زيبايى هاى معنوى در سيره فاطمى عليهاالسلام
با حذف «زيبايى هاى معنوي»، «زيبايي» خشک و بى روح مى گردد، به عبارت ديگر: بحث از ارزشهاى معنوى از موضوع زيبايى جدا نيست، گرچه برخى کوشيده اند خاستگاه زيبايى را در امور محسوس (sensible) و دنيوى، و ارزشهاى معنوى را در امور اخروى محصور نمايند.
از آگوستين قدّيس چنين نقل شده است که: «وقتى خداوند را دوست مى دارم، آنچه دوست دارم چيست؟ نه جسمى است، نه تنى، نه زيبايى گذران، نه درخشش روشنايى، نه آوازهاى دلکش، نه گلها و گياهان خوشبو، ... دوست داشتنِ آن چيزها نيست، با اين همه وقتى خدايم را دوست دارم گويى همه اين مظاهر را نيز دوست داشته ام.»
آرى، در تعاليم توحيدى نه تنها زيبايى محسوس نکوهش نگشته، بل به شباهت هاى اين تجلى هاى مادى با طبع زيباپرور معنوى استناد شده است. اما آنچه مهم است اين که: هنر اسلامى از همان آغاز تمايل داشت که از قواعد فيزيکى محسوسات فاصله بگيرد و فراتر گام نهد، نقوش اسليمى اگر چه با گل و گياه تزيين شده اما هرگز منعکس کننده واقعيت طبيعى نبوده بل از آنها انتزاع گشته اند.
خلاصه آنکه: خاستگاه زيبايى را نبايد در امور مادى محصور دانست بل اصل آن را بايد در امور معنوى جستجو کرد هر چند زمينه درک اين نوع زيبايى ها به پالايش درون نيازمند است، به قول عطار:
با جمالش چونکه نتوان عشق باخت
از کمال لطف خود آئينه ساخت
هست آن آئينه، دل، در دل نگر
تا ببينى رويش اى صاحب نظر
استاد محمدتقى جعفرى مى نويسد: «در امر زيبايى، اعم از محسوس يا معقول، «لذت» عنصر بسيار مهم درون ذاتى است و هر انسان منصفى مى پذيرد که اگر از دريافت زيبايى هاى محسوس براى انسان لذتى محسوس ايجاد شود، به همان اندازه و چه بسا بيشتر دريافت زيبايى هاى معقول، لذت معقول به همراه دارد. گاهى حيرت انسان در برابر زيبايى روح يک انسان رشد يافته تا آنجا بالا مى رود که محال است در زيبايى هاى محسوس به آن حد برسد. همان گونه که چشم يک انسان لايق از تماشاى آسمان لاجوردين سير نخواهد شد، زيبايى وجدان يک انسان پاک و مصفا شما را بيش از آن مبهوت و مستغرق در زيبايى خود خواهد کرد.» (1)
اکنون در اين اين مقال برآنيم تا برخى از ويژگيهاى حضرت زهرا عليهاالسلام را به عنوان تجلى زيبايى هاى معنوى برشماريم، با استناد به منابع معتبر، بصورتى گذراو فهرست وار:
کمال انسانى
زهراى اطهر عليهاالسلام انسانى چند بُعدى بود و در تمام جنبه هاى انسانى در اوج کمال، هنگام عبادت آنچنان در معنويت غرق مى شد که با گذشت ساعتها، گذر زمان را حس نمى کرد چرا که «زمان» از مختصات ماده و ماديات است و او در عالم ديگرى سير مى کرد، اما در گاه حمايت از رهبرى و ولايت، تو گويى جز سياست کار ديگرى ندارد و تا پاى جان مى ايستاد و جوانمردانه افشاگرى مى کرد. وى پيرامون موضوعات مختلف جملاتى زيبا و ژرف از خويش به يادگار نهاده، عرفان، خانواده (کار در منزل، همراهى با همسر، ساده زيستي)، حقوق (حق زن، همسايه، کارگر، مهمان و ...)، جامعه، اقتصاد، سياست (دفاع از سياستهاى نبوى و علوى، طرح قضيه فدک و اعتراض شديد به غصب آن از طرف حکومت، برخورد قهرآميز با غاصبان خلافت اميرمؤمنان عليه السلام ، نکوهش مخالفان اميرالمؤمنين عليه السلام و نقل احاديثى همچون حديث غدير، منزلت و ...)، اخلاق و فقه و... بخشى از محورهايى است که مورد توجه حضرت قرار داشته است.عشق به عبادت
حسن بصرى مى گويد: «در اين امت، عابدتر از فاطمه عليهاالسلام نيامده است، آنقدر نماز و عبادت را ادامه مى داد که پاهايش ورم مى کرد.» (2)درخشش چنين عبادتى آسمانيان را مبهوت مى کرد، امام صادق عليه السلام بعدها در مورد مادر چنين فرمود: «وقتى در محراب عبادت نماز مى ايستاد براى آسمانيان مى درخشيد همانگونه که نور ستاره ها براى زمينيان. (و به همين علت وى «زهرا» لقب گرفت)» (3)
شب عروسى نيز، زهرا نگران آخرت است، على عليه السلام مى پرسد: چرا چنين مضطرب و نگراني؟
دستم تهى است، نگران ورود به آخرتم. ترا سوگند که امشب به عبادت خدا بپردازيم.
در روايتى ديگر مى خوانيم: «خداوند به فرشتگان مباهات کرده، مى فرمايد: بنگريد، فاطمه ام چگونه در پيشگاه من ايستاده، ارکان بدنش از خوف به لرزه در آمده و با تمام وجود دلداده ام گشته است، گواه باشيد که من رهروانش را از آتش دوزخ ايمن ساختم.» (4)
انس با قرآن
حضرت فاطمه عليهاالسلام و اصولاً عترت پاک پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر اساس حديث متواتر «ثقلين»، پيوندى عميق، استوار و جاودانه با قرآن دارند، سرشت زهرا دوران کودکى و حتى پيش از آن، با تعاليم وحى عجين گشته بود. وى در واپسين روزهاى عمر در سخنان کوبنده خويش در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از پشت پرده و شفاف ضمن حمايت از ولايت و بيدارى اذهان مخاطبين به بيش از صد آيه اشاره نموده است (به صورتهاى مختلف مانند: استدلال به آيات، اقتباس از آيات چه با تغيير و چه بدون تغيير در آيه و بالاخره جملاتى که ناظر به آيات مى باشند.)روح بلند و متعالى
روح بزرگ و با عظمت زهراى اطهر عليهاالسلام ، پس از ارتحال جانسوز پدر، سبب شد تا جبرئيل فرود آيد و مسائل و حوادث آينده را به اطلاع وى برساند، اميرمؤمنان عليه السلام نيز آنها را ثبت کرد و بدين سان «صحيفه فاطمه عليهاالسلام » شکل گرفت که از امامى به امام بعدى به ارث مى رسيد و هم اينک در دست پاک و با کفايت يوسف زهرا، امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف مى باشد. امام خمينى قدس سره مى فرمود: «سابقه نداشته است که جبرئيل جز با طبقه اول از انبياى عظام اين چنين آمد و شدهاى مکرر با کسى داشته باشد.» (5)و اين چنين است که پيروان راستين زهرا عليهاالسلام زنانى مى گردند که از تنگناى مسائل جزئى و مادى خويشتن را رها مى سازند و با پرواز در آسمان معرفت هويتى ديگر مى يابند.
عفاف و حجاب
زن، مظهر جمال است و زکاتِ جمال عفاف است؛ بر اساس دستور خداوند (6) رعايت حجاب بر زنان واجب است. آيا اين بدان معناست که زن در حصار باشد و زنداني؟خير، حضرت فاطمه که حتى از انسانى نابينا خود را مى پوشانيد و رو مى گرفت، در عين حال بيشترين تأثير را در محيط سياسى عصر خويش مى گذاشت.
شعار «آزادى زن» که مدتهاست در جوامع غربى و حتى اسلامى رواج يافته بيشتر بدين منظور است که زن از مصونيتى که شرع برايش فراهم آورده، خارج شود، تا استعمار به اغراض پليدش دست يابد.
آري! عفاف و حجاب پرچم استقلال و دژ مصونيت زنان متعبد و انديشمند روزگار ماست و استعمار نيز از همين مى ترسد.
امام خمينى مى فرمود: «اسلام با آزادى زن نه تنها موافق است، بلکه خود پايه گذار آزادى زن در تمام ابعاد وجودى زن است.» (7) در جاى ديگر مى فرمايد: «زنان آزاد هستند در بسيارى از امور شرکت کنند. آزادى به معناى واقعى، نه آنطور که شاه مى خواست.» (8)
حمايت از رهبرى
هدف اصلى دشمن در هر برهه اى از تاريخ نابود کردن رهبرى اسلام بوده است، زيرا اين ستون را سبب سرپايى اسلام مى دانسته.گمراهان که توان از ميان برداشتن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم را در خويش نمى ديدند تصميم گرفتند پس از ارتحال آن حضرت، جانشينان واقعى او را از صحنه سياست و حکومت کنار بزنند.
حضرت زهرا عليهاالسلام که از هشيارى خاص سياسى برخوردار بود و به نقشه دشمن واقف با روشهاى گوناگون از رهبرى واقعى اسلام يعنى حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام حمايت کرد و جان خويش را در اين راه فدا کرد.
وى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در حضور خليفه وقت و مهاجر و انصار از پس پرده، حقايق را بى پرده باز گفت و از مؤمنان درخواست يارى نمود اما جوابى باز نيامد:
بر فراز منبرت گرديد حقم پايمال
هر چه ناليدم لبى هم در جوابم وا نشد
او در بستر بيمارى نيز از بيدارگرى برکنار نماند، در برابر زنان مهاجر و انصار که به عيادتش آمده بودند از کسانى که على عليه السلام را رها کرده بودند ناليد و رنجنامه خويش را برايشان برخواند. او حتى با وصيتنامه سياسى الهى خويش على را حمايت کرد و نفاق و منافقان را رسوا ساخت.
زهرا در راه حمايت از مولايش بارها کتک خورد و بالاخره در همين راه شربت شهادت نوشيد.
کشته گشتم بارها از خانه تا مسجد ولى
شادمانم که سرمويى کم از مولا نشد
هيچ بانويى به راه شوهر خود جان نداد
کودکى چون محسن من کشته بابا نشد
روزى «ابن لبيد» حضرت زهرا عليهاالسلام را ديد که بر مزار شهداى احد به سوگ نشسته و اشک مى ريزد پرسيد: آيا رسول خدا، پيش از وفات، درباره امام على عليه السلام مطلبى گفته است؟
حضرت فرمود: شگفتا، آيا حادثه عظيم غدير خم را از ياد برده ايد؟
ابن لبيد گفت: نه، چنين رويدادى بود، ولى مرا با خبر سازيد.
حضرت فرمود: خدا را گواه مى گيرم، از رسول خدا شنيدم که مى فرمود: على بهترين کسى است که او را جانشين خود قرار مى دهم، على امام و خليفه بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسين و نُه نفر از فرزندان حسين، پيشوايانى پاک و امامانى نيک شمرده مى شوند. اگر از آنان فرمان بريد شما را هدايت مى کنند و اگر مخالفت کنيد تا روز قيامت جدايى و اختلاف بر شما چيره مى شود.
آرى، کتابهاى اهل سنت آکنده است از رواياتى که دختر رسول خدا در آنها از ولايت على و فضايل او پرده برداشته و حقايق را بر همگان روشن ساخته است. (9)
زهد و ساده زيستى
آنگاه که روح، رو به سوى کمالات داشته باشد و قرب الهى را هدف خويش بداند، ماديات را جز وسيله تلقى نمى کند. زاهد، سراى تاريک را حقيرتر از آن مى داند که بدان دل بندد. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به يارى وحى از وضعيت دوزخ آگاهى يافت، در اندوه فراوان فرو رفت. سلمان نزد فاطمه عليهاالسلام شتافت تا از او بخواهد به ديدن پيامبر رفته و وى را از اندوه بيرون آورد. مى گويد هنگامى که به منزل حضرت زهرا رسيدم منظره اى شگفت ديدم. فاطمه با لباسى پشمين که دوازده جاى آن با ليف خرما وصله شده بود! چون وضع پيامبر را براى فاطمه تشريح کردم فاطمه از جا برخاست، همان عباى وصله دار را بر خود پيچيد.با خود گفتم: دريغا، دختران کسرى و قيصر ابريشم و حرير مى پوشند و دختر محمد عباى پشمين با دوازده وصله از ليف خرما! فاطمه بر پدر وارد شد و پس از سلام گفت: پدر جان، سلمان از لباس من در تعجب فرو رفته، در حالى که به خدايى که تو را به حق برانگيخت سوگند که پنج سال است که من و على جز پوست گوسفندى که روزها علوفه دان شتر و شبها بستر ما مى باشد و بالشى که پوستِ آکنده از ليف خرماست، از لوازم و اثاث زندگى، هيچ نداريم.
پدر، مقام و عظمت روحى دخت خويش را برايم بر گفت و فرمود: اى سلمان! دخترم در گروه پيشگامانِ به سوى خداست (يا سلمان! ان ابنتى لفى الخيل السوابق). (10)
منظور از اين داستان آن نيست که زن مسلمان در عصر حاضر چادر وصله دار بر سر کند، زيرا هر زمان مقتضيات خاص خود را دارد. آنچه مهم است دل نبستن به مظاهر دنياست. حضرت سليمان سلطنتى عجيب داشت و جن و انس در خدمتش بودند ولى هيچ کدام از اينها نتوانستند دل وى را مسخّر خويش سازند.
انتخاب همسر
بى ترديد دختران و پسران مسلمان در گزينش همسر معيارهايى براى خود دارند، ولى به نظر شما معيارهاى حضرت زهرا عليهاالسلام چه مى توانست باشد؟زهرا در حالى ازدواج با على را پذيرفت که وى از نظر مالى در تنگدستى به سر مى برد ولى تقوا و ايمان، حکمت و دانش، شجاعت و ايثار و هزاران فضيلت ديگر در او موج مى زد.
زهرا در حالى با على پيمان زناشويى بست که قبل از او ثروتمندانى همچون عبدالرحمان عوف و عثمان بن عفّان به خواستگاريش شتافته بودند. عبدالرحمان گفته بود: من صد شتر گران قيمت و ده هزار دينار طلا مهريه مى دهم. اين سخن رسول خدا را خشمگين ساخت و به او فرمود: مى خواهى با پولهايت مرا فريب دهي؟! (11)
هدايت گرى، اما نه با زبان
در روايات خوانده ايم: با کسانى رفت و آمد کنيد که چهره آنها شما را به ياد خدا بيندازد، در زمان خودمان بودند و هستند کسانى که معصوم نيستند ولى چنان خدا را در تمام زواياى زندگى حاضر و ناظر ديده اند که جلوه خدايى و رنگ و بوى الهى يافته اند مانند چهره امام خمينى که انسان را به عوالم ديگرى پيوند مى داد، حتى اکنون پس از گذشت سالها از ارتحال جانسوزش، محل زندگى وى حتى نامسلمانان را تحت تأثير قرار مى دهد.زهراى اطهر عليهاالسلام چنان نورانى بود که نه تنها گفتار و رفتارش ديگران را به سمت خدا سوق مى داد بلکه حتى چادرش نيز موجب اسلام آوردن کافران مى شد.
امام على عليه السلام گاه آنچنان در تنگدستى واقع مى شد که مجبور مى گشت از ثروتمندان يهودى قرض نمايد. يکبار که از يک فرد يهودى تقاضاى قرض نمود او در مقابل چيزى طلب کرد تا به عنوان گرو پيش خويش نگه دارد، امام نيز چادر همسرش حضرت زهرا عليهاالسلام را به او داد. شب هنگام، وقتى که همسر مرد يهودى نور چادر را ديد شگفت زده شوهرش را خبر کرد. و هر دو، حيرت زده بستگان خويش را به منزل آوردند تا حادثه را با چشم خويش بنگرند، آنها نيز پس از مشاهده اين کرامت زهرايى، همگى که حدود هشتاد نفر بودند، اسلام آوردند. (12)
ايثار و گذشت
پس از اقامه نماز جماعت، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم از حال پيرمردى که لباسهاى کهنه به تن داشت جويا شد. او گفت: گرسنه ام، غذايم ده؛ برهنه ام، مرا بپوشان؛ فقيرم، به من کمک مالى کن. پيامبر رحمت به بلال فرمود: او را به منزل فاطمه عليهاالسلام راهنمايى کن.پيرمرد همان خواسته ها را از فاطمه عليهماالسلام طلب کرد، فاطمه که مانند شوهر و پدرش سه روز مى شد که غذا نخورده بود، پوست گوسفندى را که حسن و حسين روى آن مى خوابيدند، به وى داد. پيرمرد گفت: چگونه درد گرسنگى خويش را با آن درمان کنم؟ فاطمه گردنبندش را در آورد و تقديم به وى کرد و فرمود: اميد آنکه خداوند بجاى آن چيزى بهتر از آن به تو دهد.
پيرمرد به مسجد آمد و ماجرا را براى پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله وسلم بيان کرد. اشک شوق در چشمان رسول خدا حلقه زد. عمار برخاست و با اجازه رسول خدا آن را خريد. پيرمرد گفت: در برابر آن نان و گوشتى مى خواهم تا گرسنگى ام برطرف شود، ردايى يمانى که مرا بپوشاند و پولى که با آن به خانواده ام برسم. عمار بيشتر از آنچه خواسته بود به وى داد. آنگاه پيامبر خدا رو به پيرمرد کرد و فرمود: آيا سير شدى و پوشانيده گشتي؟
گفت: آري. پدر و مادرم به فداى تو. رسول خدا فرمود: اينک براى فاطمه به خاطر احسانش دعا کن.
آنگاه پيامبر خدا رو به اصحاب کرد و براى آنها از فضائل و کمالات فاطمه سخن گفت.
عمار برخاست و گردنبند حضرت زهرا را با مشک خوشبو ساخت و در پارچه اى يمانى پيچيد و به غلامش داد و گفت: اى رسول خدا اين غلام و گردنبند هديه اى است از من به شما.
پيامبر (پذيرفت و) به غلام فرمود: نزد فاطمه برو و گردنبند را به او ده، تو نيز از آنِ او هستي.
(غلام به محضر فاطمه شرفياب شد) حضرت زهرا گردنبند را گرفت و غلام را نيز در راه خدا آزاد کرد. (13) آرى آن گردنبند با برگت گرسنه اى را سير کرد، برهنه اى را پوشانيد، فقيرى را بى نياز نمود و بنده اى را آزاد ساخت و بالاخره نزد صاحبش برگشت.
داستان ايثار زهرا وعلى عليهماالسلام ودو فرزند معصومشان (حسن وحسين عليهماالسلام ) که درسه شب متوالى افطارى خويش را به مسکين و يتيم و اسير بخشيدند و در شأن آنان سوره «هل اَتي» نازل شد. و يا ماجراى پيراهن شب عروسى که حضرت زهرا آن را به زنى مستمند بخشيد و ... همه اينها گوشه اى از ايثارگرهاى آن بانوى با عظمت است.
امام حسن عليه السلام فرمود: مادرم در يک شب جمعه در محراب عبادتش، عبادت مى کرد، شنيدم که براى مردان و زنان مؤمن دعا مى کند و آنها را يکى يکى نام مى برد ولى براى خود هيچ چيز از خدا نمى خواهد. گفتم: مادرم چرا براى خودت دعا نمى کني؟ فرمود: فرزندم! اول همسايه، سپس اهل خانه. الجارّ ثم الدار. (14)
تجليل از شهدا
زهراى داغدار، بر سر مزار شهداى احد به ويژه عموى پدرش، حضرت حمزه مى آمد و گوهر اشک خويش را تقديم مى کرد و با بزرگداشت نام و ياد شهدا به همگان اعلام مى کرد که با عافيت طلبى، سرپيچى از انجام دادن تکاليف و دور نگه داشتن خويش از آتش حادثه نمى توان اسلام را حفظ کرد. بايد چون اين شهيدان به معرکه پا نهاد و با خدا معامله کرد. زهراى صبور و تنها مى خواست با اشک خويش غربت اسلام را فرياد کند و بگويد: اى گروه غفلت زده، بيدار شويد که ارزشهاى شما را تباه و فرهنگ خويش را حاکم ساختند. مى خواست بگويد:نگذاريداسلام به دست نااهلان ونامحرمان افتد.--------------------------------------------
پى نوشت ها :
(1) زيبايى و هنر از ديدگاه اسلام، استاد محمدتقى جعفرى، ص174.
(2) بحارالانوار، ج43، ص84.
(3) علل الشرائع، ج1، ص215.
(4) امالى صدوق، ص100.
(5) صحيفه نور، ج19، ص279.
(6) مانند: سوره نور، آيه 60 و 61.
(7) صحيفه نور، ج4، ص192 سال 1357.
(8) صحيفه نور، ج4، ص232 سال 1357.
(9) مراجعه شود به الغدير، ج1، ص197 و ج2، ص318.
(10) بحارالانوار، ج43، ص87.
(11) العوالم، ج11، ص292.
(12) بحارالانوار، ج43، ص30.
(13) بحارالانوار، ج43، ص56.
(14) بحارالانوار، ج43، ص11.