گام بیست و هشتم
قسمت اول
آقای حاج میرزا ابوالقاسم جاودان، یکی از نوههای آقا شیخ مرتضی زاهد است. او بنا بر گفتههای خودش، چراغ کش جدّش بوده است و در بسیاری از شبها چراغی را در دست میگرفت و در جلوی جدّش آقا شیخ مرتضی به راه میافتاد و او را در رفت و آمد به جلساتش همراهی میکرد. آقا میرزا ابوالقاسم جاودان خاطرات و شنیدههای بسیاری از جدش آقا شیخ مرتضی زاهد دارد؛ بخشی از آن از این قرار است:
آقای حاج سید محمود چایچی از اخیار تهران، تصمیم میگیرد آقا شیخ مرتضی را امتحان کند. آقا شیخ مرتضی هر هفته در خانه حاج محمود منبر میرفت و به جز جلسات هفتگی، در بعضی از مناسبت ها هم به صورت دهه این جلسات برپا میشد.
آقای حاج محمود چایچی تصمیم میگیرد تا از این به بعد برای منبرها و روضههای آقا شیخ مرتضی هیچ پولی به او نپردازد و به این وسیله او را امتحان و آزمایش کند. حاج سید محمود این آزمایش را آغاز میکند و از آن به بعد آقا شیخ مرتضی هر هفته به خانه او میآمد و بدون گرفتن هیچ گونه حق الزحمهای وظیفهاش را انجام میداد و میرفت.
هفتهها به سرعت آمد و رفت و حاج محمود چایچی هیچ تغییری در رفت و آمدها و منبرهای آقا شیخ مرتضی مشاهده نکرد و آقا شیخ مرتضی نیز همچنان مانند هفتهها و ماههای گذشته، با شور و اشتیاق به این جلسات میآمد.
عاقبت مرحوم چایچی این امتحان و آزمایش را به مدت دو سال ادامه میدهد و بعد از دو سال اطمینان و یقین پیدا میکند که آقا شیخ مرتضی زاهد به راستی پول را نمیبیند و هیچ توجهی به این امور ندارد؛ اگر برای مواعظ و منبرهایش پولی به او بدهند، قبول میکند و اگر هم چیزی ندهند، هیچ تفاوتی برای او ندارد و برای او فقط برپا بودن این جلسات مهم است.
در همین رابطه آقا میرزا ابوالقاسم جاودان به نقل از مرحوم آقای حاج سید مهدی خرازی میگفت:
تا زمان حیات آقا سید کریم پینه دوز، هر هفته در شبهای پنجشنبه، جلسه روضه در خانه او برقرار میشد.خانه آقا سید کریم در انتهای خیابان زیبا بود و آقا شیخ مرتضی هر هفته در تاریکی شب و در تابستان و زمستان
و سرما و گرما، پیاده به راه میافتاد و به خانه آقا سید کریم میرفت و مسائل شرعی و اخلاقی را بیان میکرد و روضه میخواند و بر میگشت و همه هفته آقا شیخ مرتضی برای برپایی این جلسات، مقداری پول هم خودش به آقا سید کریم میداد!
توجه داشته باشید بر حسب ظاهر تنها راه امرار معاش و گذران زندگی برای آقا شیخ مرتضی زاهد همین منبر و روضه خوانی بوده و او هیچ راه درآمد دیگری نداشته است و حتی با تمام مراجعات و اجازاتی که از مراجع بزرگ تقلید داشت، از هر گونه مصرف وجوهات شرعی نیز به شدت پرهیز میکرد.
آقا میرزا ابوالقاسم جاودان میگفت:
یادم هست یک شب آقا شیخ مرتضی میخواستند به جایی بروند. من هم چراغی برداشته بودم و ایشان را همراهی میکردم. من با چراغ، کمی جلوتر از ایشان حرکت میکردم و به اصطلاح چراغکشی میکردم. آن شب ما از جلوی جمعی از مردم رد میشدیم؛ آنها همه به احترام آقا شیخ مرتضی مؤدبانه ایستاده بودند و به ایشان سلام میکردند. آقا شیخ مرتضی برای احتیاط و برای اینکه اطمینان پیدا کند جوابهای سلامهای همه را داده است، تندتند به آنها نگاه میکرد و تندتند میگفت: «علیک السلام علیک السلام علیک السلام..».
خوب یادم هست ما از جلوی آن جمع رد شده بودیم، ولی آقا شیخ مرتضی همچنان سرش رو به عقب بود و جواب سلامها را میداد.
بعد از لحظاتی من متوجه شدم ایشان با اضطراب و با حالتی از خوف، در حال گفتن جملاتی میباشد. من به ایشان نزدیک شدم و گوشم را تیز کردم؛ آقا شیخ مرتضی زاهد داشت دعا میکرد. او در آن لحظات با چشمانی اشک گرفته به خداوند عرض میکرد:
خدایا خودت لطف کن و کاری کن این مردم مرا همانند بقیه مردم ببینند و بیخودی خیال نکنند من برتری و امتیازی بر آنها دارم!...
در یکی از سالها فرزند مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید ابوالحسن اصفهانی به تهران آمده بود. او در خانه حضرت آیت الله آقای حاج سید یحیی سجادی میهمان شده بود و بسیاری از اهل علم و مؤمنین برای دیدار با فرزند مرجع عالیقدر جهان تشیع، به خانه حاج آقا یحیی سجادی میرفتند.
یک روز آقا شیخ مرتضی زاهد نیز به احترام مرجعیت، به خانه حاج آقا یحیی میرود.
آقا زاده مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی مشاهده کرد که حاج آقا یحیی احترام و تجلیل بسیار ممتاز و چشمگیری نسبت به آقا شیخ مرتضی زاهد کرد او با کنجکاوی جویای مقامات و درجات علمی و فقهی آقا شیخ مرتضی شد.
حاج آقا یحیی جواب داد: ایشان یک مبلّغ واقعی برای دین خدا است.
فرزند مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی با تعجب پرسید:
مگر ایشان به چه امور تبلیغی و ارشادی مشغول است که شما تا این اندازه و حتی بیشتر از مجتهدان و علمای بزرگ تهران به ایشان احترام گذاشتید؟
حاج آقا یحیی جواب داد: این آقا شیخ مرتضای زاهد، بیشترین تبلیغش در همین سلام و علیکها و حضور در میان خلق خدا است؛ که البته حرفهای عادی ایشان نیز فقط همین سلام و علیک است و به غیر از سلام و علیک، به طور معمول تمام حرفهای ایشان خواندن آیات الهی و اخبار و احادیث حضرات معصومینعليهمالسلام
است...
یک روز ظهر آیت الله آقای حاج سید یحیی سجادی، بعد از نماز به نزد آقا شیخ مرتضی میآیدو میگوید:
آقا امروز لطف کنید و برای صرف ناهار به خانه ما بیایید...
آقا شیخ مرتضی قبول میکند و آنها به سوی خانه حاج آقا یحیی به راه میافتند.
خانه حضرت آیت الله سجادی، در محله بین الحرمین بود. محلهای که فقط در مدت پنج، شش دقیقه، میتوانستند به آنجا برسند، اما این پیاده روی بیش از بیست دقیقه طول کشید. زیرا آقا شیخ مرتضی همانند همیشه، در طول راه، تند تند اخبار و احادیث اهل بیت عصمت و طهارتعليهمالسلام
، را برای حاج آقا یحیی بازگو میکرد. او گاهی نیز در جاهای مناسب توقف میکرد و احادیثی را که به توجه و دقت بیشتری نیاز داشتند بیان میکرد و از حاج آقا یحیی نیز نظر خواهی میکرد. آنها پس از بیست دقیقه به جلوی خانه حاج آقا یحیی رسیدند.
در این هنگام، آقا شیخ مرتضی به یک باره خودش را به جلوی در رساند و راه ورود به خانه را سد کرد. حاج آقا یحیی فقط باتعجب، او را نظاره میکرد.
آقا شیخ مرتضی زاهد در حالیکه پشت به در و رو به سوی حاج آقا یحیی داشت گفت: خُب، حالا شما بفرمایید چرا حاضر شدید بر جنازه فلان شخص، نماز میت، اقامه کنید؟!
چندی پیش یکی از اقطاب صوفیه از هم محلهایهای حاج آقا یحیی از دنیا رفته بود و آیت الله حاج آقا یحیی سجادی بر جنازه آن همسایه نماز خوانده بود. آقا شیخ مرتضی از این عمل بسیار دلگیر و ناراضی بود؛ او دوست نداشت در خانه کسی که بر جنازه یکی از اقطاب صوفیه نماز میت خوانده است، ناهار بخورد.
حاج آقا یحیی میگوید: آقا خودتان میدانید من هم از این پیشآمد، بسیار ناراحت هستم و در قلبم هیچ گونه حُسن ظنی به این دسته ندارم و متأسفانه آن آقا در وصیت نامهاش تأکید و تصریح کرده بود فقط من باید بر جنازهاش نماز بخوانم. جنازهاش بر روی زمین مانده بود و خانواده و مریدانش وصیتنامهاش را برای من آوردند؛ و من هم دیدم برای اینکه جنازه او بیشتر از این بر روی زمین نماند، هیچ چارهای جز این ندارم و از نظر شرعی و اخلاقی مجبور به این کار شدم.
و آقا شیخ مرتضی بعد از شنیدن این سخنان، قانع میشود و به خانه حاج آقا یحیی وارد میشود.
امیدوارم از این داستان نتیجه خوب و مناسبی گرفته باشید. به خصوص امیدوارم در رابطه با شخصیت حاج آقا یحیی سجادی به اشتباه نیفتاده باشید؛ زیرا حاج آقا یحیی نیز یکی از عالمان ربّانی و یکی از عارفان بزرگ تهران بوده است. ایشان صاحب کرامات و مقامات بیشماری بوده است که درباره آن مرحوم نیز باید صفحات زیادی را پر کرد.
اهمیت این داستان هم، بیشتر به این جهت است که آقا شیخ مرتضی زاهد نسبت به عالم وارستهای همچون حاج آقا یحیی سجادی نیز امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمیکرد و این فریضه را بسیار با ظرافت و در فرصتی مناسب و به گونهای که حاج آقا یحیی دلگیر نشود، ابراز داشته است.
در اینجا به مناسبت و برای نمونه، داستانی از حاج آقا یحیی سجادی و آقا سید علی قاضی آورده میشود که نشان از مقام و منزلت هر دو بزرگوار دارد. این قضیه را همه شرکت کنندگان در مراسم بزرگداشت عارف جلیل القدر (استاد اخلاقی و معنوی بزرگانی همچون حضرت علامه طباطبایی و حضرت آیت الله العظمی بهجت) حضرت آیت الله حاج سید علی آقای قاضی در 4/3/1382 در دانشگاه تهران (تالار فردوسی) از زبان فرزندش آقای حاج سید محمد حسن قاضی شنیدهاند.
آیت الله حاج آقا یحیی سجادی به عتبات عالیات مشرّف میشود. او بعد از زیارت حرمهای سامراء و کاظمین و نجف اشرف به کربلا مشرّف میشود، تا پس از زیارت کربلا به سوی تهران حرکت کند. حاج آقا یحیی در حرم مطهر حضرت امام حسینعليهالسلام
لحظاتی در یک حالتی معنوی فرو میرود. در آن حالت به او خطاب میشود:
«در نجف اشرف، آقای قاضی از دنیا رفته است و شما میخواهی به ایران مراجعت کنی؟!»
حاج آقا یحیی به رانندهای که همراهش بوده اطلاع میدهد و آنها با شتاب به سوی نجف اشرف به راه میافتند. حاج آقا یحیی وارد نجف اشرف میشوند و به دنبال خانه آقای قاضی میگردند؛ و پس از مدتی پرس و جو او را به سوی خانه آقای قاضی راهنمایی میکنند.
آقای حاج سید محمد حسن قاضی میگفت:
پدرم از دنیا رفته بود و من و برادرهایم در کوچه ایستاده بودیم و نمیدانستیم چه باید بکنیم؛ در این هنگام دیدیم چند نفر وارد کوچه شدند؛ یکی از آنها آقای حاج آقا یحیی سجادی امام جماعت مسجد حاج سید عزیزالله در بازار تهران بود و ایشان - خدا رحمتش کند - تمام مخارج غسل و کفن و تدفین و مراسمهای تا شب هفت را به کلی تقبل کردند و ما را از بلاتکلیفی بیرون آوردند...
آیت اللَّه حاج آقا یحیی سجادی بارها گفته بود:
«آقا شیخ مرتضای زاهد فقط هیکل و بدنش در این دنیاست ولی خودش در یک دنیای دیگری است.»
آقا میرزا ابوالقاسم جاودان در توضیح این مطلب میگفت:
در قدیم در سرِ بازار نوروز خان سقاخانه باشکوهی قرار داشت که هم اکنون اثری از آن باقی نمانده است. عموم مردم به خصوص خانمها، در شبهای جمعه، زیاد به این سقاخانه میآمدند و با نذر و نیاز، شمع روشن میکردند. در یکی از شبهای جمعه، مرحوم آقا شیخ مرتضی برای خرید چیزی به مغازه برادران عطار(حاج احمد و حاج محمود) که در روبروی سقاخانه نوروزخان بود میروند. آن شب در جلوی سقاخانه، خانمی بسیار آرایش کرده و برهنه جلوی آقا را میگیرد و از ایشان میخواهد تا استخارهای برای او بگیرند. آقا شیخ مرتضی در حالیکه آن خانم برهنه، در جلوی چشمانش ایستاده بوده است به طور عادی شروع به گرفتن استخاره میکند. مرحوم یزدی زاده که از ارادتمندان به آقا شیخ مرتضی بوده و در کنار آقا ایستاده بوده است از این صحنه بسیار تعجب میکند و بعد از رفتن آن خانم، به آقا میگوید: آقا جان! شما چرا در جلوی مردم، به این شکل برای خانمی برهنه و بی حجاب استخاره گرفتید؟
آقا شیخ مرتضی با تعجب به آرامی میگوید: مگر این شخص، زن بود؟! چرا زودتر به من حالی نکردید؟
و مرحوم یزدیزاده تازه میفهمد که همان گونه که حاج آقا یحیی میگوید آقا شیخ مرتضی واقعاً فقط هیکل و بدنش در این دنیاست و روح و حواسش در یک دنیای دیگری است.
آیت اللَّه حاج سید علی آقای مفسر نیز همچون آقا شیخ مرتضی زاهد از سلمانهای زمان و یکی از ستونهای اخلاقی و معنوی تهران بود. در مقام و عظمت آن عالم ربانی و وارسته همین بس که تربیت یافتگان و شاگردانی همچون معلم بزرگ اخلاق مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد و آیت اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حقشناس
دارد.
آیت اللَّه حاج سید علی آقای مفسر، یک بار از دهانش پریده بود و گفته بود:
«درمیان همه خوبان و بزرگانی که خودم در طول عمرم از نزدیک دیدهام و با شناختی کافی، توانستهام آنها را ارزیابی کنم اگر با جرأت بخواهم بگویم، فقط میتوانم بگویم که تا به حال فقط؛ دو نفر و نصفی آدم؛ دیدهام که نفر اول، آقا شیخ مرتضای زاهد است»
بعدها مرحوم حاج ابوالحسن سقط فروش(عطار) بعد از اینکه به نام دومین آدم که از مجتهدین و فقهای بزرگ نجف اشرف بوده است پی میبرد به آیت اللَّه مفسّر اصرار مینماید تا نام آن آدم نصفه را نیز فاش سازد که آیت اللَّه مفسر پس از اصرار و سماجتهای فراوان او، نام بزرگی را؛ به عنوان آدم نصفه، بیان میدارد که به حقیقت یکی از اعجوبههای تقوا و زهد و عبودیت بوده است ولی در اینجا به دلایل و ملاحظاتی ضروری، هم از ذکر نام دومین آدم و هم از ذکر نام آن مجتهد و عالم بزرگوار و وارسته صرف نظرمیکنیم.