تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 34661
دانلود: 3031


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 34661 / دانلود: 3031
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه (1) و ترجمه

( الحمد لله رب العلمين ) (1)

ترجمه:

ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.

تفسير:

جهان غرق رحمت او است

بعد از (بسم الله ) كه آغازگر سوره بود، نخستين وظيفه بندگان آنست كه به ياد مبدء بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پايانش بيفتند، همان نعمتهاى فراوانى كه سراسر وجود ما را احاطه كرده و راهنماى ما در شناخت پروردگار و هم انگيزه ما در راه عبوديت است.

اينكه مى گوئيم: انگيزه به خاطر آنست كه هر انسانى به هنگامى كه نعمتى به او مى رسد فورا مى خواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخيزد و حق شكر او را ادا كند.

به همين جهت علماى علم كلام (عقائد) در نخستين بحث اين علم، كه سخن از انگيزه هاى خداشناسى به ميان مى آيد(وجوب شكر منعم ) را كه يك فرمان فطرى و عقلى است به عنوان انگيزه خداشناسى، يادآور مى شوند.

و اينكه مى گوئيم: راهنماى ما در شناخت پروردگار نعمتهاى او است، به خاطر آن است كه بهترين و جامعترين راه براى شناخت مبدأ، مطالعه در اسرار آفرينش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است.

به اين دو دليل سوره فاتحة الكتاب با اين جمله شروع مى شود( الحمد لله رب العالمين ) .

براى پى بردن به عمق و عظمت اين جمله لازم است، به تفاوت (حمد) و (مدح ) و (شكر) و نتايج آن توجه شود:

1- (حمد) در لغت عرب به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى است، يعنى هنگامى كه كسى آگاهانه كار خوبى انجام دهد، و يا صفتى را براى خود برگزيند كه سرچشمه اعمال نيك اختيارى است، ما او را حمد و ستايش مى گوئيم.

ولى (مدح ) به معنى هر گونه ستايش است، خواه در برابر يك امر اختيارى باشد يا غير اختيارى، فى المثل تعريفى را كه از يك گوهر گرانبها مى كنيم، عرب آن را مدح مى نامد، و به تعبير ديگر مفهوم مدح، عام است در حالى كه مفهوم حمد خاص مى باشد.

ولى مفهوم (شكر) از همه اينها محدودتر است، تنها در برابر نعمتهائى شكر و سپاس مى گوئيم كه از ديگرى با ميل و اراده او به ما رسيده است و اگر به اين نكته توجه كنيم كه الف و لام (الحمد) به اصطلاح الف و لام جنس است و در اينجا معنى عموميت را مى بخشد، چنين نتيجه مى گيريم كه هر گونه حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.

حتى هر انسانى كه سرچشمه خير و بركتى است، و هر پيامبر و رهبر الهى كه نور هدايت در دلها مى پاشد، هر معلمى كه تعليم مى دهد، هر شخص سخاوتمندى كه بخشش مى كند، و هر طبيبى كه مرهمى بر زخم جانكاهى مى نهد ستايش آنها از ستايش خدا سرچشمه مى گيرد، چرا كه همه اين مواهب در اصل از ناحيه ذات پاك او است، و يا به تعبير ديگر حمد اينها، حمد خدا، و ستايش اينها ستايشى براى او است.

و نيز اگر خورشيد نورافشانى مى كند، ابرها باران مى بارند، و زمين بركاتش را به ما تحويل مى دهد، اينها نيز همه از ناحيه او است، بنابر اين تمام حمدها به او بر مى گردد.

و به تعبير ديگر جمله الحمدلله رب العالمين، اشاره اى است هم به توحيد ذات و هم صفات و هم افعال (دقت كنيد).

2- اصولا توصيف (الله ) در اينجا به (رب العالمين )، در واقع از قبيل ذكر دليل بعد از بيان مدعا است، گوئى كسى سؤ ال مى كند چرا همه حمدها مخصوص خدا است، در پاسخ گفته مى شود: براى اينكه او (رب العالمين ) و پروردگار جهانيان است. قرآن مجيد مى گويد( الذى احسن كل شيى ء خلقه ) : (خداوند كسى است كه آفرينش هر چيزى را به بهترين صورت انجام داد) (سجده 7).

و نيز مى گويد:( و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها ) : (هر جنبنده اى در زمين است روزيش بر خدا است ) (هود 6).

3- از كلمه (حمد) اين نكته نيز به خوبى استفاده مى شود كه خداوند همه اين مواهب و نيكيها را با اراده و اختيار خود ايجاد كرده است، بر ضد گفته آنان كه خدا را همانند خورشيد يك مبدأ مجبور فيض بخش مى دانند.

4- جالب اينكه حمد تنها در آغاز كار نيست، بلكه پايان كارها نيز چنانكه قرآن به ما تعليم مى دهد با حمد خدا خواهد بود.

در مورد بهشتيان مى خوانيم( دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمين ) : (سخن آنها در بهشت نخست منزه شمردن خداوند از هر عيب و نقص، و تحيت آنها سلام، و آخرين سخنشان الحمد لله رب العالمين است ) (يونس 10).

5- اما كلمه (رب ) در اصل به معنى مالك و صاحب چيزى است كه به تربيت و اصلاح آن مى پردازد و كلمه (ربيبه ) كه به دختر همسر انسان گفته مى شود از همينجا گرفته شده است، زيرا او هر چند از شوهر ديگرى است ولى زير نظر پدر خوانده اش پرورش مى يابد.

اين كلمه بطور مطلق تنها به خدا گفته مى شود، و اگر به غير خدا اطلاق گردد حتما به صورت اضافه است مثلا مى گوئيم (رب الدار) (صاحب خانه ) (رب السفينة ) (صاحب كشتى ).

در تفسير (مجمع البيان ) معنى ديگرى نيز بر آن افزوده است و آن شخص بزرگى است كه فرمان او مطاع مى باشد، اما بعيد نيست كه هر دو معنى به يك اصل باز گردد.

6- كلمه (عالمين ) جمع عالم است و عالم به معنى مجموعه اى است از موجودات مختلف كه داراى صفات مشترك و يا زمان و مكان مشترك هستند، مثلا مى گوئيم عالم انسان و عالم حيوان و عالم گياه، و يا مى گوئيم عالم شرق و عالم غرب عالم امروز و عالم ديروز، بنابراين (عالم ) خود به تنهائى معنى جمعى دارد و هنگامى كه به صورت (عالمين ) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى اين جهان است.

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه جمع با(ين ) معمولا براى جمع عاقل است در حاليكه همه عالمهاى اين جهان صاحبان عقل نيستند، به همين دليل بعضى از مفسران كلمه عالمين را در اينجا اشاره به گروه ها و مجموعه هائى از صاحبان عقل مى دانند مانند فرشتگان و انسانها و جن.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين جمع بخاطر تغليب باشد (منظور از تغليب اين است كه مجموعهاى از صاحبان صفات مختلف را با وصف صنف برتر توصيف كنيم ).

7 نويسنده تفسير(المنار) مى گويد: از جد ما امام صادق (عليه‌السلام ) كه رضوان خدا بر او باد چنين نقل شده كه مراد از (عالمين ) تنها انسانها هستند. سپس اضافه مى كند در قرآن نيز (عالمين ) به همين معنا آمده است مانند( ليكون للعالمين نذيرا ) : خداوند قرآن را بر بندهاش فرستاد تا جهانيان را انذار كند (سوره فرقان آيه 1) (1).

ولى اگر موارد استعمال عالمين را در قرآن در نظر بگيريم خواهيم ديد كه هر چند كلمه عالمين در بسيارى از آيات قرآن به معنى انسانها آمده است ولى در پاره اى از موارد معنى وسيعترى دارد، و انسانها و موجودات ديگر جهان را در بر مى گيرد، مانند( فلله الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمين ) : ستايش مخصوص خدا است كه مالك و پروردگار آسمانها و زمين، مالك و پروردگار جهانيان است ) (جاثيه آيه 36).

و مانند( قال فرعون و ما رب العالمين قال رب السموات و الارض و ما بينهما ) : (فرعون گفت پروردگار عالميان چيست؟ موسى در پاسخ گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دو است ) (آيه 23 و 24 سوره شعراء).

جالب اينكه در روايتى كه صدوق در كتاب (عيون الاخبار) از على (عليه‌السلام ) نقل كرده چنين مى خوانيم: (كه امامعليه‌السلام در ضمن تفسير آيه الحمدلله رب العالمين فرمود:( رب العالمين هم الجماعات، من كل مخلوق من الجمادات و الحيوانات ) : (رب العالمين اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم از موجودات بى جان و جاندار).

اما اشتباه نشود كه در ميان اين روايات تضادى وجود ندارد، زيرا اگر چه كلمه عالمين مفهومش گسترده و وسيع است، ولى از آنجا كه گل سر سبد مجموعه موجودات جهان انسان مى باشد، گاهى انگشت روى او گذارده مى شود، و بقيه را تابع و در سايه او مى بيند، بنابراين اگر در روايت امام سجاد (عليه‌السلام ) تفسير به انسانها شده بخاطر آن است كه هدف اصلى در اين مجموعه بزرگ انسانها هستند.

8 اين نكته نيز قابل توجه است كه بعضى عالم را به دو گونه تقسيم كرده اند: عالم كبير و عالم صغير، و منظورشان از عالم صغير وجود يك انسان است، چرا كه وجود يك انسان خود به تنهائى مجموعه اى است از نيروهاى مختلفى كه حاكم بر اين عالم بزرگ مى باشد، و در حقيقت انسان نمونه بردارى از همه جهان است.

آنچه سبب مى شود كه مخصوصا ما روى مفهوم وسيع عالم تكيه كنيم آن است كه بعد از جمله الحمدلله آمده در اين جمله همه حمد و ستايش را مخصوص خدا مى شمريم، سپس رب العالمين را به منزله دليلى بر آن ذكر مى كنيم، مى گوئيم: همه ستايشها مخصوص او است چرا كه هر كمالى و هر نعمتى و هر موهبتى كه در جهان وجود دارد مالك و صاحب و پروردگارش او مى باشد.

نكته ها:

1- خط سرخ بر همه رب النوعها

مطالعه تاريخ اديان و مذاهب نشان مى دهد كه منحرفان از خط توحيد راستين، همواره براى اين جهان رب النوعهايى قائل بودند، سرچشمه اين تفكر غلط اين بوده كه گمان مى كردند هر يك از انواع موجودات نياز به رب النوع مستقلى دارد كه آن نوع را تربيت و رهبرى كند، گويا خدا را كافى براى تربيت اين انواع نمى دانستند!.

حتى براى امورى همانند عشق عقل، تجارت، جنگ و شكار رب النوعى قائل بودند، از جمله يونانيان دوازده خداى بزرگ (رب النوع ) را پرستش مى كردند كه به پندار آنها بر فراز قله المپ بزم خدائى دائر ساخته، و هر يك مظهر يكى از صفات آدمى بودند!.

در (كلده ) پايتخت كشور (آشور) رب النوع آب، رب النوع ماه، رب النوع خورشيد و رب النوع زهره قائل بودند، و هر كدام را بنامى مى ناميدند، و مافوق همه اينها (ماردوك ) را رب الارباب مى شمردند.

در (روم ) نيز خدايان متعدد رواج داشت و بازار شرك و تعدد خدايان و ارباب انواع شايد از همه جا داغتر بود.

آنها مجموع خدايان را به دو دسته تقسيم مى كردند: خدايان خانوادگى و خدايان حكومت، كه مردم زياد به آنها علاقه نشان نمى دادند (چرا كه دل خوشى از حكومتشان نداشتند).

عده اين خدايان فوق العاده زياد بود، زيرا هر يك از اين خدايان يك پست مخصوص داشت، و در امور محدودى مداخله مى كرد، تا آنجا كه (در خانه ) داراى خداى مخصوص بود! بلكه پاشنه و آستانه خانه نيز هر يك رب النوعى داشتند!

به گفته يكى از مورخان جاى تعجب نيست كه روميها 30 هزار خدا داشته باشند، آن چنانكه يكى از بزرگان آنها به شوخى گفته بود تعداد خدايان كشور ما به حدى است كه در معابر و محافل فراوانتر از افراد ملت مى باشند!

از اين خدايان مى توان رب النوع كشاورزى، رب النوع آشپزخانه، و رب النوع انبار غذا، رب النوع خانه، رب النوع شعله گاز، رب النوع آتش رب النوع ميوه ها، رب النوع درو، رب النوع درخت تاك، رب النوع جنگل رب النوع حريق و رب النوع دروازه بزرگ رم و رب النوع آتشكده ملى را نام برد.

كوتاه سخن اينكه بشر در گذشته با انواع خرافات دست به گريبان بوده است همانطور كه الان هم خرافات بسيارى از آن عصر به يادگار مانده.

در عصر نزول قرآن نيز بتهاى متعدد مورد پرستش و ستايش قرار داشته و شايد همه يا قسمتى از آنها جانشين رب النوعهاى پيشين بودند.

از همه گذشته گاهى بشر را نيز عملا رب خود قرار مى دادند، چنانكه قرآن در نكوهش مردمى كه احبار (دانشمندان يهود) و رهبانان (مردان و زنان تارك دنيا) را ارباب خود مى دانستند مى گويد( اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله ) : آنها احبار و رهبانهايشان را ارباب بجاى خدا مى دانستند (توبه 31).

به هر حال از آنجا كه اين خرافات علاوه بر اينكه انسان را به انحطاط عقلى مى كشانيد، مايه تفرقه و تشتت و پراكندگى است، پيامبران الهى به مبارزه شديد با آن برخاستند، تا آنجا كه مى بينيم بعد از بسم الله نخستين آيه اى كه در قرآن نازل شده، در همين رابطه است (الحمد لله رب العالمين ) همه ستايشها مخصوص خداوندى است كه رب همه جهانيان است.

و به اين ترتيب قرآن خط سرخى بر تمام رب النوعها مى كشد و آنها را به وادى عدم همانجا كه جاى اصليشان است مى فرستد، و گلهاى توحيد و يگانگى و همبستگى و اتحاد را به جاى آن مى نشاند.

قابل توجه اينكه همه مسلمانان موظفند در نمازهاى روزانه هر شبانه روز

لااقل ده بار اين جمله را بخوانند و به سايه الله خداوند يگانه ايكه مالك و رب و سرپرست و پرورش دهنده همه موجودات است پناه برند، تا هرگز توحيد را فراموش نكنند و در بيراهه هاى شرك سرگردان نشوند.

2- پرورش الهى راه خداشناسى

گرچه كلمه (رب ) همانگونه كه گفتيم در اصل به معنى مالك و صاحب است، ولى نه هر صاحبى، صاحبى كه عهده دار تربيت و پرورش مى باشد، و به همين جهت در فارسى به عنوان پروردگار ترجمه مى شود.

دقت در سير تكاملى موجودات زنده، و تحول و دگرگونيهاى موجودات بى جان، و فراهم آمدن زمينه هاى تربيت موجودات، و ريزه كارى هايى كه در هر يك از اين قسمتها نهفته شده است يكى از بهترين طرق خداشناسى است.

هماهنگيهائى كه در ميان اعضاء بدن ماست كه غالبا بدون آگاهى ما بر قرار مى باشد، يكى از نمونه هاى زنده آن است.

فى المثل هنگامى كه حادثه مهمى در زندگى ما رخ مى دهد، و بايد با تمام توان در برابر آن بپاخيزيم، در يك لحظه كوتاه فرمانى هماهنگ به تمام ارگانهاى بدن ما به صورت ناآگاه صادر مى شود، بلافاصله، ضربان قلب بالا مى رود، تنفس شديد مى شود، تمام نيروهاى بدن بسيج مى گردند، مواد غذائى و اكسيژن هوا از طريق خون به طور فراوان به تمام سلولها مى رسند، اعصاب آماده كار، و عضلات آماده حركت بيشتر مى شوند، نيروى تحمل انسان بالا مى رود، احساس درد كمتر مى شود، خواب از چشم مى پرد، خستگى از اعضاء فرار مى كند احساس گرسنگى بكلى فراموش مى شود.

چه كسى اين هماهنگى عجيب را در اين لحظه حساس، با اين سرعت، در ميان تمام ذرات وجود انسان، ايجاد مى كند؟ آيا اين پرورش جز از ناحيه

خداوند عالم و قادر ممكن است؟!

آيات قرآن پر است از نمونه هاى اين پرورش الهى كه بخواست خدا هر كدام در جاى خود خواهد آمد و هر كدام دليل روشنى براى شناخت خدا هستند.

آيه(2) و ترجمه

( الرحمن الرحيم ) (2)

ترجمه:

3- خداوندى كه بخشنده و بخشايشگر است (و رحمت عام و خاصش همه را رسيده ).

تفسير:

معنى (رحمن ) و (رحيم ) و گسترش مفهوم آنها و همچنين تفاوت ميان اين دو كلمه را در تفسير (بسم الله ) مشروحا خوانديم، و نيازى به تكرار نيست. نكته اى كه در اينجا بايد اضافه كنيم اين است كه اين دو صفت كه از مهمترين اوصاف الهى است در نمازهاى روزانه ما حداقل 30 بار تكرار مى شوند (دو مرتبه در سوره حمد و يك مرتبه در سورهاى بعد از آن مى خوانيم ) و به اين ترتيب 60 مرتبه خدا را به صفت رحمتش مى ستائيم.

اين در حقيقت درسى است براى همه انسانها كه خود را در زندگى بيش از هر چيز به اين اخلاق الهى متخلق كنند، بعلاوه اشاره اى است به اين واقعيت كه اگر ما خود را عبد و بنده خدا مى دانيم مبادا رفتار مالكان بى رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.

در تاريخ بردگى مى خوانيم:

(صاحبان آنها با قساوت و بيرحمى عجيبى با آنها رفتار مى كردند، چنانكه مى گويند اگر بندهاى در انجام خدمات اندك قصورى مى ورزيد مجازاتهاى سخت مى ديد: شلاق مى خورد، او را به زنجير مى كشيدند، به آسيابش مى بستند به حفر معادن مى گماشتند، در زير زمينها و سياهچالهاى هولناك حبس مى كردند و اگر گناهش بزرگتر بود به دارش مى آويختند!.

در جاى ديگر مى خوانيم: (غلامان محكوم را در قفس درندگان مى انداختند و اگر جان سالم به در مى بردند درنده ديگرى را داخل قفس او مى كردند).

اين بود نمونه هاى از رفتار مالكان با بردگان خويش، اما خداوند جهان در قرآن كرارا تذكر مى دهد كه اگر بندگانم بر خلاف دستورم عمل كردند و پشيمان شدند مى بخشم، مى آمرزم، رحيم و مهربانم آنجا كه مى فرمايد:( قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ) (اى كسانى كه از حريم بندگى سرباز زده ايد از رحمت خدا ماءيوس نشويد، خداوند همه گناهان را مى آمرزد (توبه كنيد و از درياى بى پايان رحمت خدا بهره مند شويد).

بنابراين آوردن (رحمان و رحيم ) بعد از رب العالمين اشاره به اين نكته است كه ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش، با مهربانى و لطف رفتار مى كنيم اين بنده نوازى و لطف خدا، بندگان را شيفته او مى سازد: كه با يك دنيا علاقه بگويند (الرحمن الرحيم ).

اينجا است كه انسان متوجه چقدر فاصله است بين رفتار خداوند بزرگ با بندگان خويش، و روش مالكان با زيردستان خود، مخصوصا در عصر شوم، بردگى.

آيه(3) و ترجمه

( ملك يوم الدين ) (3)

ترجمه:

خدائى كه مالك روز جزاست.

تفسير:

ايمان به رستاخيز دومين پايگاه

در اينجا به دومين اصل مهم اسلام يعنى قيامت و رستاخيز توجه مى كند و مى گويد: (خداوندى كه مالك روز جزا است )( مالك يوم الدين ) .

و به اين ترتيب محور مبدء و معاد كه پايه هر گونه اصلاح اخلاقى و اجتماعى است در وجود انسان تكميل مى گردد.

جالب اينكه در اينجا تعبير به مالكيت خداوند شده است، كه نهايت سيطره و نفوذ او را بر همه چيز و همه كس در آن روز مشخص مى كند، روزى كه همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مى شوند، و در برابر مالك حقيقى خود قرار مى گيرند، تمام گفته ها و كارها و حتى انديشه هاى خود را حاضر مى بينند، هيچ چيز حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نيفتاده است، و اكنون اين انسان است كه بايد بار همه مسئوليتهاى اعمال خود را بر دوش كشد!.

حتى در آنجا كه خود فاعل نبوده، بلكه بنيانگزار سنت و برنامه اى بوده است، باز بايد سهم خويش را از مسئوليت بپذيرد.

بدون شك مالكيت خداوند در آن روز يك مالكيت اعتبارى، نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان ملك ما است، نمى باشد، چرا كه اين يك مالكيت قراردادى است با تشريفات و اسنادى مى آيد و با تشريفات و اسناد ديگرى از ميان

مى رود، ولى مالكيت خدا نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است آن پيوند و ارتباط خاص موجودات با خدا است كه اگر يك لحظه از او بريده شوند نابود مى شوند، همانگونه كه اگر رابطه لامپهاى برق با كارخانه اصلى بريده شود روشنائى در همان لحظه محو و نابود خواهد شد.

و تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه خالقيت و ربوبيت است، آنكس كه موجودات را آفريده و تحت حمايت خود پرورش مى دهد، و لحظه به لحظه فيض وجود و هستى به آنها مى بخشد، مالك حقيقى موجودات است. نمونه ضعيفى از مالكيت حقيقى را در خودمان نسبت به اعضا پيكرمان مى توانيم پيدا كنيم، ما مالك چشم و گوش و قلب و اعصاب خويش هستيم، نه به معنى مالكيت اعتبارى، بلكه يك نوع مالكيت حقيقى كه از ارتباط و پيوند و احاطه سرچشمه مى گيرد.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر خداوند مالك تمام اين جهان نيست كه ما از او تعبير به مالك روز جزا مى كنيم؟

پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه مالكيت خداوند گر چه شامل هر (دو جهان ) مى باشد، اما بروز و ظهور اين مالكيت در قيامت بيشتر است، چرا كه در آن روز همه پيوندهاى مادى و مالكيتهاى اعتبارى بريده مى شود، و هيچكس در آنجا چيزى از خود ندارد، حتى اگر شفاعتى صورت گيرد باز به فرمان خدا است،( يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله ) روزى كه هيچكس مالك هيچ چيز براى كمك به ديگرى نيست، و همه كارها به دست خدا است (سوره انفطار آيه 19).

به تعبير ديگر انسان در اين دنيا گاه به كمك ديگرى مى شتابد، با زبانش از او دفاع مى كند، با اموالش از او حمايت مى نمايد، با نفرات و قدرتش به كمكش برمى خيزد گاه با طرحها و نقشه هاى گوناگون، او را زير پوشش ‍حمايت

خود قرار مى دهد.

ولى آن روز هيچيك از اين امور وجود ندارد، و به همين دليل هنگامى كه از مردم سؤ ال شود لمن الملك اليوم حكومت امروز از آن كيست؟! مى گويند:( لله الواحد القهار ) : براى خداوند يگانه پيروز است!) (سوره مؤ من آيه 16).

اعتقاد به روز رستاخيز، و ايمان به آن دادگاه بزرگ كه همه چيز در آن بطور دقيق مورد محاسبه قرار مى گيرد اثر فوق العاده نيرومندى در كنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشايست دارد، و يكى از علل جلوگيرى كردن نماز از فحشاء و منكرات همين است كه نماز انسان را هم به ياد مبدئى مى اندازد كه از همه كار او با خبر است و هم به ياد دادگاه بزرگ عدل خدا.

تكيه بر مالكيت خداوند نسبت به روز جزا اين اثر را نيز دارد كه با اعتقاد مشركان و منكران رستاخيز به مبارزه بر مى خيزد، زيرا از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه ايمان به (الله ) يك عقيده عمومى حتى براى مشركان عصر جاهلى بوده، لذا هنگامى كه از آنها مى پرسيدند: آفريدگار آسمانها و زمين كيست؟ مى گفتند: خدا!( و لئن سئلتهم من خلق السماوات و الارض ليقولن الله ) (لقمان 25) در حالى كه آنها با گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در زمينه معاد با ناباورى عجيبى روبرو مى شدند( و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد افترى على الله كذبا ام به جنة ) : كافران گفتند آيا مردى را به شما معرفى بكنيم كه مى گويد هنگامى كه خاك شديد و پراكنده گشتيد، بار ديگر آفرينش جديدى خواهيد داشت! آيا او بر خدا دروغ بسته يا ديوانه است؟!) (سبا آيه 8).

در حديثى از امام سجاد (عليه‌السلام ) مى خوانيم: هنگامى كه به آيه (مالك يوم الدين ) مى رسيد، آنقدر آنرا تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.

كان على بن الحسين اذا قرء مالك يوم الدين يكررها حتى يكادان يموت.

اما كلمه (يوم الدين ) اين تعبير در تمام مواردى كه در قرآن استعمال شده به معنى قيامت آمده است چنانكه در قرآن در آيه 17 و 18 و 19 سوره انفطار با صراحت به اين معنى اشاره شده است (اين تعبير متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به همين معنى آمده ).

و اينكه چرا آن روز، روز دين معرفى شده؟ به خاطر اين است كه آن روز روز جزا است و دين در لغت به معنى جزا مى باشد، و روشنترين برنامه اى كه در قيامت اجرا مى شود همين برنامه جزا و كيفر و پاداش است، در آن روز پرده از روى كارها كنار مى رود، و اعمال همه دقيقا مورد محاسبه قرار مى گيرد و هر كس جزاى اعمال خويش را اعم از خوب و بد مى بيند.

در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يوم الدين، روز حساب است.

اما طبق اين روايت (دين ) به معنى حساب است، شايد اين تعبير از قبيل ذكر علت و اراده معلول باشد، زيرا همى شه حساب مقدمهاى براى جزا است.

بعضى از مفسران نيز عقيده دارند كه علت نامگذارى رستاخيز به يوم الدين اين است كه در آن روز هر كسى در برابر دين و آئين خود جزا مى بيند.

ولى معنى اول (حساب و جزا) صحيحتر به نظر مى رسد.

آيه(4) و ترجمه

( اياك نعبد و اياك نستعين ) (4)

ترجمه:

تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى ميجوئيم.

تفسير:

انسان در پيشگاه خدا

اينجا سر آغازى است براى نيازهاى بنده و تقاضاهاى او از خدا، و در حقيقت لحن سخن از اينجا عوض مى شود، زيرا آيات قبل حمد و ثناى پروردگار و اظهار ايمان به ذات پاك او و اعتراف به روز قيامت بود.

اما از اينجا گوئى بنده با اين پايه محكم عقيدتى و معرفت و شناخت پروردگار خود را در حضور او، و در برابر ذات پاكش مى بيند، او را مخاطب ساخته نخست از عبوديت خويش در برابر او، و سپس از امدادها و كمكهاى او سخن مى گويد:(تنها ترا مى پرستم و تنها از تو يارى مى جويم )( اياك نعبد و اياك نستعين ) .

به تعبير ديگر: هنگامى كه مفاهيم آيات گذشته در جان انسان جاى گيرد، و اعماق وجودش به نور الله پرورش دهنده جهانيان روشن مى شود، و رحمت عام و خاص او و مالكيتش در روز جزا را درك مى كند، انسان به صورت يك فرد كامل از نظر عقيده در مى آيد، اين عقيده عميق توحيدى نخستين ثمره اش از يكسو بنده خالص خدا بودن، و از بندگى بتها و جباران و شهوات در آمدن، و از سوى ديگر دست استمداد به ذات پاك او دراز كردن است.

در واقع آيات گذشته سخن از توحيد ذات و صفات مى گفت و در اينجا سخن از توحيد عبادت، و توحيد افعال است.

توحيد عبادت آنست كه هيچكس و هيچ چيز را شايسته پرستش جز ذات خدا ندانيم تنها به فرمان او گردن نهيم، تنها قوانين او را به رسميت بشناسيم و از هر نوع بندگى و تسليم در برابر غير ذات پاك او بپرهيزيم.

توحيد افعال آنست كه تنها مؤ ثر حقيقى را در عالم او بدانيم( لا مؤ ثر فى الوجود الا الله ) نه اينكه عالم اسباب را انكار كنيم و به دنبال سبب نرويم بلكه معتقد باشيم كه هر سببى هر تاءثيرى دارد، آن هم به فرمان خدا است، او است كه به آتش سوزندگى، و به خورشيد روشنائى و به آب حياتبخشى داده است.

ثمره اين عقيده آنست كه انسان تنها متكى به الله خواهد بود، تنها قدرت و عظمت را مربوط به او مى داند، و غير او در نظرش فانى، زوال پذير، و فاقد قدرت مى باشد.

تنها ذات الله قابل اعتماد و ستايش است، و لياقت اين دارد كه انسان او را تكيه گاه خود در همه چيز قرار دهد.

اين تفكر و اعتقاد انسانرا از همه كس و همه موجودات بريده و تنها به خدا پيوند مى دهد، حتى اگر به دنبال عالم اسباب مى رود نيز به فرمان او است يعنى در لابلاى اسباب، قدرت خدا را كه مسبب الاسباب است مشاهده مى كند.

اين عقيده آن قدر روح انسانرا وسيع و افق فكر او را بالا مى برد كه به بى نهايت و ابديت مى پيوندد و از محيطهاى محدود آزاد و رها مى سازد.

نكته ها

1- نقطه اتكاء فقط او است

طبق آنچه در ادبيات عرب خوانده ايم هنگامى كه مفعول بر فاعل مقدم شود، معنى حصر از آن استفاده مى گردد، و در اينجا مقدم شدن كلمه اياك بر نعبد و نستعين دليل بر انحصار است و نتيجه آن همان توحيد عبادت و توحيد افعالى است كه در بالا بيان كرديم.

حتى در عبوديت و بندگى خود نيز احتياج به كمك او داريم، و در اين راه نيز بايد از او استعانت جست، مبادا گرفتار انحراف و عجب و ريا و امورى مانند اينها بشويم كه عبوديت ما را پاك در هم مى ريزد.

به تعبير ديگر در جمله اول كه مى گوئيم تنها تو را مى پرستيم كمى بوى استقلال دارد، بلافاصله با جمله اياك نستعين آنرا اصلاح مى كنيم و آن حالت بين الامرين (نه جبر و نه تفويض ) را در عبارت خود مجسم مى سازيم و الگوئى خواهد بود براى همه كارهاى ما.

2- ذكر صيغه جمع در نعبد و نستعين

و همچنين آيات بعد كه همه به صورت جمع است نشان مى دهد كه اساس عبادت مخصوصا نماز بر پايه جمع و جماعت است، حتى به هنگامى كه بنده در برابر خدا به راز و نياز بر مى خيزد بايد خود را ميان جمع و جماعت ببيند، تا چه رسد به ساير كارهاى زندگيش.

به اين ترتيب هر گونه فردگرائى، و تكروى، انزواطلبى و مانند اينها مفاهيمى مردود از نظر قرآن و اسلام شناخته مى شود.

مخصوصا نماز، از اذان و اقامه كه دعوت به اجتماع براى نماز است گرفته (حى على الصلوة) بشتاب به سوى نماز...) تا سوره حمد كه آغازگر نماز است، السلام عليكم كه پايان آن است همه دليل بر اين است كه اين عبادت در اصل جنبه اجتماعى دارد، يعنى بايد به صورت جماعت انجام شود، درست است كه نماز فرادى نيز در اسلام صحيح است اما عبادت فردى جنبه فرعى و درجه دوم را دارد.

3- در برخورد نيروها از او كمك مى گيريم

بشر در اين جهان با نيروهاى مختلفى روبرو است، هم از نظر نيروهاى طبيعى، و هم از نظر نيروهاى درون ذاتى خود. براى اينكه بتواند در برابر عوامل مخرب و ويرانگر و منحرف

كننده، مقاومت كند احتياج به يار و مدد كارى دارد، اينجا است كه خود را در زير چتر حمايت پروردگار قرار مى دهد، همه روز از خواب بر مى خيزد، و با تكرار جمله اياك نعبد و اياك نستعين اعتراف به عبوديت پروردگار كرده و از ذات پاك او براى پيروزى در اين مبارزه بزرگ كمك مى گيرد، و شامگاهان نيز با تكرار همين جمله سر به بستر مى نهد، با ياد او بر مى خيزد و با ياد و استمداد از وجود او بخواب مى رود و خوشا به حال كسى كه به چنين مرحلهاى از ايمان برسد، در برابر هيچ گردنكشى و زورمندى سر تعظيم فرود نمى آورد، در مقابل جاذبه ماديات خود را نمى بازد، همچون پيامبر اسلام مى گويد:( ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين ) : نماز و عبادتم، مرگ و حياتم همه از آن خداوند است كه پروردگار جهانيان است (انعام 162).