تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 21123
دانلود: 1792


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21123 / دانلود: 1792
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (51) تا (53)و ترجمه:

( يا ايها الذين أمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى أوليأ بعضهم أوليأ بعض و من يتولهم منكم فإ نه منهم إن الله لا يهدى القوم الظالمين ) (51)( فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشى أن تصيبنا دائرة فعسى الله أن يأتى بالفتح أو أمر من عنده فيصبحوا على ما أسروا فى أنفسهم نادمين ) (52)( و يقول الذين أمنوا أهؤ لأ الذين أقسموا بالله جهد أيمانهم إنهم لمعكم حبطت أعملهم فأصبحوا خاسرين ) (53)

ترجمه:

51 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد يهود و نصارى را تكيه گاه خود قرار ندهيد، آنها تكيه گاه يكديگرند و كسانى كه از شما بانها تكيه كنند از آنها هستند خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمى كند.

52 - مشاهد مى كنى افرادى را كه در دلهايشان بيمارى است در (دوستى با) آنان بر يكديگر پيشى مى گيرند، و مى گويند مى ترسيم حادثه اى براى ما اتفاق بيفتد (و نياز به كمك آنها داشته باشيم ) شايد خداوند پيروزى يا حادثه ديگرى از ناحيه خود (به نفع مسلمانان ) پيش بياورد و اين دسته از آنچه در دل پنهان داشتند پشيمان گردند.

53 - و آنها كه ايمان آورده اند مى گويند آيا اين (منافقان ) همانها هستند كه با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند كه با شما هستيم! (چرا سرانجام كارشان به اينجا رسيد) اعمالشان نابود گشت و زيانكار شدند.

شان نزول:

بسيارى از مفسران نقل كرده اند كه بعد از جنگ بدر، عبادة بن صامت خزرجى خدمت پيامبر رسيد و گفت: من هم پيمانانى از يهود دارم كه از نظر عدد زياد و از نظر قدرت نيرومندند، اكنون كه آنها ما را تهديد به جنگ مى كنند و حساب مسلمانان از غير مسلمانان جدا شده است من از دوستى و هم پيمانى با آنان برائت ميجويم، هم پيمان من تنها خدا و پيامبر او است، عبد الله بن ابى گفت: ولى من از هم پيمانى با يهود برائت نمى جويم، زيرا از حوادث مشگل مى ترسم و به آنها نيازمندم، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به او فرمود: آنچه در مورد دوستى با يهود بر عباده مى ترسيدم، بر تو نيز مى ترسم (و خطر اين دوستى و هم پيمانى براى تو از او بيشتر است ) عبد الله گفت: چون چنين است من هم مى پذيرم و با آنها قطع رابطه مى كنم، آيات فوق نازل شد و مسلمانان را از هم پيمانى با يهود و نصارى بر حذر داشت.

تفسير:

آيات فوق مسلمانانرا از همكارى با يهود و نصارى به شدت بر حذر مى دارد، نخست ميگويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، يهود و نصارى را تكيه گاه و هم پيمان خود قرار ندهيد (يعنى ايمان به خدا ايجاب مى كند كه به خاطر جلب منافع مادى با آنها همكارى نكنيد).

( يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اوليأ ) .

اوليأ جمع ولى از ماده ولايت بمعنى نزديكى فوق العاده ميان دو چيز است كه به معنى دوستى و نيز به معنى هم پيمانى و سرپرستى آمده است ولى با توجه به شان نزول آيه و ساير قرائنى كه در دست است، منظور از آن در اينجا اين نيست كه مسلمانان هيچگونه رابطه تجارى و اجتماعى با يهود و مسيحيان نداشته باشند بلكه منظور اين است كه با آنها هم پيمان نگردند و در برابر دشمنان روى دوستى آنها تكيه نكنند.

مساله هم پيمانى در ميان عرب در آن زمان رواج كامل داشت و از آن به ولأ تعبير مى شد.

جالب اينكه در اينجا روى عنوان اهل كتاب تكيه نشده بلكه به عنوان يهود و نصارى از آنها نام برده شده است، شايد اشاره به اين است كه آنها اگر به كتب آسمانى خود عمل مى كردند هم پيمانان خوبى براى شما بودند، ولى اتحاد آنها به يكديگر روى دستور كتابهاى آسمانى نيست بلكه روى اغراض سياسى و دسته بندى هاى نژادى و مانند آن است.

سپس با يك جمله كوتاه، دليل اين نهى را بيان كرده ميگويد: هر يك از آن دو طايفه دوست و هم پيمان هم مسلكان خود هستند.

( بعضهم اوليأ بعض ) .

يعنى تا زمانى كه منافع خودشان و دوستانشان مطرح است، هرگز به شما نمى پردازند.

روى اين جهت، هر كس از شما طرح دوستى و پيمان با آنها بريزد، از نظر تقسيم بندى اجتماعى و مذهبى جزء آنها محسوب خواهد شد.

( و من يتولهم منكم فانه منهم ) .

و شك نيست كه خداوند چنين افراد ستمگرى را كه به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خيانت كرده و بر دشمنانشان تكيه مى كنند، هدايت نخواهد كرد.

( ان الله لا يهدى القوم الظالمين ) .

در آيه بعد اشاره به عذرتراشى هائى مى كند كه افراد بيمار گونه براى توجيه ارتباطهاى نامشروع خود با بيگانگان، انتخاب مى كنند، و مى گويد: آنهائى كه در دلهايشان بيمارى است، اصرار دارند كه آنان را تكيه گاه و هم پيمان خود انتخاب كنند، و عذرشان اين است كه ميگويند: ما مى ترسيم قدرت به دست آنها بيفتد و گرفتار شويم.

( فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة ) .

قرآن در پاسخ آنها ميگويد: همانطور كه آنها احتمال مى دهند روزى قدرت به دست يهود و نصارى بيفتد اين احتمال را نيز بايد بدهند كه ممكن است سرانجام، خداوند مسلمانان را پيروز كند و قدرت به دست آنها بيفتد و اين منافقان، از آنچه در دل خود پنهان ساختند، پشيمان گردند.

( فعسى الله ان ياتى بالفتح اوامر من عنده فيصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين ) .

در حقيقت، در اين آيه از دو راه به آنها پاسخ گفته شده است: نخست اينكه اين گونه افكار از قلبهاى بيمار بر مى خيزد و از كسانى كه ايمانشان متزلزل و نسبت به خدا سوء ظن دارند و گرنه يك فرد با ايمان اين گونه فكر به خود راه نمى دهد، و ديگر اينكه بفرض كه چنين احتمالى باشد آيا احتمال پيروزى مسلمين در كار نيست؟

بنابر آنچه ما گفتيم كلمه (عسى ) كه مفهوم آن احتمال و اميد است، به همان معنى اصلى كه در همه جا دارد باقى مى ماند، ولى مفسران معمولا آن را بعنوان يك وعده قطعى در اينجا از طرف خداوند به مسلمانان گرفتهاند كه با ظاهر كلمه عسى سازگار نيست.

منظور از جمله اوامر من عنده كه بعد از كلمه فتح ذكر شده اين است كه ممكن است در آينده مسلمانان بر دشمنان خود يا از طريق جنگ و پيروزى غلبه كنند و يا بدون جنگ آنقدر قدرت بيابند كه دشمن بدون جنگ تسليم گردد و به عبارت ديگر كلمه فتح اشاره به پيروزيهاى نظامى مسلمانان است و امر من عنده اشاره به پيروزيهاى اجتماعى و اقتصادى و مانند آن مى باشد.

ولى با توجه به اينكه خداوند بيان چنين احتمالى ميكند و او عالم و آگاه از وضع آينده است، اين آيه اشاره به پيروزيهاى نظامى و اجتماعى و اقتصادى مسلمانان خواهد بود.

و در آخرين آيه به سرانجام كار منافقان اشاره كرده ميگويد: در آن هنگام كه فتح و پيروزى نصيب مسلمانان راستين شود، و كار منافقان بر ملا گردد مؤ منان از روى تعجب مى گويند آيا اين افراد منافق همانها هستند كه اين همه ادعا داشتند و با نهايت تاكيد قسم ياد ميكردند كه با ما هستند، چرا سرانجام كارشان به اينجا رسيد.

( و يقول الذين آمنوا ا هؤ لأ الذين اقسموا بالله جهد ايمانهم انهم لمعكم ) .

و به خاطر همين نفاق، همه اعمال نيك آنها بر باد رفت زيرا از نيت پاك و خالص سرچشمه نگرفته بود، و به همين دليل زيانكار شدند، هم در اين جهان و هم در جهان ديگر.

( حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين ) .

در حقيقت جمله اخير، شبيه پاسخ سؤ ال مقدرى است، گويا كسى مى پرسد بالاخره پايان كار آنها به كجا خواهد رسيد! در جوابشان گفته مى شود، اعمالشان به كلى بر باد رفت و خسران و زيان دامنگيرشان شد.

يعنى آنها اگر اعمال نيكى هم از روى اخلاص انجام داده باشند، چون سرانجام به سوى نفاق و شرك روى آوردند، نتائج آن اعمال نيز بر باد مى رود همانطور كه در جلد دوم صفحه 69 ذيل آيه 217 سوره بقره بيان كرديم.

تكيه بر بيگانه

گرچه در شان نزول آيات فوق سخن از دو نفر يعنى عبادة بن صامت و عبد الله بن ابى در ميان آمده ولى جاى ترديد نيست كه اينها فقط به عنوان دو شخص تاريخى مورد نظر نيستند، بلكه نماينده دو مكتب فكرى و اجتماعى مى باشند، يك مكتب مى گويد از بيگانه بايد بريد و زمام كار خود را به دست او نداد و به كمكهاى او اطمينان نكرد.

ديگرى مى گويد: در اين دنياى پرغوغا، هر شخص و ملتى تكيه گاهى مى خواهد، و گاهى مصلحت ايجاب مى كند كه اين تكيه گاه از ميان بيگانگان انتخاب شود، دوستى آنها با ارزش است و روزى ثمر بخش خواهد بود. قرآن مكتب دوم را به شدت مى كوبد و مسلمانان را از اين طرز تفكر با صراحت و تاكيد برحذر مى دارد، اما متاسفانه بعضى از مسلمانان، اين فرمان بزرگ قرآن را به دست فراموشى سپردند و تكيه گاه هائى از ميان بيگانگان براى خود انتخاب نمودند، و تاريخ نشان مى دهد كه بسيارى از بدبختيهاى مسلمين از همين جا سرچشمه گرفته است!

اندلس تابلو زندهاى براى اين موضوع است و نشان مى دهد كه چگونه مسلمانان به نيروى خود درخشانترين تمدنها را در اندلس ‍ ديروز و اسپانياى امروز به وجود آوردند، اما به خاطر تكيه كردن بر بيگانه چه آسان آنرا از دست دادند.

امپراطور عظيم عثمانى كه در مدت كوتاهى همانند برف در فصل تابستان به كلى آب شد، شاهد ديگرى بر اين مدعا است، در تاريخ معاصر نيز ضربه هائى كه مسلمانان به خاطر انحراف از اين مكتب خورده اند كم نيست، اما تعجب در اين است كه چگونه هنوز بيدار نشده ايم!

در هر حال بيگانه، بيگانه است و اگر يك روز منافع مشتركى با ما داشته باشد و در گامهاى محدودى همكارى كند سرانجام در لحظات حساس نه تنها حساب خود را جدا مى كند، بلكه ضربه هاى كارى نيز به ما مى زند، امروز مسلمانان بايد بيش از هر وقت به اين نداى قرآن گوش دهند و جز به نيروى خود تكيه نكنند. پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ) به قدرى مراقب اين موضوع بود كه در جنگ احد هنگامى كه سيصد نفر از يهوديان براى همكارى با مسلمانان در برابر مشركان اعلام آمادگى كردند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنها را از نيمه راه باز گرداند و كمك آنها را نپذيرفت، در حالى كه اين عدد در نبرد احد مى توانست نقش مؤ ثرى داشته باشد، چرا! زيرا هيچ بعدى نداشت كه آنها در لحظات حساس جنگ با دشمن همكارى كنند و باقيمانده ارتش اسلام را نيز از بين ببرند.

آيه (54) و ترجمه:

( يأ يها الذين ءامنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأ تى الله بقوم يحبهم و يحبونه أ ذلة على المؤ منين أ عزة على الكافرين يجهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤ تيه من يشأ و الله وسع عليم ) (54)

ترجمه:

54 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر كس از شما از آئين خود باز گردد (به خدا زيانى نمى رساند) خداوند در آينده جمعيتى را مى آورد، كه آنها را دوست دارد و آنها (نيز) او را دوست دارند، در برابر مؤ منان متواضع و در برابر كافران نيرومندند، آنها در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش كنندگان هراسى ندارند. اين فضل خدا است كه بهر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مى دهد و (فضل ) خدا وسيع و خداوند داناست.

تفسير:

پس از بحث درباره منافقان، سخن از مرتدانى كه طبق پيش بينى قرآن بعدها از اين آئين مقدس روى بر مى گرداندند به ميان مى آورد و به عنوان يك قانون كلى به همه مسلمانان اخطار مى كند: اگر كسانى از شما از دين خود بيرون روند، زيانى به خدا و آئين او و جامعه مسلمين و آهنگ سريع پيشرفت آنها نمى رسانند، زيرا خداوند در آينده جمعيتى را براى حمايت اين آئين برمى انگيزد.

( يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم ) .

سپس صفات كسانى كه بايد اين رسالت بزرگ را انجام دهند، شرح مى دهد:

1 - آنها به خدا عشق مى ورزند و جز به خشنودى او نمى انديشند هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند.

( يحبهم و يحبونه ) .

2 و 3 - در برابر مؤ منان خاضع و مهربان و در برابر دشمنان و ستمكاران، سرسخت و خشن و پرقدرتند.

( اذلة على المؤ منين اعزة على الكافرين ) .

4 - جهاد در راه خدا به طور مستمر از برنامه هاى آنها است.

( يجاهدون فى سبيل الله ) .

5 - آخرين امتيازى كه براى آنان ذكر مى كند اين است كه در راه انجام فرمان خدا و دفاع از حق، از ملامت هيچ ملامت كننده اى نمى هراسند.

( و لا يخافون لومة لائم ) .

در حقيقت علاوه بر قدرت جسمانى، چنان شهامتى دارند كه از شكستن سنتهاى غلط و مخالفت با اكثريتهائى كه راه انحراف را پيش ‍ گرفته اند، و با تكيه بر كثرت عددى خود ديگران را به باد استهزأ مى گيرند، پروائى ندارند.

بسيارى از افراد را مى شناسيم كه داراى صفات ممتازى هستند، اما در مقابل غوغاى محيط و هجوم افكار عوام و اكثريتهاى منحرف بسيار محافظه كار، ترسو، و كم جرئتند، و زود در برابر آنها ميدان را خالى مى كنند، در حالى كه براى يك رهبر سازنده و افرادى كه براى پياده كردن افكار او وارد ميدان مى شوند، قبل از هر چيز چنين شهامتى لازم است، عوام زدگى، محيط زدگى، و امثال آن كه همگى نقطه مقابل اين امتياز عالى روحى هستند، سد راه بيشتر اصلاحات محسوب مى گردند.

و در پايان مى گويد: بدست آوردن اين امتيازات، (علاوه بر كوشش

انسان ) مرهون فضل الهى است كه به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مى دهد.

( ذلك فضل الله يؤ تيه من يشأ ) .

او است كه دايره فضل و كرمش، وسيع و به آنها كه شايستگى دارند آگاه است.

( و الله واسع عليم ) .

درباره اينكه آيه فوق اشاره به چه اشخاصى مى كند و منظور از اين ياوران اسلام كيانند كه خدا آنها را به اين صفات ستوده است!

در روايات اسلامى و سخنان مفسران بحث بسيار ديده مى شود. در روايات زيادى كه از طرق شيعه و اهل تسنن وارد شده مى خوانيم كه اين آيه در مورد على (عليه‌السلام ) در فتح خيبر، يا مبارزه با ناكثين و قاسطين و مارقين (آتش افروزان جنگ جمل، و سپاه معاويه، و خوارج ) نازل شده است و لذا مى بينيم كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بعد از عدم توانائى عده اى از فرماندهان لشگر اسلام براى فتح خيبر، يك شب در مركز سپاه اسلام رو به آنها كرد و فرمود:

لا عطين الراية غدا رجلا، يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله، كرارا غير فرار، لا يرجع حتى يفتح الله على يده:

به خدا سوگند پرچم را فردا به دست كسى مى سپارم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند، پى در پى به دشمن حمله مى كند و هيچگاه از برابر آنها نمى گريزد و از اين ميدان باز نخواهد گشت، مگر اينكه خدا به دست او پيروزى را نصيب مسلمانان مى كند.

در روايت ديگرى مى خوانيم هنگامى كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) درباره اين آيه

سؤ ال كردند دست خود را بر شانه سلمان زد و فرمود: اين و ياران او و هموطنان او هستند.

و به اين ترتيب از اسلام آوردن ايرانيان و كوششها و تلاشهاى پرثمر آنان براى پيشرفت اسلام در زمينه هاى مختلف، پيشگوئى كرد.

سپس فرمود:

لو كان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من ابنأ الفارس:

اگر دين (و در روايت ديگرى اگر علم ) به ستاره ثريا بسته باشد و در آسمانها قرار گيرد، مردانى از فارس آن را در اختيار خواهند گرفت. و در روايات ديگرى مى خوانيم اين آيه درباره ياران مهدى (عليه‌السلام ) نازل شده است كه با تمام قدرت در برابر آنها كه از آئين حق و عدالت مرتد شده اند مى ايستند و جهان را پر از ايمان و عدل و داد مى كنند.

شكى نيست كه اين روايات كه در تفسير آيه وارد شده با هم تضاد ندارد، زيرا اين آيه همانطور كه سيره قرآن است يك مفهوم كلى و جامع را بيان مى كند كه على (عليه‌السلام ) يا سلمان فارسى مصداقهاى مهم آن مى باشند و كسان ديگرى كه اين برنامه ها را تعقيب مى كنند نيز شامل مى شود، هر چند در روايات از آنها ذكرى نشده باشد.

ولى متاسفانه تعصبهاى قومى در مورد اين آيه به كار افتاده و افرادى را كه هيچگونه شايستگى ندارند و هيچيك از صفات فوق در آنها وجود نداشته به عنوان مصداق و شان نزول آيه شمرده اند، تا آنجا كه ابو موسى اشعرى كه با حماقت كم نظير و تاريخى خود، اسلام را به سوى پرتگاه كشانيد، و پرچمدار اسلام، على (عليه‌السلام ) را در تنگناى سختى قرار داد از مصاديق اين آيه شمرده اند!

اصلاح قسمت اخير اين جلد، در جوار خانه خدا، در مكه مكرمه هنگام تشرف براى مراسم پرشكوه عمره انجام گرفت در حالى كه قلم را به زحمت مى توانستم بدست بگيرم و دستم ناراحت بود.

جالب اينكه همان تعصبها را كه در كتب علمى مى بينيم به طرز شديد - ترى در ميان افراد عامى و حتى دانشمندان آنها در اينجا مشاهده مى كنيم گويا دستى در كار است كه مسلمانان هيچگاه متحد نشوند، اين تعصب حتى به تاريخ پيش از اسلام نيز سرايت كرده و خيابانى كه نزديك خانه كعبه به عنوان شارع ابو سفيان جلب توجه مى كند در حال حاضر از شارع ابراهيم الخليل بنيانگزار مكه شكوهمندتر است!

نسبت شرك دادن به بسيارى از مسلمانان، براى يك دسته از متعصبين اين سامان مساوى با آب خوردن است، تكان بخورى فرياد مشرك مشرك بلند مى شود گويا اسلام دربست از آنها است و آنها متوليان قرآنند و بس، و اسلام و كفر دگران به ميل آنها واگذار شده كه با يك كلمه هر كس را بخواهند مشرك و هر كس را بخواهند مسلمان بگويند!

در حالى كه در آيات فوق خوانديم خداوند به هنگام غربت اسلام سلمان و امثال او را براى عظمت اين آئين بزرگ بر مى انگيزد، و اين بشارتى است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) داده است.

شگفت انگيز اين است كه مساله توحيد كه بايد رمز وحدت مسلمين گردد دستاويزى شده براى تشتت صفوف مسلمين و نسبت دادن مسلمانان به شرك و بت پرستى.

تا آنجا كه يكى از افراد مطلع به بعضى از متعصبان آنها گفته بود ببينيد كار ما و شما به كجا رسيده كه اگر اسرائيل بر سر ما مسلط شود جمعى از شما خوشحال مى شوند و اگر شما را بكوبد جمعى از ما! آيا اين همان چيزى نيست كه آنها مى خواهند!!

ولى از انصاف نبايد گذشت با تماسهاى مكررى كه با عده اى از علماى آنها داشتم روشن شد كه فهميده ها غالبا از اين وضع ناراحتند مخصوصا يكى از علماى يمن در مسجد الحرام در بحثى كه در زمينه حد و حدود شرك بود در حضور بعضى از بزرگان مدرسين حرم مى گفت مساله نسبت دادن اهل قبله به شرك گناه بسيار بزرگى است كه پيشينيان آنرا بسيار مهم مى شمردند، اين چه كارى است كه افراد غير وارد مرتبا مردم را متهم به شرك مى كنند آيا آنها نمى دانند چه مسؤ ليت بزرگى را بر عهده مى گيرند.