تفسیر نمونه جلد ۷

تفسیر نمونه0%

تفسیر نمونه نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نمونه

نویسنده: آية الله مکارم شيرازي
گروه:

مشاهدات: 23528
دانلود: 2515


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5 جلد 6 جلد 7 جلد 8 جلد 9 جلد 10 جلد 11 جلد 12 جلد 13 جلد 14 جلد 15 جلد 16 جلد 17 جلد 18 جلد 19 جلد 20 جلد 21 جلد 22
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 68 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23528 / دانلود: 2515
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه جلد 7

نویسنده:
فارسی

آيه (72) تا (75) و ترجمه

( إن الذين أمنوا و هاجروا و جهدوا بأمولهم و أنفسهم فى سبيل الله و الذين أووا و نصروا أولئك بعضهم أولياء بعض والذين أمنوا و لم يهاجروا ما لكم من وليتهم من شى ء حتى يهاجرو أو إن استنصروكم فى الدين فعليكم النصر إلا على قوم بينكم و بينهم ميثق والله بما تعملون بصير ) (72)( والذين كفروا بعضهم أولياء بعض إلا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير ) (73)( والذين اءمنوا و هاجروا وجهدوا فى سبيل الله و الذين أووا و نصروا أولئك هم المؤ منون حقا لهم مغفرة و رزق كريم ) (74)( والذين أمنوا من بعد و هاجروا و جهد وا معكم فأولئك منكم و أولوا الا رحام بعضهم أولى ببعض فى كتب الله إن الله بكل شى ء عليم ) (75)

ترجمه:

72- آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نمودند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند و آنها كه پناه دادند و يارى نمودند، اولياء (ياران و مسئولان و مدافعان ) يكديگرند، و آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند هيچگونه ولايت (و تعهد و مسئوليت ) در برابر آنها نداريد تا هجرت كنند و (تنها) اگر از شما در (حفظ) دين (خود) يارى طلبند بر شما است كه آنها را يارى كنيد جز برضد گروهى كه

ميان شما و آنها پيمان (ترك مخاصمه ) است و خداوند به آنچه عمل مى كنيد بينا است.

73- و آنها كه كافر شدند اولياء (و ياران و مدافعان ) يكديگرند، اگر (اين دستور را) انجام ندهيد فتنه و فساد عظيمى در زمين روى ميدهد.

74- و آنها كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و جهاد در راه خدا كردند، و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، آنان مؤ منان حقيقى اند، براى آنها آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته اى است.

75- و آنها كه بعدا ايمان آوردند و هجرت كردند و با شما جهاد نمودند از شما هستند و خويشاوندان نسبت به يكديگر (از ديگران ) در احكامى كه خدا مقرر داشته سزوارترند خداوند به همه چيز دانا است

تفسير

چهار گروه مختلف اين آيات كه آخرين فصل سوره انفال است بحثى را درباره مهاجرين و انصار و گروههاى ديگر مسلمين و ارزش وجودى هر يك از آنان، مطرح كرده و بحثهاى گذشته پيرامون جهاد و مجاهدان را بدين وسيله تكميل مى كند.

به تعبير ديگر در اين آيات نظام جامعه اسلامى از نظر پيوندهاى مختلف بيان شده است، زيرا برنامه (جنگ ) و (صلح ) مانند ساير برنامه هاى عمومى بدون در نظر گرفتن يك پيوند صحيح اجتماعى ممكن نيست.

در اين آيات سخن از پنج گروه كه چهار گروه آن از مسلمانان و يك گروه از غير مسلمانانند به ميان آمده است: آن چهار گروه عبارتند از:

1- مهاجران نخستين

2- انصار و ياران مدينه

3- آنها كه ايمان آوردند ولى مهاجرت نكردند.

4- آنها كه بعدا ايمان آوردند و به مهاجران پيوستند.

در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: (كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و كسانى كه پناه دادند و يارى كردند اولياء و هم پيمان و مدافعان يكديگرند)( ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئك بعضهم اولياء بعض ) .

در اين قسمت از آيه اشاره بدو گروه اول و دوم شده است، يعنى مؤ منانى كه در مكه ايمان آورده بودند و پس از آن به مدينه هجرت كردند، و مؤ منانى كه در مدينه به پيامبر ايمان آوردند و به يارى و حمايت او و مهاجران برخاستند، و آنها را اولياء و حاميان و متعهدان در برابر يكديگر معرفى مى كند.

جالب توجه اينكه براى گروه نخست چهار صفت بيان كرده اول ايمان، دوم هجرت، و سوم جهاد مالى و اقتصادى (از طريق صرف نظر كردن از اموال خود در مكه و يا صرف كردن از اموال خويش در غزوه بدر و مانند آن ) و چهارم جهاد با خون و جان خويش در راه خدا و در مورد (انصار) دو صفت ذكر شده نخست (ايواء) (پناه دادن ) دوم يارى كردن

و با ذكر جمله (بعضهم اولياء بعض ) همه را در برابر يكديگر متعهد و مسئول مى داند.

در حقيقت اين دو گروه در بافت جامعه اسلامى يكى به منزله (تار) و ديگرى به منزله (پود) بود و هيچ كدام از ديگرى بى نياز نبود.

سپس به گروه سوم اشاره كرده، مى گويد: (آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند و به جامعه نوين شما نپيوستند هيچگونه ولايت و تعهد و مسئوليتى در برابر آنها نداريد تا اقدام به هجرت كنند)( و الذين آمنوا و لم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شى ء حتى يهاجروا )

و در جمله بعد تنها يك نوع حمايت و مسئوليت را استثنا كرده و آنرا درباره اين گروه اثبات مى كند و مى گويد: (هرگاه اين گروه (مؤ منان غير مهاجر) از شما بخاطر حفظ دين و آئينشان يارى بطلبند (يعنى تحت فشار شديد دشمنان قرار گيرند) بر شما لازم است كه بيارى آنها بشتابيد)( و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر ) .

(مگر زمانى كه مخالفان آنها جمعيتى باشند كه ميان شما و آنان پيمان ترك مخاصمه بسته شده )( الا على قوم بينكم و بينهم ميثاق )

و به تعبير ديگر لزوم دفاع از آنان در صورتى است كه در برابر دشمنان مشترك قرار گيرند اما اگر در برابر كفارى كه با شما پيمان بسته اند واقع شوند احترام به پيمان از دفاع از اين گروه بيحال لازمتر است!.

و در پايان آيه براى رعايت حدود اين مسئوليتها و دقت در انجام اين مقررات مى گويد (و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بصير و بينا است )( و الله بما تعملون بصير )

همه اعمال شما را مى بيند و از تلاشها و كوششها و مجاهدتها و احساس مسئوليتها آگاه است، همچنين از بى اعتنائى و سستى و تنبلى و عدم احساس مسئوليت در برابر اين وظائف بزرگ با خبر مى باشد!.

در آيه دوم به نقطه مقابل جامعه اسلامى، يعنى جامعه كفر و دشمنان اسلام اشاره كرده و مى گويد: (آنها كه كافر شدند بعضى اولياى بعضى ديگرند)( و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض )

يعنى پيوند آنها تنها با خودشان است، و شما حق نداريد با آنها پيوندى داشته باشيد، و از آنها حمايت كنيد و يا آنها را به حمايت خود دعوت نمائيد،

نه به آنها پناه دهيد و نه از آنها پناه بخواهيد، و بطور خلاصه آنها نبايد در تار و پود جامعه اسلامى داخل باشند، و نه شما در تار و پود جامعه آنها.

سپس به مسلمانان هشدار مى دهد كه اگر (اين دستور مهم اسلامى را ناديده بگيريد، فتنه و فساد عظيمى در زمين و در محيط جامعه شما به وجود خواهد آمد)

( تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير ) .

چه فتنه و فسادى از اين بالاتر كه خطوط پيروزى شما محو مى گردد و دسائس دشمنان در جامعه شما كارگر مى شود، و نقشه هاى شوم آنها در راه برانداختن آئين حق و عدالت از نو جان مى گيرد.

در آيه بعد بار ديگر روى اهميت مقام مهاجران و انصار و موقعيت و تاثير و نفوذ آنها در پيشبرد اهداف جامعه اسلامى تكيه كرده و از آنها به اينگونه تقدير مى كند:

(آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، مؤ منان حقيقى و راستين هستند)( و الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئك هم المؤ منون حقا )

زيرا در روزهاى سخت و دشوار و ايام غربت و تنهائى اسلام هر يك به نوعى به يارى آئين خدا و پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شتافتند.

و (آنها به خاطر اين فداكاريهاى بزرگ آمرزش و روزى شايسته اى خواهند داشت )( لهم مغفرة و رزق كريم )

هم در پيشگاه خدا و جهان ديگر از مواهب بزرگى برخور دارند و هم بهره اى شايسته از عظمت و سربلندى و پيروزى و امنيت و آرامش در اين جهان خواهند داشت.

در آخرين آيه، به چهارمين گروه مسلمانان يعنى مهاجران بعدى اشاره كرده، مى گويد (آنها كه بعد از اين ايمان بياورند و هجرت كنند و با شما در جهاد شركت جويند آنها نيز از شمايند)( و الذين آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معكم فاولئك منكم )

يعنى جامعه اسلامى يك جامعه مدار بسته و انحصارى نيست، بلكه درهايش به سوى همه مؤ منان و مهاجران و مجاهدان آينده نيز گشوده است، هر چند مهاجران نخستين مقام و منزله خاصى دارند، ولى اين برترى به آن معنى نيست كه مؤ منان و مهاجران آينده كه در زمان نفوذ و پيشرفت اسلام به آن گرويدند و به سوى آن آمدند، جزء بافت جامعه اسلامى نباشند.

و در پايان آيه اشاره به ولايت و اولويت خويشاوندان نسبت به يكديگر كرده، مى گويد: (خويشاوندان (نيز) نسبت به يكديگر و در احكامى كه خداوند بر بندگانش مقرر داشته اولويت دارند)( و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ) .

در حقيقت در آيات گذشته سخن از ولايت و اولويت عمومى مسلمانان نسبت به يكديگر بود و در اين آيه اخير تاءكيد مى كند كه اين ولايت و اولويت در مورد خويشاوندان به صورت قويتر و جامعترى است، زيرا خويشاوندان مسلمان علاوه بر ولايت ايمان و هجرت، ولايت خويشاوندى نيز دارند.

به همين جهت آنها از يكديگر ارث مى برند، در حالى كه غير خويشاوندان از يكديگر ارث نمى برند.

بنابر اين آيه اخير تنها حكم ارث را بيان نمى كند، بلكه معنى وسيعى دارد كه ارث هم جزء آن است و اگر مشاهده مى كنيم كه در احكام ارث در روايات اسلامى و در تمام كتب فقهى به اين آيه و آيه مشابه آن در سوره احزاب استدلال شده، دليل بر اين نيست كه منحصر به مساءله ارث باشد، بلكه مى تواند روشنگر يك قانون كلى كه ارث هم بخشى از آن است، بوده باشد.

و لذا مى بينيم در مساءله جانشينى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه در مفهوم ارث مالى داخل نيست به اين آيه در بعضى از روايات اسلامى استدلال شده است، و نيز در مساءله غسل ميت و مانند آن به همين آيه براى اولويت خويشاوندان استدلال كرده اند.

با توجه به آنچه در بالا گفته شد، روشن مى شود كه اصرار جمعى از مفسران بر اينكه آيه اخير منحصرا مساءله ارث را بيان مى كند، بى دليل است، و اگر بخواهيم چنين تفسيرى را انتخاب كنيم تنها راهش اين است كه آن را به صورت يك استثنا از ولايت مطلقه اى كه در آيات گذشته براى عموم مهاجران و انصار بيان شده است، بدانيم، و بگوئيم آيه اخير مى گويد ولايت عمومى مسلمانان نسبت به يكديگر شامل ارث نمى شود.

و اما احتمال اينكه آيات گذشته شامل ارث هم بشود، و سپس آيه اخير اين حكم را نسخ كرده باشد، بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا ارتباط مفهومى و پيوستگى اين آيات با يكديگر از نظر معنوى، و حتى شباهت لفظى، نشان مى دهد كه همه با هم نازل شده است، و از اين رو نمى تواند ناسخ و منسوخ بوده باشد.

و به هر حال مناسب ترين تفسير با مفهوم آيات همان است كه در آغاز گفتيم.

و در آخرين جمله اين آيه كه آخرين جمله سوره انفال است، مى فرمايد (خداوند به هر چيزى دانا است ).( ان الله بكل شى ء عليم )

تمام احكامى را كه در زمينه (انفال ) و (غنائم جنگى ) و (نظام جهاد) و (صلح ) و (احكام اسيران جنگى ) و مسائل مربوط به (هجرت ) و مانند آن در اين سوره نازل كرده است همه را روى حساب و برنامه دقيقى بيان نموده كه با روح جامعه انسانى و عواطف بشرى و مصالح همه جانبه آنها كاملا منطبق است.

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت:

نكته ها

1- (هجرت و جهاد)

بررسى تاريخ اسلام نشان مى دهد كه اين دو موضوع دو عامل اصيل در پيروزى اسلام در برابر دشمنان نيرومند بوده، اگر هجرت نبود اسلام در محيط خفقان آور مكه از ميان مى رفت، و اگر جهاد نبود اسلام هيچگاه رشد و نمو نمى كرد.

هجرت اسلام را از شكل منطقه اى بيرون بيرون آورد و در شكل جهانى قرار داد، و جهاد به مسلمانان آموخت كه اگر تكيه بر قدرت نكنند دشمنانى كه پايبند منطق و حرف حساب نيستند هيچگونه حقى براى آنها قائل نخواهند شد!.

هم اكنون براى نجات اسلام از بنبستها و شكستن موانع مختلفى كه دشمنان از هر سو در برابر آن ايجاد كرده اند راهى جز احياى اصل هجرت و (جهاد) نيست، هجرت صداى آنها را بگوش جهانيان مى رساند و دلهاى آماده و نيروهاى سازنده و اقوامى را كه تشنه حق و عدالتند در اختيار آنها مى گذارد و جهاد به آنها حركت و حيات مى بخشد و مخالفان لجوجى را كه جز منطق زور بگوششان فرو نمى رود از سر راه خود بر مى دارد.

در اسلام چند هجرت واقع شد:

هجرت مسلمانان مكه به (حبشه ) كه هم بذر اسلام را در بيرون جزيره عرب پاشيد و هم سنگرى براى مسلمانان معدود نخستين در برابر فشار شديد دشمن بود.

و هجرت پيامبر و مسلمانان نخستين به مدينه، اين مهاجران كه گاهى از آنها به مهاجرين بدر تعبير مى شود اهميت فوق العاده اى در تاريخ اسلام دارند، زيرا به ظاهر به سوى يك آينده كاملا تاريك حركت كردند، و در حقيقت براى خدا از همه سرمايه هاى مادى خود چشم پوشيدند.

اين مهاجران كه از آنها به (المهاجرون الاولون ) تعبير مى شود در حقيقت سنگ زير بناى كاخ پر شكوه اسلام را تشكيل داده بودند، و قرآن از آنها با عظمت خاصى سخن مى گويد چرا كه از فداكارترين مسلمانها محسوب مى شدند.

و (هجرت ثانيه ) كه به هجرت گروهى از مسلمانان بعد از صلح حديبيه و بدست آمدن يك محيط نسبتا امن بدنبال اين صلح صورت گرفت گفته مى شود و گاهى به هجرت تمام كسانى كه بعد از واقعه بدر تا زمان فتح مكه به مدينه مهاجرت كردند اين عنوان گفته مى شود.

پس از فتح مكه هجرت به آن صورت سابق يعنى حركت از مكه به مدينه از ميان رفت، زيرا مكه تبديل به يك شهر اسلامى شد و حديث لا هجرة بعد الفتح كه از پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل شده اشاره به همين موضوع است.

ولى اين سخن به آن مفهوم نيست كه مسئله (هجرت ) در اسلام به كلى منتفى شد، آنچنان كه بعضى پنداشته اند بلكه موضوع هجرت از مكه به مدينه منتفى گشت، و گرنه هر گاه شرائطى همانند شرائط زندگى مسلمانان نخستين پيدا شود قانون هجرت درباره آنها به قوت خود باقى است و تا آن روز كه اسلام سراسر جهان را بگيرد بر قرار خواهد بود.

متاءسفانه امروز مسلمانان بر اثر فراموش كردن اين اصل مهم اسلامى غالبا در لاك خود فرو رفتهاند، در حالى كه مبشران مسيحى و مبلغان فرق ضاله و مذاهب استعمارى بشرق و غرب و شمال و جنوب دنيا مهاجرت مى كنند حتى به ميان قبائل وحشى و آدمخوار و حتى به مناطق قطب شمال و جنوب زمين، در واقع اين دستور از آن مسلمان ها است، و عملش از ديگران!.

عجب تر اينكه در اطراف شهرهاى بزرگ اسلامى روستاهاى زيادى گاهى با فاصله چند فرسخ وجود دارد كه از مسائل اسلامى بيخبر و گاهى حتى رنگ يك مبلغ اسلامى را به خود نديده اند، لذا محيط آنها محيط آماده اى است براى نشو و نماى جرثومه هاى فساد و مذاهب ساختگى و استعمارى، و معلوم نيست مسلمانان امروز كه وارث مهاجران اولين هستند چه پاسخى در برابر خدا براى اين وضع فراهم ساخته اند؟! گرچه اخيرا حركتى در اين زمينه ديده مى شود.

ولى هرگز كافى نيست. بهر حال موضوع هجرت و نقش آن در تاريخ و سرنوشت مسلمانان مهم تر از آن است كه با اين مختصر بتوان تمام جوانب آنرا بررسى كرد. (در جلد چهارم تفسير نمونه صفحه 89 به بعد نيز در اين باره سخنانى داشتيم، در آينده نيز ذيل آيات مناسب بخواست خدا باز سخن خواهيم گفت ).

2 مبالغه و اغراق در تنزيه صحابه

جمعى از برادران اهل سنت از احترام و اهميتى كه قرآن براى (مهاجران اولين ) قائل شده خواسته اند چنين استفاده كنند كه آنها تا پايان عمر مرتكب هيچگونه خلافى نشدند، و بايد بدون چون و چرا، همه را بدون استثنا محترم بشماريم سپس اين موضوع را به همه (صحابه ) به خاطر تمجيدى كه قرآن از آنها در جريان بيعت رضوان و غير آن كرده، تعميم داده اند، و عملا صحابه را بدون در نظر گرفتن اعمالشان، انسانهاى استثنائى شمرده و اجازه هر گونه نقد و و بررسى در كارهايشان را از خود سلب كرده اند.

از جمله مفسر معروف نويسنده المنار ذيل آيات مورد بحث حمله شديدى به شيعه كرده كه چرا آنها روى بعضى از مهاجران اولين انگشت مى گذارند و انتقاد مى كنند؟!!. در حالى كه توجه ندارند اينگونه اعتقاد درباره صحابه چه تضادى با روح اسلام و تاريخ آن دارد؟!.

شك نيست كه (صحابه ) مخصوصا مهاجران نخستين احترام خاصى دارند، ولى اين احترام تا آن زمانى بوده است كه در مسير صحيح گام بر مى داشتند و فداكارى به خرج مى دادند اما از آن روز كه گروهى از صحابه از مسير واقعى اسلام منحرف شدند مسلمان قضاوت قرآن درباره آنها چيز ديگرى خواهد بود.

فى المثل ما چگونه مى توانيم (طلحه ) و (زبير) را در برابر شكستن بيعت و مخالفت با پيشوائى كه گذشته از تصريح پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از طرف عموم مسلمانان و حتى خودشان انتخاب شده بود، تبرئه كنيم؟ ما چگونه مى توانيم دامن آنها را از خون هفده هزار مسلمان كه در ميدان جنگ جمل به خاك ريخته شد بشوئيم، كسى كه خون يك نفر بيگناه را به زمين بريزد هيچ عذرى در پيشگاه خدا نخواهد داشت، هر كس كه باشد، تا چه رسد به اين عده زياد اصولا مگر مى توان هم (على و و يارانش ) را در ميدان جنگ جمل بر حق داشت و هم (طلحه و زبير) و بعضى ديگر از صحابه را كه به آنها پيوسته بودند؟

آيا هيچ منطق و عقلى اين تضاد روشن را مى پذيرد؟ آيا مى توانيم با عنوان (تنزيه صحابه ) چشم روى هم بگذاريم و آنها را (تافته جدا بافته ) بدانيم و سراسر تاريخ اسلام را بعد از پيامبر بدست فراموشى بسپاريم و ضابطه اسلامى( ان اكرمكم عند الله اتقاكم ) را زير پا بگذاريم؟! اين چه قضاوت غير منطقى است؟

اصولا چه مانعى دارد كه شخص يا اشخاصى يك روز در صف بهشتيان و طرفداران حق باشند و روز ديگرى در صف دوزخيان و دشمنان حق قرار گيرند؟ مگر همه كس معصومند؟ مگر اين همه دگرگونى در حالات اشخاص با چشم خود نديده ايم؟

داستان (اصحاب رده ) يعنى مرتد شدن جمعى از مسلمانان بعد از رحلت پيغمبر را همه اعم از شيعه و اهل سنت در كتابهاى خود نقل كرده اند كه خليفه اول به جنگ با آنها برخاست و آنها را بر سر جاى خود نشاند آيا هيچيك از (اصحاب رده ) پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را نديده و در صف صحابه نبودند؟!

شگفت انگيزتر اينكه براى نجات از اين تضاد و بنبست عجيب بعضى موضوع (اجتهاد) را دستاويز قرار داده و مى گويند افرادى مانند (طلحه و زبير) و (معاويه )! و همكاران آنها مجتهد بودند و اشتباه كردند، اما گناهى از آنها سر نزد بلكه اجر و پاداش در برابر همين اعمالشان از خداوند خواهند گرفت!!

راستى چه منطق رسوائى است؟ مگر قيام بر ضد جانشينى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و شكستن پيمان، و ريختن خون هزاران بى گناه آنهم بخاطر جاهطلبى، و رسيدن به مال و مقام، موضوع پيچيده و نامعلومى است كه كسى از زشتى آن با خبر نباشد؟ آيا ريختن آن همه خون بى گناهان در پيشگاه خداوند اجر و پاداش دارد؟!

اگر ما اين چنين بخواهيم گروهى از صحابه را كه مرتكب جناياتى شدند تبرئه كنيم بطور مسلم هيچ گنهكارى در دنيا وجود نخواهد داشت و با اين منطق همه قاتلان و جانيان و جباران را تبرئه خواهيم كرد.

اينگونه دفاعهاى بيرويه از صحابه سبب بدبينى به اصل اسلام خواهد شد.

بنابر اين چارهاى جز اين نداريم كه براى همه مخصوصا صحابه پيامبر احترام قائل شويم ولى تا آنروز كه از مسير حق و عدالت و برنامه هاى اسلام منحرف نشده باشند!.

3- ارث در نظام قوانين اسلام

همانگونه كه در تفسير سوره نساء اشاره كرديم، در زمان جاهليت عرب ارث از يكى از سه راه بود: از طريق (نسب ) (نسب در نزد آنها تنها منحصر به فرزندان پسر بود و كودكان و زنان از بردن ارث محروم بودند)! و از طريق (تبنى ) يعنى (پسر خواندگى ) و از طريق (عهد) و (پيمان ) كه از آن تعبير به (ولاء) مى كردند.

در آغاز اسلام كه هنوز قانون ارث نازل نشده بود، به همين روش عمل مى شد، اما به زودى مساءله (اخوت اسلامى ) جاى آنرا گرفت، و تنها مهاجران و انصار كه با يكديگر پيمان اخوت بسته بودند، از يكديگر ارث مى بردند، پس از مدتى كه اسلام گسترش بيشترى پيدا كرد، ارث انتقال به خويشاوندان نسبى و سببى پيدا كرد، و حكم اخوت اسلامى در زمينه ارث منسوخ گشت و قانون نهائى ارث نازل گشت، كه در آيات فوق و آيه 6 سوره احزاب به آن اشاره شده است، آنجا كه مى فرمايد:( و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ) .

اينها همه از نظر تاريخ مسلم است ولى همانگونه كه گفتيم جمله (و اولوا الارحام ) كه در آيات مورد بحث آمده، اختصاص ‍ به مساءله ارث ندارد، بلكه معنى وسيعى را ميرساند كه ارث جزء آن است.

4- منظور از (فتنه ) و (فساد كبير) چيست؟

مفسران در تفسير اين دو كلمه كه در آيات مورد بحث آمده است، احتمالات گوناگونى داده اند، اما آنچه با مفهوم آيه سازگارتر است، اين است كه منظور از فتنه اختلاف و پراكندگى و تزلزل مبانى عقيده اى مسلمانان بر اثر وسوسه هاى دشمنان است، و (فساد) هر گونه نابسامانى و خرابى نظامات مختلف اجتماعى را شامل مى شود، مخصوصا ريخته شدن خون بى گناهان و ناامنى و مانند آنها.

در حقيقت قرآن مجيد به مسلمانان هشدار مى دهد كه اگر پيوند ارتباط و تعاون و برادرى را با هم محكم نكنند، و از دشمنان قطع پيوند و همكارى ننمايند روز بروز تشتت و پراكندگى در صفوف آنها بيشتر مى شود، و با نفوذ دشمنان در مجتمع اسلامى، و وسوسه هاى اغواگر آنان پايه هاى ايمان سست و متزلزل مى گردد، و از اين راه فتنه عظيمى دامانشان را خواهد گرفت.

هم چنين بر اثر نبودن پيوند محكم اجتماعى و رخنه دشمن در صفوف آنها، انواع مفاسد، ناامنى، خونريزى و تباهى اموال و فرزندان و نابسامانيها در اجتماع آنها آشكار خواهد شد، و (فساد كبير) همه جا را فرا خواهد گرفت.

پروردگارا! جامعه اسلامى ما را به لطفت بيدار كن.

از خطرات پيوند و همكارى با دشمنان آگاه ساز.

و در پرتو خود آگاهى و وحدت كلمه، اجتماعمان را از (فتنه ) و (فساد) پاك فرما!...

(پايان تفسير سوره اءنفال )