تفسیر نمونه جلد ۱

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 34622
دانلود: 3022


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 34622 / دانلود: 3022
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 1

نویسنده:
فارسی

آيه (164) و ترجمه

( ان فى خلق السموات و الاءرض و اختلاف اليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الاءرض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الاءرض لايات لقوم يعقلون ) ( 164 )

ترجمه:

164 -در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهائى كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين ) در تغيير مسير بادها و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند، نشانه هائى است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى انديشند.

تفسير:

جلوه هاى ذات پاك او در پهنه هستى

از آنجا كه آخرين آيه بحث گذشته سخن از توحيد پروردگار به ميان آمد آيه مورد بحث در واقع دليلى است بر همين مساءله اثبات وجود خدا و توحيد و يگانگى ذات پاك او.

مقدمتا بايد به اين نكته توجه داشت كه همه جا نظم و انسجام دليل بر وجود علم و دانش است، و همه جا هماهنگى دليل بر وحدت و يگانگى است.

روى اين اصل كه شرح آن را در كتابهاى خداشناسى گفته ايم، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از يكسو، و هماهنگى و وحدت عمل اين

دستگاه هاى منظم از سوى ديگر، متوجه مبدء علم و قدرت يگانه و يكتائى مى شويم كه اين همه آوازه ها از او است.

فى المثل هنگامى كه هر يك از پرده هاى هفتگانه چشم را با ساختمان ويژه و ظريفش بررسى مى كنيم مى دانيم كه طبيعت بى شعور و كور و كر محال است بتواند مبدء چنين اثر بديعى باشد، سپس هنگامى كه همكارى و هماهنگى اين پرده هاى هفتگانه را با يكديگر، و هماهنگى مجموع چشم را با كل بدن انسان و هماهنگى يك انسان را با ساير انسانها، و هماهنگى كل جامعه انسانيت را با مجموعه نظام هستى در نظر مى گيريم مى دانيم كه همه اينها از يكجا سرچشمه گرفته است، و همه آثار قدرت يك ذات پاك است

آيا يك شعر زيبا و نغز و پر محتوى ما را به ذوق و قريحه سرشار شاعر هدايت نمى كند؟

و آيا هماهنگى كامل قطعه هاى شعر موجود در يك ديوان با يكديگر دليل بر اين نيست كه همه از قريحه يك شاعر توانا تراوش كرده؟!

با در نظر گرفتن اين مقدمه فشرده و كوتاه به تفسير آيه باز مى گرديم: در اين آيه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى كه هر كدام آيت و نشانه اى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده:

1- (در آفرينش آسمان و زمين...) (ان فى خلق السماوات و الارض...).

آرى آفرينش اين آسمان پرشكوه، و اينهمه كرات عالم بالا يعنى مليونها مليون آفتاب درخشان، و هزاران هزار ستارگان ثابت و سيار كه در يك شب تاريك و پرستاره با چشمك زدنهاى پر معنى خود با ما سخن مى گويند، و يا در پشت تلسكوپهاى عظيم خود را به ما نشان مى دهند، با آن نظام دقيق و عجيب خود، كه سراسر آنها را همچون حلقه هاى يك رشته زنجير به هم پيوسته است، و همچنين

آفرينش زمين با انواع مظاهر حيات و زندگى كه در چهره هاى بسيار متنوع و در لباس صدها هزار نوع گياه و حيوان، جلوه گر شده، همه نشانه هاى ذات پاك او و آئينه هاى درخشان قدرت و علم و يگانگى او هستند.

عجب اينكه هر چه علم و دانش بشر پيشتر مى رود، عظمت اين عالم و وسعتش در نظر او بيشتر مى شود، و معلوم نيست اين گسترش علمى تا كى ادامه خواهد يافت؟!.

امروز دانشمندان به ما مى گويند هزاران هزار كهكشان در عالم بالا وجود دارد كه منظومه شمسى ما جزئى از يكى از اين كهكشانها است، تنها در كهكشان ما صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان وجود دارد كه روى محاسبات دانشمندان در ميان آنها مليونها سياره مسكونى است با ميلياردها موجود زنده!، وه چه عظمت چه قدرتى؟!

2- (و نيز در آمد و شد شب و روز...)( و اختلاف الليل و النهار... ) .

آرى اين دگرگونى ليل و نهار، و اين آمد و رفت روشنائى و تاريكى با آن نظم خاص و تدريجيش كه دائما از يكى كاسته و بر ديگرى افزوده مى شود، و به كمك آن فصول چهارگانه به وجود مى آيد، و درختان و گياهان و موجودات زنده مراحل تكاملى خود را در پرتو اين تغييرات تدريجى، گام به گام طى مى كنند، اينها نشانه ديگرى از ذات و صفات متعالى او هستند.

اگر اين تغيير تدريجى نبود، و يا اين تغييرات تواءم با هرج و مرج صورت مى گرفت و يا اصلا هميشه روز، و يا هميشه شب بود، حيات و زندگى از صفحه كره زمين به كلى برچيده مى شد و اگر فرضا وجود داشت دائما دچار آشفتگى و نابسامانى بود.

3- (و كشتيهائى كه در درياها به سود مردم به حركت در مى آيند...( و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس... ) .

آرى انسان به وسيله كشتيهاى بزرگ و كوچك، صحنه اقيانوسها را مى نوردد، و به اين وسيله به نقاط مختلف زمين، براى انجام مقاصد خود سفر مى كند، اين حركت مخصوصا با كشتيهاى بادبانى، معلول چند نظام است: نخست بادهاى منظمى كه در سطح اقيانوسها مى وزد (اعم از وزشهاى سراسرى كه به طور مداوم از قطب شمال و جنوب زمين به سوى خط استواء و از خط استواء به سوى قطب شمال و جنوب در حركتند و بنام آليزه و كنتر آليزه معروفند، يا وزشهاى منطقه اى كه تحت برنامه هاى معينى حركت مى كنند و به كشتيها امكان مى دهند، از اين نيروى فراوان و رايگان طبيعى بهره گيرند و به سوى مقصد پيش روند (همچنين خاصيت طبيعى چوب يا فشار مخصوصى كه از ناحيه آب به اجسام وارد مى شود و آنها را بر سطح آب، شناور مى سازد، و همچنين خاصيت تغييرناپذير دو قطب مغناطيسى زمين، كه عقربه هاى قطب نماها را تنظيم مى كند، و يا نظام ستارگان آسمان كه راه مقصد را به انسان نشان مى دهند، آرى تا همه اين نظامها دست بدست هم ندهند، استفاده از كشتيها با آن فوائد سرشارشان امكانپذير نيست و در نتيجه اينها نيز آيتى است براى ذات پاك او.

عجب اينكه امروز نه تنها با پيدايش كشتيهاى موتورى از عظمت اين معنى كاسته نشده بلكه به مراتب بر عظمت آن افزوده است چرا كه هنوز مهمترين وسيله نقليه بشر كشتيهاى غول پيكرى هستند كه گاهى به اندازه يك شهر وسعت

دارند، و در آن، ميدانها و مراكز تفريح و زمين بازى و حتى بازار وجود دارد و يا بر عرشه آن فرودگاه عظيمى است براى نشستن و برخاستن هواپيماهاى زياد.

4- (و آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسيله آن، زمينهاى مرده را زنده كرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است...)( و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة... ) .

آرى دانه هاى حياتبخش باران و قطرات پرطراوت و با بركت اين آب تصفيه شده طبيعى به هر جا مى ريزد، زندگى و حيات مى پاشد، و حركت و بركت و آبادى و نعمت، همراه خود مى آورد، اين آب كه با نظام خاصى ريزش ‍ مى كند و آنهمه موجودات و جنبندگانى كه از اين مايع بى جان، جان مى گيرند همه پيام آور قدرت و عظمت او هستند.

5- (و حركت دادن و وزش منظم بادها...)( و تصريف الرياح... ) .

كه نه تنها بر درياها مى وزند و كشتيها را حركت مى دهند، بلكه سطح خشكيها كوه ها و دره ها و جلگه ها را جولانگاه خود قرار داده اند، گاهى گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گياهان مى افشانند و به تلقيح و بارورى آنها كمك مى كنند ميوه ها به ما هديه مى كنند و بذرهاى گوناگون را مى گسترانند.

و زمانى با حركت دادن امواج اقيانوسها، آنها را به طور مداوم به هم مى آميزند تا محيط آماده اى براى زيست موجودات زنده دريا فراهم گردد.

و گاه با انتقال دادن گرماى مناطق گرمسير به مناطق سردسير، و انتقال سرماى مناطق سردسير به مناطق گرمسير، كمك به تعديل هواى كره زمين مى كنند.

و زمانى با جابجا كردن هواى مسموم و فاقد اكسيژن شهرها به بيابانها و جنگلها، وسائل تصفيه و تهويه را براى بشر فراهم مى سازند.

آرى وزش بادها با اينهمه فوائد و بركات، نشانه ديگرى از حكمت و لطف بى پايان او است.

6- (و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند...)( و السحاب المسخر بين السماء و الارض... ) .

اين ابرهاى متراكم كه بالاى سر ما در گردشند و ميلياردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در ميان زمين و آسمان، معلق نگاه داشته، و آنها را از هر نقطه به نقطه ديگر مى برند، بى آنكه كمترين خطرى ايجاد كنند، خود نشانه اى از عظمت اويند.

بعلاوه اگر آبيارى و منصب آبدهى آنها نبود در سرتاسر خشكيهاى روى زمين نه قطره آبى براى نوشيدن وجود داشت و نه چشمه و جويبارى براى روئيدن گياه، همه جا ويرانه بود و كوير بود و بر همه جا خاك مرده پاشيده مى شد، اين نيز جلوه ديگرى از علم و قدرت او است.

آرى همه اينها (نشانه ها و علامات ذات پاك او هستند اما براى مردمى كه عقل و هوش دارند و مى انديشند)( لايات لقوم يعقلون ) .

نه براى بيخبران سبك مغز و چشمداران بى بصيرت و گوشداران كر!.

آيه(165) ت (167) و ترجمه

( و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا يحبونهم كحب الله والذين ءامنوا اشد حبا لله و لو يرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان القوة لله جميعا و ان الله شديد العذاب ) ( 165 ) ( اذ تبرا الذين اتبعوا من الذين اتبعوا وراوا العذاب و تقطعت بهم الأسباب ) ( 166 ) ( و قال الذين اتبعوا لو ان لنا كرة فنتبرامنهم كما تبرءو امنا كذلك يريهم الله اعملهم حسرت عليهم و ما هم بخارجين من النار ) ( 167 )

ترجمه:

165- بعضى از مردم معبودهائى غير از خداوند، براى خود انتخاب مى كنند، و آنها را همچون خدا دوست مى دارند، اما آنها كه ايمان دارند عشقشان به خدا (از مشركان نسبت به معبودهاشان شديدتر است، و آنها كه ستم كردند (و معبودى غير خدا برگزيدند) هنگامى كه عذاب خدا را مشاهده كنند خواهند دانست كه تمام قدرت به دست خدا است، و او داراى مجازات شديد است (نه معبودهاى خيالى كه از آنها مى هراسند).

166- در آن هنگام رهبران (و معبودهاى انسانى و شيطانى ) از پيروان خود بيزارى مى جويند و كيفر خدا را مشاهده مى كنند و دستشان از همه جا كوتاه مى شود.

167- و (در اين موقع ) پيروان مى گويند كاش بار ديگر ما به دنيا برمى گشتيم تا از اين پيشوايان گمراه بيزارى جوئيم آنچنان كه آنها (امروز از ما بيزارى جستند (آرى ) اين چنين خداوند اعمال آنها را بصورت حسرتزائى به آنها نشان مى دهد و هرگز از آتش (دوزخ ) خارج نخواهند شد.

تفسير:

بيزارى پيشوايان كفر از پيروان خود!

در آيات قبل سخن از دلائل وجود خدا و اثبات يگانگى او از طريق نظام آفرينش بود، و در آيات مورد بحث روى سخن متوجه كسانى است كه از اين دلائل روشن و قاطع چشم پوشيده و در راه شرك و بت پرستى و تعدد خدايان گام نهاده اند، سخن از كسانى است كه در مقابل اين معبودان پوشالى سر تعظيم فرود آورده و به آنها عشق مى ورزند، عشقى كه تنها شايسته خداوند است كه منبع همه كمالات و بخشنده همه نعمتها است.

نخست مى گويد: (بعضى از مردم معبودهائى غير خدا براى خود انتخاب مى كنند)( و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا ) .

نه فقط بتها را معبود خود انتخاب كرده اند بلكه (آنچنان به آنها عشق مى ورزند كه گوئى به خدا عشق مى ورزند)( يحبونهم كحب الله ) .

(اما كسانى كه ايمان به خدا آورده اند عشق و علاقه بيشترى به او دارند)( و الذين آمنوا اشد حبا لله ) .

چرا كه آنها مردمى انديشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاك او را كه منبع همه كمالات است رها نمى كنند، هر ميل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى ارزش و ناچيز است، اصلا آنها غير او را شايسته عشق و محبت نمى بينند، جز به خاطر او، و در راه او كار نمى كنند، در درياى بيكران عشق خدا آنچنان غوطه ورند كه على وار مى گويند: فهبنى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك!: (گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم اما با فراق و دورى تو چه كنم ).

اساسا عشق حقيقى هميشه متوجه نوعى از كمال است، انسان هرگز عاشق عدم و كمبودها نمى شود، بلكه همواره دنبال هستى و كمال مى گردد و به همين دليل آنكس كه هستى و كمالش از همه برتر است از همه كس به عشق ورزيدن سزاوارتر مى باشد.

كوتاه سخن اينكه همانطور كه آيه فوق مى گويد: عشق و علاقه افراد با ايمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بت پرستان به معبودهاى پنداريشان ريشه دارتر و عميقتر و شديدتر است.

چرا چنين نباشد آيا كسى كه واقعيتى را دريافته و به آن عشق مى ورزد با كسى كه گرفتار خرافه و تخيل است مى تواند يكسان باشد؟ عشق مؤ منان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى گيرد اما عشق كافران از جهل و خرافه و خيال!.

و باز به همين دليل عشق نخست به هيچ وجه متزلزل نمى گردد ولى عشق مشركان ثبات و دوامى ندارد.

لذا در ادامه آيه مى فرمايد: (اين ظالمان هنگامى كه عذاب الهى را مشاهده مى كنند و مى دانند كه تمام قدرتها به دست خدا است و او داراى مجازات شديد است در آن هنگام متوجه زشتى اعمال خود و بدى عاقبت كارشان مى شوند و اعتراف مى كنند كه انسانهاى منحرفى بوده اند( و لو يرى الذين ظلموا اذ يرونالعذاب ان القوة لله جميعا و ان الله شديد العذاب ) .

در اين هنگام پرده هاى جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مى رود و به اشتباه خود پى مى برند، ولى از آنجا كه هيچ تكيه گاه و پناهگاهى ندارند از شدت بيچارگى بى اختيار دست به دامن معبودان و رهبران خود مى زنند اما (در اين هنگام رهبران گمراه آنها دست رد به سينه آنان مى كوبند و از پيروان خود تبرى مى جويند)( اذ تبرا الذين اتبعوا من الذين اتبعوا ) .

(و در همين حال عذاب الهى را با چشم خود مى بينند و دستشان از همه جا كوتاه مى شود)( و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب ) .

بديهى است منظور از معبودها در اينجا بتهاى سنگى و چوبى نيستند، بلكه انسانهاى جبار و خودكامه و شياطينى هستند كه اين مشركان، خود را دربست در اختيارشان گذاردند، و تسليم بى قيد و شرط در مقابل آنها شدند.

اما اين پيروان گمراه كه بى وفائى معبودان خود را چنين آشكارا مى بينند براى تسلى دل خويشتن مى گويند: (اى كاش ما بار ديگر به دنيا باز مى گشتيم تا از آنها تبرى جوئيم، همانگونه كه آنها امروز از ما تبرى جستند)!( و قال الذين اتبعوا لو ان لنا كرة فنتبرا منهم كما تبراوا منا ) .

اما چه سود كه كار از كار گذشته و بازگشتى بسوى دنيا نيست نظير همين سخن در سوره زخرف آيه 37 به چشم مى خورد( حتى اذا جائنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ) .

(او هنگامى كه در قيامت در محضر ما حضور مى يابد به رهبر گمراه كننده خود مى گويد كاش ميان من و تو فاصله ميان مشرق و مغرب بود)!

و در پايان آيه مى فرمايد آرى (اين چنين خداوند اعمالشان را به صورت مايه حسرت به آنها نشان مى دهد)( كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم ) .

و آنها هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد( و ما هم بخارجين من النار ) .

آرى آنها جز اينكه حسرت بخورند چه مى توانند انجام دهند. حسرت بر اموالى كه فراهم كردند، و بهره آنرا ديگران بردند حسرت بر امكانات فوق العاده اى كه براى رستگارى و نجات در اختيار داشتند و از دست دادند، حسرت بر عبادت معبودانى بى عرضه و بى ارزش بجاى عبادت خداوند قادر متعال.

اما حسرتى بيهوده، چرا كه نه موقع عمل است و نه جاى جبران، بلكه تنها هنگام مجازات است و ديدن نتيجه اعمال!

آيه(168)و (169) و ترجمه

( يايها الناس كلوا مما فى الاءرض حللا لاطيبا و لا تتبعوا خطوت الشيطان انه لكم عدو مبين ) ( 168 ) ( انما يامركم بالسوء و الفحشاء و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ) ( 169 )

ترجمه:

168- اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، چه اينكه او دشمن آشكار شما است

169- او شما را فقط به بديها و انحرافات فرمان مى دهد (و نيز دستور مى دهد) آنچه را كه نمى دانيد به خدا نسبت دهيد.

شان نزول:

از ابن عباس نقل شده كه بعضى از طوائف عرب همانند ثقيف و خزاعه و غير آنها قسمتى از انواع زراعت و حيوانات را بدون دليل بر خود حرام كرده بودند (حتى تحريم آنرا به خدا نسبت مى دادند) آيات فوق نازل شد و آنها را از اين عمل ناروا باز داشت.

تفسير:

گامهاى شيطان!

در آيات گذشته نكوهش شديدى از شرك و بت پرستى شده بود، يكى از انواع شرك اين است كه انسان غير خدا را قانونگزار بداند، و نظام تشريع و حلال و حرام را در اختيار او قرار دهد، آيات مورد بحث اين عمل را يك كار شيطانى

معرفى كرده، مى فرمايد: (اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد)( يا ايها الناس كلوا مما فى الارض حلالا طيبا ) .

(و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شما است )( و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين ) .

قابل توجه اينكه خطابهائى كه در قرآن مربوط به استفاده از غذاها است كم نيست، و معمولا با دو قيد (حلال ) و (طيب ) همراه است.

حلال چيزى است كه ممنوعيتى نداشته باشد، و طيب به چيزهاى پاكيزه گفته مى شود كه موافق طبع سالم انسانى است نقطه مقابل خبيث كه طبع آدمى از آن تنفر دارد.

(خطوات ) جمع (خطوة ) (بروزن قربه ) به معنى گام و قدم است و خطوات شيطان گامهائى است كه شيطان براى وصول به هدف خود و اغواء مردم بر مى دارد.

جمله (لا تتبعوا خطوات الشيطان ) در پنج مورد از قرآن مجيد به چشم مى خورد كه دو مورد آن در مورد استفاده از غذاها و روزيهاى الهى است، و در واقع به انسانها هشدار مى دهد كه اين نعمتهاى حلال را در غير مورد مصرف نكنند، و اين نعمتهاى الهى را وسيله اى براى اطاعت و بندگى قرار دهند نه طغيان و فساد در ارض.

پيروى از اين گامهاى شيطان در حقيقت همان چيزى است كه در آيات ديگر قرآن به دنبال دستور استفاده از غذاهاى حلال ذكر شده است مانند( كلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فى الارض مفسدين ) : (از روزيهاى الهى بخوريد و بنوشيد اما فتنه و فساد در زمين به راه نيندازيد) (بقره 60).

و مانند( كلوا من طيبات ما رزقناكم و لاتطغوا فيه ) (از روزيهاى پاكيزه اى كه به شما ارزانى داشته ايم بخوريد، اما در آن طغيان و سركشى ننمائيد) (طه 81).

خلاصه اينكه اين مواهب و امكانات بايد نيروئى بر اطاعت باشد، نه وسيله اى براى گناه.

جمله انه لكم عدو مبين كه متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به دنبال نام شيطان آمده است براى اين است كه تمام نيروهاى انسان را براى مبارزه با اين دشمن بزرگ و آشكار بسيج كند.

آيه بعد دليل روشنى بر دشمنى سرسختانه شيطان كه جز بدبختى و شقاوت انسان هدفى ندارد بيان كرده، مى گويد: (او شما را فقط به انواع بديها و زشتيها دستور مى دهد)( انما يامركم بالسوء و الفحشاء ) .

(و نيز شما را وادار مى كند كه به خدا افترا ببنديد، و چيزهائى را كه نمى دانيد به او نسبت دهيد)( و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ) .

بنابراين برنامه هاى شيطانى در اين سه امر خلاصه مى شود: (بديها) و (زشتيها) و (گفتن سخنان ناروا و بى مدرك در برابر ذات پاك پروردگار).

(فحشاء) از ماده (فحش ) به معنى هر كارى است كه از حد اعتدال خارج گردد و صورت (فاحش ) به خود بگيرد، بنابراين شامل تمامى منكرات و قبائح واضح و آشكار مى گردد، اما اينكه مى بينيم اين لفظ امروز در مورد اعمال منافى عفت يا در مورد گناهانى كه حد شرعى دارد به كار مى رود در واقع از قبيل استعمال لفظ كلى در بعضى از مصاديق آن است.

جمله( تقولوا على الله ما لا تعلمون ) ممكن است اشاره به تحريم پاره اى از غذاهاى حلال باشد، كه اعراب در جاهليت به خدا نسبت مى دادند، حتى به گفته بعضى از مفسران بزرگ رسوبات اين طرز تفكر در ميان جمعى از تازه مسلمانان باقى مانده بود.

و يا معنى وسيعترى دارد كه نسبت دادن شريك و شبيه به خدا را نيز شامل مى شود.

به هر حال، اين جمله اشاره به آن است كه اينگونه كارها حداقل قول بدون علم است آنهم در برابر خداوند بزرگ و اين كارى است كه با هيچ منطق و عقل و خردى سازگار نمى باشد اصولا اگر مردم مقيد باشند كه هر سخنى را مى گويند متكى به يك مدرك قطعى بوده باشد، بسيارى از نابسامانيها و بدبختيها از جامعه بشرى بر چيده مى شود.

در واقع تمام خرافات در اديان و مذاهب الهى از همين رهگذر به وسيله افراد بى منطق نفوذ كرده است، و قسمت مهمى از انحرافات عقيدتى و عملى به خاطر عدم رعايت همين اصل اساسى است و لذا اين كار در برابر بديها و زشتيها يك عنوان مستقل از خطوات شيطانى را در آيه فوق به خود اختصاص مى دهد.

نكته ها

1- اصل حليت

اين آيه دليل بر اين است كه اصل اولى در همه غذاهائى كه روى زمين وجود دارد حليت است، و غذاهاى حرام جنبه استثنائى دارد، بنابراين حرام بودن چيزى دليل مى خواهد، نه حلال بودن آن.

و از آنجا كه قوانين تشريعى بايد با قوانين تكوينى هماهنگ باشد طبع آفرينش نيز اين چنين اقتضا مى كند.

به عبارت روشنتر آنچه خدا آفريده حتما فائدهاى داشته و براى استفاده بندگان بوده، بنابراين معنى ندارد كه اصل اولى تحريم باشد.

نتيجه اينكه هر غذائى كه ممنوعيت آن با دليل صحيح ثابت نشده مادام كه منشاء فساد و زيان و ضررى براى فرد و اجتماع نباشد طبق آيه شريفه فوق حلال است.

2- انحرافات تدريجى

جمله (خطوات الشيطان ) (گامهاى شيطان ) گويا اشاره به يك مساءله دقيق تربيتى دارد، و آن اينكه انحرافها و تبهكاريها غالبا بطور تدريج در انسان نفوذ مى كند، نه به صورت دفعى و فورى، مثلا براى آلوده شدن يك جوان به مواد مخدر و قمار و شراب معمولا مراحلى وجود دارد: نخست به صورت تماشاچى در يكى از اين جلسات شركت مى كند و انجام اينكار را ساده مى شمرد.

گام دوم شركت تفريحى در قمار (بدون برد و يا باخت ) و يا استفاده از مواد مخدر به عنوان رفع خستگى و يا درمان بيمارى و مانند آن است.

گام سوم استفاده از اين مواد به صورت كم و به قصد اينكه در مدت كوتاهى از آن صرفنظر كند.

سرانجام گامها يكى پس از ديگرى برداشته مى شود و شخص به صورت يك قمار باز حرفه اى خطرناك و يا يك معتاد سخت و بينوا در مى آيد.

وسوسه هاى شيطان معمولا به همين صورت است، انسان را قدم به قدم و تدريجا در پشت سر خود به سوى پرتگاه مى كشاند، اين موضوع منحصر به شيطان اصلى نيست، تمام دستگاه هاى شيطانى و آلوده براى پياده كردن نقشه هاى شوم خود از همين روش (خطوات ) (گام به گام ) استفاده مى كنند، لذا قرآن مى گويد: از همان گام اول بايد به هوش بود و با شيطان همراه نشد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه در احاديث اسلامى كارهاى خرافى و بى منطق به عنوان (خطوات شيطان ) معرفى شده است:

مثلا در حديثى مى خوانيم مردى قسم ياد كرده بود كه فرزند خود را براى خدا) ذبح كند امام صادق فرمود: ذلك من خطوات الشيطان (اين از گامهاى شيطان است ).

در حديث ديگرى از امام باقر (عليه‌السلام ) مى خوانيم:( كل يمين بغير الله فهو من خطوات الشيطان ) : هر سوگندى به غير نام خدا باشد از گامهاى شيطان است.

باز در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام ) چنين مى خوانيم كه: هر كس سوگند به ترك چيزى خورد كه انجام آن بهتر است، اعتنا به اين سوگند نكند و آن كار خير را بجا آورد، كفاره هم ندارد و اين از خطوات شيطان است.

3- شيطان يك دشمن قديمى

اينكه در آخر آيه فوق شيطان دشمن آشكار معرفى شده است، يا بخاطر دشمنى او از روز اول با آدم است كه به واسطه نافرمانى در برابر سجده آدم همه چيز خود را از دست داد، و يا به خاطر اين است كه دستورات او همچون قتل و جنايت و تبهكارى براى همه آشكار است، همه مى دانند اين قبيل برنامه ها از يك دوست نيست، بلكه دعوتهائى است از يك دشمن خطرناك كه جز بدبختى انسان چيزى نمى خواهد.

و يا به واسطه اين است كه شيطان صريحا دشمنى خود را با انسان خبر داده و كمر عداوت او را بسته است، و اعلام نموده:( لاغوينهم اجمعين ) (مى كوشم تا همه را گمراه كنم )!

4- چگونگى وسوسه شيطان

در اينجا سؤ الى مطرح است و آن اينكه آيه مى گويد: شيطان به شما امر مى كند كه به سوى بديها و فحشاء برويد مسلما مراد از (امر) همان وسوسه هاى شيطان است، در حالى كه ما به هنگام انجام بديها هيچگونه احساس امر و تحريك از بيرون وجودمان نمى كنيم، و كوشش شيطان براى گمراه ساختن خود هرگز قابل لمس ‍ نيست.

پاسخ اين است كه: همانطور كه از واژه (وسوسه ) هم استفاده مى شود تاءثير شيطان در وجود انسان يك نوع تأثير خفى و ناآگاه است كه در بعضى از آيات از آن تعبير به (ايحاء) شده است

در آيه 121 سوره انعام مى خوانيم:( و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ) : شياطين به دوستان خود و كسانى كه آماده پذيرش دستورات آنها هستند وحى مى كنند! همانطورى كه مى دانيم وحى در اصل همان صداى مخفى و مرموز و احيانا تاءثيرهاى ناآگاهانه است منتهى انسان بخوبى مى تواند الهامات الهى را از وسوسه هاى شيطانى تشخيص دهد زيرا علامت روشنى براى تشخيص آن وجود دارد، و آن اينكه: الهامات الهى چون با فطرت پاك انسان، و ساختمان جسم و روح او آشنا است، هنگامى كه در قلب پيدا مى شود يك حالت انبساط و نشاط به او دست مى دهد.

در حالى كه وسوسه هاى شيطان چون هماهنگ با فطرت و ساختمان او نيست به هنگام ايجاد در قلبش احساس ‍ تاريكى، ناراحتى و سنگينى در خود مى كند و اگر تمايلات او طورى تحريك گردد كه در هنگام انجام گناه، اين احساس براى او پيدا نشود بعد از انجام عمل براى او دست مى دهد، اين است فرق بين الهامات شيطانى و الهامات الهى.