چهل حديث از امام حسن عسکرى (علیه السلام)
قالَ الاِْمامُ الْعَسْکَری (عليه السلام):
1- پرهيز از جدال و شوخی
«لا تُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْکَ.»
جدال مکن که ارزشت میرود و شوخی مکن که بر تو دلير شوند.
2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِیَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّی يَقُومَ.»
هر که به پايين نشستن در مجلس خشنود باشد، پيوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخيزد.
3- هلاکت در رياست و افشاگری
«دَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمينًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِیَ يَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْی وَ إِيّاکَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَةِ، فَإِنَّهُما يَدْعُوانِ إِلَی الْهَلَکَةِ.»
آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستی چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشی گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنی کنی و در پی رياست باشی، زيرا اين دو، آدمی را به هلاکت میکشانند.
4- گناهی که بخشوده نشود
«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتی لا تُغْفَرُ : لَيْتَنی لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراکُ فِی النّاسِ أَخْفی مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ عَلَی الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِی اللَّيْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»
از جمله گناهانی که آمرزيده نشود اين است که [آدمی ] بگويد: ای کاش مرا به غير از اين گناه مؤاخذه نکنند. سپس فرمود: شرک در ميان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سياه در شب تار نهانتر است.
5- نزديکتر به اسم اعظم
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أَقْرَبُ إِلَی اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَيْنِ إِلی بَياضِها.»
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» به اسم اعظم خدا، از سياهی چشم به سفيدی اش نزديکتر است.
6- دوستی نيکان و دشمنی بدان
«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضيلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَيْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْیٌ عَلَی الْفُجّارِ.»
دوستی نيکان به نيکان، ثوابست برای نيکان. و دوستی بدان به نيکان، فضيلت است برای نيکان. و دشمنی بدان با نيکان، زينت است برای نيکان. و دشمنی نيکان با بدان، رسوايی است برای بدان.
7- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلی کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»
از جمله تواضع و فروتنی، سلام کردن بر هر کسی است که بر او میگذری، و نشستن در پايين مجلس است.
8- خنده بيجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَيْرِ عَجَب.»
خنده بيجا از نادانی است.
9- همسايه بد
«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأی حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأی سَيِّئَةً أَفْشاها.»
از بلاهای کمرشکن، همسايه ای است که اگر کردار خوبی را بيند نهانش سازد و اگر کردار بدی را بيند آشکارش نمايد.
10- پندی گويا و جامع
«أُوصيکُمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ الْوَرَعِ فی دينِکُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلی مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلی الله عليه وآله وسلم) صَلُّوا فی عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فی دينِهِ وَ صَدَقَ فی حَديثِهِ وَ أَدَّی الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِیٌ فَيَسُرُّنی ذلِکَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَيْنًا وَ لا تَکُونُوا شَيْنًا، جُرُّوا إِلَيْنا کُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبيح، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.
لَناحَقٌّ فی کِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ کَذّابٌ. أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَی النَّبِیِّ(صلی الله عليه وآله) فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلی رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْکُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقوای الهی و پارسايی در دينتان و تلاش برای خدا و راستگويی و امانتداری درباره کسی که شما را امين دانسته نيکوکار باشد يا بدکار و طول سجود و حُسنِ همسايگی سفارش میکنم. محمّد (صلی الله عليه وآله) برای همين آمده است. در ميان جماعت های آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت کنيد. و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يک از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته میشود: اين يک شيعه است، و اين کارهاست که مرا خوشحال میسازد. تقوای الهی داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتی، تمام دوستی خود را به سوی ما بکشانيد و همه زشتی را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبی که درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدی درباره ما گفته شود ما از آن به دوريم. در کتاب خدا برای ما حقّی و قرابتی از پيامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدی جز ما مدّعی اين مقام نيست، مگر آن که دروغ میگويد. زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ کنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلی الله عليه وآله) سلام و تحيّت بفرستيد. زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلی الله عليه وآله) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ کنيد و شما را به خدا می سپارم، و سلام بر شما.
11- انديشه در کار خدا
«لَيْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فی أَمْرِ اللّهِ.»
عبادت کردن به زيادی روزه و نماز نيست، بلکه [حقيقتِ] عبادت، زياد در کار خدا انديشيدن است.
12- پليدی خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»
خشم و غضب، کليد هر گونه شرّ و بدی است.
13- ويژگی های شيعيان
«شيعَتُنا الْفِئَةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاکِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَی الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْیِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»
پيروان ما، گروه های نجات يابنده و فرقه های پاکی هستند که حافظان [آيين] مايند، و ايشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمک کار ما [هستند]. به زودی چشمه های حيات [منجیِ بشريّت] بعد از گدازه توده های آتش! پيش از ظهور برای آنان خواهد جوشيد.
14- نا آرامی کينه توز
«أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»
کينه توز، نا آرامترينِ مردمان است.
15- پارساترين مردم
«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَی الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ.»
پارساترين مردم کسی است که در هنگام شبهه توقّف کند. عابدترين مردم کسی است که واجبات را انجام دهد. زاهدترين مردم کسی است که حرام را ترک نمايد. کوشننده ترين مردم کسی است که گناهان را رها سازد.
16- وجود مؤمن
«أَلْمُؤْمِنُ بَرَکَةٌ عَلَی الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَی الْکافِرِ.»
مؤمن برای مؤمن، برکت و بر کافر، اتمام حجّت است.
17- محصول اعمال
«إِنَّکُمْ فی آجال مَنْقُوصَة وَ أَيّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ يَأْتی بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعْ خَيْرًا يَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرًّا يَحْصِدُ نِدامَةً، لِکُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا يُسْبَقُ بَطیءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا يُدْرِکُ حَريصٌ ما لَمْ يُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِیَ خَيْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِیَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»
شما عمر کاهنده و روزهای برشمرده ای داريد، و مرگ به ناگهان می آيد، هر کس تخم خيری بکارد به خوشی بِدْرَوَد، و هر کس تخم شرّی بکارد به پشيمانی بِدْرَوَد. هر که هر چه بکارد همان برای اوست. کُندکار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نيست در نيابد، هر که به خيری رسد خدايش داده، و هر که از شرّی رهد خدايش رهانده.
18- شناخت احمق و حکيم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فی فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکيمِ فی قَلْبِهِ.»
قلب احمق در دهان او و دهان حکيم در قلب اوست.
19- تلاش برای رزق مقدّر
«لا يَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»
رزق و روزیِ ضمانت شده، تو را از کار واجب باز ندارد.
20- عزّتِ حقگرايی
«ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزيزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَليلٌ إِلاّ عَزَّ.»
هيچ عزيزی حقّ را رها نکند، مگر آن که ذليل گردد و هيچ ذليلی به حقّ نياويزد، مگر آن که عزيز شود.
21- دوست نادان
«صَديقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»
دوست نادان، مايه رنج است.
22- بهترين خصلت
«خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَهُما شَیْءٌ: أَلاِْيمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»
دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چيزی نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
23- نتيجه جسارت بر پدر
«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ فی صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَی الْعُقُوقِ فی کِبَرِهِ.»
جرأت و دليری فرزند بر پدرش در کوچکی، سبب عاقّ و نارضايتی پدر در بزرگی میشود.
24- بهتر از حيات و بدتر از مرگ
«خَيْرٌ مِنَ الْحَياةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَياةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِکَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»
بهتر از زندگی چيزی است که چون از دستش دهی، از زندگی بدت آيد، و بدتر از مرگ چيزی است که چون به سرت آيد مرگ را دوست بداری.
25- وابستگی و خواری
«ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»
چه زشت است برای مؤمن، دلبستگی به چيزی که او را خوار دارد.
26- نعمت بلا
«ما مِنْ بَلِيَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فيها نِعْمَةٌ تُحيطُ بِها.»
هيچ بلايی نيست، مگر اين که در آن از طرف خدا نعمتی است.
27- اکرام بدون افراط
«لا تُکْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ.»
هيچ کس را طوری اکرام مکن که بر او سخت گذرد.
28- ارزش پند پنهان
«مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ.»
هر که در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر که آشکارا برادرش را پند دهد او را کاسته.
29- تواضع و فروتنی
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا يُحْسَدُ عَلَيْها.»
تواضع و فروتنی، نعمتی است که بر آن حسد نبرند.
30- سختی تربيت نادان
«رِياضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ.»
پرورش دادن نادان و ترک دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.
31- شادی بيجا
«لَيْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»
اظهار شادی نزد غمديده، از بی ادبی است.
32- جمال ظاهر و باطن
«حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»
صورت نيکو، زيبايی ظاهری است، و عقل نيکو، زيبايی باطنی است.
33- کليد تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فی بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»
تمام پليدی ها در خانه ای قرار داده شده و کليد آن دروغگويی است.
34- چشم پوشی از لغزش و يادآوری احسان
«خَيْرُ إِخْوانِکَ مَنْ نَسِیَ ذَنْبَکَ وَ ذَکَرَ إِحْسانَکَ إِلَيْهِ.»
بهترين برادران تو کسی است که خطايت را ناديده گيرد و احسانت را يادآور شود.
35- مدح نالايق
«مَنْ مَدَحَ غَيْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»
هر که نالايقی را ثنا گويد، خود در موضعِ اتّهام قرار گيرد.
36- راه دوست يابی
«مَنْ کانَ الْورَعُ سَجِيَّتَهُ، وَ الْکَرَمُ طَبيعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ کَثُرَ صَديقُهُ.»
کسی که پارسايی خوی او، و بخشندگی طبيعت او، و بردباری خصلت او باشد دوستانش بسيار شوند.
37- انس با خدا
«مَنْ آنَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»
کسی که با خدا مأنوس باشد، از مردم گريزان گردد.
38- خرابی مناره ها و کاخ ها
«إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصيرِ الَّتی فِی الْمَساجِدِ.»
هنگامی که قائم (عليه السلام) قيام کند، دستور به خرابی مناره ها و کاخ های مساجد دهد.
39- نماز شب، سير شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.»
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
40- ادبی بسنده
«کَفاکَ أَدَبًا تَجَنُّبُکَ ما تَکْرَهُ مِنْ غَيْرِکَ.»
در مقام ادب برای تو همين بس که آنچه برای ديگران نمي پسندی، خود، از آن دوری کنی.