تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 34629
دانلود: 3024


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 34629 / دانلود: 3024
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه(89) و(90) و ترجمه

( و لما جأهم كتب من عند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين ) ( 89 ) ( بئسما اشتروا به انفسهم ان يكفروا بما انزل الله بغيا ان ينزل الله من فضله على من يشاء من عباده فباءو بغضب على غضب و للكافرين عذاب مهين ) ( 90 )

ترجمه:

89- و هنگامى كه از طرف خداوند كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه هائى بود كه با خود داشتند و پيش از اين جريان به خود نويد فتح مى دادند (كه با كمك او بر دشمنان پيروز گردند، با اين همه هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد به او كافر شدند، لعنت خدا بر كافران باد!.

90- ولى آنها در مقابل بد بهائى، خود را فروختند كه بناروا به آياتى كه خدا فرستاده بود كافر شدند و معترض بودند چرا خداوند به فضل خويش بر هر كس از بندگان خود بخواهد آيات خود را نازل مى كند، لذا خشم خداوند يكى پس از ديگرى آنها را فرو گرفت و براى كافران مجازاتى خوار كننده است.

شان نزول

از امام صادق (عليه‌السلام ) ذيل اين آيات چنين نقل شده كه (يهود در كتابهاى خويش ديده بودند هجرتگاه پيامبر اسلام بين كوه (عير) و كوه (احد) (دو كوه در دو طرف مدينه ) خواهد بود، يهود از سرزمين خويش بيرون آمدند و در جستجوى سرزمين مهاجرت رسول اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرداختند، در اين ميان به كوهى بنام (حداد) رسيدند گفتند (حداد) همان (احد) است در همانجا متفرق شدند و هر گروهى در جائى مسكن گزيدند بعضى در سرزمين (تيما) و بعضى ديگر در (فدك ) و عده اى در (خيبر).

آنان كه در (تيما) بودند ميل ديدار برادران خويش نمودند، در اين اثنا عربى عبور مى كرد مركبى را از او كرايه كردند، وى گفت من شما را از ميان كوه (عير) و (احد) خواهم برد، به او گفتند هنگامى كه بين اين دو كوه رسيدى ما را آگاه نما.

مرد عرب هنگامى كه به سرزمين مدينه رسيد اعلام كرد كه اينجا همان سرزمين است كه بين دو كوه عير و احد قرار گرفته است، سپس اشاره كرد و گفت اين عير است و آن هم احد، يهود از مركب پياده شدند و گفتند: ما به مقصود رسيديم ديگر احتياج به مركب تو نيست، و هر جا مى خواهى برو.

نامه اى به برادران خويش نوشتند كه ما آن سرزمين را يافتيم، شما هم به سوى ما كوچ كنيد، در پاسخ آنها نوشتند ما در اينجا مسكن گزيده ايم و خانه و اموالى تهيه كرده ايم و از آن سرزمين فاصله اى نداريم، هنگامى كه پيامبر موعود به آنجا مهاجرت نمود به سرعت به سوى شما خواهيم آمد!

آنها در سرزمين مدينه ماندند و اموال فراوانى كسب نمودند اين خبر به سلطانى بنام (تبع ) رسيد با آنها جنگيد، يهود در قلعه هاى خويش متحصن شدند، وى آنها را محاصره كرد و سپس به آنها امان داد، آنها به نزد سلطان آمدند تبع گفت من اين سرزمين را پسنديده ام و در اين سرزمين خواهم ماند، در پاسخ وى گفتند: اين چنين نخواهد شد زيرا اين سرزمين هجرتگاه پيامبرى است كه جز او كسى نمى تواند به عنوان رياست در اين سرزمين بماند.

تبع گفت: بنابراين من از خاندان خويش كسانى را در اينجا قرار خواهم داد تا آن زمانى كه پيامبر موعود بيايد وى را يارى نمايند، لذا او دو قبيله معروف اوس و خزرج را در آن مكان ساكن نمود.

اين دو قبيله هنگامى كه جمعيت فراوانى پيدا كردند به اموال يهود تجاوز نمودند، يهوديان به آنها مى گفتند هنگامى كه محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مبعوث گردد شما را از سرزمين ما بيرون خواهد كرد!

هنگامى كه محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مبعوث شد، اوس و خزرج كه به نام انصار معروف شدند به او ايمان آوردند و يهود وى را انكار نمودند اين است معنى آيه( و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا ) .

آرى همان جمعيتى كه با عشق و علاقه مخصوص براى ايمان به رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده بودند و در برابر اوس و خزرج افتخارشان اين بود كه پيامبرى مبعوث خواهد شد و آنها ياران خاص وى خواهند بود، بر اثر تعصب و لجاج و دنياپرستى در صف دشمنان او قرار گرفتند در حالى كه دور افتادگان گرد او را گرفته و به يارانش پيوستند.

تفسير:

خود مبلغ بوده خود كافر شدند!

باز در اين آيات سخن از يهود و ماجراهاى زندگى آنها است، آنها همانگونه كه در شاءن نزول آمده است با عشق و علاقه مخصوصى براى ايمان به رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در سرزمين مدينه سكنى گزيده بودند، و نشانه هاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را در كتاب آسمانى خود تورات مى خواندند، و با بى صبرى در انتظار ظهورش بودند (ولى هنگامى كه از طرف خداوند كتابى (قرآن ) به آنها رسيد كه موافق نشانه هائى بود كه يهود با خود داشتند با اينكه پيش از اين جريان خود را به ظهور اين پيامبر

(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نويد مى دادند و با ظهور اين پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اميد فتح بر دشمنان داشتند، آرى هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند، نزدشان آمد نسبت به او كافر شدند)( و لما جائهم كتاب من عند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جائهم ما عرفوا كفروا به ) .

(لعنت خداوند بر كافران باد)( فلعنة الله على الكافرين ) .

آرى گاه انسان عاشقانه به دنبال حقيقتى مى دود، ولى هنگامى كه به آن رسيد و آن را مخالف منافع شخصى خود ديد بر اثر هوا پرستى به آن پشت پا مى زند و آن را وداع مى گويد بلكه گاه به مخالفتش برمى خيزد.

اما در حقيقت يهود معامله زيان آورى انجام داده اند، كسانى كه براى پيروى از پيامبر موعود از سرزمينهاى خود كوچ كرده بودند و با مشكلات فراوان در سرزمين مدينه مسكن گزيدند تا به مقصود برسند، سرانجام در صف منكران و كافران قرار گرفتند، لذا قرآن مى گويد (آنها در برابر چه بهاى بدى خود را فروختند)؟( بئس ما اشتروا به انفسهم ) .

(آنها به آنچه خداوند نازل كرده بود به خاطر حسد كافر شدند، و معترض بودند چرا خداوند آيات خود را بر هر كس از بندگان خود بخواهد به فضل خويش نازل مى كند)( ان يكفروا بما انزل الله بغيا ان ينزل الله من فضله على من يشاء من عباده ) .

گويا انتظار داشتند پيامبر موعود (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از بنى اسرائيل و از ميان خود آنها باشد و از نزول قرآن بر ديگرى ناراحت بودند!

و در پايان آيه مى گويد: (لذا شعله هاى خشم خداوند يكى پس از ديگرى آنها را فرو گرفت و براى كافران مجازات خواركننده است )( فبائوا بغضب على غضب و للكافرين عذاب مهين ) .

نكته ها

1- يك معامله زيان آور

آرى يهود معامله زيان آورى انجام دادند، چرا كه در آغاز از مناديان اسلام بودند و حتى زندگى در مدينه را با تمام مشكلاتش براى رسيدن به اين مقصود برگزيدند، اما پس از ظهور پيامبر اسلام، تنها به خاطر اينكه او از بنى اسرائيل نيست و يا منافع شخصيشان را به خطر مى اندازد به او كافر شدند، چه معامله اى از اين زيانبارتر كه انسان نه تنها به مقصودش نرسد بلكه پس از صرف تمام نيروها در جهت ضد آن قرار گيرد، و خشم و غضب خدا را براى خود فراهم سازد.

در سخنى از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) مى خوانيم:( انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها ) : (براى وجود شما قيمتى جز بهشت نيست، خود را به غير آن نفروشيد) قابل توجه اينكه در اينجا سرمايه معامله را اصل وجود آنان ذكر مى كند چرا كه با كفر، ارزش هستى آنها به كلى سقوط مى كند گوئى فاقد شخصيت خود مى شوند، و به تعبير ديگر به بردگانى مى مانند كه وجود خود را فروخته و به اسارت ديگرى در آمده اند، آرى آنها اسير هوى و بنده شيطانند.

كلمه (اشتروا) گر چه معمولا به معنى (خريدارى كردن ) مى آيد، ولى گاه چنانكه در لغت تصريح شده به معنى فروختن نيز آمده است، و آيه فوق از اين قبيل است.

2- تفسير (بائوا بغضب على غضب )

قرآن مجيد در سرگذشت بنى اسرائيل هنگامى كه در بيابان (سينا) سرگردان بودند، مى گويد( و بائوا بغضب من الله ) (آنها به غضب خدا باز گشتند) سپس اضافه مى كند (اين خشم خداوند نسبت به آنها به خاطر كشتن انبياء و كافر شدن به آيات خدا بود).

در سوره آل عمران آيه 112 نيز همين معنى ديده مى شود كه يهود به خاطر كفر به آيات خدا و قتل پيامبران مورد خشم خدا قرار گرفتند، اين غضب اول است كه دامنگير آنها شد.

بازماندگان آنان بعد از ظهور پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) همان روش نياكان را در مورد اين پيامبر ادامه دادند، يعنى نه تنها به آئين او كافر شدند بلكه در برابر او به مبارزه برخاستند، اين سبب شد كه خشم و غضب تازه اى آنها را فرا گيرد و اين غضب دوم است لذا مى گويد:( فبائوا بغضب على غضب ) .

(بائوا) در اصل به معنى بازگشتند و منزل گرفتند مى باشد و در اينجا كنايه از استحقاق پيدا كردن است، يعنى آنها خشم پروردگار را همچون منزل و مكانى براى خود برگزيدند.

اين گروه طغيانگر هم قبل از قيام موسى و هم قبل از ظهور پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از طرفداران سرسخت چنين قيامى بودند اما پس از ظهور هر دو، از عقيده خود برگشتند و خشم و غضب خدا را يكى پس از ديگرى به جان خريدند.

آيه (91) تا (93)و ترجمه

( و اذا قيل لهم ءامنوا بما انزل الله قالوا نؤ من بما انزل علينا و يكفرون بما وراءه و هو الحق مصدقا لما معهم قل فلم تقتلون انبياء الله من قبل ان كنتم مؤ منين ) ( 91 ) ( و لقد جاءكم موسى بالبينات ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون ) ( 92 ) ( و اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطور خذوا ما ءاتيناكم بقوة و اسمعوا قالوا سمعنا و عصينا و اشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم قل بئس ما يامركم به ايمانكم ان كنتم مؤ منين ) ( 93 )

ترجمه:

91- و هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده است ايمان بياوريد، مى گويند ما به چيزى ايمان مى آوريم كه بر خود ما نازل شده، و به غير آن كافر مى شوند، در حالى كه حق است و آياتى را كه بر آنها نازل شده تصديق مى كند بگو اگر راست مى گوئيد و به آياتى كه بر خودتان نازل شده ايمان داريد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مى رسانيد؟

92- (و نيز) موسى آنهمه معجزات را براى شما آورد (چرا شما) بعد از آن گوساله را انتخاب كرديد و با اين كار ستم نموديد؟

93- (و نيز) از شما پيمان گرفتيم، و كوه طور را بالاى سر شما برافراشتيم (و به شما گفتيم ) اين دستوراتى را كه به شما داده ايم محكم بگيريد و درست بشنويد، شما گفتيد شنيديم و مخالفت كرديم! و دلهاى آنها با محبت گوساله بر اثر كفر آبيارى شد، بگو چه فرمان بدى ايمان شما به شما مى دهد اگر ايمان داريد!

تفسير:

تعصبهاى نژادى

در تفسير آيات گذشته خوانديم كه يهود با آنهمه زحمات و مشكلاتى كه در راه رسيدن به (پيامبر موعود تورات ) متحمل شدند به خاطر حسد، يا به خاطر اينكه اين پيامبر از بنى اسرائيل نيست، و منافع شخصى آنها را به خطر مى اندازد از اطاعت و ايمان به او سرباز زدند.

در تعقيب آن در آيات مورد بحث به جنبه تعصبات نژادى يهود كه در تمام دنيا به آن معروفند اشاره كرده چنين مى گويد: (هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده ايمان بياوريد، مى گويند ما به چيزى ايمان مى آوريم كه بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام ديگر و به غير آن كافر مى شوند)( و اذا قيل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤ من بما انزل علينا و يكفرون بما ورائه ) .

آنها نه به انجيل ايمان آوردند و نه به قرآن، بلكه تنها جنبه هاى نژادى و منافع خويش را در نظر مى گرفتند (در حالى كه اين قرآن حق است و منطبق بر نشانه ها و علامتهائى است كه در كتاب خويش خوانده بودند)( و هو الحق مصدقا لما معهم ) .

پس از آن پرده از روى دروغ آنان بر داشته و مى گويد: اگر بهانه عدم ايمان شما اين است كه محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از شما نيست (پس چرا به پيامبران خودتان در گذشته ايمان نياورديد؟ پس چرا آنها را كشتيد اگر راست مى گوئيد و ايمان داريد؟!( قل فلم تقتلون انبياء الله من قبل ان كنتم مؤ منين ) .

اگر به راستى آنها به تورات ايمان داشتند، توراتى كه قتل نفس را گناه بزرگى مى شمرد نمى بايست پيامبران بزرگ خدا را به قتل برسانند.

از اين گذشته اصولا اين سخن كه ما تنها به دستوراتى ايمان مى آوريم كه بر ما نازل شده باشد، انحراف روشنى از اصول توحيد و مبارزه با شرك است، اين يكنوع خودخواهى و خودپرستى است، چه در شكل شخصى باشد يا در شكل نژادى.

توحيد آمده است كه اين گونه خوهاى زشت را از وجود انسان ريشه كن سازد، تا انسانها دستورات خدا را فقط به خاطر اينكه از ناحيه خدا است بپذيرند.

به عبارت ديگر اگر پذيرش دستورات الهى مشروط به اين باشد كه بر خود ما نازل گردد اين در حقيقت شرك است نه ايمان، و كفر است نه اسلام، و قبول چنين دستوراتى هرگز دليل ايمان نخواهد بود.

جالب اينكه در آيه فوق مى گويد: (هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خدا نازل كرده ايمان بياوريد...) كه در اين عبارت نه محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مطرح است و نه موسى و عيسى (عليهما‌السلام ) بلكه صرفا( ما انزل الله ) .

قرآن براى روشنتر ساختن دروغ و كذب آنها، در آيه بعد، سند ديگرى را بر ضد آنها افشا مى كند و مى گويد: (موسى آنهمه معجزات و دلائل روشن را براى شما آورد، ولى شما بعد از آن گوساله را انتخاب كرديد و با اين كار ظالم و ستمگر بوديد)!( و لقد جائكم موسى بالبينات ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون ) .

اگر شما راست مى گوئيد و به پيامبر خودتان ايمان داريد پس اين گوساله پرستى بعد از آنهمه دلائل روشن توحيدى چه بود؟ اين چه ايمانى است كه به محض غيبت موسى و رفتنش به كوه طور از دلهاى شما پرواز مى كند و كفر جاى آن، و گوساله جاى توحيد را مى گيرد؟

آرى شما با اين كارتان هم به خود ستم كرديد و هم به جامعه خود و نسلهاى آينده تان.

در سومين آيه مورد بحث سند ديگرى بر بطلان اين ادعاى آنها ذكر كرده مساءله پيمان كوه طور را به ميان مى كشد و مى گويد: (ما از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سرتان قرار داديم و به شما گفتيم دستوراتى را كه مى دهيم محكم بگيريد و درست بشنويد اما آنها گفتند شنيديم و مخالفت كرديم ).

( و اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطور خذوا ما آتينا كم بقوة و اسمعوا قالوا سمعنا و عصينا)

(آرى دلهاى آنها به خاطر كفرشان با محبت گوساله آبيارى شده بود)!( واشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم ) .

آرى شرك و دنيا پرستى كه نمونه آن عشق به گوساله طلائى سامرى بود در تار و پود قلبشان نفوذ كرد، و در سراسر وجودشان ريشه دواند، و به همين دليل خدا را فراموش كردند.

شگفتا! اين چگونه ايمانى است كه هم با كشتن پيامبران خدا مى سازد و هم گوساله پرستى را اجازه مى دهد، و هم ميثاقهاى محكم الهى را به دست فراموشى مى سپرد؟!

آرى (اگر شما مؤ منيد ايمانتان بد دستوراتى به شما مى دهد)( قل بئسما يامركم به ايمانكم ان كنتم مؤ منين ) .

نكته ها

1- جمله( قالوا سمعنا و عصينا ) (ما شنيديم و معصيت كرديم ) به اين معنى نيست كه آنها اين سخن را به زبان جارى كردند، بلكه ظاهرا منظور اين است كه آنها با عمل خود اين واقعيت را نشان دادند، و اين يكنوع كنايه زيبا است كه در سخنان روزمره نيز ديده مى شود.

2- جمله( و اشربوا فى قلوبهم العجل ) نيز كنايه جالبى را منعكس مى كند كه بيانگر حال قوم يهود است.

توضيح اينكه: كلمه (اشراب ) همانگونه كه از (مفردات راغب ) بر مى آيد دو معنى دارد:

اگر از باب (اشربت البعير) باشد يعنى ريسمان را به گردن شتر بستم بنابراين معنى جمله بالا اين مى شود كه ريسمانى محكم از علاقه و محبت قلب آنها را با گوساله ارتباط داده بود.

و اگر از ماده (اشراب ) به معنى آبيارى كردن يا ديگرى را آب دادن باشد و در اين صورت كلمه حب در تقدير خواهد بود و معنى جمله رويهمرفته چنين است:

بنى اسرائيل قلوب خود را با محبت گوساله سامرى آبيارى كردند.

اين جزو عادات عرب است كه هر گاه علاقه اى سخت و يا كينه زيادى نسبت به چيزى را بخواهند برسانند تعبيرى همانند تعبير بالا مى آورند.

ضمنا از تعبير فوق نكته ديگرى نيز استفاده مى شود و آن اينكه نبايد از اين كارهاى نادرست بنى اسرائيل تعجب كرد، زيرا اين اعمال محصول سرزمين قلب آنها است كه با آب شرك آبيارى شده، و چنين سرزمينى كه با چنان آبى آبيارى شود محصولى جز خيانت و قتل پيامبران و گناه و ظلم نخواهد داشت.

اهميت اين موضوع وقتى روشنتر مى شود كه به زشتى قتل و كشتار انسان در آئين يهود كه با اهميت خاصى از اين موضوع سخن گفته توجه گردد، آئين يهود بقدرى اين جنايت را بد مى دانست كه بنا به نوشته (قاموس كتاب مقدس ) صفحه 687: (قتل عمد و قباحت آن به طورى در نزد اسرائيليان اهميت داشت كه به مرور ايام با بست نشستن در شهرهاى بست، و يا ملتجى شدن به اماكن مشرفه سبب استخلاص و برائت ذمه قاتل نمى شد، بلكه در هر صورت وى را قصاص مى نمودند).

اين است معنى كشتن انسانها از نظر تورات تا چه رسد به كشتن پيامبران خدا.

آيه(94) تا (96) و ترجمه

( قل ان كانت لكم الدار الاخرة عند الله خالصة من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ) ( 94 ) ( و لن يتمنوه ابدا بما قدمت ايديهم والله عليم بالظلمين ) ( 95 ) ( و لتجدنهم احرص الناس على حيوة و من الذين اشركوا يود احدهم لو يعمر الف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر و الله بصير بما يعلمون ) ( 96 )

ترجمه:

94- بگو اگر (آنچنانكه مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شما است نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد.

95- ولى آنها هرگز به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده اند آرزوى مردن نخواهند كرد و خداوند از ستمگران آگاه است.

96- آنها را حريصترين مردم حتى حريصتر از مشركان بر زندگى (اين دنيا و اندوختن ثروت ) خواهى يافت (تا آنجا) كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند در حالى كه اين عمر طولانى او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينا است.

تفسير:

گروه از خود راضى

از تاريخ زندگى يهود علاوه بر آيات مختلف قرآن مجيد چنين برمى آيد

كه آنها خود را يك نژاد برتر مى دانستند، و معتقد بودند گل سر سبد جامعه انسانيتند، بهشت به خاطر آنها آفريده شده!، و آتش جهنم با آنها چندان كارى ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاص او هستند، و خلاصه آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند!

اين خودخواهى ابلهانه در آيات مختلفى از قرآن كه سخن از يهود منعكس است.

در آيه 18 سوره مائده مى خوانيم:( نحن ابناء الله و احبائه ) : (ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستيم ).

و در آيه 111 سوره بقره مى خوانيم:( وقالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصارى ) : (آنها گفتند كسى در بهشت داخل نمى شود مگر اينكه يهودى يا نصرانى باشد).

و در آيه 80 سوره بقره مى خوانيم( و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة ) : (آتش دوزخ جز چند روزى به ما اصابت نخواهد كرد).

اين پندارهاى موهوم از يكسو آنها را به ظلم و جنايت و گناه و طغيان دعوت مى كرد، و از سوى ديگر به كبر و خودپسندى و خود برتر بينى.

قرآن مجيد در آيات فوق پاسخ دندانشكنى مى دهد مى گويد: (اگر (آنچنان كه شما مدعى هستيد) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد)( قل ان كانت لكم الدار الاخرة عندالله خالصة من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ) .

آيا ميل نداريد به جوار رحمت خدا پناه بريد و نعمتهاى بى پايان بهشت در اختيار شما باشد آيا دوست، آرزوى ديدن محبوب خود را ندارد؟!

يهود با گفتن اين سخنها كه بهشت مخصوص ما است يا ما چند روزى بيش در آتش نمى سوزيم، مى خواستند مسلمانان را نسبت به آئينشان دلسرد كنند.

ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزوير آنان بر مى دارد، زيرا آنها به هيچوجه حاضر به ترك زندگى دنيا نيستند و اين خود دليل محكمى بر كذب آنها است، راستى اگر انسان چنان ايمانى به سراى آخرت داشته باشد چرا اينقدر به زندگى اين جهان دل ببندد؟ و براى وصول به آن مرتكب هزار گونه جنايت شود؟

در آيه بعد، قرآن اضافه مى كند: (آنها هرگز تمناى مرگ نخواهند كرد، به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستادند)( و لن يتمنوه ابدا بما قدمت ايديهم ) .

(و خداوند از ستمگران، آگاه است )( و الله عليم بالظالمين ) .

آرى آنها مى دانستند در پرونده اعمالشان چه نقطه هاى سياه و تاريك وجود دارد، آنها از اعمال زشت و ننگين خود مطلع بودند، خدا نيز از اعمال اين ستمگران آگاه است، بنابراين سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شكنجه و رسوائى است و به همين دليل خواهان آن نيستند.

آخرين آيه مورد بحث از حرص شديد آنها به ماديات چنين سخن مى گويد تو آنها را حريصترين مردم بر زندگى مى بينى )( و لتجدنهم احرص الناس على حياة ) .

(حتى حريصتر از مشركان )( و من الذين اشركوا ) .

حريص در اندوختن مال و ثروت، حريص در قبضه كردن دنيا، حريص در انحصارطلبى، آنها حتى از مشركان كه طبعا مى بايست در جمع آورى اموال از همه حريصتر باشند و از هر راه بدست آورند باكى نداشته باشند حريصترند.

(آنچنان علاقه به دنيا دارند كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند).( يود احدهم لو يعمر الف سنة ) .

براى جمع ثروت بيشتر يا به خاطر ترس از مجازات!

آرى هر يك تمناى عمر هزار ساله دارد (ولى اين عمر طولانى او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت )( و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر ) .

و اگر گمان كنند كه خداوند از اعمالشان آگاه نيست، اشتباه مى كنند (خداوند نسبت به اعمال آنها بصير و بينا است )( و الله بصير بما يعملون ) .

نكته ها

نكته 1

البته بايد توجه داشت كه مقصود از هزارسال، عدد هزار نيست، بلكه كنايه از عمر بسيار طولانى است و به تعبير ديگر عددتكثير است نه (تعداد).

بعضى از مفسران مى گويند: عدد هزار در آن زمان بزرگترين عدد نزد عرب بوده و اعداد بزرگتر از آن نام مخصوصى نداشته است، ولذا رساترين تعبير براى فزونى محسوب مى شده است.

نكته 2

تعبير به على حياة (به صورت نكره ) به گفته جمعى از مفسران براى تحقيراست يعنى آنها آنقدر به زندگى دنيا دل بسته اند كه حتى پستترين زندگى اين جهان راكه در نهايت بدبختى باشد بر سراى آخرت ترجيح مى دهند.

نكته 3

بى شك سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزيها

درطول تاريخ بشر برترى جوئى نژادى بوده است، مخصوصا در جنگ جهانىاول و دوم كه بزرگترين رقم تلفات و ويرانى را در تاريخ همراه داشت،عامل نژاد پرستى آلمانها (يا حزب نازى ) عامل غيرقابل انكارى بود.

و اگر بنا شود نژاد پرستان جهان را رده بندى كنيم بدون شك يهود در رده هاى بالا قرار خواهند گرفت، هم اكنون كشورى را كه آنها به نام اسرائيل تشكيل داده اند بر مبناى همين مساءله نژاد تاءسيس شده، چه جنايتهاى هولناكى كه براى تشكيل آن مرتكب شدند، و چه جنايات وحشتناكى كه براى نگهدارى آن مرتكب مى شوند.

آنها حتى آئين موسى (عليه‌السلام ) را در نژاد خود محصور ساخته اند، و اگر كسى از غير نژاد يهود بخواهد اين آئين را بپذيرد براى آنها جالب نيست، به همين دليل تبليغ و دعوت به سوى آئين خود در ميان اقوام ديگر نمى كنند.

همين وضع خاص آنها سبب شده كه در انظار جهانيان منفور گردند، چرا كه مردم دنيا كسانى را كه براى خود امتيازى بر ديگران قائل باشند هرگز دوست ندارند.

اصولا نژاد پرستى شعبهاى از شرك است و به همين دليل اسلام شديدا با آن مبارزه كرده و همه انسانها را از يك پدر و مادر مى داند كه امتيازشان تنها به تقوا و پرهيزكارى است.

نكته 4

بيشتر مردم از مرگ مى ترسند و وحشت دارند و پس ازتحليل و بررسى مى بينيم كه ريشه اين ترس را يكى از دو چيزتشكيل مى دهد:

1- بسيارى از مردم مرگ را به معنى فنا و نيستى و نابودى تفسير مى كنند و بديهى است كه انسان از فنا و نيستى وحشت دارد، اگر انسان مرگ را به اين معنى تفسير كند حتما از آن گريزان خواهد بود، و لذا حتى در بهترين حالات زندگى و در اوج پيروزى فكر اين مطلب كه روزى اين زندگى پايان مى يابد، شهد زندگى را در كام آنان زهر مى كند، و هميشه از اين نظر نگرانند.

2- افرادى كه مرگ را پايان زندگى نمى دانند و مقدمه اى براى زندگى در سرائى وسيعتر و عاليتر مى بينند به خاطر اعمال خود و خلافكاريها از مرگ وحشت دارند، زيرا مرگ را آغاز رسيدن به نتائج شوم اعمال خود مى بينند، بنابراين براى فرار از محاسبه الهى و كيفر اعمال، ميل دارند هر چه بيشتر مرگ را به عقب بيندازند، آيه بالا اشاره به دسته دوم مى كند

ولى پيغمبران بزرگ خدا از يكسو ايمان به زندگى جاويدان بعد از مرگ را در دلها زنده كردند و چهره ظاهرى وحشتناك مرگ را در نظرها دگرگون ساخته، چهره واقعى آن را كه دريچه اى به زندگى عاليتر است به مردم نشان دادند.

و از سوى ديگر دعوت به (پاكى عمل ) كردند تا وحشت از مرگ بخاطر كيفر اعمال نيز زائل گردد، بنابراين مردم با ايمان از پايان زندگى و مرگ بهيچوجه وحشت ندارند.