گام چهارم
مطالب و نوشتههای چاپ شده درباره آقا شیخ مرتضی زاهد بسیار کم و پراکنده است. با این حال از همین مطالب اندکی که در بعضی از کتابها آمده است به خوبی میتوان به مقام و عظمت شخصیت اخلاقی و معنوی آن شیخ جلیل القدر پی برد.
یکی از آن کتابها گنجینه دانشمندان است. این کتاب از تألیفات مورّخ و نویسنده معاصر، مرحوم آقای حاج شیخ محمد شریف رازی است. مطالب و محتوای این کتاب که در نُه جلد به چاپ رسیده ترجمهنگاری و معرفی روحانیون و عالمان معاصر و بعضی از علما و فقهای بزرگ گذشته است. بنای اصلی این نویسنده جمعآوری و ثبت زندگینامهای اجمالی و کلی از همه عالمان زمانش بوده است؛ با این حال در مورد بعضی از شخصیتهای کتابش به دانستنیهای عمومی اکتفا نکرده و به اموری چون خصیصههای اخلاقی و معنوی و به بعضی از وقایع خاص زندگی و حتی گاه به کرامتهای آنان نیز پرداخته است. خوشبختانه آقا شیخ مرتضی زاهد نیز از این امر بی نصیب نمانده است.
نویسنده گنجینه دانشمندان در جلد ششم در صفحه 46، ابتدا این صفات و تعبیرات را نسبت به مرحوم زاهد به کار میبرد.
مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ مرتضی، ابن آخوند ملا آقا بزرگ، عالمی زاهد و فاضلی عابد، عارفی ناسک و سالکی متعبد و از اوتادِ دانشمندان و علمای تهران و مشهور به «زاهد» بود.
صاحب گنجینه دانشمندان بعد از پرداختن به اموری چون سال تولد و تحصیلات، اساتید، سال وفات و محل دفنِ مرحوم زاهد، به سه داستان از داستانهای او میپردازد.
شاید نامِ «آقا سید کریم پینهدوز» برای شما نامی آشنا باشد و درباره او یا در پای منبرها چیزهایی را شنیدهاید و یا در بعضی از کتابها مطالبی را خواندهاید. شاید بسیاری از شما در بعضی از کتابهایی که در این سالها درباره متشرّفین به ساحت مقدس امام زمانعليهالسلام
به چاپ رسیده است به این جملات برخورد کرده باشید:
در تهران مرد پنیه دوزی بود به نام آقا سید کریم که اکثر علمای اهلِ معنا معتقد بودند گاهی حضرت بقیة الله الاعظمعليهالسلام
به مغازه محقّر او تشریف میبرند و با او مینشینند و هم صحبت میشوند!
نام و شهرتش «آقا سید کریم محمودی» بود و در گوشهای از بازار تهران به پینهدوزی و پارهدوزی مشغول بود. به همین جهت مشهور به «آقا سید کریم پینهدوز» بود.
آقا سید کریم با وجود آن مقامات ولایی و توحیدی، تا حدودی گمنام بود و در زمان حیاتش فقط خواص و علمای اهل معنای تهران از حالات و مقاماتش با خبر بودند. نویسنده گنجینه دانشمندان به پنج نفر از این بزرگان و علمایی که از مقامات و حالات آقا سید کریم با خبر بوده و به او اعتقاد داشتهاند اشاره کرده است؛ بزرگان و علمایی که هر یک از آنان در تقوا و زهد و معرفت، زبانزد و معروف و مشهورند. این بزرگان عبارتند از:
مرحوم حاج آقا یحیی سجادی ؛
مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد؛
مرحوم حاج سید علی آقای مفسّر تهرانی؛
مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد
و مرحوم حاج شیخ محمود یاسری.(9)
قبل از پرداختن به اولین داستان، به این نکته نیز اشاره شود که مرحوم آقا سید کریم پینهدوز یکی از دستپروردهها و تربیت یافتگانِ مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد بوده است.
در جلد ششم از گنجینه دانشمندان آمده است که مرحوم آقا سید کریم پینهدوز تعریف کرده بوده است:
در یکی از شبهای جمعه در صحن حرم حضرت عبدالعظیم حسنیعليهالسلام
به خدمت حضرت ولی عصر، حجّة ابن الحسن العسکریعليهالسلام
مشرف شدم.
در آن تشرّف حضرت بقیة اللهالاعظمعليهالسلام
قریب به این مضمون به آقا سید کریم پینهدوز میفرمایند:
«سید کریم! بیا به زیارت جدّم حضرت رضاعليهالسلام
برویم.»
در آن شب آقا سید کریم فقط بعد از چند قدم راه رفتن، خودش را با امام زمانش در صحن مقدّس حرم حضرت علی بن موسی الرّضاعليهالسلام
میبیند. آقا سید کریم همراه با حضرت، به حرم حضرت امام رضاعليهالسلام
مشرّف میشود و بعد از زیارت، با همان کیفیت به تهران بازگردانده میشود.
در این هنگام باز حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف - به آقا سید کریم پینهدوز قریب به این مضمون میفرمایند:
«آقا سید کریم! بیا به سر قبر حاج سید علی آقای مفسّر(یا قبر مرحوم حاج سید عبدالکریم لاهیجی) برویم.»
آقا سید کریم به دنبال حضرت حجّة ابن الحسن العسکریعليهالسلام
به سوی قبرِ مرحوم آقا سید علی مفسّر - در شهر ری، واقع در امام زاده عبدالله به راه میافتد.
آقا سید کریم در نزدیکیهای قبر مشاهده میکند روحِ مرحوم آقا سید علی مفسّر از قبر و از جایگاهش بیرون آمد و با عجله و شتاب و با اظهار خلوص و ادب و ارادت به ساحت مقدس آخرین امام و خلیفه الهی و آخرین هادی و راهنمای به حقیقت و جوهره توحید و خداپرستی، به استقبالِ آن حضرت آمد...
در آخرین لحظههای این ملاقات، مرحوم آیت الله حاج سید علی آقای مفسّر، رو به آقا سید کریم پینه دوز میکند و به او میگوید:
آقا سید کریم! به آقا شیخ مرتضی زاهد سلامِ مرا برسان و به او بگو چرا حق رفاقت و دوستی را فراموش کردهای و به سر قبر من و به دیدن من نمیآیی؟
در این هنگام، امام زمانعليهالسلام
جمله بسیار عجیب و بسیار پر محبتی را بر زبان میآورند؛ جملهای که هر شیعهای را نالان و گریان مینماید؛ جملهای که گفتن و عمل کردنش را فقط از این خاندان میتوان انتظار داشت.
آن شب بعد از گلایه روحِ آقا سید علی مفسّر از آقا شیخ مرتضی، حضرت بقیة اللهامام زمانعليهالسلام
به مرحوم حاج سید علی آقای مفسّر قریب به این مضامین میفرمایند:
«آقا سید علی! آقا شیخ مرتضی گرفتار و از آمدن معذور است؛ من به جای او به دیدنت خواهم آمد!»
و به راستی که آقا سید کریم پینه دوزها، نرسیدند مگر با عمل به توصیههای آقا شیخ مرتضیها بر تمسّک به وحی و شرع مقدس و علوم محمد و آل محمد صلوات اللَّه علیهم اجمعین.
تا تکیه گَهَت عصای برهان باشد
|
|
تا دیدگهت کتابِ عرفان باشد
|
در هجرِ جمالِ دوست تا آخر عمر
|
|
قلب تو دگرگون و پریشان باشد
|
و البته این نکته به هیچ وجه فراموش نشود که:
دهندهای که به گُل نِکْهت و به گِل جان داد
|
|
به هر که هر چه سزا دید حکمتش آن داد
|
دو سالکِ متشابه سلوک را در عشق
|
|
یکی نوید به وصل و یکی به هجران داد
|
(محتشم)
و باز هم این نکته فراموش نشود که همه و همه، چه تقدیرشان وصل باشد و چه هجران؛ چارهای جز لقای او یا افتادن در هجر و عشقِ جانسوز و کشنده و شکننده او ندارند چرا که به حقیقت و به راستی که، بی او به سر نمیشود.
وا فریادا ز عشق وا فریادا
|
|
کارم به یکی طُرّه نگار افتادا
|
گر دادِ منِ شکسته دادا دادا
|
|
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
|
(ابوالخیر)
دومین مطلبی که در گنجینه دانشمندان آمده است، کرامتی است از آقا شیخ مرتضی زاهد که آن را مرحوم آقای حاج شیخ عبدالحسین جاودان، فرزند مرحوم آقا شیخ مرتضی برای نویسنده گنجینه دانشمندان تعریف کرده است.
خانه مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد دچار مشکل شده بود؛ حشراتی موذی (ساس) به این خانه هجوم آورده بودند. بچهها و اعضای خانه هر چه تلاش و کوشش کردند تا این حشرات را از بین ببرند، موفق نشدند و نتوانستند از شرّ آن حشرات موذی خلاص شوند!
تا اینکه در یکی از شبها، این حشرات بیش از اندازه اذیت و آزار کردند. در این هنگام اعضای خانواده مشاهده کردند که آقا شیخ مرتضی از جایش بلند شد و به سوی اتاقی که آن حشرات در آنجا بیشتر جمع شده بودند، رفت. آقا شیخ مرتضی زاهد در جلوی آن اتاق ایستاد و به آن حشرات گفت:
«خداوند، دیگر به شما اذن و اجازه نداده ما را آزار دهید»
مرحوم حاج شیخ عبدالحسین جاودان که خودش بر این صحنه شاهد و ناظر بوده است، برای نویسنده گنجینه دانشمندان گفته است:
از آن شب به بعد دیگر هیچ ساسی در این خانه دیده نشده است و برای ما معلوم نشد در آن شب، آن حشرات چگونه و کجا رفتند!
و آقا شیخ مرتضی زاهد میگفته است: من این امر را از مادرِ حضرت امام باقرعليهالسلام
یاد گرفتهام!
و سپس این قصه و ماجرای والده امام باقرعليهالسلام
را تعریف میکرده است:
والده ماجده حضرت امام محمدباقرعليهالسلام
به دیواری که میخواست بر سرِ آن بانوی مکرّمه فرو ریزد خطاب فرمود: به حق المصطفی که خدا اجازه نداده بر سرِ من خراب شوی! پس آن دیوار همان طور منحنی و کج ایستاد، تا آن بانوی مکرّمه به سلامت گذشت
شُکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
|
|
بر منتهای همّتِ خود کامران شدم
|
اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود
|
|
در مکتبِ غمِ تو چنین نکته دان شدم
|
آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد
|
|
کز ساکنانِ درگهِ پیر مغان شدم
|
سومین داستانی که در گنجینه دانشمندان آمده است در رابطه با سخنی از مرحوم حاج میرزا هادی تهرانی است. او این سخن را پس از وفاتش درباره مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد گفته است.
مرحوم حاج میرزا هادی تهرانی از واعظان و منبریهای بسیار مشهور و بسیار پرهیزگار و باتقوای تهران و در واقع از اسوهها و الگوهای کم نظیر در تقوا و پاکی بوده است. به اندازهای در تقدّس و تقوا دقت و مواظبت داشت که کمکم این تقدّس و تقوای او سبب شد تا علما و مردمِ مشکلپسندِ تهران با اعتقادی کامل از او با نامِ «حاج مقدس» یاد کنند و از آن به بعد مرحوم حاج مقدس نماد و اُسوه تقدس و صداقت و درستکاری و تقوای الهی برای مردم و علمای تهران بوده است.
در همین ششمین جلد از گنجینه دانشمندان در صفحه 67 آمده است:
حجة الاسلام و ثقة المحدثین مرحوم حاج میرزا هادی تهرانی معروف به حاج مقدس از علمای ابرار و محدّثینِ اخیارِ تهران و مورد توجه و اعتماد و وثوقِ علمای مرکز و طبقات مختلفِ اصناف بازار تهران بوده است... وی در تقوا و ورع و زهد مشار بالبنان و ضرب المثل برای همگان گردیده بود...
مرحوم حاج مقدس نیز یکی از تربیت شدهها، و از شاگردان آقا شیخ مرتضی زاهد بود و به مرحوم زاهد بسیار اعتقاد و ایمان داشت.
بعد از اینکه حاج مقدس از دنیا میرود، یکی از ارادتمندان مرحوم زاهد، به نام حاج شیخ محمد حمامی - که او نیز انسانی بسیار متدین و با تقوا بود
- حاج مقدس را در عالم رؤیا مشاهده میکند. حاج آقا محمد حمامی برای نویسنده گنجینه دانشمندان تعریف کرده است:
بعد از وفات حاج مقدس، شبی او را در خواب دیدم. او در باغی بسیار زیبا قرار داشت و حالش بسیار خوب و نیکو بود. در خواب از حاج مقدس احوالش را پرسیدم.
حاج مقدس جواب داد: حالم خوب است و اینجا منزل و جایگاه من است.
آن گاه از حاج مقدس پرسیدم: آقا شیخ مرتضی زاهد کجاست؟
حاج مقدس جواب داد: آقا شیخ مرتضی زاهد در ردیف سلمان و اباذر است؛ دست من که به او نمیرسد!
در اینجا برای اینکه این سخن بیشتر به دلتان بنشیند به این مطلب با دقت توجه کنید.
نقل است مرحوم آیت اللهحاج آقا یحیی سجادی که از علمای بزرگ تهران و از نمونههای تقوا و پرهیزکاری بوده است
در بالای منبر برای مردم میگفته است:
آی مردم در روز قیامت اگر خداوند به یحیی بگوید ای یحیی این چه وضعی بود در دنیا داشتی؟
اگر یحیی خیلی عقلش کار کند با شرمندگی به خداوند جواب خواهد داد:
خدایا زمانه یحیی، بد زمانهای بود.
ای مردم اگر در روز قیامت، این یحیی به خداوند این چنین جوابی را بدهد خداوند همان وقت دستور خواهد داد تا حاج مقدس را حاضر کنند و سپس خداوند خواهد گفت:
ای یحیی مگر این حاج مقدس در زمانه تو زندگی نمیکرد؟!
و حالا باز آن جمله حاج مقدس را به یاد بیاورید که گفته بود:
«آقا شیخ مرتضی زاهد در ردیف سلمان و اباذر است دست من که به او نمیرسد!»
و این حدیث را هم به یاد بیاورید که حضرت خاتم الانبیاءصلىاللهعليهوآله
درباره حضرت سلمان فارسی فرمود: سلمان از ما اهل بیت است.
پس شاید انگار:
درِ میخانه به روی همه باز است هنوز
(مصرعی از یکی از غزلیات حضرت امام خمینیقدس سره)