نفس و وجود عقده حقارت جستجو نمود. امام على (علیه السلام) مى فرماید: «مَن كَرُمَت عَلَيهِ نَفسُهُ، لَم يُهِنها بِالمَعصِيَةِ؛ (1) آن کس که [بزرگى و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد.»
براى همین، به افرادى که از عقده حقارت رنج مى برند و براى خود هیچگونه ارزشى قائل نیستند، نمى توان اعتماد کرد و امرى از امور جامعه را به آنان سپرد. سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود.
امام هادى (علیه السلام) فرمود: «مَنْ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ؛ (2) کسى که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش.»
کسى که به شخصیت خود توجه ندارد، مطمئنا در خوار کردن دیگران نیز باکى نخواهد داشت. بنابراین براى حفظ اجتماع مسلمانان و تقویت ارتباط دینى، عاطفى و فرهنگى میان افراد جامعه و جلوگیرى از شیوع گناه و انواع خلافها، باید روحیه عزت و کرامت نفس را در جامعه پرورش داده و تقویت نمود.
امام حسین (علیه السلام) داشتن عزت نفس را یکى از صفات ضرورى مؤمنین دانسته مى فرماید: «اِیّاكَ وَما تَعْتَذِرُ مِنْهُ، فَاِنَّ الْمُؤْمِنَ لایُسِى ءُ وَلا یَعْتَذِرُ وَالْمُنافِقَ كُلُّ یَوْمٍ یُسِى ءُ وَیَعْتَذِرُ؛ (3) از انجام کارهایى که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشه دار مى کند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد مى کند و نه پوزش مى طلبد، ولى منافق [که براى خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام مى دهد و پیوسته عذرخواهى مى کند.»
در سیره و سخن امام حسین (علیه السلام) موارد زیادى مى توان یافت که آن گرامى در آن موارد، با شیوه هاى مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است. در این فرصت به برخى از این شیوه ها گذرى خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهى به عنوان الگوى سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکى دیگر از رمزهاى موفقیت رهبران الهى در جذب و جلب وجدانهاى بیدار و دلهاى مشتاق سعادت آشنا شویم.
تکریم کودکان
کودکانى که در دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها، بویژه والدین خود، برخوردار گردند، در زندگى آینده خویش افرادى عزتمند، موفق و داراى اعتماد به نفس خواهند بود؛ چرا که تکریم شخصیت کودکان - که روحى لطیف و حساس دارند - روحیه خودباورى و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقویت کرده و زمینه رشد اخلاقى و ایجاد صفات نیک را در وجودشان فراهم مى آورد و آنان را در آینده شخصیتى مستقل، خودباور و دور از عقده حقارت بار خواهد آورد. چند نمونه از تکریم شخصیت اطفال را در رفتار آن حضرت مرور مى کنیم:
1- عبدالله بن عتبه، از مشاهیر فقهاى اهل سنت، نقل مى کند که: روزى در محضر حضرت سید الشهداء (علیه السلام) بودم که فرزند آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) که کوچک بود، وارد شد. امام او را به نزد خود خوانده و به سینه چسبانید، پیشانیش را بوسید و فرمود: «بِأَبِي أَنْتَ مَا أَطْيَبَ رِيحَكَ وَ أَحْسَنَ خَلْقَكَ؛ (4) پدرم به فدایت. چقدر خوشبو و زیبایی!»
2- جعید همدان یکى از یاران امام حسین (علیه السلام) مى گوید: روزى نزد حسین بن على (علیهما السلام) رفتم در حالى که او دخترش سکینه را بر سینه چسبانیده و نوازش مى کرد. وقتى که وارد شدم، امام به همسرش فرمود: اى خواهر قبیله کلاب! دخترت را از من بگیر! سپس با من در مورد انواع مردم به گفتگو نشست. (5)
احترام به اندیشه ها و آراى دیگران
یکى از شیوه هاى کارساز در مسائل تربیتى و تبلیغى، احترام به اندیشه هاى دیگران است.
مربى و مبلغ، به این وسیله به مخاطبان خود شخصیت داده و در اعماق وجود آنان نفوذ مى کند.
با توجه کردن به تفکرات و خواسته هاى مخاطب، مى توان روحیه اعتماد به نفس را در او زنده کرده و عزت نفس وى را تقویت نمود.
روزى «حسن مثنی» فرزند امام مجتبى (علیه السلام) از یکى از دختران عمویش، امام حسین (علیه السلام) خواستگارى نمود. آن حضرت به او فرمود: «اختر یا بنى احبهما الیک؛ فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست دارى، انتخاب کن!» «حسن مثنی» از روى شرم و حیا سخنى نگفت. به این جهت، امام حسین (علیه السلام) فرمود: من دخترم فاطمه را به جهت شباهت زیادش به مادرم براى تو برگزیدم. (6)
درود و سلام
یکى از روشهاى قرآنى در عزت دادن به افراد، سلام کردن و درود فرستادن به آنها است. خداوند متعال در قرآن کریم براى اینکه عظمت مؤمنان را روشن سازد، به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مى دهد که به اهل ایمان سلام کند.
«وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ»؛ (7) «هرگاه کسانى که به آیات ما ایمان دارند به نزد تو آینده، به آنها بگو: سلام بر شما!»
این شیوه موفق قرآنى در سیره امام حسین (علیه السلام) نیز بطور روشن دیده مى شود. آن حضرت در ثواب سلام فرمودند: «لِلسَّلامِ سَبعونَ حَسَنَةً ، تِسعٌ و سِتّونَ لِلمُبتَدِى ءِ وواحِدَةٌ لِلرّادِّ؛ (8) براى سلام هفتاد حسنه مى باشد؛ شصت و نه حسنه براى سلام کننده و یک حسنه براى پاسخ دهنده.»
سلام کردن موجب تقویت حس خودباورى و عزت نفس در کسى که به او سلام مى شود خواهد شد و فردى که به او سلام داده و درود مى فرستیم، شایستگى و جایگاه خود را در منظر دیگران باور مى کند.
این شیوه الهى آنچنان مهم و باارزش است که امام حسین (علیه السلام) از آغاز کردن سخن بدون سلام کردن، نهى کرده و به فردى که پیش از اداى سلام، جویاى حال حضرتش شده بود فرمود: «اَلسَّلامُ قَبْلَ الْكَلامِ عافاكَ اللّه ُ، (ثُمَّ قالَ عليهالسلام) لاتَأْذَنُوا لِأَحَدٍ حَتّی يُسَلِّمَ؛ (9) خدا تو را عافیت و سلامتى دهد، سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است. [سپس فرمود:] تا کسى سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهید.»
همچنین امام حسین (علیه السلام) کسى را که در ارتباطات اجتماعى و معاشرت هاى خانوادگى، از این شیوه پسندیده قرآنى بهره نگیرد، به عنوان خسیس ترین فرد قلمداد کرده و مى فرماید: «اَلبَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ؛ (10) بخیل کسى است که از سلام دادن بخل بورزد.»
در سیره اهل بیت علیهم السلام سلام به مسلمانان گناهکار و آلوده نیز پسندیده و تاثیرگذار است. امام حسین (علیه السلام) مى فرماید: ابن کوا از پدرم على (علیه السلام) پرسید: اى امیرمؤمنان! آیا بر گنهکاران نیز سلام مى دهی؟
على (علیه السلام) فرمود: خدا او را اهل توحید مى داند، آیا تو او را اهل سلام نمى دانی؟! (11)
ارتباط کلامى با عبارات دلنشین
عموم مردم؛ اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان و زنان و مردان، در معاشرت هاى اجتماعى، نسبت به ارتباطات کلامى افراد بسیار حساس مى باشند و نوع لحن و صوت و انتخاب جملات در توجه و جذب آنان اهمیت فوق العاده اى دارد. سخنان محبت آمیز، دلربا و داراى بار عاطفى مثبت، در عمق جان مخاطبان تاثیر مى گذارد و عزت نفس را در آنان تقویت مى کند. انسان هایى که در الفاظ و عبارات خود کمال ادب و عفت را رعایت مى کنند، در نظر مخاطب عزیز و مکرم بوده و عموم مردم آنان را به دیده احترام و بزرگى مى نگرند. در واقع رعایت ادب و عفت و وجاهت در گفتار موجب عزت نفس براى گوینده و شنونده است. برخى از مشکلات و ناهنجاریها، تندخویی ها، زورگویی ها، بدبینی ها، حقارتها و افسردگیها را مى توان با بکارگیرى عباراتى دلنواز و روحبخش از میان برداشته و درمان نمود.
رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «مَنْ بِکَلِمَةٍ یُلْطِفُهُ بِهَا وَ فَرَّجَ عَنْهُ کُرْبَتَهُ لَمْ یَزَلْ فِی ظِلِّ اللَّهِ الْمَمْدُودِ عَلَیْهِ (مِنَ الرَّحْمَةِ) مَا کَانَ فِی ذَلِکَ؛ (12) کسى که برادر مسلمان خود را با کلمه اى مهرآمیز تکریم نماید و غم را از [دل] او بزداید، در سایه بلند [لطف] خدا مى باشد و تا این صفت پسندیده در او باشد، همواره رحمت [الهی] بر او خواهد بود.»
در اینجا نمونه هایى از ارتباط کلامى حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) با افراد خانواده، فرزندان و یارانش را بیان مى کنیم.
1- امام حسین (علیه السلام) هنگام خروج از مدینه، وقتى که همه خاندان و اهل بیت آن حضرت سوار بر محمل ها شدند، چنین ندا داد: «این اخی؟ این کبش کتیبتى، این قمر بنى هاشم؛ کجاست برادرم، کجاست سردار سپاهم، کجاست ماه بنى هاشم.» عباس (علیه السلام) هم پاسخ داد: «لبیک، لبیک، یا سیدى.(13)»
2- هنگامى که حضرت قاسم (علیه السلام) از شهادت خویش سؤال کرد، امام حسین (علیه السلام) او را چنین مورد خطاب قرار داد: «اى والله، فداک عمک، انک لاحد من یقتل من الرجال معی؛ (14) به خدا سوگند، همینطور است. عمویت فدایت باد. تو یکى از مردانى هستى که با من به شهادت خواهند رسید.»
3- وقتى با دخترش سکینه وداع مى کرد، براى آرامش وى که از فراق پدر بى تابى مى کرد چنین فرمود: «یا نور عینی! کیف لایستسلم للموت من لا ناصر له و لامعین (15)؛ اى نور چشم من! کسى که یار و یاورى ندارد چگونه تسلیم مرگ نباشد؟!»
4- آنگاه که امام حسین (علیه السلام) برادرش حضرت عباس (علیه السلام) را مى فرستاد تا از علت حرکت سپاه دشمن خبرى بیاورد، سخن خود را با این عبارت دلنشین ابراز مى داشت: «یا عباس! ارکب، بنفسى انت یا اخى، حتى تلقاهم، فتقول لهم: ما لکم؟! و ما بدالکم (16)؟!؛ برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو و به نزد اینان برو و به آنان بگو: شما را چه شده و چه چیزى براى شما آشکار شده است؟!»
5- حضرت سید الشهداء (علیه السلام) در هنگام خداحافظى با فرزندش امام سجاد (علیه السلام)، در روز عاشورا، فرزندش را به آغوش کشیده و با کلمات مهرآمیزى که از اعماق جانش ریشه مى گرفت، به او فرمود: «یا ولدی! انت اطیب ذریتى و افضل عترتى و انت خلیفتى على هؤلاء العیال والاطفال؛ (17) پسرم! تو پاکیزه ترین فرزندان من هستى و بهترین خاندان من مى باشى، تو جانشین من در [سرپرستی] این زنان و کودکان خواهى بود.»
تقدیر و تشویق
تقدیراز دیگران و تشویق آنان به خاطر کارهاى پسندیده اى که انجام داده اند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباورى و در نتیجه عزت نفس آنان، تاثیر به سزایى دارد. این راهکار موفق تربیتى آنچنان اهمیت دارد که مى توان گفت، کمتر عاملى همانند تقدیر و تجلیل در ایجاد خصلتهاى نیکو و تقویت اعتماد به نفس مى تواند مؤثر باشد. تشویق، استعدادهاى نهفته در نهاد آدمى را از قوه به فعلیت رسانده، و خلاقیتهاى درون او را شکوفا مى سازد. تحسین، تقدیر، تجلیل، اعطاى جایزه هاى مادى و معنوى، هدیه، بذل عاطفه و محبت، تکریم و تشکر، جلوه هایى از مظاهر تشویق مى باشد. در ذیل، مواردى از بهره گیرى امام حسین (علیه السلام) از شیوه کارآمد تشویق را بیان مى کنیم.
1- قدردانى از معلم
جعفر، یکى از فرزندان امام حسین (علیه السلام)، نزد معلمى به نام «عبدالرحمان سلمی» در مدینه آموزش مى دید. روزى معلم سوره حمد را به کودک آموخت. وقتى که کودک آن را بر امام حسین (علیه السلام) قرائت کرد، آن حضرت در مقابل این کار ارزشمند معلم از وى تجلیل کرده و بعنوان قدردانى، هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد. هنگامى که از آن حضرت پرسیدند: چرا این همه بخشش مى کنید؟! حضرت فرمود: «وَ أَيْنَ يَقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ؛ کجا این بخشش [من] با اعطاى او [که تعلیم الحمد لله رب العالمین است] مى تواند برابر باشد؟!» و آنگاه این اشعار را قرائت کرد:
اذا جاءت الدنیا علیک فجد بها | على الناس طرا قبل ان تتفلت |
«هرگاه دنیا به تو روى آورد، قبل از آنکه از دستت برود، همه آن را به مردم ببخش.»
فلا الجود یفنیها اذا هى اقبلت | و لا البخل یبقیها اذا ما تولت (18) |
«نه بخشش، آن را - هرگاه روى آورد - از بین مى برد و نه بخل، آن را - هرگاه پشت کند - نگه مى دارد.»
2- تشویق نیکوکار
امام حسن مجتبى (علیه السلام) در یکى از سفرهایش راه را گم کرد. اتفاقا شب با چوپانى برخورد کرد، چوپان از امام حسن (علیه السلام) پذیرایى کرده و هنگام صبح راه را به آن حضرت نشان داد.
حضرت مجتبى (علیه السلام) هنگام خداحافظى به چوپان فرمود: من اکنون سراغ زمین زراعتى خود مى روم و بعد به مدینه بر مى گردم. سپس، وقتى را تعیین کرد تا آن چوپان خدمت امام مجتبى (علیه السلام) برسد. چوپان که از غلامان یکى از اهالى مدینه بود، در وقت معین اشتباها به محضر امام حسین (علیه السلام) آمد و به خیال اینکه به حضور امام حسن (علیه السلام) آمده، به حضرت سید الشهداء (علیه السلام) عرضه داشت: من همان بنده اى هستم که فلان شب میهمان من بودى و وعده دادى تا در این ساعت خدمت شما برسم. امام حسین (علیه السلام) متوجه شد که او از برادرش امام مجتبى (علیه السلام) در آن شب پذیرایى کرده است. به این جهت از او پرسید: اى غلام! تو برده چه کسى هستی؟ او نام یکى از اهالى مدینه را برد. امام پرسید: چند راس از گوسفندان اربابت در اختیار توست؟ چوپان گفت: سیصد راس.
امام حسین (علیه السلام) مولاى او را طلبید و از وى درخواست کرد تا گوسفندان را با همان غلام به وى بفروشد. وقتى که او اعلام رضایت نمود، آن حضرت غلام و گوسفندان را از صاحبش خرید و سپس غلام را آزاد نموده و گوسفندان را نیز به غلام بخشید.
آن حضرت موقع خداحافظى به غلام گفت: «ان الذى بات عندک اخى و قد کافاتک بفعلک معه؛ کسى که آن شب نزد تو ماند، برادر من بود. اکنون به پاس [قدردانى از] رفتار نیک تو با او، این پاداش را به تو دادم. (19)»
3- آزادى کنیز
انس بن مالک مى گوید: نزد امام حسین (علیه السلام) بودم که کنیزى از آن حضرت شاخه گلى را به حضرتش تقدیم کرد. امام حسین (علیه السلام) آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: «انت حرة لوجه الله؛ تو در راه خدا آزادی!» من به حضرت عرض کردم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟! امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را در قرآن چنین ادب کرده و فرموده است: «إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»؛ (20) «هرگاه به شما تحیتى گفته شد، پاسخ آن را به نیکوتر از آن یا مانند آن بدهید.» و سپس فرمود: تحیت بهتر، همان آزاد کردن اوست. (21)
4- تجلیل از یک آزاده
نام نیک موجب مى شود که دیگران صاحب نام را تحسین کرده و در مورد او فال نیک بزنند. به این وسیله شخصیت او تقویت شده و روحیه اعتماد به نفس در او افزایش مى یابد. به این جهت، نام نیک براى صاحب نام فرح انگیز و نشاط آور مى باشد. والدین و مربیان دلسوز و آگاه در این مورد حساسیت خاصى داشته و در نامگذاریها کمال دقت را به عمل مى آورند. زمانى که پیکر خونین حر در آخرین لحظات زندگى به روى زمین افتاده بود، امام حسین (علیه السلام) به بالین وى آمد. آن حضرت در حالى که با دست هاى مبارک خود، صورت او را نوازش مى داد و خاک و خون از چهره اش پاک مى کرد، فرمود: «بخ بخ لک یا حر، انت حر کما سمیت فى الدنیا و الآخرة؛ به به! [احسنت] به تو اى حر! تو آزاد مردى چنانکه در دنیا و آخرت آزاده خوانده شدى.» سپس با تجلیل از مادر وى اضافه نمود: «والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا، فانت والله حر فى الدنیا و سعید فى الآخرة؛ (22) به خدا سوگند! مادرت در این که تو را حر نامید، اشتباه نکرده است. به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهى بود.»
سخنان عزت آفرین
امام حسین (علیه السلام) افزون بر اینکه در عمل سعى مى کرد اطمینان به نفس را در وجود اشخاص زنده کند و حتى در یارى به محرومان و مستضعفان بیشتر از همه به حفظ آبرو، حیثیت و خدشه دار نشدن شخصیت آنان مى اندیشید، در گفتارهاى راهگشا و عزت بخش خود نیز به احیاى کرامت انسانى و عزت افراد اهتمام خاصى داشت. این نوشتار را با سخنى حکیمانه از آن گرامى که حاکى از عزت نفس و روح تسلیم ناپذیر آن حضرت در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مسلمانان مى باشد به پایان مى بریم.
چنانکه مى دانیم، گروهى از مردم، به خاطر فرار از مرگ به انواع ذلتها تن داده و به خاطر دو روز زندگى زودگذر دنیا براى همیشه عزت و کرامت خویش را فدا مى کنند، اما حسین بن على (علیهما السلام) در این مورد مى فرماید:
«اَلدَّعِيَّ اِبْنَ اَلدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ مِنَّا بَيْنَ اِثْنَتَيْنِ بَيْنَ اَلْمِلَّةِ [اَلسَّلَّةِ] وَ اَلذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا اَلدَّنِيئَةُ يَأْبَى اَللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ وَ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اَللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ اَلْكِرَامِ؛ ناپاک فرزند ناپاک، (عبیدالله بن زیاد) مرا در پذیرش یکى از دو راه مجبور کرده است؛ بین مرگ [با عزت] و [زندگى با] ذلت. اما هیهات که ما ذلت و خوارى را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهاى پاک و غیرتمندان بر ما نمى پسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم. (23)»
پى نوشت ها :
1) عیون الحکم و المواعظ، ص 439.
2) تحف العقول، ص 483.
3) حیاة الامام الحسین، ج 1، ص 181.
4) کفایة الاثر، ص 234؛ معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 82.
5) ترجمة الامام الحسن (علیه السلام)، ص 159.
6) مقاتل الطالبین، ص 122؛ کشف الغمه، ج 1، ص 579.
7) انعام/54.
8) تحف العقول، ص 248.
9) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 358.
10) تحف العقول، ص 248.
11) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 359.
12) کافى، ج 2، ص 206؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 376.
13) فرهنگ عاشورا، ص 386؛ معالى السبطین، ج 1، ص 220.
14) مدینة المعاجز، ج 4، ص 214.
15) ناسخ التواریخ، ج 2، ص 360.
16) تاریخ طبرى، ج 4، ص 315.
17) موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه السلام)، ص 486.
18) مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 222.
19) موسوعة کلمات الحسین (علیه السلام)، ص 621.
20) نساء/86.
21) بحار الانوار، ج 44، ص 195.
22) لواعج الاشجان، ص 147؛ لهوف، ص 192.
23) لهوف ابن طاووس، ص 180.