کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران0%

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی اکبر صمدی یزدی
گروه: مشاهدات: 14250
دانلود: 1750

توضیحات:

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 193 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14250 / دانلود: 1750
اندازه اندازه اندازه
کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران

کتاب آثار گناه در زندگی و راه جبران

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل هشتم:گناه و مرگ زود هنگام

توضیح

انسان دارای دو نوع اجل و مرگ است:

الف) مرگ طبیعی و اجل حتمی.

ب) مرگ زود رس و اجل غیر حتمی.

اجل حتمی و مرگ طبیعی آن است که نیرو و قوّت بدن تمام می‌شود و انسان جان به جان آفرین تسلیم می‌کند. و اجل غیر حتمی این است که بر اثر حادثه، یا مرض و بیماری، مرگ زود رس به سراغ انسان آمده، قبل از رسیدن به پایان عمر طبیعی، می‌میرد.

مرگ طبیعی و غیر طبیعی انسان در مثل مانند نفتی است که در چراغ ریخته و روشن می‌کنند. این نفت قادر است چراغ را پانزده ساعت روشن نگه دارد امّا گاهی بعد از پنج ساعت، بادی می‌وزد و چراغ را خاموش می‌کند؛ ولی گاهی همان پانزده ساعت می‌سوزد تا نفت تمام شده و چراغ به طور طبیعی خاموش می‌شود.

انسان نیز چنین است، کسی که مثلاً باید هشتاد سال عمر کند، اگر شرایط برای زندگی او مهیّا باشد،مانع و حادثه‌ای هم رخ ندهد، هشتاد سال عمر می‌کند، پس از هشتاد سال اگر همه شرایط هم آماده باشد، می‌میرد؛ چون عمرش به پایان رسیده؛ مثل چراغی که نفت و سوخت آن تمام شده خاموش می‌شود؛ ولی گاهی همین انسان پس از آن که چهل سال از عمرش گذشت، بر اثر حادثه‌ای مثل زلزله، تصادف، سکته، مرض و...از دنیا می‌رود، این اجل حتمی و مرگ طبیعی او نیست بلکه مرگ زودرسی است که به سراغش آمده، مانند همان چراغی که هنوز سوخت دارد؛ امّا باد آن را خاموش می‌کند.

در آیات متعدّدی از قرآن کریم به این دو نوع مرگ و اجل اشاره شده، چنان‌که می‌فرماید:«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَی أَجَلاً وَأَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ...» ؛(152) «او کسی است که شما را از گِل آفرید، سپس مدّتی مقرّر داشت (تا انسان تکامل یابد) و اجل حتمی نزد اوست (و او از آن آگاه است) با این همه، شما تردید می‌کنید».

مفسّران گفته‌اند: «اجل مسمّی» مرگ طبیعی و «اجل»، مرگ زود رس و غیر حتمی است.(153)

از امام صادق‌عليه‌السلام نیز در مورد این آیه، سؤال شد، حضرت فرمود: «هَما أَجَلان أَجَلٌ مَحْتُومٌ وَأَجَلٌ مَوْقُوفٌ»؛(154) «این آیه اشاره به دو نوع اجل است: اجل حتمی و اجل مشروط و غیر حتمی».

آنچه از آیات و روایات استفاده می‌شود این است که اجل حتمی، قابل تقدیم و تأخیر نیست؛ چنان که خداوند متعال می‌فرماید:«فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ»؛ (155) «هنگامی که اجل آنان فرا رسد، نه ساعتی به عقب می‌افتد و نه ساعتی به جلو (منظور اجل حتمی و مرگ طبیعی است».

امّا اجل غیر حتمی قابل تقدیم و تأخیر است، اموری هست که اگر انسان آن‌ها را انجام دهد یا ترک نماید، جلوی بلا و حادثه را می‌گیرد، در نتیجه مرگ زودرس و نا به هنگام به سراغ انسان نمی‌آید و عمر انسان به نهایت خود می‌رسد.

اموری نیز وجود دارد که اگر انسان آن‌ها را انجام دهد یا ترک کند، سبب می‌شود عمر انسان کوتاه گردد و مرگ زود رس به سراغش بیاید.

اگر در روایات از اموری نام برده شده است که سبب طولانی شدن عمر انسان و یا اموری ذکر شده است که سبب کوتاه شدن عمر انسان می‌شود، اشاره به همین اجل غیر حتمی است.

صدقه عامل دفع بلا

مرحوم صدوق‌رحمهم الله در کتاب امالی از امام صادق‌عليه‌السلام نقل کرده است که حضرت فرمود: «روزی حضرت عیسی‌عليه‌السلام با جمعی از حواریّون از کنار جماعتی می‌گذشتند که مشغول شادمانی بودند، وقتی حضرت عیسی دلیل شادمانی آنان را جویا شد، گفتند: اینان سرگرم عروسی هستند؛ دختر فلان شخص به همسری فلان مرد در می‌آید.

حضرت عیسی‌عليه‌السلام فرمود: امروز شادمانند ولی فردا گریان! پرسیدند: به چه سبب؟ فرمود: عروس آنان امشب خواهد مرد!

امّا وقتی روز دیگر شد، دیدند عروس نمرده و سالم است. از عیسی‌عليه‌السلام سبب را پرسیدند، فرمود: هر چه خواست خدا باشد همان می‌شود، با هم برویم ببینیم حکمت این کار چیست؟

عیسی‌عليه‌السلام با یاران خود به خانه داماد آمده، اجازه گرفته وارد خانه شدند، عیسی‌عليه‌السلام از عروس پرسید آیا شما دیشب کار خیری انجام داده‌ای؟ گفت: خیر، فقط هر شب جمعه سائلی به در خانه ما می‌آمد و ما به اندازه مخارج یک هفته به او کمک می‌کردیم، دیشب همان سائل آمد و کسی متوجّه او نشد؛ ولی من صدای او را شنیدم، به طور ناشناس رفتم و به اندازه همیشه به او کمک کردم،

حضرت عیسی‌عليه‌السلام که این سخن را از عروس شنید، فرمود: از جای خود برخیز، وقتی عروس از جای خود برخاست، دیدند مار بزرگی زیر بستر او قرار دارد! عیسی‌عليه‌السلام فرمود: به خاطر آن صدقه‌ای که داده‌ای، این بلا از تو رفع شده است و گرنه این مار تو را از بین می‌برد».(156)

عوامل طولانی شدن عمر

از روایات استفاده می‌شود بعضی از کارها و عوامل است که اگر انسان آن‌ها را انجام دهد، موجب می‌شود مرگ زود هنگام به سراغش نیاید و عمرش طولانی گردد بعضی از آن عوامل عبارتند از:

1) صدقه

از روایات استفاده می‌شود که «صدقه» بلا را از انسان دفع می‌کند و حتّی مانع مرگ غیر حتمی می‌شود؛ چنان که در داستانی که از حضرت عیسی‌عليه‌السلام نقل کردیم، این حقیقت کاملاً روشن شد.

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «أَلْبِرُّ وَالصَّدَقَةُ یَنْفِیانِ الْفَقْرَ وَیَزِیدانِ فِی الْعُمْرِ وَیَدْفَعانِ عَنْ صاحِبِهِما سَبْعِینَ مَیْتَةَ السُّوءِ»؛(157) «کار نیک و صدقه، فقر را از بین برده، عمر را طولانی و هفتاد مرگ بد سوء را از صاحب خود دور می‌کند».

2) صله رحم

«صله رحم» نیز از اموری است که سبب طولانی شدن عمر انسان می‌شود؛ چنان که روایات فراوانی در مورد آن رسیده است.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّیارَ وَتَزِیدُ فِی الْأَعْمارِ وَإِنْ کَانَ أَهْلُها غَیْرُ أَخْیارٍ»؛(158) «صله رحم، مایه آبادی خانه‌ها و موجب افزایش عمرهاست، گرچه انجام دهندگان آن، مردمان خوبی نباشند».

امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام به نوف بکّالی فرمود: «یا نَوْفُ صِلْ رَحِمَکَ یَزِیدُ اللَّهُ فِی عُمْرِکَ»؛(159) «ای نوف! صله رحم انجام ده خداوند بر عمر تو می‌افزاید».

حنان بن سدیر نیز گوید: خدمت حضرت امام صادق‌عليه‌السلام بودیم، در جمع ما مسیّر نیز بود، سخن از صله رحم به میان آمد، حضرت فرمود: «ای مسیّر! بارها و بارها مرگ تو فرا رسید؛ امّا خداوند آن را به تأخیر انداخت به خاطر صله رحمی که انجام می‌دهی و اگر می‌خواهی خداوند همچنان عمر تو را زیاد گرداند، به آن دو پیرت هم احسان کن؛ یعنی به پدر و مادرت احسان کن».(160)

3) مسرور ساختن پدر ومادر

امام صادق‌عليه‌السلام فرمود «إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ یَزِیدَ اللَّهُ فِی عُمْرِکَ فَسَرِّ أَبَوَیْکَ»؛(161) «اگر دوست داری خداوند عمرت را طولانی کند پدر و مادر خویش را شادمان ساز».

4) با وضو بودن

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «أَکْثِرْ مِنَ الطَّهُورِ یَزِیدُ اللَّهُ فِی عُمْرِکَ»؛(162) «طهارت خویش را زیاد گردان، خداوند عمرت را زیاد گرداند».

5) زیارت قبر حضرت سیّدالشهداءعليه‌السلام

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «مُرُوا شِیعَتَنا بِزِیارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ‌ّعليها‌السلام فَإِنَّ اِتْیانَهُ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَیَمُدُّ فِی الْعُمْرِ وَیَدْفَعُ مَدافِعَ السُّوءِ»؛(163) «شیعیان ما را امر کنید تا به زیارت قبر حسین بن علی‌عليها‌السلام بروند؛ زیرا زیارت آن حضرت، روزی انسان را زیاد نموده، عمر را طولانی و دفع بلاها می‌نماید».

عوامل دیگری برای طول عمر ذکر شده است که جهت رعایت اختصار، از بیان آن‌ها صرف نظر می‌کنیم.

عوامل کوتاهی عمر

1) گناه

آنچه مسلم است، «گناه» از جمله عواملی است که موجب کوتاه شدن عمر انسان گشته و سبب مرگ زود رس می‌شود.

امام صادق‌عليه‌السلام فرمود: «مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالْآجالِ، وَمَنْ یَعِیشُ بِالْإِحْسانِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَعِیشُ بِالْأَعْمارِ»؛(164) «کسانی که بر اثر گناهان می‌میرند، بیش از کسانی هستند که با مرگ طبیعی از دنیا می‌روند و کسانی که به سبب نیکوکاری زندگی می‌کنند، بیش از کسانی هستند که با عمر طبیعی زندگی می‌کنند».

2) قطع رحم

«قطع رحم» در برابر صله رحم است؛ صله رحم یعنی ارتباط افراد فامیل و جویا شدن از احوال یکدیگر، کمک کردن به آنان در مواقع لازم، رفع گرفتاری یکدیگر نمودن و...

صله رحم مسأله بسیار مهمّی است که در مکتب مقدّس اسلام نسبت به آن سفارش فراوانی شده است.

در فصل دوّم و نیز در همین فصل، اهمیّت صله رحم و اثرات آن با استفاده از آیات و روایات ذکرگردید. وقتی صله رحم تا این اندازه اهمیّت داشته و سفارش شده است، طبعاً ترک آن نیز تبعاتی داشته و مورد مذمّت است که مهمترین آن کوتاه شدن عمر انسان می‌باشد.

روایتی از پیامبر اکرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «اِنَّ الرَّجُلَ لَیَصِلَ رَحِمَهُ وَقَدْ بَقِیَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثَ سِنِینَ فَیُصَیِّرَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ثَلاثینَ سَنَةً وَیَقْطَعُها وَقَدْ بَقِیَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثِینَ سَنَةً فَیُصَیِّرَها اللَّهُ ثَلاثَ سِنِینَ. ثُمَّ قَالَ‌صلى‌الله‌عليه‌وآله یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ»؛(165) «انسانی صله رحم می‌کند، در حالی که از عمرش سه سال بیشتر باقی نمانده است؛ ولی خداوند (به خاطر همان صله رحم) عمر سه ساله او را سی ساله می‌کند. و کسی، قطع رحم می‌کند در حالی که از عمرش سی سال باقی مانده است، امّا خداوند (به خاطر قطع رحم) آن عمر سی ساله را تبدیل به سه سال می‌کند، آن‌گاه فرمود: خداوند هرچه بخواهد محو و هر چه بخواهد اثبات می‌کند».

امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام در خطبه‌ای فرمود: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی تُعَجِّلُ الْفَنآءَ»؛ «به خدا پناه می‌برم! از گناهانی که سبب مرگ زود رس می‌شود!»

عبداللَّه بن کوّا برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان! آیا گناهی هم هست که سبب مرگ زود رس شود؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ وَیْلَکَ قَطِیعَةُ الرَّحِمَ»؛(166) «آری، وای بر تو! و آن گناه قطع رحم است».

داستان زیبای شعیب عقرقوقی و امام موسی بن جعفرعليها‌السلام

شعیب عقرقوقی، یکی از اصحاب امام صادق و امام موسی بن جعفرعليها‌السلام است، می‌گوید: «روزی خدمت امام موسی بن جعفرعليها‌السلام رسیدم، آن حضرت به من فرمود: ای شعیب! فردا مردی از اهل مغرب تو را می‌بیند، درباره من از تو سؤال می‌کند، به او بگو: به خدا سوگند! او همان امامی است که حضرت امام صادق‌عليه‌السلام نسبت به وی سفارش کرده است و آنچه از حلال و حرام از تو پرسش نمود، پاسخش را از طرف من بده و چنانچه خواست نزد من آید، او را نزد من بیاور.

عرض کردم: قربانت گردم! نشانه او چیست؟ فرمود: مردی است درشت اندام، بلند قامت و نامش یعقوب است.

شعیب گوید: فردای آن روز در حال طواف خانه خدا بودم که مردی با همان اوصاف که امام موسی بن جعفرعليها‌السلام فرموده بود، به سراغ من آمد و گفت: می‌خواهم از تو درباره آقایت سؤال کنم.

گفتم: کدام آقا؟

گفت: موسی بن جعفر.

گفتم: اسم تو چیست؟

گفت: یعقوب.

گفتم: اهل کجایی؟

گفت: مغرب.

گفتم: از کجا مرا می‌شناسی؟

گفت: کسی را در خواب دیدم، به من گفت: با شعیب ملاقات نموده و هر چه می‌خواهی سؤال کن، سراغ گرفتم تا تو را پیدا کردم.

گفتم: همین جا باش تا طواف من تمام شود و به سراغ تو بیایم. پس از طواف نزدش آمدم و با او صحبت کردم، دیدم انسان عاقلی است. از من خواست او را خدمت امام‌عليه‌السلام ببرم، او را آورده، اجازه ملاقات گرفتم و خدمت حضرت رسیدیم.

چشم امام موسی بن جعفرعليها‌السلام که به او افتاد، فرمود: ای یعقوب! تو دیروز آمدی و میان تو و برادرت در فلان محل نزاعی پیش آمد، تا جایی که به یکدیگر دشنام دادید، این روش من و پدرانم نیست و ما کسی را به چنین رفتاری دستور نمی‌دهیم. از خدا بترس که به زودی مرگ میان تو و برادرت جدایی می‌افکند؛ امّا برادرت پیش از آن که به وطن باز گردد خواهد مرد و تو از کرده خویش پشیمان خواهی شد! همه این‌ها به خاطر این است که قطع رحم کردید و خداوند عمر شما را کوتاه کرد.

آن مرد پرسید: فدایت شوم! اجل من کی خواهد رسید؟ حضرت فرمود: اجل تو هم رسیده بود؛ امّا چون در فلان منزل نسبت به عمّه‌ات مهربانی کردی، خداوند به خاطر این صله رحم، بیست سال عمر تو را زیاد کرد.

شعیب گوید: در سال دیگری در حجّ، همان مرد مغربی را ملاقات کردم، به من گفت: همان گونه که امام‌عليه‌السلام خبر داده بود، برادرم قبل از رسیدن به وطن از دنیا رفت و او را در بین راه دفن کردیم».(167)

3) زنا

سوّمین عامل کوتاه شدن عمر انسان، «گناه زنا» است. زنا گناه کبیره است که در آیات شریفه قرآن کریم و روایات معصومینعليهم‌السلام بسیار مورد مذمّت قرار گرفته و موجب حدّ در دنیا و عذاب و آتش در آخرت است.

قرآن کریم آن قدر آن را زشت شمرده است که می‌فرماید:«وَلَا تَقْرَبُواالزِّنَی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَسَآءَ سَبِیلاً» ؛(168) «نزدیک زنا نشوید که کار بسیار زشت و بد راهی است».

خداوند متعال ضمن بیان صفات بندگان خاصّ خود می‌فرماید:«وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِ‌ّ وَلَا یَزْنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً»؛ (169) «(بندگان خاصّ خدا) کسانی هستند که معبود دیگر را با خداوند نمی‌خوانند و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده جز به حقّ نمی‌کشند و زنا نمی‌کنند و هر کسی چنین کند مجازات سنگینی خواهد دید، عذاب او در قیامت مضاعف می‌گردد و همیشه با خواری در آن خواهد ماند».

در بزرگی گناه زنا همین بس که در این آیه شریفه، در ردیف شرک به خدا و قتل نفس قرار گرفته است، وعده عذاب آن هم عذاب مضاعف و خلود در آتش جهنّم بر آن داده شده است.

گناه بزرگ زنا، آثار و پیامدهای سوء فراوانی دارد که یکی از آن‌ها مرگ زودرس می‌باشد.

امام صادق‌عليه‌السلام از پدر گرامی‌اش حضرت امام باقرعليه‌السلام نقل می‌کند که فرمود:«لِلزَّانِی سِتُّ خِصالٍ: ثَلاثٌ فِی الدُّنْیا وَثَلاثٌ فِی الْآخِرَةِ، أَمَّا الَّتِی فِی الدُّنْیا فَیَذْهَبُ بِنُورِ الْوَجْهِ، وَیُورِثُ الْفَقْرَ وَیُعَجِّلُ الْفَناءَ، وَأَمَّا الَّتِی فِی الْآخِرَةِ، فَسَخَطُ الرَّبِ‌ّ وَسُوءُ الْحِسابِ وَالْخُلُودُ فِی النَّارِ»؛ (170) «برای زنا کار شش کیفر وجود دارد: سه کیفر در دنیا و سه در آخرت؛ امّا در دنیا: 1- آبروی انسان را می‌برد. 2- روزی را کم می‌کند. 3- سبب مرگ زود رس می‌شود. و امّا در آخرت: 1- خشم خدا شامل زنا کار می‌شود. 2- حساب سخت دارد. 3- خلود در آتش جهنّم را به دنبال دارد».

امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام نیز می‌فرماید: «إِذا ظَهَرَ الزِّنا مِنْ بَعْدِی ظَهَرَتْ مَوْتُ الْفُجْأَةِ»؛(171) «هر گاه پس از من زنا زیاد شود، مرگ‌های ناگهانی نیز فراوان گردد».

نظیر همین بیان از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نیز نقل شده است.(172)

4) بی‌احترامی به پدر و مادر

از گناهانی که سبب مرگ زود رس می‌شود، «بی‌احترامی به پدر و مادر» و در نتیجه عاق والدین شدن است.

در مکتب اسلام - که مکتب ارزش‌هاست - احترام و احسان به پدر و مادر، بسیار مورد سفارش قرار گرفته و برای آن، آثار و برکات فراوانی ذکر شده است که یکی از آن‌ها طول عمر است.

امام باقرعليه‌السلام در بیانی فرمود: «صَدَقَةُ السِّرِ تُطْفِی‌ءُ غَضَبَ الرَّبِّ وَبِرُّ الْوالِدَیْنِ وَصِلَةُ الرَّحِمِ یَزیدانِ فِی الْأَجَلِ»؛(173) «صدقه پنهانی، خشم خدا را فرو نشانده، و احسان به والدین و صله رحم، عمر را طولانی می‌کند».

در مقابل، احسان به والدین، بی‌احترامی، آزار و عاق والدین، آثار بسیار سوئی در دنیا و آخرت دارد که یکی از آن‌ها کوتاه شدن عمر است.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «إِیّاکُمْ وَعُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، فَإِنَّ رِیِحَ الْجَنَّةِ تُوجَدُ مِنْ مَسِیرِ أَلفِ عَامٍ، لایَجِدُها عَاقٌّ وَلا قَاطِعُ رَحِمٍ وَلاشَیْخٌ زانٍ...»؛(174) «مواظب باشید عاق والدین نشوید؛ زیرا عطر بهشت از هزار سال فاصله استشمام می‌شود؛ ولی به عاق والدین، قاطع رحم و سالخورده‌ای که زنا کار باشد، نخواهد رسید».

یعنی این سه طایفه نه تنها داخل بهشت نمی‌شوند بلکه بیش از هزار سال با بهشت فاصله دارند.

همچنین فرمود: «ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَلاتُؤَخَّرُ إِلَی الْآخِرَةِ: عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَالْبَغْیُ لِلنَّاسِ وَکُفْرُ الْإِحْسانِ»؛(175) «سه گناه است که کیفر آن در همین دنیا به صاحبش خواهد رسید و به روز قیامت نمی‌افتد:آزار پدر و مادر (عاق والدین)، ستم بر مردم و کفران نعمت احسان و نیکوکاری».

حضرت امام باقرعليه‌السلام فرمود: «ثَلاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ عَزَوَجَلَّ لِأَحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَةً: أَداءُ الْأَمانَةِ إِلَی الْبَّرَ وَالْفاجِرِ، وَالْوَفَآءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرّ وَالْفاجِرِ وَبِرُّ الْوالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانا أَوْ فاجِرَیْنِ»؛(176) «سه امر است که خداوند تبارک و تعالی اجازه مخالفت با آن را به هیچ کس نداده است: 1) ادای امانت، به نیکوکار و بدکار. 2) وفای به عهد نسبت به نیکوکار و بدکار. 3) نیکی به پدر و مادر، نیکوکار باشند یا بدکار».

حکایتی جالب از زکریا بن ابراهیم

زکریا بن ابراهیم می‌گوید: من مسیحی بودم سپس مسلمان شده، سفری به حجّ رفتم، در سفر حجّ خدمت امام صادق‌عليه‌السلام رسیدم، به حضرت عرض کردم: من مسیحی بودم و مسلمان شده‌ام. حضرت فرمود: چه چیزی باعث شد اسلام را اختیار کنی؟ عرض کردم: این آیه شریفه:«ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَلَا الْإِیمانُ وَلکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَآءُ...»؛ (177) «تو پیش از این نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‌کنیم».

یعنی خداوند خواست مرا هدایت کند. امام‌عليه‌السلام فرمود: آری خداوند تو را هدایت کرده است، آن‌گاه سه مرتبه فرمود: خدایا! او را هدایت کن. سپس فرمود: فرزندم! هر چه می‌خواهی از من پرسش کن.

عرض کردم: پدر و مادر و خانواده من همه مسیحی و مادرم نابیناست، آیا با آنان باشم و در ظرف آنان غذا بخورم؟

فرمود: آیا آنان از گوشت خوک استفاده می‌کنند؟

عرض کردم: خیر؛ حتّی دست هم نمی‌زنند.

فرمود: مانعی ندارد، تا می‌توانی نسبت به مادر مهربانی کن، هنگام مرگ، خودت متکفّل امور او باش و کار را به دیگری واگذار نکن. جریان ملاقات با من را با کسی در میان مگذار تا در منی نزد من آیی.

زکریا بن ابراهیم گوید: در منی حضرت را دیدم که مردم مانند کودکانی که گرداگرد معلّم خویش حلقه زده باشند، دور حضرتش حلقه زده و از او مسائل را می‌پرسند.

هنگامی که به کوفه رفتم، نسبت به مادر خویش محبّت فراوانی نمودم، غذایش می‌دادم، سر و وضعش را مرتّب می‌کردم، لباس و بدنش را شست و شو می‌دادم! مادرم به من گفت: پسرم وقتی که مسیحی بودی، با من چنین رفتاری نداشتی، چه شده است از وقتی که مسلمان شده‌ای با من چنین مهربانی می‌کنی؟

گفتم: مردی از فرزندان پیامبر ما به من چنین دستوری داده است.

گفت: این مرد پیامبر است؟

گفتم: خیر، فرزند پیامبر است.

گفت: فرزندم! او باید پیامبر باشد؛ چون این سفارشات مربوط به پیامبران است.

گفتم: خیر بعد از پیامبر ما پیامبری مبعوث نمی‌شود، او فرزند پیامبر ماست.

مادرم گفت: فرزندم! دین تو بهترین دین‌هاست، آن را بر من عرضه کن.

دین اسلام را بر او عرضه کردم، او نیز مسلمان شد، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند و به من گفت: یک بار دیگر دین را بر من عرضه کن.

به او گفتم، دوباره اقرار کرد. مختصر کسالتی پیدا کرد و از دنیا رفت، مسلمانان جمع شده، او را غسل دادند و من خود بر او نماز خوانده، به خاکش سپردم.(178)

فصل نهم:گناه و قساوت قلب

اشاره

در آیات شریفه قرآن کریم و روایات معصومینعليهم‌السلام پیرامون قلب، سلامت آن، آفاتی که بر قلب وارد می‌شود و راه مبارزه با این آفات، سخن فراوان به میان آمده است.

«قلب» بر دو معنا اطلاق می‌شود:

1) قلب طبّی و فیزیکی؛ یعنی همان قلب صنوبری شکل که در طرف چپ بدن قرار دارد و کار آن تلمبه زدن و خون رساندن به تمام اعضای بدن است.

2) قلبی که در اصطلاح عرفی، از آن تعبیر به «دل» می‌شود.

این قلب به معنای دوّم است که اگر پاک باشد، سبب کمال سعادت و قرب انسان به خداوند خواهد شد و اگر آلوده شد، موجب شقاوت، بدبختی و سیه روزی انسان در دنیا و آخرت می‌گردد. این قلب است که بعضی از علمای بزرگ درباره آن گفته‌اند: «اِذا عَرَفَهُ الْاِنْسانُ فَقَدْ عَرَفَ نَفْسَهُ وَاِذا عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ، وَاِذا جَهِلَهُ الْاِنْسانُ فَقَدْ جَهِلَ نَفْسَهُ وَاِذا جَهِلَ نَفْسَهُ فَقَدْ جَهِلَ رَبَّهُ»؛(179) «اگر انسان قلب را شناخت، خود را شناخته و اگر خود را شناخت، خدای خود را شناخته است و اگر نسبت به قلب، نا آگاه بود، خود را نشناخته و اگر خود را نشناخت، نسبت به خدای خویش ناآگاه است».

قلب و دل انسان، زمینه آن را دارد که لانه شیطان شود، همچنین آمادگی دارد مهبط و مقرّ فرشتگان و ملائکه گردد. اگر انسان از هوا، هوس، شهوت و غضب پیروی کرد، قلب و دلش، مرتع و چراگاه شیطان می‌شود؛ امّا اگر با شهوات خود جهاد کرد، بر هوا و هوس خویش غلبه نمود، قلبش خانه فرشتگان بلکه حرم خداوند خواهد شد.

امام صادق‌عليه‌السلام فرمود: «ما مِنْ قَلْبٍ اِلّا وَلَهُ أُذُنانِ، عَلی أَحَدِهِما مَلَکٌ مُرْشِدٌ وَعَلَی الْاُخْری شَیْطانٌ مُفْتِنٌ، هذا یَأَمُرُهُ وَهذا یَزْجُرُهُ، أَلشَّیْطانُ یَأَمُرُ بِالْمَعَاصِی وَالْمَلَکُ یَزْجُرُهُ عَنْها وَهُو قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: «عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفَظُ مِنْ قَوْلٍ إِلّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»»؛(180) «هر قلب و دلی دو گوش و منفذ دارد، بر یکی ملک مرشد است، بر دیگری شیطان فتنه‌گر، یکی امر می‌کند و دیگری برحذر می‌دارد، شیطان امر به گناه و ملک نهی می‌کند و این همان سخن خداوند عزّوجّل است که فرمود: دو فرشته راست و چپ ملازم انسانند و اعمال او را دریافت می‌دارند، انسان هیچ سخنی بر زبان نمی‌آورد مگر این که همان دم، فرشته‌ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت و ضبط آن است».

بدترین بلا و بدبختی از آن کسی است که گرفتار قساوت قلب و تیرگی دل شود. انسان تیره دل، در حقیقت انسانیّت خویش را از دست می‌دهد و در ردیف حیوانات قرار می‌گیرد.

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «اِنَّ للَّهِ عُقُوباتٌ فِی الْقُلُوبِ وَالْأَبْدانِ: ضَنْکٌ فِی الْمَعیِشَةِ وَوَهْنٌ فِی الْعِبادَةِ، وَما ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَةٍ أَعْظَمُ مِنْ قَسْوَةِ الْقَلْبِ»؛(181) «خداوند، بندگانش را به اموری در جسم و جانشان عقوبت می‌کند؛ مثل تنگی در معیشت، سستی در عبادت (و امور دیگر)؛ ولی برای یک انسان، تازیانه عقوبتی سخت‌تر از قساوت قلب نیست».

امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام نیز به فرزند خود فرمود: «یا بُنَیَّ! إِنَّ مِنَ الْبَلاءِ الْفاقَةَ وَأَشَدُّ مِنْ ذلِکَ مَرَضُ الْبَدَنِ وَأَشَدٌ مِنْ ذلِکَ مَرَضُ الْقَلْبِ...».(182)

«فرزندم! آگاه باش که از جمله بلاها، فقر و تنگدستی است و بدتر از آن، بیماری جسمی است و بدتر از آن، بیماری دل است (و از نعمت‌ها، وسعت در اموال است و برتر از آن، سلامت جسم و بالاتر از آن پاکی دل است)».

گناه بدترین بیماری قلب‌

آنچه از روایات اسلامی استفاده می‌شود این است که بدترین آفت و بلا برای قلب و دل انسان، گناه و آلودگی است.

امام علی‌عليه‌السلام می‌فرماید: «لاوَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ»؛(183) «هیچ درد و بیماری برای دل انسان، دردناک‌تر از گناه نیست».

یعنی بیش از هر چیز، گناه، سبب دل مردگی و بیماری می‌شود و باید از آن پرهیز شود.

قساوت قلب‌

از عناوینی که قرآن کریم در مورد قلب به کار برده است، عنوان «قساوت» است. این عنوان در روایات نیز فراوان به چشم می‌خورد. در عرف مردم نیز اصطلاح «قسیّ القلب» یا «سنگدل» زیاد به کار برده می‌شود.

این کلمه، در لغت نوعاً در مورد امور سخت، نفوذناپذیر و غلیظ به کار می‌رود و از کلماتی است که اصولاً بار منفی دارد. به زمینی که سخت است و محصول نمی‌دهد و گیاهی نمی‌روید، عرب می‌گوید: «أَرْضٌ قاسِیة»؛ به شب ظلمانی و تاریک می‌گوید: «لیلة قاسیة»؛ به شب بسیار سرد و سوزان می‌گوید: «عشیة قاسیة».

پس قساوت به معنای سختی، دشواری، نفوذ ناپذیری و عدم انعطاف است. هنگامی که این کلمه همراه «قلب» به کار برود گفته می‌شود «قلب قسی»، یا قساوت قلب، به معنای سنگدلی است که در فارسی به کار می‌رود، در مقابل رحم، عاطفه، عشق، محبّت و امثال این‌ها.

بدترین بلا برای انسان این است که گرفتار سنگدلی و قساوت قلب گردد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:«فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِن ذِکْرِ اللَّهِ أُولَئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» ؛(184) «وای بر آنان که قلب‌های سخت در برابر ذکر خدا دارند؛ آنان در گمراهی آشکاری هستند».

بنابراین، قساوت قلب، سبب گمراهی انسان است، قساوت قلب در انسان یعنی مرگ عاطفه و احساسات. انسانی که عاطفه و احساس در او نابود شد، دست به هر نوع جنایت و خیانت می‌زند و انواع کارهای خلاف و ناروا از وی صادر می‌شود.

در اینجا مناسب است نگاهی اجمالی به مسأله عاطفه و آثار آن نیز داشته باشیم.

عاطفه و آثار پر بار آن‌

یکی از نیروهایی که خداوند تبارک وتعالی در وجود انسان قرار داده، «نیروی عاطفه» است. عاطفه از امتیازات انسان نسبت به حیوانات است. در حیوانات، یا عاطفه وجود ندارد، یا به صورت ضعیف و کم رنگ است. به طور مثال: یک مرغ، جوجه‌های خود را دوست می‌دارد و هنگام خطر به شدّت از آن‌ها دفاع می‌کند؛ امّا وقتی که جوجه‌ها بزرگ شدند، آن‌ها را رها کرده، نسبت به آن‌ها بی‌احساس و بی‌عاطفه می‌شود؛ ولی این انسان است که نسبت به فرزند خود آن چنان محبّت و عاطفه‌ای دارد که تا آخر عمر باقی است و برای رفع خطر از فرزندان، خود را به آب و آتش زده، خطرهای غیر قابل توصیف و حوادث تلخ و ناگوار را متحمّل می‌شود.

عاطفه و احساس، نعمتی است که آثار و برکات فراوانی دارد. اگر دل ما برای افراد فقیر و بی‌بضاعت، می‌سوزد و بر آنان ترحّم نموده کمک می‌نماییم، اثر عاطفه‌ای است که خداوند در وجود ما قرار داده است.

- اگر در بیابان، فرد گرفتاری را مشاهده کردیم، بی‌تفاوت از کنار او نمی‌گذریم، و به او کمک می‌کنیم، به خاطر وجود عاطفه‌ای است که در نهاد انسان به ودیعت نهاده شده است.

- اگر به ما خبر می‌رسد در منطقه‌ای سیل آمده و جمعی از مردم دچار حادثه شده، خانه، کاشانه و اموال آنان از دست رفته، بر آنان ترحّم نموده به جمع‌آوری کمک‌های مردمی اقدام می‌کنیم و برای آنان می‌فرستیم، از برکات عاطفه است.

- اگر در شهری یا کشوری زلزله‌ای رخ می‌دهد، جمع زیادی از بین می‌روند و برخی نیز هستی خود را از دست می‌دهند، با این که فرسنگ‌ها از ما دور هستند و با ما نسبتی هم ندارند، در صدد کمک بر می‌آییم، از اثرات عاطفه است.

- اگر تحت عنوان «جشن نیکوکاری»، یا «جشن عاطفه‌ها» به نیازمندان کمک می‌کنیم و... همه و همه از آثار و برکات شورانگیز عاطفه است.

این انسان با عاطفه است که در برابر کشته شدن یک انسان بلکه حتّی کشته شدن بی‌جهت یک حیوان متأثّر می‌شود.

امّا اگر همین انسان عاطفه خود را از دست داد، خطرناک‌تر از هر حیوان درنده می‌شود. کشتارهای بی‌رحمانه و جنون‌آمیزی که امروز در دنیا صورت می‌گیرد، معلول قلب‌های قسی و مرگ عاطفه‌هاست.

بمب‌های شیمیایی را چه کسی می‌سازد؟ و چه کسی بر سر مردم می‌ریزد؟ قهراً کار انسان‌هایی است که عشق به پول، ریاست، قدرت و دنیا پرستی، عاطفه آنان را کشته است.

چرا در فلسطین، افغانستان، عراق و... این همه جنایت صورت می‌گیرد؟ وقتی عاطفه در وجود انسان از بین رفت، دیگر رحمی، مروّتی و وجدانی برای او باقی نخواهد ماند.

اینک که این سطور را می‌نگارم، اخبار تکان دهنده‌ای از جنایات اشغالگران آمریکا و انگلیس در کشور عراق به گوش می‌رسد؛ خبر شکنجه‌های قرون وسطایی که مردم عراق توسّط نظامیان آمریکا متحمّل می‌شوند، هر انسان دارای عاطفه را نگران و مضطرب می‌نماید.

کسانی که شعار حقوق بشرشان! گوش فلک را کر نموده، جنایاتشان روی ستمگران تاریخ را سفید کرده است. امروز، شعار حقوق بشر به ابزاری برای رسیدن به مطامع سیاسی و منافع ابر قدرت‌ها تبدیل شده است؛ امّا این مکتب حیاتبخش اسلام است که با تقویت عاطفه انسان‌ها، آنان را به حقوق بشر بلکه رعایت حال حیوانات تشویق می‌کند.

امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام در نامه خود به مالک اشتر، وی را به حقوق انسان‌ها سفارش نموده و می‌فرماید:«فَإِنَّهُمْ صِنْفانِ إِمّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَإِمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ»؛ (185) «مردم دو دسته‌اند: یا از نظر دینی با تو برادرند (مسلمان هستند) یا از جهت خلقت و آفرینش، نظیر و همنوع تو می‌باشند (و انسان هستند)».