تفسیر نمونه جلد ۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 28699
دانلود: 2169


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28699 / دانلود: 2169
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 3

نویسنده:
فارسی

آيه(164) و ترجمه

( لقد من الله على المؤ منين أذ بعث فيهم رسولا من أنفسهم يتلوا عليهم أيته و يزكيهم و يعلمهم الكتب و الحكمة و أن كانوا من قبل لفى ضلل مبين ) (164)

ترجمه:

164 - خداوند بر مؤ منان منت نهاد ( نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها،پيامبرى از جنس خودشان برانگيخت؛ كه آيات او را بر آنها بخواند، و كتاب و حكمت بهآنها بياموزد؛ اگر چه پيش از آن، در گمراهى آشكار بودند.

تفسير:

بزرگترين نعمت خداوند

در اين آيه، سخن از بزرگترين نعمت الهى يعنى نعمت (بعثت پيامبر اسلام ) به ميان آمده است و در حقيقت، پاسخى است به سؤ الاتى كه در ذهن بعضى از تازه مسلمانان، بعد از جنگ احد خطور مى كرد، كه چرا ما اين همه گرفتار مشكلات و مصائب شويم؟ قرآن به آنها مى گويد: (خداوند بر مؤ منان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى برانگيخت )( لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا )

بنابراين اگر در اين راه، متحمل خسارتهائى شده ايد، فراموش نكنيد كه خداوند، بزرگترين نعمت را در اختيار شما گذاشته، پيامبرى مبعوث كرده كه شما را تربيت مى كند، و از گمراهيهاى آشكار باز مى دارد. هر اندازه براى حفظ اين نعمت بزرگ، تلاش كنيد و هر بهائى بپردازيد باز هم ناچيز است.

جالب توجه اينكه ذكر اين نعمت با جمله( لقد من الله على المؤ منين ) ؛ شروع شده است كه شايد در بدو نظر تصور شود

نا زيبا است، ولى هنگامى كه به ريشه اصلى لغت (منت ) باز مى گرديم مطلب كاملا روشن مى شود، توضيح اينكه همانطور كه راغب در كتاب مفردات مى گويد: اين كلمه در اصل از (من ) به معنى سنگهائى است كه با آن وزن مى كنند و به همين دليل هر نعمت سنگين و گرانبهائى را (منت ) مى گويند كه اگر جنبه عملى داشته باشد يعنى كسى عملا نعمت بزرگى به ديگرى بدهد كاملا زيبا و ارزنده است و اما اگر كسى كار كوچك خود را با سخن، بزرگ كند و برخ افراد بكشد كارى است بسيار زشت، بنابراين منتى كه نكوهيده است به معنى بزرگ شمردن نعمتها در گفتار است اما منتى كه زيبنده است همان بخشيدن نعمتهاى بزرگ است.

خداوند در آيه فوق مى گويد: پروردگار بر مؤ منان منت گذارد يعنى نعمت بزرگى عملا در اختيار آنها نهاد.

اما اينكه چرا تنها نام مؤ منان برده شده در حالى كه بعثت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى هدايت عموم بشر است، بخاطر اين است كه از نظر نتيجه و تاثير، تنها مؤ منان هستند كه از اين نعمت بزرگ استفاده مى كنند و آن را عملا بخود اختصاص مى دهند.

سپس مى فرمايد: يكى از مزاياى اين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين است كه (او از جنس خود آنها و از نوع بشر است ) (من انفسهم ).

نه از جنس فرشتگان و مانند آنها تا احتياجات و نيازمنديهاى بشر را دقيقا درك كنند و دردها و مشكلات و مصائب و مسائل زندگى آنها را لمس نمايند و با توجه به آن به تربيت آنها اقدام كنند، بعلاوه مهمترين قسمت برنامه تربيتى انبيأ تبليغات عملى آنها است به اين معنى كه اعمال آنها بهترين سرمشق و وسيله تربيت است زيرا با (زبان عمل ) بهتر از هر زبانى مى توان تبليغ كرد و اين در صورتى امكان پذير است كه تبليغ كننده از جنس تبليغ شونده باشد با همان خصائص جسمى و با همان غرائز و ساختمان روحى اگر پيامبران مثلا از جنس فرشتگان بودند اين سؤال براى مردم باقى مى ماند كه اگر آنها گناه نمى كنند آيا بخاطر اين نيست كه شهوت و غضب و نيازها و غرائز گوناگون بشرى ندارند و به اين ترتيب برنامه تبليغات عملى آنها تعطيل مى شد لذا پيامبران از جنس بشر انتخاب شدند با همان نيازها و غرائز تا بتوانند سرمشقى براى همگان باشند.

سپس مى گويد: اين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه برنامه مهم را درباره آنها اجرا مى كند نخست (خواندن آيات پروردگار بر آنها و آشنا ساختن گوشها و افكار با اين آيات )( يتلو عليهم آياته ) .

و ديگر تعليم، يعنى وارد ساختن اين حقايق در درون جان آنها و به دنبال آن، تزكيه نفوس و تربيت ملكات اخلاقى و انسانى( و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ) .

از آنجا كه هدف اصلى و نهائى تربيت است، در آيه، قبل از تعليم ذكر شده، در حالى كه از نظر تربيت طبيعى، تعليم بر تربيت مقدم است.

جمعيتى كه از حقايق انسانى بكلى دورند به آسانى تحت تربيت قرار نمى گيرند بلكه بايد مدتى گوشهاى آنها را با سخنان الهى آشنا ساخت و وحشتى را كه قبلا از آن داشتند از آنها دور كرد، سپس وارد مرحله تعليم اصولى شد و به دنبال آن محصول تربيتى آن را گرفت.

اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از تزكيه، پاك ساختن آنها از پليديهاى شرك و عقائد باطل و خرافى و خوهاى زشت حيوانى بوده، زيرا مادام كه نهاد آدمى از اين آلودگيها پاك نشود، ممكن نيست كه آماده تعليم كتاب الهى و حكمت و دانش ‍ واقعى شود، همانطور كه اگر لوحى را از نقوش زشت، پاك نكنى هرگز آماده پذيرش نقوش زيبا نخواهد شد و به همين جهت تزكيه در آيه فوق بر تعليم كتاب و حكمت يعنى معارف بلند و عالى اسلامى، مقدم شده است.

اهميت يك نعمت بزرگ آنگاه روشن مى شود كه زمان برخوردارى از آن را با زمانهاى قبل مقايسه كنيم، و فاصله آن دو را بيابيم، قرآن در جمله فوق مى گويد نگاهى به دوران قبل از اسلام بكنيد و ببينيد در چه حال و چه روزى بوديد و از كجا به كجا رسيديد( و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين ) . جالب توجه اينكه قرآن از وضع دوران جاهليت به (ضلال مبين؛ گمراهى آشكار) تعبير كرده است زيرا: ضلال و گمراهى انواع و اقسامى دارد، بعضى از وسائل گمراهى طورى است كه انسان به آسانى نمى تواند باطل بودن آنها را بفهمد و گاهى چنان است كه هر كس مختصر عقل و شعورى داشته باشد، فورى پى به آن مى برد.

مردم دنيا به ويژه مردم جزيرة العرب در زمان بعثت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضلالت و گمراهى روشنى بودند، سيه روزى و بدبختى، جهل و نادانى، و آلودگيهاى گوناگون معنوى در آن عصر، تمام نقاط جهان را فرا گرفته بود، و اين وضع نا بسامان بر كسى پوشيده نبود.

آيه (165)و ترجمه

( أو لما أصبتكم مصيبة قد أصبتم مثليها قلتم أنى هذا قل هو من عند أنفسكم أن الله على كل شى ء قدير ) (165)

ترجمه:

165 - آيا هنگامى كه مصيبتى به شما (در ميدان جنگ احد) رسيد در حاليكه دو برابر آن را ((بر دشمن در ميدان جنگ بدر)) وارد ساخته بوديد گفتيد( اين مصيبت از كجاست )؟! بگو:( از ناحيه خود شماست (كه در ميدان جنگ احد،) با دستور پيامبر مخالفت كرديد)! خداوند بر هر چيزى قادر است (و چنانچه روش خود را اصلاح كنيد در آينده به شما پيروزى مى كند.)

تفسير:

بررسى ديگرى روى جنگ احد

اين آيه بررسى ديگرى روى حادثه احد است، توضيح اينكه: جمعى از مسلمانان از نتايج دردناك جنگ، غمگين و نگران بودند و اين مطلب را مكرر بر زبان مى آوردند خداوند در آيه فوق سه نكته را به آنها گوشزد مى كند:

1 - شما نبايد از نتيجه يك جنگ نگران باشيد بلكه همه برخوردهاى خود را با دشمن روى هم محاسبه كنيد، اگر به شما در اين ميدان، مصيبتى رسيد در ميدان ديگر (ميدان جنگ بدر) دو برابر آن را به دشمن وارد ساختيد،( اولما اصابتكم مصيبة قد اصبتم مثليها )

زيرا آنها در احد هفتاد نفر از شما را شهيد كردند، در حالى كه هيچ اسير نگرفتند ولى شما در بدر هفتاد نفر از آنها را بقتل رسانيديد و هفتاد نفر را اسير كرديد. در حقيقت، جمله (قد اصبتم مثليها).

يعنى دو برابر آن بر دشمن ضربه زديد در حكم جوابى است كه بر سؤ ال، مقدم شده است.

2 -( شما ميگوئيد: اين مصيبت از كجا دامنگيرتان شد) (قلتم انى هذا) ولى اى پيامبر! به آنها بگو: اين مصيبت از وجود خود شما سرچشمه گرفته و

عوامل شكست را بايد در خودتان جستجو كنيد( قل هو من عند انفسكم ) . شما بوديد كه با مخالفت فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سنگر حساس كوه عينين را رها ساختيد و شما بوديد كه جنگ را به پايان نرسانيده و سرنوشت آن را يكسره نكرده به جمع آورى غنائم پرداختيد و نيز شما بوديد كه بهنگام حمله مجدد دشمن ميدان را رها ساخته و از جنگ فرار كرديد، همين گناهان و سستيهاى شما بود كه باعث آن شكست و آنهمه كشته گرديد.

3 - شما نبايد از آينده، نگران باشيد( زيرا خداوند بر همه چيز قادر و توانا است )و اگر نقاط ضعف خود را جبران كنيد، مشمول حمايت او خواهيد شد( ان الله على كل شى ء قدير ) .

آيه (166) و (167)و ترجمه

( و ما أصبكم يوم التقى الجمعان فبإ ذن الله و ليعلم المؤ منين ) (166)( و ليعلم الذين نافقوا و قيل لهم تعالوا قتلوا فى سبيل الله أو ادفعوا قالوا لو نعلم قتالا لاتبعنكم هم للكفر يومئذ أقرب منهم للايمن يقولون بأفوههم ما ليس فى قلوبهم و الله أعلم بما يكتمون ) (167)

ترجمه:

166 - و آنچه (در روز احد) در روزى كه دو دسته ( مؤ منان و كافران ) با هم نبرد كردندبه شما رسيد به فرمان خدا (و بر طبق قانون عليت ) بود و براى اين بود كه مؤ منانشناخته شوند.

167 - و نيز براى اين بود كه كسانى كه راه نفاق پيش گرفتند شناخته شوند آنها كه به ايشان گفته شد:( بيائيد و در راه خدا نبرد كنيد يا (لا اقل ) از حريم خود دفاع نمائيد گفتند اگر ما ميدانستيم جنگى واقع خواهد داد، از شما پيروى مى كرديم (اما مى دانيم جنگى نمى شود) آنها در آن هنگام، به كفر نزديكتر بودند تابه ايمان؛به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل هايشان نيست! و خداوند از آنچه كتمان مى كنند،آگاهتر است.

تفسير:

بايد صفوف مشخص شود

آيه مورد بحث، اين نكته را تذكر مى دهد كه هر مصيبتى (مانند مصيبت احد) كه پيش مى آيد علاوه بر اينكه بدون علت نيست وسيله آزمايشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان و يا افراد سست ايمان، لذا در قسمت اول آيه مى فرمايد: آنچه در روز احد آن روز كه جمعيت مسلمانان با بت پرستان به هم درآويختند بر شما وارد شد بفرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت،)( و ما اصابكم يوم التقى الجمعان فباذن الله )

زيرا هر حادثه اى طبق قانون عمومى آفرينش علت و سبب مخصوصى دارد و اساسا عالم روى يك سلسله علل و اسباب پيريزى شده است و اين يك اصل ثابت و هميشگى است، و روى اين اصل، هر لشگرى كه در ميدان جنگ سستى كند و بمال و ثروت و غنيمت دل ببندد و دستور فرمانده دلسوز خود را فراموش نمايد محكوم به شكست خواهد بود، بنابراين منظور از (اذن الله ) (فرمان خدا) همان اراده و مشيت او است كه بصورت قانون عليت در عالم هستى منعكس شده است.

و در پايان آيه مى فرمايد: يكى ديگر از آثار اين جنگ، اين بود كه: (صفوف مؤ منان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ايمان، از سست ايمان شناخته گردند. و ليعلم المؤ منين ).

در آيه بعد به اثر ديگر اشاره كرده، مى فرمايد: (و تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند)( و ليعلم المؤ منين و ليعلم الذين نافقوا )

بطور كلى در حادثه احد، سه گروه مشخص در ميان مسلمانان، پيدا شدند:

گروه اول افراد معدودى بودند كه تا آخرين لحظات، پايدارى نمودند و در برابر انبوه دشمنان، تا آخرين نفس ايستادگى بخرج دادند، بعضى شربت شهادت نوشيدند و بعضى جراحات سنگين برداشتند.

گروه ديگر تزلزل و اضطراب در دلهاى آنها پديد آمد و نتوانستند تا آخرين لحظه، استقامت كنند و راه فرار را پيش گرفتند.

گروه سوم، منافقان بودند كه در اثنأ راه، به بهانه هائى كه اشاره خواهد شد از شركت در جنگ، خوددارى كرده و به مدينه بازگشتند، كه آنها(عبد الله بن ابى سلول ) و سيصد نفر از يارانش بودند. اگر حادثه سخت احد نبود هيچگاه صفوف به اين روشنى مشخص نمى شد و افراد هر كدام با صفات ويژه خود در صف معينى قرار نمى گرفتند و هر كس ممكن بود، هنگام ادعا، خود را بهترين فرد با ايمان بداند.

در حقيقت در آيه، اشاره به دو چيز شده: نخست علت فاعلى شكست احد و ديگر علت غائى و نتيجه نهائى آن.

تذكر اين نكته نيز لازم است كه در آيه فوق مى فرمايد:( ليعلم الذين نافقوا ) (تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند) و نمى فرمايد( ليعلم المنافقين ) (تا منافقان شناخته شوند) و بعبارت ديگر، نفاق بصورت فعل ذكر شده نه بصورت وصف اين تعبير گويا بدان جهت است كه نفاق، هنوز در همه آنان بصورت صفت ثابتى در نيامده بود و لذا در تاريخ اسلام مى خوانيم كه بعضى از آنان، بعدها موفق به توبه شدند و به صف مؤ منان پيوستند.

سپس قرآن گفتگوئى كه ميان بعضى از مسلمانان و منافقين، قبل از جنگ رد و بدل شد به اين صورت بيان مى كند: بعضى از مسلمانان كه طبق نقل ابن عباس (عبد الله بن عمر بن جزام ) بوده است هنگامى كه ديد (عبدالله بن ابى سلول ) با يارانش خود را از لشگر اسلام كنار كشيده و تصميم بازگشت به مدينه دارند (به آنها گفت: بياييد يا بخاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لااقل در برابر خطرى كه وطن و خويشان شما را تهديد مى كند دفاع نمائيد).( و قيل لهم تعالوا قاتلوا فى سبيل الله او ادفعوا ) .

ولى آنها به يك بهانه واهى دست زدند و گفتند: ما اگر مى دانستيم جنگ مى شود بيگمان از شما پيروى مى كرديم،( قالوا لو نعلم قتالا لاتبعناكم ) .

و بنا به تفسير ديگر منافقان گفتند: اگر ما اين را، جنگ مى دانستيم با شما همكارى مى كرديم، ولى بنظر ما اين جنگ نيست بلكه يكنوع انتحار و خودكشى است زيرا با عدم توازنى كه ميان لشگر اسلام و كفار ديده مى شود، جنگ كردن با آنها عاقلانه نيست. بخصوص اينكه لشكرگاه اسلام در نقطه نامناسبى قرار گرفته است.

به هر ترتيب اينها بهانه اى بيش نبود، هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستى دامنگيرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافكارى هاى خودشان بود، خداوند مى گويد: آنها دروغ مى گفتند: (آن ها در آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند)

هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان

در ضمن از اين جمله استفاده مى شود كه كفر و ايمان داراى درجاتى است كه بعقيده و طرز عمل انسان بستگى دارد.

آنها به زبان چيزى مى گويند كه در دل ندارند يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم:

آنها بخاطر لجاجت روى پيشنهاد خود، دائر بجنگ كردن در خود مدينه، و يا ترس از ضربات دشمن و يا بى علاقگى به اسلام از شركت در ميدان، خوددارى كردند

ولى خداوند به آنچه منافقان كتمان مى كنند كاملا آگاه تر است، و الله اعلم بما يكتمون:

هم در اين جهان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان مى دهد و هم در آخرت به حساب آنها رسيدگى خواهد كرد.

آيه (168)و ترجمه

( الذين قالوا لاخونهم و قعدوا لو أطاعونا ما قتلوا قل فادرؤ ا عن أنفسكم الموت أن كنتم صادقين ) (168)

ترجمه:

168 - (منافقان ) آنها هستند كه به برادران خود گفتند - در حاليكه از حمايت آنها دست كشيده بودند - اگر آنها از ما پيروى مى كردند كشته نمى شدند، بگو (مگر شما مى توانيد مرگ افراد را پيش بينى كنيد) پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى گوئيد.

تفسير:

گفته هاى بى اساس منافقان

منافقان علاوه بر اينكه خودشان از جنگ احد كناره گيرى كردند و سعى در تضعيف روحيه ديگران نيز نمودند، بهنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند و گفتند: اگر آنها از فرمان ما پيروى كرده بودند كشته نمى دادند.

قرآن در آيه فوق، به گفتار بى اساس آنها پاسخ مى دهد و مى گويد: آنها كه از جنگ كناره گيرى كردند و به برادران خود گفتند: اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچگاه كشته نمى شدند به آنها بگو اگر قادر به پيش بينى حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى گوئيد.( الذين قالوا لاخوانهم و قعدوا لو اطاعونا ما قتلوا قل فادروا عن انفسكم الموت ان كنتم صادقين )

يعنى؛ در حقيقت شما با اين ادعا، خود را عالم به غيب و با خبر از حوادث آينده مى دانيد كسى كه چنين است بايد علل و عوامل مرگ خود را بتواند پيش بينى كرده و خنثى سازد آيا شما چنين قدرتى داريد؟!

وانگهى اگر شما در ميدان جهاد و در راه سربلندى و افتخار كشته نشويد آيا عمر جاويدان خواهيد داشت؟ آيا مى توانيد مرگ را براى هميشه از خود دور سازيد؟ بنابراين شما كه نمى توانيد قانون مسلم مرگ را از ميان ببريد پس چرا در ميان بستر با ذلت بميريد چرا با افتخار در ميدان جهاد در برابر دشمن شربت شهادت ننوشيد؟.

در آيه فوق، نكته ديگرى وجود دارد كه بايد به آن توجه كرد:

و آن اينكه از مؤ منان تعبير به برادر شده در حالى كه هرگز مؤ منان برادر منافقان نيستند، اين يك نوع سرزنش به آنها است كه شما مؤ منان را برادر خود مى دانستيد چرا در اين لحظات حساس، دست از حمايت آنها برداشتيد و لذا بلافاصله بعد از تعبير اخوانهم جمله قعدوا يعنى از جنگ بازنشستند ذكر شده آيا انسان ادعاى برادرى مى كند و بلافاصله از حمايت برادر خود باز مى نشيند؟!

آيه (169) تا (171)و ترجمه

( و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله أموتا بل أحيأ عند ربهم يرزقون ) (169)( فرحين بما أتئهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) (170)( يستبشرون بنعمة من الله و فضل و أن الله لا يضيع أجر المؤ منين ) (171)

ترجمه:

169 - (اى پيامبر) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

170 - آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و بخاطر كسانى كه (مجاهدانى كه ) بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نيز) خوش وقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند و ميدانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت.

171 - و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نيز) مسرورند؛ و (مى بينند كه ) خداوند پاداش مؤ منان را ضايع نمى كند (نه پاداش ‍ شهيدان و نه پاداش مجاهدانى كه شهيد نشدند).

تفسير:

زندگان جاويد

بعضى از مفسران معتقدند كه آيات فوق درباره شهداى احد نازل شده و بعضى ديگر درباره شهداى بدر مى دانند، ولى حق اين است كه پيوند اين آيات با آيات گذشته نشان مى دهد، بعد از حادثه احد نازل شده است. اما مضمون و محتواى آيات تعميم دارد و همه شهدا حتى شهداى بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مى شود و لذا در حديثى از امام باقر (عليها‌السلام ) نقل شده كه فرمود: آيات درباره شهداى احد و بدر هر دو نازل شده است.

ابن مسعود از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى كند كه خداوند به ارواح شهيدان احد خطاب كرد و از آنها پرسيد: چه آرزوئى داريد؟ آنها گفتند: پروردگارا! ما بالاتر از اين چه آرزوئى مى توانيم داشته باشيم، كه غرق نعمتهاى جاويدان توايم و در سايه عرش تو مسكن داريم، تنها تقاضاى ما اين است كه بار ديگر بجهان برگرديم و مجددا در راه تو شهيد شويم، خداوند فرمود: فرمان تخلف ناپذير من اين است كه كسى دوباره به دنيا بازنگردد، عرض كردند: حالا كه چنين است تقاضاى ما اين است كه سلام ما را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برسانى و به بازماندگانمان، حال ما را بگوئى و از وضع ما به آنها بشارت دهى كه هيچگونه نگران نباشند در اين هنگام آيات فوق نازل شد.

بهر حال چنين بنظر ميرسد كه جمعى از افراد سست ايمان بعد از حادثه احد مى نشستند و بر دوستان و بستگان خود كه در احد شهيد شده بودند، تاسف ميخوردند كه چرا آنها مردند و نابود شدند، مخصوصا هنگامى كه به نعمتى مى رسيدند و جاى آنها را خالى مى ديدند بيشتر ناراحت مى شدند، با خود مى گفتند ما اين چنين در ناز و نعمتيم اما برادران و فرزندان ما در قبرها خوابيده اند و دستشان از همه جا كوتاه است.

اينگونه افكار و اينگونه سخنان علاوه بر اين كه نادرست بود و با واقعيت تطبيق نمى كرد، در تضعيف روحيه بازماندگان بى اثر نبود.

آيات فوق، خط بطلان بر اين گونه افكار كشيده و مقام، شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده است و مى گويد: اى پيامبر! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند

مرده اند( لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا ) ، در اينجا روى سخن فقط به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است تا ديگران حساب خود را بكنند

بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.بل احيأ عند ربهم يرزقون: منظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند، نه زندگى جسمانى و مادى، گرچه زندگى برزخى، اختصاصى به شهيدان ندارد، بسيارى ديگر از مردم نيز داراى حيات برزخى هستند ولى از آنجا كه حيات شهيدان يك حيات فوق العاده عالى و آميخته با انواع نعمتهاى معنوى است - و بعلاوه موضوع سخن، در آيه آنها هستند - تنها نام از آنها برده شده است. آنها بقدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست.

در آيه بعد به گوشه اى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و مى فرمايد: آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند.فرحين بما اتيهم الله من فضله:

خوشحالى ديگر آنها بخاطر برادران مجاهد آنها است كه در ميدان جنگ شربت شهادت ننوشيده اند و به آنها ملحق نشده اند زيرا مقامات و پاداشهاى آنها را در آن جهان به خوبى مى بينند و از اين رو مستبشر و شاد مى شوند، همانطور كه قرآن مى گويد:( و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم ) .

و به دنبال آن مى افزايد: شهيدان احساس مى كنند كه برادران مجاهد آنها،

پس از مرگ، هيچگونه اندوهى نسبت به آنچه در دنيا گذارده اند ندارند و نه هيچگونه ترسى از روز رستاخيز، و حوادث وحشتناك آن الا خوف عليهم و لا هم يحزنون،

اين جمله، تفسير ديگرى هم ممكن است داشته باشد و آن اينكه شهيدان علاوه بر اين كه با مشاهده مقامات برادران مجاهدى كه به آنها ملحق نشده اند خوشحال مى شوند، خودشان هم هيچگونه ترسى از آينده و غمى از گذشته ندارند.

آيه بعد در حقيقت تاكيد و توضيح بيشترى درباره بشارتهائى است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مى كنند آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مى شوند: نخست از اين جهت كه نعمتهاى خداوند را دريافت ميدارند، نه تنها نعمتهاى او بلكه فضل او كه همان افزايش و تكرار نعمت است نيز شامل حال آنها مى شود.( يستبشرون بنعمة من الله و فضل )

ديگر اين كه آنها مى بينند كه خدا پاداش مؤ منان را ضايع نميكند، نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدان راستينى كه شربت شهادت ننوشيدند( و ان الله لا يضيع اجر المؤ منين )

در حقيقت آنچه را قبلا شنيده بودند در آنجا آشكار مى بينند.

شاهدى بر بقاى روح

از جمله آيات قرآن كه با صراحت، دلالت بر بقاى روح دارد آيات فوق است كه درباره حيات شهيدان بعد از مرگ مى باشد، و اينكه بعضى احتمال داده اند كه مراد از حيات، معنى مجازى آن است و منظور باقى ماندن آثار زحمات و نام و نشان آنها است، بسيار از معنى آيه دور است و با هيچ يك از جمله هاى آيات فوق، اعم از روزى گرفتن شهيدان و سرور آنها از جهات مختلف، سازگار نمى باشد بعلاوه آيات فوق، دليل روشنى بر مسأله برزخ و نعمتهاى برزخى است كه شرح آن در ذيل آيه شريفه و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون (سوره مؤ منون آيه 23) بخواست خدا خواهد آمد.

پاداش شهيدان

درباره اهميت مقام شهيدان، سخن بسيار گفته شده و هر قوم و ملتى براى شهداى خود احترام خاصى قائل است ولى بدون اغراق، آن احترامى كه اسلام براى شهداى راه خدا قائل شده است بى نظير است، روايت زير نمونه روشنى از احترامى است كه اسلام براى شهدأ قائل شده و در پرتو همين تعليمات بود كه يك جمعيت محدود عقب افتاده آنچنان قدرت و نيرو گرفتند كه بزرگترين امپراطوريهاى جهان را بزانو در آوردند.

امام على بن موسى الرضا (عليهما‌السلام ) از امير مؤ منان على (عليها‌السلام ) چنين نقل مى كند كه هنگامى كه حضرت، مشغول خطبه بود و مردم را تشويق به جهاد مى كرد، جوانى برخاست و عرض كرد: اى امير مؤ منان! فضيلت جنگجويان در راه خدا را براى من تشريح كن امام در پاسخ فرمود: من بر مركب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پشت سر آنحضرت سوار بودم و از غزوه ذات السلاسل برمى گشتيم همين سؤ الى را كه تو از من نمودى من از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كردم.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هنگامى كه جنگجويان، تصميم بر شركت در ميدان جهاد مى گيرند خداوند آزادى از آتش دوزخ را براى آنها مقرر ميدارد.

و هنگامى كه سلاح بر ميدارند و آماده ميدان مى شوند فرشتگان بوجود آنها افتخار مى كنند.

و هنگامى كه همسر و فرزند و بستگان آنها با آنها خداحافظى مى كنند، از گناهان خود خارج مى شوند... از اين موقع آنها هيچ كارى نميكنند مگر اينكه پاداش آن، مضاعف مى گردد و در برابر هر روز پاداش ‍ عبادت هزار عابد براى آنها نوشته مى شود...

و هنگامى كه با دشمنان روبرو مى شوند، مردم جهان، نميتوانند ميزان ثواب آنها را درك كنند.

و هنگامى كه گام به ميدان براى نبرد بگذارند و نيزه ها و تيرها رد و بدل شود، و جنگ تن بتن شروع گردد، فرشتگان با پر و بال خود اطراف آنها را مى گيرند و از خدا تقاضا مى كنند كه در ميدان، ثابت قدم باشند، در اين هنگام منادى صدا ميزند الجنة تحت ظلال السيوف: بهشت در سايه شمشيرها است، در اين هنگام ضربات دشمن بر پيكر شهيد، ساده تر و گواراتر از نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان است.

و هنگامى كه شهيد از مركب فرو مى غلطد، هنوز به زمين نرسيده، حوريان بهشتى به استقبال او مى شتابند و نعمتهاى بزرگ معنوى و مادى كه خدا براى او فراهم ساخته است، براى او شرح مى دهند. و هنگامى كه شهيد بروى زمين قرار مى گيرد، زمين مى گويد: آفرين بر روح پاكيزه اى كه از بدن پاكيزه پرواز مى كند، بشارت باد بر تو، ان لك ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر: نعمتهائى در انتظار تو است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است و خداوند مى فرمايد: من سرپرست بازماندگان اويم، هر كس آنها را خشنود كند مرا خشنود كرده است و هر كس آنها را بخشم آورد مرا بخشم آورده است...