تفسیر نمونه جلد ۶

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 22548
دانلود: 2111


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 78 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22548 / دانلود: 2111
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 6

نویسنده:
فارسی

آيه (26) تا (28) و ترجمه

( يبنى أدم قد أنزلنا عليكم لباسا يورى سوئتكم و ريشا و لباس التقوى ذلك خير ذلك من أيت الله لعلهم يذكرون ) (26)( يبنى أدم لا يفتننكم الشيطن كما أخرج أبويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوئتهما إنه يرئكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم إنا جعلنا الشيطين أولياء للذين لا يؤ منون ) (27)( و إذا فعلوا فحشة قالوا وجدنا عليها أباءنا و الله أ مرنا بها قل إن الله لا يأ مر بالفحشاء أتقولون على الله ما لا تعلمون ) (28)

ترجمه:

26 - اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرو فرستاديم كه اندام شما را ميپوشاند و مايه زينت شماست و لباس پرهيزگارى بهتر است، اينها (همه ) از آيات خدا است شايد متذكر (نعمتهاى او) شوند.

27 - اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد آنچنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد، چه اينكه او و همكارانش شما را مى بينند و شما آنها را نمى بينيد (اما بدانيد) ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند.

28 - و هنگامى كه كار زشتى انجام ميدهند ميگويند پدران خود را بر اين عمل ديديم، و خداوند بما دستور داده است! بگو خداوند (هرگز) دستور به عمل زشت نمى دهد آيا چيزى بر خدا مى بنديد كه نمى دانى

تفسير:

اخطار به همه فرزندان آدم

همانطور كه در آخرين بحث در آيات گذشته گفتيم، سرگذشت آدم و درگيرى او با شيطان دورنمائى بود از زندگى همه انسانها در روى زمين، به همين جهت، خداوند از اين آيات به بعد يك سلسله دستورات و برنامه هاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، بيان ميكند، كه در حقيقت دنباله اى است از برنامه هاى آدم در بهشت.

نخست به همان مساله لباس و پوشانيدن بدن كه در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت، اشاره كرده ميفرمايد: اى فرزندان آدم، ما لباسى بر شما فرو فرستاديم، كه (اندام شما را ميپوشاند و) زشتيهاى بدنتان را پنهان ميسازد.( يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سوآتكم ) .

ولى فايده اين لباس كه براى شما فرستادهايم، تنها پوشانيدن تن و مستور ساختن زشتيها نيست بلكه لباس تجمل و زينت كه اندام شما را زيباتر از آنچه هست نشان ميدهد، براى شما نيز فرستاده ايم (و ريشا).

ريش در اصل واژه عربى، به معنى پرهاى پرندگان است و از آنجا كه پرهاى پرندگان لباسى طبيعى در اندام آنها است، به هر گونه لباس، نيز گفته ميشود، ولى چون پرهاى پرندگان غالبا به رنگهاى مختلف و زيبا است يك نوع مفهوم زينت در معنى كلمه ريش افتاده است، علاوه بر اين به پارچه هائى كه روى زين اسب و يا جهاز شتر مى اندازند ريش گفته ميشود.

بعضى از مفسران و اهل لغت نيز آنرا به معنى وسيعترى اطلاق كرده اند و آن هر گونه اثاث و وسائل مورد نياز انسان است، اما مناسبتر در آيه فوق همان لباسهاى زينتى و جالب است.

به دنبال اين جمله كه درباره لباس ظاهرى سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوى كشانده و آن چنان كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است، هر دو جنبه را بهم مى آميزد و ميگويد: لباس پرهيزكارى و تقوا از آن هم بهتر است( و لباس التقوى ذلك خير ) .

تشبيه تقوى و پرهيزكارى به لباس، تشبيه بسيار رسا و گويائى است، زيرا همانطور كه لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ ميكند، و هم سپرى است در برابر بسيارى از خطرها، و هم عيوب جسمانى را مى پوشاند و هم زينتى است براى انسان، روح تقوى و پرهيزكارى نيز علاوه بر پوشانيدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسيارى از خطرات فردى و اجتماعى، زينت بسيار بزرگى براى او محسوب ميشود. زينتى است چشمگير كه بر شخصيت او مى افزايد.

در اينكه منظور از لباس تقوى چيست در ميان مفسران گفتگو بسيار شده است، بعضى آنرا به معنى عمل صالح و بعضى حياء و بعضى لباس عبادت و بعضى به معنى لباس جنگ مانند زره و خود و حتى سپر گرفته اند، زيرا تقوى از ماده وقاية به معنى نگاهدارى و حفظ است، و به همين معنى در قرآن مجيد نيز آمده است چنانكه در سوره نحل آيه 81 ميخوانيم:( و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر و سرابيل تقيكم باسكم... ) و براى شما پيراهنهائى قرار داد كه شما را از گرما حفظ مى كند و هم پيراهن هائى كه شما را در ميدان جنگ محفوظ ميدارد.

ولى همانطور كه بارها گفته ايم آيات قرآن غالبا معنى وسيعى دارد كه مصداقهاى مختلف را در بر ميگيرد، در آيه مورد بحث نيز ميتوان تمام اين معانى را از آيه استفاده كرد.

و از آنجا كه لباس تقوى در مقابل لباس جسمانى قرار گرفته، به نظر ميرسد كه منظور از آن همان روح تقوى و پرهيزكارى است، كه جان انسان را حفظ مى كند و معنى حياء و عمل صالح و امثال آن در آن جمع است.

در پايان آيه مى فرمايد: اين لباسهائى كه خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوى، همگى از آيات و نشانه هاى خدا است تا بندگان متذكر نعمتهاى پروردگار شوند.( ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون ) .

فرود آمدن لباس!

در آيات متعددى از قرآن مجيد، به جمله انزلنا (فرو فرستاديم ) برخورد مى كنيم كه ظاهرا، با مفهوم فرستادن از طرف بالا به سمت پائين، سازش ندارد، مانند آيه مورد بحث، زيرا خداوند در اين آيه ميفرمايد: لباسى براى شما فرو فرستاديم كه اندام شما را ميپوشاند در حالى كه ميدانيم لباس يا از پشم حيوانات گرفته مى شود و يا از مواد گياهى و مانند اينها كه همه از زمين است.

در سوره زمر آيه 6 نيز ميخوانيم و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج (براى شما هشت زوج از چهار پايان فرو فرستاد) و در سوره حديد آيه 25 ميخوانيم و انزلنا الحديد... (آهن را فرو فرستاديم...)

بسيارى از مفسران، اصرار دارند كه اين گونه آيات را به معنى نزول مكانى، يعنى از طرف بالا به پائين، تفسير كنند مثلا بگويند چون آب باران از بالا به زمين نازل مى شود و گياهان و حيوانات از آن سيراب ميگردند، بنابراين مواد لباسها به يك معنى از آسمان به زمين فرستاده شده است، در مورد آهن نيز سنگهاى عظيم آسمانى كه تركيبات آهن در آن وجود داشته به سوى زمين جذب شده است.

ولى با توجه به اينكه نزول گاهى به معنى نزول مقامى آمده است، و در استعمالات روزانه نيز زياد به كار ميرود و مثلا ميگويند از طرف مقام بالا چنين دستورى صادر شده و يا ميگوئيم رفعت شكواى الى القاضى (شكايتم را به سوى قاضى بالا بردم ) هيچ لزومى ندارد كه ما اصرار بر تفسير اين آيات به نزول مكانى داشته باشيم.

و از آنجا كه نعمتهاى پروردگار از طرف مقام والاى ربوبيت به بندگان ارزانى شده تعبير به نزول در آن، كاملا مفهوم و قابل درك است.

نظير اين موضوع، در الفاظ اشاره به قريب و بعيد نيز ديده مى شود كه گاهى يك موضوع مهم كه از نظر مكانى در دسترس ما است ولى از نظر مقامى بسيار بلندپايه است، با اسم اشاره بعيد از آن تعبير ميكنيم، مثلا در فارسى ميگوئيم به آن جناب چنين معروض ميدارم (با اينكه طرف نزديك ما نشسته است ) و در قرآن مجيد ميخوانيم( ذلك الكتاب لا ريب فيه ) : آن كتاب پر عظمت بلند پايه (يعنى قرآن ) جاى شك و ترديدى ندارد.

لباس در گذشته و حال

تا آنجا كه تاريخ نشان مى دهد هميشه انسان لباس مى پوشيده است، ولى البته در طول تاريخ و با گذشت زمان و با تفاوت امكنه، لباسها فوقالعاده متنوع و متفاوت بوده است، در گذشته بيشتر لباس به عنوان حفظ از سرما و گرما و همچنين زينت و تجمل مورد استفاده قرار ميگرفته است، و جنبه ايمنى و حفاظت آن در درجه بعد بوده، اما در زندگى صنعتى امروز، نقش ايمنى لباس و جنبه حفاظت آن در بسيارى از رشته ها در درجه اول اهميت قرار دارد، فضانوردان، ماموران آتش نشانى، كارگران معادن، غواصان، و بسيارى ديگر، از لباسهاى مخصوص براى حفظ خود در برابر انواع خطرها استفاده مى كنند.

وسائل توليد لباس در عصر ما بقدرى متنوع شده و توسعه يافته است كه با گذشته اصلا قابل مقايسه نيست.

نويسنده تفسير المنار در جلد هشتم در ذيل آيه مورد بحث چنين مى نويسد: يكى از روساى كشور آلمان روزى از يك كارخانه پارچه بافى ديدن ميكرد، هنگام ورود در كارخانه گوسفندانى را به او نشان دادند در حالى كه مشغول چيدن پشم از آنها بودند، پس از بازديد به هنگامى كه ميخواست از كارخانه خارج شود پارچهاى به عنوان هديه به او دادند و به او گفتند اين پارچه از پشم همان گوسفندانى است كه به هنگام ورود در برابر شما چيده شد، يعنى يكى دو ساعت بيشتر طول نكشيد كه پشم از بدن گوسفند فرود آمد و پارچه جالبى براى پوشش رئيس كشور شد!.

اما متاسفانه در عصر ما جنبه هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس بقدرى گسترش يافته كه فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مى دهد.

لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستيها، توسعه فساد، تحريك شهوات خودنمائى و تكبر و اسراف و تبذير و امثال آن، حتى گاه لباسهائى در ميان جمعى از مردم به خصوص جوانان غربزده ديده ميشود كه جنبه جنون آميز آن بر جنبه عقلانيش برترى دارد و به همه چيز شباهت دارد جز به لباس، اصولا چنين به نظر ميرسد كه كمبودهاى روانى عاملى براى به نمايش گذاردن اينگونه انواع لباسهاى عجيب و غريب است، افرادى كه نمى توانند با كار چشمگيرى خود را به جامعه نشان دهند، سعى دارند با لباسهاى نامانوس و غريب و عجيب وجود و حضور خود را در جامعه اثبات كنند، و به همين دليل ملاحظه ميكنيم افراد با شخصيت و آنها كه داراى عقده حقارتى نيستند، از پوشيدن اين گونه لباسها متنفرند.

به هر صورت ثروتهاى عظيمى كه از طريق لباسهاى گوناگون و مدپرستيهاى مختلف و چشم هم چشميها در مساله لباس، نابود ميشود، رقم بسيار مهمى را تشكيل مى دهد كه اگر صرفه جوئى ميشد بسيارى از مشكلات اجتماعى را حل ميكرد و مرهمهاى مؤ ثرى بر زخمهاى جانكاه جمعى از محرومان جامعه بشرى ميگذارد.

مساله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زيادى را به كام خود فرو ميكشد، بلكه قسمت مهمى از وقتها و نيروهاى انسانى را نيز بر باد ميدهد.

از تاريخ زندگى پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ساير پيشوايان بزرگ استفاده مى شود كه آنها با مساله تجمل پرستى در لباس سخت مخالف بودند، تا آنجا كه در روايتى ميخوانيم: هيئتى از مسيحيان نجران به خدمت پيامبر اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيدند در حالى كه لباسهاى ابريشمين بسيار زيبا كه تا آن زمان در اندام عربها ديده نشده بود در تن داشتند، هنگامى كه به خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسيدند و سلام كردند پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پاسخ سلام آنها را نگفت حتى حاضر نشد يك كلمه با آنها سخن گويد، از على (عليه‌السلام ) در اين باره چاره خواستند، و علت رويگردانى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را از آنها جويا شدند، على (عليه‌السلام ) فرمود: من چنين فكر ميكنم كه اينها بايد اين لباسهاى زيبا و انگشترهاى گرانقيمت را از تن بيرون كنند سپس خدمت پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) برسند آنها چنين كردند، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سلام آنها را پاسخ داد و با آنها سخن گفت، سپس فرمود: و الذى بعثنى بالحق لقد أ تونى المرة الاولى و ان ابليس لمعهم:

سوگند به خدائى كه مرا به حق فرستاده است، نخستين بار كه اينها بر من وارد شدند ديدم شيطان نيز به همراه آنها است.

در آيه بعد خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار مى دهد كه مراقب فريبكارى شيطان باشند زيرا شيطان سابقه دشمنى خود را با پدر آنها نشان داده، همانطور كه لباس بهشتى را بر اثر وسوسه ها از اندام او بيرون كرد، ممكن است لباس تقوا را از اندام ايشان بيرون نمايد، لذا ميگويد: اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آنچنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بيرون كرد، تا عورت آنها را به آنها نشان دهد( يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوآتهما ) .

در حقيقت چيزى كه اين آيه را با آيه قبل پيوند مى دهد اين است كه در آنجا سخن از لباس ظاهرى و معنوى انسان (لباس تقوا و پرهيزكارى ) در ميان آمده بود در اين آيه هشدار مى دهد كه مراقب باشيد، اين لباس تقوا را شيطان از تن شما بيرون نكند.

البته ظاهر عبارت لا يفتننكم الشيطان نهى كردن شيطان از اين عمل است، ولى اين گونه عبارتها كنايه لطيفى براى نهى مخاطب محسوب ميشود، و به اين ميماند كه به شخص مورد علاقه خود خطاب كنيم و بگوئيم نبايد فلان دشمن به تو ضربه بزند، يعنى تو مراقب باش كه ضربه نخورى!.

سپس تاكيد مى كند كه حساب شيطان و همكارانش از ساير دشمنان جدا است، او و همكارانش شما را مى بينند در حالى كه شما آنها را مشاهده نمى كنيد و از چنين دشمنى بايد سخت برحذر بود!( انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم ) .

در حقيقت آنجا كه تصور ميكنيد تنها خودتان هستيد و خودتان، ممكن است آنها حضور داشته باشند، و براستى بايد در برابر چنين دشمن ناپيدائى كه لحظات حمله او را با دقت نمى توان پيشبينى كرد، هميشه آماده دفاع بود.

و در پايان آيه جمله اى بيان مى كند كه در حقيقت پاسخى است به يك ايراد مهم و آن اينكه اگر كسى بگويد: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با اين قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنى كه هيچگونه موازنه قوا با او ندارد، به هر كجا بخواهد ميرود، بدون اينكه كسى حضورش را احساس كند، حتى طبق بعضى از روايات در درون وجود انسان همچون جريان خون در رگها حركت ميكند! آيا اين با عدالت پروردگار سازگار است؟!

آيه در پاسخ اين سؤال احتمالى ميگويد: ما شياطين را اولياء و سرپرستان افراد بيايمان قرار داديم( انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤ منون ) .

يعنى آنها هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب افرادى كه آمادگى خود را براى پذيرش آنان اعلام نداشته اند ندارند، و به تعبير ديگر گامهاى نخستين از طرف خود انسان برداشته مى شود و اجازه ورود به كشور تن از طرف او داده ميشود، و تنها پس از موافقت خود انسان است كه شيطان ميتواند از مرزهاى روح او بگذرد، بنابراين كسانى كه دريچه هاى روح خود را به روى شياطين ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت.

آيات ديگر قرآن نيز شاهد اين حقيقت است، در سوره نحل آيه 100 ميخوانيم( انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون ) : تسلط شيطان بر آنها است كه به او عشق ميورزند و او را سرپرست خود انتخاب كرده اند و كسانى كه او را پرستش ميكنند.

و در آيه 47 سوره حجر مى خوانيم ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين: تو بر بندگان من تسلط نخواهى داشت، مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى ميكنند.

به تعبير ديگر: درست است كه ما شيطان و همكارانش را نمى بينيم، ولى به اصطلاح ردپاى آنها را ميتوانيم مشاهده كنيم، هر جا مجلس گناه است، و در هر نقطه اى وسائل معصيت، آماده است، و در هر موقع پاى زرق و برق دنيا و تجمل پرستى به ميان مى آيد، و به هنگام طغيان غرائز، و در موقع برافروخته شدن آتش خشم و غضب حضور شيطان قطعى است، و گويا در چنين مواردى انسان صداى وسوسه او را با گوش دل ميشنود و ردپاى او را با چشم خود مى بيند.

در اين زمينه حديث جالبى از امام باقر (عليه‌السلام ) نقل شده است كه فرمود: لما دعا نوح ربه عز و جل على قومه اتاه ابليس لعنه الله فقال يا نوح ان لك عندى يدا! اريد ان اكافيك عليها فقال نوح انه ليبغض الى ان يكون لك عندى يد فما هى؟ قال بلى دعوت الله على قومك فاغرقتهم فلم يبق احد اغويه فانا مستريح حتى ينسق قرن آخر و اغويهم، فقال له نوح ما الذى تريد ان تكافئنى به؟

قال اذكرنى فى ثلاث مواطن فانى اقرب ما اكون الى العبد، اذا كان فى احداهن.

اذكرنى اذا غضبت؟

و اذكرنى اذا حكمت بين اثنين!

و اذكرنى اذا كنت مع امرئة خاليا ليس معكما احد!

هنگامى كه نوح به قوم خود نفرين كرد و هلاك آنها را از خدا خواست (و طوفان همه را درهم كوبيد) ابليس نزد او آمد و گفت: تو حقى بر گردن من دارى كه من ميخواهم آنرا تلافى كنم!.

نوح (در تعجب فرو رفت ) گفت بسيار بر من گران است كه حقى بر تو داشته باشم، چه حقى؟!

گفت: همان نفرينى كه در باره قومت كردى و آنها را غرق نمودى، و احدى باقى نماند كه من او را گمراه سازم، بنابراين من تا مدتى راحتم تا زمانى كه نسل ديگرى بپاخيزند و من به گمراه ساختن آنها مشغول شوم. نوح (با اينكه حد اكثر كوشش را براى هدايت قوم خود كرده بود، در عين حال ناراحت شد و) به ابليس گفت حالا چه جبرانى ميخواهى بكنى؟. گفت: در سه موقع بياد من باش! كه من نزديكترين فاصله را به بندگان

در اين سه موقع دارم:

هنگامى كه خشم ترا فرا ميگيرد به ياد من باش!.

و هنگامى كه ميان دو نفر قضاوت ميكنى بياد من باش!.

و هنگامى كه با زن بيگانه اى تنها هستى و هيچكس در آنجا نيست باز به ياد من باش!.

نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه جمعى از مفسران از آيه فوق چنين استفاده كرده اند كه شيطان براى انسان به هيچ وجه قابل رؤ يت نيست، در حالى كه از پارهاى از روايات استفاده مى شود كه چنين امرى احيانا ممكن است.

ولى ظاهرا اين دو با هم منافاتى ندارند، زيرا قاعده اصلى آن است كه مشاهده نشود ولى اين قاعده مانند بسيارى از قاعده هاى ديگر موارد استثنائى دارد.

در آيه بعد اشاره به يكى از وسوسه هاى مهم شيطانى مى كند كه بر زبان جمعى از انسانهاى شيطان صفت نيز جارى مى شود و آن اينكه هنگامى كه عمل زشت و قبيحى را انجام ميدهند، اگر از دليل آن سؤال شود، در پاسخ ميگويند اين راه و رسمى است كه نياكان خود را بر آن يافتهايم( و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آبائنا )

سپس اضافه ميكنند:

خداوند هم ما را به آن دستور داده است( و الله امرنا بها ) .

مساله تقليد كوركورانه از نياكان به اضافه تهمت به ساحت مقدس پروردگار دو عذر ساختگى و ناموجه هستند، كه شيطان صفتان در اعمال خود، غالبا به آن متشبث ميشوند.

جالب اينكه قرآن در پاسخ آنها اعتنائى به دليل اول يعنى پيروى كور كورانه از نياكان نمى كند، گويا آن را مستغنى از هر گونه جواب مى داند زيرا عقل سليم آن را درك مى كند، به علاوه كرارا در قرآن به پاسخ آن اشاره شده است.

و تنها به پاسخ دوم قناعت كرده، مى گويد: خداوند هرگز به كارهاى زشت و قبيح فرمان نمى دهد زيرا حكم او از فرمان عقل جدا نيست( قل ان الله لا يامر بالفحشاء )

دستور به فحشاء طبق صريح آيات قرآن، كار شيطان است نه كار خداوند، خداوند تنها به نيكيها و خوبيها فرمان مى دهد.

سپس با اين جمله آيه ختم مى شود كه آيا به خدا نسبت هائى مى دهيد كه نمى دانيد( اتقولون على الله ما لا تعلمون )

گر چه ظاهرا مناسبتر اين بود كه گفته شود: چرا چيزى را كه دروغ است و واقعيت ندارد به خدا نسبت مى دهيد؟ ولى به جاى آن فرموده است چرا چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد؟ اين در حقيقت براى آن است كه حداقل مطالبى كه مورد قبول طرف است، مورد استناد واقع شود و گفته شود و اگر شما يقين به دروغ بودن اين سخنان نداريد، لااقل دليلى هم بر اثبات آن نداريد، پس چرا بى دليل تهمت ميزنيد و چيزى را كه نميدانيد به خدا نسبت مى دهيد؟!

منظور از فحشاء چيست؟

در اينكه منظور از فاحشه (كار زشت و قبيح ) در اينجا چيست؟ بسيارى از مفسران گفته اند اشاره به رسم جمعى از اعراب در زمان جاهليت است كه لخت و برهنه مادرزاد! زن و مرد در اطراف خانه خدا طواف ميكردند، به گمان اينكه در لباسهائى كه مرتكب گناه شده اند، شايسته نيست خانه خدا را طواف كنند! البته اين تفسير متناسب با آيات قبل كه درباره لباس و پوشش انسان، سخن مى گويد، مى باشد.

ولى در روايات متعددى مى خوانيم كه منظور از فاحشه در اينجا گفتار پيشوايان ظالم و ستمگر است كه مردم را به پيروى خود دعوت مى كنند و معتقدند كه خدا اطاعت آنها را بر مردم فرض كرده است.

اما بعضى از مفسران مانند نويسنده المنار و الميزان مفهوم آيه را يك مفهوم وسيع گرفته اند كه هر گونه كار زشت و قبيحى را در بر مى گيرد و با توجه به وسعت مفهوم كلمه فاحشه مناسبتر همين است كه معنى آيه همان معنى وسيع كلمه باشد و مساله طواف عريان و پيروى از پيشوايان ظلم و ستم از مصاديق روشن آن محسوب مى گردد و منافاتى هم با روايات ندارد.

درباره تسليم بى قيد و شرط در برابر رسوم نياكان در ذيل آيه 170 بقره جلد اول صفحه 422 توضيح كافى داده شده است.

آيه (29) و (30) و ترجمه

( قل أمر ربى بالقسط و أقيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين كما بدأ كم تعودون ) (29)( فريقا هدى و فريقا حق عليهم الضللة إنهم اتخذوا الشيطين أولياء من دون الله و يحسبون أنهم مهتدون ) (30)

ترجمه:

29 - بگو پروردگارم به عدالت فرمان داده است، و توجه خويش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت ) به سوى او كنيد و او را بخوانيد و دين (خود) را براى او خالص گردانيد (و بدانيد) همانگونه كه در آغاز شما را آفريد (بار ديگر در رستاخيز) بازمى گرديد.

30 - جمعى را هدايت كرده و جمعى را (كه شايستگى نداشته اند) گمراهى بر آنها مسلم... آنها (كسانى هستند كه ) شياطين را به جاى خداوند، اولياى خود انتخاب كردند و چنين گمان مى كنند كه هدايت يافته اند.

تفسير:

از آنجا كه در آيه گذشته، سخن از فحشاء كه مفهوم آن هر گونه كار زشتى را شامل مى شود در ميان بود، و تاكيد شده بود كه خداوند هرگز دستور به فحشاء نمى دهد، در اين آيه به اصول دستورات پروردگار در زمينه وظائف عملى در يك جمله كوتاه اشاره شده و سپس اصول عقائد دينى يعنى مبدء و معاد را به طور فشرده بيان مى كند.

نخست مى گويد: اى پيامبر به آنان بگو پروردگار من به عدالت دستور داده است( قل امر ربى بالقسط ) .

و مى دانيم عدالت مفهوم وسيعى دارد كه همه اعمال نيك را در بر مى گيرد، زيرا حقيقت عدالت آن است كه هر چيز را در مورد خود به كار برند و به جاى خود نهند.

گر چه ميان عدالت و قسط تفاوتى وجود دارد، عدالت به اين گفته مى شود كه انسان حق هر كس را بپردازد، و نقطه مقابلش، آن است كه ظلم و ستم كند و حقوق افراد را از آنها دريغ دارد ولى قسط مفهومش آن است كه حق كسى را به ديگرى ندهد، و به تعبير ديگر تبعيض روا ندارد، و نقطه مقابلش آن است كه حق كسى را به ديگرى دهد.

ولى مفهوم وسيع اين دو كلمه مخصوصا به هنگامى كه جدا از يكديگر استعمال مى شوند تقريبا مساوى است و به معنى رعايت اعتدال در همه چيز و همه كار و هر چيز را به جاى خويش قرار دادن مى باشد.

سپس دستور به يكتاپرستى و مبارزه با هر گونه شرك داده مى فرمايد: توجه قلب خويش را در هر عبادتى به او كنيد و از ذات پاك او به سوى ديگر منحرف نشويد( و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد ) .

او را بخوانيد و دين و آئين خود را خالص و مخصوص او قرار دهيد( و ادعوه مخلصين له الدين ) .

پس از تحكيم پايه توحيد، توجه به مساله معاد و رستاخيز كرده، مى گويد: همانگونه كه شما را در آغاز آفريد، دگربار در قيامت باز مى گرديد( كما بدأ كم تعودون ) .

نكته ها

در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:

1 - مفسران در تفسير جمله اقيموا وجوهكم عند كل مسجد تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده اند:

گاهى گفته اند منظور از آن توجه به قبله به هنگام نماز است.

و گاهى گفته اند منظور شركت در مساجد به هنگام نمازهاى روزانه است.

و گاهى نيز احتمال داده اند كه هدف از آن، حضور قلب و نيت خالص به هنگام عبادت مى باشد.

ولى تفسيرى كه در بالا ذكر كرديم، يعنى توجه به خداوند و مبارزه با هر گونه شرك و توجه به غير خدا مناسبتر با قبل و بعد اين جمله به نظر مى رسد، اگر چه اراده همه اين معانى از مفهوم آيه نيز دور نيست.

2 - كوتاهترين استدلال براى معاد

در مورد معاد و رستاخيز مردگان بحث زياد شده است و از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه هضم اين مساله براى بسيارى از مردم كوتاه فكر در اعصار پيشين مشكل بوده است تا آنجا كه گاهى مطرح شدن مساله رستاخيز و معاد را در گفتار انبياء، دليل بر نادرست بودن دعوت آنها و حتى( العياذ بالله ) دليل بر جنون و ديوانگى آنان مى گرفتند و مى گفتند: افترى على الله كذبا ام به جنة.

اين كه پيامبر مى گويد بعد از آنكه خاك شديد و پراكنده گشتيد باز هم زنده خواهيد شد، تهمتى است كه بر خدا بسته، و يا ديوانه است!.

ولى بايد توجه داشت چيزى كه بيشتر موجب تعجب و شگفتى آنان مى شد مساله معاد جسمانى بود، زيرا باور نمى كردند پس از آنكه بدنهاى ما خاك گردد، و ذرات خاكش در مسير باد و طوفان قرار گيرد و به هر گوشه اى از كره زمين افشانده شود بار ديگر اين ذرات پراكنده، از آغوش خاك و از ميان امواج درياها و از لابلاى ذرات هوا گردآورى شود، و همان انسان نخستين لباس حيات و زندگى در بر پوشد.

قرآن مجيد در آيات مختلف به اين پندار نادرست پاسخ گفته و آيه فوق يكى از كوتاهترين و جالبترين تعبيرات را در اين زمينه بازگو مى كند و مى گويد: نگاهى به آغاز آفرينش خود كنيد ببينيد همين جسم شما كه از مقدار زيادى آب و مقدار كمترى مواد مختلف، فلزات و شبه فلزات تركيب شده است در آغاز كجا بود؟ آبهائى كه در ساختمان جسم شما به كار رفته هر قطره اى از آن، احتمالا در يكى از اقيانوس هاى روى زمين سرگردان بود و سپس تبخير گرديد و تبديل به ابرها و به شكل قطرات باران بر زمين ها فرو ريختند، و ذراتى كه هم اكنون از مواد جامد زمين در ساختمان جسم شما به كار رفته، روزى به صورت دانه گندم يا ميوه درخت، يا سبزى هاى مختلف بود كه از نقاط پراكنده زمين گردآورى شد

بنابراين چه جاى تعجب كه پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستين، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پيوندند و اندام نخستين را تشكيل دهد؟ و اگر چنين چيزى محال بود چرا در آغاز آفرينش انجام شد؟ بنابراين همانگونه كه در آغاز، خدا شما را آفريده است در روز رستاخيز نيز باز مى گرداند و اين همان مطلبى است كه در جمله كوتاه بالا مى خوانيم.

در آيه بعد چگونگى عكس العملهاى مردم را در برابر اين دعوت (دعوت به سوى نيكيها و توحيد و معاد) بيان مى كند و مى گويد: توفيق خداوند شامل حال گروهى شد و آنها را به راه حق هدايت كرد، در حالى كه گروه ديگرى گمراهى بر آنان مسلم گرديد( فريقا هدى و فريقا حق عليهم الضلالة ) .

و براى اينكه كسى تصور نكند بدون جهت خداوند، طايفه اى را هدايت مى كند و جمع ديگرى را گمراه، در جمله بعد اضافه مى كند: گروه گمراهان همانها بودند كه شياطين را اولياى خود انتخاب كرده بودند، و به جاى ولايت پروردگار ولايت شيطان را پذيرفتند( انهم اتخذوا الشياطين اولياء من دون الله ) .

و عجب اينكه با تمام گمراهى و انحراف چنين مى پنداشتند كه هدايت يافتگان واقعى آنها هستند( و يحسبون انهم مهتدون )

اين حالت مخصوص كسانى است كه در طغيان و گناه فرو روند، و آنچنان غرق فساد و تباهى و انحراف و بت پرستى گردند كه حس ‍ تشخيص آنها به كلى دگرگون شود، زشتى ها را زيبائى، و گمراهى ها را هدايت، پندارند، و در اين حال درهاى هدايت به كلى به روى آنها مسدود خواهد شد، و اين همان چيزى است كه خودشان براى خويشتن فراهم ساخته اند.