تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22551
دانلود: 2111


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22551 / دانلود: 2111
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (6) تا (9) و ترجمه

( فلنسلن الذين أرسل إليهم و لنسلن المرسلين ) (6)( فلنقصن عليهم بعلم و ما كنا غائبين ) (7)( و الوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موزينه فأولئك هم المفلحون ) (8)( و من خفت موزينه فأ ولئك الذين خسروا أ نفسهم بما كانوا بايتنا يظلمون ) (9)

ترجمه:

6 - بطور قطع از كسانى كه پيامبران را به سوى آنها فرستاديم سؤال خواهيم كرد و از پيامبران (نيز) سؤال مى كنيم.

7 - و مسلما (اعمال همه را مو به مو) از روى علم (وسيع خود) براى آنان شرح خواهيم داد و ما (اصولا) غائب نبوديم (بلكه همه جا حاضر و ناظر بوديم ).

8 - و وزن كردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز حق است، كسانى كه ميزانهاى (عمل ) آنها سنگين است رستگارانند.

9 - و كسانى كه ميزانهاى (عمل ) آنها سبك است افرادى هستند كه سرمايه وجود خود را به خاطر ظلم و ستمى كه به آيات ما مى كردند از دست داده اند.

تفسير:

بازپرسى عمومى

در آيات گذشته اشاره اى به شناسائى خدا و نزول قرآن مجيد بود، اما آيات مورد بحث كه سخن از معاد مى گويد، در واقع مكملى است براى آيات گذشته، به علاوه در آيه قبل سخن از مجازات دنيوى ستمكاران در ميان بود، در اين آيات بحث از مجازات اخروى آنها مى شود و به اين ترتيب پيوندى روشن دارند.

نخست به عنوان يك قانون عمومى مى فرمايد: از تمام كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند، به طور قطع در روز قيامت سؤال مى كنيم( فلنسئلن الذين ارسل اليهم ) .

نه تنها از آنها مى كنيم از پيامبرانشان نيز مى پرسيم كه رسالت خويش را چگونه انجام دادند( و لنسئلن المرسلين ) .

بنابراين، هم رهبران مسؤ لند و هم پيروان، هم پيشوايان و هم تابعان، منتها چگونگى مسئوليتهاى اين دو گروه متفاوت است.

حديثى كه از امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) در اين زمينه نقل شده، نيز اين معنى را تاييد مى كند، آنجا كه مى فرمايد: فيقام الرسل فيسئلون عن تاديه الرسالات التى حملوها الى اممهم فاخبروا انهم قدادوا ذلك الى اممهم...

پيامبران را نگه مى دارند و از آنها سؤال مى كنند كه آيا رسالت خويش را به امتها رساندند يا نه؟ آنها پاسخ مى گويند كه اين وظيفه را انجام داده اند.

در روايت ديگرى كه در تفسير على بن ابراهيم نقل شده نيز به اين معنى تصريح شده است.

در آيه بعد براى اينكه كسى تصور نكند كه سؤال از امتها و پيامبرانشان دليل بر اين است كه چيزى از علم خدا مخفى مى ماند، با قاطعيت و صراحت و تاكيد آميخته با قسم مى گويد: ما با علم و دانش خويش تمام اعمالشان را براى آنها شرح مى دهيم، زيرا ما هرگز از آنها غائب نبوديم، همه جا با آنها بوديم و در هر حال همراهشان( فلنقصن عليهم بعلم و ما كنا غائبين ) .

فلنقصن كه از ماده قصه گرفته شده است، در اصل به معنى پشت سر هم قرار گرفتن است، و چون در شرح يك ماجرا، مطالب پشت سر هم پياده مى شود، به آن قصه مى گويند، و همچنين مجازاتى كه پشت سر جنايت انجام مى گردد، قصاص گفته مى شود و نيز به قيچى مقص (بر وزن پسر) مى گويند، چون موها را پشت سر هم قطع مى كند، و نيز جستجوى در باره چيزى را قص (بر وزن مس ) مى گويند، زيرا شخص جستجوگر حوادث را پشت سر هم تعقيب و دنبال مى كند از آنجا كه در آيه چهار نوع تاكيد در اين زمينه ديده مى شود (لام قسم، و نون تاكيد، و كلمه علم كه به صورت نكره ذكر شده و منظور از آن بيان عظمت است، و جمله ما كنا غائبين هيچگاه غائب نبوده ايم ) استفاده مى شود كه منظور آن است كه ما تمام جزئيات كار آنها را مو به مو و پشت سر هم برايشان تشريح مى كنيم تا بدانند، كوچكترين نيت يا عملى از علم ما پنهان نمى ماند.

سؤال براى چيست؟

نخستين بحثى كه در اينجا پيش مى آيد اين است كه ما مى دانيم خدا همه چيز را مى داند و اصولا در همه جا حاضر و ناظر است با اينحال چه نيازى به سؤال دارد كه انبياء و امتها را عموما و بدون استثناء مورد بازپرسى قرار دهد؟!.

جواب اين پرسش روشن است، زيرا اگر سؤال براى استعلام و درك واقعيت چيزى باشد در مورد كسى كه عالم است معنى ندارد ولى اگر منظور توجه دادن خود شخص و اتمام حجت به او و امثال آن بوده باشد، هيچ مانعى ندارد، درست مثل اينكه ما به شخص ‍ فراموشكارى خدمتهاى زياد كرده ايم، و او به جاى خدمت مرتكب خيانتهائى شده و همه اين مسائل پيش ما روشن است او را مورد بازپرسى قرار داده و مى گوئيم آيا ما اينهمه به تو خدمت نكرديم؟ و آيا تو حق اين خدمات را ادا كردى؟!

اين سؤال براى كسب علم نيست بلكه براى تفهيم طرف است، و يا اينكه براى ابراز قدردانى از يك فرد خدمتگزار و تقدير و تشويق از او مى پرسيم در اين سفر ماموريتى كه داشتى چه كارها انجام دادى؟ با اينكه از جزئيات آن قبلا آگاه شده ايم.

آيات سؤال در قرآن

ممكن است تصور شود، آيات مورد بحث كه با صراحت و تاكيد و قسم مى گويد از همه در روز قيامت سؤال مى كنيم، با بعضى ديگر از آيات قرآن منافات دارد، مثلا در سوره الرحمن مى خوانيم فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان... يعرف المجرمون بسيماهم...

: در آن روز از هيچكس نه انس و نه جن، سؤالى نمى شود... بلكه افراد گناهكار از سيمايشان شناخته مى شوند و همچنين آيات ديگر كه را نفى مى كند با آيه مورد بحث كه سؤال را اثبات مى كند چگونه سازگار است؟

ولى دقت در اين آيات هر گونه ابهامى را برطرف مى سازد، زيرا از مجموعه آيات مربوط به سؤال و جواب در روز قيامت چنين استفاده مى شود، كه مردم در آن روز، مراحل مختلفى را مى پيمايند، در پاره اى از مراحل هيچگونه سؤال و پرسشى از آنها نمى شود، حتى مهر بر دهان آنها مى گذارند و تنها اعضاى پيكرشان كه آثار اعمال را در خود حفظ كرده اند، به عنوان يك گواه گويا و انكار ناپذير چگونگى اعمالشان را بازگو مى كنند.

در مرحله بعد، مهر از زبان آنها برداشته مى شود، و به سخن مى آيند و از آنها پرسش مى شود، آنها نيز با مشاهده روشن شدن حقايق در پرتو گواهى اعضا، به اعمال خود اعتراف مى كنند، درست همانند مجرمى كه با مشاهده آثار عينى جرم چاره اى جز اعتراف نمى بيند.

بعضى از مفسران نيز در تفسير اين آيات احتمال داده اند كه آيات نفى كننده سؤال اشاره به سؤال و جواب زبانى است، و آيات اثبات كننده سؤال اشاره به سؤالاتى است كه از اعضاى بدن مى شود و آنها به زبانحال - همانند رنگ رخسار انسان كه خبر از سر درون او مى دهد - حقايق را بازگو مى كنند.

و در هر صورت اختلافى در ميان اين دو دسته آيات نيست.

در آيه بعد براى تكميل بحث رستاخيز، اشاره به مساله سنجش اعمال مى كند كه نظير آن در سوره هاى ديگر قرآن از جمله در سوره مؤ منون آيه 102 و 103 و سوره قارعه آيه 6 و 8 آمده است.

نخست مى گويد: مساله توزين اعمال در آن روز حق است (و الوزن يومئذ الحق ) .

ترازوى سنجش اعمال در قيامت چيست؟

درباره چگونگى توزين اعمال در روز رستاخيز، بحث فراوانى در ميان مفسران و متكلمان شده است، و از آنجا كه بعضى چنين تصور كرده اند، وزن و ترازو، در آن جهان، همانند وزن و ترازو در اين جهان است، و از طرفى اعمال انسان سنگينى و وزنى ندارد كه بتوان آن را با ترازو سنجيد، ناچار شده اند، از طريق تجسم اعمال، و يا اينكه خود اشخاص را به جاى اعمالشان در آن روز وزن مى كنند، مشكل را حل نمايند، و حتى عبارتى از عبيد بن عمير نقل شده است كه مى گويد: يؤ تى بالرجل الطويل العظيم فلا يزن جناح بعوضة: يعنى در آن روز، افراد بزرگ جثه اى را مى آورند كه در ترازوى سنجش باندازه بال مگسى وزن ندارند! اشاره به اينكه ظاهرا آدمهاى با شخصيتى بودند و در باطن هيچ!.

ولى اگر مساله مقايسه زندگى آن جهان را با زندگى دنيا كنار بگذاريم و توجه داشته باشيم كه همه چيز در آنجا با اينجا متفاوت است، درست همانند تفاوتى كه ميان زندگى جنين در عالم رحم، با زندگى انسان در اين دنيا وجود دارد، و نيز توجه داشته باشيم كه در فهم معانى الفاظ نبايد هميشه، به دنبال مصداقهاى موجود و معين برويم، بلكه مفاهيم را از نظر نتيجه بررسى كنيم، مساله وزن در روز رستاخيز كاملا حل خواهد شد.

توضيح اينكه در گذشته هنگامى كه مثلا نام چراغ برده مى شد ظرفى به نظر مى رسيد كه مقدارى ماده روغنى در آن ريخته شده بود و فتيله اى در ميان آن نصب گرديده و احتمالا حبابى نيز روى آن براى تنظيم هوا قرار داده شده بود، در حالى كه امروز از كلمه چراغ چيز ديگرى مى فهميم، دستگاهى كه نه ظرفى براى روغن دارد، و نه فتيله اى، و نه حبابى براى تنظيم هوا، اما آنچه چراغ امروز را با ديروز پيوند مى دهد همان هدف و نتيجه آن است، يعنى وسيله اى كه تاريكى را از ميان مى برد.

در مساله ميزان نيز چنين است و در همين جهان مى بينيم كه با گذشت زمان ترازوها چه اندازه دگرگون شده اند، و حتى لفظ ميزان به وسائل ديگر سنجش نيز گفته مى شود، مانند ميزان الحراره (وسيله سنجش گرما) ميزان - الهوا (وسيله سنجش هوا) و مانند آن.

بنابراين، آنچه مسلم است اين است كه در روز رستاخيز اعمال انسان با وسيله خاصى سنجيده مى شود نه با ترازوهائى همانند ترازوهاى دنيا، و چه بسا آن وسيله همان وجود انبياء و امامان و افراد صالح بوده باشد، و در رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهما‌السلام ) به ما رسيده اين مطلب به خوبى ديده مى شود.

در بحار الانوار از امام صادق (عليه‌السلام ) در پاسخ سؤال از تفسير آيه و نضع الموازين القسط چنين مى خوانيم: و الموازين الانبياء و الاوصياء و من الخلق من يدخل الجنة بغير حساب!: ميزان سنجش در آن روز پيامبران و اوصياى آنها هستند و از مردم كسانى مى باشند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند! (يعنى كسانى كه در پرونده اعمال آنها نقطه تاريكى وجود ندارد).

و در روايت ديگرى چنين نقل شده است: ان امير المؤ منين و الائمة من ذريته هم الموازين: يعنى امير مؤ منان و امامان از فرزندان او ترازوهاى سنجشاند.

و در يكى از زيارات مطلقه امير مؤ منان على (عليه‌السلام ) مى خوانيم: السلام على ميزان الاعمال: سلام بر ميزان سنجش اعمال!

در واقع مردان و زنان نمونه جهان، مقياسهاى سنجش اعمال انسانها هستند و هر كس به آن اندازه كه به آنها شباهت دارد، وزن دارد، و آنها كه از ايشان بيگانه اند، كم وزن يا بى وزنند.

حتى در اين جهان نيز دوستان خدا مقياس سنجشند، ولى از آنجا كه بسيارى از حقايق در اين عالم در پرده ابهام ميماند و در روز قيامت كه به مقتضاى و( برزوا لله الواحد القهار ) (ابراهيم - 48) روز بروز و ظهور است اين واقعيتها آشكار مى گردد.

و از اينجا روشن مى شود كه چرا موازين جمع بسته شده است، زيرا اولياى حق كه ترازوهاى سنجشند متعددند.

اين احتمال نيز وجود دارد كه هر كدام از آنها در صفتى ممتاز بوده اند، بنابراين هر يك ميزان سنجش يكى از صفات و اعمال آدمى هستند و چون اعمال و صفات انسانها مختلف است الگوها و ترازوهاى سنجش نيز بايد مختلف باشد.

و نيز از اينجا روشن مى شود كه آنچه در بعضى از روايات مانند روايتى از امام صادق (عليه‌السلام ) وارد شده كه پرسيدند ما معنى الميزان قال العدل: معنى ميزان چيست؟ فرمود عدل است منافاتى با آنچه گفتيم ندارد، زيرا دوستان خداوند و مردان و زنان نمونه جهان، مظهر عدل مى باشند، عدل از نظر فكر و عدل از نظر عقيده و عدل از نظر صفات و اعمال (دقت كنيد).

در جمله بعد مى فرمايد: آنها كه ميزانهاى سنجششان سنگين است رستگارانند و آنها كه ميزانهاى سنجششان سبك است كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را به خاطر ظلم و ستمى كه در برابر آيات ما داشتند از دست داده اند( فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم بما كانوا باياتنا يظلمون ) .

بديهى است منظور از سبكى و سنگينى ميزان اعمال، سبكى و سنگينى خود ميزان نيست بلكه ارزش و وزن چيزهائى است كه با ميزان سنجيده مى شود.

ضمنا تعبير خسروا انفسهم (سرمايه وجود خود را از دست دادند) اشاره لطيفى به اين واقعيت است كه اين گونه اشخاص گرفتار بزرگترين زيان و خسران مى شوند، زيرا گاهى انسان زيان مى كند و تنها مال يا مقام خود را از دست مى دهد، ولى گاهى زيان مى كند و اصل وجود هستى او به هدر مى رود، بدون اينكه سرمايه اى در برابر آن بدست آورده باشد، و اين بزرگترين زيان است.

تعبير به ظلم به آيات كه در آخر آيه ذكر شده اشاره به اين است كه اينگونه اشخاص نه تنها به خود ستم مى كنند، بلكه به برنامه هاى هدايت الهى نيز ستم كرده اند، زيرا اين برنامه ها مى بايست وسيله هدايت و نجات گردد، و اگر به آن بى اعتنائى شد و اين اثر از آنها بدست نيامد، به آنها ستم شده است.

در بعضى از روايات آمده است كه منظور از آيات در اينجا، پيشوايان بزرگ دين و ائمه هدى هستند، البته همانطور كه بارها گفته ايم، معنى اينگونه تفسيرها منحصر ساختن مفهوم آيه در آنها نيست، بلكه آنها مصداق روشن آيات الهى هستند.

جمعى از مفسران ظلم به آيه را به معنى كفر و انكار آن گرفته اند، و البته اين معنى از مفهوم ظلم دور نيست، و در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز ظلم به همين معنى آمده است.

آيه (10) و ترجمه

( و لقد مكنكم فى الا رض و جعلنا لكم فيها معيش قليلا ما تشكرون ) (10)

ترجمه:

10 - و ما تسلط و مالكيت و حكومت بر زمين را براى شما قرار داديم و انواع وسايل زندگى را براى شما فراهم ساختيم اما كمتر شكرگزارى مى كنيد (و اينهمه موهبت را بجا مصرف نمى نمائيد).

تفسير:

مقام با عظمت انسان در جهان هستى

به دنبال آياتى كه اشاره به مبدء و معاد در آنها شده بود در اين آيه و آيات بعد، انسان و عظمت و اهميت مقام او و چگونگى آفرينش ‍ اين نوع و افتخاراتى كه خداوند به او داده، و پيمانهائى كه در برابر اينهمه نعمت از او گرفته است، مورد بحث قرار مى گيرد، تا از اين راه پايه هاى تربيت و تكامل او محكمتر گردد.

نخست در يك آيه، همه اين مطالب را به گونه خلاصه ذكر كرده سپس در آيات بعد بطور مشروح آورده است.

در آغاز مى گويد: ما مالكيت و حكومت، و تسلط شما را بر زمين، مقرر داشتيم( و لقد مكناكم فى الارض ) .

و انواع وسائل زندگى را براى شما در آن قرار داديم( و جعلنا لكم فيها معايش ) .

اما با اين حال كمتر شكر اين همه نعمت و موهبت را بجاى مى آوريد( قليلا ما تشكرون ) .

تمكين، تنها به اين معنا نيست كه شخصى را در محلى جاى دهند، بلكه به اين معنى است كه تمام وسائل كار را در اختيار او بگذارند، به او قدرت و توانائى بخشند ابزار كار را فراهم كنند و موانع را برطرف سازند، به مجموع اينها كلمه تمكين اطلاق مى شود، درباره يوسف در قرآن مجيد مى خوانيم: و كذلك مكنا ليوسف فى الارض: اين چنين يوسف را در سرزمين مصر تمكين بخشيديم (و همه گونه قدرت در اختيار او قرار داديم ).

اين آيه مانند بعضى ديگر از آيات قرآن، پس از ذكر نعمتهاى پروردگارمردم را دعوت به شكرگزارى مى كند، و ناسپاسى آنها را نكوهش مى نمايد.

بديهى است، زنده كردن حس شكرگزارى و قدردانى در مردم در برابر نعمتهاى خدا تنها براى اين است كه طبق فرمان فطرت در برابر بخشنده نعمت، خضوع كنند، او را بشناسند و فرمانش را به جان و دل بپذيرند و به اين وسيله هدايت و تربيت شوند، نه اينكه شكرگزارى كمترين اثرى در مقام با عظمت پروردگار داشته باشد، بلكه اثر آن همانند آثار همه عبادتها و فرمانهاى او عايد خود انسان مى شود.