عاقبت بخیران عالم جلد 1

عاقبت بخیران عالم جلد 10%

عاقبت بخیران عالم جلد 1 نویسنده:
گروه: کتابخانه اخلاق و دعا

عاقبت بخیران عالم جلد 1

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی‌محمد عبداللهی
گروه: مشاهدات: 19402
دانلود: 4470

توضیحات:

عاقبت بخیران عالم جلد 1
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 133 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19402 / دانلود: 4470
اندازه اندازه اندازه
عاقبت بخیران عالم جلد 1

عاقبت بخیران عالم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عاقبت بخیران عالم جلد 1

نویسنده علی‌محمد عبداللهی

مقدّمه تهذیب نفس

بدون تردید سازندگی درونی و اصلاح و تهذیب نفس در سعادت فردی و اجتماعی ، دنیوی و اخروی انسان ، نقش بسزایی دارد بطوری که اگر انسان تمامی علوم را تحصیل کند و کلّیه نیروهای طبیعت را تسخیر نماید ، امّا از تسخیر درون و تسلّط بر نفس خود ناتوان باشد ، از رسیدن به سعادت و نیل به کمال باز خواهد ماند

مجهول ترین حقایق برای انسان خود انسان و استعدادهای نهفته و کمالاتی است که در قوّه دارد با همه پیشرفت های عظیمی که در علم و صنعت نصیب بشر شده و با همه کشفیات شگفت آوری که در دنیای جمادات و نباتات و جانداران صورت گرفته ، هنوز انسان عنوان ناشناخته دارد بشر توانسته است در درون اتم و در فضای کیهانی ، از نظر علمی به توافق برسد امّا هنوز در مساءله سعادت و راهی که باید برای خوشبختی کامل ، در پیش بگیرد به توافق نرسیده است

تمام پیشرفتهای علمی و صنعتی ، در صورتی که همراه با اصلاح درون انسان نباشند ، به سان کاخهای سر به فلک کشیده ای هستند که بر بالای کوه آتشفشان بنا گردیده اند از این رو تربیت روحی و اخلاقی انسان و در یک کلام انسان شناسی برای هر جامعه ای ، امری به غایت جدّی و حیاتی است ؛ چرا که :

من عرف نفسه فقد عرف ربّه

هر کس خود را بشناسد خدایش را نیز خواهد شناخت

از بین رفتن ارزشهای انسانی مشکل بزرگ عصر ما

در جهان معاصر ، آن که با تمام تلخی ، حقیقتی انکارناپذیر است ، این است که در فرهنگهای - ظاهرا - پیشرفته امروزی ، نه تنها خبری از تربیت حقیقی و برنامه انسان سازی نیست ، بلکه به علّت ضعف و شکست در این عرصه ، کسی به فکر آن هم نیست امروز جهان در یک منجلاب سقوط اخلاقی واقع شده و مبانی اخلاق و فضیلت و پایه های معنویت فرو ریخته است

هم اکنون به هر کجای دنیا که نظر کنید ، غالبا جز ستم ، تجاوز و انحطاط چیز دیگری به چشم نمی خورد روزی نیست که از خبرگزارهای مهمّ جهان ، گزارشهای قتل و کشتار ، سرقت و اختلاس ، جنابت و سایر اخبار وحشتزا را نشنیده باشیم امروز خشونت و قساوت در یک مقیاس وسیع جهانی بر بشر سایه افکنده و انواع تبهکاریها و بی بندوباریهای جنسی ، پناه بردن به آغوش فحشاء ، الکل ، مواد مخدر ، فرار پسران و دختران جوان از خانواده ها و فروریختن اساس خانواده ها به وسیله طلاق و جداییهای پی در پی ، انتحار و خودکشی و . از پدیده های شوم عدم تعادل اخلاقی است که بر جوامع علمی و صنعتی حکومت می کند تعجب ها وقتی فزون می شود که می شنویم جهان صنعت و تکنیک و دنیای علم و دانش ، آنهایی که خود را رهبر و حامی ملل عقب مانده و در حال توسعه معرفی می کنند ، بیش از سایر مناطق جهان در شعله های فساد و بدبختی و گرفتاریها و اضطرابهای روحی می سوزد ، ولی هرگز این شکست بزرگ و اساسی را به روی خود نمی آورد و چنان وانمود می کند که گویی فاجعه ای به وجود نیامده و چیزی از دست نرفته است امّا در این میان بر هیچ فرد آگاهی پوشیده نیست که در این تمدّنهای ظاهرفریب ، آنچه قبل از همه به دست فراموشی سپرده شده ، همانا انسان است و گرنه کدام شخص منصف و عاقلی است که این همه بی بندوباری ، ستم ، وحشی گری ، فساد ، انحراف ، انحطاط ، خودپرستی ، تجاوز و . را به جای انسانیت بپذیرد و مساءله را حلّ شده تلقی نماید ؟ !

امروز جنایتهای عظیمی در حقّ انسانهای مظلوم و بی پناه می شود ، امّا آب از آب تکان نمی خورد و کسی در مقام دادخواهی آنان بر نمی خیزد کشورهایی که ملّت های آنها ، خود را در اوج انسانیت و کمال و تمدّن می دانند ، دولتهایشان در روز روشن به غارت و چپاول و کشتار ملتهای مظلوم می پردازند امّا تمدّن و انسانیت این ملّت ها هیچ لطمه ای نمی بیند ! گویی آنان که در خارج از مرزهای آنها زندگی می کنند ، حقّ حیات ندارند این چه انسانیتی است که تنها در محدوده مرزهای یک کشور معنا می یابد و در خارج از آن ، مفهوم خود را از دست می دهد !

روگردانی از ارزشهای اصیل انسانی و حاکمیت بی بندوباری و افسار گسیختگی در کشورهای مترقّی ، سبب شده است که روز به روز بر تیرگی دلها افزوده شود و آن نور معنوی که سبب روشنایی دلها و مایه آرامش قلبهاست ، بکلّی از بین برود و اصول و موازینی که لازمه حیات سالم انسانی است به دست فراموشی سپرده شود و دلها در ظلمتی عمیق فرو رود همان ظلمی که در روابط اجتماعی و بین المللی این همه مشکلات توان فرسا را پیش آورده است تا آنجا که امروزه کمتر اندیشمند روشن دل و متفکّر آگاه ، حتّی در دیار غربت انسانیت و ارزشهای انسانی یافت می شود که از این انحطاط حاکم بر جهان ظاهرا پیشرفته ، شکوه نکند و ناله سر ندهد نمونه های فراوانی از این قبیل فریادها و شکایتها و اعترافها را در لابه لای اظهارات اندیشمندان شرق و غرب می توان یافت

سامرست موام دانشم ند روانشناس آمریکایی می گوید :

امروز اروپا خدای خود را کنار گذاشت و از نو به خدای تازه ای ایمان آورد و آن معبود تازه کار علم است امّا جای تاءسف است که علم یک موجود اضطراب بخش است ، چون دائم دستخوش تحّول و دگرگونی بوده و به آن نمی توان اتّکای دائمی جست آنچه دیروز مسلّم بود امروز مورد تردید ، و فردا به کلّی منتفی می شود و به همین جهت بندگان علم دائم در حال تشویق و اضطراب بوده و هرگز آرامش ندارد. (1)

جامعه شناسان آمریکایی عقیده داشتند که تعلیم و تربیت خوب ، بهترین راه جلوگیری از گسترش جنحه و جنایت است ولی بنا به نوشته مطبوعات ، تشدید و گسترش جنحه و جنایت در چند سال گذشته ، در آن مرز و بوم ، خلاف این ادّعا را اثبات می کند نسل جوان آمریکا که بهترین تعلیم و تربیت دانشگاهی را در آمریکا دیده اند ، عامل بیش از هفتاد در صد از جنایت در سالهای اخیر بوده اند(2)

اینها همه بیانگر این حقیقت تلخ است که در این جوامع ، قبل از هرچیز ، انسانیت و اخلاق فاضله انسانی ، در مسلخ تمدن جدید قربانی شده است

راه حل این مشکل بزرگ

وقتی علم و صنعت و اختراع و اکتشاف نمی تواند در برابر مفاسد و گرفتاریهای اخلاقی ، سدّی ایجاد نماید و قدرت و توانایی آن را ندارد که آسایش روحی و معنوی بشر را تاءمین کند ، پس چه کار باید کرد ؟ و به کجا باید پناه برد ؟

به نظر ما بشر امروز احتیاج مبرم و نیاز شدید به یک انقلاب اخلاقی دارد ، تا همانطوری که با انقلاب صنعتی خود ، مشکل صنعت را حلّ کرده مشکل اخلاق را هم بر طرف نماید جامعه بشری تا چراغ فروزان ایمان و فضیلت و مشعل درخشان اخلاق و معنویتی را که از سرچشمه وحی و تعالیم آسمانی الهام گرفته اند ، فرا راه خود نگیرد و حلّ مشکلات اجتماعی و روانی خود را از تعالیم عالیه پیامبران و سفیران الهی استمداد و کمک نجوید ، هیچ وقت و به هیچ عنوان روی سعادت خوشبختی را نخواهد دید تنها عقیده به خدا و پیروی از اصول حیاتبخش مکتب پیامبران است که می تواند به این همه تشتّت ، اضطراب ، ترس ، وحشت ، قتل و کشتاری که بر جوامع بشری حکومت دارد سکون و آرامش بخشیده ، دنیای نوینی بر اساس عدل و صلح و اخوت و برادری بر روی جهان باز نماید ایمان به خدا مایه آرامش بشر و موجب تسلّی قلوب و افکار مضطرب است ، کسی که ایمان ندارد در زندگی روزمرّه فاقد پشتوانه و تکیه گاه معنوی است و در هر حال در لبه سقوط و پرتگاه هلاکت می باشد

آیا می توان قبول کرد که چنین مشکل بزرگی - که اگر حلّ نشود ، نتیجه اش سرگشتگی و بلکه تباهی و فنای نوع انسان است - در کار باشد و دستگاه عظیم و منظّم خلقت که همواره شاهکارهای خود را در زمینه احتیاجها و نیازمندیها بروز می دهد ، این خلاء را بپذیرد و این نیازمندی را ندیده بگیرد و از افق مافوق تدابیر انسانی ؛ یعنی افق وحی به وسیله افراد پاک و آماده برای اشراقات غیبی ، او را هدایت و راهنمایی نکند ؟ ! هرگز ، هرگز

روزگار مسلمانان چرا چنین است ؟ !

حال که این چنین است و مشکل آنها عدم اعتقاد به وحی و هدایتها و راهنماییهای پیامبران است ، پس مسلمانان که این اعتقاد را دارند ، چرا به این روز افتاده اند ؟ پاسخ روشن است ؛ چون آنها خود را گم کرده اند ، مسلمان باید به خود ببالند و قدر مکتب الهام گرفته از وحی خود را بدانند غرب را قبله آمال و آرزوهای خود قرار نداده ، گول ظاهر فریبنده آن را نخورند و بدانند که صدای دهل از دور خوش است

در آنجا اخلاق کریمه سقوط و فساد و سیئه به اوج خود رسیده است اگر مسلمانان به دامن پر محبّت اسلام بر گشته و به احکام اسلام واقعی عمل کنند ، نه تنها خود هیچگونه مشکلی ندارند ، بلکه مشکلات دیگران را هم رفع خواهند کرد و این که می بینیم مسلمانان امروز به این روز افتاده اند ، به خاطر این است که از آن همه تعالیم عالیه که از جانب مکتب آسمانی در اختیارشان قرار گرفته است ، طرفی نبسته و در اصلاح و تربیت خود آنچنان که انتظار می رفت سود نجسته اند ؛ در نتیجه در زندگی فردی و اجتماعی خود ، با انواع مشکلات و گرفتاریهای طاقت فرسا روبه رو بوده و هستند

تمامی این نابسامانیهای موجود در جوامع اسلامی و در روابط بین مسلمانان ، در درجه اوّل از این اصل ناشی شده است که اخلاق عالیه اسلامی آنچنان که باید در بین مسلمانان قدر و اهمیّت خود را باز نیافته و از طرف اکثریت قریب به اتّفاق مسلمانان ، جدّی گرفته نشده است ، به طوری که در بسیاری از موارد که احکام و تعالیم دینی با اغراض و هوسهای شخصی تعارض و ضدّیت پیدا کرده و مبارزه ای جدّی با امیال درونی را اقتضا نموده است ، به جای اطاعت از احکام شرع ، به پیروی از خواسته های درونی خویش پرداخته اند و بسا اعمال و رفتار ناروای خود را توجیه کرده اند ؛ یعنی به جای این که سعی کنند خود را بر اساس تعلیمات اسلام تغییر داده و خویشتن را بر آن منطبق سازند ، سعی کرده اند تعالیم دینی را بر امیال و خودخواهی های خویش تطبّق دهند و این ، بزرگترین ستمی بوده است که مسلمانان در حقّ اسلام روا داشته و از پیشرفت آن در میان بشریّت ممانعت کرده اند

اسلام چگونه ایمانی می خواهد ؟

خداوند بزرگ در توصیف مؤمنان حقیقی در قرآن می فرماید :

انّما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم

مؤمنان حقیقی کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود ، دلهایشان می ترسد و به لرزه می افتد

آیا اگر چنان ایمانی در کار بوده و دلهای مؤمنان این چنین در تسخیر ایمان به خدا و خوف او باشد ، باز هم دلهای آنان عرصه تاخت و تاز امیال حیوانی و هواهای نفسانی خواهد بود ؟

اسلام از ما چنین ایمانی می خواهد و اگر ما به دامان اسلام واقعی برگردیم اسلام با تعالیم اخلاقی خود ، تعادل روحی در ما پدید می آورد حسادتها ، جاه طلبی ها ، تکّبرها سوءظن ها ، بدخواهی ها ، حرص ها ، آزها و . را که موجب عاقبت به شّری می گردند از بین می برد و بجای آن ، روح خیرخواهی ، عزّت نفس ، تواضع ، خوش بینی ، قناعت ، نیکوکاری ، پرهیزکاری ، راستگویی و . که موجب عاقبت بخیری می شود ، در آدمی می دمد

از اینها که بگذریم ، اسلام با قوانین همه جانبه اش ، با تمام عوامل فساد و تباهی می جنگد و هر عاملی که در رشد فکری و روحی جامعه مؤ ثر باشد ، از آن در ارشاد مردم ، بهره برداری می نماید

بنابراین ، بهترین و یا تنها عاملی که می تواند انسان (مسلمان و غیر مسلمان ) را به سعادت برساند ، همان عمل کردن به احکام نورانی دین و ایمان به خدا است که فرمود :

الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الاءمن واولئک هم المهتدون

کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی نپوشانیدند ، برای آنان آرامش و ایمنی است و آنهایند هدایت یافتگان(3)

پس اگر بشر به آن ایمانی که اسلام می خواهد ، اعتقاد کامل پیدا کند ، به سعادت می رسد و مشکل اخلاقی اش حل می شود

این ایمان را چگونه حفظ کنیم ؟

آیه بالا سر سخن با مؤمنان دارد و می گوید : اهل ایمان مواظب باشند ایمان خود را به واسطه ظلم به دیگران از بین نبرند

در این که شکستن دل زیردستان ، خوردن حق دیگران ، چپاول و کشتار مظلومان و . ظلم و ستمی بزرگ و آفتی سر سخت برای ایمان است ، حرفی نیست ، ولی خطرناکتر از این برای ایمان ، ظلم به خود است

(اگر چه ظلم به دیگران ظلم به خود هم است )

ظلم به خود این است که مؤمن غافل و مغرور شود خود را از دیگران بهتر بداند اعمال خود را بزرگ بشمارد نه خود ، تکبّر و خودپسندی گریبانگیرش شده ، مانع از تواضع و فروتنی اش در برابر دیگران و تسلیم بی قید و شرط بودنش در برابر خدا شود یک دفعه کار بجایی می رسد که انسان آراسته به صفت ایمان ، سر از وادی ظالمین در می آورد

غفلت یونس پیامبر - در یک چشم به هم زدن - سرانجام کارش را بجایی رساند که در ظلمات دل ماهی فرمود: انی کنت من الظالمین (4) و آدم وحواعليهم‌السلام - با یک ترک اولی مخاطب تکونا من الظالمین (5) گردیدندبشارت و نذارت پیامبران برای حفظ این ایمانبه همین خاطر یکی از اهداف بزرگ پیامبران بشارت و نذارت است خدای سبحان چون لطفش اقتضا می کند که هیچ کس را ماءیوس و ناامید نکند ، پیامبرانی می فرستد تا به گناهکاران و کافران ، آنهایی که با وجود مقدسش غریبه اند و ناماءنوس ، مژده دهند که اگر به طرف خدا آمده به او ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند ، خدا آنها را می پذیرد و گناهان گذشته آنها را به دیده اغماض می نگرد و در غیر این صورت عذابی سخت در انتظار آنهاست از آن طرف به پیامبرانش می گوید که مؤمنین صادق را هم بترسانند که زیاد گول اعمال خود را نخورده ، مغرور نباشند که در روز حساب باز هم اگر فضل و رحمت ما نباشد پای همه لنگ است و لذا در چند جای قرآن خطاب به پیامبر می فرماید :انا اءرسلناک بالحق بشیرا و نذیرا ای پیامبر ! ما تو را به حق فرستادیم که مردم را به سعادت بهشت مژده دهی و از عذاب جهنم بترسانی (6)

و حضرت صادقعليهم‌السلام در ضمن حدیثی فرمود : خدای تعالی به داودعليهم‌السلام خطاب کرد :

ای داودعليهم‌السلام مژده و بشارت ده گنهکاران را و به ترسان صدیقان را(7)

داودعليهم‌السلام عرض کرد : چگونه مژده دهم گنهکاران را و بترسانم صدیقان را ؟ خطاب آمد :

ای داود بشارت بده گنهکاران را که من توبه آنها را می پذیرم و گناهشان را می بخشم و بترسان صدیقین و صالحین را که به خاطر اعمال نیک خود مغرور نشوند زیرا هر بنده که در روز قیامت برای حساب حاضر شود هلاک می شود(8)

فراز اول این حدیث مشکلی را گوشزد می کند که غالبا به چشم می خورد عده ای از روی علاقه و ایمان به دنبال شناخت ضعف ها و جبران گناهان خویش می روند و بعد از آشنا شدن با انواع نقص های روحی و اخلاقی در خود ، گاهی دچار یاءس و نومیدی شده و چون احساس می کنند که خداوند گناهان و خطاهای آنها را نمی بخشد و تلاش آنها بیهوده است ، به تصور اینکه دیگر در امر خودسازی و خوب شدن ، با شکست مواجه شده و توانایی لازم برای تهذیب کامل را ندارند دست از خود شسته و نومید و ماءیوس از ادامه مسیر باز می مانند در حالی که این یاءس روز به روز از قدرت روحی آنها کاسته و چه بسا منتهی به اختلالات روحی می گردد و همین ضعف روحی و بروز پاره ای از اختلالات ، به تنهایی آنها را در مسیر سازندگی و تربیت به سوی شکست سوق می دهد از این رو می توان گفت که یکی از دامهای شیطانی بر سر راه جویندگان حق و کمال ، همین یاءس و ناامیدی است

آنچه ابتدا باید به آن توجه داشت این است که اگر کسی واقعا از درک عیوب و گناهان خود ناراحت شود و قلبا علاقمند به ترک آنها باشد ، همین تاءثر قلبی همراه با تصمیم بر ترک آنها ، خود به خود در تضعیف آن صفات ، منشاء اثر واقع می شود ، ولی نباید پنداشت که این صفات رذیله را می توان در مدت زمان کوتاه و با تلاش اندک ، از بین برد ، چرا که اگر چنین بود ، مبارزه بانفس را جهاد اکبر نمی نامیدند

بنابراین باید به این نکته اساسی توجه داشت که لازمه موفقیت در مسیر تزکیه واقعی ، صبر و استقامت و پشتکار و توکل به رحمت واسعه الهی و برخورداری از بصیرت و علم و آگاهی است تا با مداخله عوامل مخالف ؛ بخصوص وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی ، اراده انسان در این جهت سست نشود و از بین نرود

شخص خداشناس همواره باید امید به رحمت پایان ناپذیر الهی ببندد و هرگز در تحت هیچ شرایطی این امید را مبدل به یاءس نکند که یاءس از رحمت خدا ، از گناهان کبیره و از القائات شیطان است و خداوند آن را از خصوصیات کفار معرفی می نماید

لا ییاءس من روح الله الا القوم الکافرین

از رحمت خدا ماءیوس و ناامید نیستند جز کافران

اگر انسان (ولو در پایان عمر) توبه کند و تصفیه شده از دنیا برود ، و در حالی به حضور خدا برسد که از انواع آلودگیها تطهیر شده است ، به فوز عظیم و توفیق بزرگی نائل شده که نصیب سعادتمندان می شود به همین خاطر است که است که خداوند خطاب به حضرت داود می فرماید : ای داود به بندگان خطاکار و گناهکار من مژده و بشارت بده که به سوی من بیایند من توبه آنها را می پذیرم و از خطاهای آنها چشم پوشی می کنم

بازآ ، بازآ هر آنچه هستی بازآ

گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست

صد بار اگر توبه شکستی بازآ

ریشه عاقبت به شّری

فراز دوم حدیث اشاره بر این نکته دارد که : اگر کسی از روی واقع بینی در احوال خود تاءمل کند ، مسلما می تواند نقص های خود را در یابد و همین درک عیوب ، خودخواهیهای او را در هم شکسته و مانع کبر نخوت و خودپسندی اش می شود بدیهی است کسی که از احوال درونی و صفات و امیال ناموزون خود بی خبر است و کسی را کاملتر از خود نمی شناسد ؛ راهنماییهای صادقانه هیچ کس را در حقّ خود نمی پذیرد و در نتیجه دستخوش غرور و تفرعن خواهد شد

آدمی هر چه بهتر و کاملتر خود را بشناسد و بر ضعفها و نقصهایش واقف شود ، همین توجه بر عیبهای خود ، او را خاضع تر و افتاده تر می کند و آن سّد عظیم خودبینی و خودپسندی را در هم می شکند و نوعی خضوع طبیعی به دنبال دارد

یکی از تفاوتهای انسانهای کامل و ناقص در این است که شخص ناقص و بی خبر ، همواره امتیازات خود را می بیند و از مشاهده عیوب و نقصهای خود غافل است و لذا مغرور و خودپسند است اما انسانهای تربیت یافته که مراحلی از کمال معنوی را پشت سر نهاده اند ، همواره عیوب خود را در نظر می آورند و امتیازات خود را نادیده گرفته و فراموش می کنند و در نتیجه دستخوش غرور و خودبینی نمی شوند

خودپسندی و رضایت از خود ، از زشت ترین امور و از موانع اساسی بر سر راه تکامل است حضرت علیعليهم‌السلام می فرماید :

شّرالاءمور ، الرّضا عن النّفس

بدترین کارها خوشنودی از خود است(9)

انسان نباید عجب داشته و از اعمال و عبادات خود زیاد راضی باشد ، بلکه همیشه باید برای عاقبت کارهای خود دعا کند عاقبت به خیری از درخواستهایی است که همه اولیای الهی بدون استثنا حتّی پیامبران و ائمه اطهار -عليهم‌السلام - آن را از خدا می خواستند و این که در دعاهای رسیده از امامان معصوم -عليهم‌السلام - می خوانیم :

اللهمّ اجعل عواقب امورنا خیرا گویای همین مطلب است

البته روشن است که پیامبران و اولیای الهی عاقبت بخیرند ، آنها با این دعاها می خواهند به ما نشان دهند که ای انسانهای کم ظرفیت ! به اندک عملی که انجام می دهید مغرور نشوید از عبادات و اعمال نیک خود راضی و خوشنود نگردید که شیطان همیشه در کمین است و ممکن است در آخرین لحظات زندگی ، شما را بفریبد و عاقبت شما دگرگون شود لذا برای اینکه فرجام کار شما نیک شود دعا کنید

امام محمد باقرعليهم‌السلام فرمود :

ثلاث قاصمات الظّهر ؛ رجل استکثر عمله و نسی ذنوبه و اءعجب براءیه

سه چیز کمر شکن است ؛ شخصی که عمل خود را زیاد و بزرگ پندارد و گناهان خود را فراموش کند و خودپسند باشد و به راءی خود عمل کند(10)

همانطور که مشاهده می کنید در این حدیث نیز بزرگ شمردن اعمال و مغرور شدن به آنها سرزنش شده ، پس ما نباید کارهای نیک خود را زیر ذره بین بگذاریم که بزرگ جلوه کند و اعمال زشتمان در لابلای آنها گم شود

بطور کلی ما اگر عبادتی هم می کنیم ، نباید خود را طلبکار به حساب آوریم ، بلکه باید همیشه و در همه حال خود را بدهکار فرض کنیم اگر در مقابل خداوند برای ادای تکلیف حاضر می شویم ، بدهکارانه باشد نه طلبکارانه ؛ چطور شخص بدهکار ذلیلانه در برابر طلبکار می ایستد ، ما هم در هر حال باید خودمان را مدیون حساب کنیم ، اگر کار خوبی می کنیم مغرور نشویم و آن را قبول شده حساب نکنیم ، بلکه امید قبولی آن را داشته باشیم و برای قبولی آن دعا کنیم ما باید در یک برزخ خوف و رجا به سر بریم در عین حالی که بترسیم و خوف این را داشته باشیم که آیا با این همه قصور و کوتاهی خداوند این همه قصور و کوتاهی خداوند این اعمال ناچیز ما را قبول می کند ؟ در همان حال به رحمت خدا امید داشته باشیم ، زیرا یاءس از رحمت خدا گناهی است بزرگ و شخص ماءیوس مرکبی است راهوار برای شیطان

و از آن طرف مغرور شدن به اعمال نیک و بزرگ شمردن عبادات هم محطّ سواری شیطان است ، لذا خداوند تبارک و تعالی به داودعليهم‌السلام خطاب می کند که به بندگان صالح و نیکوکار من بگو که مغرور نشده و گول اعمال خود را نخورند ، زیرا که فردای قیامت ، ما هر کس را برای حساب و کتاب حاضر کنیم هلاک شود شاعری در این زمینه بسیار عالی سروده است :

حکم مستوری و مستی همه بر خاتمه است

کس ندانست که آخر به چه حالت برود

ای بسا کافر که مؤمن گشت و رفت

وی بسا مؤمن که ایمان هشت و رفت

مناسب و به جاست برای کامل کردن این بحث ، تمسّک کنیم به چند روایت از معصومین -عليهم‌السلام :

عن اءبی عبداللّهعليهم‌السلام قال : المؤمن بین مخافتین : ذنب قد مضی لایدری ماصنع الله فیه ، و عمر قد بقی لایدری مایکتسب فیه من المهالک فهو لایصبح الا خائفا و لا یصلحه الا الخوف

امام صادق -عليهم‌السلام - فرمود : مؤمن بین دو ترس واقع شده ؛ یکی گناهی که انجام داده ، نمی داند خداوند درباره آن گناه ، با او چه می کند دوم آن که نمی داند در بقیه عمرش چه کار ناشایستی از او سر خواهد زد ، لذا پیوسته ترسان است و اصلاحش نمی کند مگر همین ترس(11)

قال رجل لرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلموسلم : قول الله تعالی والذین یؤتون ما آتوا و قلوبهم وجله اءنهم الی ربهم راجعون یعنی بذالک الرجل الذی یزنی و یسرق و یشرب الخمر و هو خائف ؟ قال ولکن الرجل الذی یصلی و یصوم و یتصدق و هو مع ذلک یخاف ان لا یقبل منه

مردی به حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلموسلم عرض کرد منظور این کلام خداوند که می فرماید : کسانی که انجام می دهند آنچه (باید) انجام دهند ، باز قلبهایشان ترسان است ، این اشخاص به سوی پروردگار خود بر می گردند مراد خداوند اشخاصی است که زنا و سرقت و شرب خمر می کنند و می ترسند ؟ خداوند چگونه از آنها کیفر بکشد ؟ پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلموسلم در جواب آن مرد فرمود : نه ، مراد ، این اشخاص نیستند ، بلکه منظور خداوند از این آیه ، اشخاصی هستند که نماز می خوانند و روزه می گیرند و صدقه نیز می دهند ، با این حال می ترسند خدا آن اعمال را از ایشان قبول نکند(12)

عن اءبی عبداللهعليهم‌السلام قال : کان اءبیعليهم‌السلام یقول اءنه لیس من عبد مؤمن الا و فی قلبه نوران ؛ نور خیفة و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا ولو وزن هذا لم یزد علی هذا

حضرت صادقعليهم‌السلام فرمود : پدرم می فرمود : در قلب هر مؤمنی دو نور است ؛ یکی نور خوف و ترس ، دوّم نور رجاء و امیدواری که اگر هر یک از این دو نور را وزن کنند از دیگری ذرّه ای زیادتر نمی شود و وزنشان مساوی است(13)

در آینه تاریخ

ما برای اینکه بدانیم چه کسانی این انوار در قلبشان بوده (عاقبت به خیران ) و چه کسانی این نورها در دلشان سوسویی هم نداشت (عاقبت به شّران ) نگاهی گذرا به تاریخ انداختیم تا ببینیم چه می گوید

این موضوع غیر قابل انکار است که تاءثیر تاریخ در جنبه های اخلاقی ، بیشتر از قسمت های دیگر است ، زیرا هر صفحه از زندگانی پیشینیان ، درس عبرت و پندی برای آیندگان است ، همانطوری که برای آگاهی از زشتی و زیبایی ظاهری و آراسته نمودن صورت ، به آینه نیاز داریم ، تا در مقابل خود گذارده ، با دیدن صورت خویش پی به کسافت و پلیدی ظاهر ببریم و آن را بر طرف نماییم ، برای کامل کردن اخلاق و ساختن یک زندگی شرافتمندانه هم احتیاج به آینه ای داریم که زشتیهای سیرت در آن منعکس شود تا به رفع آنها همّت بگماریم

صافترین و بهترین آینه برای جلوه گر نمودن معایب سیرت ، تاریخ و غور در زندگی گذشتگان است ، چنانکه زشتیهای صورت در شیشه شفّاف نمودار است ، پلیدیهای سیرت هم در آینه تاریخ ، هویدا است و نتیجه کردار پسندیده و یا ناپسندیده یا ناپسند هر یک از نیاکان ما که در صفحات تاریخ ثبت گردیده ، بهترین راهنمای اخلاقی برای ما خواهد بود شما اگر توجّهی به بهترین کتاب اخلاقی ؛ یعنی قرآن مجید کنید خواهید دید که برای تهذیب اخلاق و ایجاد سیرتهای پسندیده ، همیشه با پند و مثال و شرح زندگی گذشتگان ، دستورات اخلاقی به ما می دهد ، بطوری که بیش از یک ثلث این کتاب آسمانی ، اختصاص به شرح زندگی پیشینیان دارد در ذیل هر داستانی ، دانشمندان و مردمان با فکر را ، به گرفتن نتیجه اخلاقی آن داستان گوشزد می کند

مثلا در آخر سوره یوسف ، پس از شرح زندگانی یعقوب و فرزندانش و جریان عشق شورانگیز زلیخا به حضرت یوسف و تفصیل ارتقای ظاهری آن پیامبر بزرگ ، از زندان به سلطنت ، با یک جمله کوتاه می فرماید :

و لقد کان فی قصصهم عبرة لاءولی الاءلباب

در داستان آنها پند و عبرت است برای مردمان با عقل و فهمیده(14)

این مقاله که با هدف کمک به سازندگی معنوی و اخلاقی جامعه ؛ بخصوص نسل جوان ، تدوین شده است به مطالعه نکاتی خاص از تاریخ زندگانی گذشتگان می پردازد و بطور کلّی می توان گفت مطالب آن عبارتند از :

1 - عاقبت بخیران ؛ کسانی که ابتدا و شروع خوبی نداشتند ولی به عللی ( ؟ ) فرجام و انتهای خوبی پیدا کردند و به اصطلاح ما عاقبت بخیر شدند

2 - عاقبت به شرّان : کسانی که ابتدا و شروع خوبی داشتند ولی به عللی ( ؟ ) پایان بدی پیدا کردند و عاقبت به شرّ شدند

3 - افرادی که شروع بدی نداشتند ، ولی چون خیلی زود رشد کرده پلّه های نردبانی ترقّی را پشت سر گذاشته ، به مقامات عالی رسیدند (البته چند مورد) به مناسبت ذکری به میان آمده است(15)

بالاءخره ما در اینجا آینه تمام نمایی از گروهی از انسانها که از منجلاب بدبختی و ضلالت پا به کشتی نجات نهادند و به عکس ، کسانی که عذاب فرات سعادت و نجات را چشیدند ولی چون خود نساخته بودند و مغرور شدند و باز هم خوراکشان ملح اجاج بدبختی و ضلالت شد ، جلو روی شما نمایان می کنیم برای حسن ختام این بحث مناسب دیدم خاطره ای را از بزرگی(16) درباره عاقبت به خیری بیاورم

ایشان از قول یکی از فضلای محترم نقل می کرد که آن آقا گفت : رفته بودم مشهد مقدّس ، زیارت حضرت علی بن موسی الرضاعليهم‌السلام ، یک روز رفتم حرم زیارتی کردم و . وقتی که می خواستم از حرم بیرون بیایم ، دیدم که سه نفر از بزرگان علما و اهل دل مشهد هم در حرم هستند و هر کدام با فاصله ، در گوشه ای مشغول زیارت و راز و نیاز می باشند با خود گفتم : خوب است بروم سؤالی از این آقایان کنم ، ببینم جوابشان چیست ؟ آنگاه نزد یکی از آن آقایان رفته و به او گفتم : آقا ، اگر قرار باشد که خداوند همین حالا یکی از دعاهای شما را مستجاب کند ، شما چه چیزی از خدا می خواهید ؟ آن بزرگ گفت : از خدا می خواهم که عاقبتم را بخیر گرداند از او خداحافظی کرده به سراغ عالم بزرگوار دیگر رفتم و از او هم همین سؤال را کردم او هم گفت : از خدا می خواهم که عاقبتم را بخیر گرداند نزد عالم سوم رفته و از او نیز پرسیدم اگر خداوند بخواهد یکی از دعاهای شما را به درجه اجابت برساند ، شما از خداوند چه تقاضایی می کنید ؟ آن بزرگوار در پاسخ گفت : از خداوند بزرگ می خواهم عاقبت امورم را بخیر بگرداند(17)

پروردگارا ! به مقام اولیا و دوستان خودت ، تو را سوگند می دهیم این تحفه ناقابل را از ما بپذیر و عاقبت ما را هم ختم بخیر گردان

علی محمد عبداللهی ملایری

29/8/1372