تفسیر نمونه جلد ۴

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 21109
دانلود: 1787


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 108 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21109 / دانلود: 1787
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 4

نویسنده:
فارسی

آيه (110) تا (112)و ترجمه:

( و من يعمل سوءا أو يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما ) (110)( و من يكسب إثما فإ نما يكسبه على نفسه و كان الله عليما حكيما ) (111)( و من يكسب خطية أو إثما ثم يرم به بريا فقد احتمل بهتنا و إثما مبينا ) (112)

ترجمه:

110 - كسى كه كار بدى انجام دهد يا به خود ستم كند سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت.

111 - و كسى كه گناهى مرتكب شود به زيان خود كار كرده و خداوند دانا و حكيم است.

112 - و كسى كه خطا يا گناهى مرتكب شود سپس بيگناهى را متهم سازد بار بهتان و گناه آشكارى بر دوش گرفته است.

تفسير:

در اين سه آيه در تعقيب بحثهاى مربوط به خيانت و تهمت كه در آيات قبل گذشت سه حكم كلى بيان شده است:

1 - نخست اشاره به اين حقيقت شده كه راه توبه، به روى افراد بدكار به هر حال باز است و كسى كه به خود يا ديگرى ستم كند و بعد حقيقتا پشيمان شود و از خداوند طلب آمرزش كند و در مقام جبران بر آيد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت.

( و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما ) .

بايد توجه داشت كه در آيه دو چيز عنوان شده يكى سوء و ديگرى ظلم به نفس، و با توجه به قرينه مقابله و همچنين ريشه لغوى سوء كه به معنى زيان رسانيدن به ديگرى است، چنين استفاده مى شود كه هر نوع گناه اعم از اينكه انسان به ديگرى زيان برساند يا به خود، به هنگام توبه حقيقى و جبران، قابل آمرزش است.

ضمنا از تعبير به يجد الله غفورا رحيما:

خدا را آمرزنده و مهربان مى يابد استفاده مى شود كه توبه حقيقى آنچنان اثر دارد كه انسان در درون جان خود نتيجه آنرا مى يابد، از يكسو اثر ناراحت كننده گناه با توجه به غفور بودن خداوند از بين ميرود، و از طرف ديگر دورى خود را از رحمت و الطاف خداوند كه نتيجه معصيت بود، به مقتضاى رحيميت او، مبدل به نزديكى احساس مى كند.

2 - آيه دوم توضيح همان حقيقتى است كه اجمال آن در آيات قبل گذشت و آن اينكه: هر گناهى كه انسان مرتكب مى شود بالمآل و در نتيجه به خود ضرر زده و به زيان خود گام برداشته است.

( و من يكسب اثما فانما يكسبه على نفسه ) .

و در پايان آيه مى فرمايد: خداوند عالم است و از اعمال بندگان با خبر، و هم حكيم است و هر كس را طبق استحقاق خود مجازات ميكند.

( و كان الله عليما حكيما ) .

و به اين ترتيب گناهان اگر چه در ظاهر مختلفند، گاهى زيان آن به ديگرى ميرسد و گاهى زيان آن به خويشتن است، اما پس از تحليل نهائى همه به خود انسان باز ميگردد و آثار سوء گناه قبل از همه در روح و جان خود شخص ظاهر ميشود.

3 - و در آخرين آيه اشاره به اهميت گناه تهمت زدن نسبت به افراد

بى گناه كرده، مى فرمايد: هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود و آن را به گردن بى گناهى بيفكند، بهتان و گناه آشكارى انجام داده است.

( و من يكسب خطيئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا ) .

در اين آيه گناهانى را كه انسان مرتكب ميشود و به گردن ديگرى مى افكند به دو قسم تقسيم شده يكى خطيئة و ديگر اثم - درباره تفاوت ميان اين دو، مفسران و اهل لغت سخن بسيار گفته اند، اما آنچه نزديكتر به نظر ميرسد اين است كه خطيئة از خطا در اصل به معنى لغزشها و گناهانى است كه بدون قصد از انسان سر ميزند و گاهى داراى كفاره و غرامت است، ولى تدريجا در معنى خطيئه توسعه اى داده شده و هر گناه اعم از عمد و غير عمد را در بر مى گيرد، زيرا هيچگونه گناهى (اعم از عمد و غير عمد) با روح سليم انسان سازگار نيست و اگر از او سر بزند در حقيقت يكنوع لغزش و خطا است كه شايسته مقام او نيست، نتيجه اينكه خطيئة معنى وسيعى دارد كه هم گناه عمدى و هم غير عمدى را شامل ميشود، ولى اثم معمولا به گناهان عمدى و اختيارى گفته ميشود - و در اصل اثم به معنى چيزى است كه انسان را از كارى باز ميدارد و از آنجا كه گناهان آدمى را از خيرات، باز ميدارند به آنها اثم گفته شده است.

ضمنا بايد توجه داشت كه در آيه در مورد تهمت، تعبير لطيفى به كار برده شده و آن اينكه گناه را بمنزله تير قرار داده و انتساب آن را به ديگرى به منزله پرتاب بسوى هدف اشاره به اينكه همانطور كه تيراندازى به سوى ديگرى ممكن است باعث از بين رفتن او شود پرتاب تير گناه هم به كسى كه مرتكب نشده ممكن است آبروى او را كه بمنزله خون او است از بين ببرد، بديهى است وزر و وبال اين كار براى هميشه بر دوش فردى كه تهمت زده است باقى خواهد ماند، و تعبير به احتمل (بر دوش مى گيرد) نيز اشاره به سنگينى و دوام اين مسئوليت است!.

جنايت تهمت

تهمت زدن به بيگناه از زشتترين كارهائى است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است، آيه فوق و روايات متعدد اسلامى كه درباره اين موضوع وارد شده نظر اسلام را در اين زمينه روشن مى سازد، امام صادق (عليه‌السلام ) از حكيمى چنين نقل ميكند:

البهتان على البرى ء اثقل من جبال راسيات:

تهمت زدن به بيگناه از كوههاى عظيم نيز سنگينتر است!

تهمت زدن به افراد بيگناه با روح ايمان سازگار نيست چنانكه از امام صادق (عليه‌السلام ) نقل شده:

(اذا اتهم المؤ من اخاه انماث الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى المأ).

كسى كه برادر مسلمانش را متهم كند، ايمان در قلب او ذوب ميشود همانند ذوب شدن نمك در آب!

در حقيقت بهتان و تهمت، بدترين انواع دروغ و كذب است، زيرا هم مفاسد عظيم كذب را دارد، و هم زيانهاى غيبت، و هم بدترين نوع ظلم و ستم است، و لذا از پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه فرمود:

من بهت مؤ منا او مؤ منة او قال فيهما ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامة على تل من نار حتى يخرج مما قاله:

كسى كه به مرد يا زن با ايمان تهمت بزند و يا درباره او چيزى بگويد.

كه در او نيست، خداوند در روز قيامت او را بر تلى از آتش قرار مى دهد تا از مسئوليت آنچه گفته است در آيد.

در حقيقت رواج اين كار ناجوانمردانه در يك محيط، سبب به هم ريختن نظام و عدالت اجتماعى و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بيگناه و تبرئه گنهكار و از ميان رفتن اعتماد عمومى مى شود.

آيه (113) و ترجمه:

( و لو لا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة منهم أن يضلوك و ما يضلون إلا أ نفسهم و ما يضرونك من شى ء و أنزل الله عليك الكتب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما ) (113)

ترجمه:

113 - اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود طايفه اى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه كنند اما جز خودشان را گمراه نمى كنند و هيچگونه زيانى به تو نمى رسانند و خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود.

تفسير:

اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از حادثه بنى ابيرق است كه در چند آيه قبل تحت عنوان شان نزول اشاره شد، آيه چنين مى گويد: اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان يا مانند آنها تصميم داشتند ترا از مسير حق و عدالت، منحرف سازند، ولى لطف الهى شامل حال تو شد و تو را حفظ كرد.

( و لو لا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة منهم ان يضلوك ) .

آنها مى خواستند با متهم ساختن يك فرد بيگناه و سپس كشيدن پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به اين ماجرا، هم ضربه اى به شخصيت اجتماعى و معنوى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بزنند و هم اغراض سوء خود را درباره يك مسلمان بيگناه عملى سازند، ولى خداوندى كه حافظ پيامبر خويش است، نقشه هاى آنها را نقش بر آب كرد. بعضى براى اين آيه شان نزول ديگرى ذكر كرده اند و آن اينكه هيئتى از طايفه بنى ثقيف خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمده و گفتند ما با دو شرط با تو بيعت مى كنيم نخست اينكه بتهاى خود را با دست خود نشكنيم و ديگر اينكه بر ما مهلت دهى تا يك سال ديگر بت عزى را پرستش كنيم!، خداوند به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خود دستور داد كه در برابر پيشنهادهاى آنها به هيچوجه انعطافى نشان ندهد، آيه فوق نازل شد و به پيامبر اعلام كرد كه لطف خدا او را در برابر اين وسوسه ها حفظ مى كند.

سپس قرآن مى گويد: اينها فقط خود را گمراه مى كنند و هيچگونه زيان به تو نميرسانند.

( و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونك من شى ء ) .

سرانجام علت مصونيت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را از گمراهى و خطا و گناه، چنين بيان مى كند كه خدا، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت.

( و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم ) .

و در پايان آيه ميفرمايد: فضل خداوند بر تو بسيار بزرگ بوده است

( و كان فضل الله عليك عظيما ) .

سرچشمه معصوم بودن پيامبران

آيه فوق، از آياتى است كه اشاره بمسئله مصونيت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از خطا و اشتباه و گناه ميكند و مى گويد: اگر امدادهاى الهى شامل حال تو نبود تو را گمراه مى ساختند ولى با وجود اين امدادها قادر به اين كار نخواهند بود و هيچگونه زيانى در اين راه به تو نمى رسانند.

به اين ترتيب خداوند براى اينكه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بتواند در هر چيز سرمشقى براى امت باشد و الگوئى براى نيكيها و خيرات گردد، و از عواقب دردناك لغزشهائى كه ممكن است دامن يك رهبر بزرگ را بگيرد، بركنار باشد و امت از سرگردانى در مسئله اطاعت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در امان باشند و گرفتار تضاد در ميان اطاعت و عدم اطاعت نشوند پيامبر خود را در برابر خطا و گناه بيمه ميكند تا اعتماد كامل مردم را كه از نخستين شرطهاى رهبرى الهى است بخود جلب نمايد.

و در ذيل آيه يكى از دلائل اساسى مسئله عصمت بطور اجمال آمده است و آن اينكه: خداوند علوم و دانشهائى به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آموخته كه در پرتو آن در برابر گناه و خطا بيمه مى شود، زيرا علم و دانش (در مرحله نهائى ) موجب عصمت است مثلا پزشكى كه آب آلودهاى را كه به انواع ميكربهاى: وبا، مالاريا، و دهها بيمارى خطرناك ديگر آلوده است و آن را در آزمايشگاه در زير ميكروسكوپ مطالعه كرده و اثر كشنده آن را به روشنى دريافته است، ممكن نيست از آن آب بنوشد، يعنى اين علم به او مصونيت در برابر ارتكاب اين عمل ميدهد، در حالى كه جهل به آن ممكن است موجب ارتكاب گردد.

همچنين سرچشمه بسيارى از اشتباهات جهل به مقدمات يا لوازم و عواقب يك كار است، بنابراين كسى كه از طريق وحى الهى و تعليم پروردگار آگاهى كامل از مسائل مختلف دارد، نه گرفتار لغزش ميشود، نه گمراهى و نه گناه.

ولى اشتباه نشود با اينكه چنان علمى براى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از ناحيه خدا است ولى باز جنبه اجبارى بخود نمى گيرد، يعنى هيچگاه پيامبر مجبور نيست به علم خود عمل كند بلكه از روى اختيار به آن عمل ميكند، همانطور كه طبيب مزبور با داشتن آگاهى از وضع آن آب آلوده اجبارى به ننوشيدن آن ندارد بلكه از روى اراده از شرب آن خوددارى ميكند.

و اگر گفته شود چرا پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مشمول چنين فضل الهى شده است نه ديگران، بايد گفت اين به خاطر مسئوليت سنگين رهبرى است كه بر دوش او گذاشته شده است و بر دوش ديگران نيست زيرا خداوند به همان مقدار كه مسئوليت ميدهد، توان و نيرو مى بخشد. (دقت كنيد).

آيه (114)و ترجمه:

( لا خير فى كثير من نجوئهم إلا من أمر بصدقة أو معروف أو إصلح بين الناس و من يفعل ذلك ابتغأ مرضات الله فسوف نؤ تيه أجرا عظيما ) (114)

ترجمه:

114 - در بسيارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه ) آنها خير و سودى نيست مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصطلاح در ميان مردم كند، و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند پاداش بزرگى به او خواهيم داد.

تفسير:

سخنان در گوشى

در آيات گذشته اشاره اى به جلسات مخفيانه شبانه و شيطنت آميز بعضى از منافقان يا مانند آنها شده بود، در اين آيه بطور مشروحتر از آن تحت عنوان نجوا بحث مى شود.

نجوا تنها بمعنى سخنان در گوشى نيست بلكه هر گونه جلسات سرى و مخفيانه را نيز شامل مى شود، زيرا در اصل از ماده نجوة (بر وزن دفعة ) بمعنى سرزمين مرتفع گرفته شده است، چون سرزمينهاى مرتفع از اطراف خود جدا هستند، و از آنجا كه جلسات سرى و سخنان در گوشى از اطرافيان جدا مى شود، به آن نجوى گفته اند و بعضى معتقدند كه همه اينها از ماده نجات بمعنى رهائى گرفته شده است، زيرا يك نقطه مرتفع از هجوم سيلاب در امان است، و يك مجلس سرى يا سخن در گوشى از اطلاع ديگران بركنار مى باشد.

به هر حال آيه مى گويد: در غالب جلسات محرمانه و مخفيانه آنها كه بر اساس نقشه هاى شيطنت آميز بنا شده خير و سودى نيست.

( لا خير فى كثير من نجويهم ) .

سپس براى اينكه گمان نشود هر گونه نجوا و سخن در گوشى يا جلسات سرى مذموم و ممنوع است، چند مورد به عنوان مقدمه بيان يك قانون كلى، به صورت استثنأ در ذيل آيه ذكر كرده مى فرمايد:

مگر اينكه كسى در نجواى خود، توصيه به صدقه و كمك به ديگران، يا انجام كار نيك، و يا اصلاح در ميان مردم مى نمايد.

( الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس ) .

و اين گونه نجويها اگر به خاطر تظاهر و رياكارى نباشد بلكه منظور از آن كسب رضاى پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود.

( و من يفعل ذلك ابتغأ مرضات الله فسوف نؤ تيه اجرا عظيما ) .

اصولا نجوا و سخنان درگوشى و تشكيل جلسات سرى در قرآن به عنوان يك عمل شيطانى معرفى شده است.

انما النجوى من الشيطان:

نجوى از شيطان است زيرا اين كار غالبا براى اعمال نادرست صورت مى گيرد، چون انجام كار خير و مفيد و مثبت معمولا چيز محرمانه و مخفيانه اى نيست كه مردم بخواهند با سخنان در گوشى آن را انجام دهند.

ولى از آنجا كه گاهى شرائط فوق العادهاى پيش مى آيد كه انسان مجبور ميشود در كارهاى نيك از روش نجوا استفاده كند اين استثنأ مكرر در قرآن آمده است.

يا ايها الذين آمنوا اذا تناجيتم فلا تتناجوا بالاثم و العدوان و معصية الرسول و تناجوا بالبر و التقوى:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوا مى كنيد براى گناه و ستم و نافرمانى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نجوا نكنيد و تنها براى كار نيك و پرهيز كارى نجوا داشته باشيد.

اساسا نجوا اگر در حضور جمعيت انجام پذيرد سوء ظن افراد را بر مى انگيزد، و گاهى حتى در ميان دوستان ايجاد بدبينى ميكند، به همين دليل بهتر است

كه جز در موارد ضرورت از اين موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نيز همين است.

البته گاهى حفظ آبروى انسانى ايجاب ميكند كه از نجوا استفاده شود، و از جمله آن كمكهاى مالى است كه در آيه فوق به عنوان صدقه از آن ياد شده است.

و يا امر به معروف كردن كه گاهى اگر آشكارا گفته شود، طرف، در برابر جمعيت شرمنده مى شود، و شايد به همين علت از پذيرش ‍ آن امتناع ورزد و مقاومت كند، كه در آيه فوق از آن تعبير به معروف شده است.

و يا در موارد اصلاح بين مردم كه گاهى آشكارا گفتن مسائل جلو اصلاح را مى گيرد، و بايد با هر كدام از طرفين دعوا جداگانه و به صورت نجوا صحبت شود تا نقشه اصلاحى پياده گردد.

در اين سه مورد و آنچه مانند آنست، ضرورت اقتضا مى كند كه كار مثبت در زير چتر نجوا قرار گيرد.

قابل توجه اينكه موارد سه گانه فوق همه در عنوان صدقه مندرج است زيرا آنكس كه امر به معروف مى كند، زكات علم مى پردازد و آن كس كه اصلاح ذات البين مى نمايد زكات نفوذ و حيثيت خود را در ميان مردم ادا ميكند چنانكه از على (عليه‌السلام ) نقل شده كه فرمود:

ان الله فرض عليكم زكاة جاهكم كما فرض عليكم زكاة ما ملكت ايديكم:

خداوند بر شما واجب كرده است زكات نفوذ و حيثيت اجتماعى بپردازيد همانطور كه بر شما واجب كرده كه زكات مال بدهيد. و از پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده كه به ابو ايوب فرمود:

الا ادلك على صدقة يحبها الله و رسوله تصلح بين الناس اذا تفاسدوا و تقرب بينهم اذا تباعدوا:

آيا تو را از صدقه اى آگاه كنم كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارند: هنگامى كه مردم با يكديگر دشمن شوند آنها را اصلاح ده و زمانى كه از هم دور گردند آنها را به هم نزديك كن.

آيه (115)و ترجمه:

( و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المؤ منين نوله ما تولى و نصله جهنم و سأت مصيرا ) (115)

ترجمه:

115 - كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت با پيامبر در آيد و از راهى جز راه مومنان پيروى كند ما او را به همان راه كه مى رود مى بريم و به دوزخ داخل مى كنيم و جايگاه بدى دارد.

شان نزول:

در شان نزول آيات سابق گفتيم كه بشير بن ابيرق، پس از سرقت از مسلمانى، شخص بيگناهى را متهم ساخت و با صحنه سازى در حضور پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خود را تبرئه كرد ولى با نزول آيات گذشته رسوا شد، و بدنبال اين رسوائى بجاى اينكه توبه كند و به راه باز گردد، راه كفر را پيش گرفت و رسما از زمره مسلمانان خارج گرديد، آيه فوق نازل شد و ضمن اشاره به اين موضوع، يك حكم كلى و عمومى اسلامى را بيان ساخت.

تفسير:

هنگامى كه انسان مرتكب خلافى ميشود، پس از آگاهى دو راه در

پيش دارد راه بازگشت و توبه كه اثر آن در شستشوى گناه در چند آيه پيش بيان گرديد، راه ديگر، راه لجاجت و عناد است كه به نتيجه شوم آن در اين آيه اشاره شده و مى فرمايد:

(كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت و عناد در برابر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در آيد و راهى جز راه مؤ منان انتخاب نمايد، ما او را به همان راه كه ميرود مى كشانيم و در قيامت به دوزخ مى فرستيم و چه جايگاه بدى در انتظار او است.)

( و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المؤ منين نوله ما تولى و نصله جهنم و سائت مصيرا ) .

بايد توجه داشت كه يشاقق از ماده شقاق بمعنى مخالفت آگاهانه توام با عداوت و دشمنى است، و جمله من بعد ما تبين له الهدى:

پس از روشن شدن هدايت و راه راست نيز اين معنى را تاكيد مى كند و در واقع چنين افرادى سرنوشتى بهتر از اين نميتوانند داشته باشند، سرنوشتى كه هم عاقبت شوم در اين جهان و هم عاقبت دردناك در آن جهان دارد.

اما در اين جهان همانطور كه قرآن مى گويد: روز به روز در مسير غلط خود راسختر مى شوند و زاويه انحراف آنها از جاده حق، با پيشروى در بيراهه بيشتر مى شود و اين سرنوشتى است كه خود آنها براى خويشتن انتخاب كرده اند، و بنائى است كه پايه گذارى آن به دست خودشان شده است و بنابراين هيچگونه ستمى درباره آنها به عمل نيامده، و اين كه مى فرمايد: نوله ما تولى: ما او را به همان راه كه مى رود مى كشانيم اشاره بهمين سلب توفيق معنوى، و عدم تشخيص حق و پيشروى در بيراهه است (شرح اين موضوع را در تفسير هدايت و ضلالت در جلد اول صفحه 50 بيان كرده ايم ).

و آنجا كه مى گويد نصله جهنم اشاره به سرنوشت آنها در رستاخيز است.

درباره جمله نوله ما تولى تفسير ديگرى نيز هست و آن اينكه: ما چنين افراد را تحت سرپرستى معبودهاى ساختگى كه براى خود انتخاب كرده اند، قرار مى دهيم.

حجيت اجماع

يكى از دلائل چهارگانه فقه، اجماع بمعنى اتفاق علمأ و دانشمندان اسلامى در يك مسئله فقهى است، در اصول فقه براى اثبات حجيت اجماع دلائل مختلفى ذكر كرده اند، از جمله آيه فوق است كه جمعى آن را دليل بر حجيت اجماع مى دانند، زيرا مى گويد:

هر كس طريقى غير از طريق مؤ منان انتخاب كند، سرنوشت شومى در دنيا و آخرت دارد و بنابراين هنگامى كه مؤ منان راهى را در مسئله اى برگزيدند همه بايد از آن پيروى كنند.

ولى حق اين است كه آيه فوق هيچگونه ارتباطى با مسئله حجيت اجماع ندارد (البته ما اجماع را حجت مى دانيم مشروط به اينكه از آن كشف قول معصوم كنيم و يا معصوم شخصا، ولو بطور ناشناس، در ضمن اصحاب اجماع باشد، ولى دليل حجت چنين اجماعى همان حجيت سنت و قول معصوم است نه آيه فوق ) زيرا:

اولا مجازاتهائى كه در آيه تعيين شده براى كسانى است كه آگاهانه، مخالفت با پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كنند و راهى غير راه مؤ منان را انتخاب نمايند، يعنى اين دو بايد دست به دست هم بدهند تا چنان ثمره شومى داشته باشد وانگهى بايد از روى علم و آگاهى صورت گيرد، و اين موضوع هيچگونه ارتباطى با مسئله حجيت اجماع ندارد و اجماع را به تنهائى حجت نمى كند.

ثانيا منظور از سبيل المؤ منين، راه توحيد و خدا پرستى و اصل اسلام است نه فتاواى فقهى و احكام فرعى، همانطور كه ظاهر آيه علاوه بر شان نزول آن به اين حقيقت گواهى ميدهد.

و در حقيقت، پيروى از غير طريق مؤ منان چيزى جز مخالفت با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نيست و هر دو بازگشت به يك مطلب مى كند.

لذا در حديثى از امام باقر (عليه‌السلام ) مى خوانيم:

هنگامى كه امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) در كوفه بود، جمعى خدمت او آمدند، و تقاضا كردند كه براى آنها امام جماعتى انتخاب كند (تا در ماه رمضان نمازهاى مستحبى معروف به تراويح را كه در زمان عمر به جماعت مى خواندند با او بخوانند) امام از اين كار امتناع ورزيد و از چنين جماعتى نهى كرد (زيرا جماعت در نافله مشروع نيست ) اين جمعيت با اينكه اين حكم قاطع را از امام و پيشواى خود شنيده بودند لجاجت بخرج داده و جار و جنجال بلند كردند كه بيائيد و در اين ماه رمضان، اشك بريزيد!، جمعى از دوستان على (عليه‌السلام ) به خدمتش رسيدند و عرض كردند: عده اى در برابر اين دستور شما تسليم نيستند، فرمود: آنها را به حال خود وابگذاريد هر كس را مى خواهند انتخاب كنند تا اين جماعت (نامشروع ) را بجا آورد و سپس آيه فوق را تلاوت فرمود. اين حديث نيز آنچه را كه در مورد تفسير آيه گفتيم تاييد مى كند.

آيه (116)و ترجمه:

( إن الله لا يغفر أ ن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشأ و من يشرك بالله فقد ضل ضللا بعيدا ) (116)

ترجمه:

116 - خداوند شرك به او را نمى آمرزد (ولى ) كمتر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بيند) مى آمرزد و هر كس براى خدا شريكى قائل شود در گمراهى دورى افتاده است.

تفسير:

شرك گناه نابخشودنى

در اينجا بار ديگر بدنبال بحثهاى مربوط به منافقان و مرتدان يعنى كسانى كه بعد از قبول اسلام به سوى كفر باز مى گردند، اشاره به اهميت گناه شرك مى كند كه گناهى است غير قابل عفو و بخشش و هيچ گناهى بالاتر از آن متصور نيست.

مضمون اين آيه با تفاوت در همين سوره گذشت (آيه 48).

البته اينگونه تكرار در مسائل تربيتى لازمه بلاغت است زيرا مسائل اساسى و مهم بايد در فواصل مختلفى تكرار شود تا در نفوس و افكار، راسخ گردد.

در حقيقت گناهان همانند بيماريهاى گوناگونند، مادام كه بيمارى به مراكز اصلى بدن حمله ور نشده و آنها را از كار نينداخته است نيروى دفاعى تن اميد بهبودى را همراه دارد اما اگر فى المثل بيمارى، مركز اصلى بدن يعنى مغز را مورد هجوم قرار داد و فلج ساخت درهاى اميد بسته خواهد شد

مرگ حتمى بدنبال آن فرا مى رسد، شرك چيزى است كه مركز حساس روح آدمى را از كار مى اندازد، و تاريكى و ظلمت در جان او مى پاشد و با وجود آن هيچگونه اميد نجات نيست، اما اگر حقيقت توحيد و يكتاپرستى كه سرچشمه هر گونه فضيلت و جنبش و حركت است، زنده باشد اميد بخشش در مورد بقيه گناهان وجود دارد.

( ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشأ ) .

همانطور كه گفتيم در همين سوره دو بار اين آيه تكرار شده است تا آثار شرك و بت پرستى كه ساليان دراز در اعماق نفوس آن مردم لانه كرده بود، براى هميشه شستشو گردد، و آثار معنوى و مادى توحيد بر شاخسار وجود آنها آشكار شود، منتها ذيل دو آيه با هم تفاوت مختصرى دارد در اينجا مى فرمايد: هر كس براى خدا شريكى قائل شود در گمراهى دورى گرفتار شده.

( و من يشرك بالله فقد ضل ضلالا بعيدا ) .

ولى در گذشته فرمود: كسى كه براى خدا شريك قائل شود دروغ و افتراى بزرگى زده است.

( و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما ) .

در حقيقت در آنجا اشاره به مفسده بزرگ شرك از جنبه الهى و شناسائى خدا شده و در اينجا زيانهاى غير قابل جبران آن براى خود مردم بيان گرديده است، آنجا جنبه علمى مساله را بررسى مى كند و اينجا جنبه عملى و نتائج خارجى آن را، و روشن است كه اين هر دو به اصطلاح لازم و ملزوم يكديگرند (توضيحات ديگرى در زمينه اين آيه در جلد سوم همين تفسير صفحه 409 داده ايم ).