تفسیر نمونه جلد ۵

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22326
دانلود: 2100


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22326 / دانلود: 2100
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 5

نویسنده:
فارسی

آيه (88) تا (90) و ترجمه

( ذلك هدى الله يهدى به من يشأ من عباده و لو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون ) (88)( أولئك الذين أتينهم الكتب و الحكم و النبوة فإن يكفر بها هؤ لأ فقد وكلنا بها قوما ليسوا بها بكفرين ) (89)( أولئك الذين هدى الله فبهدئهم اقتده قل لا أسلكم عليه أجرا إن هو إلا ذكرى للعلمين ) (90)

ترجمه:

88 - اين هدايت خدا است كه هر كس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمائى ميكند، و اگر آنها مشرك شوند آنچه را عمل مى كردند نابود ميگردد.

89 - آنها كسانى هستند كه كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم و اگر نسبت به آن كفر ورزند (مهم نيست زيرا) كسانى را نگاهبان آن ساخته ايم كه نسبت به آن كافر نيستند.

90 - آنها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن (و) بگو در برابر اين (رسالت و تبليغ ) پاداشى از شما نمى طلبم. اين رسالت چيزى جز يك يادآورى براى جهانيان نيست (و آگاه ساختن و بيدار كردن وظيفه من است و در برابر انجام وظيفه مزد معنى ندارد).

تفسير:

سه امتياز مهم

به دنبال ذكر نام گروههاى مختلفى از پيامبران الهى در آيات گذشته، در اينجا اشاره به خطوط كلى و اصلى زندگانى آنها شده، نخست ميفرمايد: اين هدايت خدا است كه بوسيله آن هر كس از بندگانش را بخواهد هدايت و رهبرى ميكند( ذلك هدى الله يهدى به من يشأ من عباده ) .

يعنى گرچه آنها مردان صالحى بودند و با نيروى عقل و انديشه و با تمام وجود خود در طريق هدايت گام بر مى داشتند، ولى باز اگر توفيق الهى شامل حال آنها نمى شد و دست پر مهر او، زير بازوى آنها را نمى گرفت، امكان لغزش درباره همه آنها و هر كس، وجود داشته و دارد.

سپس براى اينكه كسى تصور نكند آنها به اجبار در اين راه گام گذاشتند و همچنين كسى تصور نكند كه خداوند نظر خاص و استثنائى و بى دليل در مورد آنها داشته است، مى فرمايد: اگر فرضا اين پيامبران با آنهمه مقام و موقعيتى كه داشتند مشرك ميشدند، تمام اعمالشان بر باد ميرفت( و لو اشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون ) .

يعنى آنها نيز مشمول همان قوانين الهى هستند كه درباره ديگران اجرا ميگردد و تبعيضى در كار نيست.

در آيه بعد به سه امتياز مهم كه پايه همه امتيازات انبيأ بوده اشاره كرده اينها كسانى بودند كه كتاب آسمانى به آنان داده ايم و هم مقام حكم و هم نبوت( اولئك الذين آتينا هم الكتاب و الحكم و النبوة ) .

البته منظور اين نيست كه همه آنها داراى كتاب آسمانى بودند بلكه چون سخن از مجموع آنها در ميان است كتاب به مجموع نسبت داده شده، درست مثل اين است كه ميگوئيم: در فلان كتاب دانشمندان و كتب آنها معرفى شده است، يعنى كتب آنهائيكه كتابى تاليف كرده اند.

ضمنا در اينكه منظور از حكم چيست، سه احتمال وجود دارد:

1 - حكم به معنى عقل و فهم و درك يعنى علاوه بر اينكه كتاب آسمانى در اختيار آنها گذاشتيم قدرت درك و فهم آن را به آنها بخشيديم زيرا وجود كتاب بدون وجود درك و فهم قوى و كامل، اثرى نخواهد داشت. 2 - مقام داورى، يعنى آنها در پرتو قوانين آسمانى كه از كتاب الهى استفاده مى كردند ميتوانستند در ميان مردم قضاوت كنند و شرائط يك قاضى و دادرس عادل همگى در آنها بطور كامل جمع بود.

3 - حكومت و زمامدارى، زيرا آنها علاوه بر مقام نبوت و رسالت، داراى مقام حكومت نيز بودند. شاهد بر معانى فوق علاوه بر اينكه معنى لغوى حكم با تمام اين معانى تطبيق مى كند اين است كه در آيات مختلف قرآن نيز حكم در اين معانى بكار رفته است. و هيچ مانعى ندارد كه حكم در آيه فوق در يك معنى جامع كه همه مفاهيم سه گانه فوق را شامل شود، استعمال شده باشد، زيرا حكم در اصل - آنچنان كه راغب در كتاب مفردات ميگويد به معنى منع و جلوگيرى است، و از آنجا كه عقل جلو اشتباهات و خلافكاريها را ميگيرد، همچنين قضاوت صحيح مانع از ظلم و ستم است، و حكومت عادل جلو حكومتهاى نارواى ديگران را ميگيرد، در هر يك از اين سه معنى استعمال مى شود.

البته همان گونه كه اشاره كرديم كه همه انبيأ داراى اين همه مقامات نبودند ولى هنگامى كه احكامى به جمعى اسناد داده ميشود، لزومى ندارد كه همه افراد آن جمع داراى تمام آن احكام باشند، بلكه ممكن است بعضى از آنها فقط داراى بعضى از آن احكام باشند و لذا موضوع كتاب آسمانى كه تنها براى عده اى از انبياى نامبرده وجود داشته مشكلى براى ما در فهم آيه فوق ايجاد نميكند.

سپس مى فرمايد: اگر اين جمعيت، يعنى مشركان و اهل مكه و مانند آنها، اين حقايق را نپذيرند، دعوت تو بدون پاسخ نمى ماند، زيرا ما جمعيتى را ماموريت داده ايم كه نه تنها آن را بپذيرند بلكه آن را محافظت و نگهبانى كنند جمعيتى كه در راه كفر گام بر نميدارند و در برابر حق تسليمند( فان يكفر بها هؤ لأ فقد وكلنا بها قوما ليسوا بها بكافرين ) .

در تفسير المنار و تفسير روح المعانى از بعضى از مفسران نقل شده كه منظور از اين جمعيت، ايرانيان هستند، (كه به زودى اسلام را پذيرفتند و در پيشرفت آن با تمام قوا كوشيدند و دانشمندان آنها در فنون مختلف اسلامى كتابهاى فراوان تاليف كردند).

در آخرين آيه، برنامه اين پيامبران بزرگ را يك سرمشق عالى هدايت به پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) معرفى كرده، و مى گويد: اينها كسانى هستند كه مشمول هدايت الهى شده اند و به هدايت آنها اقتدا كن( اولئك الذين هدى الله فبهداهم اقتده ) .

اين آيه بار ديگر تاكيد مى كند كه اصول دعوت همه پيامبران الهى يكى است، اگر چه از نظر ويژگيها و خصوصيات، به تناسب نيازمنديهاى مختلف هر زمان تفاوتهاى قابل ملاحظه اى داشته اند، و آئينهاى بعدى كاملتر از آئينهاى قبلى بوده اند كلاسهاى علمى و تربيتى، تا به آخرين آنها كه برنامه نهائى است، يعنى اسلام، رسيده است.

در اينكه منظور از اين هدايت كه بايد سرمشق پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) قرار گيرد چيست؟ بعضى از مفسران احتمال داده اند كه همان صبر و پايدارى در مقابل مشكلات، و بعضى گفته اند مقصود توحيد و تبليغ رسالت است، ولى ظاهرا هدايت مفهوم وسيعى دارد كه هم توحيد و ساير اصول اعتقادى را شامل مى شود و هم صبر و استقامت، و هم ساير اصول اخلاق و تعليم و تربيت.

از آنچه گفتيم روشن مى شود كه آيه فوق هيچ منافاتى با اين ندارد كه اسلام ناسخ اديان و شرايع پيشين باشد، زيرا نسخ تنها شامل قسمتى از احكام ميشود، نه اصول كلى دعوت آنها.

سپس به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور داده مى شود كه به مردم بگويد: من هيچگونه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از شما تقاضا نمى كنم، همانطور كه پيامبران پيشين چنين درخواستى نكردند، من هم از اين سنت هميشگى پيامبران پيروى كرده و به آنها اقتدا ميكنم( قل لا اسئلكم عليه اجرا ) .

نه تنها اقتدأ به پيامبران و سنت جاويدان آنها ايجاب مى كند كه پاداشى مطالبه نكنم بلكه از آنجا كه اين آئين پاك كه براى شما آورده ام يك وديعه الهى است كه در اختيار شما قرار ميدهم، در برابر رساندن وديعه الهى به شما اجر و پاداش، مفهومى ندارد.

به علاوه اين قرآن و رسالت و هدايت يك بيدار باش و يادآورى به همه جهانيان است( ان هو الا ذكرى للعالمين ) .

و چنين نعمت عمومى و همگانى، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است كه جنبه عمومى و جهانى دارد، و هيچگاه خريد و فروش نمى شود و كسى در برابر آن اجر و پاداشى نمى گيرد، اين هدايت و رسالت نيز جنبه خصوصى و اختصاصى ندارد كه بتوان براى آن پاداش قائل شد، (با توجه به آنچه در تفسير اين جمله گفته شد پيوند آنها با يكديگر و با آيات قبل كاملا روشن ميگردد).

ضمنا از جمله اخير به خوبى استفاده مى شود كه آئين اسلام جنبه قومى و و منطقهاى ندارد و يك آئين جهانى و همگانى است.

آيه (91) و ترجمه

( و ما قدروا الله حق قدره إذ قالوا ما أنزل الله على بشر من شى ء قل من أنزل الكتب الذى جأ به موسى نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا أباؤ كم قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون ) (91)

ترجمه:

91 - آنها خدا را چنانكه بايد نشناختند كه گفتند هيچ چيز بر هيچ انسانى نفرستاده بگو چه كسى كتابى را كه موسى آورد نازل گردانيد كتابى كه نور و هدايت براى مردم بود (اما شما) آنرا به صورت پراكنده قرار ميدهيد قسمتى را آشكار و قسمت زيادى را پنهان مى داريد و مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان از آن با خبر نبوديد بگو: خدا... و سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها كن تا بازى كنند!

شان نزول:

خدانشناسان

از ابن عباس چنين نقل شده كه جمعى از يهوديان گفتند: اى محمد! آيا راستى خداوند كتابى بر تو فرستاده است؟! پيامبر گفت: آرى، آنها گفتند: به خدا سوگند كه خداوند هيچ كتابى از آسمان فرو نفرستاده است!. در شان نزول اين آيه، روايات ديگرى نيز نقل شده و چنانكه بعدا خواهيم دانست آنچه در بالا آورديم از همه بهتر و مناسبتر است.

تفسير:

در اينكه اين آيه درباره يهود است يا مشركان در ميان مفسران گفتگو است، ولى از آنجا كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مكه گفتگوئى با يهود نداشته و آنچه بوده در مدينه بوده است و از طرفى سوره انعام كه اين آيه جزء آن است مكى است، بعضى معتقدند كه اين آيه استثنائا در مدينه نازل شده است و به دستور پيامبر به تناسب خاصى در وسط اين سوره مكى قرار گرفته و اين موضوع در قرآن نمونه هاى فراوانى دارد.

براى روشن شدن حقيقت مطلب، نخست بايد تفسير اجمالى آيه را بدانيم و بعد در باره اينكه آيه از چه اشخاصى سخن ميگويد و هدفش چيست بحث كنيم نخست ميگويد آنها خدا را آنچنانكه شايسته است نشاختند زيرا گفتند: خدا هيچ كتابى بر هيچ انسانى نازل نكرده است!( و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله على بشر من شى ء ) .

خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه در جواب آنها بگو چه كسى كتابى را كه موسى آورد و نور و هدايت براى مردم بود نازل گردانيد؟( قل من انزل الكتاب الذى جأ به موسى نورا و هدى للناس ) .

همان كتابى كه آن را به صفحات پراكندهاى تبديل كردهايد، بعضى را كه به سود شما است آشكار ميكنيد و بسيارى را كه به زيان خود مى دانيد پنهان مى داريد( تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا ) .

و در اين كتاب آسمانى مطالبى به شما تعليم داده شد كه نه شما و نه پدرانتان از آن با خبر نبوديد و بدون تعليم الهى نمى توانستيد با خبر شويد( و علمتم ما لم تعلموا انتم و لا آبائكم ) .

در پايان آيه به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد كه تنها خدا را ياد كند و آنها را در اباطيل و لجاجت و بازيگرى خود رها سازد زيرا آنها جمعيتى هستند كه كتاب الهى و آيات او را به بازى گرفته اند.( قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون )

اكنون اگر اين آيه در مدينه نازل شده باشد، و روى سخن به يهود باشد معنى آن چنين است: كه جمعى از يهود منكر نزول كتاب آسمانى بر تمام پيامبران بودند آيا چنين چيزى ممكن است؟ كه يهود و پيروان تورات، نزول كتاب آسمانى را انكار كنند؟ اگر تعجب نكنيد آرى، و با توجه به يك مطلب نكته اين موضوع روشن ميشود، زيرا چنانكه كتب عهد جديد (اناجيل ) و عهد قديم (تورات و كتابهاى وابسته به آن ) را به دقت بررسى كنيم خواهيم ديد كه اين كتابها هيچكدام لحن آسمانى ندارد، يعنى جنبه خطاب خداوند به بشر در آنها نيست، بلكه به خوبى از آنها استفاده مى شود كه اينها از زبان شاگردان و غير شاگردان از پيروان آئين موسى (عليه‌السلام ) و مسيح (عليه‌السلام ) به شكل تاريخ و شرح زندگى نوشته شده است و ظاهرا يهود و مسيحيان كنونى نيز اين مطلب را انكار نمى كنند زيرا داستان مرگ موسى و عيسى و حوادث زيادى مربوط به زمانهاى بعد از آن در اين كتابها آمده است، نه به عنوان پيش بينى بلكه به عنوان خبرى از گذشته، آيا چنين كتابى امكان دارد بر موسى و عيسى نازل شده باشد.

منتها مسيحيان و يهوديان عقيده دارند كه اين كتابها چون به دست انسانهائى نوشته شده كه از وحى آسمانى با خبر بودند كتاب مقدس و قابل اعتماد و خالى از اشتباه محسوب ميشود.

با توجه به اين نكته روشن مى شود كه چرا آنها از لحن قرآن كه به شكل خطاب خدا به پيامبر و بندگان است تعجب ميكردند، و در شان نزول فوق نيز خوانديم كه آنها با تعجب از آن حضرت پرسيدند آيا خداوند كتاب آسمانى نازل كرده؟ و سپس اين موضوع را بطور كلى انكار كردند كه هيچ كتابى از ناحيه خدا بر هيچ انسانى حتى موسى نازل نشده است.

ولى خداوند در جواب آنها به اين موضوع اشاره مى كند كه خود شما عقيده داريد الواح و مطالبى بر موسى نازل گرديد، يعنى اگر آنچه در دست شما است كتاب آسمانى نيست، لا اقل قبول داريد كه چنين چيزى از طرف خدا نازل شده است كه قسمتى از آن را آشكار و قسمت زيادى را پنهان ميداريد، و به اين ترتيب اشكالى باقى نمى ماند كه چگونه ممكن است يهود منكر نزول كتاب آسمانى شده باشند (دقت كنيد).

و اگر آيه همانند ساير آيات اين سوره درباره مشركان باشد معنى آن چنين مى شود كه آنها منكر هر گونه كتاب آسمانى شدند تا دعوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را انكار كنند، ولى خداوند براى آنها استدلال مى كند كه چگونه ممكن است چنين ادعائى داشته باشند با اينكه خداوند تورات را بر موسى نازل كرد؟ و مشركان اگر چه آئين يهود را قبول نداشتند ولى انبيأ پيشين و ابراهيم و حتى موسى را احتمالا به عنوان پيامبرى براى منطقه و عصر خاصى قبول داشتند، و خود را پيرو آئين ابراهيم ميدانستند، و لذا هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ظهور كرد و براى جستجوى علائم او به نزد اهل كتاب رفتند و از آنها خواستند كه در كتب خود بررسى كنند، آيا خبر از چنين پيامبرى مى دهد و اگر آنها اين كتب را به هيچوجه قبول نداشتند چگونه ممكن بود چنين درخواستى كنند؟ لذا بعد از سؤ ال از يهود آنچه به سود آنها بود اظهار و آنچه به زيانشان بود مخفى مى كردند (مانند نشانه هاى پيامبر كه در كتب پيشين آمده بود) و به اين ترتيب آيه قابل تطبيق بر گفتار مشركان مكه نيز مى تواند باشد.

ولى تفسير اول با لحن آيه و شان نزول، و ضمائرى كه در آيه است ظاهرا سازگارتر مى باشد.

نكته ها

در اينجا به چند موضوع بايد توجه كرد:

1 - قراطيس جمع قرطاس است و اصل آن بطورى كه بعضى گفته اند از

يونانى گرفته شده و معنى آن چنانكه راغب در كتاب مفردات ميگويد هر چيزى است كه روى آن مى نويسند بنابراين كاغذ معمولى و پوست حيوانات و درختان و مانند آن كه در قديم الايام نامه و كتابها را روى آن مى نوشتند، نيز شامل ميشود، و منحصر به كاغذ معمولى نيست.

2 - ممكن است سؤ ال شود كه چرا در آيه مذمت از يهود شده كه آنها وحى آسمانى را روى كاغذها و مانند آن نوشته بودند اينكه مذمتى ندارد.

در پاسخ ميگوئيم: مذمت از اين نظر نيست، بلكه از اين نظر است كه آنها مطالب تورات را روى كاغذهاى پراكنده و مانند آن نوشته بودند كه آنچه را به سود آنها بود به مردم ديگر نشان دهند و آنچه به زيانشان بود مخفى سازند.

3 - جمله و ما قدروا الله حق قدره (خدا را آنچنان كه شايسته است نشناختند و اوصاف او را درك نكردند) در حقيقت اشاره به اين نكته است كه هر كس خدا را درست بشناسد نمى تواند انكار كند كه از طرف او رهبران و راهنمايان همراه با كتابهاى آسمانى براى بشر فرستاده شده است زيرا حكمت خدا ايجاب مى كند كه اولا انسان را براى هدفى كه آفريده شده است (هدف تكامل ) در مسير پر پيچ و خمى كه در پيش دارد كمك كند، و گر نه نقض غرض كرده است، و اين هدف بدون فرستادن وحى و كتاب آسمانى و تعليمات صحيح و خالى از هر گونه خطا و اشتباه ممكن نيست.

ثانيا چگونه ممكن است مقام رحمت عامه و خاصه خداوند اجازه دهد كه انسان را در مسير سعادت كه با هزاران مانع روبرو است و پرتگاه هاى فراوان بر سر راه او كمين كرده اند تنها بگذارد و رهبرانى با تعليمات جامع براى دستگيرى و راهنمائى آنها نفرستد. (بنابراين هم حكمت او و هم رحمتش فرستادن كتب آسمانى را ايجاب ميكند).

شك نيست كه معرفت كنه ذات خدا و كنه صفات او براى هيچكس ممكن

نيست و آيه فوق هيچگونه نظر به اين مطلب ندارد بلكه مى خواهد بگويد آن مقدار معرفتى از خداوند و صفات او كه براى انسان امكانپذير است اگر حاصل شود ترديدى باقى نخواهد ماند كه چنين پروردگارى بندگان خود را بدون سرپرست و كتاب آسمانى باقى نخواهد گذاشت.

آيه (92) و ترجمه

( و هذا كتب أنزلنه مبارك مصدق الذى بين يديه و لتنذر أم القرى و من حولها و الذين يؤ منون بالاخرة يؤ منون به و هم على صلاتهم يحافظون ) (92)

ترجمه:

92 - و اين كتابى است كه آنرا نازل كرديم، كتابى است پر بركت كه آنچه را پيش از آن آمده تصديق ميكند، (آنرا فرستاديم تا مردم را به پاداشهاى الهى بشارت دهى ) و براى اينكه (مردم ) ام القرى (مكه ) و آنها كه گرد آن هستند بترسانى، آنها كه به آخرت ايمان دارند به آن ايمان مى آورند و مراقب نمازهاى خويش مى باشند.

تفسير:

در تعقيب بحثى كه در باره كتاب آسمانى يهود در آيه گذشته عنوان شد در اينجا به قرآن كه يك كتاب ديگر آسمانى است اشاره ميشود، و در حقيقت ذكر تورات مقدمهاى است براى ذكر قرآن تا تعجب و وحشتى از نزول يك كتاب آسمانى، بر يك بشر، نكنند.

نخست مى گويد: اين كتابى است كه ما آن را نازل كرديم( و هذا كتاب انزلناه ) .

كتابى است بسيار پر بركت، زيرا سرچشمه انواع خيرات و نيكيها و پيروزيها است( مبارك ) .

به علاوه كتبى را كه پيش از آن نازل شده اند همگى تصديق مى كند( مصدق الذى بين يديه ) .

منظور از اينكه قرآن كتب مقدسه پيشين را تصديق مى كند آن است كه تمام نشانه هائى كه در آنها آمده است بر آن تطبيق مى نمايد.

و به اين ترتيب دو نشانه بر حقانيت قرآن در دو جمله گذشته بيان گرديده يكى وجود نشانه هائى كه در كتب پيشين از آن خبر داده شده، و ديگر محتواى خود قرآن كه هر گونه خير و بركت و وسيله سعادت در آن آمده است، بنابراين هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارك تاريخى نشانه هاى حقانيت در آن آشكار است. سپس هدف نزول قرآن را چنين توضيح مى دهد كه آن را فرستاديم تا ام القرى (مكه ) و تمام آنها كه در گرد آن هستند، انذار كنى و به مسؤ ليتها و وظائفشان آگاه سازى( و لتنذر ام القرى و من حولها ) .

و از آنجا كه انذار يعنى توجه دادن به مسؤ ليتها و ترساندن از ترك وظائف مهمترين برنامه قرآن مخصوصا در برابر اشخاص سركش و طغيانگر است تنها به اين قسمت اشاره شده است.

و در پايان آيه مى گويد: كسانى كه به روز رستاخيز و حساب و پاداش اعمال ايمان دارند به اين كتاب ايمان خواهند آورد و مراقب نمازهاى خود خواهند بود

( و الذين يؤ منون بالاخرة يؤ منون به و هم على صلوتهم يحافظون ) .

نكته ها

در اينجا به چند مطلب بايد توجه داشت:

1 - اسلام يك آئين جهانى است

آيات مختلف قرآن به خوبى گواهى مى دهد كه اسلام يك آئين جهانى است، تعبيراتى مانند( لانذركم به و من بلغ ) (هدف من اين است كه همه شما و كسانى را كه سخنم به آنها ميرسد با قرآن انذار كنم ) (انعام - 19)( و ان هو الا ذكرى للعالمين ) (اين قرآن وسيله تذكر جهانيان است ) (انعام - 90)( و قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا ) (بگو اى مردم! من رسول خدا به سوى همه شما هستم ) (اعراف 158) و امثال آن كه در قرآن فراوان است گواه اين حقيقت است و جالب اينكه بسيارى از اين آيات در مكه يعنى در آن موقع كه هنوز اسلام از محيط اين شهر تجاوز نكرده بود نازل گرديد.

ولى با توجه به آيه مورد بحث اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه هدف بعثت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) انذار و هدايت مردم مكه و كسانى كه پيرامون آن هستند ذكر شده؟ آيا اين با جهانى بودن اسلام منافات ندارد؟

اتفاقا اين ايراد از بعضى از يهود و بعضى ديگر از پيروان مذاهب ديگر نقل شده است و به گمان خود حربه محكمى در برابر جهانى بودن اسلام يافته اند كه آنرا در منطقه خاصى، محدود مى سازد (يعنى مكه و اطراف مكه ).

پاسخ:

اين ايراد با توجه به دو نكته كاملا روشن ميشود، و نه تنها اين آيه منافات با جهانى بودن اسلام ندارد بلكه مى توان گفت يكى از دلائل جهانى بودن آن است:

1 - قريه در زبان قرآن، به معنى هر گونه آبادى است اعم از اينكه شهر بزرگ باشد و يا كوچك و يا روستا، مثلا در سوره يوسف از زبان برادران و در مقابل پدر چنين ميخوانيم:( و اسئل القرية التى كنا فيها ) : از قريهاى كه در آن بوديم سؤ ال كن و ميدانيم كه اين سخن را پس از بازگشت از پايتخت مصر و ماجراى توقيف برادر آنها بنيامين از طرف دستگاه عزيز مصر بوده است، و همچنين ميخوانيم:( و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السمأ و الارض ) : اگر مردمى كه در آباديهاى روى زمين زندگى ميكنند، ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند بركات از آسمان و زمين بر آنها خواهيم گشود بديهى است منظور در اينجا خصوص روستاها نيست بلكه همه نقاط مسكونى جهان را شامل مى شود.

از طرف ديگر در روايات متعددى مى خوانيم خشكيهاى زمين از زير خانه كعبه گسترده شدند، و از آن بنام دحو الارض (گسترش زمين ) ياد شده است. اين را نيز ميدانيم كه در آغاز بر اثر بارانهاى سيلابى تمام كره زمين از آب پوشيده بود، آبها تدريجا فرو نشستند و در نقاط پست زمين قرار گرفتند و خشكيها تدريجا از زير آب، سر بر آوردند، طبق روايات اسلامى نخستين نقطهاى كه از زير آب سر بر آورد، سرزمين مكه بود.

و اگر ارتفاع اين سرزمين در حال حاضر بلندترين ارتفاع زمينهاى دنيا نيست هيچگونه منافاتى با اين سخن ندارد، زيرا از آن روز صدها مليون سال ميگذرد و تاكنون وضع نقاط روى زمين به كلى دگرگون شده، بعضى از كوهها در اعماق اقيانوسها قرار گرفته و بعضى از اعماق اقيانوسها تبديل به قله كوه شده است و اين از مسلمات علم زمين شناسى و جغرافياى طبيعى است.

2 - كلمه ام همانطور كه سابق نيز گفتيم به معنى اصل و اساس و ابتدأ و آغاز هر چيزى است.

با توجه به آنچه گفته شد روشن مى شود كه اگر به مكه ام القرى مى گويند به خاطر اين است كه اصل و آغاز پيدايش تمام خشكى هاى روى زمين است و بنابراين و من حولها (كسانى كه پيرامون آن هستند) تمام مردم روى زمين را شامل مى شود.

آيات گذشته پيرامون جهانى بودن اسلام نيز اين تفسير را تاييد ميكند، همچنين نامه هاى فراوانى كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) براى زمامداران بزرگ دنيا مانند كسرى و قيصر نوشت و شرح آن در جلد دوم تفسير نمونه صفحه 452 گذشت گواه ديگرى بر اين موضوع ميباشد.

2 - ارتباط ايمان به قرآن و ايمان به آخرت

در آيه فوق مى خوانيم: كسانى كه ايمان به آخرت دارند، به قرآن ايمان مى آورند، يعنى ميدانند اين جهان مقدمه اى است براى جهان ديگر، و همانند مزرعه و يا دانشگاه و يا تجارتخانه است، و در هر حال بدون يك سلسله قوانين و برنامه ها و آئين نامه و فرستادن انبيا رسيدن به آن هدف عالى و آماده شدن براى آن روز ممكن نيست.

و به تعبير ديگر با اينكه خداوند انسان را براى تكامل در اين جهان فرستاده و منزلگاه اصلى او جهان ديگر است، اگر پيامبران و كتب آسمانى براى او نفرستد نقض غرض كرده است و به اين ترتيب از ايمان به خدا و معاد، ايمان به نبوت انبيأ و كتب آسمانى نتيجه گرفته مى شود. (دقت كنيد)

3 - اهميت نماز

در آيه فوق از ميان تمام دستورات دينى تنها اشاره به نماز شده است و همانطور كه ميدانيم نماز مظهر پيوند با خدا و ارتباط با او است و به همين دليل از همه عبادات برتر و بالاتر است، و به عقيده بعضى هنگام نزول اين آيات تنها فريضه اسلامى همين نماز بود.

آيه (93)و ترجمه

( و من أظلم ممن افترى على الله كذبا أو قال أوحى إلى و لم يوح إليه شى ء و من قال سأنزل مثل ما أنزل الله و لو ترى إذ الظلمون فى غمرت الموت و الملئكة باسطوا أيديهم أخرجوا أنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحق و كنتم عن ءايته تستكبرون ) (93)

ترجمه:

93 - چه كسى ستمكارتر است از كسى كه دروغى به خدا ببندد يا بگويد وحى بمن فرستاده شده در حالى كه وحى به او نشده باشد، و كسى كه بگويد من هم همانند آنچه خدا نازل كرده نازل ميكنم، و اگر ببينى هنگامى كه (اين ) ظالمان در شدايد مرگ فرو رفته اند و فرشتگان دستها را گشوده به آنان مى گويند جان خود را خارج سازيد امروز مجازات خوار كنندهاى در برابر دروغهائى كه به خدا بستيد و در برابر آيات او تكبر ورزيديد، خواهيد ديد، (در آن روز به حال آنها تاسف خواهى خورد

شان نزول:

در شان نزول اين آيه روايات متعددى در منابع حديث و كتب تفسير نقل شده از جمله اينكه آيه در مورد شخصى به نام عبد الله بن سعد كه از كاتبان وحى بود و سپس خيانت كرد و پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) او را طرد نمود و پس از آن ادعا كرد كه من ميتوانم همانند آيات قرآن بياورم نازل گرديده، جمعى از مفسران نيز گفته اند كه آيه يا قسمتى از آن در باره مسيلمه كذاب كه از مدعيان دروغين نبوت بود نازل گرديده است، ولى با توجه به اينكه داستان مسيلمه در اواخر عمر پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بود، و اين سوره از سوره هاى مكى است طرفداران اين شان نزول معتقدند كه اين آيه همانند چند آيه ديگر از اين سوره در مدينه نازل شده است و به دستور پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در لابلاى آيات اين سوره قرار داده شده است.

و در هر حال آيه همانند ساير آيات قرآن كه در شرائط خاصى نازل شده مضمون و محتواى آن كلى و عمومى است و همه مدعيان نبوت و مانند آنها را شامل مى شود.

تفسير:

به دنبال آيات گذشته كه اشاره به گفتار يهود در باره نفى نزول كتاب آسمانى بر هيچكس نموده بود، در اين آيه سخن از گناهكاران ديگرى است كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند و ادعاى نزول وحى آسمانى بر خود مى كنند، در حالى كه دروغ ميگويند.

و در حقيقت به سه دسته از اينگونه افراد در آيه مورد بحث اشاره شده است.

نخست مى گويد: چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند و آيهاى را تحريف و سخنى از سخنان خدا را تغيير ميدهند( و من اظلم ممن افترى على الله كذبا ) .

دسته دوم آنها كه ادعاى نبوت و وحى ميكنند در حالى كه نه پيامبرند و نه وحى بر آنها نازل شده است. (او قال اوحى الى و لم يوح اليه شى ء). دسته سوم آنها كه به عنوان انكار نبوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) يا از روى استهزأ مى گويند ما هم مى توانيم همانند اين آيات نازل كنيم در حالى كه دروغ مى گويند و كمترين قدرتى بر اين كار ندارند( و من قال سانزل مثل ما انزل الله ) .

آرى همه اينها ستمگرند و كسى ستمكارتر از آنها نيست زيرا راه حق را به روى بندگان خدا مى بندند و آنها را در بيراهه سرگردان مى سازند و با رهبرى رهبران راستين مبارزه ميكنند، هم خود گمراهند و هم ديگران را به گمراهى ميكشانند، چه ظلمى از اين بالاتر كه افرادى كه صلاحيت رهبرى ندارند ادعاى رهبرى كنند آن هم رهبرى الهى و آسمانى.

گرچه آيه مربوط به مدعيان نبوت و وحى است ولى روح آن همه كسانى را كه به دروغ ادعاى مقامى را ميكنند كه شايسته آن نيستند شامل مى شود. سپس مجازات دردناك اين گونه افراد را چنين بيان ميكند: اگر تو اى پيامبر! اين ستمكاران را به هنگامى كه در شدائد مرگ و جان دادن فرو رفته اند مشاهده كنى، در حالى كه فرشتگان قبض ارواح دست گشوده اند به آنها مى گويند جان خود را خارج سازيد، خواهى ديد كه وضع آنها بسيار دردناك و اسفبار است( و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت و الملائكة باسطوا ايديهم اخرجوا انفسكم ) .

در اين حال فرشتگان عذاب به آنها ميگويند: امروز گرفتار مجازات خوار كنندهاى خواهيد شد به خاطر دو كار: نخست اينكه بر خدا دروغ بستيد و ديگر اينكه در برابر آيات او سر تسليم فرود نياورديد( اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحق و كنتم عن آياته تستكبرون ) .

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت.

1 - مدعيان دروغين نبوت و رهبران قلابى همانطور كه مى بينيم به عنوان بد ظالمان در آيه معرفى شده اند و در حقيقت ظلمى بالاتر از اين نيست كه فكر كسى را بدزدند و عقيده او را تخريب كنند و راه سعادت را بر او ببندند و او را مستعمره فكرى خود سازند.

2 - جمله باسطوا ايديهم ممكن است به اين معنى باشد كه فرشتگان قبض ارواح با گشودن دستها آماده قبض روح آنها مى شوند و ممكن است به معنى دست گشودن براى شروع مجازات آنها بوده باشد.

3 - اخرجوا انفسكم: جان و روح خود را خارج سازيد در حقيقت يكنوع تحقير از ناحيه فرشتگان قبض ارواح نسبت به اينگونه ظالمان است وگر نه دادن روح و جان كار خود ظالمان نيست بلكه كار آن فرشتگان است، همانند اينكه هنگام اعدام يك قاتل جانى به او مى گويند اكنون بمير! و در هر صورت اين تحقير گويا در برابر تحقيرى است كه نسبت به آيات خدا و پيامبران و بندگان خدا كرده اند، ضمنا اين آيه گواه ديگرى بر استقلال روح و جدائى آن از جسم است. ضمنا از اين آيه استفاده ميشود كه مجازات اينگونه از گناهكاران از همان لحظه جان دادن و مرگ آغاز ميگردد.