زهد از منظر امام صادق (علیه السلام)
اشاره:
یکى از مباحثى که این روزها از سوى برخى افراد مطرح مى شود، لزوم ژنده پوشى و بى توجهى افراطى به ظواهر است؛ آن چنان که برخى از اهل تصوف این گونه اند. در سالروز شهادت حضرت صادق آل اللّه (علیه السلام)، برآن شدیم که مناظره امام پیرامون این موضوع را جهت بهره مندى مخاطبان ارجمند تقدیم نماییم.
زهد از منظر امام صادق (علیه السلام)
روزى سفیان ثورى امام جعفر صادق (علیه السلام) را دیدار کرد و مشاهده نمود که آن حضرت لباسى سفید بر تن دارد.
گفت: این لباس برازنده شما نیست!
حضرت فرمودند: گوش کن؛ چیزى برایت مى گویم که اگر بر حق و سنت بمیرى نه بر بدعت و گمراهى، براى دنیا و آخرتت مفید و سودمند خواهد بود. این را بدان که رسول اللّه (صلى اللّه علیه وآله) در عصرى زندگى مى کرد که فقر و ندارى بر آن حاکم بود، اما پس از آنکه دوران فقر و تنگدستى جامعه پایان یافت و فراوانى و وفور نعمت پیش آمد، شایسته ترین اشخاص براى این نعمت ها، نیکوکارانند نه بدکاران، مومنانند نه منافقان، مسلمانانند نه کافران. پس تو چه مى گوئى اى سفیان! به خدا سوگند با این که مى بینى این گونه لباسى نفیس و سفید پوشیده ام؛ مع ذلک از آن روزى که به حد تکلیف رسیده ام صبح و شامى فرا نرسیده است که در میان اموال و دارائى من حق خدائى بوده باشد و من آن را به جاى خود پرداخت نکرده باشم (1).
روزى دیگر عده اى از مردمان صوفى مسلک و متظاهر به زهد که داعیه اى هم داشتند و مردم را به مرام و مسلک خود مى خواندند و مى خواستند همه مثل آنها ظاهرى ژولیده کثیف و پریشان داشته باشند، نزد امام صادق (علیه السلام) آمدند و گفتند: دوست ما نتوانست با شما حرف بزند و دلا یل آماده نبود و نتوانست مطرح سازد. (2) امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اکنون دلایل خود را مطرح کنید.
آنان گفتند: دلا یل ما از خود قرآن است.
حضرت فرمودند: بیان کنید که آیه هاى قرآن شایسته ترین چیزى است که ما باید آن را پیروى کنیم و بر نامه عمل خود قرار دهیم.
گفتند: خداوند تبارک و تعالى درباره قومى از یاران پیامبر چنین مى گوید: (3) «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ «آنان بر نفس خود ایثار مى کنند و هر چند که خود فقیر و نادارند (دیگران را مقدم مى دارند). و کسانى که جلوى طمع و حرص نفس خویش را مى گیرند همان رستگارانند.»
و در جاى دیگر فرمود: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا...» (4) «آنان طعام و خوراکى را با این که به آن علاقمند هستند و نیاز دارند به فقیر یتیم و اسیر مى بخشند.»
همین دو آیه به عنوان دلیل مسلک ما کافى است!
یکى دیگر از آنان هم که در گوشه اى نشسته بود معترضانه به امام گفت: ما مى بینیم شما به خوددارى از طعام هاى پاکیزه دعوت مى کنید مع ذلک به مردم دستور مى دهید از دارائیشان بیرون روند تا خود شما از آنها لذت ببرید و بهره مند گردید! (5) .
حضرت فرمودند: این حرف هاى بى فایده را کنار بگذارید و به من بگوئید ببینم شناخت شما نسبت به قرآن چگونه است؟ آیا ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را که تمام گمراهى ها و تباهى ها در میان امت مسلمان از همین نقطه آغاز مى شود مى دانید؟
گفتند: قسمتى را آرى و نه همه را.
حضرت فرمودند: گرفتارى شما از همین جا شروع مى شود (که ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را نمى فهمید) و احادیث رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله) هم همینطور هستند. این که گفتید خداوند برخى یاران پیامبر را ستوده و از عملکرد نیکویشان ما را خبر داده است کار آنان وقتى بوده که نهى و منعى از آن نبوده و پاداشى هم از این نوع ایثار (6) مى بردند. بعد خداوند (جلّ و عزّ) فرمانى برخلاف فرمان اول صادر کرد. پس این فرمان آن اولى را از بین برد و این فرمان دوم لطف و رحمتى بود از سوى خداوند در حق مومنان تا خود و خانواده و عیالشان به ضرر و زحمت نیفتند و در خانواده ها به بچه هاى کوچک پیرمردان و پیرزنان ستم نشود که آنان حوصله و تحمل گرسنگى را ندارند (و از طریق زهد نان آورشان صدمه و آسیب نبینند).
اگر من که فقط یک قرص نان دارم ایثار کرده و آن را به دیگرى بدهم پس فرزندان من چه بخورند آیا آنها از بین بروند و هلا ک شوند لذا رسول خدا فرمود: پنج عدد خرما گرده نان، دینار و یا درهمى که انسان دارد و مى خواهد خرج کند، بهترین مورد خرج و انفاق بر پدر و مادر است؛ بعد اهل و عیال خود آدمى و در مرحله سوم براى خویشاوندان فقیر و نزدیک و بعد براى همسایگان نادار و محتاج و در پنجمین مرحله که پائین ترین درجه و کم ثواب ترین همه است، خرج در راه خدا (به طور کلی) مى باشد.
روزى پیامبر (صلى اللّه علیه وآله) درباره یکى از انصار که به هنگام مرگ، همه دارائى اش را که منحصر به پنج یا شش برده بوده آزاد کرده و کودکان خردسال هم از خود باقى گذاشته بود، فرمود: اگر مرا از این جریان آگاه مى ساختید نمى گذاشتم او را در کنار مسلمانان دفن کنید که او با این کارش بچه هاى گدا و سائل به کف از خود باقى گذاشته و رفته است.
پدرم حدیث کرد که رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله) مى فرمود: در خرج و انفاق، اول باید از اهل و عیال شروع کنی؛ سپس هر کسى نزدیکتر باشد اولویت با اوست و این سخن قرآن است و مطلبى است که برخلاف پندار شما از سوى خداوند عزیز و حکیم مقرر گشته است: (7) «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»؛ آنان که به هنگام انفاق اسراف نمى کنند و سخت هم نمى گیرند، بلکه روشى میانه دارند.
خداوند عمل کسانى را که اصلا چیزى براى خود باقى نمى گذارند و همه چیز را به دیگران مى بخشند و به اصطلاح شما ایثار مى کنند اسراف نامیده و در بیش از یک جا فرموده: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ» (8) خداى تعالى مومنان را از اسراف و زیاده روى در خرج و انفاق نهى نمود، چنان که از سختگیرى و امساک نیز منع فرمود اما به روش میانه فرمان داد؛ یعنى انسان نباید همه آنچه را که دارد خرج و یا انفاق کند و آن گاه از خدا بخواهد که به وى روزى دهد که چنین دعائى مستجاب شدنى نیست، به علت حدیثى که از رسول خدا به ما رسیده است که فرمود: «دعاى چند صنف و گروه از امت من مستجاب نمى شود: مردى که پدر و مادرش را نفرین کند و علیه آنها دعا نماید؛ مردى که بدهکارش را که از پرداخت بدهى خوددارى مى کند و یا منکر مى شود نفرین کند در حالى که مى توانست نوشته اى از او بگیرد و یا شاهدى اقامه کند؛ مردى که زنش را نفرین کند چون خداوند راه خلاصى گذاشته و طلاق را حلال دانسته و او مى تواند بدین وسیله خود را رها سازد؛ مردى که در خانه اش مى نشیند و بدون این که حرکتى کند و بیرون رود و به جستجو بپردازد از خدا روزى بطلبد؛ زیرا خداوند جل جلاله مى فرماید: اى بنده من! آیا تو راهى براى جستجوى روزى ندارى و من تن سالم به تو ندادم که مى توانى در روى زمین حرکت کنى و تلاش و کوشش نمائى که در این صورت پیش من معذور بودى که به فرمان من رفتى و براى این که بارى بر دوش خانواده ات نباشى، اگر خواستم برایت روزى مى دهم و اگر خواستم از دادن روزى امساک مى کنم، ولى به هر حال تو معذور نیستى که تلا ش نکنی؛ و مردى که خداوند به او روزى فراوان و مال کلان داده است، اما همه را بى رویه خرج کند و بعد رو به خدا نموده و گوید: پروردگارا! به من روزى بده، که خداوند در جواب گوید: آیا من به تو روزى گسترده ندادم چرا با اقتصاد و تدبیر خرج نکردى و آنگونه که فرمان داده بودم، عمل ننمودى چرا اسراف کردى مگر من تو را از اسراف و ولخرجى منع نکرده بودم؛ و بالاخره مردى که درباره قطع رحم و خویشاوندان نزدیکش دعا کند که این دعا هم مستجاب نخواهد شد.»
خداوند به پیامبرش یاد داد که چگونه انفاق و خرج کند بدین ترتیب که روزى پیامبر هفت مثقال طلا داشت و دوست نداشت که بخوابد و آن را انفاق و خرج ننماید؛ لذا شبانه آن را صدقه داد. صبح که شد چیزى براى خود نداشت.
اتفاقاً مرد بینوائى از او کمک خواست، ولى پیامبر چیزى نداشت که به او بدهد. گدا، پیامبر را ملامت کرد و پیامبر از این جریان غمگین شد که چرا چیزى ندارد که به او بدهد؛ زیرا که پیامبر بسیار دلسوز و مهربان بود. در اینجا خداوند رسولش را ادب فرمود و چنین دستور داد:
«وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا» (9) «دستت را به گردن مبند (زیاد ممسک مباش) و بیش از حد نیز دست خود را مگشاى، که مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرومانی.» خداوند مى خواهد به رسول خویش بفرماید که گاهى مردم از تو چیزى مى خواهند و تو را در ندادن معذور نمى دانند، اگر همه آنچه را که دارى یک جا خرج کنى و از دارائى بیرون آئى، حسرت مى خوری. اینها احادیثى است که قرآن صحت آنها را تایید مى کند و قرآن هم که مورد تصدیق مومنان و مردان خدائى است. ...
پس از او مى دانید که سلمان و ابوذر داراى چه فضیلت و ارزشى در اسلام هستند که رضوان خدا بر ایشان باد. روش زندگى سلمان چنان بوده است که وقتى سهم خود را از بیت المال مى گرفت هزینه سالانه اش را کنار مى گذاشت تا سال بعد فرا رسد و دوباره سهم خود را بگیرد.
عده اى به سلمان اعتراض کردند که تو با این زهدى که دارى، چرا چنین مى کنى تو از کجا مى دانى شاید امروز یا فردا بمیرى!
او در پاسخ گفت: چرا شما امیدى براى زنده ماندن من ندارید، همچنان که بیم دارید که من بمیرم اى بى خبران! نمیدانید که نفس انسانى در صورت عدم تامین معیشتش مضطرب و نگران میشود، اما وقتى که هزینه زندگیاش تامین باشد آرامش پیدا مى کند.
اما ابوذر! او چندین بچه شتر و بره گوسفند داشت. شیر آنها را مى دوشید و موقعى که خانواده اش هوس گوشت مى کردند از آنها سر مى برید. و نیز هنگامى که مهمانى به او مى رسید و یا از همشهریانش کسانى احتیاج به گوشت پیدا مى کردند شترى نحر مى کرد و گوشت آن را تقسیم مى نمود و خود هم سهمى به اندازه دیگران نه کم و نه زیاد بر مى داشت. پس چه کسى از اینها زاهدتر است اینان کسانى هستند که رسول اللّه (صلى اللّه علیه وآله) درباره شان آن گونه تعریف کرده است؛ مع ذلک آنان در زندگى خود روزى نبوده که مالک هیچ چیز نباشند. آیا شما مى گوئید مردم لوازم زندگى خود را دور بریزند و دیگران را در استفاده از آنها بر خود و خانواده شان مقدم بدارند
اى جماعت صوفی! شنیدم پدرم به روایت از پدرانش از رسول خدا فرمود: آن گونه که من از وضع مومن در شگفت مى مانم، از هیچ چیز دیگر تعجب نمى کنم. او اگر در دنیا با قیچى قطعه قطعه شود آن را براى خود خیر مى داند و اگر مالک همه آنچه میان مشرق و مغرب است باشد آن را نیز براى خود خیر و صلا ح مى داند. به هر حال، هر چه خداوند برایش بخواهد او آن را براى خود خیر و صلا ح مى داند.
اى کاش مى دانستم که آیا همین اندازه صحبت براى شما کافى است یا بیشتر توضیح دهم! آیا نمى دانید که خداوند عزوجل در امر جهاد نخست هر یک نفر مومن را با ده نفر کافر برابر دانسته و واجب کرده بود که یک مومن به تنهائى در برابر ده تن کافر بایستد و پیکار کند و اگر به آنها پشت کند و فرار نماید مستحق آتش مى شود، سپس خداوند در حق مومنان لطف کرد و به جاى ده مرد، دو مرد را منظور فرمود. و آن تخفیفى بود از سوى خداوند عزوجل در حق مومنان.
به من بگوئید ببینم حکم قاضیان خود را در این که نفقه زن را بر شوهر واجب مى دانند اما شوهر مى گوید: من زاهد هستم و چیزى ندارم، حکم را عادلانه مى دانید یا ظالمانه؟ اگر آن قضاوت را قضاوت جور بدانید و حکمشان را هم حکمى ظالمانه تلقى کنید مردم خود شما را ظالم و ستمگر مى شناسند و اگر آن قضات را جائر ندانید و حکمشان را عادلا نه بدانید حرف خود را نقض کرده اید که هر انسانى لازم است هزینه زندگى خود و خانواده اش را داشته باشد. و هم چنین این قضاوت، وصیت و احسان انسان را در بیش از یک سوم مالش مردود مى دانند.
به من بگوئید ببینم اگر مردم، زاهد پیشه باشند به آن معنى که شما مى پندارید پس این همه کفاره ها نذورات و زکات طلا و نقره و خرما و کشمش و دیگر چیزهائى را که به عنوان زکات واجب مى شود مانند شتر گاو و گوسفند چه کسانى بگیرند (مگر نه این است که برداشت شما از زهد آن است که انسان گرسنه بماند و برهنه و کثیف زندگى کند) چون به نظر شما هیچ کس نمى تواند مال دنیا را براى خود داشته باشد و هر چند که خود نیازمند و فقیر باشد باید آنرا به دیگرى دهد.
پس چه مسلک بدى دارید شما! و چقدر نسبت به قرآن و سنت و احادیث رسول خدا که مورد تصدیق قرآنند، جاهلید! شما در آیه هاى غریب قرآن و در ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و امر و نهى آن دقت نمى کنید و به آنها توجه ندارید.
به من بگوئید سلیمان بن داود را چگونه مى شناسید او از خدا براى خود سلطنت خواست، که سلطنتى پس از او شایسته براى هیچکس نباشد. (10) خداوند هم به او چنین حکومت و سلطنتى داد و او حق مى گفت و به حقیقت عمل مى کرد و ما مى بینیم خداوند این تقاضا و این زندگى را براى او عیب نگرفت و براى هیچ مومنى هم آن را عیب و ننگ نمى داند. قبل از سلیمان، پدر او داود را در نظر بگیرید که چه حکومت، قدرت و سلطنت محکمى داشت. و هم چنین یوسف که به پادشاه مصر گفت: مرا خزانه دار خود قرار بده که من مردى امین و دانا هستم. و قدرت او چنان گسترش یافت که تمام کشور مصر را تا سرزمین یمن فرا گرفت و همه در سال هاى خشکى و قحطى، از او طعام مى گرفتند. او نیز حق مى گفت و حق عمل مى کرد و کسى را نمى شناسیم که این زندگى را براى او ننگ و عار بداند.
پس اى مدعیان زهد و تصوف! از آداب الهى و اصول تربیتى خدائى درباره مومنان، ادب آموزید و به امر و نهى خدا بسنده کنید و امور مشتبه را رها نمائید و چیزى را که نمى دانید به اهل آن واگذارید که در پیشگاه خداوند تبارک و تعالى معذور خواهید بود و پاداش هم خواهید برد و نیز درصدد دانستن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن باشید و حلا ل را از حرام بازشناسید که آن، شما را به خداوند نزدیکتر مى کند و شما را از جهل و نادانى دور مى سازد و جهالت را به اهل آن واگذارید که جاهل در جهان کم نیست. این اهل علم و دانشند که اندکند و خداوند فرمود: «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ». (11)
تحف العقول/ 376
پى نوشت ها :
1. کافى، ج 5 ص 65
2. معلوم مى شود اینان یکبار هم جلوتر نزد امام آمده، ولى قادر به سخن و بحث نشده بوده اند.
3. الحشر / 410. الدهر / 9
5. گواینکه همیشه افرادى پر مدعا و بى ادب وجود دارند که پا از گلیم خود فراتر مى گذارند و نسبت به بزرگان دین اسائهآ ادب مى کنند و ندانسته به آنان خرده مى گیرند و کاتولیک تر از پاپ مى شوند.
6. یعنى انسان با وجود فقر و مسکنت خود و خانواده اش، دیگران را مقدم بدارد و هزینه زندگى خود و خانواده را به آنها ببخشد و خود گرسنه بماند. 7. الفرقان / 67
8. الا نعام 141الا عراف 31 9. اسراء / 29
10. وهَب لى مُلکاً لا یَنبغى لا ِ حدٍ من بَعدى، بحارالا نوار /14 136
11. یوسف / 76
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام):
«الا انّ للجنّة ثمانیة ابواب ثلا ثة منها الى قم، تقبض فیها امراة من ولدى اسمها فاطمة بنت موسى و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة باجمعهم»
«آگاه باشید که براى بهشت هشت در است که سه در آن به سوى قم است؛ بانویى از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسى بن جعفر در آن جا رحلت مى کند که با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت مى شوند.»
بحارالا نوار 57 / 228
نشريه افق حوزه، آبان 1386