تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22541
دانلود: 2111


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22541 / دانلود: 2111
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (96) تا (100)و ترجمه

( و لو أن أهل القرى أمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركت من السماء و الا رض و لكن كذبوا فأخذنهم بما كانوا يكسبون ) (96)( افأ من أهل القرى أن يأ تيهم بأسنا بيتا و هم نائمون ) (97)( او أمن أهل القرى أن يأتيهم بأسنا ضحى و هم يلعبون ) (98)( أفأ منوا مكر الله فلا يأمن مكر الله إلا القوم الخسرون ) (99)( او لم يهد للذين يرثون الارض من بعد أهلها أن لو نشاء أصبنهم بذنوبهم و نطبع على قلوبهم فهم لا يسمعون ) (100)

ترجمه:

96 - و اگر مردمى كه در شهرها و آباديها زندگى دارند ايمان بياورند و تقوى پيشه كنند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشائيم ولى (آنها حقايق را) تكذيب كردند ما هم آنانرا به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.

97 - آيا اهل اين آباديها از اين ايمن هستند كه عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد در حالى كه در خواب باشند؟

98 - آيا اهل آباديها از اين ايمنند كه عذاب ما، روز به سراغشان بيايد در حالى كه سرگرم بازى هستند؟

99 - آيا آنها از مكر الهى غافلند در حالى كه از مكر (و مجازات ) خدا جز زيانكاران ايمن نخواهند بود.

100 - آيا كسانى كه وارث روى زمين بعد از صاحبان قبلى آن مى شوند عبرت نمى گيرند

كه اگر بخواهيم آنها را نيز به گناهانشان هلاك مى كنيم و بر دلهايشان مهر مى نهيم تا (صداى حق را) نشنوند.

تفسير:

عمران و آبادى در سايه ايمان و تقوى

در آيات گذشته سرگذشت اقوامى همچون قوم هود و صالح و شعيب و نوح و لوط بطور اجمال مورد بحث واقع شد، گرچه خود آن آيات به اندازه كافى براى بيان نتائج عبرت انگيز اين سرگذشتها كافى بود، ولى در آيات مورد بحث به صورت گوياتر، نتيجه گيرى كرده، مى گويد: اگر مردمى كه در اين آباديها و نقاط ديگر روى زمين زندگى داشته و دارند، به جاى طغيان و سركشى و تكذيب آيات پروردگار و ظلم و فساد، ايمان مى آوردند، و در پرتو آن تقوا و پرهيزكارى پيشه مى كردند، نه تنها مورد خشم پروردگار و مجازات الهى واقع نمى شدند، بلكه درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى گشوديم( و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ) .

ولى متاسفانه آنها صراط مستقيم كه راه سعادت و خوشبختى و رفاه و امنيت بود رها ساختند، و پيامبران خدا را تكذيب كردند، و برنامه هاى اصلاحى آنها را زير پا گذاشتند، ما هم به جرم اعمالشان، آنها را كيفر داديم( و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون ) .

در اينجا به چند موضوع بايد توجه كرد:

1 - در اينكه منظور از (بركات ) زمين و آسمان، چيست در ميان مفسران گفتگو است: بعضى آن را به نزول باران و روئيدن گياهان تفسير كردهاند، و بعضى به اجابت دعا و حل مشكلات زندگى، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از بركات آسمانى، بركات معنوى و منظور از بركات زمينى بركات مادى بوده باشد، اما با توجه به آيات گذشته تفسير اول از همه مناسبتر است، زيرا: در آيات گذشته كه مجازاتهاى شديد مجرمان و طغيانگران را شرح ميداد، گاهى اشاره به فرود آمدن سيلاب از آسمان، و طغيان چشمه ها از زمين (همانند طوفان نوح ) و گاهى اشاره به صاعقه ها و صيحه هاى آسمانى، و گاهى زلزله هاى وحشتناك زمينى شده بود، در آيه مورد بحث اين حقيقت مطرح است كه اين مجازاتها واكنش اعمال خود آنها بود و گرنه اگر انسان پاك و با ايمان باشد به جاى اينكه عذاب از آسمان و زمين فرا رسد، بركات خدا از آسمان و زمين بر او مى بارد، اين انسان است كه بركات را تبديل به بلاها مى كند.

2 - (بركات ) جمع بركت است و همانطور كه سابقا گفتيم، اين كلمه در اصل به معنى (ثبات ) و استقرار چيزى است و به هر نعمت و موهبتى كه پايدار بماند اطلاق مى گردد، در برابر موجودات بى بركت كه زود فانى و نابود و بى اثر مى شوند.

قابل توجه اينكه ايمان و تقوا نه تنها سبب نزول بركات الهى مى شود، بلكه باعث مى گردد كه آنچه در اختيار انسان قرار گرفته در مصارف مورد نياز به كار گرفته شود، فى المثل امروز ملاحظه مى كنيم قسمت بسيار مهمى از نيروهاى انسانى و منابع اقتصادى در مسير مسابقه تسليحاتى و ساختن سلاحهاى نابود كننده صرف مى گردد، اينها مواهبى هستند فاقد هر گونه بركت، بزودى از ميان مى روند و نه تنها نتيجه اى نخواهند داشت، ويرانى هم ببار مى آورند، ولى اگر جوامع انسانى ايمان و تقوا داشته باشند اين مواهب الهى به شكل ديگرى در ميان آنها در مى آيد و طبعا آثار آن باقى و برقرار خواهد ماند و مصداق كلمه بركات خواهند بود.

3 - در آيه فوق كلمه (اخذ) كه به معنى گرفتن است در مفهوم مجازات و كيفر دادن به كار رفته، و اين در حقيقت به خاطر آن است كه معمولا كسى را كه مى خواهند مجازات كنند نخست مى گيرند و او را با وسائلى مى بندند كه هيچگونه قدرت فرار نداشته باشد، سپس او را كيفر مى دهند.

4 - گر چه آيه شريفه مورد بحث، ناظر به وضع اقوام پيشين است ولى مسلما مفهوم آن يك مفهوم وسيع و عمومى و دائمى است و انحصار به هيچ قوم و ملتى ندارد و اين يك سنت الهى است كه افراد بى ايمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واكنشها در همين زندگى دنياى خود خواهند شد، گاهى بلاهاى آسمان و زمين بر سر آنها مى بارد، و گاهى آتش جنگهاى جهانى يا منطقهاى سرمايه هاى آنها را در كام خود فرو مى گيرد، و گاهى ناامنيهاى جسمانى و روانى آنها را تحت فشار قرار مى دهد، و به تعبير قرآن، اين وابسته به (كسب و اكتساب ) و اعمالى است كه خود انسان انجام مى دهد، فيض خدا محدود و ممنوع نيست، همانطور كه مجازات او اختصاص به قوم و ملت معينى ندارد!

چرا ملل فاقد ايمان زندگى مرفه دارند؟

از آنچه در بالا گفتيم پاسخ يك سؤال كه زياد در ميان جمعى مورد بحث و گفتگو است روشن مى گردد و آن اينكه اگر ايمان و تقوا، موجب نزول انواع بركات الهى است و نقطه مقابل آن باعث سلب بركات است چرا مشاهده مى كنيم ملتهاى بى ايمانى را كه غرق ناز و نعمتند، در حالى كه جمعى از افراد با ايمان به سختى روزگار مى گذرانند؟!

پاسخ اين سؤال با توجه به دو نكته روشن مى گردد:

1 - اينكه تصور مى شود ملتهاى فاقد ايمان و پرهيزگارى غرق در ناز و نعمتند، اشتباه بزرگى است كه از اشتباه ديگرى يعنى ثروت را دليل بر خوشبختى گرفتن سرچشمه مى گيرد.

معمولا مردم اين طور فكر مى كنند كه هر ملتى صنايعش پيشرفته تر و ثروتش بيشتر باشد خوشبختر است در حالى كه اگر به درون اين جوامع نفوذ كنيم و دردهاى جانكاهى كه روح و جسم آنها را درهم مى كوبد از نزديك ببينيم قبول خواهيم كرد كه بسيارى از آنها از بيچاره ترين مردم روى زمين هستند، بگذريم از اينكه همان پيشرفت نسبى، نتيجه بكار بستن اصولى همانند كوشش و تلاش و نظم و حس مسئوليت است كه در متن تعليمات انبيا قرار دارد.

در همين ايام كه اين قسمت از تفسير را مى نويسيم، اين خبر در جرائد منتشر شد كه در نيويورك يعنى يكى از ثروتمندترين و پيشرفتهترين نقاط دنياى مادى، بر اثر خاموشى ناگهانى برق صحنه عجيبى به وجود آمد، يعنى بسيارى از مردم به مغازه ها حمله بردند و هستى آنها را غارت كردند، تا آنجا كه سه هزار نفر از غارتگران بوسيله پليس بازداشت شدند.

مسلما تعداد غارتگران واقعى چندين برابر اين عدد بوده و تنها اين عده بودند كه نتوانستند به موقع فرار كنند، و نيز مسلم است كه آنها غارتگران حرفهاى نبوده اند كه نفرات خود را براى چنان حمله عمومى از قبل آماده كرده باشند، زيرا حادثه يك حادثه ناگهانى بود.

بنابراين چنين نتيجه مى گيريم كه با يك خاموشى برق، ده ها هزار نفر از مردم يك شهر ثروتمند و به اصطلاح پيشرفته تبديل به غارتگر شدند، اين نه تنها دليل بر انحطاط اخلاقى يك ملت است بلكه دليل بر ناامنى شديد اجتماعى نيز مى باشد.

خبر ديگرى كه در جرائد بود اين خبر را تكميل كرد و آن اينكه يكى از شخصيتهاى معروف كه در همين ايام در نيويورك در يكى از هتلهاى مشهور چندين ده طبقهاى نيويورك سكونت داشت مى گويد: قطع برق، سبب شد كه راه رفتن در راهروهاى هتل به صورت كار خطرناكى درآيد، به طورى كه متصديان هتل اجازه نمى دادند كسى تنها از راهروها بگذرد و به اطاق خود برسد مبادا گرفتار غارتگران گردد، لذا مسافران را در اكيپهاى ده نفرى يا بيشتر، با مامورين مسلح به اطاقهاى خود مى فرستادند!، شخص مزبور اضافه مى كند كه تا گرسنگى شديد به او فشار نمى آورده جرئت نداشته است از اطاق خويش خارج گردد!

اما همين خاموشى برق در كشورهاى عقب مانده شرقى هرگز چنين مشكلاتى را به وجود نمى آورده و اين نشان مى دهد كه آنها در عين ثروت و پيشرفت صنايع كمترين امنيت در محيط خودشان ندارند، از اين گذشته ناظران عينى مى گويند آدمكشى در آن محيطها همانند نوشيدن يك جرعه آب است، به همين آسانى.

و مى دانيم اگر تمام دنيا را به كسى بدهند و در چنين شرائطى زندگى كند، از بيچاره ترين مردم جهان خواهد بود، تازه مشكل امنيت تنها يكى از مشكلات آنها است، نابسامانيهاى فراوان اجتماعى ديگرى دارند كه آنها نيز به نوبه خود بسيار دردناكند، با توجه به اين حقايق ثروت را نبايد با خوشبختى اشتباه كرد.

2 - اما اينكه گفته مى شود چرا جوامعى كه داراى ايمان و پرهيزگارى هستند عقب ماندهاند اگر منظور از ايمان و پرهيزگارى تنها ادعاى اسلام و ادعاى پايبند بودن به اصول تعليمات انبياء بوده باشد، قبول داريم چنين افرادى عقب مانده اند، ولى مى دانيم حقيقت ايمان و پرهيزگارى چيزى جز نفوذ آن در تمام اعمال و همه شئون زندگى نيست، و اين امرى است كه با ادعا تامين نمى گردد.

با نهايت تاسف امروز اصول تعليمات اسلام و پيامبران خدا در بسيارى از جوامع اسلامى متروك يا نيمه متروك مانده است و چهره اين جوامع چهره مسلمانان راستين نيست.

اسلام دعوت به پاكى و درستكارى و امانت و تلاش و كوشش مى كند كو آن امانت و تلاش؟ اسلام دعوت به علم و دانش و آگاهى و بيدارى مى كند كو آن علم و آگاهى سرشار؟ اسلام دعوت به اتحاد و فشردگى صفوف و فداكارى مى كند، آيا براستى اين اصل به طور كامل در جوامع اسلامى امروز حكمفرما است و با اين حال عقب مانده اند؟! بنابراين بايد اعتراف كرد اسلام چيزى است و ما مسلمانان چيز ديگر.

در آيات بعد به عنوان تاكيد بيشتر روى عموميت اين حكم و اينكه قانون فوق مخصوص اقوام پيشين نبوده بلكه امروز و آينده را نيز در بر مى گيرد، مى گويد: (آيا مجرمانى كه در نقاط مختلف آباد روى زمين زندگى مى كنند، خود را از مجازاتهاى الهى در امان مى دانند كه شب هنگام در موقعى كه در خواب خوش آرميده اند (به صورت صاعقه ها و زلزله ها و مانند آن ) بر آنها فرو ريزد)( أ فامن اهل القرى ان ياتيهم باسنا بياتا و هم نائمون ) .

و يا اينكه به هنگام روز در موقعى كه غرق انواع بازيها و سرگرميها هستند دامان آنها را بگيرد( او أمن اهل القرى ان ياتيهم باسنا ضحى و هم يلعبون ) .

يعنى آنها در همه حال در روز و شب، در خواب و بيدارى، در ساعات خوشى و ناخوشى همه در دست قدرت خدا قرار دارند، و با يك فرمان مى تواند همه زندگانى آنها را درهم بپيچد، بدون اينكه كمترين نيازى به مقدمه چينى و فراهم ساختن اسباب قبلى و گذشت زمان داشته باشد، آرى تنها در يك لحظه و بدون هيچ مقدمه ممكن است انواع بلاها بر سر اين انسان بيخبر فرود آيد.

عجيب اين است با تمام پيشرفتى كه بشر امروز در صنايع و تكنولوژى كرده و با وجود اينكه نيروهاى مختلف جهان طبيعت را مسخر خويش ساخته، در برابر اين گونه حوادث به همان اندازه ضعيف و ناتوان و بى دفاع است كه انسانهاى گذشته بودند، يعنى در برابر زلزله ها و صاعقه ها و مانند آن كمترين تفاوتى در حال او حتى نسبت به انسانهاى پيش از تاريخ پيدا نشده است، و اين نشانه نهايت ضعف و ناتوانى انسان در عين قدرتمندى و توانائى او است، اين واقعيتى است كه بايد هميشه مد نظر همه باشد.

در آيه بعد باز به شكل ديگرى و به بيان تازهاى اين حقيقت را تاكيد مى كند و مى گويد: (آيا اين مجرمان از مكر الهى ايمنند؟ در حالى كه هيچكس جز زيانكاران خود را از مكر او در امان نمى دانند)( أ فامنوا مكر الله فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون ) .

همانطور كه در ذيل آيه 54 سوره آل عمران گفتيم مكر در لغت عرب با آنچه كه در فارسى امروز از آن مى فهميم تفاوت بسيار دارد، در فارسى امروز مكر به معنى نقشه هاى شيطانى و زيانبخش به كار مى رود، در حالى كه در ريشه اصلى لغت عرب، مكر به معنى هر نوع چاره انديشى براى بازگرداندن كسى از هدفش مى باشد، اعم از اينكه به حق باشد يا به باطل، و معمولا در مفهوم اين لغت يكنوع نفوذ تدريجى افتاده است.

بنابراين منظور از مكر الهى آن است كه خداوند، مجرمان را با نقشه هاى قاطع و شكستناپذير بدون اختيار خودشان از زندگانى مرفه و هدفهاى خوشگذرانى باز مى دارد، و اين اشاره به همان كيفرها و بلاهاى ناگهانى و بيچاره كننده است.

پاسخ به يك سؤال

جملهاى كه در آخر آيه فوق بود، مى گويد: هيچكس جز زيانكاران خود را از مكر و مجازات الهى در امان نمى بيند، اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه آيا اين جمله پيامبران و پيشوايان بزرگ و (صالحان ) را نيز شامل مى شود؟

بعضى چنين پنداشته اند كه آنها از اين حكم خارجند و آيه فوق مخصوص به مجرمان است، ولى ظاهر اين است كه اين يك حكم عمومى است و همه را فرا مى گيرد زيرا حتى پيامبران و امامان نيز همواره مراقب اعمال خويش بوده اند مبادا كمترين لغزشى از آنها سر بزند، زيرا مى دانيم مقام معصوم بودن، مفهومش اين نيست كه انجام كار خلاف براى آنها محال است، بلكه آنها با نيروى اراده و ايمان، و با استفاده از اختيار خود و مددهاى الهى، در برابر خطاها و لغزشها مصونيت دارند، آنها حتى از ترك اولى مى ترسيدند، و از اينكه مسئوليتهاى سنگين خود را به انجام نرسانند بيمناك بودند، لذا در سوره انعام آيه 15 درباره پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى خوانيم قل انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم: (بگو من مى ترسم اگر نافرمانى پروردگارم كنم، گرفتار عذاب روز بزرگى شوم ).

رواياتى كه در تفسير آيه فوق نقل شده نيز آنچه را گفتيم تاييد مى كند، صفوان جمال مى گويد: پشت سر امام صادق (عليه‌السلام ) نماز مى خواندم، ديدم مى فرمود اللهم لا تؤ منى مكرك - ثم جهر - فقال فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون (پروردگارا مرا از مكر خود ايمن مساز) سپس آشكارتر اين قسمت از آيه را تلاوت فرمود( فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون ) .

در نهج البلاغه نيز مى خوانيم لا تامنن على خير هذه الامة عذاب الله لقول الله سبحانه فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون: (حتى بر نيكان اين امت از كيفر الهى ايمن مباش زيرا خداوند مى فرمايد( فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون ) .

در حقيقت ايمن نبودن از مكر الهى به معنى ترس از مسئوليتها و خوف از كوتاهى در انجام وظائف است، كه همواره بايد اين (ترس ) با اميد به رحمت او به طور مساوى در دلهاى افراد با ايمان باشد و موازنه اين دو است كه سرچشمه هر گونه حركت و فعاليت مثبت مى باشد و همان چيزى است كه در تعبير روايات به عنوان (خوف ) و (رجا) از آنها ياد شده است، و تصريح شده كه افراد با ايمان همواره در ميان اين دو قرار دارند، ولى مجرمان زيانكار آنچنان كيفرهاى الهى را فراموش كرده اند كه خود را در نهايت امنيت مى بينند.

در آيه بعد بار ديگر براى بيدار ساختن انديشه هاى خفته اقوام موجود و توجه دادن آنان به درسهاى عبرتى كه در زندگى پيشينيان بوده است مى گويد: (آيا كسانى كه وارث سرزمين گذشتگان هستند و اقوامى كه به جاى آنها قرار گرفته اند، از مطالعه حال پيشينيان متنبه نشدند؟ و اگر ما بخواهيم مى توانيم آنها را نيز به خاطر گناهانشان هلاك كنيم، و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازيم( او لم يهد للذين يرثون الارض من بعد اهلها ان لو نشاء اصبناهم بذنوبهم ) .

و نيز (مى توانيم آنها را زنده بگذاريم، و به خاطر غوطه ور شدن در گناه و فساد، درك و شعور و حس تشخيص را از آنها بگيريم، آنچنان كه هيچ حقيقتى را نشنوند و هيچ اندرزى را نپذيرند و در زندگى حيران و سرگردان شوند)( و نطبع على قلوبهم فهم لا يسمعون ) .

در اينكه چگونه خداوند حس تشخيص را از اين دسته مجرمان مى گيرد در جلد اول تفسير نمونه صفحه 53 ذيل آيه 7 سوره بقره توضيح بيشترى مطالعه خواهيد كرد.

آيه (101) و (102) و ترجمه

( تلك القرى نقص عليك من أنبائها و لقد جأتهم رسلهم بالبينت فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل كذلك يطبع الله على قلوب الكفرين ) (101)( و ما وجدنا لا كثرهم من عهد و إ ن وجدنا أ كثرهم لفسقين ) (102)

ترجمه:

101 - اينها آباديهائى است كه اخبار آن را براى تو شرح مى دهيم آنها (چنان لجوج بودند كه ) به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند ايمان نمى آوردند اينچنين خداوند بر دلهاى كافران مهر مى نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه حس تشخيص را از آنها سلب مى كند).

102 - و اكثر آنها را بر سر پيمان خود نديديم و اكثر آنها را فاسق و گنهكار يافتيم.

تفسير:

در اين دو آيه باز هم تكيه، روى عبرتهائى است كه از بيان سرگذشتهاى اقوام پيشين گرفته مى شود، ولى روى سخن در اينجا به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است اگر چه در واقع هدف همه هستند نخست مى گويد: اينها آباديها و شهرها و اقوامى هستند كه اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم (تلك القرى نقص عليك من انبائه).

سپس مى گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت، هلاك و نابود شوند، بلكه (به طور مسلم پيامبرانشان با دلائل روشن، به سراغ آنها آمدند و نهايت تلاش و كوشش را در هدايت آنها كردند)( و لقد جائتهم رسلهم بالبينات ) .

اما آنها در برابر تبليغات مستمر، و دعوت پيگير انبياء مقاومت به خرج دادند و روى حرف خود ايستادند، و حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردند بپذيرند و به آن ايمان بياورند( فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل ) .

و از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران الهى بارها براى دعوت و هدايت آنها قيام كردند، اما آنها چنان روى دنده لجاجت افتاده بودند كه حتى با روشن شدن بسيارى از حقايق حاضر به قبول هيچ حقيقتى نمى شدند.

در جمله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى كند: اين چنين خداوند بر دلهاى كافران نقش بى ايمانى و انحراف را ترسيم مى كند و بر قلوبشان مهر مى نهد( كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين ) .

يعنى كسانى كه در مسيرهاى غلط گام برمى دارند، بر اثر تكرار و ادامه عمل، انحراف و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش ‍ مى بندد، كه همچون نقش سكه ثابت مى ماند (و اتفاقا معنى طبع در اصل لغت، نيز همين است كه صورتى را بر چيزى همانند سكه نقش كنند) و اين در حقيقت از قبيل اثر و خاصيت عمل است كه به خداوند نسبت داده شده، زيرا مسبب تمام اسباب، و سرچشمه تاثير هر مؤ ثر بالاخره او است، او است كه به تكرار عمل، اين خاصيت را بخشيده كه به صورت (ملكه ) در مى آيد.

ولى واضح است كه يك چنين گمراهى جنبه اجبارى ندارد بلكه ايجاد كننده اسباب، خود افراد انسان هستند، اگر چه تاثير سبب به فرمان پروردگار مى باشد (دقت كنيد).

در آيه بعد، دو قسمت ديگر از نقطه هاى ضعف اخلاقى اين جمعيتها كه سبب گمراهى و نابودى آنها گرديده، بيان شده است.

نخست مى گويد آنها افرادى پيمانشكن بودند: و ما براى اكثريت آنها عهد و پيمان ثابتى نيافتيم( و ما وجدنا لاكثرهم من عهد ) .

اين عهد و پيمان ممكن است اشاره به عهد و پيمان فطرى باشد كه خداوند به حكم آفرينش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است، زيرا هنگامى كه به آنها عقل و هوش و استعداد داد مفهومش اين بود كه از آنها پيمان گرفته، چشم و گوش باز كنند، حقايق را ببينند و بشنوند و در برابر آن تسليم گردند و اين همان است كه در آيات آخر همين سوره ذيل آيه 172 به آن اشاره شده و تحت عنوان (عالم ذر) معروف است كه به خواست خدا شرح آن در ذيل همان آيات خواهد آمد.

و نيز ممكن است اشاره به عهد و پيمانهائى باشد كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند، بسيارى از مردم آن را مى پذيرفتند و سپس مى شكستند.

و يا اشاره به همه پيمانها اعم از (فطرى ) و (تشريعى ) بوده باشد.

در هر صورت روح پيمانشكنى يكى از عوامل مخالفت با پيامبران و اصرار در پوئيدن راه كفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آنها است.

سپس به عامل ديگر اشاره كرده، مى گويد: (اكثر آنها را فاسد و خارج از اطاعت فرمان يافتيم )( و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين ) .

يعنى روح تمرد و قانونشكنى و خروج از نظامات آفرينش و قوانين الهى يكى ديگر از عوامل ايستادگى و پافشارى آنها در كفر و بى ايمانى بود. بايد توجه داشت كه ضمير اكثر هم به همه اقوام و جمعيتهاى پيشين باز مى گردد، و اينكه مى گويد اكثر آنها پيمانشكن و فاسد بودند براى رعايت حال اقليتهائى است كه به انبياى گذشته ايمان آوردند و وفادار ماندند، هر چند گاهى مؤ منان بقدرى محدود و معدود بودند كه از يك خانواده تجاوز نمى كردند، ولى روح حقطلبى كه بر سراسر آيات قرآن حكومت دارد ايجاب مى كند كه حتى حق اين يك خانواده و يا افراد معدود رعايت گردد و همه اين اقوام را منحرف و گمراه و پيمانشكن و فاسق معرفى نكند، و اين موضوع جالبى است كه مكرر در آيات قرآن با آن برخورد مى كنيم.