تفسیر نمونه جلد ۲

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 38069
دانلود: 2580


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38069 / دانلود: 2580
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 2

نویسنده:
فارسی

آيه (7)و ترجمه

( هو الذى أ نزل عليك الكتب منه ءايت محكمت هن أم الكتب و أ خر متشبهت فأ ما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشبه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأ ويله و ما يعلم تأ ويله إ لا الله و الرسخون فى العلم يقولون ءامنا به كل من عند ربنا و ما يذكر إ لا أ ولوا الا لبب ) (7)

ترجمه:

7 - او كسى است كه اين كتاب (آسمانى ) را بر تونازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات (محكم ) ( صريح و روشن ) است، كه اساس اينكتاب مى باشد؛ (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرفمى گردد). و قسمتى از آن، (متشابه ) است ( آياتى كه به خاطر بالا بودن سطحمطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى رود؛ ولى با توجه بهآيات محكم، تفسير آنها آشكار مى گردد).

اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات اند، تا فتنه انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسير (نادرستى ) براى آن مى طلبند؛ در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى دانند. (آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى ) مى گويند: (ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست.) و جز صاحبان عقل، متذكر نمى شوند (و اين حقيقت را درك نمى كنند).

شان نزول:

در تفسير نور الثقلين جلد اول صفحه 313 از كتاب معانى الاخبار از امام باقر (عليه‌السلام ) حديثى به اين مضمون نقل شده كه: چند نفر از يهود به اتفاق (حى بن اخطب ) و برادرش خدمت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و حروف مقطعه (الم ) را دست آويز خود قرار داده، گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مى باشد و به اين ترتيب خبر داده اى كه دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست!

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها (الم ) را محاسبه كرده ايد مگر در قرآن (المص و الر) و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمى كنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است ) سپس آيه فوق نازل شد.

در تفسير فى ضلال القرآن شان نزول ديگرى نيز براى آيه نقل شده كه از نظر نتيجه با شاءن نزول فوق هم آهنگ است و آن اينكه جمعى از نصاراى نجران خدمت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و تعبير قرآن درباره مسيح (و كلمته... و روح منه ) را دستاويز خود قرار داده و مى خواستند براى مساله (تثليث ) و (خدائى ) مسيح از آن سوء استفاده كنند و آن همه آياتى كه با صراحت تمام هر گونه شريك و شبيه را از خداوند نفى مى كند ناديده انگارند، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ قاطع داد.

تفسير:

محكم و متشابه در قرآن

در آيات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطالب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است، نخست مى فرمايد: (او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات محكم (صريح و روشن ) است كه اساس و شالوده اين كتاب است، (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مى كند) و بخشى از آن متشابه است ) آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر، در آغاز پيچيده به نظر مى رسد( هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات ) .

اين آيات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين و فتنه گران لجوج را از هم جدا مى سازد، لذا به دنبال آن مى فرمايد: (اما كسانى كه در قلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مى كنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير (نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مى طلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند)( فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم ) .

سپس مى افزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات و متشابهات (مى گويند ما به همه آنها ايمان آورده ايم (چرا كه ) همه از سوى پروردگار ما است )( يقولون آمنا به كل من عند ربنا ) .

((آرى ) جز صاحبان فكر و خردمندان متذكر نمى شوند)( و ما يذكر الااولوا الالباب ) .

نكته ها

در اين آيه مباحث مهمى است كه بايد هر يك به طور مستقل مورد بحث قرار گيرد.

1 - منظور از آيات محكم و متشابه چيست؟

واژه (محكم ) در اصل از (احكام ) به معنى ممنوع ساختن، گرفته شده است و به همين دليل به موجودات پايدار و استوار، محكم مى گويند، زيرا عوامل انحرافى را مى زدايند و نيز سخنان روشن و قاطع كه هر گونه احتمال خلاف را از خود دور مى سازد محكم مى گويند (راغب در مفردات مى گويد: حكم (و حكمه ) در اصل به معنى منع است ) و دانش را از اين جهت حكمت مى گويند كه انسان را از بديها باز مى دارد.

بنابراين مراد از (آيات محكمات )آياتى است كه مفهوم آن به قدرى روشن است كه جاى گفتگو و بحث در آن نيست، آياتى همچون( قل هو الله احد ) (بگو او است خداى يگانه )،( ليس كمثله شى ء ) (هيچ چيز همانند او نيست )،( الله خالق كل شى ء ) (خداوند آفريننده و آفريدگار همه چيز است )،( للذكر مثل حظ الانثيين ) (سهم ارث پسر معادل سهم دو دختر است ) و هزاران آيه مانند آنها درباره عقايد و احكام و مواعظ و تواريخ، همه از محكمات مى باشند.

اين آيات (محكمات ) در قرآن (ام الكتاب ) ناميده شده، يعنى اصل و مرجع و مفسر و توضيح دهنده آيات ديگر است.

واژه (متشابه ) در اصل به معنى چيزى است كه قسمتهاى مختلف آن، شبيه يكديگر باشد، به همين جهت به جمله ها و كلماتى كه معنى آنها پيچيده است و گاهى احتمالات مختلف درباره آن داده مى شود، (متشابه ) مى گويند، و منظور از متشابهات قرآن همين است، يعنى آياتى كه معانى آن در بدو نظر پيچيده است، و در آغاز، احتمالات متعددى در آن مى رود، اگر چه با توجه به آيات محكم، تفسير آنها روشن است.

گرچه درباره محكم و متشابه، مفسران احتمالات زيادى داده اند ولى آنچه

ما در بالا گفتيم هم با معنى اصلى اين دو واژه كاملا مناسب است، و هم با شأن نزول آيه، و هم با رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده، و هم با خود آيه مورد بحث، سازگارتر مى باشد.

زيرا در ذيل آيه فوق مى خوانيم كه افراد مغرض، هميشه آيات متشابه را دستاويز خود قرار مى دهند، بديهى است آنها از آياتى سوء استفاده مى كنند كه در بدو نظر تاب تفسيرهاى متعددى دارد و اين خود مى رساند كه (متشابه ) به آن معنى است كه در بالا گفته شد.

براى نمونه آيات متشابه، قسمتى از آيات مربوط به صفات خدا و چگونگى معاد را مى توان ذكر كرد، مانند( يد الله فوق ايديهم ) (دست خدا بالاى دستهاى آنها است ) كه درباره قدرت خداوند مى باشد( و الله سميع عليم ) (خداوند شنوا و دانا است ) كه اشاره به علم خدا است و مانند( و نضع الموازين القسط ليوم القيمة ) (ترازوهاى عدالت را در روز رستاخيز قرامى دهيم ) كه درباره وسيله سنجش ‍ اعمال سخن مى گويد:

بديهى است نه خداوند دست (به معنى عضو مخصوص ) دارد و نه گوش (به همين معنى ) و نه ترازوى سنجش اعمال، شبيه ترازوهاى ماست، بلكه اينها اشاره به مفاهيم كلى قدرت و علم و وسيله سنجش ‍ مى باشد.

اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه محكم و متشابه، به معنى ديگرى نيز در قرآن آمده است، در اول سوره هود مى خوانيم (كتاب احكمت آياته ) در اين آيه تمام آيات قرآن، (محكم ) قلمداد شده است، و منظور از آن ارتباط و به هم پيوستگى آيات قرآن است. و در آيه 23 سوره (زمر) مى خوانيم (كتابا متشابها... يعنى كتابى كه تمام آيات آن، متشابه است، (متشابه ) در اينجا يعنى همانند يكديگر از نظر درستى و صحت و حقانيت.

از آنچه درباره محكم و متشابه گفتيم معلوم شد كه يك انسان واقع بين و حقيقتجو براى فهم كلمات پروردگار، راهى جز اين ندارد كه همه آيات را در كنار هم بچيند و از آنها حقيقت را دريابد، و اگر در ظواهر پاره اى از آيات، در ابتداى نظر، ابهام و پيچيدگى بيابد، با توجه به آيات ديگر، آن ابهام و پيچيدگى را برطرف سازد و به كنه آن برسد.

در حقيقت، (آيات محكم ) از يك نظر همچون شاهراههاى بزرگ و (آيات متشابه ) همانند جاده هاى فرعى هستند، روشن است كه اگر انسان در جاده هاى فرعى، احيانا سرگردان شود، سعى مى كند خود را به نخستين شاهراه برساند و از آنجا مسير خود را اصلاح كرده و راه را پيدا كند.

تعبير از محكمات به (ام الكتاب ) نيز مؤ يد همين حقيقت است، زيرا واژه (ام ) در لغت به معنى اصل و اساس هر چيزى است و اگر (مادر) را (ام ) مى گويند به خاطر اين است كه ريشه خانواده و پناهگاه فرزندان در حوادث و مشكلات مى باشد و به اين ترتيب، محكمات، اساس و ريشه و مادر آيات ديگر محسوب مى گردد.

2 - چرا بخشى از آيات قرآن، متشابه اند؟

با اينكه قرآن نور و روشنائى و سخن حق و آشكار است و براى هدايت عموم مردم آمده، چرا آيات متشابه دارد؟ چرا محتواى بعضى از آيات آن پيچيده است كه موجب سوء استفاده فتنه انگيزها شود؟

اين موضوع بسيار با اهميتى است كه شايان دقت است، بطور كلى ممكن است جهات ذيل، فلسفه وجود آيات متشابه در قرآن باشد:

الف ) الفاظ و عباراتى كه در گفتگوهاى انسانها به كار مى رود تنها براى نيازمنديهاى روزمره به وجود آمده، و به همين دليل، به محض اينكه از دايره زندگى محدود مادى بشر خارج مى شويم و مثلا سخن درباره آفريدگار كه نامحدود از هر جهت است به ميان مى آيد، به روشنى مى بينيم كه الفاظ ما قالب آن معانى نيست و ناچاريم كلماتى را به كار بريم كه از جهات مختلفى نارسائى دارد، همين نارسايى هاى كلمات، سرچشمه قسمت قابل توجهى از متشابهات قرآن است، آيات( يد الله فوق ايديهم ) يا( الرحمن على العرش استوى ) يا (الى ربها ناظرة ) كه تفسير هر كدام در جاى خود خواهد آمد از اين نمونه است و نيز تعبيراتى همچون (سميع ) و (بصير) همه از قبيل مى باشد كه با مراجعه به آيات محكم، تفسير آنها به خوبى روشن مى شود.

ب ) بسيارى از حقايق مربوط به جهان ديگر، يا جهان ماوراى طبيعت است كه از افق فكر ما دور است و ما به حكم محدود بودن در زندان زمان و مكان، قادر به درك عمق آنها نيستيم، اين نارسائى افكار ما و بلند بودن افق آن معانى، سبب ديگرى براى تشابه قسمتى از آيات است، مانند بعضى از آيات مربوط به قيامت و امثال آن.

و اين درست به آن مى ماند كه كسى بخواهد براى كودكى كه در عالم جنين زندگى مى كند، مسائل اين جهان را تشريح كند، اگر سخنى نگويد، كوتاهى كرده و اگر هم بگويد ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا كند زيرا شنونده در آن شرايط، توانائى و استعداد بيشتر از اين را ندارد.

ج ) يكى ديگر از اسرار وجود متشابه در قرآن، به كار انداختن افكار و انديشه ها و به وجود آوردن جنبش و نهضت فكرى در مردم است، و اين درست به مسائل فكرى پيچيده اى مى ماند كه براى تقويت افكار انديشمندان، طرح مى شود

تا بيشتر به تفكر و انديشه و دقت و بررسى در مسائل بپردازند.

د) نكته ديگرى كه در ذكر متشابه در قرآن وجود دارد و اخبار اهل بيت (عليهم‌السلام ) آنرا تاءييد مى كند، اين است كه وجود اين گونه آيات در قرآن، نياز شديد مردم را به پيشوايان الهى و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و اوصياى او روشن مى سازد و سبب مى شود كه مردم به حكم نياز علمى به سراغ آنها بروند و رهبرى آنها را عملا به رسميت بشناسند و از علوم ديگر و راهنمايى هاى مختلف آنان نيز استفاده كنند، و اين درست به آن مى ماند كه در پاره اى از كتب درسى، شرح بعضى از مسائل به عهده معلم و استاد گذارده مى شود، تا شاگردان، رابطه خود را با استاد قطع نكنند و بر اثر اين نياز، در همه چيز از افكار او الهام بگيرند و در واقع قرآن، مصداق وصيت معروف پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است كه فرمود: (انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و اهل بيتى و انهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض ): (دو چيز گرانمايه را در ميان شما به يادگار مى گذارم: كتاب خدا و خاندانم و اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در قيامت در كنار كوثر به من برسند).

ه ) مسأله آزمايش افراد و شناخته شده فتنه انگيزان از مؤ منان راستين نيز فلسفه ديگرى است كه در آيه به آن اشاره شده است.

3 - تاويل چيست؟

درباره معنى (تاويل ) سخن بسيار گفته اند، آنچه به حقيقت نزديك تر است اين است كه تاويل در اصل لغت به معنى (بازگشت دادن چيزى ) است، بنابراين هر كار و يا سخنى را كه به هدف نهايى برسانيم تاءويل ناميده مى شود، مثلا اگر كسى اقدامى كند و هدف اصلى اقدام او روشن نباشد و در پايان آن را مشخص كند اين كار را (تاويل ) مى گويند، همانطور كه در سرگذشت موسى (عليه‌السلام ) و آن مرد دانشمند مى خوانيم كه او كارهائى در سفر خود انجام داد كه هدف آن روشن نبود (مانند شكستن كشتى ) و به همين دليل موسى ناراحت و متوحش گرديد، اما هنگامى كه هدف خود را در پايان كار و به هنگام جدائى براى او تشريح كرد و گفت منظورش نجات كشتى از چنگال سلطان غاصب و ستمگرى بوده است اضافه كرد:

( ذلك تاويل ما لم تسطع عليه صبرا ) .

(اين هدف نهايى كارى است كه تو در برابر آن صبر و تحمل نداشتى ).

همچنين اگر انسان خوابى مى بيند كه نتيجه آن روشن نيست سپس با مراجعه به كسى، يا مشاهده صحنه اى تفسير آن خواب را دريابد به آن (تاويل ) گفته مى شود، همانطور كه يوسف (عليه‌السلام ) پس از آنكه خواب مشهورش در خارج تحقق يافت و به اصطلاح به نهايت بازگشت، گفت: هذا تاويل رؤ ياى من قبل (اين تفسير و نتيجه و پايان خوابى است كه ديدم ).

و نيز هر گاه انسان، سخن بگويد و مفاهيم خاص و اسرارى در آن نهفته باشد كه هدف نهايى آن سخن را تشكيل دهد به آن تاءويل مى گويند.

در آيه مورد بحث، منظور از تاءويل همين معنى است يعنى در قرآن آياتى است كه اسرار و معانى عميقى دارد، منتها افرادى كه افكارشان منحرف است، و اغراض فاسدى دارند از پيش خود، تفسير و معنى نادرستى براى آن ساخته و براى اغفال خود يا ديگران، روى آن تكيه مى كنند.

بنابراين منظور از جمله( و ابتغاء تاويله ) اين است كه آنها مى خواهند تاءويل آيات را به شكلى غير از آنچه هست منعكس سازند( و ابتغاء تاويله على خلاف الحق ) .

مانند آنچه در شاءن نزول آيه خوانديم كه جمعى از يهود، از حروف مقطعه قرآن، سوء استفاده كرده، آن را به معنى كوتاه بودن مدت آيين اسلام تفسير كرده بودند و يا مسيحيان كلمه (روح منه ) را دستاويز قرار داده و براى الوهيت عيسى به آن استدلال كرده بودند، تمام اينها از قبيل (تاويل به غير حق ) و بازگشت دادن آيه به هدفى غير واقعى و نادرست محسوب مى شود.

4 - (راسخون در علم ) چه كسانى هستند؟

در قرآن مجيد در دو مورد، اين تعبير به كار رفته است يكى در اينجا و ديگرى در سوره نساء آيه 162 آنجا كه مى فرمايد:

( لكن الراسخون فى العلم منهم و المؤ منون يؤ منون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك ) (دانشمندان و راسخان در علم از اهل كتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده است ايمان مى آورند).

همانطور كه از معنى لغوى اين كلمه استفاده مى شود منظور از آن، كسانى هستند كه در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب نظرند.

البته مفهوم اين كلمه يك مفهوم وسيع است كه همه دانشمندان و متفكران را در بر مى گيرد، ولى در ميان آنها افراد ممتازى هستند كه درخشندگى خاصى دارند و طبعا در درجه اول، در ميان مصاديق اين كلمه قرار گرفته اند و هنگامى كه اين تعبير ذكر مى شود قبل از همه نظرها متوجه آنان مى شود.

و اگر مشاهده مى كنيم در روايات متعددى (راسخون فى العلم ) به پيامبر گرامى اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ائمه هدى (عليهما‌السلام ) تفسير شده، روى همين نظر است، زيرا بارها گفته ايم كه آيات و كلمات قرآن مفاهيم وسيعى دارد كه در ميان مصاديق آن افراد نمونه و فوق العاده اى ديده مى شود كه گاهى در تفسير آنها تنها از آنان نام مى برند.

در اصول كافى از امام باقر يا امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده است كه فرمود: پيامبر خدا بزرگترين راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل كرده بود از تاءويل و تنزيل قرآن مى دانست، خداوند هرگز چيزى بر او نازل نكرد كه تاءويل آن را به او تعليم نكند و او و اوصياى وى همه اينها را مى دانستند.

روايات فراوان ديگرى در كتاب اصول كافى و ساير كتب حديث در اين زمينه آمده است كه نويسندگان تفسير (نور الثقلين ) و تفسير (برهان ) در ذيل اين آيه آنها را جمع آورى نموده اند و همانطور كه اشاره شد تفسير (راسخون فى العلم ) به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ائمه هدى (عليهما‌السلام ) منافاتى با وسعت مفهوم اين تعبير ندارد، لذا از ابن عباس نقل شده كه مى گفت: من هم از راسخان در علم هستم، منتها هر كس به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تاءويل آيات قرآن، آگاه مى گردد، و آنان كه علمشان از علم بى پايان پروردگار سرچشمه مى گيرد طبعا به همه اسرار و تاءويل قرآن آشنا هستند در حالى كه ديگران تنها قسمتى از اين اسرار را مى دانند.

5 - (راسخان در علم ) از معنى متشابهات آگاهند

در اينجا بحث مهمى در ميان مفسران و دانشمندان ديده مى شود كه آيا و (الراسخون فى العلم ) آغاز جمله مستقلى است و يا عطف بر (الا الله ) مى باشد، و به عبارت ديگر آيا معنى آيه اين است كه: (تاءويل قرآن را جز خدا و راسخون در علم نمى دانند) و يا معنى آن اين است كه (تاءويل قرآن را فقط خدا مى داند، اما راسخون در علم مى گويند گرچه تاءويل آيات متشابه را نمى دانيم، اما در برابر همه آنها تسليم هستيم و همه از طرف پروردگار ما است ).

طرفداران هر يك از اين دو نظر براى اثبات عقيده خود شواهدى آورده اند، اما آنچه با قرائن موجود در آيه و روايات مشهور هماهنگ مى باشد آن است كه و الراسخون فى العلم عطف بر الله است زيرا:

اولا بسيار بعيد به نظر مى رسد كه در قرآن آياتى باشد كه اسرار آن را جز خدا نداند. مگر اين آيات براى تربيت و هدايت مردم نازل نشده است چگونه ممكن است حتى پيامبرى كه قرآن بر او نازل شده از معنى و تاويل آن بى خبر باشد؟! اين درست به آن مى ماند كه شخصى كتابى بنويسد كه مفهوم بعضى از جمله هاى آن را جز خودش هيچكس نداند!

ثانيا همانطور كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد: هيچگاه در ميان دانشمندان اسلام و مفسران قرآن ديده نشده است كه از بحث درباره تفسير آيه اى خوددارى كنند و بگويند اين آيه از آياتى است كه جز خدا معنى نهايى آن را نمى داند، بلكه دائما براى كشف اسرار و معانى قرآن همگى تلاش و كوشش داشتهاند.

ثالثا اگر منظور اين باشد كه راسخون در علم در برابر آنچه نمى دانند، تسليم هستند مناسبتر اين بود كه گفته شود: راسخون در ايمان چنين هستند، زيرا راسخ در علم بودن متناسب با دانستن تاويل قرآن است نه با ندانستن و تسليم بودن.

رابعا روايات فراوانى كه در تفسير آيه نقل شده همگى تاءييد مى كند كه راسخون در علم، تاويل آيات قرآن را مى دانند، بنابراين بايد عطف بر كلمه الله باشد. تنها چيزى كه در اينجا باقى ميماند اين است كه از جملهاى در خطبه اشباح از نهج البلاغه استفاده مى شود كه راسخون در علم تاويل آيات را نميدانند، و به عجز و ناتوانى خود معترفاند:

و اعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيوب الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب:

بدان راسخان در علم، كسانى هستند كه اعتراف به عجز در برابر اسرار غيبى و آنچه از تفسير آن عاجزند، آنان را از كاوش در پيرامون آنها بى نياز ساخته است.

ولى علاوه بر اين كه اين جمله با بعضى از روايات كه از خود آن حضرت نقل شده، كه راسخون در علم را بر الله معطوف دانسته و آنها را آگاه از تاويل قرآن معرفى نموده، سازگار نيست، با دلايل فوق نيز تطبيق نمى كند بنابراين بايد اين جمله از خطبه اشباح را چنان توجيه و تفسير كرد كه با مدارك ديگرى كه در دست ما است منافات نداشته باشد.

6 - نتيجه سخن در تفسير آيه

از مجموع آنچه درباره تفسير آيه فوق گفته شد چنين استفاده مى شود كه: آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چنان روشن است كه جاى هيچگونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست، و آنها را محكمات گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا گفتگو درباره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب، و جهان رستاخيز و صفات خدا، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را متشابهات گويند.

افراد منحرف معمولا مى كوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى بر خلاف حق براى آنها درست كنند، تا در ميان مردم، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار اين آيات را مى دانند و براى مردم تشريح مى كنند، آنها در پرتو علم وسيعشان آيات متشابه را همانند آيات محكم درك مى كنند و به همين دليل در مقابل همه تسليم اند و مى گويند: همه آيات از طرف پروردگار ما است، چه اينكه همه آنها اعم از محكم و متشابه در پرتو علم و دانش آنان روشن است چنانكه در متن آيه آمده است:( يقولون آمنا به كل من عند ربنا ) و به اين ترتيب رسوخ در علم سبب مى شود كه انسان هر چه بيشتر از اسرار قرآن آگاه گردد. و البته آنها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ائمه هدى (عليهما‌السلام ) از همه اسرار آن آگاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مى فهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مى فرستد.

7 - جمله( و ما يذكر الا اولوا الالباب ) كه در پايان آيه آمده، اشاره به اين است كه اين حقايق را تنها انديشمندان مى دانند، آنها هستند كه مى فهمند چرا قرآن بايد آيات محكم و متشابه داشته باشد، و آنها هستند كه مى فهمند بايد آيات متشابه را در كنار آيات محكم چيد و اسرار آنها را كشف نمود، و لذا از امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) نقل شده كه فرمود: من رد متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم، كسى كه آيات متشابه را به آيات محكم باز گرداند به راه راست هدايت شده است.

آيه(8)و(9) و ترجمه

( ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب ) (8)( ربنا انك جامع الناس ليوم لا ريب فيه ان الله لا يخلف الميعاد ) (9)

ترجمه:

8 - (راسخان در علم، مى گويند:) پروردگارا! دلهايمان را، بعد از آنكه ما را هدايت كردى، (از راه حق ) منحرف مگردان! و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده اى!

9 - پروردگارا! تو مردم را، براى روزى كه ترديدى در آن نيست، جمع خواهى كرد، زيرا خداوند، از وعده خود، تخلف نمى كند. (ما به تو و رحمت بى پايانت، و به وعده رستاخيز و قيامت ايمان داريم ).

تفسير:

رهائى از لغزش ها

از آنجا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از كوره اين امتحان، سيه روى در آيند، راسخون در علم و انديشمندان با ايمان، علاوه بر به كار گرفتن سرمايه هاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مى برند، و اين دو آيه كه از زبان راسخون در علم، مى باشد روشنگر اين حقيقت است آنها مى گويند: پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آنكه ما را هدايت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيرا تو بسيار بخشندهاى( ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب ) .

بسيارند دانشمندانى كه غرور علمى، آنان را از پاى در مى آورد و يا وسوسه هاى شياطين و هواى نفس آنها را به بيراهه ها مى كشاند، اينجا است كه بايد خود را به خدا سپرد و از او هدايت خواست.

حتى در بعضى از روايات آمده است كه شخص پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيز خود را به خدا مى سپرد، و بسيار اين دعا را تكرار ميكرد: يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك: اى كسى كه دلها را مى گردانى قلب من را بر دين خودت ثابت بدار.

و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤ ثرتر است، راسخون در علم به ياد آن روز مى افتند، و مى گويند: پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمى كند( ربنا انك جامع الناس ليوم لا ريب فيه ان الله لا يخلف الميعاد ) .

و به اين ترتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش مى گردد خود را بر كنار مى دارند.

آرى اين گونه افراد هستند كه مى توانند آيات خدا را آن چنان كه هست بفهمند و از انحراف در امان بمانند (در حقيقت آيه اول اشاره به ايمان كامل آنها به مبدأ است، و آيه دوم اشاره به ايمان راسخ آنها به معاد).

آيه (10) و (11)و ترجمه

( ان الذين كفروا لن تغنى عنهم امولهم و لا اولادهم من الله شيا و اولئك هم وقود النار ) (10)( كداب آل فرعون و الذين من قبلهم كذبوا باياتنا فاخذهم الله بذنوبهم و الله شديد العقاب ) (11)

ترجمه:

10 - ثروتها و فرزندان كسانى كه كافر شدند، نمى تواند آنان را از (عذاب ) خداوند باز دارد، (و از كيفر، رهايى بخشد). و آنان خود، آتشگيره دوزخند.

11 - (عادت آنان در انكار و تحريف حقايق،) همچون عادت آل فرعون و كسانى است كه پيش از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند، و خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان گرفت، و خداوند، شديد العقاب است.

تفسير:

در آيات گذشته وضع مومنان و غير مومنان در برابر آيات محكم و متشابه بيان شده بود، در ادامه اين بحث از وضع دردناك كافران در روز قيامت پرده بر مى دارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مى سازد، مى فرمايد: كسانى كه كافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خداوند بى نياز نمى كند (و در برابر عذاب الهى به آنان كمك نمى نمايد) و آنها آتشگيره دوزخند( ان الذين كفروا لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شيئا و اولئك هم وقود النار ) .

اگر تصور مى كنند فزونى ثروت و نفرات و فرزندان مى تواند آنها را از عذاب الهى در اين جهان يا در آخرت حفظ كند سخت در اشتباهند.

بعضى از مفسران، اين آيه را اشاره به يهود بنى نضير و بنى قريظه دانسته اند كه به اموال و فرزندان خود افتخار مى كردند، ولى مسلما آنها يكى از مصاديق اين آيه

بوده اند، و مفهوم آن چنان گسترده است كه كفار ديروز و امروز را شامل مى شود.

وقود - چنانكه در سابق نيز اشاره شد - به معنى آتشگيره و چيزى كه آتش را با آن مى افروزند (مانند هيزم ) مى باشد، نه آتشزنه (مانند كبريت ) و تعبير و( اولئك هم وقود النار ) (و آنها هيزم آتش دوزخند)، مى رساند كه آتش دوزخ از درون وجود خود آنها زبانه ميكشد، و وجود آنها است كه آنها را آتش مى زند.

البته در بعضى از آيات داريم كه آتشگيره دوزخ، علاوه بر گنهكاران، سنگها نيز مى باشند كه ظاهرا منظور از آن بتهائى است كه از سنگ مى ساختند، بنابراين آتش دوزخ از درون وجود خودشان و اعمال و معبودهاى خودشان شعله ور مى گردد.

سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، اين امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره كرده، مى فرمايد: وضع اينها همچون وضع آل فرعون و كسانى است كه قبل از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند (و به فزونى اموال و نفرات و فرزندان مغرور شدند) خداوند آنها را به كيفر گناهانشان گرفت و خداوند كيفرش شديد است( كداب آل فرعون و الذين من قبلهم كذبوا باياتنا فاخذهم الله بذنوبهم و الله شديد العقاب ) .

(داب ) در اصل به معنى ادامه سير و حركت است و به معنى هر كار و عادت مستمر نيز مى آيد. در آيه فوق حال كافران معاصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تشبيه به عادت مستمر و سيره نادرست آل فرعون و اقوام پيش از آنها شده است كه آيات خدا را تكذيب كردند و خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و در همين جهان به مجازات سختى گرفتار شدند.

اين در حقيقت هشدارى است به همه كافران لجوج كه سرنوشت فرعونيان و اقوام پيشين را به خاطر بياورند و مراقب اعمال خود باشند.

درست است كه خداوند ارحم الراحمين است، ولى به موقع خود براى تربيت بندگان شديد العقاب نيز مى باشد و هرگز نبايد رحمت واسعه پروردگار باعث غرور كسى شود.

ضمنا از كلمه (داب ) استفاده مى شود كه اين برنامه غلط يعنى لجاجت در برابر حقيقت و تكذيب آيات پروردگار خوى و عادت آنها شده و به همين جهت به مجازات شديد تهديد شده اند زيرا تا زمانى كه (گناه و خلاف ) به صورت عادت و سنت و راه و رسم در نيامده بازگشت از آن آسان، و مجازاتش نسبتا خفيف است ولى هنگامى كه در وجود انسان نفوذ كرد هم بازگشت از آن مشكل است و هم مجازات آن سنگين، پس چه بهتر كه كافران و گناهكاران تا دير نشده از راه نادرست باز گردند.