دروغ

دروغ0%

دروغ نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

دروغ

نویسنده: آیت الله سید رضا صدر
گروه:

مشاهدات: 16424
دانلود: 2169

توضیحات:

دروغ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 240 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16424 / دانلود: 2169
اندازه اندازه اندازه
دروغ

دروغ

نویسنده:
فارسی

عوام فريبى

بسيارى از مردم براى فريفتن دیگران و ساده لوحان به خوبى و پاكى وخدمت گزارى تظاهر مى كنند، اينان رياكارند و عوام فريب، نه نيكوكار و خدمت گزار.

همان طور كه رشته هاى زندگى مختلف است و هر كس طالب موفقيت دررشته اى به خصوص است، عوام فريبى ها هم نيز مختلف و گوناگون است و براى هر يك از رشته هاى اختصاصى زندگى نوعى عوام فريبى به كار مى رود:

كسى كه خواسته باشد، زاهد و عابدش بدانند، به زهد و عبادت تظاهر مى كند.سياستمداران دروغ گو به وطن پرستى تظاهر مى كنند. آخوند و مرشد به آن چه مريدهارا گول بزند، تظاهر مى كنند. عوام فريبى با مقدسات، بازى كردن است. تظاهر، كلاه سرمردم گذاشتن است. ريا كارى براى خداى بزرگ، شريك قرار دادن است، چنين كسى مورد بغض خداى و رسول است و وجدان بشرى از آن، متنفر و بيزار.

خرد، اين گونه رفتار را حيله گرى و نيرنگ بازى مى داند و بسيار زشتش مى شمارد و از نظرى، آن را از كلاه گذارى و دزدى، بدتر مى داند، زيرا دزد وكلاه گذار، مال مردم را مى برد، در صورتى كه صاحب مال، بى كار نخواهد نشست ودر پى پس گرفتن مال خود خواهد شد، ولى ريا كارى و تظاهر، نه تنها مال مردم بردن است، بلكه عواطف افراد را ربودن است.

عاطفه كسى كه ربوده شد، همه چيز او ربوده شده است، مالش ربوده شده،كوشش و فعاليتش ربوده شده، بلكه تمام هستى اش ربوده شده است. اين خودبزرگ ترين نيرنگ است كه كسى مردم را جورى گول بزند و بفريبد كه گران بهاترين چيز خود را در طبق اخلاص بنهند و به طور رايگان تقديمش كنند.

تظاهرها

كسى كه خود را فاقد شخصيت مى داند، گمان مى كند كه مى تواند به وسيله تظاهرهاى دروغين، اثبات شخصيت كند. چنين كسى اگر در محيط فضل و دانش باشد، تظاهر به علم مى كند و مى پندارد كه مى تواند از خودش يك شخصيت علمى بتراشد و اگر در محيط اشرافى و خانوادگى و ثروت باشد، به اشرافيت و ثروت تظاهرمى كند تا نقطه اى را كه براى خويش ضعفى مى پندارد، جبران كند.

متظاهرى دروغ گو براى پدران خويش، شخصيت پندارى مى تراشد. پدر او درزمان حيات، فردى عادى بوده، ولى پس از مرگ، فرزند دروغ گويش او را شخصيتى برجسته معرفى مى كند.

پدران كسانى كه به شخصيت خانوادگى تظاهر مى كنند، بيش تر پس از مرگ به مقامات عاليه دنيايى مى رسند و وقتى كه گوشت و پوستشان خاك شده و خوراك گورشده اند، حتى آثار علمى پيدا مى كنند و داراى تاليفاتى مى شوند و كتاب خانه اى معتبرو پر ارزش از خود به يادگار مى گذارند! كسانى در كارهاى خير و موضوعات دينى تظاهر مى كنند و خود را خير و ديندار به جامعه معرفى كرده تا در نتيجه به مقاصد پليدخود برسند.

اهل تظاهر، گمان مى كنند كه مردم را گول مى زنند در صورتى كه خود راگول مى زنند، نه مردم را. متظاهر در عين پر رويى بسيار كودن و احمق است،به نظرهاى حقارت بارى كه به او مى شود پى نمى برد، لبخندهاى سخريه را تشخيص نمى دهد، ستايش هاى استهزايى كه از او مى شود نمى فهمد يا از پر رويى و وقاحت به روى مبارك نمى آورد.

توضيح لازم

چون در اين جا مقدارى از نمونه هاى ريا كارى و عوام فريبى، نام برده مى شود،نويسنده، خود را ناگزير از ذكر چند نكته مى داند:

١ - مقصود از ذكر اين نمونه ها، راهنمايى و تهذيب خويشتن است، نه ايجادسوءظن به خلق آدم حسابى بايستى از اين گونه رفتار بپرهيزد تا مبادا در صف رياكاران و عوام فريبان قرار گيرد. گاهى ممكن است كه خود پسندى و كثرت تلقين،مطلب را بر خود ريا كار مشتبه سازد و او خود را انسان وارسته و پيراسته بداند.

٢ - اين گونه رفتارها را اگر در كسى ديديد به زودى گول نخوريد و آن را نشانه فضيلت و بزرگوارى ندانيد و فورا دست از شخصيت خود نكشيد و تسليم او نشويد.اين كارها دو پهلو است، ممكن است كه از روى حقيقت باشد، پس دارنده اش بزرگوار و با فضيلت و شريف و ارجمند خواهد بود و شايد كه ريا كارى باشد، پس دارنده اش بى فضيلت و حقه باز و عوام فريب و مبغوض خدا خواهد بود.

٣ - از طرفى نيز، تا چنين خلق و خويى از كسى ديده شد، به زودى حمل بررياكارى و عوام فريبى نكنيد، باشد كه رفتارى بزرگوارانه بوده و صاحبش انسانى باحقيقت و پاكيزه باشد.

يكى از دام هاى ريا كار

عوام فريب ريا كار، گاه پيكر خود را دام براى شكار ساده لوحان قرار مى دهد:كم مى خورد و كم مى خوابد، بد مى خورد و بد مى خوابد، خود را لاغر و زرد جلوه مى دهد كه چنين پندارند كه او بر اثر زهد و ترك زخارف دنيا از لذايذ زندگى دست كشيده و دنيا و مافيها را طلاق گفته است. يكى از دوستان مى گفت:

شبى در كرمانشاه به افطارى ميهمان بوديم. ريا كارى در آن جا بود، به جز نان ودوغ چيزى نخورد. اين ريا كار نيرنگ باز، خواست صاحب خانه و ميهمانان رامريد كند و دور نيست كه فى الجمله به قصد رسيده باشد.

ساده لوحان كه گرفتار سوء ظن به خلق هستند و كم تر به كسى حسن نيت نشان مى دهند، بيش تر به مردم ريا كار گرفتار مى شوند، شايد عكس العمل سوء ظنشان اين باشد.

ساده لوحى را سراغ دارم كه در شب عيد فطر، ريا كارى را به خانه دعوت مى كند،او نمى پذيرد. ساده لوح سوء ظنى، اصرار مى كند. ريا كار مى گويد: شب عيد فطر است و بايستى كارهايى را انجام بدهم، از اين رو از آمدن معذورم. ساده لوح مى گويد: هركارى داريد در منزل بنده انجام دهيد. سر انجام بر اثر اصرار، تقاضا پذيرفته مى شود وريا كار دعوت را مى پذيرد، مشروط بر آن كه اتاقى جداگانه و خلوت، تحت اختيارش بگذارند. بر سر سفره افطار كمى غذا مى خورد و سپس خلوت نشين مى شود تا نمازهزار قل هو الله را در شب عيد فطر بخواند.

صاحب خانه نيز بدين فكر مى شود كه خود نيز اين نماز را انجام دهد، ولى پس ازصد قل هو الله خواندن، خسته مى شود و نماز را سلام مى دهد. با خود مى انديشد كه سرى به ميهمان بزند و از حالش آگاه شود. به سوى خلوتگاه او مى رود و آهسته پرده را بالا مى زند مى بيند كه به نماز مشغول است و سر تا پا خضوع است و گاهگاه قطره اشكى از ديدگانش سرازير مى شود و بر صورت نورانى اش مى غلتد، از خستگى وكوفتگى در او اثرى نمى بيند.

ساعتى ديگر مى رود و همان حالت را مى بيند. در آن شب اين كار را چندين بارتكرار مى كند و همان حال را در ميهمان مى بيند. خواننده عزيز بايستى پى ببرد كه اين نماز طولانى ميهمان با اين حال، چه اثرى در مغز ميزبان مى گذارد. پس از ساعت هايى نماز تمام مى شود و عابد ريايى، صد در صد به منظور خويش مى رسد، ولى پس از چندى رسوا مى گردد. ساده لوح سوء ظنى را كسى به خانه مى بردو ميهمان ريا كارش را نيز دعوت مى كند و از او مى خواهد كه داستان شب عيد فطر ومريد كردن آن مرد را نقل كند.

ريا كار كه از بودن مريد در اتاق ديگر بى اطلاع بوده و غافل از آن كه وى او رامى بيند و سخنش را مى شنود، به نقل داستان خود مى پردازد و شايد در سخنانش لفظ خرش كردم را نيز مى آورد. رفتار ميزبان دوم پسنديده نيست، زيرا رسوا كردن خلق خدا گناهى شوم مى باشد. سوء ظن ميزبان نخستين بى جا و ريا كارى ميهمان زشت ورسوا كردن ميزبان دوم، ميهمان را پليدى است.

گريه نيز يكى از دام هاى عوام فريبان است. گويند كه اشك، دام تمساح است. مردريا به دروغ از خوف خدا مى گريد، در راه دوستى اولياى خدا مى گريد، براى مصائب اهل بيت مى گريد، براى مملكت و وطن مى گريد، بر سرجنازه كسان مى گريد، در نمازمى گريد، در منبر مى گريد، در خلوت مى گريد و در جلوت مى گريد.

پيشانى نيز يكى از دام هاى رياست. بر پيشانى پينه، بسته مى شود تا نشانه سجده هاى بسيار وطولانى باشد. نمازهاى مستحبى و تهجدهاى شبانه در برابر انظار،يكى از دام هاى رياست، به ويژه اگر استمرار پيدا كند. عبادت هاى مستحبى را درحرم هاى مطهر و مساجد عمومى به طور استمرار و هميشگى انجام دادن،كار دشوارى است. خيلى بعيد است كه شيطان در آن راهى پيدا نكند. خوشا بر احوال كسانى كه جز خدا چيزى در قلبشان راه ندارد.

گاه ريا كار روشى ديگر پيش مى گيرد: هنگام راه رفتن سر را به زير مى اندازد و درمحافل، بسيار آهسته سخن مى گويد و يا لب ها را مى جنباند تا دائم الذكر معرفى شودو يا در گفتارش، پيوسته از گذشتگان و بزرگان سلف سخن مى گويد و يا براى دين براى كشور، براى تك تك افراد غصه خورى مى كند، زيرا اگر شنوندگان از دوستان اوباشند و اگر شنوندگان، غصه خورى هاى او و اظهار عاطفه هاى او را به آن اشخاص برسانند، او بيش تر مى تواند آنان را به دوستى خود جلب كند.

علامت هاى رياكار

امير المؤمنينعليه‌السلام براى ريا كار سه علامت مى گويد:

١ - در پيش مردم با نشاط است؛.

٢ - در تنهايى پژمرده و بى حال؛.

٣ - دوست مى دارد كه همه، كارهايش را بستايند.(١).

علت آن كه ريا كار، نزد مردم با نشاط است و در تنهايى پژمرده، آن است كه هدف او جلب پيرو و طرف دار است. نزد مردم، موقعيت براى جلب مريد آماده است، ولى در تنهايى چنين موقعيتى نيست و از محبوب خود دور است؛ تا كسى او راببيند، به فعاليت، مشغول مى شود و دام گسترى آغاز مى كند، ولى هنگامى كه تنها ماندفعاليت را كنار مى گذارد.

ريا كار براى خدا كارى انجام نمى دهد و عبادت در تنهايى را كار لغو و بيهوده مى داند. لذت عبادت در تنهايى از آن كسانى است كه فقط براى خدا عبادت مى كنند.

ريا كار خوش دارد كه مردم او را بستايند، چون هدف او همين مى باشد و بس!مقصود او خدا نيست، عبادت نيست، نيكو كارى نيست، خدمت به خلق نيست،از اين رو از ناشناسى مى گريزد و در پى شناسايى مى دود.

گاه به خلوت نشينى، به عزلت، به كناره گيرى، علاقه نشان مى دهد، اين خود،دام ديگرى است كه براى صيد مى گسترد.

با دست، پس مى زند با پا جلو مى كشد، از دنيا مى برد تا بدان برسد، درست به ماننددرندگان كه براى جهيدن به سوى شكار، چند قدمى به عقب مى روند. بسيارى ازمردم، وقتى به كسى كمكى مى كنند يا پولى مى دهند، آن را جورى انجام مى دهندكه دیگران بفهمند و اگر كسى نفهميد، خودشان نقل مى كنند، و شايد بيش ترنيكى هايى كه از كسانى در ميان مردم منتشر است، از نقل خود آن ها سر چشمه گرفته باشد.

ريا كار در قيامت

امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود: روز قيامت، كسى را مى آورند كه در دنيا نمازمى خوانده. عرض مى كند: پروردگارا، من براى خاطر تو نماز مى خواندم. به اومى گويند: تو در دنيا نماز مى خواندى تا بگويند چقدر نماز مى خواند. آن گاه از طرف خدا امر مى شود كه او را به جهنم ببرند. ديگرى را مى آورند كه قرآن را ياد گرفته، مى گويد: پروردگارا، براى خاطر تو قرآن را ياد گرفتم. گفته مى شود: تو قرآن راياد گرفتى، تا بگويند چقدر خوب قرآن مى خواند. آن گاه امر مى شود كه ببريدش به جهنم.

سومى را مى آورند كه در دنيا جهاد كرده است. مى گويد: پروردگارا، براى خاطرتو جهاد كردم. گفته مى شود: تو چنان كردى تا بگويند چقدر شجاع و دلير است. ببريداو را به جهنم. چهارمى را مى آورند كه مالش را در نيكو كارى خرج كرده. مى گويد:پروردگارا، مال خود را براى خاطر تو صرف كردم. گفته مى شود: تو نيكو كارى كردى كه بگويند چقدر جوان مرد است. او را به جهنم ببريد.

كارهاى خوب را نابود مى كند

حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام مى فرمايد:كار نيك را نگه داشتن از انجام دادنش دشوارتر است. پرسيده شد: نگهدارى كار نيك چگونه مى باشد؟ فرمود: مردى كه نيكى كند، آن را نهانى مى نويسند، وقتى كه بگويد، پاكش مى كنند و آشكارش مى نويسند؛ باز كه بگويد، پاك مى كنند و ريايى اش مى نويسند.

به زبان آوردن نيكو كارى هايى كه انجام شده، اثر و بهاى آن ها را مى برد، به ويژه اگر ذكر آن ها يكى دو بار تكرار شود. تكرار نقل نيكى، نه تنها پاداش آن را پيش خداى مى برد، بلكه در زمره ريا كارى و كار زشتش قرار مى دهد، در نتيجه زيانى كه براى آن كرده، بى سود مى شود و رنجى كه در انجام دادن آن كشيده، بى گنج مى گردد.

آن كه به كسى خدمتى كند، نبايستى بر زبان آورد، بلكه بايد فراموشش كند واز خاطرش محو سازد تا پيش خداى بزرگ محو نشود، در اين صورت، نيكى اوبراى هميشه باقى مى ماند و خدا پاداشى به وى خواهد داد كه تصور آن در مغزش نگنجد.

چقدر بدبخت است كسى كه خدمتى مى كند و سپس آن را نقل مى كند و منت مى گذارد، هم ارزش خدمت او نزد خدا مى رود و هم كسى كه خدمت به او شده افسرده مى گردد و از فكر جبران، منصرف مى شود. مردم هم به چنين شخصى كه نيكى خود را بگويد، چندان علاقه اى نشان نمى دهند، بلكه از ديدارش دورى مى جويند، مگر مجبور باشند. شايد علت آن كه نگهدارى كار نيك از انجام دادنش دشوارتر است، آن باشد كه انجام دادن آن فقط يك بار مى باشد، ولى از ذكر آن خود دارى كردن هميشه است.

غريزه فطرى در موقع انجام دادن نيكى همراهى مى كند، ولى وقت خود دارى كردن مخالفت مى نمايد، پس خود دارى كردن از ذكر نيكى، جهاد با نفس ومبارزه با خود پسندى مى باشد. جهاد با خود خواهى و كوبيدن شيطان نفس، بسياردشوار است، ولى از طرفى چقدر زيبا و پسنديده و نزد خدا محبوب است.

شرك رياكار

عبادت ويژه ذات مقدس حق است. هيچ موجودى به جز آن ذات پاك، شايستگى پرستش و بندگى ندارد. غير خدا را عبادت كردن، براى حضرتش شريك قرار دادن است و عبادت را از محل اصلى به جاى ديگر منتقل كردن.

معبود ريا كاران، مردم مى باشند و بس. آنان از عبادت خداى صرف نظر كرده و به عبادت خلق پرداخته اند. آنان خدا پرست نيستند، بلكه بشر پرست مى باشند. آنان بنده خلقند، نه بنده خدا، بلكه در حقيقت بنده شيطانند، چون شيطان آن ها را به ريا كارى واداشته است.

حضرت امام صادقعليه‌السلام در تفسير آيه كريمه( فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ) (٢)

چنين مى فرمايد:

كسى عبادتى را انجام دهد، ولى نه براى خدا، بلكه براى آن كه مردم بدانند وتعريفش كنند، چنين كسى براى خدا شريك قائل شده است.

ريشه تظاهر و ريا

ريا از فاقد كمالات بودن، ريشه مى گيرد. فاقد تقوا به تقوا تظاهر مى كند و فاقددانش به دانش. كسى كه عقيده به توحيد در وى ضعيف باشد و به قدرت و رزاقيت خداى بزرگ درست پى نبرده باشد، اهل تظاهر و ريا مى شود. دانشمند نيازى به تظاهر به دانش ندارد (شاخ گل هر جا كه مى رويد گل است).

كسى كه داراى تقوا و فضيلت باشد، نمى تواند تقوا و فضيلت را نهان كند (مشك هر جا كه باشد، آن جا را معطر مى سازد).

ريا كار، اگر ايمان كامل داشته باشد مى داند كه ريا براى جلب مردم سودمندنخواهد بود. آن چه خداى خواسته به او مى رسد و اگر خداى نخواهد، تمامى آن چه او رشته است پنبه خواهد شد، بلكه ريا رسوا و مفتضحش خواهد ساخت، در نتيجه،محروميت ها كشيده و از ملك زرق و ريا دست خالى باز گشته، بلكه بار رسوايى دنياو حرمان از بهشت خداى را در آخرت، بر دوش گرفته، مراجعت كرده است.

_____________________________________

١) بحارالانوار، ج ٦٩، ص ٢٨٨.

٢) كهف (١٨آيه ١١٠.

نمونه هايى از خلاف حقيقت

تصوف ملامتى

منطق ملامتى درست در برابر منطق ريا كارى قرار دارد. ريا كار مى كوشد كه به مردم نزديك شود، ولى ملامتى مى كوشد كه از مردم دور شود. ريا كار در پى مردم مى دود و آن ها را مى پرستد، ملامتى از مردم مى گريزد و به آن ها لگد مى زند. آن،دوستى خلق را مى خواهد و اين دشمنى خلق را مى جويد.

درويش ملامتى، مى نماياند كه مرتكب كارهاى زشت مى شود، در صورتى كه واقعا از آن كارها پاكيزه و مبرا مى باشد. او تظاهر مى كند كه شراب مى خورد، ولى شراب خوار نيست. او تظاهر به گناه مى كند، ولى گناه كار نيست. او رفتارى مى كند كه مردم در باره اش عقيده بد پيدا كنند، مى نماياند كه روزه رمضان مى خورد، ولى درواقع روزه خوار نيست.

شيخ تارك الصلاة

كسى مى گفت: يكى از طلاب حوزه علميه مشهد مشهور بود كه تارك الصلاة است، لذا در ميان طلاب، بسيار بسيار منفور شده بود، بلكه منفوريت او از ميان طلاب تجاوز كرده بود و به دیگران رسيده بود. همه از وى بد مى گفتند و مورد اشمئزازعمومى قرار گرفته بود.

بعد از چندين شبى در جايى با او ميهمان بوديم، پس از صرف شام به علتى ميهمانان همان جا ماندند و خوابيدند و نتوانستند به خانه هاى خود بروند.

هنگامى كه چراغ خاموش شد و همگى به خواب رفتند، من هنوز بيدار بودم وخوابم نبرده بود، ناگهان صداى ريزش قطرات آب را شنيدم. سر از لحاف بيرون كرده تا ببينم از كجاست، ديدم صدا از گوشه اتاق است. دقت كردم، ديدم شيخ تارك الصلاة به وضو گرفتن مشغول است، بسيار تعجب كردم ولى دم نزدم.

شيخ وضو گرفت و به عبادت برخواست. تا صبح اشتغال به تهجد و عبادت داشت.در دل شب، حال خوشى داشت. من عبادت او و حال او را بدون آن كه خودش ملتفت شود، مى نگريستم. هنگامى كه سپيده صبح زد، شيخ اذانى بگفت و نماز صبح را به جاآورد و سپس بخوابيد. نزديك طلوع آفتاب بود كه رفقا از خواب برخواستند و آماده براى خواندن نماز صبح گشتند. به يكديگر مى گفتند: شيخ را بيدار كنيم نماز بخواند.يكى فحشى به شيخ داد و گفت: ولش كنيد. بالاخره شيخ را بيدار كردند. شيخ برخواست و گفت: مى روم در مدرسه نماز مى خوانم و از خانه بيرون شد، در صورتى كه چند دقيقه اى بيش تر به طلوع آفتاب نمانده بود و شيخ قبل از طلوع آفتاب به مدرسه نمى رسيد و اين نكته بر همه روشن بود. رفقا از شيخ به بد گويى مشغول شدندو از او ابراز انزجار مى كردند. من به آنان چيزى نگفتم تا شيخ را ببينم. نزديك ظهر،شيخ را در صحن مطهر امام رضاعليه‌السلام ديدم. به او گفتم: شيخ اين چه بازى است؟! چراچنين مى كنى؟! گفت: مگر چه شده؟ گفتم: من ديشب بيدار بودم و هر چه كردى ديدم.اشك از ديدگان شيخ جارى شد و دانست كه سرش فاش شده است. اشاره اى به قبرمقدس امام هشتمعليه‌السلام كرد و مرا به آن حضرت سوگند داد كه تا او زنده است، داستانش را براى كسى ذكر نكنم. چيزى نگذشت كه از دنيا رفت و مردمش همچنان او راتارك الصلاة مى پنداشتند!

راه كج

ملامتى بودن، هر چند اخلاص در عمل را نشان مى دهد و كاشف از صفات برجسته اى است، ولى از نظر دين و عقل، پسنديده نيست. نخست آن كه دروغ عملى است و ناپسندى دروغ پيش خرد ثابت است، اضافه بر اين، خلق را مورد اعتنا قرارندادن و آنان را مانند حيوانات پنداشتن، يك جور خود خواهى و تحقير بشر است.

ظاهر بد را اسلام نمى پسندد. قرآن مى گويد: هم ظاهر بايستى خوب باشد و هم باطن. در كشور اسلامى بايستى شعائر دين محفوظ باشد و گرنه با كشور كفر تفاوتى ندارد. مسلمان بايستى در رفتار و گفتارش، از كافر ممتاز باشد. اگر نظريه ملامتى رواج پيدا كند، ارتكاب گناه به طور علنى روا مى باشد، زيرا ميان اين دو تفاوتى نيست و گناه كارها ادعاى ملامتى بودن خواهند كرد، پس بازرسى ويژه براى هر فردى لازم است تا معلوم شود كه او حقيقتا مرتكب گناه است يا ملامتى مى باشد و كشف سرملامتى، بر خلاف نظريه او مى باشد.

در اسلام ريا كارى زشت است، ولى ملامت كارى هم ناپسند مى باشد. عباداتى است كه بايستى به طور آشكار، آورده شود. نماز جماعت، حج خانه خدا، جهاد در راه حق، زيارت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه اطهارعليهم‌السلام و مانند اين ها و واجبات و مستحبات بسيارى است كه شايسته است به طور آشكار در پيش ديدگان مردم انجام شود.

در برابر اين ها، عبادات و نيكو كارى هايى است كه بايستى در نهان و سرى انجام گردد. نماز شب زيباست كه سرى انجام گردد. كمك و اعانه مستمندان، به ويژه آنان كه هيچ گونه سؤال نمى كنند، شايسته است كه در نهان باشد. امام سجادعليه‌السلام مى گويد:

«ان صدقة السر تطفئ غضب الرب؛(١)

نيكو كارى پنهانى آتش غضب پرورگار را خاموش مى كند.»

قرآن، به هر دو كار دعوت مى كند:

(الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ )(٢)

كسانى كه در شب و روز، آشكارا و نهان، مال خود را در راه خدا صرف مى كنند، پاداش آن ها نزد پروردگارشان مى باشد، نه ترس و بيمى بر آن هاست و نه محزون خواهند شد.»

اسلام، عمران و آبادى دنيا و آخرت را مى خواهد، آبادى دنيا تحقق پذير نيست،مگر به وسيله نيكو كارى هاى آشكار. مسلمان، بايستى ظاهر و باطنش هر دو زيباباشد. ريا كار باطن زيبا را از دست مى دهد و ملامتى، ظاهر زيبا را. ريا كار روشى سخريه آميز پيش مى گيرد. ملامتى ادب را در محضر حق، مراعات نمى كند.

جهان سرتا سرش محضر حق مى باشد. مسلمان بايستى با دو چشم نگاه كند.ريايى چشم راست ندارد و ملامتى چشم چپ.

تدليس

تدليس، فاقد را واجد، وا نمود كردن است. بر سر كچل، زلف مصنوعى مى گذارند، تا مو دار نشان داده شود. چاله هاى آبله صورت را پر مى كنند، تا عروس درنظر داماد، آبله رو ديده نشود. خانه را سفيد كارى مى كنند و سر و صورتى به آن مى دهند تا مشترى گير گردد. سيب هاى درشت را در روى جعبه مى نهند و سيب هاى ريز را زير. دانه هاى درشت زغال را رو مى گذارند و هر چه بخواهند در ته جوال جاى مى دهند. مريمى پست را آب طلا مى دهند تا به جاى مريمى عالى قالب بزنند. كيلومترشمار اتومبيل را عوض مى كنند تا كهنگى اتومبيل معلوم نشود و كار كردگى آن رامشترى نداند.

تدليس خيانت است، تقلب است، كلاه بردارى است، دروغ عملى است، پيغمبراسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن بيزار است و مسلمان بايستى از اين كار زشت بپرهيزد.

نجش

نجش (بر وزن بخش) آن است كه كسى تصميم به خريدن متاعى را ندارد، ولى بهاى آن را به عنوان خريد، بالا مى برد تا دیگرى آن را گران تر بخرد. نجش، يكى ازنمونه هاى خلاف حقيقت مى باشد. نجش دروغ در گفتار مى باشد و دروغ در كردار.اين كار در ميان سمسارهاى قديم معمول بوده، چنان كه در حراج ها نيز معمول مى باشد. در فقه اسلام اين كار را «نجش » اصطلاح كرده اند. به خاطر دارم كه فقهاتصريح به حرمت آن مى كنند. زشتى نجش، اختصاص به وقتى كه فروشنده، توطئه كرده باشد ندارد، بلكه بدون توطئه با فروشنده نيز زشت و قبيح است.

در مجالسى كه امروز به عنوان مزايده تشكيل مى شود، گاهى اين روش پليد به كاربرده مى شود. اين دسته مردم، از خداى بزرگ شرم نمى كنند، اينان به نداى وجدان،پاسخ نمى دهند و شايد هم اين كار كثيف را زيركى و خرد بدانند!

كم فروشى

كم فروشى، يكى ديگر از مصاديق خلاف حقيقت است. كم فروشى، جنسى را به اندازه معينى فروختن و در وقت تحويل، از آن اندازه، كم تر تحويل دادن و به همان اندازه حساب كردن است.

گاه ممكن است در ترازو تصرفى بشود، به طورى كه جنس را در وقت سنجش ازمقدار واقعى بيش تر نشان بدهد و شايد هم كه سنگ كم تر را به جاى سنگ بيش تربگذارند. كم فروشى از قبيل دزدى و خيانت و از دروغ هاى عملى است.

غش

غش را به اصطلاح بازار امروز، بايستى تقلب در جنس ناميد كه بدبختانه درروزگار ما رواج بسيار دارد. غش، آميختن جنس عالى است با جنسى كه همقدر درقيمت با آن نيست، آن گاه مجموع را به نام آن جنس خالص عالى و به همان قيمت فروختن.

آب در شير كردن و به نام شير خالص فروختن، غش است. طلا را با مس مخلوط كردن و به نام زر ناب فروختن، غش است.

وقتى يكى از دوستان صورتى داد كه در آن، تقلب هايى كه در اجناس مى شود،نوشته شده بود. صورت عجيبى بود كه نقلش در اين جا، چندان پسنديده نيست.به طور كلى در هر صنفى از اصناف بازار، مردمانى نادرست پيدا مى شوند وتقلب هايى ويژه متاع خود دارند، تقلب هايى كه به تعبير عاميانه، عقل جن بدان نمى رسد.

دين مقدس ما، دين راستى و درستى است. كسى كه خود را پيرو اين دين مى داند،بايستى از اين نادرستى ها بر كنار باشد و خود را به اين ناپاكى ها آلوده نكند.

خلاف قرار داد

از دروغ هاى عملى بسيار زشتى كه بسيار در اين كشور معمول شده است، عمل نكردن بر طبق قرار دادى است كه دو طرف با آن موافقت كرده اند. كنتراتچى ها،شركت ها، مؤسسات ديگر، قرار دادهايى را بر طبق شرايطى مى بندند، ولى بدان پاى بند نيستند؛ در موقع تحويل، ديده مى شود كه به بسيارى از شرايط عمل نكرده اند.

آيا اين نادرستى در پيمان هم از ارمغان هاى فرنگ است؟

آيا بر اثر نادرستى و خيانتى است كه در اين مملكت حكومت مى كند؟ آيا از رشوه خوارى تحويل گيران، سرچشمه مى گيرد؟ آيا تكيه گاه كنتراتچى نادرست در موقع تحويل، پول است يا زور؟

به خدا قسم اگر دستورات طلايى اسلام در جهان اجرا مى شد، گلستان و بهشت آسايش مى گرديد. آيا اين آرزو به گور برده خواهد شد؟

تظاهرهاى ادارى

كارمندى از كارمندان دولت به كثرت كار تظاهر مى كند، پرونده هاى بيشمارى گرداگرد ميز خود مى چيند و در مقابل، كارمندان ديگر به كمى كار تظاهر مى كنند. دراين اخلاق، ميان ترس از اداره و اعضا تفاوتى نيست. تظاهر به كثرت كار، در ميان طبقات ديگر هم، گاه به گاه پيدا مى شود. خصوصياتى اخلاقى كه در كارمندان دولت يافت مى شود، از نمونه هاى روحيات همين ملت است، آنان هم از افراد همين ملت مى باشند؛ از اين رو، معتقدم كه كسانى كه دم از رهبرى و اصلاح مى زنند، بايستى اصلاحات را از افراد ملت شروع كنند. ملت كه درست شد، دولت درست خواهد شد.دولتيان مانند پرهاى كاهى هستند كه به روى سيل قرار دارند، آنان قدرت مقاومت دربرابر سيل را ندارند، بلكه هر كجا كه سيل مى رود آن ها هم با سيل مى روند، آن ها فقط مى كوشند كه خود را روى سيل نگاه دارند.

خود نمايى دروغين

خود خواهى شديد، انسان را وادار به خود نمايى مى كند. خود نمايى اگر به راست ممكن نشد، به وسيله دروغ انجام مى گيرد. خود نما مانند زن فاحشه اى است كه به وسيله آراستن خويش، در پى مشترى مى گردد و پيوسته در اين فكر است كه نادانى را به دام بيندازد. خود نمايى در ميان تمام طبقات موجود است و هر كسى به نوعى خود نمايى مى كند: يكى به وسيله داشتن اتومبيل خود نمايى مى كند، يكى با لباس ويكى با خانه مجلل و يكى از راه هاى ديگر و به طور كلى هر كسى اين خيال باطل خودرا به وسيله اى جامه عمل مى پوشاند. خود نما گاهى پارچه گران بهايى يا چيز ديگرى را كه از لحاظ قيمت قابل توجه است، در حضور جمعى لگد مال يا پاره مى كند تانشان دهد كه در نظرش ارزشى ندارند.

پيرانى به جوانى تظاهر مى كنند. جوانانى به پيرى. ثروتمندانى به فقرتظاهر مى كنند، و فقيرانى به ثروت. بيشتر ثروتمندانى كه به فقر تظاهر مى كنند، باشهرهاى كوچك و محيطهاى محدود سر و كار دارند؛ تظاهر آن ها از اين نظر است كه كسى به آن ها چشم نزند، يا خويشان و دوستان، توقعى از آن ها نداشته باشند، اينان گاه لباس پاره يا كم قيمت مى پوشند و در خانه خراب زندگى مى كنند و به چيزهايى كه علامت ثروت است نزديك نمى شوند. ثروتمندان پست فطرت، آنان هستند كه تظاهر به فقر مى كنند تا از كمك و اعانه دگران بهره مند شوند، اينان از لحاظ مال گدانيستند، ولى گدايى مى كنند، چون سرشت آن ها با گدايى و پست فطرتى آميخته شده است.

دسته اى به اروپايى گرى خود نمايى مى كنند. دسته اى به زندگى سبك قديم وباستانى و عتيقه دارى تظاهر مى كنند. اين ها يا دروغ در گفتار است يا رفتار يا هر دو.

كسى كه كتاب خانه پر ارزشى دارد، شنيدم از اين كه كسى او را ثروتمند بداندناراحت مى شده و مى گفته كه من اين كتاب خانه را به وسيله قند تهيه كرده ام. ازكودكى كه به من چايى با قند مى دادند چايى را تلخ مى خوردم و حبه هاى قند را جمع مى كردم، وقتى كه به وزن قابل توجهى مى رسيد، مى فروختم و پولش را كتاب مى خريدم و گاه مى گفت كه اين كتاب خانه، خانوادگى و اجدادى است كه به ميراث به من رسيده است!

تبليغات

يكى از ارمغان هايى كه اخيرا از فرنگستان به ايران آمده است، تبليغاتى است كه براى فروش كالا مى كنند. تبليغات هر چند بى اثر نيست، ولى قسمتى از آن، بسيار كارزشتى است و آن تبليغى است كه به يكى از دو وسيله محقق مى شود: يكى مردم راگول زدن، ديگر به مردم، دروغ گفتن. آيا ثروتى كه به يكى از اين دو راه به دست مى آيد، مشروع است؟ آيا اين كار، تجارت است يا كلاه بردارى؟

منظور از تبليغات، اگر اخبار مردم به بودن چنين كالايى باشد، كار صحيحى است، اگر بيان فوايد كالا باشد، خوب است، اگر روشن كردن اذهان، نسبت به خوبى كالا باشد بد نيست، ولى:

ميان ماه من تا ماه گردون.

تفاوت از زمين تا آسمان است

از خود سازمان هاى تبليغاتى بپرسيد كه منظور چيست.

ديكتاتورهاى سياه و سرخ

ناجوان مردترين دروغ گوها ديكتاتورهاى سياه و كمونيست ها هستند. اين دودسته، حقيقت ظلم را در پيش بسيارى از مردم، عدل مجسم جلوه مى دهند. اين هامحروميت ملت را (البته به استثناى اقليت محدودى) آسايش همگانى و رفاه عمومى لقب مى دهند.

كمونيست ها، سرمايه دارى دولتى را كه خطرناك ترين رژيم براى توده ملت مى باشد، اشتراك مى نامند، تشكيلاتى را كه جز با زور و ديكتاتورى، قابل دوام نيست،آزادى مى خوانند، انتصابات را انتخابات عمومى مى گويند و به وسيله همين دروغ هاساده لوحانى را گول مى زنند. استعمار نو گمان مى كند كه برگ برنده در مبارزه باكمونيسم را سر نيزه انجام مى دهد.

عجب اشتباهى! مگر در روسيه سر نيزه نبود؟ مگر در چين سر نيزه نبود؟ مگر دركوبا و هند و چين نبود؟ زهى تصور باطل! زهى خيال محال! خاكستر، آتش را پخته ترمى كند. قدرت هايى كه خود را پناهگاه آزادى، لقب داده اند، ظالمانه ترين حكومت هارا بر ملل ضعيف تحميل كرده اند تا مبادا كمونيست آن ها را استعمار كند. پروردگارا،ملل ناتوان از ظلم ديكتاتورهاى سياه و سرخ به كه پناه ببرند؟ جز ذات مقدس تو،پناهگاهى نيست، پس به همه پناه بده.

________________________________

١) مستدرك الوسائل، ج ٧، ص، ح ٧٩٨ به نقل از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

٢) بقره (٢) آيه ٢٧٤.

زيان هاى اجتماعى دروغ

سخنى از علىعليه‌السلام «الا فاصدقوا فان الله مع الصادقين، و جانبوا الكذب فان الكذب مجانب الايمان،الا و ان الصادق علىعليه‌السلام شفا منجاة و كرامة، الا و ان الكاذب علىعليه‌السلام شفا مخزاة و هلكة؛(١)

راست بگوييد، چون خدا با راست گويان است. از دروغ دورى كنيد، چون دور كننده ايمان است. راست گو تا سر منزل نجات و سرورى فاصله اى ندارد. دروغ گو لب پرتگاه خوارى و نابودى جاى دارد.»

زيبايى هاى ادبى

در اين كلام علىعليه‌السلام نور و ظلمت در برابر هم قرار گرفته اند. هنر تضاد و برابرى كه از محسنات بديعيه مى باشد با شيواترين طرز در آن موجود است:

در برابر جمله «الا فاصدقوا» «و جانبوا الكذب » قرار دارد، آن به سوى راستى ترغيب مى كند و اين از دروغ پرهيز مى دهد. در مقابل تعليل «فان الله » تعليل «فان الكذب » قرار دارد، آن به راست گو، نويد مى دهد، اين به دروغ گو، اعلام خطرمى كند. مقابل جمله «الا وان الصادق » جمله «الا وان الكاذب » قرار گرفته. «منجاة صدق » در برابر «مخزاة كذب » و «كرامة » در برابر «هلكة » واقع شده است. الا، حرف تنبيه و آگاه كردن است و بر صدر جمله هاى سه گانه، براى دلالت بر تحقق ما بعد آمده است، مانند «الا انهم هم السفهاء» در دو جمله اخير، دلالت بر تاكيد اسناد و قطعيت معنا دارد. جمله «و جانبوا الكذب » از تعبير «لاتكذبوا» بيش تر به جلوگيرى از دروغ،تحريض مى كند، زيرا در معنا رساتر و در لفظ بليغ تر و تاكيدش بيش تر است.