تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 21140
دانلود: 1793


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21140 / دانلود: 1793
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (87)و ترجمه:

( الله لا إله إلا هو ليجمعنكم إلى يوم القيمة لاريب فيه و من أصدق من الله حديثا (87)

ترجمه:

87 - خداوند معبودى جز او نيست، و به طور قطع همه شما را در روز رستاخيز كه شك در آن نمى باشد جمع مى كند، و كيست كه از خداوند راستگوتر باشد.

تفسير:

آيه فوق تكميلى براى آيات قبل و مقدمه براى آيات بعد است، زيرا در آيه گذشته پس از دستور به رد تحيت فرمود: خداوند حساب همه اعمال شما را دارد، در اين آيه اشاره به مسئله رستاخيز و دادگاه عمومى بندگان در روز قيامت كرده و آن را با مسئله توحيد و يگانگى خدا كه ركن ديگرى از ايمان است مى آميزد، و مى فرمايد: معبودى جز او نيست و بطور قطع در روز قيامت شما را دسته جمعى مبعوث ميكند، همان روز قيامتى كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست.

( الله لا اله الا هو ليجمعنكم الى يوم القيامة لا ريب فيه ) .

تعبير به يجمعنكم اشاره به اين است كه قيامت همه افراد بشر در يك روز واقع خواهد شد، همانطور كه در آخر سوره مريم آيه 93 تا 95 نيز اشاره به اين حقيقت شده كه تمام بندگان خدا اعم از ساكنان زمين و ساكنان كرات ديگر همه در يكروز مبعوث مى شوند.

تعبير به لاريب فيه (هيچ ترديدى در آن نيست ) در مورد روز قيامت در اين آيه و چندين مورد ديگر از آيات قرآن در حقيقت اشاره به دلائل قطعى و مسلمى است كه از وجود چنين روزى خبر مى دهد مانند قانون تكامل و حكمت و فلسفه آفرينش و قانون عدالت پروردگار كه در بحث معاد، مشروحا ذكر شده است.

و در پايان براى تاكيد مطلب مى فرمايد: كيست كه راستگوتر از خدا باشد( و من اصدق من الله حديثا ) .

بنابراين هر گونه وعده اى درباره روز قيامت و غير آن مى دهد نبايد جاى ترديد باشد، زيرا دروغ يا از جهل سرچشمه مى گيرد يا از ضعف و نياز، اما خداوندى كه از همه آگاهتر و از همگان بينياز است، از هر كس راستگوتر است و اصولا دروغ براى او مفهومى ندارد.

آيه (88)و ترجمه:

( فما لكم فى المنفقين فئتين و الله أ ركسهم بما كسبوا أ تريدون أ ن تهدوا من أ ضل الله و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا ) (88)

ترجمه:

88 - چرا درباره منافقين دو دسته شده ايد! (بعضى جنگ با آنها را ممنوع و بعضى مجاز مى دانيد) در حالى كه خداوند به خاطر اعمالشان (افكار) آنها را به كلى وارونه كرده است، آيا شما مى خواهيد كسانى را كه خداوند (بر اثر اعمال زشتشان ) گمراه كرده هدايت كنيد!! در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند راهى براى او نخواهى يافت.

شان نزول:

مطابق نقل جمعى از مفسران از ابن عباس، عده اى از مردم مكه ظاهرا مسلمان شده بودند، ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند، به همين دليل حاضر به مهاجرت به مدينه نشدند، و عملا هوادار و پشتيبان بت پرستان بودند، اما سرانجام مجبور شدند از مكه خارج شوند (و تا نزديكى مدينه بيايند و شايد هم به خاطر موقعيت ويژه اى كه داشتند براى هدف جاسوسى اين عمل را انجام دادند) و خوشحال بودند كه مسلمانان آنها را از خود مى دانند و ورود به مدينه طبعا براى آنها مشكلى ايجاد نخواهد كرد.

مسلمانان از جريان آگاه شدند، ولى بزودى درباره چگونگى برخورد با اين جمع در ميان مسلمين اختلاف افتاد، عده اى معتقد بودند كه بايد اين عده را طرد كرد، زيرا در واقع پشتيبان دشمنان اسلامند، ولى بعضى از افراد ظاهر بين و ساده دل با اين طرح مخالفت كردند و گفتند: عجبا! ما چگونه با كسانى كه گواهى به توحيد و نبوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) داده اند بجنگيم! و تنها به جرم اينكه هجرت ننمودند خون آنها را حلال بشمريم! آيه فوق نازل شد و دسته دوم را در برابر اين اشتباه ملامت و سپس راهنمائى كرد.

تفسير:

با توجه به شان نزول بالا پيوند اين آيه و آيات بعد از آن با آياتى كه قبلا درباره منافقان بود كاملا روشن است.

در آغاز آيه مى فرمايد: چرا در مورد منافقان دو دسته شده ايد و هر كدام طورى قضاوت مى كنيد( فما لكم فى المنافقين فئتين ) .

يعنى اين افراد كه با ترك مهاجرت و همكارى عملى با مشركان و عدم شركت در صف مجاهدان اسلام نفاق خود را آشكار ساخته اند نبايد درباره سرنوشت آنها كسى ترديد كند، اينها به طور مسلم از منافقان دست اولند، و عملشان گواه زنده عدم ايمانشان است، پس ‍ چرا بعضى فريب اظهار توحيد و ايمان آنها را مى خورند! و در مقام شفاعت از آنها بر مى آيند با اينكه در آيات قبل اشاره شد كه من يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها و به اين ترتيب خود را در سرنوشت شوم آنها سهيم مى نمايند.

سپس مى فرمايد: اين عده از منافقان به خاطر اعمال زشت و ننگينى كه انجام داده اند خداوند توفيق و حمايت خويش را از آنها برداشته و افكارشان را به كلى واژگونه كرده، همانند كسى كه به جاى ايستادن به روى پا، با سر

بايستد( و الله اركسهم بما كسبوا ) .

ضمنا از جمله بما كسبوا استفاده مى شود كه بازگشتها از جاده هدايت و سعادت و نجات معلول اعمال خود انسان است و اگر اين عمل به خداوند نسبت داده مى شود به خاطر آن است كه خداوند حكيم و هر كس را مطابق اعمال خويش كيفر مى دهد و به مقدار لياقت و شايستگى پاداش خواهد داد.

و در پايان آيه خطاب به افراد ساده دلى كه حمايت از اين دسته منافقان مى نمودند كرده، مى فرمايد: آيا شما مى خواهيد كسانى را كه خدا بر اثر اعمال زشتشان از هدايت محروم ساخته هدايت كنيد در حالى كه چنين افراد هيچ راهى به سوى هدايت ندارند.( اتريدون ان تهدوا من اضل الله و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا )

زيرا اين يك سنت فناناپذير الهى است كه اثر اعمال هيچكس از او جدا نمى شود چگونه مى توانيد انتظار داشته باشيد افرادى كه فكرشان آلوده و قلبشان مملو از نفاق و عملشان حمايت از دشمنان خدا است مشمول هدايت شوند اين يك انتظار بى دليل و نابجا است.

آيه (89) و ترجمه:

( ودوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سوأ فلا تتخذوا منهم أ وليأ حتى يهاجروا فى سبيل الله فإن تولوا فخذوهم و اقتلوهم حيث وجدتموهم و لا تتخذوا منهم وليا و لا نصيرا ) (89)

ترجمه:

89 - آنان دوست دارند كه شما هم مانند آنها كافر شويد و مساوى يكديگر گرديد، بنابراين از آنها دوستانى انتخاب نكنيد مگر اينكه (توبه كنند و) مهاجرت در راه خدا نمايند، اما آنها كه از كار سرباز زنند (و به اقدامات بر ضد شما ادامه دهند) آنها را هر كجا بيابيد اسير كنيد و (يا در صورت لزوم ) به قتل برسانيد و از ميان آنها دوست و يار و ياورى اختيار نكنيد.

تفسير:

در تعقيب آيه قبل درباره منافقانى كه بعضى از مسلمانان ساده دل به حمايت از آنها برخاسته و از آنها شفاعت مى كردند و قرآن بيگانگى آنها را از اسلام بيان داشت در اين آيه مى فرمايد: تاريكى درون آنها بقدرى است كه نه تنها خودشان كافرند بلكه دوست مى دارند كه شما هم همانند آنان كافر شويد و مساوى يكديگر گرديد.

( ودوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سوأ ) .

بنابراين آنها از كافران عادى نيز بدترند، زيرا كفار معمولى دزد و غارتگر عقائد ديگران نيستند، اما اينها هستند، فعاليتهاى پيگيرى براى تخريب عقايد ديگران دارند.

اكنون كه آنها چنين هستند هرگز نبايد شما مسلمانان دوستانى از ميان آنها انتخاب كنيد( فلا تتخذوا منهم اوليأ )

مگر اينكه در كار خود تجديد نظر كنند و دست از نفاق و تخريب بردارند و نشانه آن اين است كه از مركز كفر و نفاق به مركز اسلام (از مكه به مدينه ) مهاجرت نمايند.

( حتى يهاجروا فى سبيل الله ) .

اما اگر آنها حاضر به مهاجرت نشدند بدانيد كه دست از كفر و نفاق خود بر نداشتند و اظهار اسلام آنها فقط به خاطر اغراض ‍ جاسوسى و تخريبى است و در اين صورت مى توانيد هر جا بر آنها دست يافتيد، آنها را اسير كنيد و يا در صورت لزوم به قتل برسانيد.

( فان تولوا فخذوهم و اقتلوهم حيث وجدتموهم) .

و در پايان آيه بار ديگر تاكيد ميكند كه هيچگاه دوست و يار و ياورى از ميان آنها انتخاب نكنيد.

( و لا تتخذوا منهم وليا و لا نصيرا ) .

اين شدت عمل كه در آيه فوق نسبت به اين دسته از منافقان نشان داده شده به خاطر آن است كه نجات يك جامعه زنده كه در مسير يك انقلاب اصلاحى گام بر مى دارد، از چنگال دشمنان دوست نما و جاسوسان خطرناك، راهى جز اين ندارد.

قابل توجه اينكه در حالى كه اسلام افراد غير مسلمانى همانند يهود و نصارى را با شرائطى تحت حمايت خود قرار داده، و اجازه هيچگونه مزاحمت نسبت به آنها نمى دهد در مورد اين دسته از منافقان اين چنين شدت عمل به خرج داده است، و با اينكه آنان تظاهر به اسلام مى نمودند دستور اسارت و حتى اعدام آنان را در صورت لزوم صادر كرده است، و اين نيست مگر به خاطر آنكه اين گونه افراد زير پوشش اسلام مى توانند ضربه هائى بزنند كه هيچ دشمنى قادر بر آن نيست!

سوال:

ممكن است گفته شود سيره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) درباره منافقان اين بوده كه هيچگاه دستور قتل آنها را صادر نمى كرد مبادا دشمنان او را متهم به كشتن يارانش كنند و يا بعضى از اين مسئله سوء استفاده كرده، با افرادى كه خرده حساب داشتند به عنوان منافق بودن درآويزند و آنها را به قتل برسانند.

پاسخ:

بايد توجه داشت كه سيره پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) تنها در مورد منافقان مدينه و مانند آنها بوده است كه به ظواهر اسلام عمل مى كردند و مبارزه صريحى با اسلام و مسلمين نداشتند اما كسانى كه مانند منافقان مكه همكارى روشنى با دشمنان اسلام داشتند مشمول اين حكم نبودند.

آيه (90)و ترجمه:

( إلا الذين يصلون إلى قوم بينكم و بينهم ميثق أو جأوكم حصرت صدورهم أن يقتلوكم أو يقتلوا قومهم و لو شأ الله لسلطهم عليكم فلقتلوكم فإن اعتزلوكم فلم يقتلوكم و ألقوا إليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا ) (90)

ترجمه:

90 - مگر آنها كه با كسانى كه با شما هم پيمانند، پيمان بسته، يا آنها كه به سوى شما مى آيند و از پيكار با شما يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند (نه سر جنگ با شما دارند و نه توانائى مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد آنها را بر شما مسلط مى كند تا با شما پيكار كنند، بنابراين اگر از شما كناره گيرى كردند و با شما پيكار ننمودند (بلكه ) پيشنهاد صلح كردند خداوند به شما اجازه نمى دهد كه متعرض آنان شوى

شان نزول:

از روايات مختلفى كه در شان نزول آيه وارد شده و مفسران در تفاسير گوناگون آورده اند چنين استفاده مى شود كه دو قبيله در ميان قبائل عرب به نام بنى ضمره و اشجع وجود داشتند كه قبيله اول با مسلمانان پيمان ترك تعرض بسته بودند و طايفه اشجع با بنى ضمره نيز هم پيمان بودند.

بعضى از مسلمانان از قدرت طايفه بنى ضمره و پيمان شكنى آنها بيمناك بودند، لذا به پيغمبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پيشنهاد كردند كه پيش از آنكه آنها حمله را آغاز كنند مسلمانان به آنها حمله ور شوند، پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود:

كلا فانهم ابر العرب بالوالدين و اوصلهم للرحم و اوفاهم بالعهد:

نه، هرگز چنين كارى نكنيد، زيرا آنها در ميان تمام طوائف عرب نسبت به پدر و مادر خود نيكوكارترند، و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربانتر، و به عهد و پيمان خود از همه پايبندترند!

پس از مدتى مسلمانان با خبر شدند كه طايفه اشجع به سركردگى مسعود بن رجيله كه هفتصد نفر بودند به نزديكى مدينه آمده اند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نمايندگانى نزد آنها فرستاد تا از هدف مسافرتشان مطلع گردد آنها اظهار داشتند آمده ايم قرار داد ترك مخاصمه با محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ببنديم، هنگامى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنين ديد دستور داد مقدار زيادى خرما به عنوان هديه براى آنها بردند، و سپس با آنها تماس گرفت و آنها اظهار داشتند ما از يك طرف توانائى مبارزه با دشمنان شما را نداريم، چون عدد ما كم است، و نه قدرت و تمايل به مبارزه با شما را داريم، زيرا محل ما به شما نزديك است لذا آمده ايم كه با شما پيمان ترك تعرض ببنديم، در اين هنگام آيات فوق نازل شد و دستورهاى لازم در اين زمينه به مسلمانان داد.

از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه قسمتى از آيه درباره طايفه بنى مدلج نازل شده است كه خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيدند و اظهار داشتند كه ما نه با شما هم صدا هستيم و نه بر ضد شما گام بر مى داريم و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پيمان ترك مخاصمه با آنها بست.

تفسير:

استقبال از پيشنهاد صلح

به دنبال دستور به شدت عمل در برابر منافقانى كه با دشمنان اسلام همكارى نزديك داشتند، در اين آيه دستور مى دهد كه دو دسته از اين قانون مستثنى هستند:

1 - آنها كه با يكى از هم پيمانان شما ارتباط دارند و پيمان بسته اند.

( الا الذين يصلون الى قوم بينكم و بينهم ميثاق ) .

2 - كسانى كه از نظر موقعيت خاص خود در شرائطى قرار دارند كه نه قدرت مبارزه با شما را در خود مى بينند، و نه توانائى همكارى با شما و مبارزه با قبيله خود دارند.

( او جاؤ كم حصرت صدورهم ان يقاتلوكم او يقاتلوا قومهم ) .

روشن است كه دسته اول به خاطر احترام به پيمان بايد از اين قانون مستثنى باشند و دسته دوم نيز اگر چه معذور نيستند و بايد پس از تشخيص حق به حق بپيوندند ولى چون اعلان بيطرفى كرده اند تعرض نسبت به آنها بر خلاف اصول عدالت و جوانمردى است.

سپس براى اينكه مسلمانان در برابر اين پيروزيهاى چشمگير مغرور نشوند و آنرا مرهون قدرت نظامى و ابتكار خود ندانند و نيز براى اينكه احساسات انسانى آنها در برابر اين دسته از بى طرفان تحريك شود مى فرمايد: اگر خداوند

بخواهد مى تواند آن (جمعيت ضعيفان ) را بر شما مسلط گرداند تا با شما پيكار كنند.

( و لو شأ الله لسلطهم عليكم فلقاتلوكم ) .

بنابراين همواره در پيروزيها به ياد خدا باشيد و هيچگاه به نيروى خود مغرور نشويد و نيز گذشت از ضعيفان را براى خود خسارتى نشمريد.

در پايان آيه بار ديگر نسبت به دسته اخير تاكيد كرده و با توضيح بيشترى چنين مى فرمايد: اگر آنها از پيكار با شما كناره گيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند خداوند به شما اجازه تعرض نسبت به آنها را نمى دهد و موظفيد دستى را كه به منظور صلح به سوى شما دراز شده بفشاريد.

( فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا ) .

نكته قابل توجه اينكه قرآن در اين آيه و چندين آيه ديگر پيشنهاد صلح را با تعبير القأ سلام (افكندن صلح ) ذكر كرده است كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد كه طرفين نزاع، پيش از آنكه صلح كنند، معمولا از هم فاصله مى گيرند و حتى پيشنهاد صلح را با احتياط طرح مى كنند، گوئى دور از هم ايستاده اند و اين پيشنهاد را بسوى هم پرتاب مى نمايند.

آيه (91)و ترجمه:

( ستجدون أخرين يريدون أن يأمنوكم و يأمنوا قومهم كل ما ردوا إلى الفتنة أركسوا فيها فإن لم يعتزلوكم و يلقوا إليكم السلم و يكفوا أيديهم فخذوهم و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و أولئكم جعلنا لكم عليهم سلطنا مبينا ) (91)

ترجمه:

91 - به زودى جمعيت ديگرى را مى يابيد كه مى خواهند هم از ناحيه شما در امان باشند، و هم از ناحيه قوم خودشان (كه مشركند، لذا در پيش شما ادعاى ايمان مى كنند ولى ) هر زمانى به سوى فتنه (و بت پرستى ) باز گردند با سر در آن فرو مى روند!، اگر آنها از درگيرى با شما كنار نرفتند و پيشنهاد صلح نكردند و دست از شما بر نداشتند، آنها را هر كجا يافتيد اسير كنيد، و (يا) به قتل برسانيد و آنها كسانى هستند كه براى شما تسلط آشكارى نسبت به آنان قرار داده ايم.

شان نزول:

براى آيه فوق شان نزولهاى مختلفى نقل شده كه يكى از مشهورترين آنها اين است:

جمعى از مردم مكه به خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى آمدند و از روى خدعه و نيرنگ اظهار اسلام مى كردند، اما همين كه در برابر قريش و بتهاى آنها قرار مى گرفتند به نيايش و عبادت بتها مى پرداختند، و به اين ترتيب مى خواستند از ناحيه اسلام و قريش هر دو آسوده خاطر باشند، از هر دو طرف سود ببرند و از هيچيك زيان نبينند، و به اصطلاح در ميان اين دو دسته دو دوزه بازى كنند، آيه فوق نازل شد و دستور داد مسلمانان در برابر اين دسته شدت عمل بخرج دهند.

تفسير:

سزاى آنها كه دودوزهبازى ميكنند!

در اينجا با دسته ديگرى روبرو مى شويم كه درست در مقابل دستهاى قرار دارند كه در آيه پيش دستور صلح نسبت به آنها داده شده بود. آنها كسانى هستند كه مى خواهند براى حفظ منافع خود در ميان مسلمانان و مشركان آزادى عمل داشته باشند و براى تامين اين نظر راه خيانت و نيرنگ پيش گرفته، با هر دو دسته اظهار همكارى و همفكرى مى كنند.

( ستجدون آخرين يريدون ان يامنوكم و يامنوا قومهم ) .

و به همين دليل هنگامى كه ميدان فتنه جوئى و بت پرستى پيش آيد همه برنامه هاى آنها وارونه مى شود و با سر در آن فرو مى روند!

( كلما ردوا الى الفتنة اركسوا فيها ) .

اينها درست بر ضد دسته سابقند زيرا آنها كوشش داشتند از درگير شدن با مسلمانان دورى كنند اما اينها نغمه دارند كه با مسلمانان درگير شوند.

آنها پيشنهاد صلح با مسلمانان داشتند در حالى كه اينها سر جنگ دارند.

آنها از اذيت و آزار مسلمانان پرهيز داشتند ولى اينها پرهيز ندارند.

اين سه تفاوت كه در جمله فان لم يعتزلوكم و يلقوا اليكم السلم و يكفوا ايديهم به آن اشاره شده است موجب گرديده كه حكم اينها از دسته سابق به كلى جدا شود و به مسلمانان دستور داده شده كه هر كجا آنان را بيابند اسير كنند و در صورت مقاومت به قتل رسانند.

( فخذوهم و اقتلوهم حيث ثقفتموهم ) .

و لذا آنجا كه به اندازه كافى نسبت به آنها اتمام حجت شده در پايان آيه مى فرمايد: آنان كسانى هستند كه ما تسلط آشكارى براى شما نسبت به آنها

قرار داديم.

( و اولئكم جعلنا لكم عليهم سلطانا مبينا ) .

اين تسلط مى تواند از نظر منطقى بوده باشد، چه اينكه منطق مسلمانان بر مشركان كاملا پيروز بود و يا از نظر ظاهرى و خارجى، زيرا در زمانى اين آيات نازل شد كه مسلمين به قدر كافى نيرومند شده بودند.

تعبير به ثقفتموهم در آيه فوق ممكن است اشاره به نكته دقيقى باشد زيرا اين جمله از ماده ثقافت به معنى دست يافتن بر چيزى با دقت و مهارت است، و با وجدتموهم كه از ماده وجدان و به معنى مطلق دست يافتن است، تفاوت دارد، گويا اين دسته از منافقان دو دوزه باز كه خطرناكترين دسته هاى منافقان هستند، به آسانى ممكن نيست شناخته شوند و به تله بيفتند لذا مى فرمايد: اگر با مهارت و دقت به آنها دست يافتيد حكم خداوند را در مورد آنها اجرا كنيد اشاره به اينكه دست يافتن بر آنها نياز به دقت و مراقبت كافى دارد.

آيه (92)و ترجمه:

( و ما كان لمؤمن أن يقتل مؤ منا إلا خطا و من قتل مؤ منا خطا فتحرير رقبة مؤ منة و دية مسلمة إلى أهله إلا أن يصدقوا فإن كان من قوم عدو لكم و هو مؤ من فتحرير رقبة مؤ منة و إن كان من قوم بينكم و بينهم ميثق فدية مسلمة إلى أهله و تحرير رقبة مؤ منة فمن لم يجد فصيام شهرين متتابعين توبة من الله و كان الله عليما حكيما ) (92)

ترجمه:

92 - براى هيچ فرد با ايمانى مجاز نيست كه فرد با ايمانى را به قتل برساند، مگر اينكه اين كار از روى خطا و اشتباه از او سر زند و (در عين حال ) كسى كه فرد با ايمانى را از روى خطا به قتل برساند بايد يك برده آزاد كند و خونبهائى به كسان او بپردازد مگر اينكه آنها خونبها را ببخشند - و اگر مقتول از جمعيتى باشد كه دشمنان شما هستند (و كافرند) ولى مقتول با ايمان بوده بايد (تنها) يك برده آزاد كند (و پرداختن خونبها لازم نيست ) و اگر از جمعيتى باشد كه ميان شما و آنها پيمانى برقرار است بايد خونبهاى او را به كسان او بپردازد و يك برده (نيز) آزاد كند، و آن كس كه دسترسى (به آزاد كردن برده ) ندارد دو ماه پى در پى روزه مى گيرد - اين (يكنوع تخفيف و) توبه الهى است و خداوند دانا و حكيم است.

شان نزول:

يكى از بت پرستان مكه به نام حارث بن يزيد با دستيارى ابوجهل مسلمانى را به نام عياش بن ابى ربيعه به جرم گرايش به اسلام مدتها شكنجه مى داد، پس از هجرت مسلمانان به مدينه، عياش نيز به مدينه هجرت كرد و در شمار مسلمانان قرار گرفت.

اتفاقا روزى در يكى از محله هاى اطراف مدينه با شكنجه دهنده خود حارث بن يزيد روبرو شد، و از فرصت استفاده كرده، او را به قتل رسانيد، به گمان اينكه دشمنى را از پاى در آورده است، در حالى كه توجه نداشت كه حارث توبه كرده و مسلمان شده است و به سوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى رود جريان را به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرض كردند آيه نازل شد و حكم قتلى را كه از روى اشتباه و خطا واقع شده بيان كرد.

تفسير:

احكام قتل خطا

چون در آيات گذشته به مسلمانان آزادى عمل براى در هم كوبيدن منافقان و دشمنان خطرناك داخلى داده شده، براى اينكه مبادا كسانى از اين قانون سوء استفاده كنند و با افرادى كه دشمنى دارند به نام منافق بودن تصفيه حساب خصوصى نمايند، و يا بر اثر بى مبالاتى خون بى گناهى را بريزند، در اين آيه و آيه بعد احكام قتل خطا و قتل عمد بيان شده است، تا در مسئله ريختن خون كه از نظر اسلام موضوع فوق العاده مهم و پر مسئوليتى است رعايت تمام جهات لازم را بكنند.

در آغاز اين آيه كه حكم قتل خطا در آن بيان شده مى فرمايد: براى هيچ مؤ منى مجاز نيست كه فرد با ايمانى را جز از روى خطا بقتل برساند.

( و ما كان لمؤ من ان يقتل مؤ منا الا خطا ) .

اين تعبير در حقيقت اشاره به آن است كه اصولا هرگز مؤ من به خود اجازه نمى دهد كه دست خويش را به خون فرد بيگناهى بيالايد، چه اينكه در حريم ايمان همه افراد مانند اعضاى يك پيكرند، آيا هيچگاه ممكن است عضوى از بدن انسان، عضو ديگر را جز از روى اشتباه از بين ببرد يا آزار دهد بنا بر اين آنها كه در صدد چنين كارى بر آيند ايمان درستى ندارند و از حقيقت ايمان - بى خبرند.

جمله الاخطأ (مگر از روى اشتباه ) به اين معنى نيست كه آنها مجازند از روى اشتباه اين عمل را انجام دهند، زيرا اشتباه قابل پيش بينى نيست، و شخص به هنگام اشتباه متوجه اشتباه خود نمى باشد، منظور اين است كه مؤ منان جز در مورد اشتباه آلوده چنين گناه بزرگى نخواهند شد.

سپس جريمه و كفاره قتل خطا را در سه مرحله بيان مى كند: صورت نخست اينكه فرد بيگناهى كه از روى اشتباه كشته شده متعلق به خانواده مسلمانى باشد كه در اين صورت، قاتل بايد دو كار كند، يكى اينكه برده مسلمانى را آزاد نمايد و ديگر اينكه خونبهاى مقتول را به صاحبان خون بپردازد.

( و من قتل مؤ منا خطا فتحرير رقبة مؤ منة و دية مسلمة الى اهله ) .

مگر اينكه خاندان مقتول با رضايت خاطر از ديه بگذرند( الا ان يصدقوا ) صورت دوم اينكه مقتول وابسته به خاندانى باشد كه با مسلمانان خصومت و دشمنى دارند(در اين صورت كفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده است ) و پرداخت ديه بر جمعيتى كه تقويت بنيه مالى آنان خطرى براى مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد، به علاوه اسلام ارتباط اين فرد را با خانواده خود كه همگى از دشمنان اسلامند بريده است و بنا بر اين جائى براى جبران خسارت نيست.

( فان كان من قوم عدو لكم و هو مؤ من فتحرير رقبة مؤ منة ) .

صورت سوم اينكه (خاندان مقتول از كفارى باشند كه با مسلمانان هم پيمانند، در اين صورت براى احترام به پيمان بايد علاوه بر آزاد كردن يك برده مسلمان خونبهاى او را به بازماندگانش بپردازند.)

( و ان كان من قوم بينكم و بينهم ميثاق فدية مسلمة الى اهله و تحرير رقبة مؤ منة ) .

در اينكه آيا مقتول در اين صورت مانند دو صورت سابق يك فرد مؤ من است يا اعم از مؤ من و كافر ذمى، در ميان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر آيه و رواياتى كه در تفسير آن وارد شده اين است كه منظور از آن نيز (مقتول مؤ من ) است و آيا ميتوان ديه چنين مقتول مسلمانى را به ورثه كافر داد در صورتى كه كافر از مسلمان ارث نمى برد.

از ظاهر آيه چنين استفاده مى شود كه بايد ديه مزبور را به ورثه او داد هر چند كافر هستند، و اين به خاطر پيمان و عهدى است كه با مسلمانان دارند، ولى از آنجا كه كافر از مسلمان هيچگاه ارث نمى برد جمعى از مفسران بر اين عقيده اند كه منظور از جمله فوق اين است كه ديه او را فقط به ورثه مسلمان او بدهند، نه ورثه كفار، در بعضى از روايات نيز اشاره به اين موضوع شده است ولى ظاهر جمله من قوم بينكم و بينهم ميثاق (از جمعيتى كه با شما پيمان دارند) اين است كه ورثه مقتول جزء مسلمانان نيستند، زيرا مسلمانان با يكديگر پيمان خاصى ندارند (دقت كنيد).

و در پايان آيه در مورد كسانى كه دسترسى به آزاد كردن بردهاى ندارند (يعنى قدرت مالى ندارند و يا بردهاى براى آزاد كردن نمى يابند) مى فرمايد:(چنين اشخاصى بايد دو ماه پى در پى روزه بگيرند).

( فمن لم يجد فصيام شهرين متتابعين ) .

و در پايان مى گويد:(اين تبديل شدن آزاد كردن برده به دو ماه روزه گرفتن يكنوع تخفيف و توبه الهى است، يا اينكه تمام آنچه در آيه به عنوان كفاره قتل خطا گفته شد همگى براى انجام يك توبه الهى است و خداوند همواره از هر چيز با خبر و همه دستوراتش بر طبق حكمت است ).

( توبة من الله و كان الله عليما حكيما ) .

در آيه فوق نكات متعددى است كه بايد به آن توجه نمود:

1 - در اينجا براى جبران قتل خطا، سه موضوع بيان شده است كه هر كدام از آن براى جبران يكنوع خسارت است كه از اين عمل به وجود مى آيد، نخست

آزاد كردن برده است كه در واقع يكنوع جبران خسارت اجتماعى كشته شدن يكفرد با ايمان محسوب مى شود.

و ديگر پرداختن ديه است كه در واقع يكنوع جبران خسارت اقتصادى است كه از كشته شدن يك نفر به خانواده او وارد مى شود، و الا سابقا هم گفتهايم (ديه ) هيچگاه قيمت واقعى خون يك انسان نيست، زيرا خون يك انسان بى گناه ما فوق هر قيمت است بلكه يكنوع جبران خسارت اقتصادى خانواده مى باشد.

و ديگر مسئله دو ماه روزه پى در پى است كه جبران خسارت اخلاقى و معنوى مى باشد كه دامنگير قاتل خطائى مى شود.

البته بايد توجه داشت كه روزه دو ماه پى در پى وظيفه كسانى است كه دسترسى به آزاد كردن يك برده با ايمان ندارند يعنى در درجه اول فقط آزاد كردن برده كافى است و درجه بعد اگر نتوانست بايد روزه بگيرد، ولى بايد توجه داشت كه آزاد كردن برده يكنوع عبادت نيز محسوب مى شود و بنا بر اين اثر معنوى عبادت را در روح آزاد كننده خواهد داشت.

2 - در موردى كه بازماندگان مقتول مسلمان باشند جمله الا ان يصدقوا (مگر آنكه آنها از ديه صرفنظر كنند) ذكر شده، ولى در مورد كسانى كه مسلمان نباشند اين جمله ذكر نشده است، دليل آن نيز روشن است زيرا در مورد اول زمينه براى چنين كارى وجود دارد اما در مورد دوم چنان زمينه اى نيست، به علاوه مسلمانان حتى الامكان نيايد زير بار منت غير مسلمانان در اين موارد بروند.

3 - جالب توجه اينكه در صورت اول كه بازماندگان مسلمانند، نخست اشاره به (آزادى ) يك برده و سپس اشاره به (ديه ) شده است، در حالى كه در صورت سوم كه مسلمان نيستند نخست (ديه ) آمده است، شايد اين تفاوت تعبير اشاره به آن باشد كه در مورد مسلمانان تأخير در ديه عكس العمل نامطلوبى غالبا ندارد، در حالى كه در مورد غير مسلمانان بايد قبل از هر چيز ديه پرداخته شود تا آتش نزاع خاموش گردد، و دشمنان آن را بر پيمان شكنى حمل نكنند.

4 - در آيه شريفه اشارهاى به مقدار ديه نشده است و شرح آن به سنت موكول گرديده كه مطابق آن ديه كامل هزار مثقال طلا يا يكصد شتر و يا دويست گاو و در صورت توافق قيمت اين حيوانات است (البته تعيين طلا و يا بعضى از حيوانات به عنوان ديه طبق يك سنت اسلامى است كه مقياسهاى خود را از امور طبيعى انتخاب مى كند نه مصنوعى و قرار دادى تا با گذشت زمان دگرگون نشوند).

5 - بعضى ممكن است اشكال كنند كه خطا مجازات ندارد، چرا اسلام درباره آن اين همه اهميت قائل شده است، در حالى كه مرتكب اين كار هيچگونه گناهى مرتكب نشده پاسخ ايراد روشن است، زيرا مسئله خون، مسئله سادهاى نيست و با اين حكم شديد اسلام خواسته است مردم نهايت دقت و احتياط را به كار بندند تا هيچگونه قتلى حتى از روى اشتباه از آنها سر نزند زيرا بسيارى از خطاها قابل پيشگيرى است، به علاوه مردم بدانند با ادعاى خطا در قتل هرگز نمى توانند خود را تبرئه نمايند، جمله آخر آيه (توبة من الله...) ممكن است اشاره به همين موضوع باشد كه اشتباهات معمولا از عدم دقت سرچشمه مى گيرد و لذا در مورد موضوعات مهمى همانند قتل نفس بايد به نحوى جبران گردد، تا توبه الهى شامل حال مرتكبان شود.