تفسير الميزان جلد 2

تفسير الميزان جلد 2 0%

تفسير الميزان جلد 2 نویسنده:
گروه: کتابخانه قرآن کریم

تفسير الميزان جلد 2

نویسنده: علامه سيد محمد حسين طباطبائى‏ (ره)
گروه:

مشاهدات: 59113
دانلود: 5380

توضیحات:

تفسير الميزان جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 141 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 59113 / دانلود: 5380
اندازه اندازه اندازه
تفسير الميزان جلد 2

تفسير الميزان جلد 2

نویسنده:
فارسی

آيات ديگرى از قرآن كه دلالت مى كند قرآن ابتدا دفعى و سپس تدريجى نازل شده است

از اين آيه روشن تر، آيه(و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم هدى و رحمه لقوم يومنون هل ينظرون الا تاويله يوم ياتى تاويله يقول الّدين نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق ).

و آيه(و ما كان هذا القرآن ان يفترى من دون اللّه ، و لكن تصديق الّذى بين يديه و تفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ) تا آنجا كه مى فرمايد:(بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتهم تاويله ) چه از اين آيات و مخصوصا آيه شريفه سوره يونس به خوبى استفاده مى شود كه مساءله تفصيل و جداسازى امرى است كه بعدها بر كتاب خدا عارض شده است و قبلا به اين صورت نبوده

پس كتاب به خودى خود چيزى است ، و تفصيلى كه عارض بر آن شده چيزى ديگر، و كفارى كه كتاب را تكذيب كردند تكذيبشان مربوط به تفصيل كتاب است ، و ناشى از اين است كه فراموش كردند اين تفصيل به چه چيز برگشت مى كند و به زودى در قيامت مى فهمند و جز فهميدن چاره اى ندارند، آن وقت پشيمان مى شوند در حالى كه پشيمانى سودى برايشان نداشته ، و راه گريزى هم ندارند، و اين آيه اشعارى هم به اين معنا دارد كه كتاب اصلى تاويل كتاب خواندنى يعنى قرآن است

از آيه مورد بحث روشن تر اين آيه شريفه است :(حم و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم ) چون اين آيه ظهور در اين معنا دارد كه قرآن قبلا در كتاب مبينى بوده كه خواندنى و عربى نبوده ، و بعدها خواندنى و عربى شده ، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربيت پوشيده ، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همين كتاب قبلا در (ام الكتاب )، كه نزد خدا مقامى بلند داشته است ، بوده مقامى كه دست خرد بدان نمى رسد، كتابى كه حكيم است ، يعنى مانند كتاب قرآن آيه آيه و سوره سوره نيست

و آيات شريفه(فلا اقسم بمواقع النجوم ، و انه لقسم لو تعلمون عظيم ، انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون ، تنزيل من رب العالمين ) نيز در سياق آيه سوره زخرف است ، چون از ظاهر آن به خوبى بر مى آيد، قرآن كريم در كتاب مكنون و پنهان ا ز ديد بشر قرار داشته ، در كتابى كه جز پاكان كسى با آن تماس ندارد، و از آن كتاب كه نزد رب العالمين است نازل شده است ، و اما قبل از نازل شدن موقعيتى در كتاب مكنون داشته ، مكنون از اغيار همان كه در آيه سوره زخرف ام الكتابش خوانده ، و در سوره بروج لوح محفوظش ناميده و فرموده: (بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ) بلكه اين لوح از اين جهت محفوظ است كه دگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى كه بايد به تدريج نازل شود (چون به عالمى نازل مى شود كه زمان و تدرج بر همه آن حاكم است ) هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدريج خالى نيست و اين تدرج خود نوعى تبدل است ، پس كتاب مبين كه اصل قرآن است و خالى ازترجمه تفصيل و تدرج است ، امرى است غير اين قرآن نازل شده ، و قرآن به منزله لباسى است براى آن امر.

و همين معنا يعنى اينكه قرآن ، نازل شده و بشرى شده كتاب مبين (كه ما آن را حقيقت كتاب مى ناميم ) باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس ، و مثال باشد براى حقيقت و نيز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب كلام ، خود مصحح آن است كه احيانا آن حقيقت را هم قرآن بناميم همچنانكه در آيه شريفه :(بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ) و آياتى ديگر اين تعبير آمده ، و همين نكته باعث مى شود كه آيه :(شهر رمضان الّذى انزل فيه القرآن )، و آيه(انا انزلنا فى ليلة القدر)، و آيه(انا انزلناه فى ليلة مباركة ) را كه دلالت دارند بر اينكه قرآن يك دفعه نازل شده حمل كنيم بر نازل شدن حقيقت قرآن ، يعنى كتاب مبين ، بر قلب رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يك شب ، همچنانكه همين قرآن بعد از آن كه بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدريجا در مدت بيست و سه سال دعوت نبويه نازل شده است

اين نزول تدريجى از آيات زير استفاده مى شود:( و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و آيات :( لا تحرك به لسانك لتعجل به ، ان علينا جمعه و قرآنه ، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علينا بيانه ) چون از اين آيات بر مى آيد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى دانسته چه آيه اى بر او نازل مى شود، و به همين جهت قبل از آنكه وحى آيه اى تمام شود او از پيش ، آيه را مى خوانده ، و خداى تعالى از اين كار نهيش فرمود، كه ان شاء اللّه توضيحش در جاى مناسب خواهد آمد.

چكيده سخن در آنچه كه حاصل تدبر در آيات قرآنى است

سخن كوتاه آنكه : اگر كسى در آيات قرآنى تدبر و دقت كند هيچ چاره اى جز اين ندارد كه اعتراف كند به اينكه آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه اين قرآنى كه تدريجا بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده

متكى بر حقيقتى است متعالى و بس بلند كه عقول عامة بشر قاصر از درك آن ، و دست افكار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده شان از رسيدن به آن حقيقت كوتاه است ، و ا ينكه نخست اين حقيقت بر رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده بود و به وى تعليم داده بود كه منظورش از كتاب (كه بعدا تدريجا نازل مى شود) چيست و ما ان شاء اللّه در بحث پيرامون تاويل و تنزيل در تفسير آيه شريفه :(هو الّذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات ) باز در اين باره سخن خواهيم گفت

اين آن مطلبى است كه گفتيم با دقت و تدبر از آيات كريمه قرآن به دست مى آيد بله محدثين كه كارشان تنها نقل حديث است و نيز علماى علم كلام و همچنين علماى مادى اين عصر از آنجا كه منكر ماوراى ماده و محسوساتند ناگزير شده اند اين آيات و نظائر آن را كه دلالت دارند بر اينكه مثلا قرآن هدايت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و كتاب مبين است ، و يا در لوح محفوظ و نازل از ناحيه خدا است ، و يا در صحف مطهره است ، و يا تعبيرات ديگرى كه از قرآن شده ، همه را حمل كنند بر اقسامى از است عاره و مجاز گوئى ، و با اين عمل خود قرآن را همپايه يك كتاب شعرى كرده اند، (كه به قول معروف هر چه گزافى تر و دروغ تر باشد شيرين تر و شيواتر است ).

گفتار بعضى از اهل بحث در توجيه نزول قرآن در ماه رمضان

بعضى ديگر از اهل بحث و تحقيق در معناى اينكه چگونه ممكن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتارى دارد كه خلاصه اش از نظر خواننده مى گذرد.

هيچ شكى نيست در اينكه بعثت رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرين و تواءم با نزول اولين بخش آن بوده ، و در آن بخش به وى دستور داده كه مردم را تبليغ و انذار كن ، از سوى ديگر در اين نيز هيچ شكى نيست كه بعثت و نزول اولين بخش قرآن ، در شب اتفاق افتاده ، براى اينكه آيه شريفه :انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين ، صريحا مى فرمايد: كه قر آن در شب نازل شده ، و باز شكى نيست كه آن شب از شب هاى رمضان بوده ، براى اين كه در سوره بقره آيه 185 مى فرمايد:(شهر رمضان الّذى انزل فيه القرآن ).

پس تا اين جا هيچ شكى نيست تنها گفتگو در اين است كه منظور اين آيات تمام قرآن است يا بعضى از آن ؟ در پاسخ از اين سؤ ال مى گوئيم : گو اينكه همه قرآن در يك شب نازل نشده ، اما همينكه سوره حمد كه مشتمل بر بسيارى از معارف قرآن است در يك شب نازل شده ، مثل اين است كه همه قرآن در يك شب نازل شده باشد،

و بهمين اعتبار مى شود گفت : (ما قرآن را در فلان شب نازل كرديم ). پاسخ ديگرى كه مى توان گفت اينكه : كلمه قرآن همانطور كه بر همه آيات بين دو جلد اطلاق مى شود، بر بعض از آن نيز اطلاق مى گردد، همانطور كه بر ساير كتب آسمانى از قبيل تورات و انجيل و زبور نيز اطلاق مى گردد، و اين خود اصطلاحى است از قرآن كريم آنگاه اضافه كرده : كه اولين بخشى كه نازل شده(اقرء باسم ربك الّذى خلق )... است كه در شب بيست و پنجم رمضان نازل شد، در حالى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در وسط بيابان بود، و به طرف خانه خديجه مى آمد، همينكه اين آيات به وى وحى شد به خاطرش رسيد از جبرئيل بپرسد: چگونه پروردگار خود را ياد كند، دوباره جبرئيل خود را به وى نشان داد و تعليمش داد كه بگويد:(بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين ) تا آخر سوره حمد، و سپس كيفيت نماز را به او ياد داد، و از نظرش غائب شد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خود آمد در حالى كه اثرى از جبرئيل نيافت ، تنها از آنچه ديده بود، تعبى و كوفتگى در خود احساس كرد، تعبى كه همواره بعد از ديدن جبرئيل به او دست مى داد، و چون اولين بار بود كه به چنين منظره اى بر مى خورد و نمى دانست كه از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدايت خلق شده ، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابيد، صبح آن شب مجددا فرشته وحى نزد او برگشت و اين سوره را بر او نازل كرد:يا ايها المدثر قم فانذر.

آنگاه مفسر نامبرده مى گويد پس معناى نازل شدن قرآن همين نازل شدن سوره حمد است ، كه در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده ، و اما آنچه در كتب شيعه ديده مى شود كه بعثت در روز بيست و هفتم رجب بوده ، رواياتى است كه علاوه بر اينكه جز در بعضى از كتب شيعه كه تاريخ تاليفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نيست ، يافت نمى شود مخالف كتاب خدا نيز هست ، چون متوجه شديد كه كتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته

سپس اضافه مى كند: كه در اين ميان روايات ديگرى هست مؤ يد آن روايات كه مى گويد معناى نزول قرآن در ماه رمضان اين است كه قرآن قبل از بعثت رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يك جا از لوح محفوظ به بيت المعمور نازل شد، و جبرئيل آن را در بيت المعمور به ملائكه املاء كرد، تا آنكه بعد از بعثت به تدريج بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد.

و اين روايات اوهامى است خرافى كه دست اجانب آنها را با روايات اسلام آميخته كرده و به چند جهت مردود است ،

1 - مخالف كتاب خدا هستند 2 - لوح محفوظ را جزء ماوراى طبيعت دانسته در حالى كه لوح محفوظ عبارت است از عالم طبيعت و بيت المعمور عبارت است از كره زمين ، كه با سكونت بشر معمور و آباد گشت ، اين بود خلاصه گفتار آن مفسر.

توضيح بى پايگى و واهى بودن آن گفتار

مؤ لف : نمى دانم كدام يك از جملات اين مفسر كه سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقيقت منطبق شود، چون در چنين صورتى قضيه شبيه مثل معروف مى شود كه مى گويند وصله از خود جامة بيشتر است

زيرا اولا اين افسانه كه وى از پيش خود درباره بعثت درست كرده و يا اينكه گفته اولين بخش نازل شده چيست(اقرء باسم ربك ) وقتى نازل شد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعليم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت ، و صبح آن شب سوره (مدثر) نازل شده ، امر به تبليغش نمود همه اينها مطالبى است كه نه آيه محكمه دلالت بر آن دارد، و نه سنت قائمه ، بلكه تنها وتنها قصه اى است تخيلى كه نه با كتاب موافق است و نه با حديث ، و بيان ناسازگاريش خواهد آمد.

و ثانيا وى گفته : كه بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبليغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسير و توضيح اين سخن گفته است :نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها در يك شب نبى و غير رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسيد، چون سوره (مدثر) او را امر به تبليغ نمود، ولى اين مفسر هرگز نمى تواند بر طبق گفته هاى خود دليلى از كتاب يا سنت بياورد، و عجب اينجا است كه مساءله را از مسلمات گرفته ، در حالى كه چنين نيست اما از نظر سنت مسلم نيست براى اينكه كتب سنت چه آنها كه علماى اهل سنت تاليف كرده اند، و چه آنها كه علماى اماميه تاءليف كرده اند، همه بعد ازدو قرن و بيشتر از عصر رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تدوين شده اند، هر چند كه مفسر نامبرده اين اشكال را منحصرا به كتب شيعه وارد دانسته ، ولى تمامى كتب عامة نيز اينطور بوده اند، اگر در روايات شيعه دسيسه شده باشد. در روايات عامة نيز شده است و اما كتب تاريخ علاوه بر اينكه متعرض اين جزئيات نشده احتمال دسيسه در آنها بيشتر است ، و اگر بيشتر هم نباشد حداقل مانند كتب حديث در معرض آن بوده است

و اما كتاب خدا كه براى هر اهل فنى روشن است كه دلالت آيات آن بر مساءله بعثت قاصرتر از دلالت روايات است ، بلكه مى توان گفت آيات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساءله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته هاى او را تكذيب مى كند، چون سوره علق بطوريكه اهل حديث گفته اند و به شهادت پنج آيه اول آن اولين سوره اى بوده كه بر رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده ،

و احدى از مفسرين نگفته و حتى احتمالش را هم نداده كه تكه تكه نازل شده باشد، و حداقل احتمال مى دهيم كه يك باره نازل شده باشد، مشتمل بر اين نكته است كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در انظار مردم نماز مى خوانده ، و بعضى از مردم او را از اين كار نهى مى كردند، و در مجالس قريش از او بدگوئى مى كرده اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسو ل خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چگونه نماز مى خوانده ، و در نمازش چه مى گفته ؟ سوره علق هم از نماز به غير از امر سجده كه دستورى ديگر نداده ، پس معلوم مى شود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و كسانى بوده اند كه آن جناب را از نماز نهى مى كرده اند، و از نهى خود دست بردار نبوده اند، مگر اينكه بگوئى منظور از اين نمازگزار شخصى ديگر غير از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ، و اين حرف بطلانش ر وشن است ، براى اينكه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده مى فرمايد:(كلا لا تطعه ) آن كسى را كه به تو مى گويد نماز مخوان اطاعت مكن ، بلكه همچنان خدا را سجده كن ، و به او نزديك شو.

آياتى از قرآن كريم كه دلالت مى كند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از بعثت و نزول قرآن هم نبى بوده و هم نماز مى خوانده است

اينك آياتى از همين سوره كه دلالت بر بطلان قول مزبور دارد:(ارايت الّذى ينهى عبدا اذا صلى ارايت ان كان على الهدى او امر بالتقوى ارايت ان كذب و تولى ا لم يعلم بان اللّه يرى ؟. كلا لئن لم ينته لنسفعا بال ناصيه ناصيه كاذبه خاطئه فليدع ناديه سندع الزبانيه كلا لا تطعه و اسجد و اقترب ).

پس از اين سوره استفاده مى شود كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از نازل شدن اولين سوره از قرآن هم نماز مى خوانده ، و خود بر طريق هدايت بوده و احيانا ديگران را هم امر به تقوا مى كرده ، و اين همان نبوت است ، ولى رسالت نيست ، و بهمين جهت اين وضع آن جناب را انذار نناميده ، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبى بوده ، و نماز مى خوانده ، با اينكه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد كه جزء نماز است نيامده ، و ماءمور به تبليغ نشده بود.

و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول اين مفسر در قلب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطور كرده بود جا داشت بفرمايد:(قل بسم اللّه الرحمن الرحيم ، الحمد لله رب العالمين ...) و يا بفرمايد:(بسم اللّه الرحمن الرحيم قل الحمد لله رب العالمين ...) مترجم :

(چون سوره علق به عبارتى آغاز شده كه معناى(قل ) را مى دهد اگر سوره حمد هم بلافاصله با آن سوره نازل شده بود بايد كلمه(قل ) و يا(اقرء) در اول آن قرار مى داشت ).

و نيز لازم بود كه در اين سوره گفتار در جمله(مالك يوم الدين ) تمام شود زيرا بقيه سوره از غرض بيگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله(مالك يوم الدين ) از نظر بلاغت قرآن شريف مناسب تر و لايق تر بود.

استدلال به آياتى از سوره هاى محر و مدثر بر رد گفتار مفسر مذبور

بله در سوره حجر كه به شهادت مضامين آياتش از سوره هاى مكى است و بيانش خواهد آمد فرموده :(و لقد آتيناك سبعا من المثانى و القرآن العظيم ) و مراد از كلمه (سبع مثانى ) سوره حمد است كه در آيه شريفه در مقابل قرآن عظيم قرار گرفته و اين منتها درجه تجليل و تعظيم از سوره حمد است و ليكن با همه اين احوال سوره حمد قرآن ناميده نشده بلكه هفت آيه از آيات قرآن معرفى شده به دليل اينكه آيه : (كتابا متشابها مثانى ) همه قرآن مثانى خوانده شده و در آيه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده

و با اين حال از آنجا كه سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مى شود سوره حمد قبل ازسوره حجر نازل شده

و نيز از آنجائى كه سوره حجر مشتمل بر آيه(فاصدع بما تومرواعرض عن المشركين انا كفيناك المستهزئين ...) مى فهميم كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مدتى دست از انذار كشيده بود و در اين آيه مجددا مامور بدان شده كه مى فرمايد:(فاصدع ) پس از سوره حجر دو چيزشد يكى ترك انذار و ديگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از كجا ثابت مى كنيد كه نزول حمد قبل از ترك انذار بوده ؟.

و اما سوره مدثر و مطالبى را كه مشتمل است چون آيهقم (فانذر) اگر گفته شود همه آن يك باره نازل شده حال آيه :(قم فانذر) حال آيه :(فاصدع بما تومر) در سوره حجر است و نيز حال جمله(وعرض عن المشركين ) در سوره حجر حال جمله(ذرنى و من خلقت وحيدا) در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزديك به هم دارند،

از هر دو فهميده مى شود اولا كسانى مزاحم دعوت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده اند و در ثانى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مدتى انذار را تعطيل كرده بود.

و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سياق آن بر مى آيد كه تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقيه بعد از تعطيل انذار آمده است

رد بخش هاى ديگرى از گفتار اين مفسر

و ثالثا اينكه مى گويد: (رواياتى كه مى گويد قرآن قبل از بعثت و يكپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بيت المعمور نازل شده و بعد از بعثت به تدريج از بيت المعمور بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل مى شده رواياتى است جعلى و خرافى چون مخالف كتاب است و مضمونى مستقيم ندارد، بلكه مراد از لوح محفوظ عالم طبيعت و مراد از بيت المعمور كره زمين است ) گفتارى است خطا و افتراء و به دليل اينكه اولا: ظاهر هيچ آيه اى از آيات قرآن مخالف با اين روايات نيست و بيانش از نظر خواننده گذشت

و ثانيا: در روايات نامبرده نفرموده اند: قرآن قبل از بعثت ، يك جا به بيت المعمور نازل شد، و كلمه يك جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نكردن در روايات اضافه كرده و ثالثا: تفسير لوح محفوظ به عالم طبيعت تفسيرى است بسيار زشت و خنده آور، و ما نمى دانيم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبيعت در كلام خدا لوح محفوظ خوانده شده ؟، آيا از اين جهت است كه عالم طبيعت از تغير و دگرگونى محفوظ است ؟ كه عالم طبيعت جاى همه دگرگونى ها است چون عالم حركات است و ذوات موجودات سيال و صفاتشان هر لحظه در تغيير است

و يا از اين جهت لوح محفوظ خوانده شده كه تكوينا و يا تشريعا از فساد و تباهى محفوظ است ؟ كه اين نيز خلاف واقع است ، براى اينكه عالم طبيعت عالم كون و فساد است و يا بدين جهت بوده كه از اطلاع اغيار محفوظ است يعنى غير اهل اطلاع كسى از اسرار آن آگاه نيست همچنانكه آيه شريفه: (انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون ) 1 خبر مى دهد؟ كه اين نيز صحيح نيست براى اينكه ادراك هر صاحب ادراكى نسبت به عالم طبيعت يكسان است

و بعد از همه اين اشكالات اشكال مهمى كه به وى وارد است اين است كه اين مفسر در توجيه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هيچ وجه صحيحى كه هم در جاى خود صحيح باشد، و هم لفظ آيه آن را بپذيرد، نياورده ، چون خلاصه گفتارش اين شد كه معناى جمله(انزل فيه القرآن ) اين است كه(كانما انزل فيه القرآن ) يعنى گويا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معناى آيه(انا انزلناه فى ليلة كانا انزلناه فى ليلة ) است ،

يعنى گويا ما قرآن را در يك شب نازل كرديم ، و حال آنكه نه اهل لغت چنين معنائى از چنين عبارتى مى فهمد، و نه اهل عرف و آشناى به سياق كلام

و اگر جايز باشد كسى بگويد نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است ، كه مشتمل بر رووس مطالب قرآن است ، بايد جايز باشد كه ديگرى بگويد معناى نزول قرآن نزول همه آن ، يعنى اجمال معارف آن است بر قلب رسولخد ا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، و هيچ مانعى هم ندارد كه كسى اين حرف را بزند و بيانش در سابق گذشت

البته در گفتار مفسر نامبرده اشكالهاى ديگرى نيز هست ، كه چون بيرون از غرض ما بود متعرض آنها نشديم

ورد استعمال كلمه(ناس )

هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان

كلمه ناس - كه عبارت است از طبقه پائين افراد جامعه كه سطح فكرشان نازلترين سطح است ، بيشتر در همين طبقه اطلاق مى شود چنانكه آيه :(و لكن اكثر الناس لا يعل مون و آيه : و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ) اطلاق گرديده ، معلوم مى شود ناس معنائى اعم از علما و غير علما دارد.

و اين اكثريت همانهايند كه اساس زندگيشان بر تقليد است و خود نيروى تشخيص و تميز در امور معنوى به وسيله دليل و برهان را ندارند، و نمى توانند از راه دليل ميان حق و باطل را تشخيص دهند، مگر آنكه كسى ديگر ايشان را هدايت نموده حق را بر ايشان روشن سازد، و قرآن كريم همان روشنگرى است كه مى تواند براى اين طبقه حق را از باطل جدا كند، و بهترين هدايت است

اما خواصى از مردم كه در ناحيه علم و عمل تكامل يافته اند، واقتباس از انوار هدايت الهيه و اعتماد به فرقان ميان حق و باطل را دارند، قرآن كريم براى آنان بينات و شواهدى از هدايت است ، و نيز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون اين طبقه را به سوى حق هدايت نموده ، حق را برايشان مشخص ميكند، و روشن مى كند كه چگونه بايد ميان حق و باطل فرق گذاشت ، همچنانكه فرمود:(يهدى به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام ، و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم ).

از اينجا علت اينكه چرا ميان(هدى ) و ميان(بينات من الهدى ) مقابله انداخت ؟ روشن مى گردد، چون مقابله ميان آن دو مقابله ميان عام و خاص است ، قرآن براى بعضى افراد هدايت ، و براى بعضى ديگر بيناتى از هدايت است

فمن شهد منكم الشهر فليصمه

كلمه شهادت به معناى حاضر بودن در جريان ، و اطلاع يافتن از آن است ، (وقتى مى گوئيم من در وقوع فلان امر شاهد بودم ، يعنى حاضر بودم ، و در نتيجه حضورم از جريان اطلاع يافتم )، و شاهد ماه رمضان بودن ، به اين معنا است كه انسان همچنان زنده و هوشيار بماند، ت ا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسيدنش آگاه شود، و اين شهادت هم نسبت ب ه تمامى ماه صادق است ، و هم نسبت به بعضى از آن ، (مانند اينكه آدمى در اوائل ماه ، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود)

و اما اينكه مراد از شهود شهر اين باشد كه انسان شاهد رويت هلال رمضان باشد در حالى كه مسافر هم نباشد، صحيح نيست چون دليلى در لفظ آيه بر آن نيست ، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به كمك قرائن مى توان چنين معنائى را بر آيه تحميل كرد، و ليكن در آيه هيچ قرينه اى بر اين معنا وجود ندارد.

ومن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر

وارد ساختن اين جمله در آيه مورد بحث از قبيل تكرار به منظور تاءكيد و غيره نيست ،چون قبلا هم گفتيم دو آيه قبلى در مقام بيان حكم نبودند، و تنها در مقام زمينه چينى بودند، و فقط آيه سوم حكم را بيان مى كند، پس آيه سوم مشتمل بر جمله تكرارى نيست

يريد اللّه بكم اليسر، و لا يريد بكم العسر، و لتكملوا العدة

كانه اين جمله مى خواهد مجموع مطالب آيه را تعليل كند، هم است ثنا شدن مريض و مسافر و افطار كردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ايام ديگر سال را، چيزى كه هست اينكه جمله اول مطلب اول را تعليل مى كند و مى فرمايد چون خدا سهولت را برايتان خواست ه ، و جمله آخر يعنى(و لتكملوا العده ) مطلب بعد را و مى فرمايد اينكه گفتيم به همان عدد از روزهاى ديگر سال را روزه بگيريد براى اين بود كه تكميل سى روز امرى واجب است

و حرف لام در جمله(ولتكملواالعدة ) الخ لام غايت است ، و جمله عطف است بر جمله :(يريد) الخ ، چون آن جمله نيز مشتمل بر معناى غايت بود، و تقديركلام اين است كه : اگر ما شما را دستور داديم كه در سفر و مرض روزه را بخوريد براى اين بود كه بار تكليف شما را سبك كنيم ،

و هم براى اينكه عدد سى روزه را تكميل كرده باشيم ، و بعيد نيست كه ايراد جمله :(ولتكملوا العده ) باعث شده كه ديگر مانند آيه قبلى حكم آن صورت را كه روزه طاقت فرسا باشد بيان نكند چون هم بيان آيه قبلى براى اينجا نيز كافى بود و هم كلمه (سختى بر شما نخواست ه ) دلالت بر آن مى كرد.

و لتكبروا اللّه على ما هديكم و لعلكم تشكرون

ظاهر دو جمله مورد بحث بطوريكه لام غايت (البته غايت به معناى غرض كه آن نيز اصطلاح ديگرى است ) اشعار دارد، اين است كه مى خواهند غايت و نتيجه اصل روزه را بيان كنند، نه حكم است ثناى مريض ‍ و مسافر را چون وقتى مى بينيم جمله شهر رمضان را مقيد كرد به جمله :(الّذى انزل فيه القرآن ...) ، مى فهميم كه ميان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان يك نحوه ارتباط و پيوستگى وجود دارد، در نتيجه برگشت معناى غايت به اين مى شود كه تلبس و اشتغال به روزه براى اظهار كبريائى حق تعالى است به خاطر اينكه قرآن را بر ايشان نازل فرمود، و ربوبيت خود و عبوديت بندگان را اعلام داشت ، و نيز بدين منظور بود كه در مقابل اينكه به سوى حق هدايتشان فرموده و با كتاب خود برايشان حق را از باطل جدا كرده شكرش را بجاى آرند.

و چون روزه وقتى متصف به اين صفت مى شود، يعنى وقتى شكر نعمت هاى خدا مى شود كه مشتمل بر حقيقت معناى روزه باشد، يعنى از روى اخلاص انجام شود، و روزه دار ازآلودگيهاى طبيعت پاك باشد، و از بزرگترين مشتهياءت نفس چشم بپوشد، لذادنبال آيه نفرمود:(وليتشكروا الله )، چون شكر تنها با روزه واقعى محقق مى شود،بلكه در مقابل فرمود:(و لتكبروا اللّه على ما هديكم ) براى اينكه تكبير وبزرگداشت خدا با صورت روزه هم انجام مى شود، چه اينكه اين صورت ، حقيقت هم داشتهباشد و يا نداشته باشد، و بهمين جهت مساءله شكر را با كلمه(لعل اميد است )، از تكبير جدا كرد، و فرمود،(و لتكبروا اللّه على ما هديكم ، ولعلكم تشكرون ) همانطور كه در اول آيات ، در باره روزه فرمود:(لعلكم تتقون ).