پرتوی از زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام)
مقدمه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»
نخستین مظهر و نشانه ى کوثر که بر دامان پاک فاطمه ى اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصه ى گیتى نهاد امام حسن (علیه السلام) بود. نشانه اى از تجلى مقدس ترین پدیده اى که از خجسته ترین پیوند برین انسانى، نصیب حضرت محمد (صلى الله علیه و آله)، على مرتضى (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گردید. همان لؤلؤى که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت به ظهور پیوست ومعجزه ى بزرگ «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ ـ بَیْنَهُما بَرزَخٌ لایَبْغیانِ ـ فَبِاَىّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ ـ یَخْرُجُ مِنْهُما اللّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ». (1) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمه ى وجود چنین ظاهر شد. از نیایى الهام گیر و پدرى پیشوا، وارثى برخاکیان و جلوه اى برافلاکیان پدید آمد با وراثتى ابراهیمى، مقصدى محمدى، منهجى علوى، زهره اى زهرایى که عصاى فرعون کوب موسى را در دست صلح آفرین عیسوى داشت و تندیس زنده ى اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگى اسلامى را در زندگى توام با مجاهده و شکیبایى تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوى جهان جهت یافت و با همه ى مظلومیتش در برابر سیاهى و تباهى جبهه گرفت و به حقیقت اصالت بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بى بقعه؛ در جوار جده ى پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد (علیه السلام) و مضجع امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) آرمیده است. (2)
تولد و کودکى
فرزند گرامى رسول الله و نخستین نوه ى او در مقدس ترین ماه هاى سال قمرى یعنى پانزدهم (3) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.
امام مجتبى (علیه السلام) در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکى از نبوغ سرشارى برخوردار بود وى با حافظه ى نیرومندش، آیاتى را که بر پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) نازل مى شد، مى شنید و همه را حفظ مى کرد و وقتى به خانه مى رفت براى مادرش مى خواند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله (صلى الله علیه و آله) را براى حضرت على (علیه السلام) نقل مى کرد و على (علیه السلام) به شگفتى مى پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهراى مرضیه مى فرمود: از حسن (علیه السلام) شنیده ام. (4)
به داستانى در این مورد توجه کنید:
«روزى على (علیه السلام) پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت مى کند.
امام حسن (علیه السلام) به خانه آمد و خواست آیات قرآن را براى مادرش بخواند؛ ولى زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت بزرگى در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز مى دارد». (5)
درس اخلاق
از امام مجتبى (علیه السلام) خواستند که سخنى و مطلبى درباره ى اخلاق نیکوى پیامبر (صلى الله علیه و آله) بگوید. او فرمود:
هر کس نیازى به حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله) مى برد حاجتش رد نمى شد و هرچه در توان داشت براى رفع نیاز مردم به کار مى برد و شنیدم پیغمبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیوارى ایجاد مى کند. (6)
امام حسن (علیه السلام) از منظر رسول الله (صلى الله علیه و آله)
حضرت ختمى مرتبت (صلى الله علیه و آله) فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبى (علیه السلام) را بین مسلمانان تبلیغ مى کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه ى حقیقى که به وى داشت همه جا سخن مى گفت.
آنچه از زبان پیامبر (صلى الله علیه و آله) در مورد حضرت مجتبى (علیه السلام) بیان شده است چنین است:
«هر کس مى خواهد آقاى جوانان بهشت را ببیند به حسن (علیه السلام) نگاه کند». (7)
«حسن گل خوشبویى است که من از دنیا برگرفته ام». (8)
روزى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به منبر رفت و امام حسن (علیه السلام) را در کنارش نشانید و نگاهى به مردم کرد و نظرى به امام حسن (علیه السلام) انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد». (9)
یکى از یاران رسول الله (صلى الله علیه و آله) مى گوید: پیغمبر (صلى الله علیه و آله) را دیدم که امام حسن (علیه السلام) را بر دوش مى کشید و مى فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار». (10)
روزى پیامبر معظم اسلام (صلى الله علیه و آله) امام حسین (علیه السلام) را بر دوش گرفته بود، مردى گفت: اى پسر بر مرکب خوبى سوار شده ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبى است». (11)
شبى پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله) نماز عشاء مى خواند و سجده اى طولانى به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم که پیاده اش کنم. (12)
انس بن مالک نقل مى کند که: رسول الله (صلى الله علیه و آله) درباره ى امام حسن (علیه السلام) به من فرمود:
اى انس! حسن فرزند و میوه ى دل من است، اگر کسى او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (13)
زینب دختر ابو رافع مى گوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیمارى رسول الله (صلى الله علیه و آله) هر دو فرزندش را نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله) آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثى به آنان بدهید. حضرت فرمود:
«شرف و مجد و سیادتم را به حسن (علیه السلام) دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین (علیه السلام) بخشیدم». (14)
اسوه ى بزرگوارى
امام حسن (علیه السلام) در طول زندگى پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر مى داشت و شیوه ى برخوردش با عموم مردم - حتى دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب مى کرد.
مورخین نوشته اند «روزى امام مجتبى (علیه السلام) سواره از راهى مى گذشت. مردى شامى بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتى که فحش هایش تمام شد، امام (علیه السلام) رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: اى مرد! فکر مى کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزى بخواهى، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه اى سیرت مى کنیم، اگر برهنه اى مى پوشانیمت، اگر نیازى دارى، بى نیازت مى کنیم، اگر از جایى رانده شده اى پناهت مى دهیم، اگر حاجتى خواسته باشى برآورده مى کنیم، هم اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتى که این جا هستى مهمان مایی...
مرد شامى که این همه دل جویى و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:
«شهادت مى دهم که تو خلیفه ى خدا روى زمین هستى و خداوند بهتر مى داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنى تو و پدرت را به سختى در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا مى دانم.
آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام (علیه السلام) به شمار آمد و تا هنگامى که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)
اسوه ى ایثارگرى
یکى دیگر از صفات برجسته ى امام مجتبى (علیه السلام) انفاق و بخشش بى سابقه ى اوست.
تاریخ نگاران نوشته اند: امام حسن (علیه السلام) دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایى اش را به دو نصف کرده، نیمى را براى خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (16)
امام حسن (علیه السلام) ملجاء درماندگان، آرام بخش دل هاى دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیرى به حضور آن بزرگوار برسد و دست خالى برگردد. در همین مورد نقل کرده اند: مردى به حضور امام حسن (علیه السلام) آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن (علیه السلام) دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه ى پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالى را صدا زد که پول هایش را برایش ببرد. امام مجتبى (علیه السلام) پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جاى کرایه به آن مرد بده. (17)
امام حسن مجتبى (علیه السلام) بعد از پدر
پس از آن که حضرت على (علیه السلام) در محراب عبادت خون خویش را به پاى درخت توحید نثار کرد امام مجتبى غمگین در سوگ اسوه ى صبر و بردبارى، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازى از سخنانش فرمود:
«... لَقَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اَللَّيْلَةِ رَجُلٌ لَمْ يَسْبِقْهُ اَلْأَوَّلُونَ بِعَمَلٍ وَ لاَ يُدْرِكُهُ اَلْآخِرُونَ بِعَمَلٍ ...» (18)
«شب گذشته مردى از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسى را یاراى پا به پایى او نیست...»
و سپس فرمود: على (علیه السلام) در شبى رخت از جهان بست که در آن شب عیساى مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موساى پیامبر نیز در آن شب درگذشت.
پدرم در حالتى دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوخته اى نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایاى مردم به جا مانده بود که قصد داشت با آن خدمتکارى بگیرد.
در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبى (علیه السلام) گریستند.
سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده اى هستم که خداوند دوستى آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که مى فرماید:
«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا..». (19) بگو من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم در خواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم] ؛ و هر کس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى اش مى افزاییم».
بر این اساس دوستى ما - خاندان - همان حسنه و خوبى است که خداوند بدان اشاره کرده است.
سپس بر جاى خود نشست.
در این هنگام «عبدالله بن عباس» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام على (علیه السلام) است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!
مردم گروه گروه به سوى حضرت مجتبى (علیه السلام) روى آوردند و بیعت کردند. سپس امام (علیه السلام) خطبه اى بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولى الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروى شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20).
امام مجتبى (علیه السلام) در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگى با مردم بیعت کرد و با آن ها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آن ها قبول کردند (21).
در ضمن امام (علیه السلام) نامه اى به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره ى جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیت برخورد خواهد کرد و در مورد دستگیرى و اعدام دو جاسوس وى به او هشدار داد (22).
معاویه در پاسخ امام نوشت:
... من از تو سابقه بیشترى دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول مى دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت با امام حسن (علیه السلام) خوددارى کرد، بلکه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادى را برانگیخت تا نسبت به قتل امام (علیه السلام) اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت خودش به دست همسرش «جعده» زهر خورانده شد و به جاى این که نوشى براى مولى باشد نیشى شد که جگر امام مجتبى (علیه السلام) را پاره کرد.
امام (علیه السلام) با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجرى به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدى در دل زمین (25).
پى نوشت ها :
1) الرحمن، 19، 20 و 22.
2) با استفاده از مقدمه ى مترجم کتاب زندگانى امام حسن (علیه السلام) تالیف باقر شریف القرشی.
3) تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطى - دائرة المعارف بستانى واژه ى حسن.
4) ترجمه ى زندگانى امام حسن، ص 59، باقر شریف القرشی.
5) همان، ص 60.
6) اسد الغابه، ج 2 ص 185.
7) البدایة والنهایة، ج 8.
8) الاستیعاب، ج 2.
9) مسند احمد حنبل، ج 5 ص 44.
10) البدایة والنهایة، ج 8.
11) صواعق المحرقة، ص 280- حلیة اولیاء، ص 226.
12) الاصابه، ج 2.
13) کنز العمال، ج 6 ص 222، متقى هندی.
14) ترجمه ى اعلام الورى ص 304، طبرسی.
15) ستارگان درخشان، ص 42، محمد جواد نجفی.
16) تاریخ یعقوبى، ج 2 ص 215- اسد الغابه، ج 2 ص 13، تذکره سبط بن جوزى، ص 196.
17) ستارگان درخشان، ص 46.
18) ارشاد مفید، ص 348- جلاء العیون مجلسى، ص 378، تهران، انتشارات اسلامى، چاپ 1353.
19) شورى / 23.
20) زندگانى چهارده معصوم (علیه السلام)، ص 543، عماد زاده.
21) جلاء العیون، ص 378.
22) ارشاد مفید، ص 350.
23) نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 35.
24) پیشواى دوم، ص 28.
25) آفتابى در هزاران آیینه، ص 119، جواد نعیمی.