تفسیر نمونه جلد ۳

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
محقق: آيت اللّه العظمى مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 28682
دانلود: 2169


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28682 / دانلود: 2169
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 3

نویسنده:
فارسی

آيه(25)و ترجمه

( و من لم يستطع منكم طولا أ ن ينكح المحصنت المؤ منت فمن ما ملكت أ يمنكم من فتيتكم المؤ منت و الله أ علم بإ يمنكم بعضكم من بعض فانكحوهن بإ ذن أ هلهن و ءاتوهن أ جورهن بالمعروف محصنت غير مسفحت و لا متخذت أ خدان فإ ذا أ حصن فإ ن أ تين بفحشة فعليهن نصف ما على المحصنت من العذاب ذلك لمن خشى العنت منكم و أ ن تصبروا خير لكم و الله غفور رحيم ) (25)

ترجمه:

25 - و آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان ندارند مى توانند با زنان پاكدامن از بردگانى با ايمان كه در اختيار داريد ازدواج كنند، خدا آگاه به ايمان شماست، و همگى اعضاى يك پيكريد، و آنها را به اجازه صاحبان آنان ازدواج نماييد و مهر آنها را به خودشان بدهيد، مشروط بر اينكه پاكدامن باشند نه مرتكب زنا بطور آشكار شوند و نه دوست پنهانى بگيرند، و در صورتى كه محصنه باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت، اين اجازه (ازدواج با كنيزان ) براى آنها است كه (از نظر غريزه جنسى ) شديدا در زحمت باشند و اگر خوددارى كنيد (از ازدواج با آنان ) براى شما بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است.

تفسير:

ازدواج با كنيزان

در تعقيب بحثهاى مربوط به ازدواج، اين آيه، شرايط ازدواج با كنيزان را بيان مى كند، نخست مى گويد كسانى كه قدرت ندارند كه با زنان آزاد، ازدواج كنند مى توانند با كنيزانى ازدواج نمايند كه مهر و ساير مخارج آنها معمولا سبكتر و سهلتر است )( و من لم يستطع منكم طولا أ ن ينكح المحصنات المؤ منات فمن ما ملكت أيمانكم من فتياتكم المؤ منات ) .

البته منظور از ازدواج با كنيزان اين نيست كه صاحب كنيز با كنيز ازدواج كند، بلكه با شرايط خاصى كه در كتب فقهى ذكر شده مى تواند همانند همسر با او رفتار نمايد، بنابر اين منظور ازدواج افراد غير مالك با كنيز است.

ضمنا از تعبير به (مؤ منات ) استفاده مى شود كه بايد حتما كنيز مسلمان باشد تا بتوان با او ازدواج كرد و بنابر اين با كنيزان اهل كتاب ازدواج صحيح نيست.

جالب اينكه قرآن در اين آيه از كنيزان تعبير به (فتيات ) كرده است كه جمع (فتات ) مى باشد و معمولا اين تعبير آميخته با احترام خاصى در مورد زنان است و غالبا در مورد دختران جوان به كار مى رود.

در جمله بعد مى گويد: شما براى تشخيص ايمان آنها مأمور به ظاهر اظهارات آنان هستيد، و اما درباره باطن و اسرار درونى آنان خداوند به ايمان و عقيده شما آگاهتر است )( و الله اعلم بايمانكم ) .

از آنجا كه بعضى در مورد ازدواج با كنيزان كراهت داشتند، قرآن مى گويد: شما همه از يك پدر و مادر به وجود آمده ايد. (و بعضى از بعض ديگريد) (بعضكم من بعض ).

بنابر اين نبايد از ازدواج با كنيزان كه از نظر انسانى با شما هيچ گونه تفاوتى ندارند و از نظر ارزش معنوى، ارزش آنها مانند ديگران بسته به تقوى و پرهيزگارى آنان است، كراهت داشته باشيد، كه همه اعضاى يك پيكر محسوب مى شويد.

سپس به يكى از شرايط اين ازدواج اشاره كرده و مى فرمايد: (اين ازدواج بايد به اجازه مالك صورت گيرد) و بدون اجازه او باطل است( فانكحوهن باذن اهلهن ) .

از تعبير (مالك ) به (اهل ) اشاره به اين است كه نبايد آنها با كنيزان خود همچون يك متاع رفتار كنند بلكه بايد همچون سرپرست يك خانواده نسبت به فرزندان و اهل خود، رفتارى كاملا انسانى داشته باشند.

در جمله بعد مى فرمايد: (مهر آنان را به خودشان بدهيد)( و آتوهن اجورهن بالمعروف ) .

از جمله فوق استفاده مى شود كه بايد مهر متناسب و شايسته اى براى آنها قرار داد، و آن را به خود آنان داد، يعنى مالك مهر خود كنيزان خواهند بود، اگر چه جمعى از مفسران معتقدند كه آيه محذوفى دارد و در اصل( آتوا مالكهن اجورهن ) ؛ (مهر آنها را به مالكان آنها بپردازيد) بوده است، ولى اين تفسير با ظاهر آيه موافق نيست اگر چه بعضى از روايات آنرا تأييد مى كند.

ضمنا از ظاهر آيه استفاده مى شود كه بردگان نيز مى توانند مالك اموالى گردند كه از طرق مشروع به آن دست يافته اند.

و از تعبير (بالمعروف ) (بطور شايسته ) بر مى آيد كه نبايد در تعيين مهر آنها ظلم و ستمى بر آنان شود بلكه حق واقعى آنها طبق معمول بايد ادا گردد.

يكى ديگر از شرايط اين ازدواج آن است كه كنيزانى انتخاب شوند كه (مرتكب عمل منافى عفت، نگردند) (محصنات ).

خواه به صورت آشكار بوده باشد( غير مسافحات ) .

و يا به صورت انتخاب دوست پنهانى( و لا متخذات اخدان ) .

در اينجا ممكن است اين سؤ ال پيش آيد كه با نهى از زنا با تعبير (غير مسافحات ) نيازى به نهى از گرفتن دوست پنهانى (اخدان ) نبوده است.

ولى با توجه به اينكه جمعى در جاهليت عقيده داشتند كه تنها زناى آشكار ناپسند است اما انتخاب دوست پنهانى مانعى ندارد! روشن مى شود كه چرا قرآن مجيد به هر دو قسمت تصريح كرده است.

در جمله بعد به تناسب احكامى كه در باره ازدواج با كنيزان و حمايت از حقوق آنها گفته شد بحثى در باره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت به ميان آمده، و آن اينكه (اگر آنها در اين حال مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد در باره آنان، جارى مى شود) يعنى تنها پنجاه تازيانه بايد به آنها زد( فاذا احصن فان اتين بفاحشة فعليهن نصف ما على المحصنات من العذاب ) .

نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه قرآن مى گويد: (اذا احصن ) يعنى (اگر آنها محصنه بودند چنين مجازاتى درباره آنها جارى مى گردد در اينكه منظور از (محصنه بودن ) در اينجا چيست؟ مفسران احتمالاتى داده اند بعضى آن را به معنى شوهردار (طبق اصطلاح معروف فقهى و طبق آيه سابق ) و بعضى به معنى (مسلمان ) گرفته اند، ولى با توجه به اينكه كلمه (محصن ) در اين جمله دو بار ذكر شده و بايد هر دو به يك معنى باشد، و از طرفى زنان آزاد شوهردار مجازاتشان سنگسار كردن است نه تازيانه خوردن، روشن مى شود كه تفسير اول يعنى محصن به معنى شوهردار بودن، قابل قبول نيست، همانطور كه تفسير دوم يعنى مسلمان بودن نيز شاهدى ندارد.

حق اين است كه با توجه به اينكه كلمه (محصنات ) در قرآن مجيد، غالبا به معنى زنان عفيف و پاكدامن آمده است چنين به نظر مى رسد كه آيه فوق نيز اشاره به همين معنى است، يعنى كنيزانى كه بر اثر فشار صاحبان خود تن به خودفروشى مى دادند از مجازات معاف هستند، اما كنيزانى كه تحت چنين فشارى نيستند و مى توانند پاكدامن زندگى كنند اگر مرتكب عمل منافى عفت شدند همانند زنان آزاد مجازات مى شوند اما مجازات آنها نصف مجازات زنان آزاد است.

سپس مى گويد: (اين ازدواج با كنيزان براى كسانى است كه از نظر غريزه جنسى شديدا در فشار قرار گرفته اند، و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند) بنابر اين براى غير آنها مجاز نيست( ذلك لمن خشى العنت منكم ) .

(عنت ) (بر وزن سند) در اصل به معنى بازشكستن استخوانى است، كه قبلا شكسته شده، يعنى پس از بهبودى و التيام مجددا بر اثر حادثه اى بشكند، بديهى است اين نوع شكستگى بسيار دردناك و رنج آور است، و به همين دليل (عنت ) در مشكلات طاقت فرسا و كارهاى رنج آور استعمال شده است.

فلسفه اين حكم ممكن است اين باشد، كه كنيزان مخصوصا در آن زمان در شرائط تربيتى نامطلوبى به بار مى آمدند و طبعا داراى كمبودهايى از نظر اخلاقى و روانى و عاطفى بوده اند، و مسلما فرزندانى كه ثمره ازدواج با آنها بود، رنگ اخلاقى مادر را كم و بيش ‍ داشت، و به همين جهت اسلام طرح دقيقى براى آزادى تدريجى بردگان تنظيم كرده است تا به اين سرنوشت گرفتار نشوند، و ضمنا به خود بردگان امكان داده شود، تا با يكديگر ازدواج كنند. البته اين موضوع منافات با آن ندارد كه بعضى از كنيزان وضع استثنايى خاصى از نظر اخلاقى و تربيتى داشته باشند، زيرا آنچه در بالا اشاره شد مربوط به وضع اكثريت آنها بوده است و اگر مى بينيم مادر بعضى از بزرگان اسلام كنيز بوده اند از همين نظر است ولى بايد توجه داشت كه آنچه در مورد كنيزان در غير مورد ضرورت ممنوع است ازدواج با آنهاست نه آميزش جنسى از راه مالكيت.

اما بعد مى فرمايد: (خوددارى كردن از ازدواج با كنيزان تا آنجا كه توانايى داشته باشيد و دامان شما آلوده گناه نگردد، به سود شماست )( و ان تصبروا خير لكم ) .

در پايان آيه مى فرمايد: (و خداوند نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بى خبرى انجام داده ايد آمرزنده و مهربان است.( و الله غفور رحيم ) .

آيه (26) تا (28)و ترجمه

( يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم و يتوب عليكم و الله عليم حكيم ) (26)( و الله يريد أن يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوت أ ن تميلوا ميلا عظيما ) (27)( يريد الله أن يخفف عنكم و خلق الانسان ضعيفا ) (28)

ترجمه:

26 - خداوند مى خواهد (با اين دستورها راههاى خوشبختى و سعادت را) براى شما آشكار سازد، و به سنتهاى (صحيح ) پيشينيان رهبرى كند، و شما را از گناه پاك سازد و خداوند دانا و حكيم است.

27 - و خدا مى خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد) اما آنها كه پيرو شهواتند مى خواهند شما به كلى منحرف شويد.

28 - خدا مى خواهد (با دستورهاى مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن ) كار را بر شما سبك كند، و انسان، ضعيف آفريده شده (و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او كم است )

تفسير:

اين محدوديتها براى چيست؟

به دنبال احكام مختلف گذشته در زمينه ازدواج و قيود و شروطى كه پيش بيان شد ممكن است، اين سؤ ال در ذهن جمعى منعكس ‍ شود، كه منظور از اين همه محدوديتها و قيد و بندهاى قانونى چيست؟ آيا بهتر نبود كه آزادى عمل در اين مسايل به افراد داده مى شد و همانطور كه بعضى از دنياپرستان از هر وسيله لذت بهره مى گيرند، ديگران هم بهره بردارى كنند؟

آيات فوق در حقيقت پاسخ به اين سؤ الات مى دهد، و مى گويد: (خداوند مى خواهد به وسيله اين مقررات حقايق را براى شما آشكار سازد، و به راههايى كه مصالح و منافع شما در آن است، شما را رهبرى كند)( يريد الله ليبين لكم ) .

وانگهى شما در اين برنامه تنها نيستيد، اقوام پاك گذشته نيز اين گونه سنتها داشته اند( و يهديكم سنن الذين من قبلكم ) .

(علاوه بر اين خدا مى خواهد شما را ببخشد)( و يتوب عليكم ) .

و نعمتهاى خود را كه بر اثر انحرافات شما قطع شده بار ديگر به شما بازگرداند، و اين در صورتى است كه شما از آن راههاى انحرافى كه در زمان جاهليت و قبل از اسلام داشتيد، بازگرديد.

در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند از اسرار احكام خود آگاه است، و روى حكمت خود آنها را براى شما تشريع كرده است )( و الله عليم حكيم ) .

در آيه بعد مجددا تأكيد مى كند كه (خدا به وسيله اين احكام مى خواهد، نعمت ها و بركاتى كه بر اثر آلودگى به شهوات از شما قطع شده، به شما بازگردد)( و الله يريد ان يتوب عليكم ) .

(ولى شهوت پرستانى كه در امواج گناهان غرق هستند، مى خواهند شما از طريق سعادت به كلى منحرف شويد و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گرديد)( و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما ) .

اكنون شما فكر كنيد، آيا آن محدوديت آميخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است، يا اين آزادى و بى بندوبارى توأم با آلودگى و نكبت و انحطاط؟!.

اين آيات در حقيقت به افرادى كه در عصر و زمان ما نيز به قوانين مذهبى مخصوصا در زمينه مسايل جنسى ايراد مى كنند، پاسخ مى گويد، كه اين آزاديهاى بى قيد و شرط سرابى بيش نيست، و نتيجه آن انحراف عظيم از مسير خوشبختى و تكامل انسانى و گرفتار شدن در بيراهه ها و پرتگاه ها است كه نمونه هاى زيادى از آن را با چشم خودمان به شكل متلاشى شدن خانواده ها، انواع جنايات جنسى، فرزندان نامشروع جنايت پيشه و انواع بيماريهاى آميزشى و ناراحتيهاى روانى، مشاهده مى كنيم.

سپس در آيه بعد مى گويد: (حكم سابق در باره آزادى ازدواج با كنيزان تحت شرايط معين، در حقيقت يك نوع تخفيف و توسعه محسوب مى شود)( يريد الله ان يخفف عنكم ) .

و در بيان علت آن مى فرمايد: (زيرا انسان اصولا موجود ضعيفى است )( و خلق الانسان ضعيفا ) .

و در برابر طوفان غرايز گوناگون كه از هر سو به او حمله ور مى شود بايد طرق مشروعى براى ارضاى غرايز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.

آيه (29) و (30)و ترجمه

( يأ يها الذين أمنوا لا تأ كلوا أ مولكم بينكم بالبطل إلا أن تكون تجرة عن تراض منكم و لا تقتلوا أ نفسكم إن الله كان بكم رحيما ) (29)( و من يفعل ذلك عدونا و ظلما فسوف نصليه نارا و كان ذلك على الله يسيرا ) (30)

ترجمه:

29 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع ) نخوريد مگر اينكه تجارتى باشد كه با رضايت شما انجام گيرد، و خودكشى نكنيد! خداوند نسبت به شما مهربان است.

30 - و هر كس اين عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد، بزودى او را در آتشى وارد خواهيم ساخت و اين كار براى خدا آسان است.

تفسير:

بستگى سلامت اجتماع به سلامت اقتصاد

اين آيه در واقع زير بناى قوانين اسلامى را در مسايل مربوط به معاملات و مبادلات مالى تشكيل مى دهد، و به همين دليل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مى كنند، آيه خطاب به افراد باايمان كرده و مى گويد: (اموال يكديگر را از طرق نابه جا و غلط و باطل نخوريد)( يا ايها الذين آمنوا لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل ) .

به اين گونه هر گونه تصرف در مال ديگرى كه بدون حق و بدون يك مجوز منطقى و عقلانى بوده باشد ممنوع شناخته شده و همه را تحت عنوان (باطل ) كه مفهوم وسيعى دارد قرار داده است.

مى دانيم (باطل ) در مقابل (حق ) است و هر چيزى را كه ناحق و بى هدف و بى پايه باشد در برمى گيرد.

در آيات ديگرى از قرآن نيز با عباراتى شبيه عبارت فوق، اين موضوع تأكيد شده، مثلا: به هنگام نكوهش از قوم يهود و ذكر اعمال زشت آنها مى فرمايد:( و اكلهم اموال الناس بالباطل ) ؛ آنها در اموال مردم بدون مجوز و به ناحق تصرف مى كردند).

و در آيه 188 سوره بقره، جمله( لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل ) را به عنوان مقدمه اى براى نهى از كشاندن مردم به وسيله ادعاهاى پوچ و بى اساس به سوى دادگاهها و خوردن اموال آنها ذكر فرموده است.

بنابر اين هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى كه حد و حدود آن كاملا نامشخص باشد، خريد و فروش اجناسى كه فايده منطقى و عقلائى در آن نباشد، خريد و فروش وسايل فساد و گناه، همه در تحت اين قانون كلى قرار دارند، و اگر در روايات متعددى، كلمه باطل به قمار و ربا و مانند آن تفسير شده در حقيقت معرفى مصداقهاى روشن اين كلمه است نه آنكه منحصر به آنها باشد.

شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه تعبير به (اكل ) (خوردن ) كنايه از هر گونه تصرف است خواه به صورت خوردن معمولى باشد يا پوشيدن يا سكونت و يا غير آن و اين تعبير علاوه بر زبان عربى در فارسى امروز نيز كاملا رايج است.

در جمله بعد به عنوان يك استثنأ مى فرمايد: (مگر اينكه تصرف شما در اموال ديگران از طريق داد و ستد باشد كه از رضايت باطنى دو طرف سرچشمه بگيرد)( الا ان تكون تجارة عن تراض منكم ) .

اين جمله، استثنايى است از قانون كلى سابق، ولى به اصطلاح (استثنأ منقطع ) است يعنى آنچه در اين جمله آمده مشمول قانون سابق، از آغاز نبوده است و تنها به عنوان يك تأكيد و يادآورى ذكر شده، آن هم به نوبه خود يك قانون كلى است.

طبق اين بيان، تمام مبادلات مالى و انواع تجارتها كه در ميان مردم رايج است چنانچه از روى رضايت طرفين صورت گيرد و جنبه معقول و منطقى داشته باشد از نظر اسلام مجاز است (مگر در مواردى كه به خاطر مصالح معينى، نهى صريح از آن شده است ).

سپس در پايان آيه، مردم را از قتل نفس بازمى دارد و ظاهر آن به قرينه آخرين آيه نهى از خودكشى و انتحار كرده و مى فرمايد: (و خودكشى نكنيد، خداوند نسبت به شما مهربان است )( و لا تقتلوا انفسكم ان الله كان بكم رحيما ) .

يعنى خداوند مهربان نه تنها راضى نمى شود ديگرى شما را به قتل برساند بلكه به خود شما هم اجازه نميدهد كه با رضايت خود خويشتن را به دست نابودى بسپاريد.

در روايات اهل بيت (عليهم‌السلام ) نيز آيه فوق به همين معنى (انتحار) تفسير شده است.

اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه چه ارتباطى ميان مسأله (قتل نفس ) و (تصرف باطل و ناحق در اموال مردم ) وجود دارد؟!

پاسخ اين سؤ ال روشن است و در حقيقت قرآن با ذكر اين دو حكم پشت سر هم اشاره به يك نكته مهم اجتماعى كرده است و آن اينكه اگر روابط مالى مردم بر

اساس صحيح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پيش نرود و در اموال يكديگر به ناحق تصرف كنند، جامعه گرفتار يك نوع خودكشى و انتحار خواهد شد، و علاوه بر اينكه انتحارهاى شخصى افزايش خواهد يافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است.

حوادث و انقلاب هايى كه در جوامع مختلف دنياى معاصر روى داده، شاهد گوياى اين حقيقت مى باشد، و از آنجا كه خداوند نسبت به بندگان خود، مهربان است به آنها هشدار مى دهد و اعلام خطر مى كند كه مراقب باشند مبادا مبادلات مالى نادرست و اقتصاد ناسالم، اجتماع آنها را به نابودى و سقوط بكشاند.

در آيه بعد به مجازات كسانى كه از قوانين الهى سرپيچى كنند اشاره كرده و مى فرمايد: (و هر كس از اين فرمان سرپيچى كند، و خود را آلوده خوردن اموال ديگران به ناحق سازد و يا دست به انتحار و خودكشى زند، نه تنها به آتش اين جهان مى سوزد بلكه در آتش قهر و غضب پروردگار نيز خواهد سوخت )( و من يفعل ذلك عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا )

و در پايان مى فرمايد: (اين كار براى خدا آسان است )( و كان ذلك على الله يسيرا ) .

آيه (31)و ترجمه

( ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سياتكم و ندخلكم مدخلا كريما ) (31)

ترجمه:

31 - اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى شده ايد اجتناب كنيد گناهان كوچك شما را مى پوشانيم و در جايگاه خوبى شما را وارد مى سازيم.

تفسير:

گناهان كبيره و صغيره

اين آيه به كسانى كه از گناهان كبيره پرهيز مى كنند، بشارت مى دهد كه خداوند گناهان صغيره آنان را مى بخشد و اين پاداشى است كه به اين گونه افراد داده شده است، مى فرمايد: (اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى مى شويد پرهيز كنيد، گناهان كوچك شما را مى پوشانيم، و شما را در جايگاه خوبى وارد مى سازيم )( ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما ) .

از تعبير (كبائر) و (سيئات ) استفاده مى شود كه گناهان بر دو دسته اند، دستهاى كه قرآن نام آنها را (كبيره ) و دسته اى كه نام آنها را (سيئة ) گذاشته است، و در آيه 32 سوره نجم به جاى (سيئة ) تعبير به (لمم ) نموده است، و در آيه 49 سوره كهف در برابر كبيره (صغيره ) را ذكر فرموده است آنجا كه مى گويد: (لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها؛ اين نامه عمل هيچ گناه كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه به شماره در آورده است ).

از تعبيرات فوق به روشنى ثابت مى شود كه گناهان بر دو دسته مشخص تقسيم مى شوند كه گاهى از آن دو به (كبيره ) و (صغيره ) و گاهى (كبيره ) و (سيئه ) و

گاهى (كبيره ) و (لمم ) تعبير مى شود.

سؤ ال:

اكنون بايد ديد كه ضابطه و ميزان در تعيين صغيره و كبيره چيست؟

بعضى مى گويند: اين دو از امور نسبى هستند، يعنى به هنگام مقايسه كردن دو گناه به يكديگر آن يك كه اهميتش بيشتر است كبيره و آنكه كمتر است صغيره مى باشد، و بنابر اين هر گناهى نسبت به گناه بزرگتر، صغيره، و نسبت به گناه كوچكتر، كبيره است.

ولى روشن است كه اين معنى به هيچ وجه با آيه فوق نمى سازد زيرا آيه فوق اين دو دسته را از يكديگر جدا كرده و در برابر هم قرار داده است و پرهيز از يكى را موجب بخشودگى ديگرى مى شمارد (دقت كنيد).

ولى اگر به معنى لغوى (كبيره ) بازگرديم، كبيره هر گناهى است كه از نظر اسلام بزرگ و پر اهميت است، و نشانه اهميت آن مى تواند اين باشد كه در قرآن مجيد، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلكه به دنبال آن تهديد به عذاب دوزخ گرديده است، مانند قتل نفس و زنا و رباخوارى و امثال آنها، و لذا در روايات اهل بيت (عليهم‌السلام ) مى خوانيم: (الكبائر اللتى اوجب الله عزوجل عليها النار؛ گناهان كبيره گناهانى است كه خداوند مجازات آتش براى آنها مقرر داشته است ) مضمون اين حديث از امام باقر (عليها‌السلام ) و امام صادق (عليها‌السلام ) و امام على بن موسى الرضا (عليها‌السلام ) نقل شده است.

و بنابر اين به دست آوردن گناهان كبيره و شناخت آنها با توجه به ضابطه فوق كار آسانى است، و اگر ملاحظه مى كنيم، در پاره اى از روايات تعداد كبائر، هفت و در بعضى بيست و در بعضى هفتاد، ذكر شده منافات با آنچه در بالا گفته شد ندارد، زيرا در حقيقت بعضى از اين روايات اشاره به گناهان كبيره درجه اول و بعضى به گناهان كبيره درجه دو و بعضى به همه گناهان كبيره اشاره مى كند.

اشكال:

ممكن است گفته شود كه اين آيه مردم را به گناهان صغيره تشويق مى نمايد و مى گويد: با ترك گناهان كبيره، ارتكاب گناهان كوچك مانعى ندارد!

پاسخ:

از تعبيرى كه در آيه ذكر شده پاسخ اين ايراد روشن مى شود زيرا قرآن مى گويد: (نكفر عنكم سيئاتكم )؛ گناهان كوچك شما را مى پوشانيم يعنى پرهيز از گناهان بزرگ خصوصا با فراهم بودن زمينه هاى آنها، يك نوع حالت تقواى روحانى در انسان ايجاد مى كند كه مى تواند آثار گناهان كوچك را از وجود او بشويد و در حقيقت آيه فوق همانند آيه (ان الحسنات يذهبن السيئات؛ حسنات، سيئات را از بين مى برند) مى باشد، و در واقع اشاره به يكى از آثار واقعى اعمال نيك است و اين درست به اين مى ماند كه مى گوييم اگر انسان از مواد سمى خطرناك پرهيز كند و مزاج سالمى داشته باشد مى تواند آثار نامطلوب بعضى از غذاهاى نامناسب را بواسطه سلامت مزاج از بين ببرد.

و يا به تعبير ديگر: بخشش گناهان صغيره يك نوع پاداش معنوى براى تاركان گناهان كبيره است، و اين خود اثر تشويق كننده اى براى ترك كبائر دارد.

كجا صغيره تبديل به كبيره مى شود؟

ولى نكته مهمى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه گناهان صغيره، در صورتى صغيره هستند كه تكرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بى

اعتنايى و يا غرور و طغيان انجام نگيرند زيرا صغاير طبق آنچه از قرآن و روايات اسلامى استفاده مى شود در چند مورد تبديل به كبيره مى گردد:

1 - در صورتى كه تكرار گردد، همانطور كه از امام صادق (عليها‌السلام ) نقل شده كه فرمود: (لا صغيرة مع الاصرار؛ هيچ گناهى با تكرار صغيره نيست ).

2 - (در صورتى كه گناه را كوچك بشمرد و تحقير كند) در نهج البلاغه مى خوانيم: (اشد الذنوب ما استهان به صاحبه؛ شديدترين گناهان آن است كه مرتكبش آن را كوچك بشمرد).

3 - (در صورتى كه از روى طغيان و تكبر و گردنكشى در برابر فرمان پروردگار انجام شود) اين موضوع را از آيات مختلفى اجمالا مى توان استفاده كرد از جمله آيه 37 نازعات: (اما آنها كه طغيان كنند و زندگى دنيا را مقدم بشمرند جايگاهشان دوزخ است.)

4 - در صورتى كه از افرادى سر بزند كه موقعيت خاصى در اجتماع دارند و لغزشهاى آنها با ديگران برابر محسوب نمى شود، چنانكه قرآن درباره همسران پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در سوره احزاب آيه 30 مى گويد: (اگر شما كار زشتى انجام دهيد مجازات آن را دو برابر خواهيد ديد).

و از پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه فرمود: (من سن سنة سيئة فعليه وزرها و وزر من عمل بها لا ينقص من اوزارهم شيئا؛ هر كس سنت بدى بگذارد گناه آن بر او است و همچنين گناه تمام كسانى كه به آن عمل كنند، بدون اينكه از گناه آنها چيزى كاسته شود).!

5 - در صورتى كه از انجام گناه خوشحال و مسرور باشد و به آن افتخار كند

كند چنانكه از پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه فرمود: (من اذنب ذنبا و هو ضاحك دخل النار و هو باك؛ هر كس گناهى كند درحالى كه خندان باشد در آتش وارد مى شود در حالى كه گريان است ).

6 - در صورتى كه عدم مجازات سريع خداوند را در برابر گناه خود دليل بر رضايت خدا بشمرد و خود را مصون از مجازات و يا محبوب در نزد خدا بداند، چنانكه قرآن در آيه 8 سوره (مجادله ) از زبان بعضى از گناهكاران مغرور نقل مى كند كه آنها در پيش ‍ خود مى گويند: (چرا خداوند ما را مجازات نمى كند) و سپس قرآن اضافه مى كند كه: (آتش دوزخ براى آنها كافى است ).