تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22562
دانلود: 2113


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22562 / دانلود: 2113
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (158) و ترجمه

( قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ) (158)

ترجمه:

158 - بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم، همان خدائى كه حكومت آسمانها و زمين از آن او است، معبودى جز او نيست، زنده مى كند و مى ميراند پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده اش، آن پيامبر درس نخوانده اى كه ايمان به خدا و كلماتش ‍ دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد.

تفسير:

دعوت جهانى پيامبر

در حديثى از امام مجتبى چنين مى خوانيم: عده اى از يهود نزد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمدند و گفتند: اى محمد توئى كه گمان مى برى فرستاده خدائى و همانند موسى (عليه‌السلام ) بر تو وحى فرستاده مى شود؟!

پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كمى سكوت كرد، سپس فرمود: آرى منم سيد فرزندان آدم و به اين افتخار نمى كنم، من خاتم پيامبران و پيشواى پرهيزكاران و فرستاده پروردگار جهانيانم

آنها سؤال كردند به سوى چه كسى؟ به سوى عرب يا عجم يا ما؟

(خداوند آيه فوق را نازل كرد، و رسالت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به تمام جهانيان با صراحت در ضمن آن شرح داد).

ولى با اين حال پيوند و ارتباط آيه با آيه قبل در زمينه صفات پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و دعوت به پيروى از آئين او جاى انكار نيست.

نخست به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دستور مى دهد: (بگو اى مردم من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم )( قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا ) .

اين آيه همانند آيات بسيارى ديگر از قرآن مجيد، دليل روشنى بر جهانى بودن دعوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است.

در آيه 28 سوره سبا نيز مى خوانيم( وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ ) : ترا جز به سوى همه مردم نفرستاديم.

و در آيه 19 سوره انعام مى خوانيم:( وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ) : (اين قرآن به من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه قرآن به آنها مى رسد انذار كنم ).

و در آغاز سوره فرقان مى خوانيم:( تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا ) : (پاينده و برقرار است خداوندى كه قرآن را بر بنده اش فرستاد كه جهانيان را از مسئوليتهايشان بيم دهد).

اينها نمونه آياتى است كه گواه جهانى بودن دعوت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است و در اين باره باز هم به خواست پروردگار ذيل آيه 7 سوره شورى بحث خواهيم كرد، و در ذيل آيه 92 سوره انعام نيز بحث نسبتا مشروحى در اين زمينه داشتيم سپس خدائى را كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به سوى او دعوت مى كند با سه صفت معرفى مى كند:

(خداوندى كه حكومت آسمانها و زمينها از آن او است )( الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ) .

(خداوندى كه معبودى شايسته پرستش جز او وجود ندارد)( لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ) .

(خداوندى كه زنده مى كند و مى ميراند و نظام حيات و مرگ به فرمان او است ) (يحيى و يميت ).

و به اين ترتيب، الوهيت غير خالق آسمان و زمين، و هر گونه بت، و همچنين تثليث مسيحيت را نفى مى كند، و نيز قدرت پروردگار را بر رسالت جهانى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و توانائى او را بر امر معاد تاكيد مى كند.

و در پايان از همه مردم جهان دعوت مى كند كه (به خدا و فرستاده او پيامبر درس نخوانده و قيام كننده از ميان توده هاى جمعيت ايمان بياورند)( فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ) .

(پيامبرى كه تنها ديگران را دعوت به اين حقايق نمى كند، بلكه در درجه اول خودش به آنچه مى گويد، يعنى به خدا و سخنان او ايمان دارد( الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ ) .

نه تنها آياتى را كه بر خودش نازل شده مى پذيرد، بلكه تمام كتب راستين انبياء پيشين را نيز مى پذيرد.

ايمان او به آئينش كه از خلال اعمال و رفتارش آشكار است، خود دليل روشنى بر حقانيت او است، زيرا عمل يك گوينده، نشان مى دهد كه تا چه اندازه به گفته خود مؤ من است، و ايمان او به گفتارش يكى از نشانه هاى صدق و راستگوئى او است تمام تاريخ پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به اين حقيقت گواهى مى دهد، كه او بيش از همه به تعليمات خويش و آيات قرآن پايبند بود و ايمان داشت.

آرى (از چنين پيامبرى بايد پيروى كنيد، تا نور هدايت در قلب شما بتابد و در مسير سعادت قرار گيريد( وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ) .

اشاره به اينكه ايمان به تنهائى كافى نيست، بلكه در صورتى مفيد خواهد بود كه با پيروى عملى تكميل گردد.

جالب توجه اينكه آيه فوق در مكه نازل شده است كه در آن روز پيروان اسلام، در اقليت شديدى قرار داشتند، آنچنان كه شايد كمتر كسى احتمال مى داد پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حتى بر مكه مسلط شود، تا چه رسد به جزيره عرب و يا قسمت مهم دنيا.

بنابراين كسانى كه فكر مى كنند پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نخست مدعى رسالت بر مكه بود و هنگامى كه آئينش بالا گرفت به فكر تسلط بر حجاز افتاد و سپس در فكر كشورهاى ديگر فرو رفت و نامه به سلاطين دنيا نوشت و اعلام جهانى بودن آئينش ‍ را كرد پاسخ همه آنها را آيه فوق كه در مكه نازل شده است مى دهد، و مى گويد: او از آغاز كار دعوت جهانى خود را آشكار ساخت.

آيه (159) و (160) و ترجمه

( وَمِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ ) (159)( وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ) (160)

ترجمه:

159 - و از قوم موسى گروهى به سوى حق هدايت مى كنند و حاكم به حق و عدالتند.

160 - و آنها را به دوازده گروه كه هر يك شاخهاى (از دودمان اسرائيل ) بودند تقسيم كرديم و هنگامى كه موسى تقاضاى آب (براى قوم تشنه كامش در بيابان ) كرد به او وحى فرستاديم كه عصاى خود را بر سنگ بزن ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون ريخت آنچنان كه هر گروه چشمه خود را مى شناختند و ابر را بر سر آنها سايبان ساختيم و بر آنها من و سلوى فرستاديم (و به از آنان گفتيم ) از روزيهاى پاكيزه كه به شما داده ايم بخوريد (و سپاس خدا را بجا آوريد ولى آنها نافرمانى و ستم كردند) اما به ما ستم نكردند لكن به خودشان ستم نمودند.

تفسير

گوشهاى از نعمتهاى خدا به بنى اسرائيل

در آيات فوق باز سخن پيرامون بنى اسرائيل و سرنوشت و رويدادهاى تاريخ آنها است.

در آيه نخست اشاره به واقعيتى مى كند كه شبيه آن را در قرآن ديده ايم واقعيتى كه حكايت از روح حق طلبى قرآن دارد، و آن احترام به موقعيت اقليتهاى صالح است يعنى: چنان نبود كه بنى اسرائيل يكپارچه فاسد و مفسد باشند و اين نژاد عموما مردمى گمراه و سركش معرفى شوند بلكه در برابر اكثريت مفسده جو، اقليتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با كارهاى اكثريت، قرآن براى اين اقليت صالح اهميت خاصى قائل شده است و مى گويد: از قوم موسى (عليه‌السلام ) گروهى هستند كه دعوت به سوى حق مى كنند و حاكم به حق و عدالتند( وَمِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ ) .

اين آيه ممكن است اشاره به گروه كوچكى باشد كه تسليم در برابر سامرى و دعوت او نشدند و همه جا حامى و طرفدار مكتب موسى (عليه‌السلام ) بودند و يا گروههاى صالح ديگرى كه بعد از موسى (عليه‌السلام ) بروى كار آمدند.

ولى اين معنى با ظاهر آيه چندان سازگار نيست، زيرا (يهدون ) و (يعدلون ) فعل مضارع است و حداقل حكايت از زمان حال يعنى عصر نزول قرآن مى كند و وجود چنين گروهى را در آن زمان اثبات مى نمايد، مگر اينكه كلمه (كان ) در تقدير بگيريم، تا آيه اشاره به زمان گذشته بوده باشد و مى دانيم تقدير گرفتن بدون وجود قرينه خلاف ظاهر است.

و نيز مى تواند ناظر به اقليتى از يهود كه در عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مى زيستند بوده باشد همانها كه تدريجا و پس از مطالعه كافى روى دعوت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سرانجام اسلام را پذيرفتند و در جمع مسلمانان راستين و حاميان مخلص ‍ در آمدند، اين تفسير با ظاهر آيه و فعل مضارع كه در آن به كار رفته است هماهنگتر است.

و اينكه در پارهاى از روايات شيعه و اهل سنت وارد شده كه اين آيه اشاره به گروه كوچكى است از بنى اسرائيل كه در ماوارء چين زندگى دارند، زندگى عادلانه و تواءم با تقوا و خداشناسى و خداپرستى، علاوه بر اينكه با آنچه از وضع جهان آگاهيم سازگار نيست و تواريخ موجود اين موضوع را تاييد نمى كند،

احاديث مزبور از حيث سند معتبر نمى باشد، و نمى توان به عنوان يك حديث صحيح طبق قواعد علم رجال روى آنها تكيه كرد.

در آيه بعد اشاره به چند قسمت از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائيل مى كند. نخست مى گويد: (ما آنها را به دوازده گروه تقسيم كرديم ) (تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آميز در ميانشان حكومت كند)( وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا ) .

روشن است هنگامى كه يك ملت داراى تقسيم بنديهاى صحيح و منظم بوده باشد، و هر بخش و يا هر گروه تحت رهبرى رهبر لايقى قرار گيرد، اداره آنها آسانتر و رعايت عدالت در ميانشان سهلتر خواهد بود، و به همين دليل تمام كشورهاى جهان مى كوشند از اين اصل پيروى كنند.

كلمه (اسباط) جمع (سبط) بر وزن ثبت و همچنين بر وزن سفت ) در اصل به معنى توسعه و گسترش چيزى به آسانى و راحتى است، سپس به فرزندان - مخصوصا نوه ها- و شاخه هاى يك فاميل، سبط و اسباط گفته شده است.

در اينجا منظور از اسباط همان تيره هاى بنى اسرائيل است كه هر كدام از يكى از فرزندان يعقوب (عليه‌السلام ) منشعب شده بودند.

نعمت ديگر اينكه هنگامى كه بنى اسرائيل در بيابان سوزان، به سوى بيت المقدس در حركت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناكى شدند، و از موسى (عليه‌السلام ) تقاضاى آب كردند، (به او وحى فرستاديم كه عصايت را بر سنگ بزن و او چنين كرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشيد)( وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ) .

و آنچنان اين چشمه ها در ميان آنها تقسيم شد كه هر كدام به خوبى چشمه خود را مى شناختند (قد علم كل اناس مشربهم ).

از اين جمله استفاده مى شود كه اين دوازده چشمه كه از آن صخره عظيم جوشيد نشانه ها و تفاوتهائى داشته است، آنچنان كه هر كدام از اسباط بنى اسرائيل چشمه خود را مى شناختند و اين خود سبب مى شد كه اختلافى در ميان آنها بروز نكند و نظم و انضباط حكمفرما گردد و آسانتر سيراب شوند.

نعمت ديگر اينكه در آن بيابان سوزان كه پناهگاهى وجود نداشت، ابر را بر سر آنها سايه افكن ساختيم( و ظللنا عليهم الغمام ) .

بالاخره چهارمين نعمت اين بود كه من و سلوى را به عنوان دو غذاى لذيذ و نيرو بخش بر آنها فرستاديم( و انزلنا عليهم المن و السلوى ) .

درباره (من ) و (سلوى ) اين دو غذاى مطبوع و مفيد كه خداوند به بنى اسرائيل در آن بيابان ارزانى داشت، مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند كه ما در جلد اول همين تفسير ذيل آيه 57 سوره بقره بيان كرديم و گفتيم بعيد نيست كه (من ) يكنوع عسل طبيعى بوده كه در دل كوههاى مجاور وجود داشته و يا شيره هاى مخصوص نباتى بوده كه در درختانى كه در گوشه و كنار آن بيابان مى روئيده ظاهر مى شده است، و (سلوى ) يكنوع پرنده حلال گوشت شبيه به - كبوتر بوده است.

و به آنها گفتيم از غذاهاى پاكيزهاى كه در اختيار شما گذارده ايم بخوريد (و فرمان خدا را به كار بنديد)( كلوا من طيبات من رزقناكم ) .

اما آنها خوردند و كفران و ناسپاسى كردند، آنها (به ما ستم نكردند بلكه به خودشان ستم روا داشتند( و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون )

بايد توجه داشت كه مضمون اين آيه با تفاوت مختصرى، در سوره بقره آيات 57 و 60 آمده است منتهى در آنجا به جاى (انبجست )، (انفجرت ). آمده است، و به عقيده جمعى از مفسران تفاوت اين دو عبارت در اين است كه

كه (انفجرت ) به معنى (بيرون ريختن آب با فشار و كثرت ) است، ولى (انبجست ) به معنى (بيرون ريختن آب بطور مختصر و كم ) است، و اين تفاوت شايد اشاره به آن است كه چشمه هاى آب ناگهانى از آن صخره عظيم بيرون نريخت تا مايه وحشت گردد، و توانائى كنترل آن را نداشته باشند بلكه نخست به آرامى بيرون ريخت و سپس گسترش پيدا كرد و به حد وفور رسيد.

بعضى ديگر از مفسران معتقدند كه اين دو كلمه هر دو به يك مفهوم است.

آيه (161) و (162) و ترجمه

( و إ ذ قيل لهم اسكنوا هذه القرية و كلوا منها حيث شئتم و قولوا حطة و ادخلوا الباب سجدا نغفر لكم خطيئتكم سنزيد المحسنين ) (161)( فبدل الذين ظلموا منهم قولا غير الذى قيل لهم فاءرسلنا عليهم رجزا من السماء بما كانوا يظلمون ) (162)

ترجمه:

161 - و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه به آنها گفته شد در اين قريه (بيت المقدس ) ساكن شويد و از هر جا (و بهر كيفيت ) بخواهيد از آن بخوريد (و بهره گيريد) و بگوئيد خداوندا! گناهان ما را بريز، و از در (بيت المقدس ) با تواضع وارد شويد، اگر چنين كنيد گناهان شما را مى بخشيم و نيكوكاران را پاداش بيشتر خواهيم داد.

162- اما كسانى كه از آنها ظلم و ستم (بر خويشتن ) كردند اين سخن (و آن برنامه ها) را دگرگون ساختند و غير از آنچه به آنها گفته شده بود انجام دادند لذا بخاطر ستمى كه روا داشتند بلائى از آسمان بر آنها

تفسير:

در تعقيب آيات گذشته در اين دو آيه اشاره به قسمت ديگرى از مواهب پروردگار به بنى اسرائيل و طغيانگرى آنان در برابر اين مواهب شده است.

نخست مى گويد: (به خاطر بياوريد هنگامى را كه به آنها گفته شد در اين سرزمين (بيت المقدس ) ساكن گرديد و از نعمتهاى فراوان آن، در هر نقطه و هر گونه كه مى خواهيد استفاده كنيد)( و اذ قيل لهم اسكنوا هذه القرية و كلوا منها حيث شئتم ) .

و به آنها گفتيم (از خداوند تقاضاى ريزش گناه و بخشش خطاهايتان كنيد، و از در بيت المقدس با خضوع و تعظيم وارد شويد( و قولوا حطة و ادخلوا الباب سجدا ) .

كه اگر اين برنامه ها را انجام دهيد، خطاهائى را كه مرتكب شده ايد مى بخشيم، و به نيكوكاران پاداش بيشتر و بهتر خواهيم داد( نغفر لكم خطيئاتكم سنزيد المحسنين ) .

ولى با اينكه درهاى رحمت به روى آنها گشوده بود، و اگر از فرصت استفاده مى كردند مى توانستند، گذشته و آينده خود را اصلاح كنند، اما ستمكاران بنى اسرائيل نه تنها استفاده نكردند بلكه فرمان پروردگار را بر خلاف آنچه به آنها گفته شده بود عمل كردند( فبدل الذين ظلموا منهم قولا غير الذى قيل لهم ) .

(سرانجام به خاطر اين نافرمانى و طغيان و ظلم و ستم بر خويشتن و بر - ديگران عذابى از آسمان بر آنها نازل كرديم( فارسلنا عليهم رجزا من السماء بما كانوا يظلمون ) .

بايد توجه داشت كه مضمون اين دو آيه نيز با تفاوت مختصرى در سوره بقره آيه 58 و 59 آمده است و ما تفسير آن را بطور مشروحتر در جلد اول صفحه 182 و 183 آورديم.

تنها تفاوت مهمى كه ميان آيات مورد بحث و آيات سوره بقره است اين است كه در اينجا در پايان مى گويد بما كانوا يظلمون و در آنجا بما كانوا يفسقون و شايد تفاوت اين دو به خاطر آن باشد كه گناهان داراى دو جنبه است، يكى جنبه مربوط به پروردگار و ديگرى جنبه مربوط به خود انسان، قرآن در آيه سوره بقره با تعبير به فسق كه مفهومش خروج از اطاعت و فرمان خدا است، اشاره به جنبه اول كرده و در آيه مورد بحث با تعبير به ظلم اشاره به جنبه دوم نموده است.

(حطه ) چيست و چه معنى دارد؟

قابل توجه اينكه بنى اسرائيل ماءمور بودند كه به هنگام ورود به بيت - المقدس دل و جان و روح خود را با يك توبه خالصانه و واقعى كه در كلمه حطه خلاصه مى شد، از آلودگى به گناهان گذشته بشويند، و از آنهمه جرائمى كه قبل از ورود به بيت المقدس مخصوصا آزارهائى كه به پيامبر بزرگشان موسى بن عمران نمودند از خدا تقاضاى بخشش كنند.

كلمه حطه كه در واقع شعار آنها به هنگام ورود به بيت المقدس بود، صورت اختصارى از جمله (مسئلتنا حطه ) يعنى تقاضاى ما ريزش گناهان ما و يا ريزش باران عفو و رحمتت بر ما است زيرا حطه در اصل به معنى نزول چيزى از طرف بالا است.

اما اين شعار مانند همه شعارها به اين مفهوم -

زبان جارى كنند بلكه مى بايست زبانشان ترجمان روح و تمام ذرات وجودشان باشد اما همانطور كه در آيه بعد آمده است بسيارى از آنها حتى اين شعار تربيتى را مسخ كردند، و به شكل زننده اى در آوردند و آن را يك وسيله مسخره و تفريح ساختند.