تفسیر نمونه جلد ۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23544
دانلود: 2517


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23544 / دانلود: 2517
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 7

نویسنده:
فارسی

آيه (60) تا (64) و ترجمه

( و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم و أخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شى ء فى سبيل الله يوف إليكم و أنتم لا تظلمون ) (60)( و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله إنه هو السميع العليم ) (61)( و إن يريدوا أن يخدعوك فإن حسبك الله هو الذى أيدك بنصره و بالمؤمنين ) (62)( و ألف بين قلوبهم لو أنفقت ما فى الارض جميعا ما ألفت بين قلوبهم و لكن الله ألف بينهم إنه عزيز حكيم ) (63)( يأ يها النبى حسبك الله و من اتبعك من المؤ منين ) (64)

ترجمه:

60- در برابر آنها (دشمنان ) آنچه توانائى داريد از نيرو آماده سازيد (و همچنين ) اسبهاى ورزيده (براى ميدان نبرد) تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد و (همچنين ) گروه ديگرى غير از اينها را كه شما نمى شناسيد و خدا مى شناسد و هر چه در راه خدا (و تقويت بنيه دفاعى اسلام ) انفاق كنيد.

به شما باز گردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد.

61- و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درا، و بر خدا تكيه كن كه او شنوا و داناست.

62- و اگر بخواهند تو را فريب دهند خدا براى تو كافى است او همان كسى است كه تو را با يارى خود و مومنان تقويت كرد.

63- و در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد نمود، اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى كه در ميدان دلهاى آنها الفت بيفكنى نميتوانستى ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد او توانا و حكيم است.

64- اى پيامبر، خداوند و مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنند براى حمايت تو

تفسير

افزايش قدرت جنگى و هدف آن به تناسب دستورات گذشته در زمينه جهاد اسلامى، در نخستين آيه مورد بحث به يك اصل حياتى كه در هر عصر و زمان بايد مورد توجه مسلمانان باشد اشاره مى كند، و آن لزوم آمادگى رزمى كافى در برابر دشمنان است.

نخست مى گويد و در برابر دشمنان هر قدر توانائى داريد از نيرو و قدرت آماده سازيد( و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ) .

يعنى در انتظار نمانيد تا دشمن به شما حمله كند و آنگاه آماده مقابله شويد، بلكه از پيش بايد به حد كافى آمادگى در برابر هجومهاى احتمالى دشمن داشته باشيد.

سپس اضافه مى كند: و همچنين به اندازه كافى اسبهاى ورزيده براى ميدان جهاد فراهم سازيد( و من رباط الخيل ) .

رباط به معنى بستن و پيوند دادن است، و بيشتر به معنى بستن حيوان در نقطهاى براى نگهدارى و محافظت به كار رفته، سپس به همين تناسب به معنى محافظت و مراقبت به طور كلى آمده است، و مرابطه به معنى محافظت مرزها و همچنين به معنى مراقبت از هر چيز ديگر مى آيد، و به محل بستن و نگاهدارى حيوانات رباط گفته مى شود و بهمين تناسب كاروانسرا را عرب رباط مى گويد.

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت: 1 در جمله كوتاه فوق يك اصل اساسى در زمينه جهاد اسلامى و حفظ موجوديت مسلمانان، و مجد و عظمت و افتخارات آنان بيان شده است، و تعبير آيه به قدرى وسيع است كه بر هر عصر و زمان و مكانى كاملا تطبيق مى كند.

كلمه قوة چه كلمه كوچك و پر معنائى است، نه تنها وسائل جنگى و سلاحهاى مدرن هر عصرى را در بر مى گيرد، بلكه تمام نيروها و قدرتهائى را كه به نوعى از انواع در پيروزى بر دشمن اثر دارد شامل مى شود، اعم از نيروهاى مادى و معنوى.

آنها كه گمان مى كنند راه پيروزى بر دشمن و حفظ موجوديت خويش تنها بستگى به كميت سلاحهاى جنگى دارد، سخت در اشتباهند، زيرا ما در همين ميدانهاى جنگ عصر خود ملتهائى را ديديم كه با نفرات و اسلحه كمتر در برابر ملتهاى نيرومندتر و با سلاحى پيشرفتهتر پيروز شدند، مانند ملت مسلمان الجزائر در برابر دولت نيرومند فرانسه!.

بنابر اين علاوه بر اينكه بايد از پيشرفتهترين سلاحهاى هر زمان به عنوان يك وظيفه قطعى اسلامى بهرهگيرى كرد، بايد به تقويت روحيه و ايمان سربازان كه قوة و نيروى مهمترى است پرداخت.

از قدرتهاى اقتصادى، فرهنگى، سياسى، كه آنها نيز در مفهوم قوة مندرج هستند و نقش بسيار مؤ ثرى در پيروزى بر دشمن دارد نيز نبايد غفلت كرد.

جالب اين است كه در روايات اسلامى براى كلمه قوة تفسيرهاى گوناگونى شده كه از وسعت مفهوم اين كلمه حكايت مى كند، مثلا در بعضى از روايات مى خوانيم كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود منظور از قوة تير است.

و در روايت ديگرى كه در تفسير على بن ابراهيم آمده مى خوانيم كه منظور از آن هر گونه اسلحه است.

و باز در روايتى كه در تفسير عياشى آمده مى خوانيم كه منظور از آن شمشير و سپر است.

و بالاخره در روايت ديگر كه در كتاب من لا يحضر آمده مى خوانيم: منه الخضاب السواد: يكى از مصداقهاى قوة در آيه موهاى سفيد را به وسيله رنگ سياه كردن است! يعنى اسلام حتى رنگ موها را كه به سرباز بزرگسال چهره جوانترى ميدهد تا دشمن مرعوب گردد از نظر دور نداشته است، و اين نشان ميدهد كه چه اندازه مفهوم قوة در آيه فوق وسيع است.

بنابر اين آنها كه تنها پارهاى از روايات را ديده اند و كلمه قوة را به يك مصداق، محدود ساختهاند گرفتار اشتباه عجيبى شده اند.

ولى افسوس كه مسلمانان با داشتن يك چنين دستور صريح و روشنى گويا همه چيز را به دست فراموشى سپرده اند، نه از فراهم ساختن نيروهاى معنوى و روانى براى مقابله دشمن در ميان آنها خبرى هست، و نه از نيروهاى اقتصادى و فرهنگى و سياسى و نظامى، و عجب اين است كه با اين فراموشكارى بزرگ و پشت سر انداختن چنين دستور صريح باز خود را مسلمان ميدانيم، و گناه عقب افتادگى خود را به گردن اسلام ميافكنيم و مى گوئيم اگر اسلام آئين پيشرفت و پيروزى است پس چرا ما مسلمانها عقب افتادهايم؟!.

به عقيده ما اگر اين دستور بزرگ اسلامى( و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ) به عنوان يك شعار همگانى در همه جا تبليغ شود و مسلمانان از كوچك و بزرگ، عالم و غير عالم، نويسنده و گوينده، سرباز و افسر، كشاورز و بازرگان، در زندگى خود آن را بكار بندند، براى جبران عقبماندگيشان كافى است.

سيره عملى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و پيشوايان بزرگ اسلام نيز نشان ميدهد كه آنها براى مقابله با دشمن از هيچ فرصتى غفلت نمى كردند، در تهيه سلاح و نفرات، تقويت روحيه سربازان، انتخاب محل اردوگاه، و انتخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به كار بستن هر گونه تاكتيك جنگى، هيچ مطلب كوچك و بزرگى را از نظر دور نميداشتند.

معروف است كه در ايام جنگ حنين به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خبر دادند كه سلاح تازه مؤ ثرى در يمن اختراع شده است، پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فورا كسانى را به يمن فرستاد تا آن سلاح را براى ارتش اسلام تهيه كنند!.

در حوادث جنگ احد مى خوانيم كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مقابل شعار بت پرستان اعل هبل، اعل هبل سربلند باد بت بزرگ هبل..

شعار كوبندهتر و نافذترى به مسلمانان تعليم داد تا بگويند الله اعلى و اجل: خدا برتر و بالاتر از همه چيز است، و در برابر شعار ان لنا العزى و لا عزى لكم: بت بزرگ عزى براى ماست و شما عزى نداريد بگويند: الله مولانا و لا مولا لكم: خداوند ولى و سرپرست و تكيه گاه ماست و شما تكيه گاهى نداريد.

اين نشان ميدهد كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و مسلمانان حتى از تاثير يك شعار قوى در برابر دشمن غافل نبودند، و بهترين آنرا براى خود انتخاب مى كردند.

دستور مهم فقهى اسلام در زمينه مسابقه تيراندازى و اسب سوارى كه حتى برد و باخت مالى را در زمينه آن تجويز كرده، و مسلمانان را به اين مسابقه دعوت نموده است، نمونه ديگرى از بينش عميق اسلام در زمينه آمادگى در برابر دشمن است.

2- نكته مهم ديگرى كه از آيه فوق استفاده مى شود رمز جهانى و جاويدانى بودن آئين اسلام است، زيرا مفاهيم و محتويات اين آئين آن چنان گسترده است كه با گذشت زمان به كهنگى و فرسودگى نمى گرايد، جمله و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة هزار سال پيش مفهوم زندهاى داشت، و امروز هم چنين است، و ده هزار سال ديگر هم مفهوم آن همچنان زنده باقى خواهد ماند، زيرا هر سلاح و قدرتى در آينده نيز پيدا شود در كلمه جامع قوة نهفته است چون جمله ما استطعتم عام و كلمه قوة كه به صورت نكره آمده است عموميت آنرا تقويت كرده و هر گونه نيروئى را شامل مى شود.

3 در اينجا يك سؤ ال پيش مى آيد و آن اينكه چرا بعد از ذكر كلمه قوة كه مفهومى چنين گسترده دارد مسئله اسبهاى ورزيده جنگى مطرح شده است؟.

پاسخ اين سؤ ال با يك جمله روشن مى شود و آن اينكه آيه فوق در عين اينكه يك دستور وسيع براى همه قرون و اعصار بيان نموده، دستور خاصى هم براى عصر پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، عصر نزول قرآن نيز بيان داشته است، در حقيقت اين مفهوم كلى را با ذكر يك مثال روشن براى نياز آن عصر و زمان پياده كرده است، زيرا اسب اگر چه در ميدانهاى جنگ امروز با وجود تانكها و زرهپوشها و هواپيماها و هليكوپترها نقش چندانى ندارد ولى در آن عصر براى رزمندگان شجاع و پيشرو وسيله چابك و سريعى محسوب مى شد.

هدف نهايى تهيه سلاح و افزايش قدرت جنگى سپس قرآن به دنبال اين دستور اشاره به هدف منطقى و انسانى اين موضوع مى كند و مى گويد هدف اين نيست كه مردم جهان و حتى ملت خود را بانواع سلاحهاى مخرب و ويرانگر درو كنيد، و آباديها و زمينها را به ويرانى بكشانيد هدف اين نيست كه سرزمينها و اموال ديگران را تصاحب كنيد، و هدف اين نيست كه اصول بردگى و استعمار را در جهان گسترش دهيد، بلكه هدف اين است كه با اين وسائل دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد( ترهبون به عدوا الله و عدوكم ) .

زيرا غالب دشمنان گوششان بدهكار حرف حساب و منطق و اصول انسانى نيست، آنها چيزى جز منطق زور نميفهمند!.

اگر مسلمانان ضعيف باشند همه گونه تحميلات به آنها مى شود، اما هنگامى كه كسب قدرت كافى كنند دشمنان حق و عدالت و دشمنان استقلال و آزادى بوحشت ميافتند و سر جاى خود مينشينند.

هم اكنون كه تفسير اين آيه را مينويسيم قسمت مهمى از سرزمينهاى اسلامى در فلسطين و كشورهاى ديگر در زير چكمه هاى سربازان اسرائيل است، هجوم ناجوانمردانهاى كه اخيرا به جنوب لبنان شد و هزاران خانواده را آواره كردند، و صدها نفر را بكشتن دادند، و آباديها را به ويرانه هاى وحشتناكى مبدل ساختند، بر اين ماجراى غمانگيز فصل تازهاى افزود.

در حالى كه افكار عمومى مردم جهان به طور دربست اين عمل را محكوم كرده و حتى دوستان اسرائيل در اين موضوع با ديگران هم صدا شده اند، قطعنامه هاى سازمان ملل اسرائيل را به تخليه همه اين سرزمينها مامور مى كند، ولى اين ملت چند مليونى گوششان بدهكار هيچ يك از اين مسائل نيست، چرا كه زور دارند و اسلحه و قدرت و آمادگى جنگى كافى و پشتيبان قوى و از ساليان دراز پيش از اين خود را آماده براى چنين تجاوزهائى كرده اند، تنها منطقى كه ميتواند جوابگوى آنها باشد منطق و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة..

ترهبون به عدو الله و عدوكم.

مى باشد، گوئى اين آيه در عصر ما و براى وضع امروز ما نازل شده است و مى گويد آنچنان نيرومند شويد كه دشمن به وحشت بيفتد و زمينهاى غصب شده را پس بدهد و در سر جاى خود بنشيند.

جالب توجه اينكه كلمه عدو الله را با عدوكم قرين ساخته اشاره به اينكه در موضوع جهاد و دفاع اسلامى اغراض شخصى مطرح نيست، بلكه هدف حفظ مكتب انسانى اسلام است، آنها كه دشمنيشان با شما شكلى از دشمنى با خدا، يعنى دشمنى با حق و عدالت و ايمان و توحيد و برنامه هاى انسانى دارد، بايد در اين زمينه ها هدف حملات يا دفاع شما باشند.

در حقيقت اين تعبير شبيه تعبير فى سبيل الله و يا جهاد فى سبيل الله است كه نشان مى دهد جهاد و دفاع اسلامى نه بشكل كشورگشائى سلاطين

پيشين، و نه توسعه طلبى استعمارگران و امپرياليستهاى امروز، و نه به صورت غارتگرى قبائل عرب جاهلى است، بلكه همه براى خدا، و در راه خدا، و در مسير احياى حق و عدالت است.

سپس اضافه مى كند، علاوه بر اين دشمنانى كه مى شناسيد دشمنان ديگرى نيز داريد كه آنها را نمى شناسيد و با افزايش آمادگى جنگى شما آنها نيز مى ترسند و بر سر جاى خود مى نشينند (و آخرين من دونهم لا تعلمونهم ).

در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: 1 گرچه مفسران درباره اين گروه احتمالات گوناگونى داده اند: بعضى آن را اشاره به گروهى از يهود مدينه دانسته اند كه عداوت خود را مخفى مى داشتند، و بعضى ديگر آنرا اشاره به دشمنان آينده مسلمانان همچون امپراطورى روم و دربار ساسانيان كه در آن روز مسلمانان احتمال در گيرى با آنها را نمى دادند، دانسته اند، ولى آنچه صحيح تر به نظر مى رسد آن است كه منظور منافقانند زيرا آنها در ميان صفوف مسلمين به طور ناشناخته وجود داشتند و در صورت آمادگى كامل سپاه اسلام آنان نيز به وحشت مى افتادند و دست و پاى خود را جمع مى كردند.

شاهد اين موضوع آيه 101 سوره توبه است كه مى گويد و من اهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم: بعضى از اهل مدينه در نفاق و دوروئى جسور و سركش هستند تو آنها را نمى شناسى ولى ما آنها را مى شناسيم.

اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام گروههاى دشمنان ناشناخته اسلام اعم از منافقان و غير آنها در مفهوم آيه جمع باشند.

2- آيه متضمن دستورى براى امروز مسلمانان نيز هست و آن اينكه تنها نبايد روى دشمنان شناخته شده خود تكيه كنند و آمادگى خويش را در سر حد مبارزه آنها محدود سازند بلكه دشمنان احتمالى و بالقوة را نيز بايد در نظر بگيرند و حد اكثر نيرو و قدرت لازم را فراهم كنند و اگر به راستى مسلمانان چنين نكته اى را در نظر مى داشتند هيچگاه گرفتار حملات غافلگيرانه دشمنان نيرومند نمى شدند.

و در پايان اين آيه اشاره به موضوع مهم ديگرى مى كند و آن اينكه تهيه نيرو و قوه كافى و ابزار و اسلحه جنگى، و وسائل مختلف دفاعى، نياز به سرمايه مالى دارد، لذا به مسلمانان دستور مى دهد كه بايد با همكارى عموم اين سرمايه را فراهم سازند، و بدانيد هر چه در اين راه بدهيد در راه خدا دادهايد و هرگز گم نخواهد شد و آنچه در راه خدا انفاق كنيد به شما پس داده خواهد شد( و ما تنفقوا من شيى ء فى سبيل الله يوف اليكم ) .

و تمام آنها و بيشتر از آن به شما مى رسد و هيچگونه ستمى بر شما وارد نمى گردد( و انتم لا تظلمون ) .

اين پاداش، هم در زندگى اين جهان از طريق پيروزى اسلام و شوكت و عظمت آن به شما مى رسد، زيرا يك ملت ضعيف و مغلوب سرمايه هاى مالى او نيز بخطر خواهد افتاد و امنيت و آرامش و استقلال خويش را نيز از دست خواهد داد، بنابر اين ثروتهائى كه در اين راه صرف مى شود از طريق ديگر و در سطحى بالاتر عائد انفاق كنندگان خواهد شد. و هم پاداش بزرگترى در جهان ديگر در جوار رحمت پروردگار در انتظار شماست با اين حال نه تنها ظلم و ستمى بر شما نخواهد رفت بلكه بالاترين سود و بهره را خواهيد برد. جالب توجه اينكه در جمله بالا كلمه شيى ء كه مفهوم وسيعى دارد بكار رفته، يعنى هر گونه چيزى اعم از جان و مال و قدرت فكرى يا نيروى منطق و يا هر گونه سرمايه ديگرى را در راه تقويت بنيه دفاعى و نظامى مسلمانان در برابر دشمن انفاق كنيد از خدا پنهان نخواهد ماند و آن را محفوظ داشته و به موقع به شما مى دهد. در تفسير جمله و انتم لا تظلمون اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه جمله عطف به جمله ترهبون باشد يعنى اگر نيروى كافى براى مقابله با دشمنان فراهم سازيد آنها از حمله به شما وحشت مى كنند و توانائى بر ظلم و ستم كردن به شما نخواهند داشت بنابر اين ظلم و ستمى بر شما واقع نمى شود. هدف و اركان جهاد اسلامى نكته ديگرى كه از آيه فوق استفاده مى شود و پاسخگوى بسيارى از سؤ الات و ايرادهاى خرده گيران و افراد ناآگاه خواهد بود شكل و هدف و برنامه جهاد اسلامى است آيه به روشنى مى گويد هدف اين نيست كه انسانها را به كشتن دهيد و هدف اين نيست كه به حقوق ديگران تجاوز كنيد، بلكه همانطور كه گفتيم هدف اصلى اين است كه دشمنان بترسند و به شما تجاوز نكنند و زور نگويند، و تمام تلاش و كوشش شما بايد در كوتاه كردن شر دشمنان خدا و حق و عدالت خلاصه شود. آيا مخالفان يك چنين تصويرى از جهاد اسلامى را كه قرآن با صراحت در آيه فوق آورده در ذهن خود ترسيم كرده اند كه پشت سر هم به اين قانون اسلامى حمله مى كنند، گاهى مى گويند اسلام آئين شمشير است، و گاهى مى گويند اسلام براى تحميل عقيده متوسل به اسلحه شده است، و گاهى پيامبر اسلام را با ساير كشورگشايان تاريخ مقايسه مى كنند! به عقيده ما جواب همه اينگونه ايرادها آن است كه به قرآن باز گردند و در هدف نهائى اين برنامه بينديشند تا همه چيز بر آنها روشن شود. آمادگى براى صلح با اينكه آيه گذشته به قدر كافى هدف جهاد اسلامى را مشخص مى ساخت ولى آيه بعد كه پيرامون صلح با دشمن بحث مى كند اين حقيقت را روشن تر مى سازد، مى گويد اگر آنها تمايل به صلح نشان دادند تو نيز دست آنها را عقب نزن و تمايل نشان ده (و ان جنحوا للسلم فاجنح لها). اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا وجود دارد كه اگر آنها به سوى صلح پر و بال بگشايند تو هم به سوى آن پر و بال بگشاى، زيرا جنحوا از ماده جنوح به معنى تمايل آمده و به پر پرندگان نيز جناح گفته مى شود زيرا هر يك از بالهاى آنها به يك طرف متمايل است بنابر اين در تفسير آيه هم از ريشه لغت مى توان استفاده كرد و هم از مفهوم ثانوى آن. و از آنجا كه به هنگام امضاى پيمان صلح غالبا افراد گرفتار ترديدها و دو دليها مى شوند به پيامبر دستور مى دهد در قبول پيشنهاد صلح ترديدى به خود راه مده و چنانچه شرائط آن منطقى و عاقلانه و عادلانه باشد آن را بپذير و بر خدا توكل كن زيرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مى شنود و هم از نيات شما آگاه است( و توكل على الله انه هو السميع العليم ) . ولى با اين حال به پيامبر و مسلمانان هشدار مى دهد كه ممكن است در پيشنهادهاى صلح خدعه و نيرنگى در كار باشد و صلح را مقدمهاى براى ضربه غافلگيرانه اى قرار دهند يا هدفشان تاءخير جنگ براى فراهم كردن نيروى بيشتر باشد اما از اين موضوع نيز نگرانى به خود راه مده زيرا خداوند كفايت كار تو را مى كند و در همه حال پشتيبان تو است( و ان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله )

سابقه زندگى تو نيز گواه بر اين حقيقت است زيرا اوست كه تو را با يارى خود و بوسيله مؤ منان پاكدل تقويت كرد( هو الذى ايدك بنصره و بالمؤ منين ) . بارها خطرات بزرگى براى تو فراهم ساختند و نقشه هاى خطرناكى طرح كردند كه از طريق عادى غلبه بر آن ممكن نبود اما او تو را در برابر همه اينها حفظ كرد. به علاوه اين مؤ منان مخلصى كه گرد تو را گرفتهاند و از هيچ گونه فداكارى مضايقه ندارند قبلا مردمى از هم پراكنده و با يكديگر دشمن بودند خداوند نور هدايت بر آنها پاشيد و در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد كرد (و الف بين قلوبهم ). ساليان دراز در ميان طايفه اوس و خزرج در مدينه جنگ و خونريزى بود و سينه هاى آنها مالامال كينه و عداوت، آنچنان كه هيچ كس باور نمى كرد روزى آنها دست دوستى و محبت به سوى هم دراز كنند و در يك صف قرار گيرند ولى خداوند قادر متعال اين كار را در پرتو اسلام و در سايه نزول قرآن انجام داد، نه تنها اوس و خزرج كه از طايفه انصار بودند چنين كشمكش را داشتند ياران مهاجر پيامبر كه از مكه آمده بودند نيز پيش از اسلام با هم الفت دوستى نداشتند و چه بسا سينه هايشان از كينه هاى يكديگر پر بود اما خداوند همه آن كينه ها را شست و از ميان برد بطورى كه از سيصد و سيزده نفر رزمندگان بدر كه حدود هشتاد نفر از مهاجران و بقيه از انصار بودند ارتشى كوچك اما يك پارچه و نيرومند، متحد و متفق بوجود آمد كه دشمن قوى پنجه خود را، در هم شكستند. سپس اضافه مى كند فراهم ساختن اين الفت و پيوند دلها از طرق مادى و عادى امكانپذير نبود اگر تمام آنچه را در روى زمين خرج مى كردى هيچ گاه نمى توانستى در ميان دلهايشان الفت ايجاد كنى( لو انفقت ما فى الارض جميعا ما الفت بين قلوبهم ) . ولى اين خدا بود كه در ميان آنها بوسيله ايمان الفت ايجاد كرد( و لكن الله الف بينهم ) . آنها كه بوضع روحيه افراد لجوج و كينه توز مخصوصا اقوام بى خبرى همچون مردم عصر جاهليت آشنا هستند مى دانند اينگونه كينه ها و عداوتها را نه بوسيله مال و ثروت مى شود شستشو كرد نه با جاه و مقام، تنها راه فرو نشاندن آن انتقام است همان انتقامى كه به صورت زنجيره ئى تكرار خواهد شد و در هر بار چهره زشت آن هولناك تر و دامنه آن وسيعتر خواهد گرديد، تنها چيزى كه ميتواند آن كينه هاى راسخ و ريشهدار را از ميان ببرد ايجاد يك نوع انقلاب و دگرگونى در افكار و انديشه ها و جانها است، آنچنان انقلابى كه شخصيتها را دگرگون سازد و طرز تفكرها را عوض كند و در سطحى بسيار بالاتر از آنچه بودند قرار گيرند به طورى كه اعمال گذشته در نظرشان پست و ناچيز و ابلهانه جلوه كند و به دنبال آن دست به يك خانه تكانى در اعماق وجود خود بزنند و زباله هاى كينه و قساوت و انتقامجوئى و تعصبهاى قبيلهاى و مانند آن را بيرون بريزند و اين كارى است كه از پول و ثروت هرگز ساخته نيست بلكه تنها در سايه ايمان و توحيد واقعى امكانپذير است. و در پايان آيه اضافه مى كند خداوند عزيز و حكيم است( انه عزيز حكيم ) . عزت او ايجاب مى كند كه هيچ كس را ياراى مقاومت در مقابل او نباشد و حكمتش سبب مى شود كه همه كارهايش روى حساب باشد و لذا برنامه حساب شدهاى دلهاى پراكنده را متحد ساخت و در اختيار پيامبرش گذاشت تا نور هدايت اسلام را بوسيله آنها در همه جهان پخش كند. در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: 1 بعضى از مفسران آيه فوق را تنها اشاره به اختلافات اوس و خزرج كه از انصار بودند دانستهاند ولى با توجه به اين كه مهاجران و انصار هر دو در يك صف به يارى پيغمبر بر خواستند روشن مى شود كه مفهوم آيه يك مفهوم وسيع است شايد آنها چنين فكر كرده اند كه تنها اختلاف در ميان اوس و خزرج بود در حالى كه هزار گونه اختلاف و شكاف اجتماعى ميان طبقه فقير و غنى بوده و آقا كوچك و بزرگ اين قبيله و آن قبيله وجود داشت شكافهائى كه در سايه اسلام پر شد و آثار آن بر طرف گشت آنچنان كه قرآن در جاى ديگر مى گويد( و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا ) اين نعمت بزرگ خدا را به خاطر داشته باشيد كه شما با هم دشمن بوديد او در ميان دلهايتان الفت ايجاد كرد و در پرتو نعمتش برادر يك دگر شديد (آل عمران 103). 2 اين قانون تنها مربوط به مسلمانان نخستين نبوده امروز هم كه اسلام سايه خود را بر سر هشتصد ميليون مسلمان جهان گسترده و از نژادهاى مختلف و اقوام كاملا متفاوت و گروههاى اجتماعى متنوع پيروانى دارد هيچ حلقه اتصالى نمى تواند آنها را بهم متحد و مربوط سازد (جز حلقه اتصال ايمان و توحيد) اموال، ثروتها و تشويقهاى مادى و كنگرهها و كنفرانسها به تنهايى كارى از آنها ساخته نيست بايد همان شعلهاى در دلها افروخته شود كه در قلوب مسلمانان نخستين بود و نصرت و پيروزى نيز تنها از همين راه اخوت اسلامى ميسر است. در آخرين آيه مورد بحث براى تقويت روحيه پاك پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) روى سخن را به او كرده مى گويد: اى پيامبر خداوند و اين مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنند براى حمايت تو كافى هستند و با كمك آنها ميتوانى به هدف خود نائل شوى( يا ايها النبى حسبك الله و من اتبعك من المؤ منين ) . بعضى از مفسران نقل كرده اند كه اين آيه هنگامى نازل شد كه طائفه يهود بنى قريظه و بنى نضير به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گفتند ما حاضريم تسليم تو شويم و از تو پيروى كنيم (و ترا يارى خواهيم كرد) آيه بالا نازل شد و به پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هشدار داد كه به آنها اعتماد و تكيه نكند، بلكه تكيه گاه خود را تنها خدا و مؤ منان قرار دهد.

حافظ (ابونعيم ) كه از علماى معروف اهل سنت است در كتاب فضائل الصحابه به اسناد خود نقل كرده كه اين آيه درباره على بن ابى طالب نازل شده و منظور از مؤ منين على (عليه‌السلام ) است.

كرارا گفته ايم كه اينگونه تفسيرها و شاءن نزولها آيه را منحصر و محدود نمى كند بلكه منظور اين است شخصى مانند على (عليه‌السلام ) كه در صف اول مؤ منان قرار دارد نخستين تكيه گاه پيامبر بعد از خدا از ميان مسلمين است هر چند كه ديگر مؤ منان نيز در صفوف بعد يار و ياور پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هستند.