رفتار پيامبر صلي‌الله و عليه و آله و سلم با كودكان و جوانان

رفتار پيامبر صلي‌الله و عليه و آله و سلم با كودكان و جوانان0%

رفتار پيامبر صلي‌الله و عليه و آله و سلم با كودكان و جوانان نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

رفتار پيامبر صلي‌الله و عليه و آله و سلم با كودكان و جوانان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمدعلي چنارانی
گروه: مشاهدات: 6103
دانلود: 2154

توضیحات:

رفتار پيامبر صلي‌الله و عليه و آله و سلم با كودكان و جوانان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6103 / دانلود: 2154
اندازه اندازه اندازه
رفتار پيامبر صلي‌الله و عليه و آله و سلم با كودكان و جوانان

رفتار پيامبر صلي‌الله و عليه و آله و سلم با كودكان و جوانان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

استفاده از جوانان در كارهاي مملكت

اشاره

جوان عاقل از جواني زودگذرِ خود، بهره مي‌گيرد و اعمال خود را نيكو مي‌گرداند و در فراگيري دانشها تلاش مي‌كند.حضرت علي ‌عليه‌السلام در كشورهاي پيشرفته، موضوع احترام و شايستگي نسل جوان و استفاده از نيروهاي عظيم آنان مورد توجه كامل قرار گرفته است و در موارد گوناگوني كارهاي مهم و حسّاس مملكتي را به آنان مي‌سپارند و از نيروهاي جوان و لايق به نفع كشور و ملت خود استفاده مي‌كنند.پيشواي گرانقدر اسلام نيز در چهارده قرن پيش به اين نكته مهم اجتماعي، توجه خاصي داشت و در كشور كوچك و نوبنياد خود از نسل جوان براي كارهاي حساس مملكت بهره مي‌جست. در موارد گوناگوني مشاغل مهم مملكتي را به جوانان شايسته و سزاوار واگذار مي‌كرد و آشكارا، هم در گفتار و هم در عمل از آنان حمايت مي‌فرمود.[139] .اگر چه انجام چنين رفتاري در محيط سراسر جهل و ناداني و پر از تعصب، به سادگي قابل پذيرش نبود. چرا كه سالخوردگان حاضر نبودند زير بار نسل جوان بروند و از آنان پيروي كنند. هنگامي كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله جواني را انتخاب مي‌كرد و او را عهده‌دار مقام بزرگي مي‌ساخت، پيران سالخورده آزرده‌خاطر مي‌شدند و آشكارا از آن حضرت گله مي‌كردند. همان‌گونه كه در ماجراي نخستين دعوت خويشاوندانش بخوبي مي‌توان اين حقيقت را درك كرد.[140] .رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله همواره براي تثبيت روش خود پافشاري مي‌كرد و در برابر افكار ناروا و تعصبهاي جاهلانه مقاومت مي‌فرمود و سرانجام با سخنان حكيمانه و تذكرات بي‌شمار خويش مردم را قانع مي‌ساخت، يا اين كه آنها را به سكوت وادار مي‌كرد. افزون بر اين مطلب، در منبر و سخنان خود در حضور مردم، جوانان شايسته را مورد ستايش و پشتيباني خود قرار مي‌داد و بدين‌وسيله آنان را در مقامات عالي كشوري مستقر مي‌ساخت.ناگفته نماند كه شرط اساسي برگزيدن جوانان، صلاحيت و شايستگي آنان است. اين واقعيّت از بررسي سخنان آن بزرگوار بخوبي استفاده مي‌شود. جواناني را كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله برگزيده و به كارهاي اساسي مملكت گمارده است، از نظر عقل، فكر، هوش، ايمان، اخلاق و تدبير، شايستگي و لياقت داشتند.اكنون چند نمونه از جواناني كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله براي كارهاي اجرايي مملكت برگزيده است معرفي مي‌كنيم، تا در تشخيص حق واقعي جوانان اشتباهي صورت نگيرد و با قضاوتهاي نابجاي خود دچار افراط و تفريط نشويم و خود جوانان و مردم نيز در اين‌باره اشتباه نكنند، زيرا ملاك ارزش اين انتخاب جوانان، همان ايمان و ارزشهاي معنوي بوده است.

علي بن ابيطالب

يكي از جواناني كه از آغاز تا پايان عمر خود، همواره در كنار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مشغول به خدمت بود، علي‌عليه‌السلام مي‌باشد. وي در همه صحنه‌ها حضوري فعّال داشت و محبوب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بود و از آغاز اسلام يكي از سربازان جان بركف به شمار مي‌آمد.علي‌عليه‌السلام فرزند ابوطالب و از بزرگترين و مشهورترين قبيله اصيل به نام قريش بود. مادرش فاطمه دختر اسدبن عبد مناف بانوي بزرگ و با شخصيت و از خاندان بني هاشم بود. از اين جهت علي‌عليه‌السلام نخستين نوزادي است كه از سوي پدر و مادر هاشمي بوده است.[141] .علي‌عليه‌السلام به‌گونه‌اي معجزه‌آسا در خانه كعبه زاده شد. اين افتخار نصيب هيچ كس ديگري نشده است و سه روز در درون كعبه به سر برد. پس از آن در حالي كه مادرش او را در آغوش گرفته بود از كعبه خارج گشت.[142] .ابوطالب پدر علي‌عليه‌السلام در روزگار بحراني اسلام، كه همه عليه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بسيج شده بودند، از آن حضرت دفاع كرد. تا اين كه در سال دهم بعثت وي و حضرت خديجه همسر گرامي پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از دنيا رفتند، كه آن را «سال غم» ناميده‌اند. پس از درگذشت ابوطالب كه از 8 سالگي سرپرستي پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را برعهده داشت. پيامبر‌صلى‌الله‌عليه‌وآله ، علي‌عليه‌السلام را كه شش ساله بود، به خانه خود آورد. بنابراين علي‌عليه‌السلام در منزل و تحت سرپرستي رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پرورش يافت. [143] .پس از آن كه جبرئيل در غار حِرا بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شد و آن حضرت به پيامبري برگزيده شد هنگامي كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به خانه آمد و موضوع وحي را به علي‌عليه‌السلام اطّلاع داد، علي‌عليه‌السلام كه كودكي 9 ساله بود، دعوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را پذيرفت و او نخستين مسلمان از مردان مي‌باشد.[144] .رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از آن كه به پيامبري برگزيده شد مدت سه سال دعوت خود را آشكار نكرد. در سال سوم به فرمان خداوند مأمور شد تا دعوت خود را آشكار سازد و نخستين دعوتش را از بستگانش آغاز كرد. از اين‌رو، آنان را دعوت كرد و پس از دادن غذا فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا به رهبري عموم و مخصوصاً شما بستگانم فرستاده و فرموده: نخست فاميل نزديك خود را از نافرماني ما بيم ده.[145] .سه بار اين مطلب را اعلام فرمود، كسي به غير از علي‌عليه‌السلام به نداي پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پاسخ نداد، در حالي كه علي‌عليه‌السلام در آن هنگام سيزده سال داشت. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: يا علي، تو برادر و جانشين، وارث و وزير من خواهي بود. [146]

جانفشاني علي در بستر پيامبر

در سال سيزدهم بعثت سران قريش با طراحي نقشه‌اي تصميم گرفتند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را به قتل رسانند. از اين‌رو، از هر قبيله يك نفر را برگزيدند، تا شبانگاه بر آن حضرت حمله برند و او را به شهادت رسانند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از علي‌عليه‌السلام درخواست كرد كه در بستر او بخوابد تا بدين‌وسيله دشمنان از انديشه بيرون رفتن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله منحرف شوند.علي‌عليه‌السلام در آن روزگار 23 سال داشت كه خواسته رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را با دل و جان پذيرفت و در بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خوابيد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از شهر بيرون رفت و در «غار ثور» كه نزديك مكه بود پنهان شد. در آخر شب چهل نفر به خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حمله كردند، كه با ديدن علي‌عليه‌السلام در بستر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روبرو شدند.[147]

جنگ بدر

جنگ بدر نخستين نبرد حق و باطل در تاريخ اسلام بود. اين جنگ در سال دوم هجري ميان سران كفّار مكه و سپاهيان اسلام در محلّي به نام چاههاي بدر كه در بيست‌وهشت فرسنگي مدينه و شش كيلومتري درياي سرخ مي‌باشد، اتفاق افتاد. سپاهيان كفر شامل بيش از هزار نفر مرد جنگي با امكانات كافي بود، ولي رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تنها سيصدوسيزده نفر نيرو داشت. سه پهلوان مشهور لشكر كفر به نامهاي عتبه، برادرش شيبه و پسرش وليد به دست علي‌عليه‌السلام و حمزه و عبيده كشته شدند. علي‌عليه‌السلام در اين جنگ 25 سال داشت.[148]

جنگ احد

يك سال پس از جنگ بدر، مشركان با تدارك و بازسازي نيروهاي خود به فرماندهي ابوسفيان با سه هزار مرد جنگي از قبيله‌هاي مختلف بسيج شدند و با امكانات كافي در دامنه كوه احد كه در يك فرسنگي مدينه بود فرود آمدند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله با تعداد هفتصد نفر با آنان روبرو شد. پنجاه نفر تيرانداز را به فرماندهي عبداللَّه‌بن جبير به دهانه كوهي فرستاد كه پشت سر مسلمانان قرار داشت و دستور داد در هيچ صورتي آن مكان را رها نكنند.پهلواناني به نامهاي طلحةبن ابي‌طلحه و ابوسعيدبن طلحه و حرث‌بن ابي‌طلحه و ابوعزيزبن طلحه و عبداللَّه‌ابي جميله و ارطات بن شرحبيل به ترتيب به ميدان آمدند، كه همگي به‌دست جوان برومند 26 ساله يعني علي‌عليه‌السلام به هلاكت رسيدند. سپاهيان اسلام در آغاز پيروزي جنگ بودند. اما بر اثر رها كردن تنگه توسط تيراندازان، خالدبن وليد با سوارانش از پشت سر به سوي مسلمانان حمله كرد و آنان را شكست داد. از مسلمانان هفتاد شهيد كه يكي از آنان حضرت حمزه بود بر جاي ماند. برخي از سپاهيان از جمله علي‌عليه‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بسختي دفاع كردند. علي‌عليه‌السلام در اين جنگ 90 زخم برداشت و در همين نبرد بود كه از آسمان صدايي شنيده شد كه: جواني غير از علي‌عليه‌السلام و شمشيري جز ذوالفقار نيست. [149]

نبرد خندق (احزاب)

در شوّال سال پنجم هجرت مشركان مكه با همكاري يهوديان باقي مانده در مدينه و كمك گرفتن از قبايل ديگر، با هزار مرد جنگي آماده شدند كه مسلمانان را نابود سازند. قهرمان اين نبرد عمروبن عَبْدَود مرد هشتاد ساله نيز حضور داشت. او در جنگ بدر زخمي شده بود و كينه مسلمانان را در دل داشت و با خود عهد كرده بود تا هنگامي كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و مسلمانان انتقام نگيرد بر بدن خويش روغن نمالد!!پس از آن كه به مدينه رسيدند، قبيله يهوديان بني‌قريظه كه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پيمان بسته بودند با مهاجمان كفر آماده همكاري شدند و پيمان خود را با رسول خدا شكستند!! با صلاحديد سلمان فارسي در اطراف مدينه خندقي كندند تا دشمنان نتوانند وارد شهر شوند. مسلمانان 28 روز در محاصره به سر بردند، تا اين كه پهلوان كفار به نام عمروبن عبدود از خندق عبور كرد و مبارز طلبيد. هيچ كس بجز علي‌عليه‌السلام حاضر نشد كه با او نبرد كند، زيرا عمرو مردي شجاع و دلاور بود. علي‌عليه‌السلام به ميدان رفت. هنگامي كه در برابر عمروبن عبدود قرار گرفت، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: همه ايمان با همه شرك روبرو شد.پس از نبردي كه بين آنان روي داد، علي‌عليه‌السلام دشمن را به هلاكت رسانيد و سر او را نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله افكند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: همانا ضربت علي‌عليه‌السلام در جنگ خندق از عبادت جن و انس برتر است.علي‌عليه‌السلام كه در آن روز اين خدمت گرانقدر را به اسلام و مسلمانان انجام داد، جواني 27 ساله بود. پس از اين نبرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله با سپاهي به فرماندهي علي‌عليه‌السلام به سوي يهوديان بني‌قريظه رفت كه با كشته شدن حُيّ بن اخطب، بزرگِ يهوديان، مردم شهر مدينه بكلّي از خطر يهوديان آسوده شدند و اموال و زنان آنان به تصرّف مسلمانان درآمد.[150]

فتح خيبر به دست علي

در سال هفتم هجرت، يهوديان خيبر به فكر توطئه افتادند به طوري كه برخي از قلعه‌هاي هفت‌گانه خيبر كه در سمت شمال غربي مدينه در فاصله دويست كيلومتري قرار داشت، به انباري از اسلحه تبديل شده بود. در اين قلعه‌ها چهارده هزار يهودي زندگي مي‌كردند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله با هزار وچهارصد پياده و دويست سواره به سوي خيبر حركت كرد و پرچم لشكر را به دست علي‌عليه‌السلام كه جواني 30 ساله بود، داد.در اين جنگ، عمر و ابوبكر شكست خوردند. تا اين كه علي‌عليه‌السلام به دستور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به نبرد پرداخت و با ضربتي برق‌آسا بر مرحب - پهلوان يهوديان - او را به خاك افكند. آنگاه مسلمانان حمله كردند و علي‌عليه‌السلام درِ آهني خيبر را از جا كند و مانند سپر روي دست گرفت. در اين جنگ مرحب، حارث و ياسر به دست علي‌عليه‌السلام كشته شدند و خيبر فتح شد. پس از پايان جنگ چهل نفر كمك كردند، تا توانستند آن در را به جاي خود بازگردانند![151]

فتح مكه

در سال هشتم هجري مكه توسط پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بدون جنگ فتح شد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله با دوازده هزار نفر وارد مكه شد و شخصاً همه بتهاي خانه كعبه را شكست و فرو ريخت. آنگاه به علي‌عليه‌السلام دستور داد پا روي شانه‌اش نهد و از ديوار بالا رود و بتها را درهم كوبد. علي‌عليه‌السلام اطاعت كرد. سپس پايين پريد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پرسيد: چرا روي دوشم پا ننهادي؟ علي‌عليه‌السلام فرمود: وقت رفتن دستور دادي، بالا رفتم، اما هنگام پايين آمدن نفرمودي چه كنم، از اين‌رو، پريدم و بي‌ادبي نكردم، خدا را سپاسگزارم كه طوري نشدم!![152] .آري، اين قهرمان بزرگ اسلام در تمام صحنه‌هايي كه دشمنان و كفار براي از بين بردن اسلام و مسلمانان مي‌آمدند حاضر بود و با دل و جان از آن دفاع مي‌كرد و افتخاراتي نصيب اين قهرمان دلاور شد كه ديگران از آنها محروم بودند.

جعفر بن ابيطالب

جعفر فرزند ابوطالب از صحابه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و برادر علي‌عليه‌السلام مي‌باشد، كه ده سال از آن حضرت بزرگتر بود. وي مردي دلاور و از پيشگامان مسلمانان بود. او را جعفر طيّار مي‌نامند، چرا كه در جنگ، هر دو دست خود را فدا كرده بود و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره او فرمود: خداوند در بهشت به عوض دستانش دو بال به او عطا فرمود. از اين جهت معروف به جعفر طيار شد.[153] .پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله او را بسيار دوست مي‌داشت. وي در سال پنجم هجري با ديگر مسلمانان به حبشه مهاجرت كرد و در آن جا به عنوان سخنگوي هيأت مهاجران انتخاب شد، در حالي كه جواني 24 ساله بود. مسلمانان تا سال هفتم هجري در حبشه بودند و سپس به مدينه بازگشتند. آمدن آنان به مدينه همزمان با بازگشت پيروزمندانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از فتح خيبر بود.پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله همين كه آنان را ديد، براي پسرعم برومندش از جا برخاست و دست در گردن وي افكند و پيشاني او را بوسيد و گريست. سپس فرمود: نمي‌دانم از كدام يك خوشحال باشم؛ از آمدن جعفر يا فتح خيبر!![154] .در سال هشتم هجري - يعني يك سال پس از بازگشت از حبشه - از سوي رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به عنوان فرمانده سه هزار سپاه براي جنگيدن با روميان به سرزمين اردن روانه گشت. سپاهيان اسلام از مدينه حركت كردند و در زمينهاي «مؤته» واقع در خاك اردن با روميان روبرو شدند.جعفر در سال هشتم هجري در مؤته كه در سرزمين شام قرار دارد پس از مقاومت دليرانه جنگيد. دو دست او را قطع كردند، پرچم اسلام را به سينه چسبانيد، تا اين كه به درجه رفيع شهادت دست يافت. در حالي كه هفتاد زخم بر بدنش بود، او را به خاك سپردند.[155] هنگامي كه خبر شهادت جعفر به رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد، نخست گريست‌وفرمود: بايد براي‌فردي همچون‌جعفر گريست.

مصعب بن عمير

مُصعب‌بن عمير يكي از جوانان برومند و چهره‌هاي درخشان تاريخ اسلام به شمار مي‌رود. او جواني بسيار زيبا، عفيف، بلندهمت و جوانمرد بود. پدر و مادرش او را بسيار دوست مي‌داشتند. وي در مكّه مورد احترام همگان بود و زيباترين لباسها را مي‌پوشيد و در بهترين شرايط و امكانات مادي زندگي مي‌كرد.[156] .او كه شيفته سخنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شده بود، بر اثر رفت و آمد با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و شنيدن آيات قرآن، اسلام را صميمانه پذيرفت. در محيط مكّه پذيرفتن اسلام بزرگترين جرم به شمار مي‌رفت. از اين‌رو، اظهار آن بسيار مشكل بود و بسياري از انسانها اسلام خود را پنهان مي‌كردند. از جمله آن افراد، مصعب بن عمير بود. تا اين كه پدر و مادرش متوجه شدند و او را زنداني كردند. اما وي گريخت و همراه ديگر مهاجران به حبشه رفت و پس از زماني با همراهان خود بازگشت.در عقبه اُولي در يك شب مهتابي، تعداد دوازده تن از شخصيّتهاي مهمّ مدينه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ملاقات كردند و مسلمان شدند. هنگامي كه اين گروه خواستند به مدينه بازگردند، دو نفر به نامهاي اسعد بن زراره و زكوان بن عبدقيس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درخواست كردند، كسي را به نمايندگي خود با آنان به مدينه بفرستد كه قرآن را به مردم بياموزد و آنان را به اسلام دعوت كند.[157] .پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله كه چنين فرصت گرانبهايي به دست آورده بود، مي‌بايست نماينده‌اي بفرستد كه بتواند با روش عالمانه و درست خود مردم را به دين اسلام فراخواند، به گونه‌اي كه آنان اسلام را بپذيرند و اين فرستاده بايد از هر جهت شايستگي و لياقت داشته باشد.در آن روزگار، مدينه يكي از مهمترين شهرهاي جزيرةالعرب بود و دو قبيله بزرگ و معروف اوس و خَزرج در آن زندگي مي‌كردند كه با يكديگر سخت دشمني و كينه داشتند و ساليان دراز با هم مي‌جنگيدند.پيامبر اسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله از ميان همه مسلمانان و از بين تمام اصحاب و يارانش، مصعب بن عمير جوان را براي انجام اين مأموريت مهم به مدينه فرستاد و فرمود: همراه اسعدبن زراره به سوي مدينه حركت كند.مصعب كه قرآن را خوب ياد گرفته بود، با شور و هيجان جواني وارد مدينه شد و با خلوص نيت و تلاش، كار تبليغ خود را آغاز كرد. وي در مدينه در خانه اسعد كه از بزرگان قبيله خزرج بود ساكن شد و همراه ميزبان خود به خانه سعدبن معاذ رهبر و رئيس قبيله اوس رفت و آنان را به اسلام دعوت كرد كه مسلمان شدند. همچنين اسيدبن حُضير به دست مصعب مسلمان گرديد. مصعب اين نيروي جوان و برومند در سفر خود به مدينه مأموريت خويش را به بهترين وجه انجام داد. او نخستين كسي بود كه در مدينه نماز جمعه و جماعت را برگزار كرد و افتخارات درخشاني را نصيب خود ساخت. [158] .فعاليت مؤثّر و تبليغات نافذ مصعب، زمينه را براي ورود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به شهر مدينه آماده ساخته بود و مردم با آغوش باز آماده پذيرايي پيشواي اسلام و پيروان آن حضرت بودند. اين كار نبود مگر با دورانديشي، تقوا، فضيلت، دانش و بصيرت مصعب؛ زيرا او بود كه زنان، مردان، پيران، جوانان، رهبران قبايل و افراد عادي مدينه به وي متوجه شدند و قرآن را فراگرفتند و دين اسلام را پذيرفتند و دشمنيهاي ديرينه را از دل خود زدودند، با يكديگر برادر شدند و در كمال صفا و صميميّت در صفهاي نماز جمعه و جماعت شركت كردند.مصعب پس از ورود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به مدينه، در جنگهاي بدر و احد شركت كرد. در جنگ اُحد بود كه به عنوان پرچمدار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله انجام وظيفه كرد و سرانجام به شهادت رسيد و در كنار حمزه عموي رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سردار نامي و گرانقدر اسلام به خاك سپرده شد.[159] .

عتاب بن اسيد فرماندار مكه

در سال هشتم هجري، مكه بدون خونريزي توسط سپاهيان اسلام سقوط كرد. پس از فتح مكّه زماني نگذشت كه جنگ حُنين پيش آمد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و يارانش ناچار بودند كه مكه را ترك كنند و به جبهه نبرد بروند.از سوي ديگر مي‌بايست براي اداره كردن شهر مكه كه به تازگي از دست كفار و مشركان خارج شده بود، فرمانداري لايق و شايسته، و مدير باكفايتي برگزيده شود، تا بتواند به كارهاي مردم رسيدگي كند و اگر از سوي دشمنان حركاتي انجام شد، مانع شود.پيامبر اسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله از ميان تمام مسلمانان، جوان بيست و يك ساله‌اي به نام عتاب ابن اسيد را براي اين كار مهم برگزيد و به نام وي فرماني صادر كرد و دستور داد با مردم نماز گزارد. وي نخستين اميري بود كه پس از فتح مكه، در آن مكان نماز جماعت برپا كرد.[160] .رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به عتاب فرماندار برگزيده خود فرمود: آيا مي‌داني تو را به چه مقامي برگزيده‌ام و بر چه قومي فرمانروا كرده‌ام؟ تو را به اميري اهل حرم خدا و ساكنان مكه معظمه برگزيدم. اگر ميان مسلمانان كسي را از تو شايسته‌تر مي‌دانستم، حتماً اين مقام را به وي واگذار مي‌كردم. عتاب روزي كه از سوي رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به مقام فرمانداري مكه برگزيده شد حدود بيست‌ويك سال داشت.[161] .انتخاب آن جوان از سوي پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به چنين مقام بزرگي باعث رنجش خاطر و آزردگي شديد بزرگان عرب و سران مكه شد. در نتيجه زبان به اعتراض و شكايت گشودند و گفتند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دوست دارد كه ما همواره حقير و پست باشيم. بدين جهت جوان نورسي را بر ما پيران عرب و بزرگان مكه، امير و فرمانروا كرده است.اين سخنان به گوش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد. از اين‌رو نامه مفصلي خطاب به مردم مكه نوشت و در آن مراتب شايستگي و لياقت عتاب را يادآور شد و تأكيد كرد مردم موظفند از دستورات وي پيروي كنند و فرمان او را به كار برند.در بخش پاياني نامه، با جمله كوتاهي اعتراض نابجاي مردم را چنين پاسخ داد:هيچ يك از شما نبايد جواني عتاب را اساس اعتراض خود قرار دهد زيرا ملاك برتري و ارزش انسان، بزرگي سنّ نيست، بلكه برعكس، ميزان ارزش انسان، فضيلت و كمال معنوي او مي‌باشد.[162] .عتاب پس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از سوي ابوبكر نيز فرماندار مكه بود تا اين كه در آغاز سال 23 هجري درگذشت.[163] .بنابراين، تأكيد و پافشاري رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله براي تثبيت مقام عتاب بن اسيد، و بي‌توجهي به آزردگي ديگران و سالخوردگان و پاسخگويي به اعتراض آنان، نشانگر برنامه‌هاي مكتب ارزشمند اسلام و پشتيباني از جوانان لايق و شايسته است، زيرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله با رفتار و حمايت شديد و آشكاري كه از عتاب كرد نه تنها همه پيروان خود را متوجه اين واقعيت ساخت كه، بايد نابخرديها و تعصّبهاي جاهلانه را رها كرد، بلكه بايد با آن انديشه‌هاي غيراسلامي به مبارزه پرداخت و اگر جوانان شايسته و لايقي وجود داشته باشند بايد در قسمتي از كارهاي مهمّ مملكتي از آنان بهره جست و از نيروي ثمربخش نسل جوان به نفع كشور و ملت استفاده كرد.

معاذ بن جبل

معاذبن جبل بن عمرو انصاري، از قبيله خزرج و كنيه‌اش ابوعبدالرّحمان است. او يكي از صحابه معروف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به شمار مي‌رفت كه از عقل سرشار، صورتي زيبا، جود و سخاوت و نيز از حُسن اخلاق برخوردار بود. وي در هيجده سالگي مسلمان شد و در همه جنگهاي زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حضور داشت. [164] معاذ در مكتب آسماني، با مديريت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به كسب دانش و فراگرفتن علوم اسلامي پرداخت و در پرتو استعداد فطري و كوشش و تلاش پيگير خود در مدّت چند سال تحصيل، قسمت قابل ملاحظه‌اي از معارف اسلامي را دريافت و در شمار صحابه برجسته قرار گرفت.در فتح مكّه 26 سال داشت و در آن هنگام، لازم بود شخص لايق و شايسته‌اي در آن شهر گمارده شود، تا دستورات و مقررات اسلام را در مورد عبادات و معاملات به مردم بياموزد.[165] ازاين‌رو، معاذ براي امور علمي مكه و تدريس احكام ديني برگزيده شد، و در واقع به سمت رياست فرهنگ آن شهر انتخاب گشت.پس از جنگ تبوك، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله معاذ را به يمن فرستاد، تا در آن جا به قضاوت و حكومت بپردازد و در نامه‌اي كه براي مردم يمن فرستاد چنين نوشت: «من يكي از بهترين افرادم را به سوي شما فرستادم!»پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به معاذ دستور داد كه افراد لشكر را آموزش دهد، قرآن و احكام شرعي را به آنها بياموزد، زكات بگيرد و به مدينه بفرستد تا به مصرف مسلمانان برسد.[166] .هنگامي كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خواست آن جوان را به يمن بفرستد، از وي پرسيد. اي معاذ، اگر دعوايي رخ دهد چگونه قضاوت مي‌كني؟ عرض كرد: با آنچه در كتاب خداوند است قضاوت خواهم كرد.حضرت فرمود: چنانچه حكم آن در قرآن نبود چه مي‌كني؟ معاذ گفت: به آن گونه كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عمل مي‌كند قضاوت مي‌كنم! پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پرسيد: اگر در روش من نيز حكمي نيافتي چه خواهي كرد؟ معاذ گفت: در آن صورت با نظر خود حكم مي‌كنم. در اين جا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دست بر سينه او نهاد و فرمود: خدا را شكر كه پيامبر را خشنود كردي به چيزي كه پيامبران خشنود مي‌شوند![167] آنگاه كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در سال يازدهم‌هجري چشم از جهان فروبست، معاذ در يمن بود. ابوبكر هم او را در مقامش ابقا كرد. سپس در زمان خلافت عمر به شام رفت و در سرزمين اردن در سال هيجدهم هجري در 32 ،28 يا 34 سالگي بر اثر بيماري طاعون در عِمواس[168] درگذشت.[169] .يكي از نكاتي كه شايستگي معاذ را مي‌رساند اين است كه وي در آن سن و سال و در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به گونه مجتهدان بعدي فتوا مي‌داد و احكام ديني را براساس قرآن، سنّت و عقل استنباط مي‌كرد. و همين موضوع نيز براي نشان دادن نبوغ و لياقت آن جوان برومند در صدر اسلام كفايت مي‌كند.[170]

اسامة بن زيد

ُسامة بن زيد كودكي مسيحي و عرب‌نژاد از سوريه بود. كنيه‌اش ابومحمّد بود و يكي از ياران جليل‌القدر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به شمار مي‌رفت. وي در مكّه هفت سال قبل از هجرت زاده شد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله او را بسيار دوست مي‌داشت. جواني باهوش، شايسته و مستعدّ بود.[171] .پدرش زيد در جنگ با روميان در سرزمين مؤته به عنوان دومين فرمانده پس از جعفربن ابي‌طالب كشته شد. از اين‌رو، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تصميم گرفت اسامه را كه هيجده سال بيش نداشت، براي جنگ با روميان به فرماندهي سپاه اسلام برگزيند و روانه آن سرزمين كند. در حالي كه تمام افسران بلندپايه و فرماندهان ارتش اسلام و تمام بزرگان مهاجر و انصار و افراد برجسته عرب در اين سپاه عظيم حاضر بودند. رسول گرامي براي ديدن سپاه به خارج شهر مدينه آمد، ديد كه تمام بزرگان مسلمان آماده جنگ شده‌اند.[172] .انتخاب فرمانده هيجده ساله از سوي پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بسياري از افراد را دچار تحيّر و شگفتي كرد و اين شيوه رهبر اسلام، باعث شد كه آنها با نگاههاي حيرت‌زده به يكديگر بنگرند. در نتيجه برخي از ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خيلي زود افكار و انديشه‌هاي دروني خود را آشكار ساختند و آنچه در دل داشتند به زبان آوردند و اعتراض خود را بيان كردند و گفتند: چه شد كه اين جوان نورس به فرماندهي مهاجران سابقه‌دار و پيشگامان اسلام برگزيده شده است؟رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از شنيدن سخنان طعن‌آميز برخي از افسران بسختي ناراحت شد. از اين‌رو، بر منبر رفت و پس از حمد و ستايش خداوند فرمود: مردم! اين چه سخني است كه درباره فرماندهي اُسامه از برخي به من رسيده است؟ طعنه‌هاي امروز شما تازگي ندارد. چند سال پيش كه زيد پدر اُسامه را به فرماندهي سپاه در جنگ مؤته تعيين كردم، زبان به طعن و ملامت گشوديد.به خداي بزرگ، سوگند ياد مي‌كنم كه ديروز زيدبن حارثه براي فرماندهي سپاه شايسته بود، امروز نيز فرزندش اسامه شايستگي دارد و بايد همه شما از وي پيروي كنيد[173] .اين پافشاري و اصرار پيامبر اكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله در پشتيباني از جوانان لايق و شايسته اثري ژرف در افكار عموم مسلمانان گذارد و آنان كه درباره نسل جوان به اشتباه فكر مي‌كردند، رفته‌رفته به خطاي خود پي بردند. انتخاب جواني هيجده ساله از نظر تاريخ نظامي در جهان كم‌نظير است.

پايان كار اسامه

آري، موضوع فرماندهي اسامه و پافشاري پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بر آن، كه بايد همگان زير پرچم وي گرد آيند، از ماجراهاي جالب و مشهور تاريخ اسلام است. در آن هنگام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بيمار بود و لحظات آخر عمر خود را سپري مي‌كرد، هنگامي كه ابوبكر و عمر بر بالين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمدند، تا حضرت آنان را ديد با ناراحتي فرمود: برويد به لشكرگاه اسامه، برويد، برويد. خدايا، لعنت كن كسي را كه آمادگي جنگي دارد و از پيوستن به سپاهيان اسامه خودداري مي‌كند.[174] .پس از درگذشت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اسامه در بيرون مدينه در لشكرگاهي كه ترتيب داده بود منتظر ماند، تا ببيند تكليفش چيست؟ هنگامي كه ابوبكر روي كار آمد، اسامه را با سپاهيان به همان سويي كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده بود فرستاد. اسامه آهنگ شام كرد، ولي هنگامي كه به سوريه رسيد، ابوبكر او را بركنار كرد و يزيدبن ابي‌سفيان را به جاي وي به كار گماشت.هنگامي كه فرمانده جوان بركنار گشت، به مدينه رفت و كنار درِ مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ايستاد و فرياد زد: اي مسلمانان! شگفت‌آور است، مردي كه ديروز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مرا فرمانده او ساخت، امروز بر من فرمان مي‌راند و از فرماندهي سپاهيان بركنارم مي‌سازد.[175] .اسامه پس از آن در مدينه تا سال 54 هجري زيست، تا اين كه در محلّي به نام «جُرْف» در دوران حكومت معاويه درگذشت. [176] .از اين نمونه‌هاي تاريخي بخوبي استفاده مي‌شود كه ارزش جوانان در مكتب گرانقدر و آسماني اسلام، سخت مورد توجه و عنايت بوده است.